یارانه 5 برابری به زبان ساده


احمدی نژاد در مصاحبه تلویزیونی با محاسبه ای ساده نشان داد که اگر سایرین سنگ جلوی کار دولت نیندازند ایشان مبلغ یارانه را به بالای 200 هزار تومان رسانده و بنا به گفته شان دیگر هیچ کس مشکلی نخواهد داشت... به همین راحتی!

اگرچه که شخصا چندین بار این بخش از سخنان احمدی نژاد را دیدم اما باز هم متوجه نشدم ایشان چگونه این معیار 5 برابری یارانه را بدست آورد اما دو نکته اساسی که می شد از این سخنان دریافت کرد به شرح زیر بود:

1 مبلغ دلار مرجع برای محاسبات دلار 2500 تومانی در نظر گرفته شد که تنها این مساله قیمت اقلام اساسی وارداتی - مانند گندم- را بیش از 2 برابر خواهد کرد.
2 قیمت تمامی حامل های انرژی مانند گاز و بنزین آزاد در نظر گرفته شد و بالطبع همان نرخ جهانی ضرب در رقم دلار 2500 تومانی خواهد شد. که به عنوان مثال برای بنزین لیتری حدود 2500 تومان خواهد بود (بغیر از هزینه های حمل و نقل و مالیات).

بنا به حرف خود رییس جمهور، قیمت فروش نفت و گاز به صنایع داخل کشور و تولید کنندگان 10 برابر میشود (در آمد دولت از این بخش 10 برابر شده - 30 هزار میلیارد به 300 هزار میلیارد-) و ایشان از محل این افزایش درآمد یارانه را 5 برابر میکنند.

روی دیگر این صحبت ها افزایش قیمت ها است که به دنبال برق و بنزین 10 برابر شده بوجود خواهد آمد  که احمدی نژاد از این قسمت حرفی نمیزند. و تنها افزایش یارانه ها را نوید میدهد. مخاطب هم همان 200 و اندی هزار تومان را با قیمت های کنونی محاسبه میکند و از افزایش قدرت خرید خود راضی به نظر میرسند.

تقریبا معادل همان کاری که در مرحله اول هدفمندی انجام شد. البته ذات هدفمندی از ابتدا هم همین بوده که قیمت ها واقعی شود و نیمی از "سوبسید حذف شده" مستقیما و "بطور نقدی" پرداخت شود. پس همیشه مابقی 50% حذف شده از جیب مردم کم خواهد شد.
به عبارت دیگر اگر دولت 40 هزار تومان به هر نفر پرداخت میکند، از طرف دیگر 80 هزار تومان از وی دریافت خواهد کرد.
حالا میتوان تصور کرد که اگر دولت 200هزار تومان به هر نفر پرداخت کند از آن شخص 400هزار تومان دریافت خواهد کرد.
این مساله بسیار به اقتصاد ایران که تاکنون تحت حمایت دولت بوده کمک خواهد کرد و البته فشار زیادی به مردم -که تا به حال به کمک هزینه های دولت به عنوان یارانه عادت داشتند- وارد خواهد کرد.
اما حسن نهایی ماجرا کم شدن دخالت دولت در اقتصاد خواهد بود و همچنین بهینه شدن مصرف و بالا رفتن قدرت رقابت در بازار های جهانی است.
ناگفته نماند که این مزایا ومحاسبات بر روی کاغذ بوده و نیاز به زمینه ها و مشارکت های داخلی و خارجی بیشتری دارد.

شخصا از این مساله که حالا تحت عنوان "هدفمندی یارانه ها" مطرح شده استقبال میکنم اما اجرا شدن چنین طرح بزرگی، در دولتی که مورد پذیرش مردم نیست، در شرایط تحریم های بین المللی، نبود امنیت سرمایه گذاری ، فساد اداری و سایر مشکلات با شکست مواجه خواهد شد.
همانطور که قسمت اول هدفمندی اجرا شد و مردم ناراضی شدند -که حق داشتند-. و امسال مجلس عجولانه جلوی اجرای دنباله آن را گرفت چرا که پیش بینی کردند فشار اقتصادی وارده بر جامعه از حد تحمل مردم خارج بوده و موجودیت "نظام اسلامی" را به خطر خواهد انداخت!

امروز پس از چند سال که مردم قسمتی از فشار های آزاد شدن قیمت ها را تحمل کرده اند، با این وقفه دوباره همه چیز به حالت قبل برخواهد گشت منتها در قیمت های بالاتر و فقر عمومی بیشتر. چرا که این عمل جراحی به هدف نهایی "خارج کردن تومور یارانه از اقتصاد" نرسید و تنها درد زخم جراحی را به درد داشتن آن تومور اضافه کرد.
به عنوان مثال در ابتدای اجرای طرح "هدفمندی" قیمت بنزین جهانی به تومان حدود 800 بود و دولت قیمت بنزین آزاد را 400 اعلام کرد یعنی تقریبا 50 درصد قیمت حهانی. اما امروزه قیمت 700 تومانی بنزین آزاد در ایران کمتر از 25%  قیمت بنزین جهانی است.
متاسفانه بدلیل نبود صداقت و شفاف سازی و سیاسی کاری در همه زمینه ها که خود از "دیکتاتوری ایدئولوژیک" منشا می گیرد. هیچ کس صادقانه با مردم سخن نمی گوید و در نتیجه تمامی چنین طرح هایی با شکست مواجه میشود.
نهایت اینکه اگر حمایت مردمی از طرحی نباشد به احتمال قریب به یقین آن طرح به شکست می انجامد، چیزی که همچنان مسئولین جمهوری اسلامی و در راس آنها آیت الله خامنه ای به آن باور ندارند (هرچند که شعار برعکس می دهند).

انتخابات، آیت الله خامنه ای و مردم بی انگیزه


کم کم با نزدیک شدن به پایان سال جاری تنور انتخابات گرم میشود و گمانه زنی ها جهت اعلام کاندید های مختلف قوت میگیرد.
اما عمده تفاوت انتخابات پیش رو با انتخابات های گذشته جمهوری اسلامی، در وضعیت بحرانی کشور است.
از یک سو تحمل مردم از فشارهای اقتصادی ناشی از مدیریت ناکارآمد داخلی و تحریم های خارجی به سر آمده و از طرف دیگر فشار های بین المللی جهت تعلیق برنامه هسته ای و تحریم فروش نفت دوچندان حکومت را تحت فشار قرار داده است.
در این میان نقش اینترنت و ماهواره و بطور کلی ارتباطات را هم باید پررنگ دانست چرا که گرچه حکومت خلاء نظارت مردمی و مطبوعاتی ایجاد کرده است اما این رسانه های مجازی و بطور کلی تکنولوژی هزینه های سرکوب و برخورد های ناعاقلانه را برای حاکمان بی خرد افزایش داده است.

 از یک طرف "جمهوری اسلامی" نیاز به حضور گسترده مردم در انتخابات دارد (خصوصا شخص آیت الله خامنه ای اعتقاد و باور شخصیِ بسیاری به حضور گسترده مردم دارد) و از طرف دیگر از این حضور بشدت بیمناک است. تمامی سعی ایشان در آرام جلوه دادن اوضاع است در حالی که نه تنها در جامعه، بلکه در هیئت حاکمه نیز آرامش وجود ندارد و همه شاهد تذکر های "علنی" پیوسته رهبر ایران به سران قوا هستیم.
این سکوت مصنوعی برخلاف تصور ایشان مشکلی را از مشکلات انتخابات حل نخواهد کرد و با توجه به سردرگمی شدید نیروی های خودی حکومت، بعید به نظر می رسد که "جمهوری اسلامی" نقشه ای- از امروز پیش بینی شده- برای به پای صندوق آوردن مردم داشته باشد.

از سوی دیگر، مشکلات اقتصادی که چشم اندازی به پایان آن در سخنان رهبر به چشم نمیخورد کاملا رمق مردم را کشیده است. تنها انگیزه امروز را به فردا رساندن به امید شنیدن خبری امیدوار کننده جامعه را در برگرفته است که البته خبرها از روزهای بدتر اقتصادی خبر میدهند.
امید به زندگی بسیار کاهش پیدا کرده است. دانشجویان و دانش آموزان - که معمولا فارغ از مشکلات معیشتی سرزنده و خوشحال فعالیت میکنند- دیگر انگیزه ای برای ادامه تحصیل ندارند.  این رکود-نه تحریم- اقتصادی و روحی آنقدر سنگین در فضا حس میشود که سخنان هیچ مسئولی توجه مردم را برای شرکت در انتخابات جلب نمی کند. عدم تحرک و اعتراض مردم هم بیشتر از جو ترس و رعب از این فضا نشات میگیرد و حال "جمهوری اسلامی" - بخوان رهبر- با این مشکل روبروست.
ترس از هرگونه حرکت این جنبش مدنیِ مرده که امکان دارد هر لحظه با اتفاقی بیدار شود  قدرت تحرک و مانور سیاسی حکومت را سلب کرده است به عنوان مثال اگر تصور کنیم فردی مانند موسوی دیگر بار  بتواند توده مردم را به تحرک وا دارد این بار بعید به نظر میرسد که دیگر حکومت به این سادگی بتواند در مقابل مردم نیمه گرسنهِ خشمگین با نیروهای ریزش کرده مقاومت کند. پس قطعا چنین ریسکی نخواهد کرد
از طرف دیگر نبود تعداد چشمگیر رای دهنده باعث سرخوردگی بیشتر داخلی و ضعف در مقابل دول خارجی می شود. اما این گزینه ریسک کمتری دارد و به احتمال زیاد انتخاب خواهد شد.
در نهایت آیت الله خامنه ای و سایرین تصور میکنند که اگر بتوانند ضعف در مقابل نیروی های خارجی را از سمت پشتوانه مردی به سمت تکنولوژی هسته ای  و بمب تغیر بدهند در کنار سرکوب داخلی میتوانند حضورشان در قدرت را برای سالیان دراز تامین کنند.
در دنیای خارج این اتفاق نخواهد افتاد و نهایتا هر حکومت در دنیای امروز به رای و پشتوانه مردمی احتیاج دارد.
اما آوردن این مردم بی انگیزه به پای صندوق های رای بدون انفجار انرژی عظیم جمع شده در طی این سالها کاری است بس سخت، اینکه چطور انجام میشود و چه اتفاقاتی خواهد افتاد نیازمند گذر زمان است...

پاورقی: متاسفانه این روزها مردم بشدت بی انگیزه و بی هدف زندگی را دنبال میکنند. بطور مثال، بدنبال شایعه پایان زمین در پایان پاییز، حجم گسترده ای از استقبال از این رویداد چه به شوخی و چه به جدی در میان مردم و خصوصا جامعه مجازی ایرانیان دیده شد. که نشان دهنده از میان رفتن درصد امید به زندگی در جامعه ایرانی هست.

علوم انسانی، علوم حیوانی!


خبر جدید اضافه کردن 120 رشته "اسلامی" به علوم انسانی  باعث شد که اشاره کوچکی به این بحث داشته باشم.

تقریبا از حدود 10 سال پیش و چندی بعد از آمدن دولت اصلاحات، بحث علوم انسانی داغ شد و این رشته هم که تا قبل از آن جز پست ترین رشته های انتخابی عموم دانش آموزان و دانشجویان بود مورد توجه قرار گرفت (همیشه بعد از رشته های شاخه پزشکی و مهندسی بود).

تا چند سال بعد این توجه عموم به علوم انسانی مورد توجه حکومت قرار نگرفته بود و تقریبا بموازات اتفاقات سیاسی دوران اصلاحات و اهمیت فکر و اندیشه، دانشجوها و فعالان اجتماعی شروع به انتقاد از وضع سیاسی اجتماعی کردند. حکومت بعد از برخوردهای فردی و گروهی و پی گیری سر منشا این مشکلات به "علوم انسانی" رسید و محتوای آموزشی آن، که نمایان گر انسان مدنی و مدرن طبق آموزه های علمی و مانند بقیه علوم، طبیعتا با منشا بعد از انقلاب صنعتی اروپا - رنسانس- بود.
بعد از آن زمان، بدنبال راه حل شروع به مبارزه با این آموزه های انسانی کرد نه به جهت درستی یا غلط بودن آن بلکه بیشتر بدلیل مزاحمت فعلی آن در حکومت. و در خط مقدم این حملات شخص آیت الله خامنه ای قرار گرفت با سخنرانی هایی در مورد علوم انسانی و غرب و اسلام و سایر تفکراتی که به نظرشان لازم جهت ادامه حیات بود.

تقریبا این صحبت ها در دوران ریاست جمهوری خاتمی جدی گرفته نشد (که بارها خامنه ای از آن دوران انتقاد کرده است) اما در دوران احمدی نژاد این صحبت ها تبدیل به عمل شد و امروز در آخرین گام بعد از حذف و اضافه بسیار در محتوا و تغیرات بنیادین، 120 رشته اضافه شده به این مجموعه. عناوینی مانند " پیامبر شناسی"، "ارتباطات، گرایش حج و زیارت" یا "فقه پزشکی" و دهها عنوان دیگر با همین مضامین که لب هر خواننده ای را به لبخند باز می کند!

در نهایت اینکه مشکل حکومت و شخص آیت الله خامنه ای با علوم انسانی بیشتر از جهت سیاسی و انتقاد به ساختار حکومت بوده و برخلاف تبلیغات حجیمشان ربطی به اسلام و دین ندارد.
البته بدلیل آنکه از نظر محتوا تمامی علوم انسانی مدرن منتقد و زیر سوال برنده تمامی ادیان دنیای قدیم هستند و هیچ دینی نمیتواند پاسخگوی سوالات مطرح شده باشد و رقابتی آزاد با علم جدید بکند، حذف فیزیکی اشاعه علوم جدید تنها راه حل تمامی حکومت های دینی قدیم است. اما "علمای شیعهِ ایرانی" تاکنون با هوش ذاتی که داشته اند توانسته اند با اصلاحات و تغییراتی در دین به اسم اجتهاد، دین را در جهت علم نشان دهند و آن را زنده نگه دارند.
اما نسل جدید علمای اسلامی بدلیل حاکم بودن در قدرت، دیگر نیازی به تطبیق دینشان با علوم روز حس نمیکنند و ساده ترین گزینه که "حذف فیزیکی" است را انتخاب کرده اند. و همچنان استوار، بر اندیشه های پوسیده شان پا فشاری میکنند.

پیش بینی نتیجه چندان سخت به نظر نمیرسد. اگر گروه حاکم در دین که دیگر نیاز به اصلاح دین نمیبینند 100% غالب بودند بزودی اسلام شیعی به کلکسیون ادیان منسوخ اضافه میشد. اما بدلیل آن معدود علمای دین که درگیر حکومت نشده اند و همچنان هوشمندانه دین اسلام را در راستای تمامی پیشرفت های علم بشری از "فیسبوک تا اتم و تکامل" آپدیت میکنند. این دین حفظ خواهد شد. حال بنا بر اینکه کدام گروه بیشتر غالب باشند میزان دینداری مردم و سرنوشت دین و حکومت تعیین می شود.
متاسفانه دیگر کاسه دین بدلیل استخراج های بی رویه "جمهوری اسلامی" از آن در حال خالی شدن است و دیگر استفاده از اسلام برای بقای چنین حکومتی ممکن به نظر نمیرسد، چرا که با گسترش انفجاری علوم بعد از عصر روشنفکری در اروپا دیگر تطبیق ادیان کهن با این شاخه ها بسیار سخت و ناممکن شده است.

مثلا امروزه تطبیق رشته های روانشناسی مدرن یا پزشکی یا حتی اخلاق  بطور خاص با منابع معدود و آمیخته با خرافات دینی بیش از اینکه به بقای دین در اجتماع  و به تبع آن حکومت دینی کمک کند. مسخره بودن تفکرات دینی را در مقابل علم نوین نشان می دهد. که خود باز هم از بین برنده بیشتر دین و حکومت ایدئولوژیک اسلامی است.

علوم انسانی شاید آخرین و تنها زمینه دست اندازی حکومت برای تغییر جریان فکری جامعه باشد اما بدلیل قدرت بالای این رشته و دست خالی بودن "دین کهن اسلام" از سلاح های ساخت روز جریان مذهبی بازنده است. از طرف دیگر خلاء های زیاد ایدئولوژی اسلامی هیچگاه نمیتواند حتی مانند ایده های مارکسیستی یک سیستم بسازد و پاسخگوی مشکلات جدید باشد.
خصوصا وقتی که بدنه هوشمند مذهبی هم با حکومت همکاری نمیکنند و در انزوا هستند.

ضریح امام حسین و حکومت ایدئولوژیک


تقریبا تمامی کسانی که به دنیای سایبری دسترسی دارند این عکس را دیده اند یا حداقل توضیحاتی در رابطه با این خبر به گوششان خورده است.
بدلیل جغرافیای ایران و تاثیرات فرهنگ شرقی همیشه در طول تاریخ ایرانیان اعتقاد به دنیای ماورا طبیعه و تاثیرات آن در زندگی شان داشته اند - مانند سایر کشورهای این خطه- و حتی علیرغم مشکلات مالی و فقر شایع، همیشه معابد هندویان یا امام زاده های ایران مملو از طلا و ثروت و نذورات بوده است. و سطحی نگری است که بخواهیم علت آن را دین اسلام یا هر ایدئولوژی دیگری بدانیم. این خصوصیت باورپذیری افراد این منطقه هیچ ارتباطی با جنس دین مورد نظر اعم از هندو، جهود یا اسلام ندارد.
به عبارت دیگر انسان های این سرزمین ها خود به این داستانها باور دارند و آن را زنده نگه میدارند. شاهد آنکه در طول تاریخ حکومت اسلامی به سرزمین های بسیاری توسعه یافت (تا جنوب اروپا) اما بدلیل مناسب نبودن بستر دین پذیری استقرار نیافت.
اما مثلا در ایران با اینکه صدها سال است که دیگر حکومت اعراب مسلمان تمام شده، ایرانیان  با کمی تغییرات -مانند شیعی کردن- اسلام را نگه داشته اند.
بدیهی است که هر دینی سیستمی برای توسعه و تبلیغ دارد و برای مسلمانان شیعه ایران هم بهترین و مهمترین دستاویز فرزندان حضرت محمد هستند که بدلیل فرعی بودن اهمیتشان در دین اولیه اسلام، باعث تمایز اسلام ایرانی و اسلام عربی شده است و در طول تاریخ هم ایرانیان توانسته اند اینگونه تفاوتشان را از -نظر قومی و اعتقادی- با اعراب حفظ کنند.
پررنگ ترین نقطه تلاقی سیستم اسلامی عربی و ایرانی-امامی در حادثه کربلا و امام حسین وجود دارد. جایی که برای شیعیان بسیار مهم است چرا که از زندگی سایر امامان نمیتوان تلاقی بین حکومت عربی اسلامی و امامی پیدا کرد.

اینها مقدمه ای بود برای توضیح اینکه امروز این ضریح سازی و گردانی، در امتداد همان مسائل ایدئولوژیک شیعی است خصوصا توسط حکومتی که بخش عمده ای از اعتبارش به آن وابسته است.
اما جامعه جدید ایران (منظورم افراد و نسلی است که عملا تاثیر حکومت دینی و شعارهایش را در جامعه شان دیده اند) منتقد شدید این هزینه ها و بذل و بخشش های کریمانه حکومت در عین فقر و نداری جامعه هستند. و از طرف دیگر افراد دینی با توجیه اینکه "این هزینه ها از نذورات و بخشش های شخصی پرداخت شده" این ولخرجی ها را پاسخ می دهند. البته درست هم میگویند که افرادی دوست داشته اند و خرج کرده اند به کسی هم ربطی ندارد.
اما فقط یک نکته بسیار مهم دارد و آن اینکه اگر ما در جامعه ای سکولار و با حکومت بدون گرایش دینی زندگی میکردیم این بحث 100% صحیح بود اما در جامعه ای که دینی بودن و خرج کردن در دین باعث کسب صدها امتیاز مالی و اجتماعی میشود نخیر.
شاید بطور مستقیم از درآمد دولتی - بیت المال- برای این ضریح خرج نشده باشد اما قطعا افرادی که به آن کمک کرده اند دستی در بیت المال دارند یا امیدوار به دسترسی به آن هستند. یا درکمترین حالت از بقای دین در جامعه سود -مالی- می برند.
که این مساله هم مثل سایر مشکلات اولا به حساب حکومت دینی نوشته خواهد شد و ثانیا به حساب دین اسلام البته ورژن شیعی اش. و در هر صورت اگر از ذخیره حساب دینِ اسلامِ ایرانی کم نکند، به آن اضافه نخواهد کرد.

سیستم آموزشی مقصر اصلی حادثه شین آباد



بسیار از شنیدن خبر آتش سوزی در دبستان دخترانه روستای شین آباد متاثر شدم. مشکلی که بارها تکرار شده و علیرغم مشکلات و تبعات بسیار پیچیده راه های پیشگیری ساده، کم هزینه و رایگانی دارد.
اصلا قابل تصور نیست سیاهی آینده خانواده و دخترانی که در سنین کودکی دچار چنین حوادثی میشوند. علی الخصوص که متاسفانه این اتفاقات در محیط هایی اتفاق می افتد که کم برخوردار از نظر اقتصادی و به تبع آن از نظر فرهنگی و اجتماعی هستند و همگی میدانیم که مشکلات دختر بودن و خصوصا معلولیت تا چه حد بزرگتر و رنج آورتر است در این جوامع عقب مانده تر.
بگذریم هرچه که بخواهم از عمق فاجعه و نهایت مشکلات بگویم کم گفته ام و شما هم کم نشنیدید. اما نکته ای که در این میان جا مانده این است که جلوگیری از اینچنین حوادثی کار سختی نیست و حتی نیاز به دستگاه های پیشرفته و غیره ندارد.
اکثر تحلیل ها، فقر اقتصادی و رسیدگی نکردن حکومت به وضع مناطق محروم را دلیل این مشکل میدانند. نه اینکه توسعه نباید باشد اما حتی اگر توسعه اقتصادی هم نباشد این چنین فجایعی مثل زلزله نیست که راه پیشگیری نداشته باشد یا گران باشد.

خیلی ساده: اگر معلم آن کلاس به محض شروع خطر و مشاهده مشکلی در بخاری کلاس بجای تعلل و تلاش برای نجات بخاری برای خروج دانش آموزان اقدام کرده بود قطعا حادثه در حد چند صد هزار تومن تمام شده بود.

نداشتن اطلاعات و آموزش کافی به معلمان و کلا تمام افرادی که با جمعیت انسانی سر و کار دارند بزرگترین خطر است. اینکه معلمان مدارس -خصوصا مناطق محروم- بدانند که در هنگام مواجه شدن با هرخطری اعم از آتش سوزی باید چگونه رفتار کنند در پیشگیری از حوادث موثر است.
این مساله به غیر از سایر تمهیدات ارزان قیمت دیگر مثل جهت بازشدن درهای ساختمان های عمومی به بیرون یا حتی استفاده از بخاری های سالم و استاندارد است یا حداقل کپسول آتش نشانی (گرچه گفته شده که بوده) . حتی گزارش شده آن منطقه دارای لوله کشی گاز بوده و هنوز معلوم نیست چرا مدرسه روستا گاز کشی نشده است.

در نهایت اینکه باید پذیرفت که ایران کشوری جهان سوم است و نمیتوان انتظار داشت که در توسعه اقتصادی مثل کشورهای پیشرفته باشد مثلا کلاسهایش دارای سیستم تشخیص دود یا سیستم گرمایش مرکزی اما این کمبود هم دلیلی نیست که بخواهیم چنین حوادثی را توجیه کنیم و درپوش بگذاریم.
یک معلم آموزش دیده براحتی میتواند از پس رفع چنین خطراتی برآید.

شاید حادثه سال گذشته چابهار که بر اثر اتصالی سیم برق کولرگازی رخ داد کمتر مشکلِ نبود امکانات باشد و نشان دهد که نیروی انسانی آموزش ندیده بزرگترین مقصر در این نوع حوادث است.
و در نهایت سیستم آموزشی که با بی مسئولیتی، به آموزش کارکنان و معلمان در شرایط بحرانی توجهی نمی کند.

پهباد بازیچه ای دروغین!

 
بعد از انتشار خبر "شکار" مدلی از هواپیمای بدون سرنشین امریکا توسط ایران و  تکذیب آن توسط واشنگتن، همچنان رسانه های وابسته به جمهوری اسلامی بر صحت خبر تاکید دارند.

اما بجز یک فیلم که فاقد صدا می باشد و عکسهایی که از آن فیلم اقتباس شده هیچ مدرک دیگری وجود ندارد.
تازه همان فیلم هم به شکلی تهیه شده که در آن تصویر صورت هیچ فردی مشخص نیست. که این موضوع برخلاف فیلم و مدارک دستیابی به پهباد قبلی بود. به شکلی که حتی انگار افراد "عکس یادگاری" با آن میگرفتند!
همینطور بعد از گذشت چند روز از انتشار خبر، تنها مدرک همان فیلم های اولیه است.
 
به فرض صحت هردو خبر، تنها احتمالی که به نظر میرسد وجود داشته باشد این است که چند وقت پیش هواپیمایی از امریکا در آب سقوط کرده باشد و البته امروز ایران در سالگرد خبر بدست گرفتن پهباد قبلی اقدام به انتشار آن کرده باشد.

در حالی که هواپیمای قبلی هم مشخص نبود که در افغانستان فرود آمده یا در ایران، آسیب هایی مثل شکستن بال و له شدگی زیر آن مشخص بود.
در آن مورد، بعید به نظر میرسد که قدرت نفوذ اطلاعات سایبری ایران توانسته باشد که موفق به انجام چنین کاری شده باشد و تنها شاید با ایجاد اختلال و پارازیت اندازی (مساله مورد تخصص سپاه) ارتباط پرنده با مرکز فرماندهی قطع شده باشد.
در نهایت اینکه اگر خبر ایران دروغ باشد، نتیجه خبر پراکنی دروغ ایران تنها از دست رفتن هرچه بیشتر اعتماد مخاطبان را در پی خواهد داشت.

پی نوشت:
این پهباد در اختیار بسیاری از کشورهای دیگر غیر از امریکا -مثل امارات- هم هست. و فاقد تکنولوژی پیچیده و ارزشمندی از نظر استراتژیک است.
همچنین سخنگوی فرماندهی ناوگان امریکا در خلیج فارس اظهار کرده که تا به حال چندین دستگاه از این هواپیما - در آبهای خلیج فارس- از کنترل خارج شده و شاید این یکی از آنها باشد.

تغییر قانون انتخابات "ریاست جمهوری"


حکومت امروز ایران بعد از مشکلات ریاست جمهوری دوره قبل و رفتار شخصی احمدی نژاد تصمیم گرفته که به نوعی -به زعم خودشان- جلوی این مشکل را بگیرند و بخواهند اولا انسجام را به درون نیروهای شخصی و طرفدار حکومت بیاورند و ثانیا بلکل مشکلی به نام "ریاست جمهوری" را حل کنند.  چرا که در رژیم امروز ایران تنها قسمت به نسبه مردم سالار دولت است که با رای مستقیم مردم انتخاب  میشود و به دلیل ملی -در مقابل منطقه ای- بودن انتخابات هرگونه مشکلی بازتاب شدیدی دارد.

قبلتر از این هم، شخص آیت الله خامنه سعی داشت که به نوعی با حذف جایگاه ریاست جمهوری و اینگونه پیشنهاد مشکل را حل کند. که با مخالفت مردم و بازخوردها -با محافظه کاری- عقب نشست و امروز مجلس دست آموز با جمع استعداد هایشان تلاش دارند به شکلی دیگر این مشکل را حل کنند که متاسفانه بدلیل آنکه بدلیل ذات و شخصیت بهره هوشی چندانی ندارند حتی در صورت اجرای طرح نیز این مشکلشان حل نخواهد شد.

وارد جزییات طرح جدید نمیشوم اما همین امروز که کلیات طرح تصویب شده است بسیاری مشکلات و معضلات بر آن وارد است. و به قولی بسیار راه فرار دارد!
و می شود گفت که تمامی این ها از این مشکل نشات می گیرد که ذات "جمهوری اسلامی" دچار تناقض است. به معنای دیگر حکومت همزمان نمیتواند هم جمهوری (مبنای زمینی) و هم اسلامی (ایدولوژیک و مبنای آسمانی) باشد.
هنوز مشخص نیست مشروعیت رهبر آسمانی و جایگزین امامان و پیامبران است یا زمین و بر اساس رای مردم؟

به همین دلیل هم اکنون جایگاه روحانی عالی رهبر و مقام عالی رییس جمهور در تضاد با هم قرار دارند. و در جنگ قوای اینها بدلیل بیشتر بودن زور رهبر قطعا جایگاه رییس جمهور حذف خواهد شد.
و سرانجام به دلیل آنکه تمامی شعارهای آسمانی و ارتباط با ماورا و ایدئولوژیک پوچ است، در نهایت کل سیستم سرنگون میشود.
شاید یکی از رموز بقای "جمهوری اسلامی" تا امروز همین تناقض و بی مسئولیتی اسلامیت و جمهوریت باشد.
حکومتی که ظاهری دموکراتیک و امروزی دارد و باطنی عقب مانده و مرتجع. که با قدرت گرفتن روز به روز اسلامیت و باطن حکومت بر ظاهر، رژیم منفورتر شده و سرعت اضمحلالش سریعتر می شود.

سوریه، افغانستان جدید


از ابتدای اعتراضات مردم سوریه به خاندان و حکومت بشار اسد، همیشه این سوال را داشتم که چرا این کشور مانند سایر کشورهای عربی که دچار بهار عربی شدند و بعد از گذشت زمان قابل قبولی به نتیجه (سرنگونی نظام قبل) نرسید.
الان هم بعد از گذشت 20 ماه از اعتراضات و جنگ داخلی همچنان هیچ نیروی برنده یا غالبی دیده نمیشود و همچنان اخبار پیروزی هر دوطرف ضد و نقیض است.

چرا کشورهای غربی مانند حمله هوایی به قزافی رژیم اسد را زمینگیر نمیکنند و زمینه حمله مخالفان را آماده نمیکنند؟
چرا حتی کمک های مالی و نظامی به مخالفان در حد چند کشور عربی و ترکیه و محدود باقی مانده و همچنین به نظر میرسد که کمک های اطلاعاتی- نظامی هم به این گروه داده نمیشود؟
و در کل اینکه چرا نه رژیم بشار اسد غالب میشود و نه مخالفان؟

به نظر من کلید حل ماجرا در ماهیت خود جنگ نهفته است. اینکه جنگ به ماهو جنگ اولین و مهمترین تاثیری که دارد تضعیف شدید کشور یا کشورهای درگیر جنگ است.
نمونه این تاثیرات کم نیست از زمان جنگ جهانی دوم و ضعف کشورهای درگیر بعد از آن. تا جنگ 8 ساله ایران و عراق که هردو کشورهای بسیار قدرتمند نظامی منطقه بودند قبل از جنگ و تبدیل شدنشان به کشورهای ضعیف حتی با داشتن نفت. و همینطور بهترین مثال آشنا، "جنگ داخلی افغانستان". کشوری که امروز به نظر میرسد از دوران ابتدای قرن 20ام به دنیای امروز پرتاب شده است، از شدت ضعف و عقب ماندگی در همه زمینه ها.
حالا میشود به وضعیت سوریه نگاهی بهتر کرد. سوریه به عنوان کشوری مسلمان، نسبتا وسیع و مهم در منطقه، و البته هم مرز با اسراییل و دارای گرایش به بلوک شرق. بهترین گزینه اش ضعیف بودنش است هم برای همسایگان -اسراییل- هم برای غرب. چرا که نه بشاراسد چموش و نه مسلمانان سلفی تندرو هیچکدام امنیت لازم را بوجود نمی آورند.

امروز برای از میان بردن این کشور، سیاست هایش و پرتاب به 20 سال قبل حتی نیازی به تحریم هم ندارد. جنگ داخلی سریعترین گزینه از بین بردن یکی از مهمترین متحدان روسیه و چین -و البته ایران- است.
با کمترین هزینه، ضعیف ترین سوریه تاریخ بوجود خواهد آمد. همین هزینه اندک تخریب هم بر دوش غرب نخواهد بود و از چاههای نفت کشورهای مسلمان حوزه خلیج فارس استخراج میشود!

به جرات میشود گفت که سوریه بعد از 3 الی 4 سال جنگ داخلی دیگر هیچ ارزشی برای هیچ کشوری از نظر استراتژیک نخواهد داشت و خصوصا بدون داشتن منابعی مثل نفت که درآمد اصلی کشورهای منطقه است همیشه نیازمند کمک های خارجی خواهد ماند (به نسبت جمعیت و اقتصاد، منابع نفت اندکی دارد). و البته بدیهی است در آن زمان هم هرکشوری که ثروتمندتر باشد سهم بیشتری در قدرت داخلی سوریه را خواهد داشت، که همزمان با سیستم تحریم های ایران، از الان میتوان گفت که ایران از این معادلات بیرون است، خصوصا در رقابت با رقبایی مانند عربستان سعودی، قطر، ترکیه و اسراییل.

در مجموع آنکه برخلاف نظر استراتژیست های ایرانی (اگر بشود این اسم را رویشان گذاشت!)، می توان گفت که سوریه از اکنون مهره ای سوخته است نه بدلیل آنکه حکومت اسد ساقط میشود، بلکه بدلیل جنگی فرسایشی که حتی اگر بشار اسد هم باقی بماند دیگر قدرت تاثیر گذاری بر داخل کشورش را هم از دست میدهد چه برسد به دخالت و فشار خارجی.
نمونه واضح این بی خاصیتی را هم در جنگ اخیر اسراییل- حماس دیدیم که تقریبا بشاراسد و سوریه هیچ اسم و موضع و اثری نداشتند و به قولی "بود و نبودشان هیچ فرقی نداشت".
با ادامه روند کنونی پیش بینی میکنم که در آینده هم از این بی خاصیت تر شده و حتی نیازمند کمک های خارجی برای زندگی روزمره شوند. این دقیقا از بین رفتن غرور و هویت و ارزش یک ملت است که به بهای از میان بردن سیاست یک حکومت بدست آمده.

شاید اگر بشاراسد عاقلتر بود نه برای نجات شخص خودش و اطرافیان و مردم، بلکه برای نسل آینده سوریه از قدرت بزودی کنار میرفت. تا سرنوشت مردمش روز به روز به افغانستان شبیه نشود.

اشتباهات آیت الله خامنه ای


یک رهبر به عنوان بالاترین شخصیت حقیقی یک کشور، با داشتن بیشترین اختیارات و امکانات تصمیم گیری معمولا کم اشتباه ترین تصمیم گیری ها را بایستی داشته باشد. در تمامی کشورها چه سیستم انتخابی حکومتی و چه دیکتاتوری این شخص اول ها مهمترین حرف ها و بهترین آنها را بیان میکنند.

با این مقدمه، آیت الله خامنه ای  با اینکه قوی ترین سیستم های اطلاعاتی -موازی- و بی چالش ترین و مهمترین جایگاه تصمیم گیری را دارد. (هم از نظر ایدولوژیک بی نظیر است، هم از نظر عدم پاسخگویی به فرد یا دستگاه دیگر). اما تصمیمات بوضوح غلطی میگیرد. منظورم از غلط، صرفا از نظر جامعه ایرانی و منفعت مردم نیست بلکه در اینجا صرفا نگاه به منافع شخص خود ایشان دارم.

تصمیمات غلطی که باعث شده روز به روز جایگاه و قداست خودش را از دست بدهد. دلیل هم اینکه اطرافیان او و جمیع خاکساران هم بدلیل حس این ضعف ایشان، بیش از پیش سعی میکنند که رنگ آسمانی و ماورائی به او بدهند که تضاد این رفتار خامنه ای با تقدس ساختگی مریدان باعث خنده مردم شده که باز هم ازدست رفتگی بیشتر جلال و جبروت را بدنبال دارد.

اینکه علت این تصمیمات "بشدت اشتباه" چیست را تنها گذر زمان مشخص میکند و تمامی دلائل تنها حدس و گمان افراد است.
میتوان گفت که شروع این زنجیره از اشتباهات فاحش از شب انتخابات سال 88 با اعلام تبریک به احمدی نژاد شروع شد که البته کمرنگ بود و در 30 خرداد همان سال بطور آشکار و به تعبیری به شکل خودکشی سیاسی انجام شد. آنهم بعد از دیدن واکنش مردم به صحبت های اولیه و رفتار ایشان.
از آن روز تا امروز که بیش از 3 سال می گذرد کمابیش این اشتباهات وجود داشته اما نقطه عطف دیگر این صحبت ها  در سخنرانی اخیر ایشان در جمع بسیجیان بود که  آشکارا از عملکرد احمدی نژاد در مقابل سوال مجلس حمایت کرد. به جرات میتوان گفت که این اشتباه بزرگ بعد از آن نماز جمعه تاریخی بزرگترین اشتباه روزهای معاصر خامنه ای است، اگر نگوییم بزرگتر.

اما چرا این حرف را میزنم. علت در این است که این بار مجلس نه به قصد استیضاح بلکه تنها به خاطر موضوعات اقتصادی پیش پا افتاده در ظاهر و البته اعاده حیثیت -از دست رفته- در مقابل او و احتمالا طرح چند پرسش پیش پا افتاده قصد دعوت از احمدی نژاد را داشت که با این واکنش رهبر مواجه شد. و به عبارت دیگر پس از آنهمه تبلیغات داخلی جهت پرسش از دولت، این رفتار خامنه ای تنها تمامی مسئولیت های ناکامی های اقتصادی دولت را به گردن وی انداخت نه بیشتر.
مساله ای که خامنه ای برای جلوگیری از آن و البته جلوگیری از افشای سایر ناکامی های حکومت انجام داد!

حالا دیگر تا آخرین اعضای بسیج -که اتفاقا بسیارشان بدلایل اقتصادی در آنجا جمع شده اند- فهمیدند که علیرغم تمامی شعارهای منزه بودن رهبر از مشکلات اقتصادی ایشان بیشترین تقصیر را در این مشکلاتشان دارد.
به این دلیل میگویم بسیجیان، چرا که تا قبل از این سایر اقشار مردم متوجه این اشتباهات شده بودند. و البته این بزرگترین خرابکاری خامنه ای برعلیه خودش آنهم در مناسبت محرم بود که همه مداحان و گسیل شدگان میان مردم، بایستی به این نکته "که رهبر -برخلاف تبلیغات رسانه های بیگانه-هیچ تقصیری در مشکلات اقتصادی ندارند" بکنند.

 این اتفاق شاید هم ردیف اتفاقات قبلی شخصیت و شوکت خامنه ای را در مقیاس وسیع تری از بین خواهد برد به چند دلیل:

1 مسایل قبل بیشتر سیاسی بود و درک مردم از مسایل سیاسی متفاوت است.
2 مشکلات اقتصادی برخلاف مشکلات سیاسی بدون نیاز به هیچ واسطه و رسانه ای درک میشوند.
3 افراد بمراتب بیشتر و با ضریب هوشی پایین تری مشکلات اقتصادی را درک میکنند.
4 جبهه مقابل خامنه ای در اتفاقات قبلی حضوری فعالی در حکومت نداشتند اما این بار علاوه بر تمامی آنها بیشتر شخصیت های حکومتی -خودی- در مقابل خامنه ای ایستاده و پنهانی کارشکنی خواهند کرد.
5 در اقتصاد برخلاف سیاست نمیتوان دروغ قابل باور گفت و هرکس صحت اظهارات مسئولین را درجیب خودش لمس خواهد کرد!

به دلائل ذکر شده این بار پوشاندن و توجیه رفتار رهبر در دستگاههای تحت نظر ایشان بسیار سخت تر تا حد غیرقابل باور خواهد بود و باید شخصیت معصوم و ضداشتباه وی دقیقا همطراز خدا قرار گیرد تا توجیه پذیر باشد این رفتار ها.

در نهایت اینکه این اشتباه آیت الله خامنه ای از سلسله آخرین اشتباهات هر رهبر خودکامه است اما شخصا از بی درایت بودن رهبر ایران اصلا خوشنود نیستم گرچه خوشحالم که خامنه ای آخرین "رهبرِ پادشاه گونه" ایران خواهد بود.

آتش بس بخاطر مصر

به نظر میرسد که آتش بس میان حماس و اسراییل با میانجیگری مصر و البته بنا به نظر عقلای دو طرف - قبلا هم گفتم که بدلیل نقش پررنگ تر اسراییل با صلاحدید آنها- انجام شد.
میتوان گفت مهمترین عاملی که باعث این آتش بس شده است وضعیت متزلزل اسراییل، بعد از از میان رفتن توافق هایش با مصر -خطری که با ادامه درگیری ها احتمال بیشتری پیدا میکرد رخ دهد- است. هرچه باشد مرسی از جناح اخوان المسلمین است و خط فکری تاریخی این گروه در جهت ضدیت با اسراییل بوده و یکی از دلائل اپوزیسیون بودن زمان مبارک هم همین مقاوت علیه اسراییل است (برخلاف رفتار حکومت قبل) و همچنین پیروزیشان در انتخابات مصر. پس نهایتا در بین دوراهی حماس - اسرائیل به احتمال قریب به یقین در طرف حماس خواهد ایستاد. حتی ممکن بود به نابودی قدرتش و تشنج در مصر هم منتهی بشود.

این آتش بس حالا از طرف حماس و ایران به معنای برتری و نشان از قدرت بازدارندگی نظامی حماس تفسیر می شود اما در عمل این راکت های ایرانی حماس نبودند که برنده شدند، برنده اصلی حفظ منافع منطقه ای اسراییل و قدرت لابی مصر و در درجه کمتر ترکیه بود که باعث آتش بس فعلی شده است.
شاید بیشترین منفعت را مرسی (اخوان المسلمین) و مصر کسب کردند که اکنون به شدت و سربلند از زیر فشارهای داخلی و خارجی رها شده اند.
در زیر چهره خوشحال مرسی و وزیرخارجه اش در دیدار با وزیر خارجه امریکا -کلینتون- مشخص است.

مشکلات "جمهوری اسلامی" ایران


این روزها بطور تصاعدی حکومت برای خودکامگان سخت تر می شود و جمهوری اسلامی هم از این وضع مستثنی نیست.
در همین عمر کمی بیش از 3 دهه جمهوری اسلامی، برخورد با مخالفان حکومت بسیار سخت تر و هزینه دار تر میشود. بطور خاص اشاره دارم به قتل "ستار بهشتی" فردی عادی و کم برخوردار از تحصیل و زندگی مانند میلیونها ایرانی دیگر، بدون هیچ رانت و امتیاز ویژه.
اما برخورد با وی بدلیل نوشتن وبلاگ و البته هوشیاری خانواده اش (که اغلب دست کم یا نادیده گرفته میشود). تبدیل می شود به یکی از چالش های حکومت پر چالش ایران. اتفاقی که کمتر از 20 سال پیش شاید همسایه وی هم خبردار نمیشد. حالا به بحث مجلس، دولت و قوه قضاییه بدل می شود حتی بدون واکنش های جهانی.

از طرف دیگر حکومت ایران جهت برخورد با قضیه تنها به تنگ تر کردن فضای تنفسی شهروندان و البته دست آویزی به دروغ متوسل میشود و سعی میکند هر روز خط قرمز ها را تنگ تر کند. گرچه که راه دیگری برای بقای رژیم فعلی خامنه ای با محتوای جمهوری اسلامی باقی نمانده اما دقیقا این روش نتیجه معکوس میدهد چرا که با کوچک تر شدن خط قرمز ها. افراد نزدیک به خط قرمز دوحال بیشتر برایشان نمی ماند یا آنکه با تعطیل عقل -گرچه چندان بهره ای هم ندارند- و بیان حرفهای افراطی تر وضعیتشان را حفظ کنند و خود را در جمع کوچکتر سوار بر اسب قدرت نگه دارند یا ضمن آنکه احساس خطر از بیرون افتادگی از حلقه قدرت میکنند، توان تعطیل مغز را ندارند و بناچار از ترس عقوبت بیرون ماندگی دست و پا زده و تلاش می کنند.
نمونه های افراد اول را در تمامی خبر گذاری های حکومتی می توانید ببینید از بیان کرامات خامنه ای توسط روحانیون مانند ارشد یزدی گرفته تا مصاحبه های اغلب نمایندگان مجلس جهت ابراز خاکساری و سرسپردگی به شخص خامنه ای. اما افراد گروه دوم بیشتر شناخته شده هستند از راس آنها احمدی نژاد تا برادران لاریجانی و پسر مطهری معروف.

و اینگونه هست که روز به روز اوضاع مملکت اعم از اقتصادی و سیاسی و  اجتماعی و .... به هم میریزد. چرا که حتی رییس جمهور فعلی نیز حتی جان خودش را بعد از اتمام دوره اش در امان نمیبیند پس تلاش میکند که برای حفظ بقا هم که شده وقتی میبیند دیگر توان بازی ندارد میز بازی را چپه کند. و همانطور که در کلام مداحان اطراف خامنه ای میبینید رییس جمهور فعلی جمهوری اسلامی هم میشود اپوزیسیون! و برانداز.
قطعا طولی نمی کشد که "جمهوری اسلامی" که از ابتدا اسمش با تناقض معنایی همراه است و دچار تناقض های پی درپی است از هم بپاشد. خصوصا امروز که حتی احمدی نژاد - شخص دوم مملکت- هم در جهت واژگونی می کوشد.

نکته آخر اینکه،
در این میان تحریم ها تنها اثر کاتالیزوری دارند نه بیشتر چرا که ایران مملکت بزرگی هست و مردمی بدون هیچگونه استاندارد زندگی دارد. پس علی القاعده شدید ترین تحریم این مملکت حداقل دهها سال زمان میبرد تا اثر کند (اگر که تازه اثر کند!) مثلا تحریم مطلق ناوگان هوایی. که بعد از 33 سال چندان فشاری خرد کننده ای ایجاد نکرده است.
بنابر این فردا تبلیغات حکومت های خارجی علی الخصوص امریکا جهت تاثیر تحریم ها در فروپاشی جمهوری اسلامی چندان محلی از اعراب ندارد.

جنگ اسراییل - غزه


گرچه آغاز کننده جنگ مشخص نیست و نخواهد شد - که خیلی هم مهم نیست- اما طبق معمول همیشه کسی برنده فرصت ها و تهدید ها خواهد بود که هوش بیشتری داشته باشد و البته قدرت پیش بینی و اجرا.
در شرایط فعلی به نظر می رسد که چه اسراییل شروع کننده بوده باشد چه در پاسخ، آغاز به حمله کرده باشد فرقی نمیکند  چرا که فعلا بهترین موقعیت برای دولت فعلی اسراییل فراهم شده است. به دلایل زیر:

1 این درگیری به نوعی مانور واقعی جهت تمرین ارتش اسراییل تبدیل شده که قدرت عملیات نظامی و اطلاعاتی این رژیم را محک زده و نقاط ضعف را نشان می دهد.

2 از نظر داخلی ساختن بحران هرچند کوچک به حزب افراطی اسراییل کمک می کند که در انتخابات آتی بتواند برنده میدان باشد.

3 از نظر خارجی این تشنج اسم اسراییل را در صدر خبرها قرار میدهد (که مدتی بود اخبار سوریه در صدر قرار داشت) و از این طریق حمایت افکار عمومی و دولت های غربی و بخصوص امریکا را بدست می آورد.
در شرایط حاضر - بخصوص در دوره دوم اوباما- دولت آمریکا بدلیل کسری بودجه تصمیم به کاهش هزینه ها و افزایش مالیات ها دارد و قطعا یکی از مهمترین هزینه ها، هزینه های کمک های نظامی به اسراییل است که با این اتفاق اسراییل پیامی روشن جهت نه تنها توقف بلکه افزایش کمک ها به این کشور می رساند.

4 بررسی توان نظامی گروه های اسلامی اطراف مرزهای اسراییل که درصورت درگیری با ایران به نفع ایران وارد جنگ با اسراییل خواهند شد.
و البته تمام دلخوشی و امید دفاعی ایران به این گروه هاست که به همین دلیل هم همچنان از جسد سیاسی دولت بشار اسد در سوریه دل نمیکند. (در پست دیگری به آن می پردازم).

5 گرچه که دولتمردان اسراییل برخلاف همقطاران ایرانی کمتر حرف زده و پیام داده و بیشتر عمل می کنند اما این درگیری و سیستم دفاعی اسراییل پیام روشنی به تهدید های موشکی ایران میدهد.
تقریبا تمامی موشک های پرتاب شده به سمت تل آویو بجز یکی در هوا منهدم شده اند (توسط سیستم گنبد آهنین). احتمال هم دارد که اسراییل از برخورد سایر موشک های کوچکتر به شهرهای جنوب اسراییل جلوگیری نمیکند جهت افروخته نگه داشتن آتش جنگ.
چرا که عملا تعداد 3 نفر کشته حاصل پرتاب حدود 1000 راکت ریز و درشت امری بغایت مضحک است! یعنی به ازای هر 350 موشک یک نفر کشته شده! که فکر کنم تعداد کشته های یک خودرو از هر 1000 خودرو در تصادفات رانندگی از این آمار بیشتر باشد!

بطور کلی دولت اسراییل هم مانند دولت جمهوری اسلامی زمانی در اوج قدرت است که دارای دشمن باشد. به همین دلیل است که بسیاری آن را کمک های متقابل حکومت ایران و اسراییل به هم  تفسیر میکنند و این دشمنی به وجود هردو گروه افراطی در قدرت کمک کرده و میکند.

از طرف دیگر حمله فشرده و پیوسته به غزه تنها به هدف از بین بردن زیر ساخت ها و ضعیف کردن حماس از لحاظ لجستیکی و نظامی می باشد که ناگفته پیداست تعداد بیش از 100 کشته - برای اسراییلی که تنها فرد هدف را طوری میکشد که نفرات بغل هم آسیب نبینند- نشان دهنده حجم بالای حملات اسراییل است.
در نهایت آنکه، چه این جنگ امروز تمام شود و چه چند هفته دیگر (جنگ های سرزمین های کوچک همانطور که سریع آغاز میشوند سریع هم پایان میابند) اسراییل منافع بیشتری کسب کرده است.

یک سال دوری از وبلاگ و گردگیری دوباره!


امروز یک سال از آخرین پست قبلی می گذرد و خب در طول این مدت حوادث زیادی رخ داده است. با این گرایش که برآیند اتفاقات جهت رکود و منفی داشته اند در کوتاه مدت و قطعا روندی از بهبود و ثبات در بلند مدت. البته نیاز به شکافتن این مطلب هست که دقیقا منظور چیست و مصداق بیرونی این صحبت کدام است. که در دنباله مطالب سعی میکنم به ان هم بپردازم در پست های بعدی.
اما برای آغاز دوباره بهتر است نگاهی گذرا به اتفاقات اخیر بیاندازیم که البته کمی هم مشوق من بودند در نوشتن دوباره و گردگیری کردن این خانه. از مسائل اقتصادی و مشکلات تحریم ها و به تبع آن مشکلات اجتماعی و امنیتی گرفته تا بی هدفی و گیجی مسئولان جمهوری اسلامی و حوادث منطقه ای و جهانی.

شاید روزی که انگیزه نوشتن را از دست دادم بیشتر مشکل شخصی ام ناشی از رکود ناشی از ثبات شرایط در وضعیت بد بود که سیستم با شیبی ثابت به سمت سقوط میرفت. و دیگر حضور و عدم حضور وبلاگی چون من تاثیری روند اجتماعی نداشت. و بیشتر شاید از باب خبر رسانی اهمیت داشت. که دیگران بهتر و کاملتر این وظیفه را انجام می دادند.
اما امروز بنا بر شواهد و البته حسی که دارم حضور هر فرد در جامعه چه مجازی و چه واقعی پر اثر و مایه تغیراتی خواهد بود.
حالا اینکه تشخیص امروز من مصادف شده با یک سالگی دوری -از وبلاگ- کاملا تصادفی هست. در سالگرد دوری از وبلاگ -اگه نگم سالمرگ!- بنا به یمن ماجرا شاید!

به هر صورت خوشحالم که باز هم اینجا هستم و امیدوارم بتوانم نقشی هرچند کوچک در جامعه ایرانی داشته باشم. تا چه پیش آید...

سخنی از حافظ:

بر سر آنم که گر ز دست برآيد     دست به کاری زنم که غصه سر آيد