بررسی برنامه های اقتصادی 8 کاندیدای ریاست جمهوری -قسمت 2 (آخر)


محمدرضا عارف:
گرچه تحصیلات مرتبطی با پست هایش نداشته اما بیشتر از سایر کاندیداها با کار اجرایی در حد ریاست جمهوری آشناست و شعارهای اقتصادی او بیشتر برپایه/دنباله شعارها و فعالیت های دوران خاتمی و اصلاحات است. او هم مانند سایر کاندیداها بر مهار تورم و اشتغال زایی تاکید دارد و از مهمترین برنامه هایش احیای "سازمان برنامه و بودجه" و افزایش اشتغال از طریق "گردشگری" است. گرچه خود او هم می داند که در صورت ریاست جمهوری چندان کاری نمی تواند بکند اما برنامه های اندک و اجرایی را تهیه کرده است. بدون آنکه خط قرمزهای نظام که بحث از تحریم و انرژی هسته ای باشد را رد کند. گرچه وی بیشتر شعارهای تکراری می دهد و احتمال انتخاب او زیاد نیست اما در عمل بعید است که کمتر از محمد خاتمی ظاهر شود، و پیش بینی می کنم که در زمان او، اقتصاد ملایمی تجربه خواهد شد.


غلامعلی حدادعادل:
وی بیشتر از تخصص و تجربه، بیشتر بدلیل مطرح شدن و نزدیکی با رهبر به انتخابات راه پیدا کرده و برنامه های عنوان کرده اش برای اقتصاد هم تقریبا مطابق با همین سیاست -بی برنامگی- است. در واقع او چندان برنامه مشخصی ندارد و در پاسخ به سوالات هم استقاده از تیم متخصص "اقتصاد با گرایش اسلامی" را نشان میدهد. به نظر نمی رسد که او چندان جدی به ریاست جمهوری فکر می کند و به احتمال زیاد در روزهای پایانی به نفع شخص دیگری کنار خواهد رفت. اساسا او -مانند افراد اطراف  قدرتمندان- بدون شخصیت مستقل است و براحتی به شکل محیط اطراف در میآید. او همانقدر که میتواند پدرزن  خوبی برای مجتبی خامنه ای باشد همانقدر هم میتوانست پدرزن رضا پهلوی بوده و در خدمت آن خاندان موفق باشد.


محمدباقر قالیباف:
سابقه نسبتا خوبی در اداره شهر تهران و نیروی انتظامی دارد و بدلیل درگیری در کارهای مدیریتی-عملیاتی بیشتر نظریات اقتصادی اش -گرچه از افراد متخصص استفاده کرده- شعار گونه، انتقادی و اندکی ماهیت نظامی دارد. او بیشتر بر سابقه فعالیت هایش تاکید دارد و سعی در اثبات حرف هایش از این طریق دارد. تلاش ناشیانه او برای کسب نظر همه اقشار جامعه باعث افول بخت پیروزی اش شده است.  تقریبا برنامه هایی شبیه رضایی ارائه می کند اما نپخته و با تناقض های بیشتر(هرچه باشد رضایی سالهاست تجربه نامزدی دارد!)  اساسا او میان قدرت و مردم گیر افتاده است و این دو گانگی در صورت پیروزی او را نهایتا به قدرت متمایل خواهد کرد. در کل به نظر می رسد اگر پیروز شود بتواند حداقل هایی از عقلانیت را در اقتصاد استفاده کند و مسبب -حتی اندکی- بهبودی شود.


حسن روحانی:
چندان برنامه اقتصادی مشخصی ارائه نکرده است. روشی که برای حل مشکلات اقتصاد در نظر گرفته است حل ریشه ای مشکلات از بیرون و رفع تحریم ها و تنش های بین المللی است. او نشان داده که گرچه برنامه مشخصی ندارد اما با توجه به هوش بالایی که دارد می تواند تصمیم های سریع و خلق الساعه جهت رفع مشکلات بگیرد، با کمک همین هوش و زیرکی اش در بحث های نظری پیروز خواهد بود و می تواند اقبال عمومی مردم ایران را به خود جلب کند. (مردم ایران بسیار تحت تاثیر حرف ها و شعارها قرار میگیرند.) شاید بهترین پست برای او همان مذاکره کننده بود. در کل او -مانند ولایتی- ادعا می کند که مشکلات اقتصادی را از روش پایه ای و سیاست خارجی حل خواهد کرد و از متخصصان داخلی هم کمک خواهد گرفت. با توجه به اینکه اساسا سیاست خارجی در اختیار رییس جمهور نیست سخت است که بتوان به راه حل های وی امید داشت اما قطعا قدرت کلام و زیرکی او در تغیر سیاست های خارجی بی تاثیر نخواهد بود.


در کل با توجه به وضعیت کنونی ایران بعید است که افراد تندرو تر مانند جلیلی از بخت عمومی برخوردار شوند. شاید اگر مردم در شرایط ثبات و وضع خوب اقتصادی قرار داشتند -مانند سال 84- حاضر بودند هزینه های ریسک یک فرد ناشناخته مانند احمدی نژاد بر رفسنجانی را بپردازند به امید بهتر شدن احتمالی، اما در شرایط کنونی تنها آیت الله خامنه ای و اطرافیان ایشان هستند که خواهان ماجراجویی بیشتر و به قول خودش رد کردن این "پیچ تاریخی" می باشند.

شخصا امیدوارم با توجه به احتمال کم تقلب گسترده در انتخابات، کاندیداهای متعادل تر، هدایت "کشتی شکسته" جمهوری اسلامی را به دست بگیرند و از غرق شدن نجات دهند. چرا که با توجه به مواضع افراطی و ضعیف جمهوری اسلامی مطمئن هستم این بار عقب نشینی نظام بسیار زیاد و تا آستانه یک حکومت عقلانی خواهد بود. خصوصا که اگر دولت سوریه سقوط کند و حزب الله لبنان هم با تلفات بسیار در جنگ داخلی سوریه شکست بخورد. (که نشانه های تقابل قدرت های بزرگ از اکنون به چشم میخورد)

بررسی برنامه های اقتصادی 8 کاندیدای ریاست جمهوری -قسمت 1

چند روزی هست که تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری شروع شده و علیرغم اینکه در سطح جامعه اثری از تبلیغات و فعالیت های انتخاباتی به چشم نمی خورد (بجز اندکی قالیباف) بیشتر کاندیداها تمرکز فعالیتشان را در تلویزیون دولتی قرار داده اند که بطور رایگان زمانی را در اختیارشان قرار داده است.

قبل تر از آغاز به فعالیت کاندیداها، شخصیت و افکار ایشان برای عموم مردم آشنا بود و اینکه هیچکدام از ایشان توان اجرایی در حد ریاست جمهوری ندارند. اما بعد از شروع صحبت و جواب به پاسخها یا ارائه برنامه هایشان، این بی برنامگی و عدم شناخت درست از وضع موجود آشکارتر به چشم می رسد.
جالب اینکه هر کدام از کاندیداها بنا به سواد و شغل قبلی شان شعارها و برنامه هایی ارائه می دهند که همگی ناقص و شعاری هستند. در این میان تقریبا عملکرد تمامی کاندیداها شبیه هم هست و تنها سعید جلیلی شعارهای رادیکال اسلام شیعه می دهد و کشور را به شکل صدراسلام و سایر افکار مالیخولیایی می خواهد اداره/تخریب کند. (که بیشتر ناشی از رشته -من درآوردی- تحصیلی وی "دیپلماسی پیامبر" در دانشگاه "امام صادق" است).

از سوی دیگر، وضعیت بد اقتصادی ایران عمدتا بدلیل تحریم های بین المللی می باشد که تصمیم گیری در این حوزه خارج از مسئولیت مستقیم رییس جمهور است. و رییس جمهور بعدی علاوه بر میراث انبوه بدهی و تورم و مشکلات داخلی اقتصادی به بحران های بین المللی نیز باید مقابله کند. نبود امنیت اقتصادی-شغلی همراه با افزایش روزانه قیمت ها شاید مهمترین دغدغه امروز مردم جهت تحریم یا شرکت در انتخابات و حتی انتخاب کاندیدایی خاص باشد. به این دلیل و اینکه هیچ فعالیت سیاسی یا آزادی خواهی بدون بستر اقتصادی شکل نخواهد گرفت، در اینجا می خواهم نگاه دقیق تری به فرد فرد کاندیداها و برنامه های اقتصادی ایشان بیاندازم:


محسن رضایی:
او تحصیلاتی در رابطه با اقتصاد داشته است اما همچنان در فضای جنگ و فرماندهی اش بسر می برد. و نه تنها مردم را مانند سربازانش می بیند و نگاهی از بالا به پایین به ایشان دارد، بلکه طرح های اقتصادی و اشتغال زایی اش هیچگونه واقع نگری نسبت به شرایط موجود و تحریم های بین المللی ندارد. او همچنان از طرح های اقتصاد غیر متمرکز و استانی که در دفعات کاندیداتوری پیشین هم گفته بود دفاع می کند و تنها اعداد و ارقام یارانه ها و آمارهایش را بروز کرده است. بیشتر برنامه های اقتصادی او  متمرکز بر اشتغال است با شیوه های جنگی و فرماندهی نظامی! نهایت آنکه به نظر می رسد که طرح هایی که دارد علیرغم شعاری بودن، وضع موجود را بدتر نخواهد کرد. (حداقل انگیزه بالایی برای بهتر کردن دارد!)

محمد غرضی:
اساسا خود جناب غرضی هم چند روزی بعد از اعلام نتایج رد صلاحیت ها از اعلام نام خودش شوکه شده بود و نباید انتظار چندانی از او داشت، خصوصا در اقتصاد. اما او گرچه سواد و آشنایی صحیحی نسبت به اقتصاد ندارد اما درد جامعه و مردم را حس می کند. او بدون آنکه به منشا علت، که تحریم های اقتصادی باشد اشاره ای کند شعار "دولت ضد تورم" را می دهد! حتی در برنامه تلویزیونی اش اعلام کرد که تورم را منفی خواهد کرد!
واقعیت آن است که او هیچ دانشی از اقتصاد ندارد و حتی به وضع اقتصاد کلان ایران هم آشنا نیست و به نظر می رسد که حتی مشاور یا افراد خبره ای هم ندارد که به سخنانش جهت بدهند. و تنها مانند مردم عوام کوچه و بازار حرف های عوامانه ای را تکرار می کند که تنها اثرش شاید گرم کردن تنور انتخابات از طریق هم نوایی با عوام ترین مردم ایران باشد.


علی اکبر ولایتی:
او تقریبا تمام عمر مفید کاری اش را در روابط بین الملل گذرانده است که هیچ ارتباطی هم با رشته تحصیلی اش -پزشکی- ندارد و تعجب برانگیز نیست که شعارهای بهبود اقتصادی اش از طریق روابط خارجی باشد. مهمترین ادعای وی برای بهبود شرایط اقتصادی آزاد کردن پولهای بلوکه شده ایران در کشور های مختلف بعد از تحریم ها و استقاده از موقعیت استراتژیک ایران در منطقه است. در اصل او ادعا می کند که می تواند با بهبود دیپلماسی خارجی چرخ اقتصاد را بچرخاند.
شاید اگر پرونده هسته ای و روابط خارجی ایران در اختیار رییس جمهور بود او می توانست از این مسیر کمکی به بهبود شرایط اقتصادی بکند اما با توجه به این نکته و اینکه او هم صرفا اطاعت گر اوامر آیت الله خامنه ای است، بعید به نظر می رسد طرح هایش در عمل قابل اجرا باشد.


سعید جلیلی:
او یکی از نتایج فکری "انقلاب فرهنگی" سال 58 و اسلامی کردن علوم و دانشگاه هاست. و علیرغم اینکه عنوان دکترا را یدک می کشد نه تنها هیچ آشنایی با علم ندارد بلکه حتی ضد آن عمل می کند و عمیقا به تصوراتش باور دارد. شعارهای اقتصادی او از شعار فراتر است و بیشتر توهم یک ذهن بیمار به نظر می رسد. شاید بشود گفت ورژن جدید و متوهم تر از احمدی نژاد است که نتایج تفکراتش اقتصاد ایران را به وضع امروز کشانده.
او مانند سایر برنامه هایش بیشتر از ارائه برنامه، انتقاد می کند و با کلی گویی و بازی با کلمات سعی در تصویر یک مدینه فاضله اسلامی و بدون در نظر گرفتن وضع موجود دارد. در بعد اقتصادی او شعار "اقتصاد صلواتی" را می دهد و می خواهد "صلوات" را جایگزین "پول" -که تصور میکند اختراع غرب است- بکند! در یک کلام او به "شیوه آخوندی" می خواهد "عدالت کمونیستی" را اجرا کند.
با توجه به خشکه مذهبی بودن و تفکرات قرون وسطایی اش بسیار برای وضع فعلی ایران خطرناک است و نه تنها بهبودی در وضع موجود پدید نخواهد آورد بلکه به احتمال زیاد ایران را به قحطی، فروپاشی و جنگ خواهد رساند. (هنوز احتمال انتخاب او را زیاد نمی دانم اما اگر به رقیبی جدی در آینده بدل شد شاید در مقاله ای جداگانه بیشتر به تفکرات او بپردازم).

مصداق سخنان آیت الله خامنه ای چه کسی است؟


در صحبت های اخیر آیت الله خامنه ای او برای احیای جایگاه بیطرفانه و از دست رفته اش در میان نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری تلاش کرده است. البته همچنان به نظر می رسد که ایشان اعتقادی به تغیر در وضع موجود ندارد و خواهان ادامه وضع موجود و به قول وی "مقاومت در برابر غرب" است، که این بار "الگو کردن جمهوری اسلامی در چشم مستضعفان جهان" را نیز به شعار قبل اضافه کرده است.

حال اگر بخواهیم نگاهی به 8 کاندیدای باقی مانده بیاندازیم و مصداقی برای این حرف های آیت الله پیدا کنیم، تنها سعید جلیلی را می توان یافت که احمدی نژاد ثانی باشد و بدون توجه به جایگاه بد/وحشتناک اقتصادی ایران، از توسعه اسلامی و صادرات اندیشه ها و افکار متوهمانه شان سخن می گوید.
در این جمع، ولایتی و حداد عادل از خود دیدگاهی ندارند و انعکاس صدای آیت الله خامنه ای هستند. همینطور رضایی و قالیباف که کمتر به "صادرات انقلاب" و بیشتر به وضع معیشت و داخلی توجه دارند و 3 کاندیدای باقی مانده که اساسا هیچ شاخصی از صحبت های خامنه ای را ندارند و بیشتر برای نشان دادن بی طرفی شورای نگهبان به بازی راه داده شده اند.

اما همانطور که قبلتر هم گفتم این بار دست آیت الله خامنه ای برای تقلب گسترده چندان باز نیست و برای اولین بار او تصمیم گرفته که بدون تقلب و با استفاده از ابزارهای قانونی که دارد -و کم نیستند- صحنه را بازی گردانی کند. بر این اساس، شاید این شانس وجود داشته باشد که اسم جلیلی از صندوق ها خارج نشود و با انتخاب هرکدام دیگر از کاندیداها -حداقل در مدیریت داخلی- اندکی وضع اقتصاد بهبود یابد.

فارغ از اینکه چه کسی انتخاب شود این سخنان رهبر جمهوری اسلامی نشانه ای از تغیر در  سیاست خارجی و وضع تحریم ها نمی دهد، و هیچ کمکی به برطرف کردن مشکلات اقتصادی که گریبان گیر مردم ایران شده است نمی کند. البته کاندیداهای ریاست جمهوری هرکدام برنامه ها و چشم اندازهای خود را بیان می کنند اما بعید است که بدون حل مشکلات اصلی مانند تحریم نفت و محدودیت واردات و صادرات -که خارج از حیطه تصمیم گیریشان است- بتوانند توفیقی در این زمینه بیابند.

در پست بعدی بررسی دقیقتری به جزییات برنامه های اقتصادی هریک از کاندیداهای ریاست جمهوری خواهم کرد.

بشار اسد، شکست خورده در جبهه خودی


اخباری که از درگیری در شهر قصیر مخابره می شود نشانگر دو نکته جدید و مهم در سوریه است:

1 در جهت آمادگی برای مذاکرات ژنو که با توافق امریکا و روسیه انجام شده است، ظاهرا قرار است نماینده دولت بشاراسد هم شرکت داشته باشد و اساسا حمله به شهر استراتژیک قصیر تنها برای افزایش قدرت چانه زنی انجام شده است. احتمالا این حمله، برنامه ای روسی است که با مشاورت و معاونت ایران و استفاده از نیروهای حزب الله انجام شده است. توجه روسیه به افزایش قدرت چانه زنی اش (که قبل تر با پیش شرط حضور ایران بود) نشان از حساسیت و شاید سرنوشت ساز بودن این مذاکرات در آینده سوریه دارد.

2 استفاده گسترده میدانی از نیروهای وابسته به ایران و حزب الله لبنان در جنگ زمینی و بازپس گیری شهر قصیر نشان می دهد که -حداقل- نیروی زمینی بشاراسد دیگر کارایی جنگی اش را از دست داده و تنها معدودی از افسران آموزش دیده در توپخانه یا نیروی هوایی با بشار اسد همراهی می کنند و پیاده نظام جنگ را نیروهای لبنانی یا عراقی وابسته به جمهوری اسلامی تامین می کنند.

بدیهی است که بخش عمده ای از سرنوشت سوریه در زمین جنگ رقم می خورد و طرز فکر طرفین درگیر نقش مهمی در پیش بینی آینده دارد. از یک سو سنی هایی هستند که از طرف عربستان، ترکیه و سایر کشورهای عربی حمایت روحی و مادی می شوند و اعتقاد راسخ به عملشان دارند به حدی که گاهی رفتارهای ناشی از ایمانیشان از دروازه های انسانیت بیرون می رود و تعجب و واکنش همگان را برمی انگیزد مانند به دندان کشیدن قلب یک جنگجوی ارتش سوریه.

و از طرف دیگر ارتشی از انسانهای بی باور به آسمانی بودن بشاراسد یا در حداکثر شکل اعتقاد وطن پرست هستند.
حتی تزریق نیروهای شیعی حزب الله لبنان یا عراق هم چندان معادله را عوض نکرده و نخواهد کرد، چرا که اینها مزدور هستند و کمتر برای اعتقاد و بیشتر به تبعیت از دستور مافوق و پول می جنگند -آن هم در شرایط بسیار مطمئن و با حمایت کامل توپخانه ای و هوایی-. تقابل این دو نیرو بدیهی است که به پیروزی نیروهای مخالف دولت علیرغم امکانات کمتر خواهد انجامید. چرا که همین دوگانگی ماهیتی در نیروهای بشاراسد باعث اضمحلال بیشتر داخلی شان خواهد شد.
به این معنی که تتمه نیروهای وطن پرست حامی بشاراسد وقتی می بینند که باید دوشادوش سربازان خارجی بجنگند در اعتقاد به حفظ تمامیت ارضی شان سست خواهند شد چرا که در صورت پیروزی باید قسمتی از شادی و موفقیت شان را مدیون حضور بیگانگان باشند و بعدتر هم کشورشان را بیشتر جولانگاه نیروهای خارجی ببینند. از طرف دیگر همین بی اعتقادی سربازان سوری به حزب الله و دیگر نیروها واکنش آنها و تمرد از فرماندهی ایشان را بدنبال خواهد داشت.

به این دلایل با اینکه جبهه بشاراسد از نظر حجم امکانات و نیرو بسیار برتر از طرف مقابل است اما نتایج دستاوردش اندک است. و در طولانی مدت باعث فروپاشی ارتش داخلی این کشور و وابستگی به نیروهایی خواهد شد که هر لحظه امکان دارد بدلایل مختلف دیگر حضور نداشته باشند.
با وضعیت کنونی روز به روز پیروزی بشاراسد نامحتمل تر می شود و حتی پیروزی او ابتدای شکستی در جبهه خودی اش خواهد بود. گرچه به گواه تاریخ هیچگاه کشوری با اجیر کردن نیروهای خارجی نتوانسته به پیروزی یا ثبات بعد از آن برسد.

پی نوشت:

1 نکته خوب دیگری که از درگیری نیروهای حزب الله در جنگ داخلی سوریه برای ما ایرانیان مخابره می شود این است که نیروهای حزب الله به باتلاقی کشیده شده اند که بزودی آنها را بشدت مستهلک کرده و ضعیف می کند. از نظر کمی نیروهای حزب الله چندان زیاد نیستند خصوصا در مقایسه با حجم نیروهای درگیر در جنگ سوریه. استفاده از این نیروها در جنگ سوریه هم از نظر کمی (مرگ و معلولیت) و هم از نظر کیفی (غیر موجه بودن دخالت در امور داخلی کشوری دیگر به دستور ایران) باعث ضربه به حزب الله و هوادارانش خواهد شد.
شاید همانقدر که جنگ با اسراییل باعث محبوبیت این گروه در کشور لبنان و جهان عرب شد، -به حدی که توانستند نمایندهایشان را به پارلمان بفرستند،- دخالت در سوریه باعث از میان رفتن این محبوبیت خواهد شد و جایگاه آنها را متزلزل خواهد کرد. خصوصا که باعث شده اند دامنه جنگ سوریه به خاک لبنان هم کشیده شود.
بدیهی است که هرگونه تضعیف حزب الله مستقیما بر دکترین سیاست خارجی ایران تاثیر خواهد داشت و جمهوری اسلامی ناگزیر خواهد بود با طمئنینه و عقلانیت بیشتری -بدور از شعارهای رادیکال و جنگ طلب- با دنیا تعامل کند.

2 ویدئوی زیر یکی از نیروهای شورشی را نشان می دهد که بدون هراس به سمت یک تانک سوری می رود و نارنجک دستی را از لوله تانک بداخل آن انداخته و آن را منهدم می کند! (اگر سرعت اینترنتتان اجازه می دهد حتما ببینید)

رد صلاحیت هاشمی و وضعیت اسفناک پیش رو


هنوز زمان آغاز تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری آغاز نشده اما فضای سیاسی- انتخاباتی بشدت در حال واکنش به نظرات شورای نگهبان یا همان "نظام" است. گرچه از آغاز اعلام نتایج، دستگاه تبلیغاتی حکومت بر مرحله بعد و اعلام شعار و برنامه 8 کاندیدا تمرکز داشته، اما کمتر کسی به برنامه ها و سرنوشت کشور که در دست یکی از این افراد قرار خواهد گرفت اهمیت می دهد.
واکنش گروه های مختلف سیاسی به رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی نشان می دهد که شاید حتی عده ای آن را پیش بینی می کردند اما به آن باور نداشتند و بعد از اعلام نتایج قطعی برایشان مشخص شد که این بار دیگر آیت الله خامنه ای قصد اجرای نمایش "انتخابات پرشور" را هم ندارد.

تا اینجا واکنش های گروه های نزدیک به حاکمیت و همسنگران گذشته چندان انسجام و رمقی نداشته و بعید به نظر می رسد با این سطح از مطالبات انفرادی و گسسته، آیت الله خامنه ای تسلیم به حضور رفسنجانی شود. خصوصا امروز که بالاخره بعد از چند دهه توانسته از زیر سایه او خارج شود و بدون دخالت علنی، رفسنجانی و هوادارانش را از قدرت بدور بیاندازد. قطعا تا روز انتخابات شاهد نامه های سرگشاده دیگری از دور و نزدیک خواهیم بود که به پایان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تاکید خواهند کرد. برخی از سر هشدار و دلسوزی و برخی برای جدا کردن حساب خود از حساب نظام (مانند خانواده آیت الله خمینی).

گرچه دیگر تفاوت چندانی میان انتخاب هریک از کاندیداهای موجود در عرصه انتخابات نیست اما حس عمومی جامعه ایران دیپلمات تازه به ظهور رسیده -سعید جلیلی- را نظر کرده خامنه ای می داند که با قیافه ای مفلوکِ مذهبی و بدون پا، و لحنی آرام، سعی در جلب ترحم هر بیننده ای دارد.
همانطور که در مذاکرات روزهای اولش با قدرت های جهان بر سر مساله هسته ای ایران، نقل شد که او تعریف خاطرات جنگ و جانبازی اش را مستمسکی برای انحراف مباحث، مظلوم نمایی و  وقت کشی قرار داده است.

اعتقاد داشته و دارم که مشکل اصلی و مهم ایران نه شکل سیاسی اداره حکومت و نه اسم های مطرح در رسانه ها، که وضعیت اقتصاد کلان و معیشت مردم است. متاسفانه در هیچکدام از افراد باقی مانده در رقابت های انتخاباتی، این توان بهبود شرایط اقتصادی را نشان نمی دهند و تیره روزی سرنوشت ایرانیان چشم انداز پایانی ندارد. (بجز قالیباف سایر کاندیداها خصوصا جلیلی سابقه اجرایی -روشن و درخشانی- ندارند و حتی سابقه قالیباف در شهرداری هم درحد کارنامه احمدی نژاد در این سمت است نه بیشتر).

نکته بسیار مهم و جدید بعد از رد صلاحیت هاشمی، اعتراض های در لفافه تعدادی از روحانیون عالی مقام حکومتی به خامنه ای با رمز "حماسه سیاسی" است. که نشانه جدیدی از علنی شدن جدایی بخش روحانیون سودجو و منفعت طلب اما عاقل از بیت رهبری -راس قدرت- دارد. چرا که ایشان تسلط کاملی از بالا به شرایط دارند و می توانند شرایط پیش رو را مشاهده کنند و علاقه ای به انتحار سیاسی خامنه ای -مسیر پیش رو- هم ندارند.

اتوبوس نظام در سراشیبی جاده نابودی سرعت می گیرد و -با این روند- درآینده شاهد خواهیم بود که بسیاری از مقامات خود را به بیرون پرتاب کنند که در صدر ایشان روحانیون الیت حکومتی هستند. چرا که این اتوبوس آنقدر سرعت گرفته و به دره سقوط نزدیک شده که بجز حضرت آیت الله خامنه ای و چاپلوسان اطراف، سایر سرنشینان -جلوی آن- هیچ احتمالی بجز برخورد با صخره های کف دره نمی دهند.

پی نوشت:
در حال گشت در خبرها بودم که به این کاریکاتور از مانا نیستانی برخوردم که بسیار زیبا وضعیت انتخابات را بعد از "رد صلاحیت ها" به تصویر کشیده است:

رفسنجانی بیرون از ظرف گلابی



همانطور که قبلتر هم پیش بینی کرده بودم، رفسنجانی به عنوان نامزد شاخص انتخابات 92 رد صلاحیت شد.

در فاصله میان زمان نام نویسی و رد صلاحیت هاشمی اعلام نظر ها و جو جامعه به شکلی بود که علاوه بر افکار میانه رو، تقریبا درصد عمده ای از -دو سمت- طرفداران اصولگرا و اصلاح طلب روی خوش به آمدن وی نشان داده بودند.
به احتمال زیاد همین تاخیر شورای نگهبان در بررسی صلاحیت ها صرف رصد اوضاع جامعه و محاسبه سود و زیان حضور هاشمی در انتخابات شده بود. که تقریبا با الگوی فکری خامنه ای و تیم حاکمه این رد صلاحیت، تصمیم درستی بود. چرا که ایشان تصمیم به قبضه کامل قدرت و خالص سازی صدر حکومت دارند  و همینطور بر اثر فشارهای همه جانبه وارد شده بر مردم -در این سالها-، جامعه بازخوردی شدید به کوچکترین فضای تنفسی -فارغ از ماهیت آن- نشان خواهد داد، و احتمال می رفت که رویداد های خرداد 76 دوباره تکرار شود و خامنه ای دوباره مقهور قدرت مردم و مجبور به عقب نشینی شود.

البته همچنان این احتمال دارد که بنا به واکنش های مختلف در روزهای آتی صلاحیت رفسنجانی با حکم حکومتی خامنه ای تایید شود. اما اگر حتی این حکم هم بخواهد صادر شود اولا به شرطها و شروطها خواهد بود و ثانیا فرصت تبلیغ و انسجام را از او خواهند گرفت، که شانس رای آوردن او را بکاهند یا اگر نشد حداقل با اکثریت قاطع برنده نشود.

خامنه ای از نزدیک به 25 سال رهبری اش درس هایی گرفته است که دیگر کسی نتواند او را بسادگی مجبور به تقسیم قدرت بکند. اقدامات اخیر وی نشان می دهد او هوشمندتر و تهاجمی تر از قبل اوضاع  را مدیریت می کند. او متوجه شده/تصور می کند که برای اداره کشور به وضع کنونی نیازی به همراهی -قلبی- مردم ندارد و آنقدر قدرت دارد که بتواند بقای حکومتش را تضمین کند.
البته نهایت مسیری که ترسیم کرده است بجز فلاکت و مرگ برای ایرانیان و خوشبختی خیالی برای ایدئولوژی انقلابی وی پایانی نخواهد داشت.

با توجه به وضع کنونی دیگر حکومت حساسیتی برای انتخاب شخص خاصی نخواهد داشت و قطعا بجز تعداد آرا دیگر نیازی به تقلب هم نیست چرا که مردم می توانند از این ظرف گلابی، هر میوه ای که دوست دارند بردارند! (حتی هلو هم انصراف داده است!)

زورآزمایی جدید روسیه در زمین سوریه


این روزها اخبار سوریه بیش از اینکه از داخل آن کشور مخابره شود، از خارج مرزهایش و خصوصا در روسیه اتفاق می افتد.
روسیه امروز بعد از گذشت 20 سال از فروپاشی و تضعیف همه جانبه دوباره شروع به قدرت نمایی و یارکشی در سطح بین المللی کرده است که بیشتر یاد آور دوران جنگ سرد در سایزی بسیار کوچکتر و آزمایشی است. به نظر می رسد که پوتین، سوریه را برای شروع این قدرت نمایی انتخاب کرده است. کشوری در خاورمیانه ی منبع تامین انرژی جهان نزدیک به اروپا و افریقا و هم مرز با عراق و اسراییل. دو متحد مهم و نسبتا ضعیف امریکا.
در این میان بی عملی و تعقل بسیار اوباما و تیم مجری امریکا هم باعث شده که روسیه بی پروا تر تهدید به مسلح کردن بشاراسد به سلاح های پیشرفته بکند و حریف را در موضع دفاعی و پاسخگویی قرار دهد. البته پیغام دیگر روسیه به سایر حریفان این است که بشاراسد و دولت سوریه برجا خواهد ماند، چرا که در غیر این صورت دلیلی نداشت که سلاح های پیشرفته به دولت در حال سرنگونی تحویل داده شود. که در صورت سقوط، بدست شورشیان و تروریست های مذهبی بیوفتد. که خود این مساله به هدف ایجاد مانع در سرنگونی اسد توسط شورشیان با حمایت کشورهای غربی انجام شده است.

شاید یکی از صفات امریکا در رفتارهای بی پروا و رفتارهای کمتر هوشمندانه -و بیشتر زورمندانه- در مقایسه با همتایان اروپایی مثل انگلستان است که از قدیم به سیاست و زیرکی معروف بوده است، و امروز این میزان از هوشمندی و دور اندیشی هیئت حاکمه امریکا هیچ تناسبی با بدنه بزرگ و تهاجمی این کشور ندارد و کارایی آن را از بین برده است. زیرا حتی در سیاست خارجی و پشت میز مذاکره هم این تفنگداران دریایی ایالات متحده بودند که باعث به کرسی نشستن و کرنش حریفان بودند نه کیاست بالای سیاستمداران.
از زمان به قدرت رسیدن اوباما که نوع نگاه به سیاست خارجی عوض شده، روز به روز قدرت چانه زنی امریکا کاهش یافته، و امروز به حدی رسیده است که وزیر امورخارجه امریکا یا حتی خود اوباما قدرت نفوذ و چانه زنی شان در مذاکرات -که در استراحتگاه پوتین داشتند- در حد کشورهای اسکاندیناوی -که بدون ارتش هستند- پایین آمده، و عملا نتوانستند نه تنها توافقی با روسها داشته باشند بلکه بعد از گفتگوها روسیه مواضع تهاجمی تری گرفته است.
به تبع افول قدرت امریکا سایر متحدان او هم درصدی از توان چانه زنی شان کاسته شده و در این میان اسراییل بیشترین کاهش را داشته است. حتی مظلوم نمایی ها و هشدارهای نتانیاهو هم نتوانست مانع پوتین از مسلح کردن بشار اسد شود.

بنا به گزارش ها، روسیه تا به امروز چند سامانه موشکی ضد دریایی و هوایی به سوریه تحویل داده است و بر روی برگ تحویل اس 300 با غرب به سرکردگی امریکا بازی می کند و بنا به توانی که دارد می خواهد از آنها امتیاز بگیرد. البته بعید است که روسیه این سیستم را به بشاراسد تحویل دهد زیرا اولا که به دست ایران و حزب الله لبنان خواهد رسید، و ثانیا در صورت تحویل چنین سامانه پیشرفته ای، توازن قوا در منطقه به هم خواهد خورد و امریکا و اسراییل بهانه کافی برای حمله نظامی و تسخیر سوریه خواهند داشت و روسیه به هیچ عنوان قصد ندارد عراق دیگری تولید کند.

اینکه در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد تنها به قدرت چانه زنی میان امریکا و روسیه بستگی خواهد داشت و توافقی که میان قدرت های بزرگ اتفاق می افتد که چندان قابل پیش بینی نیست. اما شرایط از 3 حالت کلی بیرون نخواهد بود:

1 اگر روسیه بتواند در مناقشه سوریه، بشاراسد را بر سر قدرت حفظ کند، براحتی ایران هسته ای خواهد شد و رسما آن را اعلام خواهد کرد ضمن اینکه حمله نظامی امریکا و نه اسراییل به ایران منتفی خواهد شد و ایران بیش از پیش به دامن روسیه خواهد غلتید. چرا که همبستگی دو کشور ایران و روسیه قدرت زیادی به هردو خواهد داد جهت دفاع نظامی و البته به کرسی نشاندن حرفشان در تمامی مذاکرات آتی.
همچنین ایران اقتدار مضاعفی جهت ژاندارمی منطقه پیدا خواهد کرد خصوصا در منطقه خلیج فارس (این بار از مستشاری روسیه) و در مقابل با سپر حق وتو روسیه جهت هرگونه اتحاد بین المللی از خود دفاع خواهد کرد.

2 در حالتی که روسیه هرگونه اشتباهی مرتکب شود و ورق به نفع غرب برگردد و این اجازه را پیدا کنند که بشار اسد را بطور مستقیم حذف کنند روسیه به جای قبل خودش بازخواهد گشت و ایران ببر بی دندانی خواهد شد که تمامی اهرم های فشاراش در معادلات بین المللی شکسته است و نه تنها از نظر هسته ای بی سرو صدا تسلیم خواهد شد، بلکه در سایر میدان های نظامی و اجتماعی مجبور به عقب نشینی خواهد شد.

3 اما حالت حد وسطی هم وجود دارد که بشار اسد نه با کمک مستقیم غرب که بر اثر نبردهای میدانی یا با چانه زنی و توافق پشت میزهای مذاکره از میان برداشته شود و منافع سوریه با تفاهم قدرت های جهانی تقسیم شود که در آن صورت سهم هرکس بنا به قدرت چانه زنی اش تقسیم خواهد شد. اما سهم ایران از این اتفاق با حالت دوم تفاوت چندانی نخواهد کرد. و مرتبط با گرایشات دولت آینده سوریه سعی خواهد کرد که نفوذش را در مصر و رابطه اش را با سایر گروه های اسلامگرای اطراف اسراییل بیشتر کند.

به نظر می رسد با توجه به انبوه خرابی ها و کشته هایی که منطقا دولت سوریه مسئولیت آن را به عهده دارد. خاندان بشار اسد باید به هر شکل قدرت را ترک کند، چرا که حتی اگر جنگ داخلی با توجه به شرایط فعلی تمام شود، ناامنی هایی از جمله بمب گذاری های روزانه  هیچگاه تمام نخواهد شد و سوریه به آرامش نخواهد رسید. سران روسیه هم از این مساله مطلع هستند و دفاعشان از بشار اسد -متفاوت از دفاع ایران- بیشتر جهت بالا بردن قدرت چانه زنی می باشد. حتی همین اصرار بر حضور ایران در مذاکرات آتی، نه بدلیل علاقه به آیت الله خامنه ای که بیشتر بخاطر سنگین کردن کفه خودشان در مقابل سایر کشورهاست.

در عمل تنها حرکتی که نه تنها معادلات کشورهای بزرگ را به هم می زند، بلکه آینده سوریه را می سازد، همین جنگ های کوچه به کوچه در محله های سوریه است. در زمین سوریه، انگیزه بالای شورشیان و مخالفان بشاراسد توانسته در مقابل ارتش کلاسیک و مجهز بشاراسد مقاومت کند. گرچه که خروجی این درگیری ها خرابی شهرها و آوارگی مردم ساکن آن است.

پی نوشت:
عدم واکنش امریکا به اتفاقات سوریه و خصوصا اخیرا در مقابل روسیه بشدت مورد انتقاد گروه ها افراد درون این کشور قرار گرفته است.
کاریکاتوری که تقابل امریکا با روسیه  را به تمسخر گرفته است.
کمک رسانی به هدف "ثبات در منطقه"! 

در اعتراضات 88 چه گذشت؟ + سخنی با طرفداران تحریم


کمتر پیش می آید که فرصت فعالیت های اجتماعی -در ایران- در سطح وسیعی رخ دهد، حوادث پیش و پس از انتخابات 88 در ایران یکی از این فرصت ها بود که در آن بلوغ سیاسی و اجتماعی مردم ایران کاملا نمایان شد.
چه در شور و شادیهای قبل از انتخابات و چه در اعتراضات بعد از انتخابات (خصوصا قبل از به خشونت کشیده شدن توسط عوامل حکومتی) رفتارهای معقول و آرام مردم -خصوصا تهران- بسیار به چشم می آمد. این نکته حتی در گزارش های خبرگزاریهای خارجی هم بشکل پررنگی بازتاب داده شد.
اوج این بلوغ سیاسی-اجتماعی، حضور میلیونی مردم معترض در تهران بدون آمادگی نیروهای انتظامی یا لیدرها و حتی برنامه مشخص از قبل پیش بینی شده بود که بدون حتی شکستن یک شیشه، این جمعیت -عظیم- آمدند و رفتند*. این رفتار معقول نه تنها در کل دنیا بی نظیر بود بلکه حتی در تاریخ خود ایران هم سابقه نداشت. خصوصا اگر 30 سال پیشِ همین مردم را در نظر بگیریم -با هیجانات انقلابی سال 57-  بیشتر به یک معجزه شبیه بود.
شاید همین وقار و متانت در عین عظمت بود که باعث شد همه دولت ها و آزادیخواهان دنیا بدون استثنا اعمال خشونت آمیز حکومت را محکوم کنند و حتی بشدت جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهند.

متاسفانه امروز گروهی از روشنفکران مجازی -براثر تکرار زیاد خودشان- تصور می کنند که اعتراضات میلیونی مردم در سال 88 حرکات "ضد رژیم" یا "براندازانه" بوده و مردم درحمایت از گروه های پسا تاریخی مثل "مجاهدین"، "سلطنت طلبان" یا سایر گروه های کوچک برانداز قیام کرده اند! البته خود جمهوری اسلامی هم در دامن زدن به این تصور بی تقصیر نبوده و تا کنون بسیار تلاش کرده که با خارجی خواندن "اعتراضات مردم به تقلب در انتخابات" آن را عامل دول خارجی نشان دهد که جهت سرکوب بیشتر، مجوز استفاده از خشونت سبوعانه برای خود فراهم کند -یا برآن سرپوش بگذارد-.

بدلیل آنکه خود اتفاقات سال 88 محل مناقشه طرفداران و مخالفان شرکت در انتخابات شده است و روایت های گوناگونی از آن نقل می شود که گاها 180 درجه با هم متفاوت است لازم دیدم بطور خلاصه مروری بر اتفاقات 4 سال پیش داشته باشم جهت یادآوری اتفاقات:

حقیقت آن است که تظاهرات آرام و میلیونی 25 خرداد 88  مردم نه برضد نظام بود و نه حتی علیه شخص آیت الله خامنه ای، تنها مردم در آن روز حقشان (رایشان) را می خواستند و جهت انتقاداتشان شخص محمود احمدی نژاد بود.
سمت اعتراض به سوی آیت الله خامنه ای بعد از حمایت وی از نتایج انتخابات در نماز جمعه 29 خرداد -4 روزبعد- تغیر کرد و در اعتراضات روز 30 خرداد این بار حکومت با آمادگی، سرکوب و دستگیری شدیدی انجام داد که علاوه بر کشته و مجروح زیاد، حوادث کهریزک نیز اتفاق افتاد. در ادامه آخرین نماز جمعه -26 تیر- رفسنجانی، سالگرد 22بهمن یا روز عاشورا و .. بود که نشان از هوشیاری مردم و استفاده از تمامی "ظرفیت های قانونی" در جمهوری اسلامی -مثل نماز جمعه یا هیئت های عزاداری عاشورا- جهت رساندن صدای اعتراضشان به نتایج انتخابات و دولت غیر مردمی بود که با خشونت بی دریغ ماموران حکومتی همراه شد. مجموع این اتفاقات در بعد جهانی به شکلی وجهه جمهوری اسلامی را عوض کرد که در 30 سال قبل از آن سابقه نداشت. و حتی باعث رونق گرفتن دکان براندازان و سایر گروه های تحریم طلب انتخابات شد.

انتقادی که به طرفداران براندازی -تغیر از بیرون- جمهوری اسلامی وارد است این است که این گروه دوباره امروز -زمان انتخابات- فعال شده اند و به جای مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی -همسو با آن- به جان طرفداران تغییر نرم و از درون حکومت افتاده اند. این دوستان اگر حرفها و روش های ناگفته ای دارند می توانند در سایر ایام مابین انتخابات مطرح کنند و امروز بجای مقابله با هواداران اصلاحات در کنار آنان کمک به تغیر از درون کنند یا حتی اگر همین کمک را هم نمی توانند بکنند -یا اعتقادی ندارند- حداقل مدتی ساکت شوند تا بعد از تلاش گروه اصلاح طلب و اعلام نتایج، دوباره بر طبل تغیر از خارج بکوبند.

خوشبختانه -بنا به اظهارات- هر دو گروه هدفشان ارتقای سطح زندگی ایرانیان و داشتن جامعه ای آزاد برای زندگی و نسل های آینده است و این موضوع می تواند نقطه اشتراک ایشان قرار بگیرد. سابقه تبلیغات تحریم کنندگان نشان می دهد که ایشان هیچگاه چندان توفیقی در متحد کردن مردم جهت تحریم انتخابات نداشته اند. این عدم توفیق بیشتر بخاطر آگاه نبودن این گروه از حقیقت جامعه منشا می گیرد چرا که ایشان توجهی به نبود احزاب و پایه های مردمی هرم قدرت  و همینطور بافت جمعیتی و فرهنگی متنوع ایران ندارند. از سمت دیگر تشویق کنندگان به انتخابات بیشتر بدلیل همسو شدن با رسانه های نظام چندان محبوبیتی میان ناراضیان -عمده مردم- ندارند چرا که اساسا اگر فردی راضی از شرایط موجود باشد انگیزه ای برای انتخابات ندارد و اگر فردی ناراضی باشد و دارای انگیزه، قطعا در انتخاباتی شرکت نخواهد کرد که به بقای وضع موجود کمک کند.
هرگونه مشارکت یا عدم مشارکت مردم در این شرایط نه بدلیل فعالیت های گروهی یا حزبی، که تنها بدلیل " حس عمومی مردم" از بهتر شدن اوضاع در نتیجه شرکت یا تحریم انتخابات خواهد بود.

پی نوشت:
* حوادث انتهای روز 25 خرداد مانند تیراندازی از پشت بام مسجد و... بعد از تجمع اصلی جمعیت در میدان آزادی و متفرق شدن مردم در پایان مراسم اصلی رخ داد.

حکومت چقدر می تواند در انتخابات پیش رو تقلب کند؟


بعد از نام نویسی هاشمی رفسنجانی در وزارت کشور، بحث های میان تحریم انتخابات و شرکت در انتخابات داغ شد. یکی از استدلال های طرفداران تحریم انتخابات، اشاره به نتایج انتخابات ریاست جمهوری گذشته بود که به نظر می رسد که در آن حکومت با دستکاری در نتایج و حتی بدون در نظر گرفتن صندوق های رای نتایج انتخابات را اعلام کرد و سایر ماوقع که همگی می دانیم.
طبیعی است که اگر ثابت شود که نتایج اعلام شده، ارتباطی با نتایج رای ها نداشته باشد، شرکت در انتخابات بیهوده بوده و صحبت طرفداران تحریم انتخابات صحیح است. البته باید در نظر گرفت که حتی در این شرایط هم شرکت در انتخابات مزایایی دارد که اگرچه مستقیما از نتایج رای گیری بدست نمی آید اما باعث تاثیر گذاری های خاص خود خواهد شد. به عنوان مثال در انتخابات 88 شاید که نظر رهبر و حاکمیت با تقلب غالب شد اما تاثیرات اجتماعی مشارکت مردم در این فعالیت سیاسی باعث شد که حاکمیت با بحران شدیدی روبرو شود و حتی نتواند از مشارکت بسیار بالای 85 درصدی درجهت مشروعیت بخشی به خود استفاده کند.

اما امروز شرایط کشور نسبت به 4 سال گذشته تغییر کرده است و در اثر همان مشارکت بالا و واکنش های 4 سال پیشِ مردم، حاکمیت شکاف های عمیقی برداشته است. جبهه اصولگرا که زمانی بر روی احمدی نژاد توافق کامل داشت اکنون بیش از 30 کاندیدا معرفی کرده که غالبشان هم اعلام کرده اند به نفع یکدیگر کنار نمی روند! از سمت دیگر شخص احمدی نژاد هم خود، علم استقلال برافراشته و نامزد اختصاصی دولت معرفی کرده است. 
همینطور بدلیل زاویه دار شدن دستگاه اجرایی از رهبر و سایر اصولگرایان، "مجلس تحت امر" قانون انتخابات را عوض کرد تا انحصار برگزاری انتخابات، از دست دستگاه اجرایی و شخص احمدی خارج شود. و در این قانون تعداد بیشتری از نهادها در برگزاری انتخابات دخیل خواهند شد.

در چنین شرایطی، تقلب در انتخابات ریاست جمهوری که تمرکز افکار عمومی بر نقاط کوچکی متمرکز است و از داخل حکومت افراد با سلیقه های متفاوت حضور خواهند داشت ساده به نظر نمی رسد.
شاید در انتخابات گذشته حکومت توانست از اصل غافلگیری و شیوه ای نوین برای تقلب استفاده کند و مخالفان نتوانستند مدارک محکمی برای اثبات آن ارائه کنند، اما در انتخابات پیش رو دست حکومت برای همگان آشکار شده و جریان های مختلف آماده ی مستند سازی هرگونه تقلب سیستماتیک و گزارش به رسانه هایشان هستند (اغلبشان تریبون های مختلف و مستقل دارند). که در صدر ایشان دولت احمدی نژاد ایستاده است!

بعید به نظر می رسد اکنون که تمامی دوربین ها برای ثبت تخلفات روشن شده و اجرای انتخابات توسط تیم یکپارچه ای صورت نمی گیرد و حتی ذهن مردم هم برای باور خبر تقلب آمادگی دارد، بتوان در نتایج تقلب آشکاری کرد.

فراموش نکنیم که برگزاری انتخابات نیازمند چندین هزار نیروی انسانی است که گرایشات بسیاری از آنان بعد از شکاف در اصولگرایان مشخص نیست و هرکدام میتوانند به منزله جاسوسی باشند که بطور مستند گزارش تقلب را افشا کنند.

قاعدتا این نکات را خود هیئت حاکمه بهتر می دانند و از صحبت هایشان به نظر می رسد که تمرکز مهندسی شان این بار نه بعد از انتخابات که قبل از آن است. و نقش عمده در این مرحله به دوش شورای نگهبان منصوب رهبر گذاشته شده است. این بار شورای نگهبان باید ترکیبی از نامزد ها را انتخاب کند که کمترین تفاوتی در انتخابشان نباشد و همه به یک اندازه پژواک صدای آیت الله خامنه ای باشند و بمانند.
به همین دلیل بعید به نظر می رسد که کاندیداهای مطرحی بجز اطرافیان رهبر که طی سالیان سال ارادتشان ثابت شده است از فیلتر شورای نگهبان رد شوند. تعدد نام نویسی اطرافیان رهبر هم گویای این مطلب است. افرادی مثل علی اکبر ولایتی، محسن رضایی، سعید جلیلی، حداد عادل و حتی پسرخاله خامنه ای، صادق واعظ زاده!

به نظر می رسد این روزها پرمشغله ترین و حساس ترین روزهای کاری احمد جنتی در 86 سال گذشته اش باشد. چرا که این بار سکان هدایت انتخابات مستقیما به او داده شده است. در حالیکه امروز دیگر نه سپاه توان بسیج کردن هواداران و تمرکز بر یک کاندیدا را دارد و نه دستگاه اجرایی از مافوق فرمان می گیرد.

 پیش بینی میکنم اصولگرایان چندان واکنشی به رد صلاحیت نامزدهایشان نخواهند داد، اما باید دید واکنش سایر گروها به حذف رفسنجانی و رحیم مشایی توسط شورای نگهبان چگونه خواهد بود.
البته همچنان این دو نفر این شانس را خواهند داشت که توسط حکم آیت الله خامنه ای به کورس رقابت های انتخاباتی برگردند که بسته به واکنش ها چندان دور از ذهن نیست.

آیا باید مانع رسیدن هاشمی به قدرت شد؟


تعدادی از فعالان سیاسی مجازی و وبلاگ نویسان، تاکید دارند که سابقه تیره هاشمی رفسنجانی در بقدرت رساندن آیت الله خامنه ای یا جامعه بسته دهه 70 نشانه ای از نداشتن صلاحیت وی برای کاندیداتوری و در نهایت بدست گرفتن قدرت اجرایی است.
این افراد ادعا میکنند به قدرت رسیدن هاشمی صرفا "مُسکن" وضع کنونی هست یا تنها عمر حکومت "آیت الله" را افزایش می دهد که این مطلب ناخودآگاه به بهتر شدن وضع موجود -بخوانید فاجعه- دلالت می کند.  این نکته شاه بیت انتقادات این گروه در عدم حمایت از رفسنجانی یا اصرارشان بر تحریم کلی انتخابات است. 

از طرف دیگر این روشنفکران دنیای مجازی همچنان ادعا می کنند که خراب شدن وضع موجود با تحریم بیشتر و افزایش فقر، سبب "شورشی" می شود که در نهایت به بوستان دموکراسی و باغ سکولاریسم می رسد! ایشان یا نمی دانند یا توجه نمی کنند که کشوری که در آن شاخص های اقتصادی به نهایت پایین است، مردم به وعده ای غذا، رای و اندیشه شان را می فروشند و فساد و رشوه و آدم فروشی در حداکثر ممکن خواهد بود. (البته نه به اختیار که به اجبار، اما در طولانی مدت تبدیل به فرهنگ خواهد شد).

شاید که بتوان با شورش نان یا جنگ داخلی حکومت فعلی را از بین برد (شاید، چرا که مثلا در کره شمالی علیرغم فقرشدید براندازی اتفاق نیافتاده)  اما به هیچ عنوان نمی شود بر پایه "فقر و گرسنگی" دموکراسی ساخت. مردمی که برای وعده ای غذا رایشان را می فروشند به دموکراسی نخواهد رسید. پس بدون شک حکومت برخواسته از کشوری قحطی زده، حکومتی دیکتاتوری خواهد بود همانطور که بارها در تاریخ ایران بعد از هر دوره قحطی و فقر عمومی دیکتاتوری شکل گرفته است.
و این چرخه تبدیل دیکتاتوری به قحطی و بالعکس تکرار خواهد شد.

گرچه که هنوز اعتقاد دارم آیت الله خامنه ای به حدی هشیار نیست که خطر موجود برای کشور و حتی خودش را تشخیص دهد و راه را برای ورود هاشمی رفسنجانی باز کند. اما در صورت کاندید شدن هاشمی باید از وی حمایت کرد، به 5 دلیل:

1.  عملا در شرایط فعلی هیچ گزینه بهتری پیش رو نداریم. (منظورم بجز شعارهای آرمانگرایانه است)

2.  اگر عقلانی نگاه کنیم، -فرقی ندارد که مخالف یا موافق جمهوری اسلامی باشیم،- اضافه شدن 4 سال به عمر جمهوری اسلامی فرق چندانی در نهایت نخواهد داشت و قطعا بدتر از 8 سال گذشته نخواهد بود. اما شانس شروع تغیر کم هزینه و از درون، اضافه خواهد شد. حتی اگر تصور کنیم حمایت از هاشمی قمار باشد، در این شرط بندی چیزی از دست نخواهیم داد، اما شانس بهتر شدن را افزایش داده ایم.

3.  فارغ از مباحث حقوق بشری، حتی به صرف عملکرد مثبت اقتصادی هاشمی در دوران گذشته، همین رشد اقتصادی، پایه ای خواهد بود که فضا را برای بحث های پیشرفته تر اجتماعی مثل اصلاحات، آزادی یا دموکراسی یا حتی همان حقوق بشر باز خواهد کرد.

4. در حالی که هیچ کسی حاضر به از خود گذشتگی و انجام فعالیت های هزینه بر نیست -که توقعی هم نمی توان از مردم داشت برای فداکاری از جان و مالشان- تنها راه بهتر شدن وضع موجود صرفا از "تغیر در بالای هرم قدرت" بوجود خواهد آمد نه قاعده آن. به عبارت دیگر انتظار در تغییر از سطح جامعه -در شرایط کنونی- تنها رویا پردازی خواهد بود. همانطور که می بینیم بسیاری از دور مردم را تشویق به تحرک و فعالیت خیابانی می کنند و به قول معروف از بیرون گود فریاد "لنگش کن" سر می دهند که نه تا الان نه تا هیچ وقت به نتیجه نخواهد رسید.

5 همچنین حضور رفسنجانی در قدرت مانعی برای سایر فعالیت های دوستان برانداز یا آرمانگرا نخواهد بود و ایشان می توانند همچنان به فعالیت های مجازی و واقعی شان ادامه دهند. حتی بهتر است بجای آنکه مانع یکدیگر در جهت بهتر کردن وضع موجود باشیم، هرکس بنا به اعتقاد و توانش در جهت کمک به ایجاد "ایرانی آباد" تلاش کند. و مطمئنا حمایت از رفسنجانی هیچ عقبگردی از وضع موجود ایجاد نخواهد کرد.

اینکه تعدادی ابراز می کنند که این اتفاقات نمایش رژیم است یا هاشمی با رضایت خامنه ای آمده و غیره.. به نظر من بیشتر بدلیل این است که مدت زیادیست که از جامعه ایران و فضای سیاسی آن دور هستند و مانند یک خارجی که همه ایرانی ها را یکسان می بیند به فضای سیاسی ایران نگاه می کنند. متاسفانه این گروه اخیر علیرغم اینکه بشدت دور از فضای واقعی ایران هستند اما چنان به خود اعتماد دارند و با تحکم حرف میزنند که انگار پشت در بیت رهبری نشسته اند و شاهد پشت پرده نظام هستند.

در آخر نه می خواهم توصیه ای به شرکت در انتخابات بکنم و نه تحریم آن. چرا که اولا ما ایرانی ها به تعداد خودمان -75 میلیون- تحیلی متفاوت و قوی از شرایط سیاسی- اجتماعی داریم، و ثانیا نتیجه انتخابات در جمهوری اسلامی می تواند صرفا نتیجه مشارکت مردم نباشد!
اما شدیدا اعتقاد دارم که از هر روزنه ای برای بهبود وضع فعلی باید استفاده کرد. و در این شرایط که مشکلات اقتصادی کمر مردم را شکسته است. اولویت بهبود شرایط با اقتصاد و معیشت مردم است نه آزادی و نه دموکراسی.
اگر به قدرت رسیدن رفسنجانی باعث شود که مرهمی هرچند اندک بر شکم گرسنه کودکان ایران گذاشته شود یا اندکی عقلانیت به حاکمیت افزوده شود (همانطور که مخالف و موافق ادعا می کنند) باید از وی حمایت کرد. چرا که بدون ثبات و رفاه اقتصادی هیچ فعالیت دیگر سیاسی- فرهنگی به نتیجه نخواهد رسید.
هرکسی هم که در شرایط فعلی -نیمه قحطی بدون چشم اندازی به آینده- بدنبال دموکراسی و سایر ارزش های والای جامعه می گردد، آشنایی با الفبای سیاست نداشته و صرفا آب در هاون می کوبد.

پی نوشت:
 همچنان باور به تایید صلاحیت هاشمی رفسنجانی ندارم و بعید می دانم با خشمی که در اردوگاه اصولگرایان از ثبت نام او بوجود آمده اجازه شرکت در انتخابات به وی داده شود. مگر به حکم شخص خامنه ای که او هم آنقدر دوراندیش به نظر نمی رسد.

فینال جمهوری اسلامی با حضور ژنرال و پیاده نظام!


برخلاف تمام پیش بینی ها هاشمی آمد، البته ثبت نام در آخرین لحظات نام نویسی نشان می دهد که هاشمی بدون گرفتن جواب از خامنه ای در نام نویسی شرکت کرده است چرا که اگر خامنه ای به وی جواب مثبت می داد هاشمی بدون فوت وقت زودتر ثبت نام می کرد و اگر هم جواب منفی می داد هاشمی اصلا ثبت نام نمی کرد.

به نظر می رسد که هاشمی تصمیمش را برای یک جنگ تمام عیار با خامنه ای گرفته است. یا بهتر بگویم او حاضر به گذشتن از هرچه دارد شده است در راه انجام تکلیف و اهداف آرمانی که داشته و دارد. در انتهای این راهی که او در آن پا گذاشته احتمال همه چیز وجود دارد از پیروزی تا  ترور تا حبس تا از بین رفتن تمام وجهه خود و خانواده اش.
شاید به همین دلیل بود که هیچ کس حتی شریعتمداری کیهان هم بعید میدانستند که هاشمی چنین قمار بزرگی بکند.
اما باید توجه کرد که هاشمی در دهه 80 عمرش قرار دارد و دیگر هیچ شانسی در آینده برای نجات ایران از سلطه خامنه ای نخواهد داشت.

 با توجه به شرایط پیش رو چند احتمال وجود دارد:
1 خامنه ای در خفا و آشکار پیغام بدهد که انصراف بده. در این حالت هاشمی مگر به حکم علنی و روشن خامنه ای کنار نخواهد رفت. و اگر چنین اتفاقی بیوفتد هاشمی احساس خواهد کرد که به تکلیفش عمل کرده و کنار خواهد رفت.

2 خامنه ای هیچ نشانه ای نفرستد و هاشمی در انتخابات شرکت کند و رای نیاورد. (احتمال کم) در این حالت مساله به حالت سال 88 شبیه خواهد شد و هاشمی تنها منصب تشخیص مصلحت نظام را هم از دست خواهد داد و حتی اگر حبس خانگی نشود، خانه نشین خواهد شد.

3 احتمال آخر رای آوردن هاشمی در انتخابات است (احتمال زیاد) که اکثر اتفاقات این حالت بعد از ریاست جمهوری رخ خواهد داد و چیزی نخواهد بود بجز قطع کردن دست خامنه ای از امور کشور، خارج کردن برنامه هسته ای از اولویت های نظام و رفع تحریم ها  و عادی سازی روابط با تمام کشورها با محوریت غرب و امریکا.
این بار هاشمی همانطور که با زرنگی خودش خامنه ای را رهبر کرد همانطور هم وی را خلع ید خواهد کرد. و صندلی و جایگاه رهبری را خواهد سوزاند. چرا که این اشتباه را یکبار انجام داد و بعد از 23 سال عاقبتش را دید که چطور اختیارات نامحدود، باعث شیر شدن هر گربه ای خواهد شد.

نکته جالب تر هم اینکه حضور همزمان احمدی نژاد/مشایی و هاشمی در زمان نام نویسی در انتخابات به نظر می رسد بدون همانگی بوده اما دشمن مشترک شان -خامنه ای- باعث شده حتی در نام نویسی هم، دوشادوش هم در صف مبارزه با خامنه ای قرار بگیرند.  احمدی نژاد در صحبت هایش، هوشمندانه حضور هاشمی را تایید کرده است. که نشان می دهد هیچ احساس رقابتی با وی ندارد.
به نظر می رسد که قدرت خامنه ای و اطرافیان آنقدر زیاد شده است که برای مهار آن لشکری از "ژنرال تا سرباز" (اصطلاحی که BBC فارسی در زمان انتخابات سال 84 و شکست هاشمی از احمدی نژاد بکار برد!) آماده شده اند. البته همچنان نتیجه جنگ مشخص نیست. چرا که همانطور که گفتم این بار خامنه ای -هنوز- قصدی برای تقلب بعد از انتخابات ندارد. اما این رویارویی برای مردم هرچه که نداشته باشد حداقل تا مدتی -مانند مسابقات جام جهانی فوتبال- مردم را سرگرم خواهد کرد.
اینجاست که تیتر قبلی ام در مورد انتخابات "بی هیجان" را پس می گیرم و به جای آن لقب "فینال جمهوری اسلامی" را خواهم گذاشت.
چرا که اگر هاشمی بتواند در انتخابات شرکت کند و پیروز شود ایران و جمهوری اسلامی دوباره نفسی چاق خواهد کرد و حیات خواهد گرفت اما اگر که خامنه ای کسی از خاندان خودش را به مصدر بیاورد، تحریم های بیشتر، افزایش فقر و ناامنی و نهایت جنگ و نابودی ایران و جمهوری اسلامی در انتظار خواهد بود.
در پست های آتی بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت.

کم هیجان ترین انتخابات جمهوری اسلامی

مطالعه اوضاع انتخاباتی نشان می دهد که شورای نگهبان و هیئت حاکمه به هیچ عنوان حضور اصلاح طلبان را حتی برای گرم کردن تنور انتخابات هم تحمل نمی کنند. البته شاید چند کاندیدای درجه 3 تایید صلاحیت شوند برای سرگرمی و دعوت به حضور مردم اما همین تایید چند نفر باعث سرشکن شدن آرا هم خواهد شد که رفع خطر مضاعف بکند.

از سمت دیگر دولت و احمدی نژاد با چراغ خاموش به انتخابات نزدیک می شوند و به نظر می رسد که مترصد فرصتی باشند برای استفاده -یا سو استفاده- که بعید به نظر می رسد در چند روز مانده به انتخابات فرصتی داده شود یا اشتباهی رخ دهد.
خصوصا که با رصد سنگین اطلاعاتی و حساسیت بالا تک تک حرکات دولت مطالعه می شود و هیچ نقشه از پیش تعیین شده ای محقق نخواهد شد.

در رقابت سایر کاندیداهای اصولگرا هنوز مجموعه جریان های مختلف نتوانسته اند به وحدتی دست پیدا کنند و بر روی یک فرد اجماع نظر داشته باشند و این مساله پتانسیل خطرناکی برای ایشان دارد از این نظر که اندک رای آنها را به 2 یا 3 تقسیم می کند و ضعیف تر از همیشه خواهند شد.
اما احساس خطر اصولگرایان از حضور اصلاح طلبان مطرح بخصوص هاشمی (کار ما به جایی رسیده که هاشمی شده اصلاح طلب!) آنقدر زیاد است که دعواهای داخلی را فراموش کرده و بر روی حذف اصلاح طلبان تاکید دارند.
شاید هم احساس می کنند که در روز آخر با گرفتن حکم حکومتی آیت الله خامنه ای بتوانند غائله چند کاندیدایی را حل کنند.

همچنان با اینکه زمان نام نویسی کاندیداها تمام نشده است اما احتمال می دهم که هاشمی رفسنجانی حتی بدلیل فشارهای خانوادگی از طرف همسر و فرزندان در انتخابات شرکت نخواهد کرد و در حالتی که هیچ اصلاح طلب معروفی در صحنه نباشد، همچنان پیش بینی ام از رییس جمهور آینده علی اکبر ولایتی است. تنها یک احتمال بعید وجود دارد که وی رییس جمهور نشود و آن هم رای بالای "باقری لنکرانی" است. (که بسیار دور از ذهن است.)
بارها دیده ام که در وبسایت ها و تحلیل های مختلف از قالیباف به عنوان احتمال ریاست جمهوری اسم برده می شود اما تحلیلگران فراموش میکنند که از سه نفر حداد، قالیباف و ولایتی یک نفر خواهد ماند و آن شخص ولایتی است. هرچند که این روزها قالیباف تلاش می کند با گرفتن "مواضع افراطی" و ابراز خوش خدمتی -بخوانید پاچه خواری- نظر آیت الله خامنه ای را به خود جلب کند و کاندیدای برتر گروه 2+1 بشود.

مابقی حرف ها و صحبت ها تنها سرگرم کردن مخاطبان سیرک انتخابات است و بخشیدن هیجان مضاعف -وکاذب- جهت جلب توجه و کسب شرکت کننده بیشتر درکادر دوربین های تلویزیونی.
این انتخابات شاید بی هیجان ترین و انتصابی ترین انتخابات کل دوران جمهوری اسلامی باشد چرا که دیگر نه از بودجه های کلان ارگان های مختلف خبری هست برای تبلیغات گسترده و فرش کردن خیابانها از پوستر و نه کسی از مشکلات اقتصادی روزمره اش زیاد می آورد که بخواهد در تجمع های خیابانی شرکت کند.
البته همیشه درصدی از انبوه جوانان بیکار و تنوع خواه هستند که بخواهند از فرصت آزادی های قبل از انتخابات جهت تخلیه هیجانات استفاده کنند، اما با توجه به تهدید های فرماندهان نیروی انتظامی، به نظر می رسد که همین آزادی های قبل از انتخابات هم بسیار محدود خواهد بود.

مانند روند چند سال گذشته این بار هم خواست آیت الله خامنه ای اجرا خواهد شد، اما در نهایت خود وی از این انتخابِ اشتباهش بیشترین ضرر را خواهد کرد.

پی نوشت:
1 این بار آیت الله خامنه ای می خواهد که انتخابات با کمترین دخل و تصرف آرا در بعد از انتخابات مدیریت شود چرا که بعد از اتفاقات انتخابات سال 88 همه دوربین ها روشن شده و تک تک حرکات حکومت را زیر نظر دارند به جهت کشف تقلب مستند.
به همین دلیل در این تحلیل بیشتر فرض کرده ام که انتخابات به شیوه صوری و معمول برگزار خواهد شد.

2 کاریکاتور بالا یکی از بهترین کارهای مانا نیستانی است که اخیرا منتشر شده با نام "معرکه انتخابات" بسیار مختصر و زیبا وضع انتخابات ایران را به نقد می کشد...

"همنظرآقا" سنجی!


از صبح تا شب دارن تبلیغ میکنن به کاندیدایی رای بدید که "نظر آقا به نظرش نزدیک تره"  یا "کاندیدای اصلح رو با معیارهای آقا انتخاب کنید".

وقتی قرار هست که همه رای شون شبیه به رای آقا باشه، دیگه چه نیازی به پرسیدن "نظر مردم" یا همون انتخاباته؟!
اونم وقتی که تمام کاندیداها تایید شده "نظر آقا" -شورای نگهبان- هستن دیگه نظر مردم (انتخابات) یعنی چی؟
نمیفهمم چرا باید 40 میلیون آدم باید یه روز جمع شن بگن نظرشون شبیه یه نفره، نه اون یه نفر براساس نظر اون 40 میلیون نظرشو تغییر بده؟ تازه بعد از اینکه بارها به همون یه آدم هم ثابت شده که نه تنها نظر 40 میلیون از نظر خودش درست تره بلکه برای خودش هم بهتره!
شاید زمانی که هنوز ماشین چاپ اختراع نشده بود اگر یه نفر یا یه گروه کوچکی میخواستن چند میلیون نسخه یکسان از یه حرف رو تهیه کنن خیلی سخت بود و نیاز به جارچی و فراخوان عمومی و همکاری مردم داشت، اما این روزا با فشار چندتا دکمه میشه یه حرف رو میلیونها بار چاپ کرد و مزاحم مردم هم نشد.

اساسا هم اینکه یه جمعیت چند میلیونی بیان نظر یه نفر رو تایید کنند و برن خیلی کار خطرناکیه به چند دلیل :  اول اینکه ممکنه اون چند میلیون حاظر نشن نظر اون یه نفر رو تایید کنن و وجهه طرف کلا خراب بشه! یا علاوه بر اون طرف مجبور به دوباره کاری بشه و نیاز بشه که از اول همه رای ها رو از اول بنویسه. تازه همه اینا با فرض اینه که جمعیت میلیونی مشکلی ایجاد نکنن و بی سروصدا بیان و برن! چون بازم اگه مردم ساکت نباشن یهو چند میلیون نفر-شلوغی، ایجاد میشه که دیگه دایره لغت فارسی برای نامگذاریش ظرفیت لازم رو نداره!

اگر هم در نهایت اسم این "انتخابات" رو عوض کنن هم تکلیف خودشون بهتر مشخص میشه و هم تکلیف مردم، نیازی هم به کهریزکی کردن "فریب خوردگان انتخابات" نیست، چرا که از اول انتخاباتی نیست که کسی بخواد فریب بخوره. شاید یه اسمی مثل "نظرسنجی" بهتر باشه. حتی افرادی هم که کاندید میشن تکلیف خودشونو بهتر میدونن و خدای نکرده کاری نمیکنن که مخالف "نظرسنجی آقا" باشه. چرا که از اول میدونن در نظر سنجی شرکت کرده بودن نه انتخابات!

و تلخ ترین قسمت اینکه برای تقسیم قدرت و ثروت "زمینی"،
یکی ادعا میکنه دائم در حال "sms بازی" با امام زمانه، یکی دیگه میگه تو خواب با ائمه "کنفرانس" داره، نفر سوم کانکشن مستقیم با خدا داره و هیچ کس هم اسمی از "مردم" نمیاره، اما در نهایت همشون توسر هم میزنن که با صندوق "رای مردم" انتخاب بشن! همون مردمی که عوام هستن و در تمام ارکان زندگی نیاز به امام و پیشوا دارن.
 خب شما که اینقدر آسمانی و نایب خدا بر زمین هستید چه نیازی به این نمایش های زمینی دارید؟ سعی کنید با منبع اصلی صلاح برید تا کمی از موهبت های زمینی هم نسیب شما بکنه. شاید که مردم هم بتونن در آرامش بیشتری به بدبختی هاشون فکر کنن...

بلوف سوریه و عمل اسراییل


در حالی که خبرهای داخلی تبدیل شده به "توهین ها" و "بگم بگم" های جناح های مختلف قدرت در آستانه انتخابات، شاید مهمترین عامل تاثیر گذار در زندگی ما -ایرانی ها- تحولات سوریه باشد که با سقوط یا تغیر شرایطِ دولت اسد در سوریه، دکترین سیاست خارجی ایران تغیر کند. که به تبع آن وضع هسته ای و تحریم های بین المللی هم عوض شود که امیدوارم مقدمه ای شود برای شکست و عقب نشینی هرچه بیشتر "جمهوری اسلامی" از ایران و زندگی مردم.
به دلیل همین اهمیت باز هم ترجیح می دهم که این پست را به تحولات اخیر سوریه و حملات اسراییل اختصاص بدهم.

ابتدا خلاصه ای از اتفاقات اخیر نظامی در سوریه:
حدود سه هفته پیش، رژیم بشاراسد بعد از کمک نیروهای حزب الله لبنان چند حمله موفق به مواضع مخالفان در اطراف شهر حمص انجام داد که علاوه بر کشتن شورشیان و ساکنان شهر، توانست حلقه محاصره اطراف دمشق را هم بشکند. و تا حدی پیروزی هایی کسب کند. که باعث علنی تر شدن حضور نیروهای حزب الله هم شد.  تقریبا بعد از این حملات بود که بحث استفاده از سلاح شیمیایی توسط انگلیس و امریکا مطرح شد که مذاکراتشان با روسیه بر سر تعویض حکومت به نتیجه نینجامید. مواضع جنگی دو طرف در سوریه بعد از آن حملات در شرایط نسبتا ثابتی بود که دولت سوریه شروع به حمله به مناطق ساحلی شمال این کشور که هم مرز با لبنان است کرد و دست به کشتار شدید سکنه سنی نشین این مناطق زد. تقریبا اندکی بعد از این حملات، هواپیماهای اسراییل یک مرکز نظامی و یک انبار موشکی سوریه را در نزدیکی دمشق هدف قرار داد و منهدم کردند.

پیشتر هم گفته بودم که بعد از ورود نیروهای حزب الله به سوریه، "ایران" عمیقا به باتلاق سوریه فرورفته است و اکنون بدتراز  ازدست دادن سوریه تمام رشته های سرمایه گذاری 20 سال گذشته در "حزب الله لبنان" را در معرض پنبه شدن می بیند.  چه بسا که حمایت از بشاراسد، در جهت کمک به حزب الله بود نه برعکس. (یاد شعار "نواده روح الله، سید حسن نصرالله" افتادم!)
یقینا جمهوری اسلامی امروز هیچ راهی بجز حمایت بیشتر از سوریه و حزب الله ندارد و از طرف دیگر دست هردو حامی ایران شدیدا زیر سنگ جنگ داخلی است. در این شرایط اسراییل آزادانه می تواند تمامی خطرات احتمالی نظامی و تسلیحاتی را که ایران سالهاست در خاک سوریه ذخیره کرده بود را -براحتی- منهدم کند مانند همین انبار موشکی یا مراکز تحقیقات نظامی. بدون آنکه کوچکترین دغدغه ای از بابت شلیک حتی یک گلوله به خاک اسراییل داشته باشد.
برای اسراییل مهم نیست که دولت سوریه دقیقا در حال انتقال این تسلیحات به لبنان بوده یا نه، مهم این است که این تسلیحات در نزدیک خاک اسراییل وجود داشته است.

بشار اسد و بهتر از وی آیت الله خامنه ای می دانند که باز کردن جبهه جدید جنگ با اسراییل، نه در توانشان است و نه هیچ کمکی به پیروزیشان می کند. چه بسا که با حمله به اسراییل، پای امریکا هم به جنگ سوریه باز شود و در عرض چند ساعت طومار سلطنت اسد در هم بپیچد.
اما سوریه و ایران هم بیکار ننشسته اند و تلاش دارند که با ایجاد تبلیغات و جو روانی، تهاجم هوایی اسراییل را در راستای جنگ داخلی با ارتش آزاد سوریه قرار دهند و با مظلوم نمایی نتیجه بگیرند که جنگ "سلفی های مسلمان" همسو با "اسراییل یهودی" است و در جبهه زمینی مخالفان تشکیک وارد کنند. و البته پاسخ به حملات اسراییل را به آینده نامعلوم حواله کنند.
قدرت تاثیر این تبلیغات با توجه به اینکه هر دو کشور -ایران و سوریه- دارای دستگاه عظیم و انحصاری خبرپراکنی هستند کاملا بستگی به هوشیاری دولت اسراییل دارد که آیا حملات را متوقف می کند و پشت دلیل "خط قرمز انتقال تسلیحات به حزب الله" پنهان می شود یا آنکه با توجه به وضع داخلی جنگ سوریه، سعی در پاک سازی سوریه از هرگونه تهدید احتمالی خواهد داشت.
قطعا کارشناسان نظامی اسراییل از نزدیک اوضاع را بررسی می کنند و واکنش آتی اسراییل صحت این گمانه ها را مشخص خواهد کرد.


پی نوشت:

1. نکته جالب تفاوت شیوه حملات ارتش سوریه (بخوانید ایران) و اسراییل است. در حالی که دولت سوریه در هر حمله تعداد بسیار زیادی از شهروندان عادی را می کشد، اسراییل در حملات اخیر سعی کرده که با استفاده از بمب های دقیق لیزری باعث تلفات هرچه کمتر غیرنظامیان و مناطق اطراف شود. (گزارش تلفات 3 حمله اخیر هوایی اسراییل تنها 4 کشته است.)

2. بعد از حمله وحشیانه بشاراسد به مناطق شمال غرب سوریه و سعی در پاکسازی مذهبی این مناطق، تئوری تجزیه سوریه قوت گرفته است. در این سناریو، بشاراسد و شیعیان به شمال غرب  در نزدیک سواحل مدیترانه و هم مرز با لبنان عقب نشینی خواهند کرد و سایر مناطق برای سنی ها باقی خواهد ماند. چرا که این حمله یکی از خونبارترین حملات رژیم اسد بوده که علاوه برکشته و زخمی کردن بسیاری باعث کوچ اجباری سایر ساکنین روستای بانیاس شده است.

در نقشه زیر مناطق شیعه نشین با سبزتیره مشخص شده است:
نقشه شیعه و سنی در سوریه

جنگ داخلی سوریه و رضایت خدا!


وضع سوریه در جنگ روزبه روز بدتر می شود و علیرغم حمایت های آشکار و پنهان ایران، رژیم بشار اسد کنترل خود را بیشتر از دست می دهد. چند وقتی است که دیگر حمایت های "مادی و معنوی" جمهوری اسلامی به نیروهای سوری جوابگوی مقابله با "ارتش آزاد سوریه" را ندارد و -بدستور ایران- نیروهای حزب الله لبنان عملا وارد جنگ با مخالفان بشار اسد شده اند.
این افزایش نیروهای حزب الله لبنان در جنگ داخلی سوریه -و طبعا فرسایش این نیروها- باعث خرسندی و امنیت اسراییل خواهد شد. خصوصا اگر بشود که هردو کارت ایران (سوریه و حزب الله) با هم در جنگ بسوزند.

از طرف دیگر، همانطور که  پیش بینی کرده بودم، نتایج مذاکرات امریکا با روسیه، -در ظاهرِ استفاده از سلاح های شیمیایی  و در باطن رایزنی در مورد انتقال حکومت- به نتیجه نرسیده و بجای آن امریکا دستور به توقف سیاست تحریم تسلیحاتی مخالفان بشاراسد داده است.

حال نتیجه گیری در این شرایط، سخت به نظر نمی رسد.  در حالی که نیروهای سلفی سنی مذهب در مقابل نیروهای شیعه حزب الله قرار گرفته اند، کشته شدن از هر طرف به نفع جهان خارج از جمله روسیه، امریکا اسراییل و حتی ترکیه و سایر بازیگردانان مناقشه سوریه است. و دیگر پی گیری موضوع سلاح شیمیایی در سوریه هم اهمیتی نخواهد داشت.
خصوصا آنکه در شرایط فعلی، تمام هزینه جنگ هم از چاه های نفت خلیج فارس تامین می شود!

ورود نیروهای حزب الله لبنان به صحنه جنگ داخلی سوریه این فرصت را برای غرب فراهم کرده است که هرچه  کفه نیروهای مخالف اسد را سنگینتر بکنند ایران به حمایت بیشتر مالی و نظامی به بشاراسد -وحالا حزب الله- ناچار خواهد بود. (جهت حفظ تعادل). که این خودش نوعی منفعت دو سویه است برای غرب و اسراییل که از یک طرف سود اضمحلال این نیروها در جنگی غیر مستقیم را خواهند داشت و از طرف دیگر، اثر تحریم های اقتصادی بر ایران را تشدید خواهند کرد.

شرایط بهتر از این نمی شود: هزینه مقابله با جمهوری اسلامی و حزب الله از جیب خاندان آل سعود پرداخت شود.  اسلحه لازم را کارخانه غربی تولید کند. سربازان -کشته های- جنگ مسلمانان افراطی باشند و دشمن اسراییل ضعیف شود. بدون آنکه قطره ای خون از دماغ هیچ نیروی ناتویی خارج شود و نیازی به هزینه های هنگفت حمله نظامی -به ایران- باشد.
تازه در این میان مسلمانان هم راضی باشند که در "باغ شهادت" باز شده و بهشت خواهند رفت! مطمئن هستم اگر خدایشان هم درگیر آوارگی کودکان سوری نباشد از این همه جانفشانی لذت خواهد برد!

نادانی جوانک خاندان اسد، همراه با اشتباهات استراتژیک آیت الله خامنه ای و مشاوران، دست به دست هم داده که از سوریه ویرانه ای بسازد به نفع دشمن اسمی -اسراییل- و به ضرر هردویشان. آیت الله نه تنها جبهه داخلی، که جبهه خارجی را هم به بدترین شکلی از دست داده و خواهد داد.

این روزهای بهاری- سیاسی



وضعیت اداره ایران آشفته تر از همیشه است. اهالی قدرت همگی برای کرسی ریاست جمهوری دندان تیز کرده اند. خبرهای فحاشی و آبروبَری روزی نیست که منتشر نشود. اقتصاد به حال خود رها شده است. حتی در دولت هم تمامی ارگان های ذیربط خط مشی یکسانی ندارند. هر مدیری حرفی می زند، یک روز خبر قطع ارز مبادله ای میرسد و روز بعد معاون رییس جمهور تکذیب می کند.
از طرف دیگر خبر می رسد که -تنها یک قلم،- 2.5 میلیارد دلار نفت -بی مشتری- روی آبهای خلیج فارس شناور است!
روزهای پایانی دولت است و هر مامور و رییسی به دنبال حداکثر استفاده از تتمه روزهای باقی مانده مسئولیت اش، هیچ کس توجهی به وضع مردم ندارد و گرانی و فشارهای روانی ناشی از افزایش قیمتها کمر مردم را خم کرده است. روز کارگر حتی در  در حکومتی ترین شکل بطور محدود با اعتراض کارگران به حقوقشان برگزار می شود.

حتی علیرغم شعارهای فراوان نیروی انتظامی، برخورد های خیابانی این نیروها به اسم گشت ارشاد با مردم چندان سخت نیست و حتی عکسهایی از دادن گل همراه با تذکر منتشر می شود. البته حتی در عکس ها هم تصاویر ماموران گشت ارشاد شطرنجی می شود! شاید هماهنگ ترین فشارها، این روزها به فعالان سیاسی وارد می شود که حتی بسیاری از آنها در زندان هستند.

همزمان در خارج از مرزها خبر تشکیل گروهی به اسم "شورای ملی ایرانیان" به گوش می رسد که بیشتر تشکلی روی کاغذ دیده می شود تا اپوزیسونی واقعی. البته بسته به برخورد فعالان شورا، هنوز پتانسیل آن را دارد که روزی به شکل اپوزیسیون واقعی تبدیل شود.
فضای مجازی یکدست تلاش بر تحریم انتخابات دارد و دوباره اتفاقات 4 سال پیش بازخوانی می شود. محمد خاتمی که حتی در نظرسنجی های حکومتی هم اول است، شانس تایید صلاحیت ندارد و حمله مستمر و گسترده طرفداران رهبر و حتی دولت نشاندهنده نظر آیت الله خامنه ای به عدم حضور وی است.

اظهار نظرهای تغیر شرایط سیاسی، تحریم ها و رابطه با امریکا قسمتی از دیالوگ های نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری شده است. انگار که تا حالا سعید جلیلی نماینده احمدی نژاد در مذاکرات بوده است!
نزدیک تر در کشور همسایه عراق صدای پای جنگ مذهبی می آید، اختلافات بین شیعه و سنی که تاکنون باعث کشته شدن بیش از 250 نفر در این کشور شده است. هم ریس جمهور عراق و هم رهبر سابق حزب الله لبنان بر این موضوع صحه می گذارند و هشدار می دهند. کارشناسان دخالت های ایران و وارد کردن مهره حزب الله جنوب لبنان در جنگ با مخالفان دولت سوریه -که اغلب سنی هستند- را موجب روشن شدن آتش "جنگ مذهبی" می دانند.
علاوه بر سوریه، بیشترین کشورهایی که از این اختلافات مذهبی آسیب خواهند دید عراق و لبنان است که جمعیت سنی ها و شیعیانش قابل توجه بوده و حکومت مرکزی قادر به کنترل این گروه ها نیستند.

با توجه به انتخابات پیش رو شدت تصویب تحریم ها کم تر از قبل دنبال می شود و غرب بدنبال جرقه ای هرچند ناچیز از تغییر رفتار حکومت ایران و شاید نامزدهای احتمالی آینده است.

بهاری ترین روزهای سال 92 بدون اتفاقی خوشایند سپری می شود و هرکس بدنبال ساخت کلاه قدرت و ثروت از نمد حق مردم ایران است. مردم هم رنجور و نالان در سکوت نظاره گر رفتارها و افشاگری های اقتصادی-سیاسی گروه های مختلف در قدرت هستند. شاید که در این میان، برای آنها هم روزنه ای به فردایی روشن باز شود.
نظاره می کنند که شاید فرصتی شود و بتوانند با چنگ زدن به همین تخته پوسیده انتخابات خود را اندکی به ساحل آرامش و رفاه روحی و مادی نزدیکتر کنند.