پیاده نظامِ نظام و تهاجم فرهنگی!


به شخصه هوادار برنامه های تلویزیونی از هیچ منبع و مسلکی نیستم و شاید ساعت استفاده از وسیله ای به اسم تلویزیون در ماه به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد!
اما واکنش ها و خبرهای دنیای مجازی و شبکه های اجتماعی در مورد برنامه "آکادمی موسیقی گوگوش" که از شبکه من و تو پخش می شد، خصوصا در این ایام -تعطیلات نوروز- برایم بسیار جالب بود.

برای دوستانی که مثل من از معرکه پرت هستند خلاصه عرض کنم که ماجرا مربوط به اول شدن یک خانم ایرانی ساکن اروپا به اسم "ارمیا" Ermia هست که با حجاب اسلامی در این مسابقه خوانندگی شرکت کرده است. و خب تناقض میان حجاب اسلامی از یک طرف و خوانندگی زن مسلمان از طرف دیگر موجب بحث داغ شده است.


نکته بسیار جالب این اتفاق مخاطب بسیار زیاد این شبکه و البته این برنامه ماهواره ای بود. تقریبا در تمامی اظهار نظرهای گروه های مختلف -حتی طرفدار نظام و مخالف برنامه های ماهواره ای- اینکه همه برنامه "آکادمی موسیقی گوگوش" را دیده اند بدیهی فرض شده است. به عبارت دیگه این بیانیه ها بیشتر بر محتوا و اینکه "دشمن سعی در تغیر تعریف حجاب، موسیقی و زن مسلمان را دارد" تاکید کرده اند!(سعی کردم در یک جمله خلاصه کنم)

با اینکه داشتن دستگاه دریافت امواج ماهواره ای در ایران جرم است و طی مانورهای مختلفی نیروی انتظامی سعی در جمع آوری و پاک سازی فیزیکی آنتن های بشقابی از منازل شهروندان کرده است. اما چنین برنامه هایی نشون میده که قدرت نفوذ برنامه های ماهواره ای به چه اندازه است. نه فقط در عامه مردم بلکه حتی در گروه های خاص طرفدار حکومت.

اینجاست که مشخص میشود تبلیغات پرحجم جمهوری اسلامی بر مضر و شیطانی بودن دیدن برنامه های ماهواره ای! حتی در میان طرفدارانش هم تاثیری ندارد و همگی همین برنامه های مضر را می بینند. همان کسانی که صبح فردا در قبح "تهاجم فرهنگی دشمن به حجاب" فریاد وااسلاما سر می دهند و بیانیه صادر میکنند!

شدیدا برای رهبران جمهوری اسلامی و برنامه ریزان فرهنگی اش متاسفم که اولا تفکر این جماعت نتیجه بیش از 30 سال برنامه ریزی فرهنگیشان است و دوما با این طرفداران و پیاده نظامشان به جنگ -آسیاب بادیِ- تهاجم فرهنگی می خواهند بروند.

پی نوشت:
1 گرچه کاری به خوب یا بد بودن محتوای این برنامه ندارم اما از این نکته نمی شود غافل شد که جذب مخاطبان بسیار زیاد از نقاط قوت این برنامه بوده است.
2 نظرات طرفداران حکومت نشان می دهد که جمهوری اسلامی در جنگ فرضی با "تکنولوژی و فرهنگ جهانی" سنگر ماهواره را هم از دست داده است همانطور که در گذشته در جنگ با ویدئو و نوار کاست شکست خورد! امروز یک قدم عقب تر به محتوای برنامه های ماهواره ای نقد وارد می کند. و احتمالا فردا مراجع تقلید در مورد رنگ لاک ناخن فلان مجری فتوا صادر خواهند کرد!
3 عکس صرفا جهت آشنایی ذهن خوانندگان با طرز تفکر منتقدان حکومتی انتخاب شده است.

چرا خامنه ای در مشهد، غرب را تحقیر کرد؟


خیلی دوست داشتم که سال جدید رو با خبرهایی فارغ از سیاست و اقتصاد شروع کنم - حداقل یک هفته اول عید - اما متاسفانه سخنان آیت الله خامنه ای در مشهد، سفر اوباما به اسراییل و همچنین اتفاقات سوریه آنقدر مهم، سریع و پیچیده پیش می رود که نمی شود از آن گذشت.
مانده بودم که تیتر این مطلب را چه بگذارم، "شروع جنگ خامنه ای در جبهه جدید" یا "استیصال یک رهبر بی دشمن" اما ترجیح میدهم که همینطور ساده بماند. اما ماجرا چیست؟

همانطور که قبلتر هم گفته ام، از اساس حمهوری اسلامی در خلا میان جهان دو قطبی بوجود آمد و شاکله حکومت بر استقلال ناشی از فحش به دو قطب قدرت دنیا -نه شرقی نه غربی- شکل گرفت. این روش تقریبا برای 10 سال اول حکومت جواب می داد و البته شعار های مرگ بر این و آن به روال ثابت و عادت جمهوری اسلامی درآمد. مشکل از آنجا شروع شد که شوروی آن زمان از بین رفت و شعار "نه شرقی نه غربی" عملا به شعار "نه غربی، نه غربی" تغیر شکل یافت.
و همینطور بحث "دشمن" که نقطه اتکا و ریسمان وحدت جمهوری اسلامی و خصوصا اهرم دست آیت الله خامنه ای بود به همان شکل باقی ماند. بگذریم که در سالهای گذشته رفتارها و شعار های متقابل سران کشورهای غربی بخصوص امریکا همیشه باعث میشد که این اهرم دست آیت الله کارا بماند و ایشان بتواند با کشیدن آن پیروان خود رو حداقل برای مدتی متحد کند.

ماجرا مفصل است اما خلاصه اینکه، با روی کار آمدن دموکرات ها و اوباما، و البته شعار صلح و دوستی وی، این آخرین استفاده از "دشمن" هم بلااستفاده ماند و دیگر هرچه ایت الله خامنه ای اهرم دشمن را می کشید، هیچ کس وقعی به ایشان نمی گذاشت و همه پیروان درگیر تقسیم قدرت و ثروت شدند و هستند و کمترین مهم برایشان "آبروی نظام" است.
قطعا آیت الله مانند هر شخص دیگری متوجه اشکال کارش شده است و فهمیده که مشکلش نداشتن دشمن و تهدید واقعی خارجی است (نه دشمنی که در ذهن ایشان روز و شب وی را تهدید می کند). و در این برهه حساس تاریخی - به گفته ایشان "پیچ حساس تاریخی" - که نظام در آستانه انتخابات است و امیدی به شرکت مردم ندارد حداقل پیروان و طرفداران خود را متحد و یکپارچه کند و بتواند از این گردنه عبور کند.

اما - تمام نکته مطلب در همین اما است!- این بار ایشان بر روی نقطه حساسی دست گذاشته است و آن هم شخصیت و هویت کشورهای غربی است. آیت الله خامنه ای می خواهد با تحقیر اسراییل، امریکا، فرانسه و انگلیس و سخنان تحریک آمیز حداقل پاسخی تحریک آمیز و تهدید کننده بشنود و باز دوباره به پیروان خود این جمله را یاد آور بشود که "دیدید گفتم دشمن در کمین است!" متحد بشوید و اختلاف ها را کنار بگذارید وگرنه اساس قدرت بر باد خواهد رفت.
گرچه نهایت  هدف خامنه ای حل کردن مشکلات داخلی است اما مشکل کار اینجاست که تحقیر و توهین به هیچ عنوان از طرف انسان و جامعه غربی تحمل نخواهد شد و ایشان -هرچند با طمئنینه و حساب شده اما- قطعا پاسخ دندان شکنی به این توهین ها خواهند داد و آن روز است که دیگر مشکل ایران مساله غنی سازی یا بمب اتم نخواهد بود بلکه هدف به خاک نشاندن جمهوری اسلامی و البته ایران خواهد شد. هرچند که ممکن است اسامی دیگری داشته باشد.

متاسفانه آیت الله خامنه ای بازی خطرناک و جدیدی را شروع کرده است که دیگر حتی با تسلیم و غلط کردم هسته ای هم تمام نخواهد شد و اگر ایشان همچنان بر این موضع خود پافشاری کند، "جنگ" یا به عبارت دیگر "مصیبت برای ملت ایران" آینده ای حتمی خواهد بود.

شاید روزی این پیش بینی - با درصد بسیار اندک - میتوانست به وقوع بپیوندد که ایران مانند کره شمالی به بمب اتم دست پیدا کند و سایر قدرت های دنیا هم آن را به رسمیت بشناسند، اما با این اظهارات خامنه ای در مشهد و حل مشکل امروز به قیمت از دست دادن کل آینده، دیگر امیدی به آن نیست.
امروز دیگر این دنیا -غرب- نیست که نگران برنامه هسته ای ایران است بلکه این جمهوری اسلامی است که باید نگران استفاده و سواستفاده غرب از این بهانه برای حمله و از بین بردن ایران باشد. گرچه هنوز جمهوری اسلامی و آیت الله خامنه ای عزم جدی برای تولید بمب اتم ندارد.

لازم میدانم که این نکته رو هم عنوان کنم که صحبت های آیت الله خامنه ای اشاره هم به اتفاقات سوریه دارد و این سخنان در پاسخ به احتمال دخالت نظامی ناتو در سوریه عنوان شده است (وگرنه دلیلی برای اسم بردن از کشوری به اسم فرانسه نبود).
ایشان همزمان مجبور است رهبری هر دو کشور را انجام بدهد و به نظر می رسد که بزودی هم رهبری هر دو کشور را از دست می دهد و هم مردم آنها را به خاک سیاه می نشاند!

نکاتی از پیام نوروزی خامنه ای سال 92


امسال هم مطابق سالهای گذشته آیت الله خامنه ای پیام نوروزی خود را دستمایه انتخاب نام برای سال جدید قرار داد و سال جدید را به "حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی" نامگذاری کرد.

اگر کمی دقیق تر به نام گذاری امسال نگاه کنیم می توانیم ببینیم که نام گذاری امسال بر اساس اتفاقات پیش رو انجام شده است. 1 انتخابات ریاست جمهوری - که همیشه در جمهوری اسلامی از آن به اسم "حماسه" نام برده می شود- 2 تحریم های شدید فعلی که حکومت بشدت خواهان کم کردن آن است حتی با شایعه و دروغ.

اما نامگذاری سال 92 از دو جنبه با سال گذشته تفاوت دارد:
اول کلی بودن و مبهم تر بودن است و دوم تغیر شکل پیام از حالت دستوری و اکتیو به حالت پیشگویی و پسیو.
سال گذشته توجه بیشتر آیت الله به داخل و مردم بود و حتی با ذکر جزییات برنامه های اقتصادی شرح داده شد اما امسال تنها به گفتن"حضور جهادی" مردم اکتفا شده بود و البته چشم امید ایشون به همین حضور در انتخابات ریاست جمهوری هم بود. البته همچنان نه به حالت "دستوری همیشگی"  و "مشت محکم" بلکه بیشتر از باب نصیحت.

در پیام امسال هم مثل همه سالها محور صحبت بجای نوروز و طبیعت و عید و حداقل تاکید بر مسائل دینی، "دشمن" و کنش و واکنش ها به آن موضوع اصلی بود. که مثل همیشه با سرافرازی جمهوری اسلامی و شکست دشمنان در سال گذشته همراه بوده!
تفاوت پیام امسال در حضور پررنگ تر "دشمن" بود که نشون میده فشارهای تحریم ها به جمهوری اسلامی و شخص آیت الله خامنه -با اسم مستعار "حکومت"- اثر کرده است.

جالب اینکه در پیام امسال هیچ اشاره ای به اتفاقات درون حکومت و اختلافات علنی بین قوا نبود و حتی هیچ اشاره ای یا توصیه ای به شیوه برگزاری انتخابات یا جزییات اون نشد. چیزی که در پیام احمدی نژاد دیده میشد.

اینکه بسیار خلاصه به بحث انتخابات پرداخته شد احتمالا به دلیل اطمینان از جزییات و برنامه های پیش روی حکومت برای اجرای انتخابات است و البته تنها مشکل که حضور مردم، که با انحصاری کردن فضای خبررسانی قابل حل هست.

ساده است این پیش بینی که همچنان صحبت های آیت الله خامنه ای مانند هر سال برعکس از آب دربیاد و حضور مردم به شکل معنا داری در انتخابات کم باشد و البته بدنبال ماجراجویی های هسته ای حکومت فشارهای اقتصادی بر مردم ایران افزایش پیدا کند.

زنده باد بهار!

در پایان زمستان هستیم اما انگار زمستان سرد و سخت ایران چشم انداز بهاری ندارد.

این روزها بیشتر مردم سرگرم محاسبه و بالا پایین کردن اعداد ارقام حساب و دخل و خرج هستند و البته برنامه ریزی برای تعطیلات نوروز همزمان با نیم نگاهی به نوسانات قیمت ها و بازار در این چند روز باقی مانده آخر سال.
اما بجز آمادگی برای ایام نوروز و سال جدید، سری هم به اتفاقات خبری- سیاسی می زنند که در راس آنها آغوش گشایی رییس جمهور احمدی نژاد بر مادر چاوز است و کمتر کسی پیدا می شود که بی خبر از این حادثه باشد!

البته سپاه و نهاد های امنیتی هم بیکار نبوده اند در این مدت و با مسدود کردن بخش بیشتری از راههای عبور از فیلترینگ وقت بیشتری از مردم ایران را در پشت دروازه های جهان مجازی تلف می کنند و نوعی زندان خانگی را برای بخش عمده ای از مردم ایران و بخصوص جوانان ایجاد کرده اند.

 این روزها خبر خاص دیگری نیست، یا شاید بهتر بگم که خبر جدیدی نیست... خبر ادامه مذاکرات هسته ای و وضعیت معلق هسته ای ایران همراه با تحریم های متعاقب آن، خط و نشان کشیدن های همیشگی نیروی انتظامی برای جشن های چهارشنبه سوری و جوانان؛ بازداشت روزنامه نگاران، اندیشمندان و.. و یا  داستانهای اختلاس و سو استفاده های مالی دولتمردان دیگر خبر جدیدی نیستند.

چند روزی هست که در ادامه وعده های مسئولین قیمت خودرو و بخصوص "پراید" کاهش پیدا کرده و از بالای 20 پایین آمده. که عمده دلیل آن نبود رونق مورد انتظار بازار شب عید است با توجه به کاهش قدرت خرید مردم. و همه این اتفاقات مدالی نمایانده می شود بر سینه دولت که توانستیم بازار را کنترل کنیم!
و البته مورد انتظار است که از حجم اس ام اس های "پسته" ای و "پرایدی" کم شود و به خانه تکانی و تبریک و تهنیت نوروزی اضافه شود. و چه خوب شد که این اس ام اس آمد که کم هزینه ترین روش تبریک و روبوسی باشد در هنگام تنگناها!

احتمالا این روزها خامنه ای در پی اسمی جدید برای سال جدید است که شگون و نحسی قبلی ها را نداشته باشد و احمدی نژاد در پی ترکاندن بمب خبری جدید قبل رسیدن سال نو -و تعطیل شدن خبرگزاری ها و شنونده ها-  که نقل محافل نوروزی شود و جای خالی آجیل شب عید را پرکند.

ایران در آستانه سال جدید دیگر در باتلاق مشکلات فرو رفته است و تنها امید مردم به کورسوی مبهم روشنی در آینده است، روشنی از بهار که هیچ کس نمی داند کی خواهد آمد، اما همه نزدیکی اش را حس می کنند. شاید شاخک های احمدی نژاد هم این پایان زمستان را حس کرده است که دائما فریاد "زنده باد بهار" سر می دهد.

ماشین های لوکس در اقتصاد خراب


"ممکن است آنها از ارزش های غربی متنفر باشند اما به نظر می رسد که ایرانیان عاشق ماشین های لوکس غربی هستند." این جمله ای است از ابتدای مقاله ای به این مضمون و اشاره به حضور ماشین های لوکس وارداتی به ایران از نیویورک دیلی نیوز.

در دنباله مقاله می خوانیم: "علیرغم مشکلات اقتصادی و فشارهای تحریم ها، ایران با رشد زیاد ماشین های گران قیمت مواجه شده است که مشتریان ثروتمند، قیمت 360 هزار دلار را برای آن ها را می پردازند.
علیرغم اینکه قیمت این ماشین ها در ایران 2 تا 3 برابر قیمت آنها در خارج از مرزهای ایران است. تنها در سال گذشته (سال 90) 563 مدل مختلف پورشه در ایران فروخته شده است که ارزشی معادل 50 میلیون دلار داشته است بدون احتساب 100% مالیات ورود خودرو."

در این مقاله به برنامه های خودرو سازان اروپایی مانند پورشه و مرسدس بنز در ایران اشاره شده است. "پورشه برای سال دیگر در نظر دارد که 800 خودرو در ایران به فروش برساند."
"همه این ها در حالی است که در ایران تورم بالای 20 درصد است و نرخ بیکاری بین 15 تا 25 درصد گزارش می شود همچنین ارزش پول ملی در چهارماه گذشته بر اثر تحریم های غرب بر برنامه های هسته ای بشدت کاهش پیدا کرده."

" درحالی ثروتمندان ایرانی برای ماشین هایشان ارقامی بین 110.000 تا 360.000 دلار می پردازند که متوسط حقوق در ایران تنها معادل 700$  در ماه است."

این مقاله همینطور اشاره به حمایت شدید دولت از خودروسازان داخلی دارد و اعلام می کند که امروزه تعداد 14 میلیون ماشین در ایران وجود دارد که از سال 1385 -6 میلیون- بیش از دوبرابر شده است.

پی نوشت:

1 برای مقایسه در کانادا در سال 2011 تنها 2214 پورشه به فروش رسیده است یعنی حدود 4 برابر ایران در حالی که سرانه درآمد کانادا بیش از 8 برابر ایران است . (باید در نظر داشت که قیمت این خودروها در ایران دوبرابر کانادا است! و همچنین ایران تحت شدید ترین تحریم های بین المللی  بوده و اقتصادی رو به زوال دارد.)

2عکس از مقاله گرفته شده و برای خواننده خارجی معنایی ندارد اما یک ایرانی متوجه وجود نکته آن می شود!

از اسلام تا مجسمه های بودا


ظاهرا چند وقتی هست که مجسمه های بودا جز مصادیق تهاجم فرهنگی محسوب شده است و نمایش یا فروش آن ممنوع اعلام شده است.
این نشان می دهد که اینروزها مردم خسته از اسلام نه تنها از مسیح و زرتشت که حتی از بودا هم انتظار معجزه دارند!

مساله تهاجم فرهنگی از دهه 70 با اعلام آیت الله خامنه ای در ایران آغاز شد و بدنبال آن هرگونه فعالیت یا کالایی که تبلیغ فرهنگ غربی - به زعم ایشان و سایر علمای اسلام - را داشت ممنوع اعلام و به شدت با آن برخورد شد. در آن زمان این موارد بیشتر شامل فیلم های هالیوودی و موسیقی پاپ یا سایر سبک ها بود و همچنین سایر کالاهای فرهنگی. اما بتدریج این "تهاجم فرهنگی" توسعه پیدا کرد و شامل اسباب بازی های کودکانه یا حتی داستان های آنان هم شد و البته این ماجرا بخش دیگری هم داشت که کمتر با اسم "تهاجم فرهنگی" شناخته شده است. این بخش بیشتر مربوط به برخورد با گروه ها و پیروان اندیشه های متفاوت با شیعه، مانند بهاییان، دراویش، یا صوفیان بود.

دنباله این رشته سرکوب های حکومت همچنان ادامه دارد و امروزه به شکل مبارزه با پیروان مسیحیت، پیروان اهل سنت و  همچنین کالاهایی مثل مانکن های فروشگاهی، عروسکهای باربی یا هدایای روز ولنتاین دیده می شود و البته آخرین پرده نمایش که "مجسمه بودا" است!

از سوی دیگر همه روزه روحانیون و مبلغان مذهبی در ایران از تریبون های مختلف بر حقانیت دین اسلام سخنرانی می کنند به مناسبت های مختلف و هر سال چند ده میلیارد بودجه صرف اشاعه و توسعه و تبلیغ دین اسلام می شود. این در حالی است که هیچ دین دیگری نه تنها اجازه تبلغ ندارد که حتی توان پاسخگویی به توهین های علمای شیعه را از تریبون های رسمی ندارند.

با این وجود مبارزه فیزیکی با عقاید و افکار مختلف از مسیحیت تا بودا نشان می دهد که برخلاف تبلیغ روحانیون شیعه -که اسلام و شیعه را بهترین ایدولوژی های دنیا می دانند - ، کاملترین سیستم حکومتی شیعه جهان نه تنها نمی تواند افراد جدید را به دین خود جذب کند بلکه از درون شاهد فرار هرچه بیشتر پیروان دینی خود به سایر سیستم های فکری و ایدئولوژی های دیگر است. که طیفی از بی خدایی تا مسیحیت و شیطان پرستی و جدیدا بودا را در بر دارد.
باید به این نکته توجه داشت که در همه جای دنیا دین ها مانند ژن ها به ارث می رسند و بالای95% مردم دیندار دنیا دین والدین خود را دارند.و هرگونه تغییرات دینی نیازمند علت های بسیار قوی می باشد.

با جمع موارد بالا تنها به این نکته می شود اشاره کرد که دین اسلام در ایران حتی توان نگه داشتن پیروان خود را هم ندارد (از نظر قوت اندیشه) و مواردی مثل برخود وسیع با زنان بدحجاب یا جمع آوری مانکن ها یا عروسکها و سایر کالاها همه نشان دهنده ضعف فکری شیعه می باشد. در این شرایط حکومت می خواهد که با فشار فیزیکی و سرنیزه جبران نقص ایدئولوژی و اسلام ارائه شده را بکند. وگرنه چه نیازی بود که گشت ارشادی راه بیاندازد و هزینه های مادی و معنوی بسیاری را متحمل شود. کافی بود سلسله مباحث حجاب را در تلویزیون پخش کند و مردم خود با مقایسه سخنان گویندگان پی به حقانیت مسائل گفته شده می بردند. علاوه برآن زمینه اسلامی جامعه نیز به این امر کمک می کرد.

ادغام دین و حکومت و از آن بدتر استفاده از دین در حکومت نه تنها هیچ کمکی به دین نمی کند بلکه قداست دین را هم از بین می برد. هرچند که تمامی ایدئولوژی های باستانی که به اسم دین می شناسیم یا ایدئولوژی های جدید که با پسوند "ایسم" شناسایی می شوند همه دارای نقیصه های فراوان هستند و هیچکدام پاسخگوی بشر امروزی با سرعت پیشرفت علمی بالا نیستند.
و بیرون آوردن دین از جعبه تقدس اش نه تنها کمکی به شناخت دین نمی کند بلکه بوی گندیدگی آن مشام هر بیننده را می آزارد.
همه روزه به مجموع  مقالات و منابع انتقادی به ادیان چه با زبان جدی و چه طنز اضافه می شود. و طبیعی است که اسلام هم از این قانون مستثنا نیست.
متاسفانه جمهوری اسلامی با سماجت تمام نه تنها به وجود مشکل -که دین در جامعه و حکومت است- اعتراف نمی کند بلکه به "واکنش طبیعی جامعه به تنفر از دین حکومتی" با زور پاسخ می دهد. و این دور باطل بازهم سبب تنفر بیشتر افراد بیشتر از دین می شود و این روند همچنان ادامه دارد.