فرهنگ اجتماعی ایران، متبلور در دنیای مجازی


قبلا هم گفته ام که انگیزه اصلی ام از حضور در دنیای مجازی دغدغه فرهنگی بوده است و سایر موضوعات سیاسی، اقتصادی و... بدلیل تاثیر گذاریشان بر فرهنگ اهمیت دارند.
شاید این نوشته چندان به مذاق ایران دوستان و متعصبین ملیتی خوش نیاید اما چاره ای بجز بیان واقعیت نیست.

اخیرا با پدیده جدیدی در حوزه مجازی مواجه شده ایم به نام کامنت گذاری ایرانیان. خصوصا آنجا که مخاطبان نظرات افراد خارجی هستند، این مشکل بیشتر و حادتر به نظر می رسد. دنیای مجازی محیطی فراهم کرده که افراد بتوانند با هویت مجازی فعالیت کنند و به قول معروف آنچه در دل دارند راحت بگویند و این راحتی به شکل الفاظ رکیک و شوخی های پست و جنسی نمایان شده است.
قطعا این معضل اجتماعی مانند دیگر مشکلات علت های زیادی دارد که از نوع آموزش و تربیت جمهوری اسلامی تا فرهنگ عامه و غیره در آن نقش دارند. که بررسی همه آنها خارج از حوصله است. در اینجا تنها اشاره به قسمت فرهنگ خودمانی دارم، چیزی که جدای از تاثیر حکومت و فرهنگ اسلامی القا شده قابل بررسی است.

به خودمان دروغ نگوییم، بسیار ملت بی فرهنگی هستیم -حداقل در بعد اجتماعی- و این مظاهر بی فرهنگی در تمام ارکان زندگیمان قابل مشاهده است. از طریقه سلام و احوالپرسی تا فرهنگ کار و رانندگی و صدها مثال دیگر. شاید بدلیل آنکه هیچگاه آمار رسمی و قابل اندازه گیری از بی فرهنگی هایمان نداشته ایم، دیدن افراد بی فرهنگِ مجازی که قابل شمارش هستند برایمان شُک آور شده. اما با دقت در تک تک رفتارهای اجتماعی این مساله نمایان است. از مشکلات حاد و مرگبار رانندگی میتوان آغاز کرد و به متلک های جنسی دختران و رفتارهای چاپلوسانه اداری و زرنگ بازی های "جلو زدن در صف" و جک های قومیتی و دخالت در زندگی یکدیگر و صدها عنوان کوچکتر می توان رسید.

گرچه که بیان مشکل چندان با ارزش نیست و باید به راه حل ها توجه شود اما تا نپذیریم که مشکلی وجود دارد و "بی فرهنگ ترین ملت جهان" هستیم، به دنبال رفع مشکل نخواهیم رفت. پس اولین قدم و شاید سخت ترین آن پذیرفتن این "بی فرهنگی ملی" است.  این موضوع قابل خلاصه کردن به قوم و گروهی خاص نمی شود و جزیی از فرهنگ ایرانیان است.
تا صحبت از بی فرهنگی ایرانیان می شود عده ای رگ گردنشان بیرون می زند و از تاریخ و فرهنگ 2500 ساله ایران و ایرانی می گویند و حتی ادعای صدور -بی- فرهنگی ایرانی-اسلامی را دارند! در جواب این عزیزان باید گفت که دوستان وجه اشتراک شما و ایران معاصر با داستانهای باستانی تنها زندگی در فلات ایران است و تمام! هرچقدر شما در زندگی آنها تاثیر داشتید آنها هم در زندگی شما تاثیر دارند. البته به شرطی که باور کنیم چنین افرادی با این مشخصاتی که ما برایشان ساخته ایم، روزی در این فلات زندگی می کرده اند!

دوستان عزیز ایرانی، سابقه این داستانهای باستانی چیزی حدود 70 سال است و حاصل تلاش پهلوی اول برای ساختن ایرانی مدرن از خاکستر عقب ماندگی و بدویت ایرانیان دوران قاجار است. همانطور که آنقدر عقب مانده بودیم که نیاز به اصلاح شیوه خوردن و آشامیدن و پوشش داشتیم، نیاز به ساختن گذشته و تاریخچه فرهنگی هم وجود داشت و اینگونه داستانهای 2500 ساله ساخته شد. وگرنه همین 80 سال پیش هیچ شناختی از این تاریخ درخشانمان نداشتیم! اما امروز آنقدر این داستانهای فرهنگ و ادب را تکرار کرده ایم که فراموش می کنیم اجداد ما در فقر مطلق فرهنگی زمان قاجار زندگی می کرده اند نه در رویاهای 2500 ساله مان.
به عنوان مثال نه زمانی دور که همین 100 سال پیش، تنبیه فیزیکی چنان در میان ما رایج بود -نه تنها برای مردم عادی و کودکان- که حتی وزیر مملکت بدستور شاه به فلک کشیده می شد.(امروز چنین رفتاری حتی با حیوانات هم انجام نمی شود)
تنها نگاهی به عکسهای دوره قاجار نشانگر بخشی از فرهنگ غنی گذشته مان است، قسمت دیگر فرهنگ را هم در داستانهای نویسندگان معاصر میتوانید دنبال کنید.

همانطور که زمانی پهلوی ها با واردات فرهنگی سعی در ساختن جامعه ای مدرن داشتند و تا حدی موفق بودند، امروز هم راهی بجز یادگیری و ارتباط آموزنده با سایر ملل جهان نداریم. باید ارتباطات ایرانیان -خصوصا ارتباط فیزیکی- برقرار شود. تا از این محمل فرصتی فراهم شود برای آموختن شیوه ادب، رفتار، معاشرت و غیره.
بازهم تاکید میکنم که اولین قدم یادگیری، نیاز به آموختن و دانستن جهل است. و اگر این شرط نباشد اگر با تمام جهان هم ارتباط داشته باشیم تا به خلوت یا به تعبیر امروزی دنیای مجازی برسیم، باز آش و کاسه همین خواهد بود.

متاسفانه با شرایط فعلی سیاسی و حکومت ایران، هیچ انتظاری برای بهبود وضعیت فرهنگی از طریق دولتی وجود ندارد. چرا که اساسا خود حکومت بر پایه دین و دین بر پایه پاره ای از فرهنگ های غلط گذشتگان بنا شده و راه تغیری ندارد. پس انتظارِ داشتنِ سیستم آموزشی صحیح، رسانه های قوی و منتقد، و دولتمردان الگو انتظاری بیهوده است. در چنین شرایطی تنها راه آغاز تغییر از راه فردی و خانواده است، تمرین و ممارست شکیبایی، قانون مداری -حتی قانون غلط- احترام به حقوق دیگران و احساس آنان. و پرهیز از رفتارهای احساسی و بدون منطق، می تواند کمک بزرگی باشد به ارتقای فرهنگ کلی جامعه.

پی نوشت:
بهانه نوشتن این مطلب تعرض لفظی هموطنان عزیزمان به حریم شخصی و صفحات فیس بوک مجری برنامه جام جهانی و آقای مسی بود.

خنده و افسوس، نتایج توافق هسته ای


بالاخره خبر توافق هسته ای در همه جا پیچید و دولت روحانی موفق شد قدمی در حل مشکلات اقتصادی از راه دیپلماسی خارجی بردارد.
اما خبر توافق بین ایران و قدرت های جهان بیش از آنکه مطلوب به نظر می رسد تلخ است. خصوصا آنجا که با نگاهی به جزییات طرح مشخص می شود که جهان در ازای تعلیق تمامی فعالیت های هسته ای و به زیر نظر کشاندن آنها، تنها بخشی از تحریم های اخیر را برخواهد داشت.

بطور خلاصه با این توافق وضعیت هسته ای ایران به 8 سال پیش یعنی زمانی که هنوز ایران تحت نظارت آژانس بین المللی انرژی اتمی کار می کرد برخواهد گشت و تمامی محصول اورانیم غنی شده این سالها از بین می رود. اما وضعیت مشوق ها و تحریم ها حتی به 3 سال پیش، زمانی که هنوز تحریم ها وضع نشده بود برنگشته است!

خاطرم هست که قبل از تحریم های اخیر، بسته های پیشنهادی غرب به ایران در ازای همین تعلیق امروز، نه آزاد کردن پول بلوکه شده نفت، که برداشتن محدودیت های سی ساله هواپیمایی و کمک به توسعه اقتصادی ایران و... بود.
اما امروز با درایت رهبر فرزانه انقلاب و دولت نظر کرده ایشان به جایی رسیده ایم که در ازای آزاد کردن بخشی از پولهایمان، و توقف تمامی فعالیت های هسته ای، شاد و راضی به نظر می رسیم.

هزینه گزاف ماجراجویی های هسته ای جمهوری اسلامی به رهبری آیت الله خامنه ای، بجز فشارهای اقتصادی و مالی بر مردم، و توقف رشد اقتصاد جوان ایران، چندین سال عمر 75 میلیون ایرانی را هم تلف کرده است. هیچ تخمینی نمی تواند ابعاد خسارات عظیم ملی و انسانی وارد شده در این سالها براثر بوالهوسی حاکمان را برآورد کند.

تنها خوشحال و امیدوارم که بعد از 35 سال، دوران هزینه های بی پایان و تصمیمات انقلابی، ایدئولوژیک و خلق الساعه رهبران جمهوری اسلامی تمام شود و این عقب گرد، درس عبرتی باشد برای تصمیم های آتی ایشان.

وقتی که عصبانیت خامنه ای حتی نرخ سکه را هم تکان نمی دهد!


دو روز پیش آیت الله خامنه ای، با شدت هرچه تمامتر هرآنچه در دل داشت در جمع بسیجیان گفت و از تهدید تا فحاشی و تمسخر به دولت های خارجی فروگذار نکرد.
شاید که شنیدن این سخنان از مقامی که خود را رهبر مسلمانان جهان و رهبر معنوی شیعیان می داند دور از انتظار بود. اما از آن جالب تر واکنش دولت های خارجی و مخاطبان داخلی اش بود. دولت فرانسه با لحن ملایمی سخنان آیت الله خامنه ای را به سخره گرفت، دولت اسراییل آن را نشانه ای برای عدم سازش غرب با ایران دانست و امریکا آن را سخنرانی برای مصرف داخلی ایران اعلام کرد.
نکته داستان اینجاست که مخاطبان اصلی این سخنان یعنی مخاطب ایرانی هم این سخنان را فاقد ارزش دانستند و گویی آن را نشنیده باشند، واکنش بازار ایران به سخنرانی آیت الله خامنه ای، نه تنها افزایش قیمت سکه و دلار نبود که کاهش آن را نشان داد!
نشانه ای که در 25 سال زمامداری آیت الله خامنه ای بی سابقه است.

با همه دبدبه و کبکبه سخنرانی و شعارهای دشمن شکن و پخش تلویزیونی مستقیم و تبلیغ رسانه ای و ... انگار صدای آیت الله خامنه ای به گوش هیچ کس نمی رسد. چیزی که رهبر ایران را بیش از پیش خشمگین خواهد کرد. زمانی که متوجه می شود که وزن سیاسی اش رو به اضمحلال است و نه مخاطب خارجی و نه داخلی، حرف هایش را جدی نمی گیرند.

پی نوشت:
از زمانی که فرزند معنوی آیت الله خامنه ای -احمدی نژاد- دولت را ترک کرده است، تمامی بار ناسزا گویی به دول خارجی بردوش خود رهبر افتاده است!

بهترین روایت تصویری از وضعیت سیستان و بلوچستان

خبرگزاری فارس، تصاویری از "توزیع غذای نذری در مناطق جنوب شرق کشور" یا همان سیستان و بلوچستان منتشر کرده که چند نکته در آنها بسیار قابل توجه است و نشان دهنده عمق شکاف میان جامعه سیستان و بلوچستان چه از نظر مذهبی و چه از نظر سطح رفاه و اجتماعی با مناطق مرکزی ایران است.
شاید مهمترین نکته عدم استقبال گسترده روستاییان بشدت فقیر و سنی مذهب، از نذری دولت شیعه است.

در مجموع عکسهای انتشار یافته نه تنها اثری از هجوم جمعیت فقیر و محتاج نیست که حتی افراد بالغ نیازمند، از گرفتن نذری ابا داشته اند و اندک زنان و کودکانی ظروف خالی شان را به سمت ماموران گرفته اند.
در پس زمینه تمامی عکس ها شدت عقب ماندگی و محرومیت این افراد دیده می شود. نه راه دسترسی، نه مسکن مناسب و نه خدمات شهری یا امکانات عمومی دیده می شود.
و اگر اینچنین که دستگاه تبلیغاتی رژیم بدنبال نشان دادن کمک رسانی و جلب نظر محرومان این مناطق است، اساسا نباید چنین فقر گسترده ای وجود میداشت.

بجز عکس های دست جمعی نظامیان، مبلغان مذهبی و ماموران دولتی، نکته جالب دیگر تصاویر محو شده چهره افراد آشپزخانه است! (حتی در عکس های تبلیغاتی "اقتدار حکومت" هم ترس از شناسایی هویت همکاران جمهوری اسلامی وجود دارد!)
در نهایت با اندکی توجه، تصاویر خود گویای همه چیز هستند:

تصاویر روح مانند از اعضای آشپزخانه:

به تفاوت رنگ لباس نذری دهنده و نذری گیر توجه کنید:


و خانواده های تنگدستی که کودکانشان را روانه کرده اند.

 استقبال اندک مردم بشدت محرومِ پس زمینه، از خوراک رایگان دولتی.


و شادی غیرقابل وصف یک وعده غذا و سوژه عکس شدن درچهره کودکان.
  

  به تفاوت سنی نذری گیرندگان و نذری دهندگان توجه کنید:

  سردار سرآشپز، درحال چشیدن و بررسی کیفیت غذا!

 کودکانی که حتی پاپوش مناسب ندارند.

و درآخر یادبودی از تمامی دست اندرکاران این برنامه:


اگر حدس درستی بزنیم که این عکس ها از میان صدها عکس دیگر انتخاب شده اند برای نشان دادن شور و استقبال مردم محروم سیستان و بلوچستان از مراسم "محرم شیعی" و به تبع آن حکومت مرکزی،  به جرات می توان گفت که با ادامه سیاست فعلی، درآینده این منطقه آبستن حوادث ناگوار بیشتری خواهد بود.

حوادث سیستان و بلوچستان، دنباله خشونت مذهبی در منطقه



1  خشونت های مذهبی، چهره منطقه خاورمیانه را عوض کرده است. دور جدید این خشونت ها با سرنگونی رژیم بعثی عراق و به اجماع نرسیدن گروه های مذهبی در عراق برای تشکیل دولتی متحد شروع شد. تساوی نسبی قدرت میان شیعه و سنی در عراق همراه با مداخلات پیوسته کشورهای همسایه مانند ایران و عربستان باعث تعمیق و گسترش این خشونت ها شد. چنانکه هنوز بعد از بیش از 10 سال از سرنگونی صدام، این کشور در چرخه خشونت مذهبی می گردد.

با اهمیت یافتن مساله شیعه و سنی، تمامی کشورهای مسلمان منطقه درگیر آن شده اند و این تفاوت ها باعث شده که حاکمیت هر کشور با اقلیتش رفتار تبعیض آمیزی داشته باشد. از شیعیان کشورهای کوچک -سنی نشین- حاشیه خلیج فارس و عربستان از یک طرف و اقلیت های سنی ایران از طرف دیگر قربانی این تبعیض و خشونت های مذهبی هستند.

با آغاز مناقشه سوریه و دخالت های مستقیم ایران در کمک به بشار اسد، -به جهت حفظ نفوذ استراتژیک در مقابل دشمن خود ساخته اش "اسراییل"- مشکلات شیعیان و سنی ها وارد فاز تازه ای شده است. از سمت دیگر مخالفان دولت بشار اسد تحت حمایت کشورهای سنی مذهب قرار گرفتند و جنگ علنی تری نسبت به عراق میان شیعه و سنی با حمایت نسبتا آشکار کشورهای عربستان، قطر، ایران و ترکیه  شکل گرفت.
درگیری های مذهبی البته تنها محدود به سرزمین های عراق و سوریه نیست و در بخش مجازی و رسانه ای هم حملات شدیدی از سوی دوطرف دیده می شود. از تکثیر تلویزیون های مبلغ مذهبی، تا بحث های ابتدایی و پایه ای ایدئولوژیک و حتی درگیری در مسایل روزمره سیاسی. که گاهی این حملات اعتقادی، شدید تر از جنگ های فیزیکی است.

در ایران،  رشد دوباره دیکتاتوری مذهبی و اتخاذ سیاست های سرکوب های اقلیت های دینی، -با اکثریت اهل تسنن- و همزمان حمایت از اختلافات قومی در کشورهای دیگر باعث برانگیخته شدن موج جدیدی از عملیات های مسلحانه در استان های مرزی و سنی نشین ایران شده است و خواهد شد. با این تفاوت که زمان تغیر کرده است و دولت ها، گروه های اسلامگرای هم نظرشان را مورد حمایت بیشتری قرار می دهند. 
برخلاف گذشته، مخالفان مسلح دیگر ساکنین ناراضی آن دیار نیستند که دست به اسلحه برده اند. اینان مجموعه ای از افراد هم مذهب، با انگیزه بالا و مورد حمایت کشورهای هم عقیده شان هستند. این افراد نوعی ارتش غیر رسمی کشورهای متخاصم هستند که در جنگ داخلی سوریه نمونه های مختلف آنان دیده می شوند. سپاه قدس، شاخه برون مرزی سپاه پاسداران نمونه کلاسیک این ارتش عقیدتی است که نشان می دهد نقطه اشتراک اعضای آن نه کشور و سرزمین که اعتقاد است؛ چنانچه می بینیم که بسیار اعضای عراقی و لبنانی در آن وجود دارند. 

2   به نظر می رسد که گروه اسلام گرای جیش العدل با شرایط جدید -توضیح داده شده- اعلام موجودیت و بحران سازی کرده، اما متاسفانه مسئولان جمهوری اسلامی همچنان با همان نسخه قدیمی "اعدام انقلابی" می خواهند این بحران جدید را هم مدیریت کنند.
بعید است که روش "اعدام متقابل" مانند گذشته چندان کارساز باشد به دلایل زیر:
اول اینکه این گروه جدید، گروگان های چندانی در اختیار جمهوری اسلامی ندارد که عملیات های تلافی جویانه "اعدام" موثر باشد. دوم بنا به ذات گروه جدید، همه اعضای آن ساکن ایران نیستند و اهرم فشار حکومت بر خانواده های آنان بی اثر است.
سوم فشار افکار عمومی بر جمهوری اسلامی بیشتر از یک گروه تروریستی -برای عملیات های متقابل اعدام- است.
چهارم انتخاب هدفمند افراد ترور شده توسط این گروه، مخالفت کمتر ساکنان بومی را بدنبال دارد و عملیات های اطلاعاتی جمهوری اسلامی سخت تر خواهد بود.
و نهایتا اینکه انسجام گذشته حاکمیت در جمهوری اسلامی رسما از میان رفته. قوای مجریه، مقننه و قضاییه عملکرد یکدیگر را به زیر سوال می برند، و کمترین حرف شنوی را از آیت الله خامنه ای نشان می دهند.

مثل قدیمی می گوید که آنکه باد می کارد طوفان درو خواهد کرد. چندان عجیب نخواهد بود که سالها سرمایه گذاری جمهوری اسلامی در دخالت و ناامنی کشورهای همسایه، روزی گریبان خودش را هم بگیرد.
قطعا طعم آوارگی و مصیبت کودک سوری که با اسم ایران پیوند خورده است تا آخر عمر در خاطرش خواهد ماند...

سکون در سخنان آیت الله خامنه ای


علیرغم جامعه هیجان زده از انتخاب روحانی و خوشبین به بهبود شرایط سیاسی و به تبع آن اقتصادی٬ دیروز آیت الله خامنه ای آب پاکی را بر دست همه ریخت و با بی میلی به مذاکرات هسته ای و تلاش های دولت روحانی چراغ سبز نشان داد.
بجز اندک تعریف وی از شخصیت افراد ایرانی تیم مذاکره کننده٬ مابقی صحبت هایش بر همان مدار عدم عقب نشینی از مواضع استوار بود و عدم تعلیق غنی سازی.
خصوصا آنجا که با مثال آوردن از تعلیق های سالهای ۸۲ و ۸۳ علنا دست تیم مذاکره کننده را برای هرگونه عقب نشینی از مواضع کنونی و توافق با غرب کوتاه کرد.

با آنکه آیت الله خامنه ای تصمیم گیرنده مطلق در مسائل کلان نظام از جمله مساله هسته ای است٬ بی میلی آیت الله خامنه ای در تصمیم گیری های هسته ای نشان می دهد که امیدی به پیشرفت مذاکرات و خروج از بن بست هسته ای و بهبود شرایط و به تبع آن رفع مشکلات اقتصادی ندارد. چرا که او از محتوای مذاکرات و پیشنهادات غرب -که همان تعلیق غنی سازی است- آگاه است٬ و هنوز حاضر به این عقب نشینی نیست. مجوز او به دولت روحانی برای مذاکره هم تنها برای اقناع افکار عمومی و بستن دهان منتقدان سیاسی اش صادر شده است. (همانطور که از تساهل دوره پیش مثال آورد)

با توجه به اینکه رهبر عملا تصمیم گیرنده کل امور است٬ احتمال اینکه او نقش پلیس بد را در مذاکرات با غرب بازی کند کم است. چرا که اگر فتح الفتوحی باشد باید رسما به اسم او تمام شود نه دولت روحانی. همچنین او شخصا علاقه به اعلام خبرهای خوب و شرکت در مراسم های مثبت و مهم دارد. ضمن آنکه چشم دول خارجی نه به دیپلمات های خوش زبان دولت روحانی که به لحن و حرکات آیت الله خامنه ای دوخته شده است.

با آدرسی که آیت الله خامنه ای دیروز داد٬ امید به حل مشکلات اقتصادی از روش سیاست خارجی -که تخصص دولت روحانی است- رنگ باخت. و به احتمال زیاد مذاکرات بدون توافق٬ پایان خواهد یافت. نرسیدن به توافق در مباحث هسته ای مستقیما بر تحریم های فلج کننده اقتصادی موثر است٬ که فشار آن بر زندگی ایرانیان کاملا محسوس می باشد. نا امیدی مردم از دستیابی به نتیجه در اصلاحگرا ترین دولت جمهوری اسلامی تبعات غیرقابل پیش بینی بر آينده کل رژیم دارد.

متاسفانه آیت الله خامنه ای از گذشته و مقابله با مردم عبرت نگرفته است و از تتمه امید و آرامش بوجود آمده بعد از انتخابات روحانی هم می خواهد درجهت اهداف ایدئولوژیک خودش -توسعه تکنولوژی هسته ای- بدون در نظر گرفتن عواقب آن -تحریم های سنگین اقتصادی- استفاده کند.
مانند سایر دیکتاتورها شاید روزی متوجه اشتباهات امروزش شود که صدای جنگنده های "دشمن" را در پناهگاهش بشنود.

پی نوشت:
عکس٬ دیدار خامنه ای (رییس جمهور) با سرهنگ قذافی در لیبی٬ شهریور63 

روحانی گیر افتاده در مقام ریاست جمهوری


تقریبا در تمامی دوره احمدی نژاد وضعیت اقتصادی ایران به سمت پسرفت و اضمحلال بود. قسمتی بدلیل فشارهای سیاسی خارجی و تحریم ها و بخش بیشتری بدلیل سو مدیریت اقتصادی و فساد ناشی از اقتصاد زیرزمینی و حضور ارگان های سپاه در اقتصاد بود.
و بدین شکل بخش عمده درآمد افسانه ای نفت ایران در سالهای گرانی قیمت نفت -چیزی حدود 700 میلیارد دلار- از بین رفت. این درآمد نه تنها کمکی به اقتصاد ایران نکرد که بدلیل سیاست های غلط و ناقص اقتصادی باعث به هم خوردن تعادل اقتصادی و افزایش نقدینگی هم شد.
و در نهایت نتیجه آن شد که تحریم نفت -اصلی ترین شریان اقتصاد ایران- ضربه سنگینی به ریخت و پاش های دولت تحمیل کرد و دولت احمدی نژاد مقروض به شرکت ها و سازمانهای دولتی، کار خود را به پایان برد.

در انتخابات ریاست جمهوری امسال رقبای انتخاباتی با علم بر تحریم ها و مشکلات اقتصادی شروع به اعلام برنامه های نجات اقتصاد دادند و هرکس بنا به اندک سواد و تجربه خود شعار فراخور خود را داد.
جناب روحانی که با تخصص دیپلماتیک در این کارزار شرکت کرده بود پیروز شد و طبق تخصص و تصور خود اعلام کرده بود که می خواهد فشار بین المللی را بر ایران کاهش دهد و ازاین طریق اقتصاد را درمان کند.
او فکر میکرد که با به قدرت رسیدن، و با فشارِ ناچاری، رضایت آیت الله خامنه ای را جلب می کند و مجوز تام تصمیم گیری بر پرونده هسته ای را می گیرد و در ازای اتمام "سریع" تحریم ها، تعلیق کل برنامه هسته ای ایران انجام می دهد. و از طرف دیگر با روی کار آوردن کارکشتگان صنعت نفت -مانند زنگنه- به سرعت شیرهای نفت را به صادرات باز می کند و در کمتر از یک سال راه نفسی برای بقای دولتش می یابد.

اما امروز او در باتلاق مسئولیت گیر کرده و دست و پا زدن های هر روزه او نشان کمتری از نجات دارد.

اول آنکه متوجه شده است که دول غربی حتی با دیدن سند شش دانگ هسته ای به اسمش هم با دیده تردید به او و حکومت ایران می نگرند و همزمان نگاهشان به رفتار آیت الله خامنه ای است.
دوم اینکه سرعت بالای حل مشکلات روابط خارجی نه تنها در خارج که حتی در داخل هم با مقاومت بدنه عظیم حکومت -وابسته به آیت الله خامنه ای- مواجه شده است.
سوم افراد و گروه های حکومتی، که از وجود تحریم ها و دور زدن های آن سودهای کلان به جیب زده اند به سادگی مهار دولت نوظهور روحانی نشده اند و از لابی با بزرگان نظام تا نمایش بیلبورد در شهرها،  سنگ بر سر راه روحانی می اندازند.
چهارم  اسراییل نقش پررنگی به عنوان مخالف تاثیرگذار ارتباط با ایران و لغو تحریم ها بازی می کند. اسراییل علنا با لغو تحریم ها علیه ایران مخالفت کرده، و برای دست یافتن به این هدفش از تحریک هردو سوی این گفتگو ها ابایی ندارد. (مانند مقاله اخیر جاسوسی امریکا از آیت الله خامنه ای در روزنامه نیویورک تایمز).
پنجم، واکنش همسایگان ایران و هم پیمان غرب و امریکا -با محوریت عربستان- که تا به حال منفعلانه گفتگوها و سیاست های ایران را نگاه می کردند و کم کم در حال بیدار شدن و تحرک علیه از سرگیری ارتباطات غرب و ایران هستند.

در این شرایط که منافع طرفداران آیت الله خامنه ای، سپاه و سایر ارگان های امنیتی با منافع اسراییل و سایر همسایگان ایران گره خورده است، این ترکیب موانع سنگینی را بر راه توسعه روابط خارجی دولت روحانی ایجاد کرده است. و به تبع آن مشکلات اقتصادی را لاینحل نگه داشته.

شخص روحانی خوب میداند که حتی برای اتمام همین سال مالی هم با مشکلات فراوانی روبروست که بخشی از آن ناشی از وعده ها و بدهکاری های دولت قبل  و بخش دیگر قول های خود وی در دوره نامزدی انتخابات است (مانند وعده ثبات قیمت های سوخت و پرداخت یارانه و..)
اما بدترین وضعیت اقتصادی در سال 93 رخ خواهد داد. چرا که نرخ بالای تورم و مشکلات اقتصادی فعلی، همراه با افزایش قیمت های کالاهای دولتی و عدم تحقق شعارهای دولت، منجر به ریزش هواداران دولت و افزایش مخالفانش خواهد شد و رسما دولت روحانی را به بن بست سیاسی خواهد کشاند. امری که دولت بخوبی از آن آگاه است و تنها به کمک آیت الله خامنه ای در لحظات آخر چشم دوخته است.

نکته جالب اینکه هرچقدر دولت روحانی از اهمیت استراتژیک تحریم ها مطلع است و با فوریت سعی در بازکردن راه تنفسی جمهوری اسلامی دارد. طرف غربی از عملکرد تحریم ها که همان تغیر رفتار رژیم تهران و به پای میز مذاکره کشاندن و مذاکره منطقی ایران است راضی است.
دیگر نمایندگان 5+1 و کاترین اشتون شنونده خاطرات جنگ و مجروحیت سعید جلیلی نیستند و مباحث هسته ای به وضعیت جنگ داخلی سوریه منحرف نمی شود! اتفاقا این بار غرب است که با تاملی منطقی و تحمیل خواسته هایش، نگرانی گذر زمان ساعت هسته ای ایران را ندارد.

دولت روحانی با خوشبینی دولت اصلاحات وارد صحنه ای شد که هیچ ربطی به او نداشت و همه بسیار محافظه کارتر او را تماشا می کنند. چرا که سیاست گردانان -مخالف آیت الله خامنه ای- برهبری هاشمی رفسنجانی دستشان قبلا -در دوره اصلاحات- رو شده، به همین دلیل، سیاست هایشان تا کنون در هیچ زمینه ای موفق نبوده است.  چه از قول های آزادی رهبران جنبش سبز و آزادی های مدنی در ایران، چه از وضعیت حقوق بشر و تعداد اعدام ها و زندانیان و چه در سیاست خارجی و رفع تحریم ها.
سیاست های این مردان چنان نخ نماست که دیگر نقل قول های جناب رفسنجانی از امام خمینی در مورد رابطه با امریکا به دستمایه طنز بدل می شود، و به همان اندازه نظرسنجی های دولت روحانی در رابطه با امریکا بی تاثیر به نظر می رسد. با فروکش کردن اندک موج خوشبینی مردم بعد از انتخابات، و ادامه شرایط فعلی وضع بسیار بدتر از قبل خواهد شد. چرا که این گروه تنها راه چاره اصلاح رژیم از درون است و مابقی گزینه ها آینده بدتری را نشان می دهند.

مردان ایرانی تهدید میکنند، مردان غربی احتیاط


قبلتر (در اینجا) وضعیت سوریه را بعد از ورود نیروهای ایرانی و لبنانی به نفع بشاراسد، بشکل پیشروی های کند اما مستمر بیان کرده بودم. تا اینجای کار و قبل از نواختن شیپور جنگ همین روند ادامه داشته است. البته در آن زمان حدس میزدم که ممکن است این پیشروی های نیروهای دولتی حالت تله ای برای اضمحلال نیروهای حزب الله لبنان و طرفدار ایران باشد، که با توجه به تهدیدات نظامی اخیر این احتمال منتفی است.

1- بد نیست ابتدا نگاهی به گذشته و مواضع طرفین داشته باشیم:

قطعا یکی از بهترین گزینه های برای کشورهای غربی و البته اسراییل مشغول نگه داشتن سوریه و حزب الله لبنان و سایر مسلمانان سلفی درجنگ با یکدیگر است. که در این میان بدلیل حمایت های بی دریغ مالی ایران از دولت سوریه در هزینه های جنگ، اهداف تحریم اقتصادی ایران هم بیشتر به ثمر می رسد. چرا که اندک نفت فروخته شده و درآمدی که دولت ایران با سختی بدست می آورد می بایست در جنگ عقیدتی اش در سوریه هزینه کند، و هدف که افزایش فشار تحریم هاست، بهتر محقق می شود.

اما این توازن قوا اخیرا -بعد از دخالت مستقیم حزب الله و ایران- به نفع نیروهای دولتی سوریه به هم خورده است. ارتش دولتی پیشروی های کند اما زیادی داشته است. و از طرف دیگر عدم فرماندهی واحد و تفرقه گروه های مخالف باعث شکست پیاپی شان شده است به حدی که حتی غرب نمی تواند اطمینان پیدا کند و سلاح های پیشرفته در اختیارشان قرار دهد.

همزمان اعتراضات مردم مصر به کودتای ارتش علیه محمد مرسی به شکل کشتاری وسیع از سوی ارتش پاسخ داده شد به شکلی که همه کشورها حتی حامیان ارتش مصر -مانند امریکا- آن را محکوم کردند. (بجز عربستان که همچنان بر موضع طرفداری از ارتش مصر باقی ماند.) در حالی که تمامی خبرگزاری های جهان اخبار مصر و تحولات آن را دنبال می کردند، انتشار فیلم ها و اظهارات مخالفان دولت سوریه، در ارتباط با حملات شیمیایی دولت به مردم پایتخت، حواس ها را از مصر به سوریه برگرداند.
و کمی بعد تر با موضع گیری های کشورهای غربی مانند انگلستان و امریکا به حمله نظامی رسما تیتر خبرهای جهان تحولات دریای مدیترانه با محوریت سوریه شد.

اگر بخواهیم روند عقلانی اتفاقات را دنبال بکنیم، بعید است که دولت بشاراسد که میزبان بازرسان -شیمیایی- سازمان ملل و درحال فتح سنگر به سنگر در زمین نبرد است، از سلاح شیمیایی در نزدیک پایتخت خود استفاده کند.
بدیهی است که بیشترین منفعت حمله نظامی غربی به مخالفان بشاراسد می رسد. و با توجه به تحولات خاورمیانه، تنها کشوری که نیاز به این خبرسازی و موضع گیری های جهانی دارد، عربستان است. چرا که در مثلث عربستان، ترکیه و قطر،  اولا سیاست های خارجی ترکیه تا این حد سبوعیت ندارد و دوما قطر در اندازه چنین موضع گیری های سختی نیست. (همانطور که قطر در کشتار ارتش مصر، دولت قطر این اقدام را محکوم کرد.)

سوی دیگر میدان، روسیه، ایران و چین حضور دارند که حمایت های روسیه و چین از بشار اسد تنها به معنای جلوگیری از حضور کشورهای غربی و امریکا است و تنها در حد وتو در شورای امنیت سازمان انجام می شود نه هیچ گونه اقدام عملی یا نظامی.
اما ماجرا برای ایران متفاوت است.
جمهوری اسلامی سالهاست که دکترین دفاعی خود را بر مبنای قراردادن تهدید در مرزهای دشمن -اسراییل- تعریف کرده است و اطلاق واژه "خط مقاومت" به سوریه ترجمه همین سیاست خارجی است. سوریه و لبنان برای ایران حکم زره دفاعی را دارد که هرگونه تهدید خارجی را با توسل به آن دفع می کند. بدیهی است که حداقل در کوتاه مدت ایران بدون "خط مقاومت" کشوری بی دفاع و آسیب پذیر است. اهمیت سوریه از این نظر برای ایران بسیار استراتژیک است و کلیه هزینه های میلیاردی جنگ سوریه برای ایران موجه می باشد. چرا که همچنان خطرها را نه در مرز ایران که در مرز اسراییل نگه می دارد.

2- امروز:

کشورهای غربی و امریکا به هیچ عنوان آمادگی و توان -نه صرفا اقتصادی- جنگ طولانی مدت در نقطه ای جدید به اسم سوریه را ندارند. و مقامات ایرانی و سوری متوجه این نقطه ضعف هستند.
مقامات ایرانی با صراحت جنگ احتمالی را از نظر وسعت جغرافیایی و زمان، نامحدود اعلام می کنند. که این اظهارات باعث تردید و تجدید محاسبات غرب درعواقب حمله احتمالی اش به سوریه است.

نکته واضح این است که کشورهای غربی نه برای حمله، که برای کنترل اوضاع بعد از آن، قطعا به اجماع جهانی نیاز دارند و در این راستا تلاش می کنند. مثلا انگلستان هوشمندانه به دنبال تصویب طرح هایی برای "حفاظت از غیر نظامیان" در شورای امنیت سازمان ملل است که معنای آن کنترل دامنه جنگ در محدوده مرزهای سوریه است. چرا که احتمال زیاد دارد که ایران و سوریه بخواهند به کشور ثالثی مانند اسراییل حمله کنند. این مصوبه این اطمینان خاطر را می دهد که علاوه بر عدم تقابل نیروهای شرق و غرب، بعد از درگیری جهان ملزم به دفاع از منافع هر کشور ثالث -غیرنظامی- علی الخصوص اسراییل است.

در مجموع زمان جنگ های غیرقابل پیش بینی برای غرب تمام شده و هرگونه ابهام در تخمین هزینه ها و زمان طرح های جنگی، عملا مانع مداخله نظامی آنها می شود.
تمامی احتمال رویداد این جنگ فرضی و دامنه آن بستگی به میزان صحت برآوردهای کارشناسان نظامی غرب از نیت و توان مقابله سوریه یا بهتر بگویم "ایران" دارد.

پیشی گرفتن در تملق و خاکساری، تنها نکته جلسات رای اعتماد


روز اول رای اعتماد فرصتی برای وزرای پیشنهادی فراهم نشد تا صحبت کنند و هرچه بود صحبت نمایندگان مجلس دست چین شده توسط قدرت بود. که تملق گویی و چاپلوسی این "نوکران قدرت" چندان تازگی ندارد و عجیب نیست، همینطور که سالهاست وضعیت مجلس بجای محل نمایندگان مردم به تریبون نمایندگان قدرت یا همان شخص آیت الله خامنه ای تغیر شکل پیدا کرده است.

اما نکته جالب این سخنرانی ها نه در صحبت های نمایندگان، که در نطق های وزیران پیشنهادی است. اینکه ایشان بدون شرم و خجالت سعی دارند خود را نظرکرده ویژه رهبر بدانند،  به حدی که حتی بعضی صحبت خود را با نام آیت الله خامنه ای آغاز می کنند! و در خاکساری و دستبوسی گوی سبقت را از همتایان مجلسی شان ربوده اند!

با توجه به شعارها و منش دولت و وزرا که بر عدالت و میانه روی تاکید داشته و دارند، این سطح از تملق و چاپلوسی در پیشگاه رهبر جمهوری اسلامی بسیار هشدار دهنده و نشانگر موفقیت آیت الله خامنه ای در قبضه قدرت مطلقه و بازسازی فرهنگ استبدادی در سطح مسئولین رده بالای نظام اسلامی دارد. چرا که وقتی این افراد با این طرز فکرها تحت تاثیر جو "غلام خانه زاد"ی قرار می گیرند، این نشان از عمق فاجعه خالص سازی فکری و فرهنگی اهالی سیاست از کسانی دارد که حتی اندکی منتقد و مخالف وضع موجود اند. (با دیدن این نطق ها تصور اینکه اگر بجای حسن روحانی مثلا حداد عادل یا سعید جلیلی رییس جمهور شده بودند وضعیت نطق های وزرای پیشنهادی چه بود سخت است!)

متاسفانه، این صحنه ها مجلسی کاملا فرمایشی و نظامی استبدادی را نمایش می دهد و بوضوح نشان دهنده شکست پروژه مشروطه کردن قدرت شاهی بعد از بیش از یک قرن تلاش آزادی خواهان ایرانی است.

بُعد دیگر داستان که باید برای خود آیت الله خامنه ای زنگ خطر باشد، همین تفویض همه امور به نظر شخص اوست. چرا که وقتی تمامی مسئولین و اطرافیان مجیزگو و فرمانبردار شخص همایونی باشند، -همانطور که تعدادی از وزرا از عملکرد خود با آدرس دادن به نظرات شخص رهبر اشاره کردند- تمامی مسئولیت فعالیت های درست یا غلط مجموعه عریض حکومتی بر گردن شخص آیت الله قرار می گیرد و تقریبا همان اشتباه شاه مخلوع ایران برای او تکرار می شود.
شاید تنها تفاوت این دو نفر در سن حکمرانی شان باشد و احتمال دارد که آیت الله خامنه ای قبل از چشیدن مزه سقوط، دیگر در قید حیات نباشد.

جمع بندی وضع موجود تنها دو نکته را نشان می دهد:
1 اول آنکه هیچگاه سرنوشت انقلاب ها به وضع بهتر از حکومت قبل ختم نشده است. چرا که زمینه های بهتر شدن اجتماعی یک شبه فراهم نمی شود. (و انقلاب اسلامی هم مستثنی نیست)

2 و دوم آنکه نتیجه حکومت تمامی مستبدان و زورگویان تاریخ -همانطور که سرنوشتشان مشابه است- یکی است و آن هم "تباهی زندگی مردمی است که در آن دوره خاص زندگی می کنند".

اکثریت ساکت، اقلیت هوار کِش!


دولت حسن روحانی در حال تشکیل است و همان روز تحلیف لیست کابینه به مجلس داده شده است. دیروز شاهد زد و خوردهای کلامی زیادی از مخالفان و موافقان کابینه پیشنهادی او بودیم.
نکته جالب در این صحبت ها این است که با اینکه کلیه نمایندگان مجلس تقریبا دستچین شده بیت آیت الله خامنه ای و شورای نگهبان منصوب وی هستند، تنها تعداد اندک نمایندگان انگشت نما شده در مخالفت با کابینه حسن روحانی صحبت کردند و بقیه نمایندگان هرچند اصولگرا از او حمایت کردند. این مساله نشانه دو چیز است. اول آنکه تا عمیقترین لایه های اطراف خامنه ای و اصولگرا مشکلات عظیم کنونی را فهمیده اند و دیگر به هیچ قیمت حاضر به ادامه این وضع نیستند. و دوم استقبال بیش از انتظار اصولگرایان حکومتی از ادبیات حسن روحانی و امید بستن به وی جهت حل مشکلات امروز با اولیت مشکلات اقتصادی. (البته تغیر موضع این اکثریت نمایندگان به تغیر وزش باد قدرت هم مربوط می شود!)

متاسفانه نه تنها در مجلس شورای اسلامی که در سطح جامعه هم این اقلیت پرهیاهو با آزادی مثال زدنی از هر فرصت و تریبونی برای عرض اندام و بزرگ نمایی شان استفاده میکنند که اکثرا بدلیل سخنان خارج از منطق و عجیب، تیترهای زیادی از خبرها را به خود اختصاص می دهند. خصوصا که فضای رسانه ای داخل ایران هم تماما توسط همفکرانشان اداره میشود.

گرچه که حسن روحانی نظر اکثریت مردم ایران را نمایندگی نمی کند، اما همین که میتواند -هوشمندانه- اکثریت افراطیون را نمایندگی کند و آنها را به اعتدال بکشاند و شبح جنگ خارجی را از سر مردم ایران دور کند بسیار عالیست. در شرایط کنونی همین دولت فرصتی است برای فعالان اجتماعی و سیاسی تا حداکثر فعالیت و مطالبات منطقی شان را دنبال کنند و همچنان بطن اجتماع را بدرستی هدایت کنند و نشان دهند که این گروه هوارکش! نه تنها اکثریت نیستند بلکه در اقلیت مطلق و ناچیز اجتماع هستند و هوادارانی بسیار اندکی دارند.

کوهنوردان ایرانی قربانی فرهنگ ایرانی


شنیدن خبر مرگ کوهنوردان جوان ایرانی در دامنه های صعب العبور قله برادپیک متاثر کننده بود. اما متاثر کننده تر دانستن این نکته که این جوانان قربانی فرهنگ "بی اهمیتی به مسایل ایمنی" و "یک شبه ره صد ساله رفتن" ایرانی شده اند.

این فرهنگ و تفکر شاید در شرایط عادی مشکلی ایجاد نکنند اما در شرایط بحرانی و سخت که می تواند با چنین ماجرا جویی هایی تلاقی کند معمولا مرگ آور است.
شنیدن خبر ماجراجویی این جوانان که به مرگ آنان منتهی شد برای من یادآور خاطره مرگ موتورسواری بود که در تمرین روز قبل از شکستن رکورد پرش طول از روی 25 اتوبوس در "پیست اتوموبیل رانی آزادی" بر اتوبوس 23 فرود آمد و دردم جان خود را از دست داد.
این مشکل فرهنگی اما تنها گریبانگیر افراد متهور و رکورد شکن نمی شود. همانطور که سالهاست آمار قربانیان تصادفات جاده ای ایران رکورد شکنی های جهانی دارد و از زن و مرد و پیر و جوان قربانی بی توجهی به وضعیت امنیت و رفتارهای بدون تعقل هستند.
نقطه مشترک این سوانح، در سیستم خودروسازی معمولا سود آوری همراه با بی توجهی به تجهیزات ایمنی خودرو ها و در ورزش های ماجراجویانه دست کم گرفتن خطرات و برآورد بیش از واقعیت توان انجام خطر است. در یک کلام بی توجهی به "حاشیه امنیت"ی که در فرهنگ ما هیچ مفهومی ندارد. 

از طرف دیگر بافت غلط اجتماعی باعث تشدید این باور فرهنگی شده است که یک شبه میتوان ره صد ساله رفت.
این اشتباه باعث می شود که جوانان بدون دنبال کردن مسیر صحیح و منطقی موفقیت بدنبال مسیرهای به قول خودشان "میانبر" و در حقیقت اشتباه باشند. یافتن مسیر جدید قله 8000 متری توسط 3 جوانی که کمتر از 25 سال سن دارند و به طبع تجربیات چندانی ندارند مرگ آور است. خصوصا که حتی رییس فدراسیون کوهنوردی هم اشاره میکند که یافتن مسیرهای جدید در چنین قله های مرتفعی برای سطح کوهنوردی ایران مانند بردن تیم برزیل در جام جهانی است!

این موضوع هم نمونه های اجتماعی زیادی دارد از جوانانی که به روش های خلاف -اما سودآور- جهت کسب درآمد های افسانه ای دست میزنند تا بازار گرم خرید و فروش مدارک تحصیلی و حتی خانواده هایی که طعمه افراد شیادی می شوند که حس طمع آنان را تحریک میکنند و در پایان با دستی خالی در راهروهای دادگستری باید قدم بزنند.

شخصا اعتقاد دارم که چنین رفتارهایی در رسانه ها و فضاهای مجازی باید مورد نقد قرار بگیره و تقبیح بشه چرا که درست است که ازنظر احساسی سخت به نظر میرسه اما حداقل باعث میشه که جان خیلی از جوانان ماجراجو و متهور دیگه حفظ بشه و اونها با عقل و درایت بیشتر و بادر نظر گرفتن "حاشیه امنیت" کافی دست به کارهای محیرالعقول بزنند.

متاسفانه خرده فرهنگ دیگر "مرده پرستی" ایرانیان مانع از این میشه که بعد از مرگ افراد نظری صحیح به عملکرد اونها انداخته بشه و حداقل مرگ این افراد درس عبرتی بشه برای آیندگان و هر بار شاهد تکرار این حوادث مرگبار نباشیم.

وضعیت امروز یک ماه بعد از انتخابات


مدتی است که بدلیل گرفتاری های روزمره و البته کند شدن فضای سیاسی پستی ننوشته ام و کمابیش نظاره گر بازی قدرت در ایران و منطقه بوده ام.
انتخاب حسن روحانی به عنوان رییس جمهور آینده ایران مانند کلید پاز (توقف) تمامی اتفاقات درون ایران و حتی سایر کشورهای مرتبط با ایران مانند سوریه را بشدت کند کرده است و همگان چه در داخل و چه در خارج چشم به مواضع دولت جدید و رفتارهای آن دارند.
موضع گیری های اخیر حسن روحانی که از "تدبیر و امید" می گوید و میانه روی را دستور کار خود قرار داده باعث شده که حتی تندرو ترین گروها و احزاب هم دست نگه دارند و بی دلیل بنای دشمنی را آغاز نکنند. گرچه در خفا و آشکار تلاش در سهم خواهی و جهت دهی به دولت جدید دارند.
در بیرون از ایران هم اکثر کشورهای اروپایی و حتی امریکا وضعیت مشابهی دارند و هوشمندانه تنها نظاره گر اتفاقات ایران هستند و موضع گیری هایشان را موکول به بعد از اعلام مواضع دولت جدید کرده اند.
در این احوال دولت احمدی نژاد و شخص وی شروع به جمع کردن افتخارات بی اهمیت و ساختگی کرده اند و پیشاپیش حالت تدافعی به خود گرفته اند از ترس سیل انتقادات احتمالی آینده. بجز صحبت های کم اهمیت و سخنرانی های همیشگی احمدی نژاد شاید تنها نکته مهم این بحث، دفاع آیت الله خامنه ای از دولت مورد حمایتش بود که در اصل این تمجید و تعریف نه از احمدی نژاد که به خودش برمیگشت. شادمانی هم که در صورت و صحبت او دیده میشد بیشتر مانند "شرط بندی" بود که اسب معلولش توانسته ساعتها بعد از اتمام مسابقه خودش را به خط پایان برساند! در حالی که حتی خودش هم امیدی به تمام کردن این مسابقه نداشته و دوست دشمن به این شرط بندی اش میخندیدند و سرزنشش میکردند.

این شرایط چند هفته ای رکود و وقفه باعث شد که داد نتانیاهو بلند شود که زمان درحال سپری شدن به نفع ایران است و خطاب به غرب بگوید که منتظر موضع گیری روحانی نباشید و به سانتریفیوژها دقت کنید که در حال فعالیت هستند. (نتانیاهو پیش فرض کلامش را بر پیام صلح و دوستی روحانی گذاشته است).
در سوریه هم علیرغم اعلام خبر کمک های نظامی غرب به مخالفان بشار اسد، هنوز این کمک ها عملی نشده است و وضعیت داخلی آنجا با پیشروی کند ارتش بشار اسد، حزب الله لبنان و سپاه قدس ایران همراه است. البته همین خبرهای کمک نظامی به بعضی گروه های مخالف باعث شده که اختلافات میان مخالفان بشار اسد تشدید شود و سعی در حذف و رقابت با هم قرار بگیرند.
البته احتمال دارد که وضعیت کنونی به نوعی تله برای اضمحلال نیروهای بشار اسد و بخصوص حزب الله لبنان و ایران باشد که بعد از ماهها جنگ فرسایشی مجبور به شکست و عقب نشینی شوند.

با اینکه بعد از انتخابات امید به زندگی و حس وطن پرستی افزایش زیادی داشته است اما وضع اقتصادی تغیر چندانی نکرده و تنها آمار گرانی هاست که دست بدست می گردد و ارقام مختلفی اعلام می شود. دولت جدید پیشاپیش اعلام کرده که وضع اقتصادی از حد تصورش بدتر بوده و در لفافه عذرخواهی های جلوگیرانه جهت عملی نشدن شعارهایش می دهد.
شرایط امروز معلق است و همه چیز به آینده نه چندان دور بستگی دارد و حرکت های دولتمردان آتی ایران، این که آیا حسن روحانی که ادعا کرده مشکلات اقتصادی را از روش حل دیپلماتیک و رفع تحریم ها حل می کند آیا موفق خواهد شد یا خیر.
چرا که حل کردن وضعیت تحریم های فعلی مستلزم حل کردن بقیه مسایل بغرنج مثل ارتباط با امریکا و برسمیت شناختن حقوق اسراییل و غیره خواهد بود.

انتظارات بیکران و دولت امید


این خرداد شاید یکی از بهترین خردادهای سالهای اخیر باشد. دستکم بدلیل تزریق امید و شادی در میان مردم افسرده و غمزده ایران. این شادی غیر منتظره هم از نظر فوتبالی و هم سیاسی باعث شده که غول خفته آرزوها بیدار شود و علاوه بر خواست های آینده، خواسته های گذشته و فراموش شده را هم طلب کند! این روزها شخصی پیدا نمی شود که خواسته ای و مطالبه ای از دولت جدید و شخص "روحانی" رییس جمهور جدید نداشته باشد. از درخواست آزادی زندانیان سیاسی و حقوق برابر زن و مرد تا رفع تحریم ها و مشکلات معیشتی و گرانی اجناس و اقلام.
انگار که حسن روحانی بجای کلید با چوب جادوی هری پاتر رییس جمهور شده است! یا به قول ظریفی، انگار بجای روحانیِ مستشار رهبر انقلاب، شاه برگشته است!

در این میان اپوزیسیون برانداز که علیرغم تشویق به تحریم با حضور مردم در انتخابات مواجه شده اند، اکنون برای اثبات حرفشان که "دیدید گفتیم همگی سروته یک کرباسند" شروع به درخواست مطالبات خارج از تصور و اختیارات رییس جمهور کرده اند و بدون توجه به عقب نشینی استراتژیک آیت الله خامنه ای و حکومت -درحالی که همچنان تمامی ابزارهای قانونی و فراقانونی را در اختیار دارند- سعی در بشکست رساندن دولت جدید و اثبات حرفشان دارند.
از سوی دیگر این عقب نشینی و سکوت حکومت و اصولگرایان که نتیجه فشارهای داخلی و خارجی بوده است. تا زمانی که مرز بندی حسن روحانی -و خصوصا ترکیب کابینه- مشخص نشود. همچنان ادامه خواهد داشت چرا که اینان تلاش بسیار دارند که در دولت جدید سهم بیشتری پیدا کنند و پیشاپیش آتش دشمنی را برپا نکنند. این سکوت به شرطی ادامه خواهد داشت که این گروه از دو جنبه امتیازهای اقتصادی و  رسوم مذهبی احساس خطر نکنند.

گمانه زنی های مختلفی برای ترکیب دولت آینده مشخص شده است اما فراغ از جناح بندی های سیاسی، این بازار و اقتصاد است که اولین پالس های تغیر را دریافت کرده و به شکل نوسانات قیمت منعکس میکند.
با این روند پیش بینی می کنم که گشایشی در بن بست هسته ای ایران پیدا خواهد شد چرا که مدتهاست طرف ایرانی -نظام- فهمیده است که "این تو بمیری از آن تو بمیری ها" نیست و باید کوتاه بیاید. و حالا که رای گیری انجام شده و فرد جدیدی آمده بهترین زمان و بهانه برای عقب نشینی یا تغیر استراتژی است، با حداقل ابراز عجز از تحریم ها.

امیدوارم این روند تغیرات -عقب نشینی- خصوصا در سیاست خارجی ادامه یابد، خصوصا که غرب همزمان تصمیم جدی گرفته است برای حداکثر تضعیف مثلث سوریه- حزب الله- ایران و در آخر سرنگونی اسد. که اگر این اتفاق بیوفتد از اساس دکترین سیاست خارجی ایران عوض خواهد شد و از تمرکز و دشمنی با اسراییل فاصله خواهد گرفت. (همین دور شدن از این تهدید مزایای بسیار زیادی برای ایرانیان خواهد داشت که در فرصتی دیگر به آن خواهم پرداخت).

پیام انتخابات ایران به خامنه ای و غرب


انتخابات این دوره هم برگزار شد و نتایج انتخابات با کمترین احتمال تقلب اعلام شد. دوست داشتم که با خیالی راحت، نتیجه انتخابات را تبریک بگویم به مردم ایران، اما فارغ از نتیجه انتخابات، تنها می توانم این شادی مقطعی را تبریک بگویم و نشانه خوبی بدانم از باز شدن اندکی فضای اجتماعی ایران.
اینکه چرا چندان از نتیجه انتخابات خوشحال نیستم برمیگردد به تعدادی عامل مانند: ذات اصولگرایی جناب حسن روحانی که تغییر چندانی در سیستم بوجود نخواهد آورد، و مهمتر از آن پیامی که آیت الله خامنه ای توانست به غرب منتقل کند با میزان مشارکت مردم و ایجاد فضای آزاد برای شادی های خیابانی بعد از انتخابات که -اساسا- مهر تاییدی باشد بر راستی انتخابات. 

این پیام دریافت شده توسط آیت الله خامنه ای و ارسال شده به غرب بسیار مهم و تعیین کننده است. آیت الله خامنه ای این پیام را اینطور دریافت کرده و انتقال داده است:  "درست است که عمده مردم ایران از فشارهای تحریم و نحوه عملکرد مذاکرات هسته ای خسته شده اند. اما علیرغم همه فشارها همچنان "جمهوری اسلامی اصلاح شده" را بر هر گزینه دیگری ترجیح می دهند." و البته مهمترین نتیجه پیام دریافت شده توسط غرب این خواهد بود که گزینه "حمله نظامی" از روی میز تصمیمات خارج خواهد شد. (چرا که اساسا غرب هم بعد از حمله نظامی، گزینه ای بجز "انتخابات" برای تعیین سرنوشت ایران نخواهد داشت.)

خارج شدن گزینه حمله نظامی از طرف آیت الله خامنه ای و نظام به دو شکل متفاوت می تواند تفسیر شود. اول آنکه ایشان می توانند جسورانه تر به بلند پروازی های هسته ای شان ادامه دهند و دوم اینکه این پیام همراه با پیام ملت باشد که ما نیاز به آرامش و ثبات داریم و دوره ای از تعقل و عقلانیت را باعث شود.

اینکه آیت الله خامنه ای و حاکمان کدام گزینه را انتخاب کنند بجز مسایل داخلی به مسایل منطقه ای، خصوصا سوریه هم بازمی گردد، اگر غرب بتواند دولت بشار اسد را به شیوه کنونی که حزب الله هم درگیر آن است سرنگون کند، پیام محکمی به حکومت ایران خواهد بود که احتیاط کند و از ماجراجویی دست بکشد. و در آن صورت "نظام" به ناچار مسیر دوم را پیش خواهد گرفت. که در غیر این صورت تنها وزنه عقلانیت جدید برسرکار آمده میتواند بالانس میان افراطی گری و تعادل را تعیین کند.

خوشبختانه این بار برخلاف تمامی حکومت های چند صد سال اخیر ایران، حاکمان میان مشروعیت داخلی و مشروعیت خارجی، مشروعیت داخلی را انتخاب کردند (که البته عمر حکومتشان را هم افزایش خواهد داد). که این نشانه رشد اجتماعی-سیاسی مردم ایران در داخل و تغیر اوضاع زمانه به نفع مردمسالاری و دموکراسی است.
چرا که تا پیش از این درهنگام فشار و سختی -داخلی و خارجی- حکام زمان، دست بسوی خارجی ها دراز می کردند (مانند به توپ بستن مجلس توسط روسها). اما این بار فشار داخلی و فشارهای بین المللی باعث شد که آیت الله خامنه ای تصمیم بر عدم تقلب درانتخابات بگیرد و مشروعیت خود را از داخل اثبات کند.

البته در هر اتفاقی که عمر جمهوری اسلامی را دراز می کند نقش"علی اکبر رفسنجانی" دیده می شود و ابراز شادمانی او -از برداشته شدن گزینه تهدید- به همراه پیشنهادهای همکاری امریکا، از نشانه های این پیام انتخابات ریاست جمهوری و دولت حسن روحانی است.

خامنه ای در رویای انتخابات های قبل از 88 !


تا قبل از سال 88 و اعتراضات مردم به نتایج انتخابات آن سال، همیشه شرکت مردم در انتخابات، معادل مهر تایید و مشروعیت نظام جمهوری اسلامی تفسیر و تبلیغ می شد. خصوصا  قبل و بعد از انتخابات، مسئولان و رسانه های داخلی بارها و بارها بر این نکته تاکید می کردند. اما بعد از انتخابات سال 88، برای اولین بار رای دادن در جمهوری اسلامی معنای دیگری گرفت، نه تایید که حتی شیوه اعتراض و عدم مشروعیت "جمهوری اسلامی" و سیاست هایش تقسیر شد.

از طرف دیگر، ظاهرا امروز آیت الله خامنه ای از شدت و برنامه های غرب برای به زانو درآوردن ایران -حتی تهدیدهای نظامی اخیر اسرییل- مطلع شده است و آن را جدی گرفته، برخلاف قبل که تصوراتش -همیشه- با نوعی سهل انگاری و خودبزرگ بینی همراه بوده است.
در محتوای کلام اخیر او در مورد
"حتی کسانی که نظام جمهوری اسلامی را قبول ندارند اما می خواهند از ایران حمایت کنند باید در انتخابات شرکت کنند."
تلخی حمله نظامی و طرح تجزیه ایران دیده میشود، همان که رفسنجانی چندی پیشتر به آن اشاره کرده بود. (وگرنه سابقه نداشته که "ایرانیت" را همپای "جمهوری اسلامی" و حتی بیشتر بالا بکشد!)

البته آیت الله خامنه ای باید بداند که این مظلوم نمایی و تشویق مردم به شرکت در انتخابات، دیگر به مهر تایید بر نظام جمهوری اسلامی تفسیر نمی شود. و برخلاف حافظه تاریخی ایشان که پس از هر انتخابات در مذاکرات و نامه نگاری های محرمانه با قدرت های خارجی از "مشارکت مردم" برای توجیه "مشروعیت نظام" -خود- بهره می برد، خبری نیست.

این بار هم آیت الله خواهد فهمید که -مانند سال 88- نه تنها مشارکت مردم در انتخابات معنی تایید به نظام نیست که برعکس فرصتی برای بیان اعتراض به آن شده است. و تنها راه باقی مانده برای او، تغییر رفتار و روش معامله و برخورد با کشورهای خارجی و مردم در داخل است.

این روزها در دنیای مجازی و حقیقی حتی کسانی که با نظام جمهوری اسلامی مخالفند با اشاره به انتخابات 88 و نتایج خفت بار آن برای شخص آیت الله و کل نظام، می خواهند در رای گیری شرکت کنند به جهت "بیان اعتراض". در واقع بعد از حوادث سال 88 جمهوری اسلامی و شخص آیت الله خامنه ای، تنها عامل مشروعیت زایش -یعنی انتخابات- را از دست داده است و کمترین نتیجه خون - و شجاعت- جوانان ایرانی همین تسخیر انتخابات و بازپس گیری آن از حکومت خودکامه آیت الله خامنه ای است. دیگر صندوق های رای در خدمت جمهوری اسلامی نیستند و نخواهند بود. و نتایج استخراج شده از آنها نماد اعتراض به حکومت خواهد بود، نه تایید آن.
شاید اگر این رفتار خودکامانه بخواهد ادامه داشته باشد از این به بعد خود حکومت نقش انتخابات ها را کمرنگ خواهد کرد و حضور کم و عادی مردم را تبلیغ کند! چرا که انتخابات دیگر "مشروعیت زدا" شده است -نه مشروعیت زا- و محلی برای نشان دادن اعتراض های سرکوب شده یک ملت است.

اینجا همان نقطه تقاطع میان پارادوکس جمهوریت و اسلامیت است و نشان میدهد هیچ "دیکتاتوری" نمیتواند با "صندوق رای" باهم جمع شود. بعد از اینجاست که "نظام" باید یکی را انتخاب کند.


منازعات خبری و وضعیت انتخابات



هرچه که به روز انتخابات نزدیکتر می شویم از حجم و اهمیت خبرهای خارجی و داخلی مخابره شدۀ نامربوط به انتخابات کمتر می شود و از طرف دیگر مخاطبان نیز همگی خبرهای ریاست جمهوری را دنبال می کنند.
این روزها آنقدر التهاب خبرهای انتخابات زیاد شده که علاوه بر پوشاندن اخبار مشکلات اقتصادی، ابزار پیام رسانی گروه ها و اخطارهایشان به یکدیگر شده است. مثلا سپاه از طریق خبرگزاری هایش -مثل فارس- به حسن روحانی اخطار داد که مراقب فعالیت های انتخاباتی و سخنانش در مورد نظام -اسم مستعار آیت الله خامنه ای- باشد.

البته اتفاقات سیاسی با منطق نسبی پیش می رود، و همانطور که پیش بینی کرده بودم (اینجا) حدادعادل از رقابتها کنار کشید اما بدون جهت گیری به نفع کاندیدایی خاص. و همچنان گمان می رود که عارف هم به نفع روحانی انصراف دهد.
در این حالت بالاترین شانس برای به قدرت رسیدن روحانی ایجاد خواهد شد، و با توجه به اینکه در انتخابات پیش رو تقریبا نیمی از کل رای دهندگان شرکت میکنند (بهترین حالت ممکن)، اگر انتخابات حداقل سلامت را داشته باشد یکی از دو شخصِ قالیباف یا روحانی به قدرت خواهند رسید. هر نتیجه ای بجز اول و دوم بودن این دو شخص دستکاری در نتایج خواهد بود، گرچه که احتمال دستکاری در نتایج  بسیار ناچیز خواهد بود به دو دلیل:
اول هزینه بسیار زیادی که تقلب -سازمان یافته- به نظام تحمیل خواهد کرد، خصوصا بعد از انتخابات 88 و حساس شدن تمامی ناظران به انتخابات پیش رو،  و همینطور یکپارچه نبودن مجریان برگزاری انتخابات.
و دوم اینکه کاندیداهای موجود چندان تفاوتی ندارند که ارزش هزینه های هنگفت تقلب را داشته باشند. (این بار سعی شده که مهندسی قبل از انتخابات و در مرحله گزینش انجام شود.)

با روند فعلی و جو امنیتی حاکم، خبر خارق العاده ای تا پیش از انتخابات رقم نخواهد خورد و همه منتظرند که ببینند در روز رای گیری و شمارش بعد از آن چه اتفاقاتی خواهد افتاد. آیا مهندسی انتخابات تنها به گزینش افراد ختم شده است یا باید منتظر صحنه های بعدی باشیم. و آیا خرداد 92 با اندک هیجان "مناظره ها" به پایان می رسد؟

بعد از تحریر:

خبر کناره گیری عارف به نفع روحانی منتشر شد. ظاهرا همه چیز طبق همان "منطق نسبی" پیش می رود!

جلیلی کاندیدای منتخب رهبر نیست، از تحریم انتخابات نترسید


اصولا همیشه تلاش کرده ام که میانه رو باشم و درگیر عقاید گروهی و جناحی نشوم. در مساله انتخابات هم گرچه بدبینی های خاص خودم را داشته ام اما نظاره گر اتفاقات بوده ام و بدون تعصب نسبت به شرکت یا عدم شرکت در آن، نوشته ام.

اخیرا آیت الله خامنه ای سخنرانی داشته است که شاید مهمترین پیغامش بجز تاکید چند باره بر "عدم دخالت در انتخابات"، "ریختن تمامی آرای مردم به حساب نظام" -اسم مستعار خودش- بوده است. از طرف دیگر تاکنون کاندیداهای موجود، تقریبا تمامی آنچه در چنته داشته اند را عرضه کرده اند و بعید است که حرف یا نظر مهمی از آنان مانده باشد که نگفته باشند.

در جمع بندی که تاکنون داشته ام و محاسبه هزینه- منفعت شرکت در انتخابات یا تحریم آن به نظر می رسد که کفه تحریم سنگینی می کند و مزیت تحریم از مزایای شرکت در انتخابات بیشتر است، خصوصا در این برهه خاص و فشار عظیم بر دستگاه حکومتی و شخص تصمیم گیر، جناب آقای خامنه ای.

دلایلی که به نظر می رسد تحریم انتخابات عاقلانه تر باشد:

1 کاندیداهای موجود در ماهیت تفاوتی با هم ندارند و بدلیل سرسپردگی زیاد به آیت الله خامنه ای توان اجرای خلاف اوامر ملوکانه را ندارند. از طرف دیگر بعید به نظر می رسد که شخص خاصی نقش -اسب تروا- را بازی کند و بعد از ورود به قدرت نقاب از چهره بردارد و مخالف بازی کند.

2 وجود سعید جلیلی به عنوان گزینه بسیار افراطی حکومت و حمایت تلویحی آیت الله خامنه ای از او بیشتر جهت ترساندن مردم از اوست و تشویق شرکت در انتخابات، نه حمایت برای حضور واقعی او در قدرت. بدلایل زیر:

 الف: سناریوی از ترس "بدتر" رای به "بد" دادن، تنها جهت تشویق مردم به شرکت در انتخابات و "رای سلبی" مردم است. چرا که خود حاکمیت میداند که این بار از طریق "رای ایجابی" و حضور فرد "شناخته شده" و "مخالف" نمی تواند مردم را به پای صندوق ها بکشاند.(چرا که اساسا نمیتواند اجازه به حضور فرد متفاوت -نه حتی مخالف- بدهد) 
ب: تاکید بسیار جلیلی بر مسائل افراطی تا حدی که از حیطه اختیارش هم خارج است.  فراموش نکنیم که حتی احمدی نژاد هم در دوران نامزدی! برخلاف عقایدش، شعار آزادی های فردی مثل "موی جوانان" و ... را می داد و بعد از رسیدن به قدرت بدون مشکل تغیر جهت داد. چیزی که دقیقا جلیلی برعکس آن را عمل میکند و در حوزه اقتصاد کلی گویی میکند و در فرهنگ و جامعه، سخت گیرانه، مصداقی و با جزییات. یعنی عملا نقش لولو را بازی میکند.
ج: برای آیت الله خامنه ای و سایر نظام تفاوتی ندارد که کدامیک از این افراد رییس جمهور شود چرا که اولا تفاوت افکارشان با حاکمیت زیاد نیست و ثانیا -بعد از دوره احمدی نژاد- اختیارات پست ریاست جمهوری چندان زیاد نیست،که بتوانند مشکلی ایجاد کنند. تمامی کاندیداها بارها هم بر تابعیت از اوامر رهبر تاکید کرده اند. 
د: تایید صلاحیت جلیلی خلاف قانون بوده است، همینطور حضور او در روز آخر ثبت نام و بدون هیچ آمادگی و صحبت از نامزدی، قبل از نامنویسی نشان می دهد که حضور و صحبت های جنجالی اش بعد از نامزدی تنها یک شوی انتخاباتی بوده است و بشکل دستوری و برای ترساندن قشر متوسط و عمده جامعه به میدان آورده شده است.
چرا که اگر او واقعا قصد ریاست جمهوری داشت، مدتها قبل می توانست جنجال آفرین باشد و رسانه ها را به خود مشغول کند.  همچنین در حالی که می داند مردم ایران از افراط گرایی بیزارند، نه تنها شعارهای رادیکال و افراطی نمی داد که حتی می توانست مانند احمدی نژاد شعارهای آزادی خواهانه -بدروغ-  بدهد.
(بسیار سخت است که باور کنیم جلیلی و تیم مشاور او از این حداقل تمایلات مردم ایران ناآگاه هستند) 
ه: حتی در صورت انتخاب جلیلی -همانطور که همه کاندیداها هم گفته اند- او بدون امر آیت الله خامنه ای، اجازه و توانی برای تنش آفرینی بیشتر ندارد و سیاست های تنش زا یا تنش زدا تنها از بیت رهبر و مقامات بالاتر تصویب و ابلاغ می شوند. که در عمل تفاوت سلیقه کاندیداها تفاوتی در زندگی مردم ایجاد نخواهد کرد.

3 نظام -یا همان آیت الله خامنه ای- به درستی دریافته است که تنها عامل وضع تحریم ها -بجز بهانه هسته ای- جدا شدن مردم از حاکمیت است و شاید اگر بتواند این همبستگی را دوباره نشان دهد می تواند از وضع تحریم های جدید جلوگیری کند و حتی تحریم های وضع شده را کاهش دهد. (فراموش نکنیم که وضع هسته ای ایران حدود 10 سال است که وجود دارد اما بعد از حوادث 88 بود که تحریم ها شروع به افزایش ناگهانی کرد!)
احتمال می دهم که این سخنرانی اخیر آیت الله خامنه ای در "آرای مردم نشان از مشروعیت نظام دارد". علاوه بر دادن پیغام به غرب و خصوصا امریکا، نشان از اعتماد خاطر او از شرکت تعداد زیاد مردم در انتخابات دارد. در اینجا منظورم تبلیغات و دوربین صدا و سیما نیست، منظور مشارکت حقیقی مردم و همان چیزی است که به تمامی سیاستمداران دنیا مخابره خواهد شد است.

با توجه به شرایط امروز نظام، اگر آیت الله خامنه ای با رای بالای مردم بتواند این حاشیه امنیت را پیدا کند، ماجراجویی ها و رفتارهایش در ابعاد جهانی رادیکال تر و بی خردانه تر خواهد شد. که درنهایت نتیجه اش تقابل ایران با غرب خواهد بود چرا که او به غلط تصور میکند غرب هیچگاه به ایستگاه تقابل نظامی نخواهد رسید.
اما اگر وضع اعتراضی مردم ایران -به شکل تحریم انتخابات- بتواند این پیام را به او بدهد که از داخل حمایت نمی شود قطعا در خارج با عقلانیت بیشتر و آرامتر رفتار خواهد کرد، و شاید که این تغیر رفتار پیامی باشد به غرب برای سربراه شده حکومت و رفع تحریم ها، در این صورت حداقل حتی اگر وضعیت موجود هم تغیر نکند مردم ایران هیچگاه به مرحله تقابل نظامی نخواهند رسید.

نتیجه هزینه- منفعت وضع امروز ایجاب میکند که در انتخابات شرکت نکنیم. چرا که هزینه های ادامه ماجراجویی حاکمیت بیشتر از منفعت های جزیی تفاوت نگرش کاندیداها در پست -نسبتا تشریفاتی- ریاست جمهوری است.

صحنه هایی از تولید دیکتاتور در فرهنگ ایرانی

شاید این عکس به اندازه کل توضیحاتی که میدهم گویا باشد:



اعتقاد دارم که مشکل حکومتی- سیاسی ایران ربطی به شکل ظاهری حکومت و افراد درون آن ندارد، چه سیستم "شاهی" باشد چه "جمهوری سکولار یا اسلامی"، تا زمانی که فرهنگ "دیکتاتور پروری" از بین نرود، هر "شخص درقدرت" تبدیل به فردی خودکامه و غیرپاسخگو خواهد شد.
شاید این عکس تنها نمادی از فرهنگ غلط ما باشد و بسیار خنده دار چرا که اساسا ریاست جمهوری و دموکراسی را به بازیچه گرفته است.

در تمامی دوران ها و ادیان، دست بوسی و ابراز خشوع و کوچکی تنها در مقابل قدرت ماورایی پذیرفته شده است و حتی شاهان و قدرتمندان هم به عنوان نماینده یا نماد آن "ماورا" مورد پرستش و تکریم قرار می گرفتند. این رسم بسیار کهن با تغیر بینش و افزایش شعور انسان بتدریج بشکل سمبلیک برای پادشاهان و به شکل اعتقادی برای روحانیون مذهبی درآمد. بعد از منسوخ شدن سیستم های پادشاهی و رواج دموکراسی و حکومت مردم بر مردم و در نهایت تقدس زدایی از ارکان قدرت دیگر این رسم هم از میان رفت و حتی در ایران رسم دست بوسی اربابان قدرت بعد از "انقلاب اسلامی" کمرنگ شد. گرچه که کماکان در دوران معاصر هم روحانیون بلندپایه استثنا هستند.

در دوران حاضر، بوسیدن دست رییس جمهور تنها به جک شبیه است و بیشتر از نشانه احترام، نشانه تمسخر یا توهین به آن رییس جمهور است، چرا که فرد بوسنده آگاهانه یا ناآگاهانه صفتی (تقدس) را به رییس جمهور می دهد که فاقد آن است.
این در حالی است که حتی فرض کرده ایم  آقای روحانی رییس جمهور است نه صرفا کاندیدای ریاست جمهوری!

بسیاری حکومت ایران -جمهوری اسلامی- را علت این عقب ماندگی می دانند و تصور دارند که با تغیر سیستم سیاسی در ایران مشکل خودکامگی و دیکتاتوری برچیده خواهد شد. اما غافل از بستر دیکتاتور پرور فرهنگ ایرانی هستند. هیچ فرد یا دسته ای در ابتدا شکل خودکامه ندارد. همانطور که رضا پهلوی قبل از رسیدن به سلطنت یا رفتار و گفتار آیت الله خمینی قبل از 57 با بعد از آن تفاوت داشت.

همانطور که می بینیم، این -مشکل- فرهنگ ماست که بر سر حاکمان خود تاج سروری می گذارد.


پی نوشت:

فیلم کوتاهی از "تشویق های بی مورد" ایرانیان از سخنرانی دبیر جلسه شورای ملی (رضا پهلوی دوم) در خارج از کشور.
(در مدت زمان 10 دقیقه سخنرانی و 3 دقیقه پرسش و پاسخ، رضا پهلوی بیش از 11 بار مورد تشویق حضار قرار می گیرد!)

واقعا انتظار ما در صورت به قدرت رسیدن او اگر بغیر از احیای نظام شاهنشاهی باشد اشتباه است، چرا که تاج شاهی را نه او، که خود ما بر سر او می گذاریم و بعدتر ناله میکنیم که این پهلوی هم مانند پدرش مستبد و خودرای است!


چرا "مناظره تلویزیونی" توهین به شعور ایرانی نبود؟


برنامه ای به اسم مناظره 8 نفره کاندیداهای ریاست جمهوری برگزار شد که البته بیشتر از مناظره، "مقایسه کاندیداها در پاسخ به سوالات مجری" بود.
فراتر از محتوای و نوع سوالات، این شکل از "مناظره" (یا بهتر بگویم "مقایسه") در فرهنگ ایرانی بیشتر به عنوان مسابقه یا پرسش اطلاعات عمومی شناخته می شود. و با توجه به انتظار شرکت کنندگان و بینندگان از یک مناظره چند نفره، این شیوه مقایسه "توهین آمیز" تلقی شد و مورد تمسخر قریب به کل مردم قرار گرفت.

در اینجا نمی خواهم از شیوه این "مقایسه" دفاع کنم چرا که اولا نسبتا ناقص بود و ثانیا فرهنگ و انتظار ایرانی را در نظر نگرفته بود، اما انتقادهای بی اساس را هم صحیح نمی دانم. اتفاقا این شیوه "مقایسه" و "پرسش های اساسی" همراه با غافلگیری کاندیداها نشان داد که چه کسانی می خواهند سکان هدایت کشور را در دست بگیرند و روحیات و تصورات آنان چیست. (خصوصا بخش تصویری مقایسه که برداشت آزاد بود و به قول شاعر "هرکسی از ظن خود شد یار من" را به خوبی نشان می داد). جالب اینکه خیلی از کاندیداها خود را برای یک بحث 8 نفره آماده کرده بودند و تعداد زیادی کتاب و جزوه و تبلت!(شاید برای بگم بگم!) با خود همراه داشتند اما هنگام غافلگیری و بداهه گویی نیات درونی و شخصیت شان بهتر آشکار شد. اینکه اکثر آنان علیرغم شعار "شفافیت و پاسخگویی" از پاسخ به صریح ترین "سوالات مهم" طفره رفتند تا اینکه چقدر شخصیت مستقل دارند یا حرف دیگران را تکرار می کنند.

به نظر من حتی همین ناهمگونی میان انتظارات شان و اتفاقات رخ داده شاخص خوبی برای سنجش ایشان بود. خصوصا هنگامی که همگی احساس کردند که به شخصیتشان توهین شده، اما اغلبشان "به روی خودشان نیاوردند" و 3 نفری هم که اعتراض کردند در حد بسیار محافظه کارانه و تحت تاثیر رفتار همقطارانشان بود، خصوصا محسن رضایی. شاید کسی از حدادعادل، ولایتی یا جلیلی انتظار اعتراض نداشت چرا که همگی از وابستگان درجه یک حاکمیت -خامنه ای- بودند، اما از قالیباف انتظار می رفت که با توجه به ژست های مدرن انتخاباتی اش موضع گیری نسبت به این رفتار توهین آمیز داشته باشد - که نداشت- و شاید معمای ائتلاف او با حدادعادل و ولایتی در اینجا پاسخ داده شد.

رفتار و پاسخ های تعدادی از کاندیداها شبیه تصوری بود که همه از آنان داشتند، مثلا حدادعادل، جلیلی و ولایتی دقیقا همان کسانی بودند که از قبل شناخته می شدند. اما افراد دیگر مانند عارف، قالیباف و روحانی برخلاف تصور عامه ظاهر شدند.
عارف که از تحصیلات عالیه برخوردار است و حداقل 4 سال معاونت ریاست جمهوری را در کارنامه دارد، در فهم یک تصویر نسبتا واضح آچمز شد. قالیباف برخلاف وجهه مدیریتی اش آنچنان درگیر تلاش برای "صحیح ترین پاسخ ها" بود که شکل و ماهیت برنامه و جایگاه خود را گم کرده بود و باز هم امتیاز از دست داد، و روحانی که در برنامه اول تلویزیونی اش محکم شروع کرده بود کاملا خسته و منفعل حرف های دیگران را تکرار می کرد.
در این میان رضایی با تجربیات مناظره های 4 سال گذشته کاملا آماده در این به اصطلاح مناظره حاضر شده بود که نتوانست خود را عرضه کند و -همانطور که بیان کرد- اندک اعتراض او هم به این غافلگیری اش بود. و علیرغم مناصب بالای فرماندهی اش نشان داد که بدون "فکر قبلی" و "کلیشه" چندان نمیتواند آنی و محکم تصمیم بگیرد. و غرضی تنها کسی بود که -مانند کل برنامه ریاست جمهوری اش- کلا این برنامه را هم چندان جدی نگرفته بود و خصوصا بعد از اعتراض های دیگران، عامدا با زبان طنز به همه سوالات پاسخ داد و چون نوبت پاسخ او قبل از قالیباف و ولایتی بود این سخنان طنزش در کلام این دو نفر به "شکل جدی" ترجمه و تکرار می شد!

بعید می دانم که در صدا و سیمای دولتی آنقدر "عقلانیت و مدرنیسم" حاکم باشد که این تغیر مسیر را با آن بتوان توجیه کرد و بیشتر به شیطنت های حزبی و گروهی و در کل حاکمیت شبیه بود برای تخریب بیش از پیش جایگاه رییس جمهور -در قالب فرهنگی ایرانی-، اما همین نیت شوم تبدیل به محل آشکار شدن ماهیت کاندیداها و همزمان سخیف شدن انتخابات و مشارکت مردم شد.

خیلی ها این برنامه را توهین به شعور ایرانی تفسیر کردند اما اعتقاد دارم که توهین به شعور ایرانیان هنگامی شده است که سایر سلیقه ها و مدیران حتی اجازه شرکت و نام نویسی در انتخابات را ندارند و تنها افراد خودی از فیلتر "شورای نگهبان" خارج می شوند. این برنامه تنها آینه ای بود که نقش زشت "خودکامگی" و بی کفایتی نامزدهای ارشدترین مقام اجرایی ایران را نمایش داده است.

بررسی برنامه های اقتصادی 8 کاندیدای ریاست جمهوری -قسمت 2 (آخر)


محمدرضا عارف:
گرچه تحصیلات مرتبطی با پست هایش نداشته اما بیشتر از سایر کاندیداها با کار اجرایی در حد ریاست جمهوری آشناست و شعارهای اقتصادی او بیشتر برپایه/دنباله شعارها و فعالیت های دوران خاتمی و اصلاحات است. او هم مانند سایر کاندیداها بر مهار تورم و اشتغال زایی تاکید دارد و از مهمترین برنامه هایش احیای "سازمان برنامه و بودجه" و افزایش اشتغال از طریق "گردشگری" است. گرچه خود او هم می داند که در صورت ریاست جمهوری چندان کاری نمی تواند بکند اما برنامه های اندک و اجرایی را تهیه کرده است. بدون آنکه خط قرمزهای نظام که بحث از تحریم و انرژی هسته ای باشد را رد کند. گرچه وی بیشتر شعارهای تکراری می دهد و احتمال انتخاب او زیاد نیست اما در عمل بعید است که کمتر از محمد خاتمی ظاهر شود، و پیش بینی می کنم که در زمان او، اقتصاد ملایمی تجربه خواهد شد.


غلامعلی حدادعادل:
وی بیشتر از تخصص و تجربه، بیشتر بدلیل مطرح شدن و نزدیکی با رهبر به انتخابات راه پیدا کرده و برنامه های عنوان کرده اش برای اقتصاد هم تقریبا مطابق با همین سیاست -بی برنامگی- است. در واقع او چندان برنامه مشخصی ندارد و در پاسخ به سوالات هم استقاده از تیم متخصص "اقتصاد با گرایش اسلامی" را نشان میدهد. به نظر نمی رسد که او چندان جدی به ریاست جمهوری فکر می کند و به احتمال زیاد در روزهای پایانی به نفع شخص دیگری کنار خواهد رفت. اساسا او -مانند افراد اطراف  قدرتمندان- بدون شخصیت مستقل است و براحتی به شکل محیط اطراف در میآید. او همانقدر که میتواند پدرزن  خوبی برای مجتبی خامنه ای باشد همانقدر هم میتوانست پدرزن رضا پهلوی بوده و در خدمت آن خاندان موفق باشد.


محمدباقر قالیباف:
سابقه نسبتا خوبی در اداره شهر تهران و نیروی انتظامی دارد و بدلیل درگیری در کارهای مدیریتی-عملیاتی بیشتر نظریات اقتصادی اش -گرچه از افراد متخصص استفاده کرده- شعار گونه، انتقادی و اندکی ماهیت نظامی دارد. او بیشتر بر سابقه فعالیت هایش تاکید دارد و سعی در اثبات حرف هایش از این طریق دارد. تلاش ناشیانه او برای کسب نظر همه اقشار جامعه باعث افول بخت پیروزی اش شده است.  تقریبا برنامه هایی شبیه رضایی ارائه می کند اما نپخته و با تناقض های بیشتر(هرچه باشد رضایی سالهاست تجربه نامزدی دارد!)  اساسا او میان قدرت و مردم گیر افتاده است و این دو گانگی در صورت پیروزی او را نهایتا به قدرت متمایل خواهد کرد. در کل به نظر می رسد اگر پیروز شود بتواند حداقل هایی از عقلانیت را در اقتصاد استفاده کند و مسبب -حتی اندکی- بهبودی شود.


حسن روحانی:
چندان برنامه اقتصادی مشخصی ارائه نکرده است. روشی که برای حل مشکلات اقتصاد در نظر گرفته است حل ریشه ای مشکلات از بیرون و رفع تحریم ها و تنش های بین المللی است. او نشان داده که گرچه برنامه مشخصی ندارد اما با توجه به هوش بالایی که دارد می تواند تصمیم های سریع و خلق الساعه جهت رفع مشکلات بگیرد، با کمک همین هوش و زیرکی اش در بحث های نظری پیروز خواهد بود و می تواند اقبال عمومی مردم ایران را به خود جلب کند. (مردم ایران بسیار تحت تاثیر حرف ها و شعارها قرار میگیرند.) شاید بهترین پست برای او همان مذاکره کننده بود. در کل او -مانند ولایتی- ادعا می کند که مشکلات اقتصادی را از روش پایه ای و سیاست خارجی حل خواهد کرد و از متخصصان داخلی هم کمک خواهد گرفت. با توجه به اینکه اساسا سیاست خارجی در اختیار رییس جمهور نیست سخت است که بتوان به راه حل های وی امید داشت اما قطعا قدرت کلام و زیرکی او در تغیر سیاست های خارجی بی تاثیر نخواهد بود.


در کل با توجه به وضعیت کنونی ایران بعید است که افراد تندرو تر مانند جلیلی از بخت عمومی برخوردار شوند. شاید اگر مردم در شرایط ثبات و وضع خوب اقتصادی قرار داشتند -مانند سال 84- حاضر بودند هزینه های ریسک یک فرد ناشناخته مانند احمدی نژاد بر رفسنجانی را بپردازند به امید بهتر شدن احتمالی، اما در شرایط کنونی تنها آیت الله خامنه ای و اطرافیان ایشان هستند که خواهان ماجراجویی بیشتر و به قول خودش رد کردن این "پیچ تاریخی" می باشند.

شخصا امیدوارم با توجه به احتمال کم تقلب گسترده در انتخابات، کاندیداهای متعادل تر، هدایت "کشتی شکسته" جمهوری اسلامی را به دست بگیرند و از غرق شدن نجات دهند. چرا که با توجه به مواضع افراطی و ضعیف جمهوری اسلامی مطمئن هستم این بار عقب نشینی نظام بسیار زیاد و تا آستانه یک حکومت عقلانی خواهد بود. خصوصا که اگر دولت سوریه سقوط کند و حزب الله لبنان هم با تلفات بسیار در جنگ داخلی سوریه شکست بخورد. (که نشانه های تقابل قدرت های بزرگ از اکنون به چشم میخورد)

بررسی برنامه های اقتصادی 8 کاندیدای ریاست جمهوری -قسمت 1

چند روزی هست که تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری شروع شده و علیرغم اینکه در سطح جامعه اثری از تبلیغات و فعالیت های انتخاباتی به چشم نمی خورد (بجز اندکی قالیباف) بیشتر کاندیداها تمرکز فعالیتشان را در تلویزیون دولتی قرار داده اند که بطور رایگان زمانی را در اختیارشان قرار داده است.

قبل تر از آغاز به فعالیت کاندیداها، شخصیت و افکار ایشان برای عموم مردم آشنا بود و اینکه هیچکدام از ایشان توان اجرایی در حد ریاست جمهوری ندارند. اما بعد از شروع صحبت و جواب به پاسخها یا ارائه برنامه هایشان، این بی برنامگی و عدم شناخت درست از وضع موجود آشکارتر به چشم می رسد.
جالب اینکه هر کدام از کاندیداها بنا به سواد و شغل قبلی شان شعارها و برنامه هایی ارائه می دهند که همگی ناقص و شعاری هستند. در این میان تقریبا عملکرد تمامی کاندیداها شبیه هم هست و تنها سعید جلیلی شعارهای رادیکال اسلام شیعه می دهد و کشور را به شکل صدراسلام و سایر افکار مالیخولیایی می خواهد اداره/تخریب کند. (که بیشتر ناشی از رشته -من درآوردی- تحصیلی وی "دیپلماسی پیامبر" در دانشگاه "امام صادق" است).

از سوی دیگر، وضعیت بد اقتصادی ایران عمدتا بدلیل تحریم های بین المللی می باشد که تصمیم گیری در این حوزه خارج از مسئولیت مستقیم رییس جمهور است. و رییس جمهور بعدی علاوه بر میراث انبوه بدهی و تورم و مشکلات داخلی اقتصادی به بحران های بین المللی نیز باید مقابله کند. نبود امنیت اقتصادی-شغلی همراه با افزایش روزانه قیمت ها شاید مهمترین دغدغه امروز مردم جهت تحریم یا شرکت در انتخابات و حتی انتخاب کاندیدایی خاص باشد. به این دلیل و اینکه هیچ فعالیت سیاسی یا آزادی خواهی بدون بستر اقتصادی شکل نخواهد گرفت، در اینجا می خواهم نگاه دقیق تری به فرد فرد کاندیداها و برنامه های اقتصادی ایشان بیاندازم:


محسن رضایی:
او تحصیلاتی در رابطه با اقتصاد داشته است اما همچنان در فضای جنگ و فرماندهی اش بسر می برد. و نه تنها مردم را مانند سربازانش می بیند و نگاهی از بالا به پایین به ایشان دارد، بلکه طرح های اقتصادی و اشتغال زایی اش هیچگونه واقع نگری نسبت به شرایط موجود و تحریم های بین المللی ندارد. او همچنان از طرح های اقتصاد غیر متمرکز و استانی که در دفعات کاندیداتوری پیشین هم گفته بود دفاع می کند و تنها اعداد و ارقام یارانه ها و آمارهایش را بروز کرده است. بیشتر برنامه های اقتصادی او  متمرکز بر اشتغال است با شیوه های جنگی و فرماندهی نظامی! نهایت آنکه به نظر می رسد که طرح هایی که دارد علیرغم شعاری بودن، وضع موجود را بدتر نخواهد کرد. (حداقل انگیزه بالایی برای بهتر کردن دارد!)

محمد غرضی:
اساسا خود جناب غرضی هم چند روزی بعد از اعلام نتایج رد صلاحیت ها از اعلام نام خودش شوکه شده بود و نباید انتظار چندانی از او داشت، خصوصا در اقتصاد. اما او گرچه سواد و آشنایی صحیحی نسبت به اقتصاد ندارد اما درد جامعه و مردم را حس می کند. او بدون آنکه به منشا علت، که تحریم های اقتصادی باشد اشاره ای کند شعار "دولت ضد تورم" را می دهد! حتی در برنامه تلویزیونی اش اعلام کرد که تورم را منفی خواهد کرد!
واقعیت آن است که او هیچ دانشی از اقتصاد ندارد و حتی به وضع اقتصاد کلان ایران هم آشنا نیست و به نظر می رسد که حتی مشاور یا افراد خبره ای هم ندارد که به سخنانش جهت بدهند. و تنها مانند مردم عوام کوچه و بازار حرف های عوامانه ای را تکرار می کند که تنها اثرش شاید گرم کردن تنور انتخابات از طریق هم نوایی با عوام ترین مردم ایران باشد.


علی اکبر ولایتی:
او تقریبا تمام عمر مفید کاری اش را در روابط بین الملل گذرانده است که هیچ ارتباطی هم با رشته تحصیلی اش -پزشکی- ندارد و تعجب برانگیز نیست که شعارهای بهبود اقتصادی اش از طریق روابط خارجی باشد. مهمترین ادعای وی برای بهبود شرایط اقتصادی آزاد کردن پولهای بلوکه شده ایران در کشور های مختلف بعد از تحریم ها و استقاده از موقعیت استراتژیک ایران در منطقه است. در اصل او ادعا می کند که می تواند با بهبود دیپلماسی خارجی چرخ اقتصاد را بچرخاند.
شاید اگر پرونده هسته ای و روابط خارجی ایران در اختیار رییس جمهور بود او می توانست از این مسیر کمکی به بهبود شرایط اقتصادی بکند اما با توجه به این نکته و اینکه او هم صرفا اطاعت گر اوامر آیت الله خامنه ای است، بعید به نظر می رسد طرح هایش در عمل قابل اجرا باشد.


سعید جلیلی:
او یکی از نتایج فکری "انقلاب فرهنگی" سال 58 و اسلامی کردن علوم و دانشگاه هاست. و علیرغم اینکه عنوان دکترا را یدک می کشد نه تنها هیچ آشنایی با علم ندارد بلکه حتی ضد آن عمل می کند و عمیقا به تصوراتش باور دارد. شعارهای اقتصادی او از شعار فراتر است و بیشتر توهم یک ذهن بیمار به نظر می رسد. شاید بشود گفت ورژن جدید و متوهم تر از احمدی نژاد است که نتایج تفکراتش اقتصاد ایران را به وضع امروز کشانده.
او مانند سایر برنامه هایش بیشتر از ارائه برنامه، انتقاد می کند و با کلی گویی و بازی با کلمات سعی در تصویر یک مدینه فاضله اسلامی و بدون در نظر گرفتن وضع موجود دارد. در بعد اقتصادی او شعار "اقتصاد صلواتی" را می دهد و می خواهد "صلوات" را جایگزین "پول" -که تصور میکند اختراع غرب است- بکند! در یک کلام او به "شیوه آخوندی" می خواهد "عدالت کمونیستی" را اجرا کند.
با توجه به خشکه مذهبی بودن و تفکرات قرون وسطایی اش بسیار برای وضع فعلی ایران خطرناک است و نه تنها بهبودی در وضع موجود پدید نخواهد آورد بلکه به احتمال زیاد ایران را به قحطی، فروپاشی و جنگ خواهد رساند. (هنوز احتمال انتخاب او را زیاد نمی دانم اما اگر به رقیبی جدی در آینده بدل شد شاید در مقاله ای جداگانه بیشتر به تفکرات او بپردازم).

مصداق سخنان آیت الله خامنه ای چه کسی است؟


در صحبت های اخیر آیت الله خامنه ای او برای احیای جایگاه بیطرفانه و از دست رفته اش در میان نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری تلاش کرده است. البته همچنان به نظر می رسد که ایشان اعتقادی به تغیر در وضع موجود ندارد و خواهان ادامه وضع موجود و به قول وی "مقاومت در برابر غرب" است، که این بار "الگو کردن جمهوری اسلامی در چشم مستضعفان جهان" را نیز به شعار قبل اضافه کرده است.

حال اگر بخواهیم نگاهی به 8 کاندیدای باقی مانده بیاندازیم و مصداقی برای این حرف های آیت الله پیدا کنیم، تنها سعید جلیلی را می توان یافت که احمدی نژاد ثانی باشد و بدون توجه به جایگاه بد/وحشتناک اقتصادی ایران، از توسعه اسلامی و صادرات اندیشه ها و افکار متوهمانه شان سخن می گوید.
در این جمع، ولایتی و حداد عادل از خود دیدگاهی ندارند و انعکاس صدای آیت الله خامنه ای هستند. همینطور رضایی و قالیباف که کمتر به "صادرات انقلاب" و بیشتر به وضع معیشت و داخلی توجه دارند و 3 کاندیدای باقی مانده که اساسا هیچ شاخصی از صحبت های خامنه ای را ندارند و بیشتر برای نشان دادن بی طرفی شورای نگهبان به بازی راه داده شده اند.

اما همانطور که قبلتر هم گفتم این بار دست آیت الله خامنه ای برای تقلب گسترده چندان باز نیست و برای اولین بار او تصمیم گرفته که بدون تقلب و با استفاده از ابزارهای قانونی که دارد -و کم نیستند- صحنه را بازی گردانی کند. بر این اساس، شاید این شانس وجود داشته باشد که اسم جلیلی از صندوق ها خارج نشود و با انتخاب هرکدام دیگر از کاندیداها -حداقل در مدیریت داخلی- اندکی وضع اقتصاد بهبود یابد.

فارغ از اینکه چه کسی انتخاب شود این سخنان رهبر جمهوری اسلامی نشانه ای از تغیر در  سیاست خارجی و وضع تحریم ها نمی دهد، و هیچ کمکی به برطرف کردن مشکلات اقتصادی که گریبان گیر مردم ایران شده است نمی کند. البته کاندیداهای ریاست جمهوری هرکدام برنامه ها و چشم اندازهای خود را بیان می کنند اما بعید است که بدون حل مشکلات اصلی مانند تحریم نفت و محدودیت واردات و صادرات -که خارج از حیطه تصمیم گیریشان است- بتوانند توفیقی در این زمینه بیابند.

در پست بعدی بررسی دقیقتری به جزییات برنامه های اقتصادی هریک از کاندیداهای ریاست جمهوری خواهم کرد.