سوریه، کشور تسویه حساب ها


امروز سازمان ملل در حال بررسی استفاده از سلاح شیمیایی در سوریه است. در مورد وقایعی که حدود یک ماه پیش در سوریه رخ داد و پیش بینی هایی مبنی بر تغییر روند تبادل قدرت در سوریه مطرح می شود.
درحالیکه عمده خبرهای داخلی، حتی صحبت های آیت الله خامنه ای بر انتخابات ریاست جمهوری است. کشورهای غربی، عربی و اسراییل تلاش بر پیدا کردن شواهد محکمی از استفاده سلاح شیمیایی توسط بشار اسد دارند و مهمتر از آن  با چانه زنی با روسیه  و ایران شرایط تغییر رژیم در سوریه را دنبال می کنند.

حقیقت این است که بیش از 2 سال جنگ داخلی و کمک های میلیاردی کشورهای خارجی به طرفین درگیر تنها از سوریه "زمین بازی جنگی" ساخته است که محل تسویه حساب های سیاسی کشورها شده است. مردم سوریه چوب بی لیاقتی شاه جوان -بشاراسد- را می خورند که با بی کفایتی تمام،  آینده سوریه را حداقل برای چند دهه تباه کرده و بکل استقلال سیاسی آن کشور را از بین برده است.

تمامی کشورهای ذینفع -شامل عربستان، ترکیه، قطر، مصر، انگلیس، امریکا، اسراییل، روسیه و ایران- تلاش می کنند حداکثر منافع را کسب کنند و حداقل امتیاز را بدهند. که این مساله از الزامات سیاست است اما مشکل آنجاست که هنگامی که نمی توانند پشت میزهای مذاکره به نتیجه قابل قبولی برسند باز در کوچه پس کوچه های سوریه و باخون مردم سوری سهم گیری خود را ادامه می دهند.

تابه حال اکثر این کشورها در سوریه به توازن قوا میان مخالفان و دولت بشار اسد، به هدف حداکثر تضعیف و تخریب سوریه اعتقاد داشتند (در "سوریه، افغانستان جدید"  بیشتر توضیح داده ام) و حمایت هایشان چه از گروه های مخالف و چه از دولت بشار اسد بر این اساس تنظیم می شد. که در نهایت با شیبی از موازنه قوا به نفع گروه های مخالف بشار اسد ادامه یابد تا سقوط دولت و سرکار آمدن دولت جدید ائتلافی (در این میان استثنا ایران بود که با تمام توان از سوریه حمایت میکرد. البته بعد از تحریم های فلج کننده غرب میزان کمک ها بسیار کاهش یافت و در توازن با سایر بازیگران قرار گرفت). با افزایش ابعاد فاجعه انسانی اعم از کشتار و آوارگی و همینطور تخریب فیزیکی شهرها، تبعات آن به حدی افزایش یافته است که در حال عبور از مرزهای سوریه و تهدید امنیت همسایگان و منطقه است. و در نتیجه نیاز است که شیب تعویض قدرت در سوریه تندتر از قبل باشد. گزینه بازگشت اسد وجود ندارد، چرا که بازگشت بشاراسد هیچگاه حکومتی باثبات را در پی نخواهد داشت.

امروز شاید در ظاهر امریکا و انگلیس بدنبال نشانه سلاح شیمیایی در سوریه باشند اما در حقیقت همزمان بدنبال چانه زنی با روسیه برای عدم حمایت از بشاراسد و تغییر نسبتا نرم قدرت و پایان این درگیری های در سوریه هستند. در جبهه دیگر مصر با ایران بر سر تغییر موضع حمایت از دولت سوریه و شاید دادن امتیازات بیشتری در آینده صحبت می کند. کشورهای غربی می خواهند مطمئن شوند که حمایت بیشتر از مخالفان دولت اسد، از طرف ایران و روسیه منجر به توازن دوباره ای در درگیری ها نمی شود و همزمان با توافق ضمنی آنها روند تغیر را هموار کنند.

روزهای آینده مشخص خواهد شد که آیا روسیه و ایران راضی از پیشنهاد های اعراب و غرب شده اند یا خیر. البته تفاوت ماهوی  خواست ایران با روسیه در تهدید منافع اسراییل از سوی ایران است، در حالی که روسیه خواهان قدرت گرفتن گروه های همسو با این کشور است. چرا که بعد از مصر و عراق این کشور آخرین پایگاه روسیه در منطقه و بین اعراب است از مجموعه کشورهای عرب متمایل به بلوک شرق.

شخصا امیدوارم که این دور از مذاکرات میان طرفهای درگیر-و موضوع سلاح های شیمیایی- ، آخرین دور باشد و شرایط جدید بتواند همه طرفها را ارضا کند تا بیش از این شاهد کشتار، تخریب و جنایات در سوریه نباشیم. گرچه که سوریه ضعیف بهترین گزینه برای تمامی کشورهای ذینفع است.

آیا انتخابات در ایران مهم است؟


این روزها بسیار دیده و شنیده ایم که عده ای می گویند باید در انتخابات شرکت کرد و از این طریق وضعیت را بهتر کرد و عده دیگری پاسخ می دهند خیر، خود شرکت در انتخابات کمک به ادامه وضع موجود است و کل رژیم دیکتاتوری صلاحیت برگزاری انتخابات را ندارد و ...
در این کوتاه می خواهم از زاویه مهمتری به انتخابات نگاه کنم؛
انتخابات به عنوان نمادی از مردمسالاری و دموکراسی در تمامی جهان شناخته می شود و حتی دیکتاتورترین حاکمان -فعلی- هم سعی دارند که حداقل با برگزاری انتخابات های نمایشی برای خود مشروعیت کسب کنند.

امروزه همه کشورها، از ثروتمندترین کشورهای جهان تا فقیرترین کشوهای افریقایی انتخابات برگزار می کنند، اما اینکه چرا اینقدر کیفیت انتخابات در کشورهای توسعه یافته با کشورهای درحال توسعه متفاوت است دلیل عمده آن را باید در سطح زندگی و نیازهای افراد جستجو کرد.
بدیهی است سرپرست خانواده ای که دغدغه عمده زندگی اش سیر کردن شکم خانواده اش در تورم افسار گسیخته است یا نهایت تلاشش بر پس اندازی برای آینده مبهم پیش روی خود و فرزندانش بنا شده، هیچگاه اساسا نیازی به انتخابات حس نخواهد کرد و تنها داشتن یک حکومت -از هرشکل-  که برطرف کننده نیازهای اولیه اش باشد، برایش کافی خواهد بود. نیازهایی از جنس خوراک، امنیت، مسکن و سلامت.
تا زمانی که عامه مردم از این نیازها اشباع نباشند مطرح کردن هر مساله دیگری لوکس و ظاهری خواهد بود. مثل حفظ محیط زیست، رعایت کرامت انسانی یا سبک اداره حکومت.
بر همین اساس انتخابات زمانی معنا خواهد داشت که عموم مردم از سطح نیازهای اولیه و معیشتی وارد فاز جدید "داشتن اجتماعی بهتر" شده باشند در غیر اینصورت حتی در صورت برگزاری "آزادترین انتخابات"،  نه نتیجه انتخابات قابل قبول خواهد بود و نه چنین دموکراسی پایدار خواهد ماند.(همانطور که در افغانستان بعد از 12 سال، دموکراسی و انتخابات صرفا کالایی لوکس و وارداتی به نظر می رسد).

به عنوان مثال، اخیرا بطور فزاینده ای در فضای مجازی میبینیم که عده ای -به شوخی و جدی- خواهان برگشت به زمان قبل از انقلاب و دوران شاهنشاهی هستند و یا از آن به خوبی یاد می کنند چرا که علیرغم حکومت توتالیتر، حداقل معیشت مردم شهرنشین تامین یود.
البته در آن زمان هم انقلاب هنگامی رخ داد که "عامه مردم تاثیر گذار شهرنشین" آنقدر وضع معیشتشان خوب شد که به فکر نیازهای متعالی تر اجتماعی شان افتادند.
اما امروز بطور ناخواسته مردم بر اثر سیاست های غلط سران جمهوری اسلامی روز به روز وضعیت معیشتان بدتر شده است و به دوران تامین نیازهای اولیه شان بازگشته اند. یعنی با یک مرحله پسرفت، به دوران قبل از پدران خود که فارغ از معیشت بدنبال دموکراسی و جمهوری بودند بازگشته اند. و حتی "دیکتاتوری خوب" را به "جمهوری بد" ترجیح می دهند.

حال در این شرایط، اسم بردن از انتخابات نه تنها بی تاثیر است که بازی با کلمات است و نمایشی بی مشتری. خصوصا زمانی که همه می دانند این انتخابات به نتایج ملموسی در زندگی معیشتی مردم منجر نمی شود. چرا که رییس جمهور تصمیم گیرنده موضوعات مهم مانند تغیر در سیاست هسته ای یا لغو تحریم ها نیست و حتی اراده ای برای تغییر نخواهد داشت.

در چنین شرایطی انتخابات بیشتر بازی بزرگان و طبقه مرفه حکومتی بوده و تصمیم گیری برای شرکت یا عدم شرکت در انتخابات از طرف مردم صرفا به فهم آنان از حداقل وضع معیشتشان بستگی دارد. به این معنا که اگر حس کنند عدم شرکتشان در انتخابات منجر به بهتر شدن وضع زندگی شان می شود -مثلا تغیر رفتار حکومت یا رفع تحریم ها- قطعا شرکت نخواهند کرد ولی اگر حس کنند که حتی در کوتاه مدت شرکت در انتخابات باعث بدست آوردن منافع مالی یا امتیازهایی از سوی حکومت خواهد شد، در انتخابات شرکت خواهند کرد. البته احساس ناامنی ناشی از شرکت نکردن در انتخابات هم مانند مشوق ها، موثر است مثلا ترس از نداشتن مهر انتخابات در شناسنامه در بزنگاه های زندگی مانند پذیرش دانشگاه یا گرفتن پاسپورت، کوپن و....
بدیهی است که اینگونه شرکت در انتخابات، صرفا با هدف "زدن مهر در شناسنامه" صورت می گیرد نه توجه به محتوای انتخابات.
سایر احتمالات مشارکت مردم در بین این دو طیف قرار می گیرد.

حقیقت -تلخ- این است که علیرغم بالا رفتن سطح سواد و آگاهی جامعه ایران، این وضعیت اقتصادی است که حرف اول را در مناسبات زندگی و از جمله سیاست می زند و هرگونه تغیر سیاسی در جامعه ایران صرفا تابعی از وضعیت مالی مردم است.
نکته خوب این آگاهی آن است که جامعه ایران برخلاف بسیاری از کشورهای درحال توسعه مشابه، پتانسیل آگاهی اجتماعی بالایی دارد و اندکی تغیر در وضع اقتصادی مردم، تاثیر شگرفی در رفتار سیاسی ایشان خواهد داشت.

اینکه عده ای بخواهند صرفا با تشویق و تبلیغ دموکراسی و آزادی و ... مردم را به عدم شرکت در انتخابات سوق دهند به نتیجه نخواهد رسید خصوصا هنگامی که حکومت راه انتخاب دیگری برای مردم نگذاشته باشد، که در آن زمان حتی میزان بالایی از مشارکت مردمی خواهیم داشت. همانطور که در زمان صدام در عراق گرسنه هم، میزان مشارکت در انتخابات بالای 90 درصد بود!
خلاصه کلام آنکه "توسعه سیاسی" حتی با وجود همه ابزار آن اعم از انتخابات آزاد و جامعه آگاه و .. بدون "توسعه اقتصادی" بی معناست و به چیزی بجز دیکتاتوری نخواهد انجامید.


جمهوری اسلامی و محکوم کردن بمب گذاری های بوستون


در پست "چرا خامنه ای در مشهد غرب را تحقیر کرد؟" گفتم که آیت الله خامنه ای برای جمع کردن لشکر متفرق اش در تنگنای انتخابات، شروع به تهدید بی حساب غرب کرد و حتی علاوه بر اسراییل -همیشگی- از تک تک کشورهای غربی اسم برد. و باز هم همانجا گفتم که بدلیل این سخنان و مواضع ناشیانه از این به بعد بجای اینکه غرب نگران برنامه هسته ای ایران باشد این ایران است که باید نگران هرگونه بهانه جویی غرب بر علیه برنامه هسته ای اش  و پیشدستی آنها برای نابودی اش باشد.

شاید هنوز یک ماه از این صحبت های ناشیانه رهبر معظم انقلاب نگذشته یود که حادثه تروریستی بوستون امریکا باعث شد خود آیت الله خامنه ای اول از همه با نگرانی و عجله این حوادث را محکوم کند، و بعد از آن دستگاه تبلیغاتی حکومت که شامل امامان جمعه و صدا و سیما و سایت های مرتبط باشند، شروع به محکوم کردن اتفاقات تروریستی امریکا کنند و با بازماندگان ابراز همدردی نمایند. (البته این محکوم کردن ها با چاشنی سوریه همراه بوده!)

هنوز مشخص نیست که دقیقا علت و انگیزه بمب گزاران بوستون چه بوده است اما رسانه های ایران بعد از محکوم کردن اولیه بطور هماهنگ شروع به مظلوم نمایی کرده اند و با بیان دلایلی مانند "این دو برادر قبل از رفتن به امریکا تحت تعقیب سیستم اطلاعاتی روسیه بوده اند" یا " این دو برادر بیشتر عمرشان را در امریکا زندگی کرده اند" شروع به فرافکنی کرده اند در ارتباط با اولا مسلمان بودن آنها و ثانیا ارتباط آنها با سازمانهای اسلامی.
هنوز از اتفاقات پشت پرده مطلع نیستیم اما ظاهرا واکنش های شدید و هماهنگ سران جمهوری اسلامی نشان از -حداقل- اطلاع آنان از پشت پرده حوادث رخ داده دارد. و ترس از اینکه شاید واکنش های امریکا گریبانگیر جمهوری اسلامی شود. خصوصا بعد از مدتی که خبرهای کره شمالی، نگاه ها را برای مدتی از ایران گردانده است.
به شخصه امیدوارم همانقدر که دستگاه تبلیغاتی رژیم ایران ادعا میکند، بی گناه باشد و تمام این محکوم کردن ها حقیقتا از سر دلسوزی و انسان دوستی باشد. که اگر اینطور نباشد، شاید حوادث تلخی در انتظار مردم ایران باشد.

همدردی با بازماندگان زلزله های اخیر و نگاهی به خبر رسانی متعاقب آن


هنوز خبرهای زلزله بوشهر تمام نشده بود که خبر زلزله سیستان و بلوچستان منتشر شد.
از اینکه این زلزله ها بر خلاف زلزله های پرتلفات گذشته در ساعات روز رخ داده که بطور کلی باعث شده تعداد آسیب دیدگان پایین باشد خوشحالم.
و امیدوارم که تعداد آسیب دیدگان این حوادث به اندازه ای که رسانه های جمهوری اسلامی با تاکید فراوان ابراز می کنند کم باشد.
البته این کم نگاری آسیب دیدگان و خسارات، باعث کم اهمیت شدن آسیب های مادی و معنوی نشود و باعث نشود که مردم عمدتا محروم مرز نشین از حداقل امکانات که حتی همین خبر رسانی صحیح است محروم شوند...

به شخصه احساس بدبینی زیادی نسبت به اعلام این خبرهای رسانه های ایران مانند تلویزیون دولتی یا خبرگزاری های نیمه مستقل دولتی دارم به دو دلیل:
اول اینکه زلزله سیستان و بلوچستان تقریبا در مرز دو کشور ایران و پاکستان رخ داده است و خسارات مناطق پاکستان بسیار بیشتر از ایران مخابره می شود.
و دوم اینکه حتی علیرغم اعلام شبکه پرس تی وی، مبنی بر تلفات 40 نفر -که بقیه رسانه های دولتی انکار می کنند-، در برنامه زنده، حتی صدای 7.8 ریشترِ کارشناس این برنامه سانسور می شود و مجری همچنان بر رقم 7.5 ریشتر تاکید می کند!

به نظر می رسد که جمهوری اسلامی، برنامه های خبری از قبل تعیین شده برای مواقع حوادث طبیعی مانند زلزله در پیش گرفته است که احتمال وقوع آن در ایران زیاد است. و کلیه خبرگزاری های دولتی ملزم به اجرای این دستورالعمل هستند.

دیدار با آخرین اعدامی


روزهای آخر آذرماه سال 1368، دولت ایران میزبان "نیکولای چائوشسکو" رییس جمهور کشور رومانی بود. این دیدار به درخواست وزارت امور خارجه ایران و با هماهنگی سفارت ایران در رومانی ترتیب داده شده بود. چائوشسکو و هیئت همراه میهمان عالیترین مقام ایرانی هستند، هاشمی رفسنجانی.
علی اکبر رفسنجانی، رییس جمهور وقت ایران در دیدار با چائوشسکو نسبت به گسترش همکاری های دوجانبه ابراز امیدواری می کند. تفاهم نامه های تجاری به ارزش 2 میلیارد دلار به امضا می رسد. همچنین چائوشسکو در مزار بنیان گذار انقلاب حاضر شده و ادای احترام می کند. مانند همه مراسم های رسمی این مهمان هم استقبال، پذیرایی و بدرقه می شود.

اما در رومانی وضع به این آرامی نیست و مردم رومانی برضد حاکم مادام العمر دست به تظاهرات زده اند.
در این سفر پیام هایی به چائوشسکو داده می شود که اوضاع به حدی ناآرام است که برنگردد، اما او هم مانند سایر دیکتاتورها توجهی به اخطارها نمی کند، بر بی اهمیت بودن مخالفان تاکید دارد و ایران را به مقصد کشورش ترک می کند.
هنوز یک هفته از زمان بازگشت به رومانی نگذشته، که مهمان فرش قرمز ایران همراه با همسرش "النا"، در مقابل "دوربین های تلویزیون رومانی" محاکمه و تیرباران می شوند. و 24 سال دیکتاتوری وی به پایان می رسد.

برگ دیگری به دفترچه بی کفایتی دستگاه دیپلماسی خارجی ایران اضافه می شود.  دعوت و ملاقات رسمی با یک دیکتاتور آن هم چند روز قبل از اعدام!

در دادگاه انقلابی رومانی بارها نام ایران به عنوان آخرین پناهگاه چائوشسکو برده می شود و به تمسخر گفته می شود: " بهتر بود در همان ایران می ماندی!" تفکر پشت این دیدگاه ها قابل تامل است، ایران بخشی از امپراطوری کمونیسم دیده می شود.

در ایران بدنبال این اتفاق، "علی اکبر ولایتی" وزیر امورخارجه وقت با سوال 84 نماینده به مجلس فراخوانده می شود و بابت این اشتباهات فاحش مواخذه می شود. طنز روزگار اینکه این سوال از وزیر، با نطق شدید "صادق خلخالی" -اعدامگر معروف-  که نماینده مجلس است آغاز می شود و باعث می شود که ولایتی در مجلس حاضر شود تا شاید بجز پاسخگویی به نمایندگان، آب رفته آبروی ایران در سیاست خارجی به جوی بازگردد.
نتیجه سوال قابل پیش بینی است، بجای عزل یا استیضاح وزیر امورخارجه بی لیاقت، تنها، سفیر ایران -محمد جمشیدی گوهری- در رومانی به ایران فراخوانده شده و برکنار می شود.

این ماجرا هم مانند صدها اتفاق دیگر از صفحه خاطر ایرانیان پاک می شود و امروز نه تنها آن وزیر با کیاست 16 سال است که مشاور رهبر در امور خارجه است! بلکه ایشان خیز ریاست جمهوری را هم برداشته اند و به احتمال زیاد رییس جمهور آتی ایران خواهند بود.
عمق بی کفایتی دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی در دوران وزارت علی اکبر ولایتی دیده می شود. وزارت امور خارجه از حداقل شناخت اوضاع جهان عاجز است. وی مورد نقد شدید همقطاران و مجلس آن زمان قرار میگیرد. اما بدلیل مصلحت ها هیچگاه استیضاح نمی شود. امروز هم بن بست وضعیت اتمی ایران و دیدگاه های رهبر ایران در شناخت جهان، بدون تاثیر از نقطه نظرات این شخص به نظر نمی رسد.

 نکاتی جالبی پیرامون این ماجرا:

1 یک سال قبل از این حوادث آیت الله خامنه ای به رومانی سفر کرده و با چائوشسکو دیدار داشته، این دیدار در ادامه آن سفر بوده است.
2 چائوشسکو، اولین رییس‌جمهور یک کشور خارجی بود که پس از درگذشت بنیانگذار انقلاب، در مزار وی حاضر و بر روی آرامگاه‌ اش تاج گل گذاشته بود.
3 این اعدام از آخرین اعدام های کشور رومانی است. و کمتر از 2 هفته بعد از این اتفاق، مجازات "اعدام" در رومانی ممنوع اعلام می شود.


ویدئویی از سفر چائوشسکو به ایران و دیدار با اکبر هاشمی رفسنجانی و علی اکبر ولایتی.


چرا هیچگاه گفتگوهای ایران و قدرت های جهان به نتیجه نمی رسد؟


برای آشنایی، ابتدا خلاصه وضعیت مذاکرات:
طرف ایرانی به دنبال کم کردن فشارهای تحریم است و حتی الامکان از دست ندادن امتیاز غنی سازی هسته ای. از طرف دیگر قدرتهای جهان هم ایران را -به هیچ عنوان- دارای بلوغ لازم جهت داشتن چنین تکنولوژی نمی دانند و با مذاکره سعی در گرفتن این امتیاز از ایران دارند و در مقابل برای تشویق ایران، کم کردن  بار تحریم و یا روند تحریم گذاری را پیشنهاد می دهند. که اگر ایران صداقت لازم را بخرج داد بعد از مدتی تحریم های وضع شده را هم لغو کنند.

تا اینجای کار موضوع مشخص است و نکته خاصی ندارد اما اینکه چرا طرف های غربی با ایران به نتیجه نمی رسند و چرا نه ایران پیشنهادات غرب را می پذیرد و نه غرب پیشنهادات ایران را، بر می گردد به فضای ذهنی و تفاوت های فرهنگی دوطرف گفتگو.
به این معنی که مذاکره کننده غربی بر اساس واقعیات و مشاهدات عینی خود تصمیم می گیرد اما مذاکره کننده ایرانی بر اساس خواسته ها و رویاهایش!

به عبارت دیگر، مشکلات اقتصادی ناشی از تحریم ها، فشار خرد کننده ای به اقتصاد و مردم ایران وارد می کند. تمامی سیستم های اطلاعاتی و خبررسانی غربی از مشکلات بیش از حد این تحریم ها گزارش می کنند و به تناسب با این فشارها گروه های مذاکره کننده غربی بسته های پیشنهادی خود را تنظیم می کنند و در مقابل ایران می گذارند. بدیهی است در هر مقطع این بسته ها دارای مقدار کمتری مشوق در ازای گرفتن امتیاز غنی سازی است.
اما طرف ایرانی -برخلاف طرف غربی- اولا چندان اهمیتی به شرایط فعلی جامعه و اقتصاد نمی دهد و ثانیا فشارهای وارده به مردم را کمتر از حد واقعی تخمین می زند و ثالثا احتمال شدیدتر شدن تحریم ها را کمتر از حد پیش بینی تصور می کند.
بنابر این تصورات، خواسته طرف ایرانی گرفتن مشوق بیشتر در ازای دادن امتیاز غنی سازی است.

در طول این مذاکرات همیشه انتظار طرف ایرانی گرفتن پیشنهاداتی حداقل به میزان مذاکره قبلی است. و بدلیل وضعیت رو به بدتر شدن اقتصاد ایران و وضع تحریم های جدید، هر بار طرف غربی از میزان مشوق های پیشنهادی اش کمتر میکند!
به نظر می رسد این روند در سلسله مذاکرات یکسال اخیر گروه 5+1 با ایران ادامه داشته است.
نمونه واضح این اظهارات هم اخیرا از زبان علا الدین بروجردی، رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شنیده می شود که می گوید: "خواسته غربی ها با امتیازات پیشنهادی به ایران تناسب نداشت".
که نشان می دهد طرف ایرانی انتظار دارد در ازای تعلیق غنی سازی(خواسته قطعی غرب)، سبدی پر از هدایا و مشوق ها را دریافت کند.
شخصا پیش بینی میکنم در آینده -نسبتا دور- طرفی که کوتاه خواهد آمد جمهوری اسلامی است که ناچار به واقع بینی شده و البته در آن زمان حق هسته ای اش را در ازای کمترین امتیازات واگذار خواهد کرد.

این مذاکرات به تنهایی نشان دهنده عمق بی خردی "دستگاه دیپلماسی خارجی جمهوری اسلامی" و "تصمیم گیرندگان داخلی" است.

معرفی رییس جمهور آتی ایران


رصد اوضاع در این مدت تعطیلات و البته روزهای اخیر که دوباره گردش و رونق به اخبار و رسانه های داخلی برگشته  حضور و فعالیت علی اکبر ولایتی، مشاور آیت الله خامنه ای را نشان می دهد. این جنب و جوش ایشان که تقریبا از پایان وزارت امور خارجه در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی بی سابقه است تحت پوشش کامل خبری رسانه های نزدیک به  آیت الله خامنه ای و سپاه قرار گرفته است. به حدی که حتی خبرهای نشست سه نفره این گروه در مشهد -با کمی سانسور- تنها با نام وی مخابره شده است.
تقریبا از ابتدای سال جدید جناب ولایتی همه روزه در صدر اخبار خبرگزاری های داخلی مانند فارس نیوز، خبرآنلاین و.. قرار دارد و علاوه بر آغاز سفرهای استانی در رابطه با موضوعات داخلی، منطقه ای و جهانی ابراز نظر می کند که البته تا اینجا نظرات ایشان همان نظرات آیت الله خامنه ای بوده است خصوصا در موضوعات حساس مانند ارتباط با امریکا یا سوریه.

چرا گروه 1+2؟
جمع شدن گروه 2+1 اصولگرایان، یعنی ولایتی، حداد عادل و قالیباف به نظر می رسد اولا جهت خنثی کردن اتفاقات پیش بینی نشده است و ثانیا جمع کردن رای مردم به سمت کاندیدای خاص. علاوه بر آن، این گروه نوع جدیدی از فعالیت انتخاباتی را انجام می دهند که بر پایه تبلیغ و جلب توجه مردم بنا شده است.
چند نکته با توجه به سخنان شخص ولایتی در مورد این گروه بدیهی است، یکی اینکه تا نزدیک انتخابات شخص نهایی مشخص نخواهد شد. دوم اینکه افرادی میتوانند به این گروه اضافه شوند که علاوه بر شرایط مورد نظر رهبر سابقه خوب خدمت به مردم داشته باشند یا به عبارت دیگر برای این گروه و شخص ایشان رای جمع کنند.

چه خواهد شد؟
نکته مهمی که باید در نظر گرفته شود این است که در این انتخابات برخلاف گذشته دیگر طرفداران رهبر یکپارچه نیستند و به همت مدیریت احمدی نژاد هر گروهی ساز خودش را می زند! اما به احتمال زیاد بعد از تبلیغات بسیار نامزدها و جمع کردن حواس مردم و تشویق به شرکت در انتخابات، در روزهای آخر بیت رهبر به شکل دستوری سپاه و تتمه هواداران را جمع خواهد کرد که به چه کسی رای بدهند که به احتمال قریب به یقین جناب ولایتی خواهد بود و البته چند روز قبل از آن حداد عادل و قالیباف به نفع وی کنار خواهند رفت.
به نظر می رسد این بار بیت رهبر سعی دارد تا جایی که امکان دارد رای ها را "قبل از ریختن به صندوق" مدیریت کند تا نیازی به نقشه ب -دخالت و دستکاری در آرا- بعد از انتخابات نباشد. 
بدیهی است که ابزار مناسب اجرای نقشه هم که شامل شورای نگهبان، سپاه (بسیج)، صدا و سیما، مطبوعات، مجلس، تریبون های نماز جمعه، هزاران نماینده ولی فقیه در کل کشور و البته شخصیت های ریز و درشت سیاسی هستند، آماده است -البته بجز دولت تاکنون-.

علی اکبر ولایتی کیست؟
 ولایتی 67 ساله متولد تهران، پزشک، متخصص اطفال از دانشگاه تهران و متخصص بیماری های عفونی از دانشگاه جانز هاپکینز امریکا در دهه 1970 است. و مهمترین و تنها مسئولیت اجرایی 16 سال وزیر امور خارجه ایران است که از زمان نخست وزیری میرحسین موسوی در سال 60 آغاز می شود تا پایان دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در سال 76 ادامه می یابد. بعد از آن سال تاکنون -16 سال- وی در مقام مشاور بین الملل آیت الله خامنه ای ایفای نقش می کند. (مابقی سمت ها و پست ها تشریفاتی بوده اند.) 

حضور اصلاح طلبان چه؟
حضور نامزد های غیر از اصولگرایان (اصلاح طلبان بی نشان و خاصیت) تنها جهت گرم کردن تنور انتخابات خواهد بود، تنها شخص موثر از اصلاح طلبان "سید محمد خاتمی" است که  اولا بعید است که بیاید و ثانیا اگر بیاید قطعا رد صلاحیت خواهد شد. مطمئنا آیت الله خامنه ای از یک سوراخ دوبار گزیده نمی شود! هرچند که حذف خاتمی هزینه زیادی برای نظام -بخوانید شخص آیت الله - دارد، اما قابل ریسک نیست. (در هفته های گذشته محمد خاتمی از زبان اشخاص مختلف تهدید شده بود و البته خاتمی ذاتا هم مرد مقابله با این تهدید ها نیست).

پی نوشت:
با مشخص شدن رییس جمهور آینده ایران، بتدریج -در پست های آتی- بیشتر به عملکرد و اتفاقات رخ داده در زمان وزارت علی اکبر ولایتی خواهم پرداخت.

تعطیلات نوروزی و بی خبری!


در حالی که این روزها هر خبری که از ایران به گوش رسانه های دنیا می رسد همیشه اخباری ناگوار و بد است، در این چند مدت نوروز و البته بعد از سخنان نوروزی آیت الله خامنه ای و سفر اوباما به اسراییل دیگر خبر مهمی از سوی ایران رخ نداده است و این بی خبری را شخصا به فال نیک میگیرم!
البته در اینکه مردم ایران دوران بی خبری را سپری کنند و گوش مردم دنیا هم از شیرین کاری های مسئولین جمهوری اسلامی خواب باشد، تنها نوروز موثر نبوده بلکه اخبار داغ کره شمالی هم به کمک آمده و تمامی توجه ها -موقتا- چند روزی است که به شبه جزیره کره معطوف شده است، و دیکتاتور پسر کیم جونگ اون.

اما این خبر خوب -بی خبری- شاید که برای ما و سایر مردم دنیا در حد روشن کردن تلویزیون و یا دیدن چند سایت خلاصه شود، اما برای مردم سوریه که ظاهرا ناآرامی ها -موقتا- فروکش کرده است حیاتی است.
جالب اینکه با سکوت خبری ایران، از جنگ داخلی سوریه هم خبری -مهم- مخابره نمی شود و این تقارن زمانی بسیار عجیب به نظر می رسد.  (آخرین خبر یا شایعه "ترور بشار" بود.) البته که حجم حملات هر دو گروه هم کم شده است و در حد چند تک و پاتک بوده است. کاهش حملات مخالفان احتمالا بدلایل مشکلات فرماندهی داخلی این گروه هاست.

پیش بینی ام این است که دوباره حدود یک هفته دیگر با آغاز دور دیگر گفتگوهای ایران و قدرت های دنیا بر سر برنامه هسته ای و تحریم ها و ... دوباره ایران به صدر اخبار برگردد که البته کیفیت بازگشت همچنان به "نقد تهدید هسته ای کره شمالی"  در مقایسه با "نسیه تهدید هسته ای ایران" بستگی دارد.

در نهایت اینکه به قول معروف "شهر در امن و امان است" و "بی خبری، خوش خبری است!"، امیدوارم این سکون و سکوت، "آرامش قبل از طوفان" نباشد و این آرامش به طوفان های اقتصادی و سیاسی هولناک داخلی بدل نشود. فعلا که لحن همه سیاسیون داخلی اعم از خامنه ای تا دولت و کاندیداهای ریاست جمهوری ملایم است و همراه با خنده و مزاح.

پی نوشت:
1 برای مثال میتوانید عکس خندان قالیباف، حداد عادل و ولایتی در اینجا ببینید.