کوهنوردان ایرانی قربانی فرهنگ ایرانی


شنیدن خبر مرگ کوهنوردان جوان ایرانی در دامنه های صعب العبور قله برادپیک متاثر کننده بود. اما متاثر کننده تر دانستن این نکته که این جوانان قربانی فرهنگ "بی اهمیتی به مسایل ایمنی" و "یک شبه ره صد ساله رفتن" ایرانی شده اند.

این فرهنگ و تفکر شاید در شرایط عادی مشکلی ایجاد نکنند اما در شرایط بحرانی و سخت که می تواند با چنین ماجرا جویی هایی تلاقی کند معمولا مرگ آور است.
شنیدن خبر ماجراجویی این جوانان که به مرگ آنان منتهی شد برای من یادآور خاطره مرگ موتورسواری بود که در تمرین روز قبل از شکستن رکورد پرش طول از روی 25 اتوبوس در "پیست اتوموبیل رانی آزادی" بر اتوبوس 23 فرود آمد و دردم جان خود را از دست داد.
این مشکل فرهنگی اما تنها گریبانگیر افراد متهور و رکورد شکن نمی شود. همانطور که سالهاست آمار قربانیان تصادفات جاده ای ایران رکورد شکنی های جهانی دارد و از زن و مرد و پیر و جوان قربانی بی توجهی به وضعیت امنیت و رفتارهای بدون تعقل هستند.
نقطه مشترک این سوانح، در سیستم خودروسازی معمولا سود آوری همراه با بی توجهی به تجهیزات ایمنی خودرو ها و در ورزش های ماجراجویانه دست کم گرفتن خطرات و برآورد بیش از واقعیت توان انجام خطر است. در یک کلام بی توجهی به "حاشیه امنیت"ی که در فرهنگ ما هیچ مفهومی ندارد. 

از طرف دیگر بافت غلط اجتماعی باعث تشدید این باور فرهنگی شده است که یک شبه میتوان ره صد ساله رفت.
این اشتباه باعث می شود که جوانان بدون دنبال کردن مسیر صحیح و منطقی موفقیت بدنبال مسیرهای به قول خودشان "میانبر" و در حقیقت اشتباه باشند. یافتن مسیر جدید قله 8000 متری توسط 3 جوانی که کمتر از 25 سال سن دارند و به طبع تجربیات چندانی ندارند مرگ آور است. خصوصا که حتی رییس فدراسیون کوهنوردی هم اشاره میکند که یافتن مسیرهای جدید در چنین قله های مرتفعی برای سطح کوهنوردی ایران مانند بردن تیم برزیل در جام جهانی است!

این موضوع هم نمونه های اجتماعی زیادی دارد از جوانانی که به روش های خلاف -اما سودآور- جهت کسب درآمد های افسانه ای دست میزنند تا بازار گرم خرید و فروش مدارک تحصیلی و حتی خانواده هایی که طعمه افراد شیادی می شوند که حس طمع آنان را تحریک میکنند و در پایان با دستی خالی در راهروهای دادگستری باید قدم بزنند.

شخصا اعتقاد دارم که چنین رفتارهایی در رسانه ها و فضاهای مجازی باید مورد نقد قرار بگیره و تقبیح بشه چرا که درست است که ازنظر احساسی سخت به نظر میرسه اما حداقل باعث میشه که جان خیلی از جوانان ماجراجو و متهور دیگه حفظ بشه و اونها با عقل و درایت بیشتر و بادر نظر گرفتن "حاشیه امنیت" کافی دست به کارهای محیرالعقول بزنند.

متاسفانه خرده فرهنگ دیگر "مرده پرستی" ایرانیان مانع از این میشه که بعد از مرگ افراد نظری صحیح به عملکرد اونها انداخته بشه و حداقل مرگ این افراد درس عبرتی بشه برای آیندگان و هر بار شاهد تکرار این حوادث مرگبار نباشیم.

وضعیت امروز یک ماه بعد از انتخابات


مدتی است که بدلیل گرفتاری های روزمره و البته کند شدن فضای سیاسی پستی ننوشته ام و کمابیش نظاره گر بازی قدرت در ایران و منطقه بوده ام.
انتخاب حسن روحانی به عنوان رییس جمهور آینده ایران مانند کلید پاز (توقف) تمامی اتفاقات درون ایران و حتی سایر کشورهای مرتبط با ایران مانند سوریه را بشدت کند کرده است و همگان چه در داخل و چه در خارج چشم به مواضع دولت جدید و رفتارهای آن دارند.
موضع گیری های اخیر حسن روحانی که از "تدبیر و امید" می گوید و میانه روی را دستور کار خود قرار داده باعث شده که حتی تندرو ترین گروها و احزاب هم دست نگه دارند و بی دلیل بنای دشمنی را آغاز نکنند. گرچه در خفا و آشکار تلاش در سهم خواهی و جهت دهی به دولت جدید دارند.
در بیرون از ایران هم اکثر کشورهای اروپایی و حتی امریکا وضعیت مشابهی دارند و هوشمندانه تنها نظاره گر اتفاقات ایران هستند و موضع گیری هایشان را موکول به بعد از اعلام مواضع دولت جدید کرده اند.
در این احوال دولت احمدی نژاد و شخص وی شروع به جمع کردن افتخارات بی اهمیت و ساختگی کرده اند و پیشاپیش حالت تدافعی به خود گرفته اند از ترس سیل انتقادات احتمالی آینده. بجز صحبت های کم اهمیت و سخنرانی های همیشگی احمدی نژاد شاید تنها نکته مهم این بحث، دفاع آیت الله خامنه ای از دولت مورد حمایتش بود که در اصل این تمجید و تعریف نه از احمدی نژاد که به خودش برمیگشت. شادمانی هم که در صورت و صحبت او دیده میشد بیشتر مانند "شرط بندی" بود که اسب معلولش توانسته ساعتها بعد از اتمام مسابقه خودش را به خط پایان برساند! در حالی که حتی خودش هم امیدی به تمام کردن این مسابقه نداشته و دوست دشمن به این شرط بندی اش میخندیدند و سرزنشش میکردند.

این شرایط چند هفته ای رکود و وقفه باعث شد که داد نتانیاهو بلند شود که زمان درحال سپری شدن به نفع ایران است و خطاب به غرب بگوید که منتظر موضع گیری روحانی نباشید و به سانتریفیوژها دقت کنید که در حال فعالیت هستند. (نتانیاهو پیش فرض کلامش را بر پیام صلح و دوستی روحانی گذاشته است).
در سوریه هم علیرغم اعلام خبر کمک های نظامی غرب به مخالفان بشار اسد، هنوز این کمک ها عملی نشده است و وضعیت داخلی آنجا با پیشروی کند ارتش بشار اسد، حزب الله لبنان و سپاه قدس ایران همراه است. البته همین خبرهای کمک نظامی به بعضی گروه های مخالف باعث شده که اختلافات میان مخالفان بشار اسد تشدید شود و سعی در حذف و رقابت با هم قرار بگیرند.
البته احتمال دارد که وضعیت کنونی به نوعی تله برای اضمحلال نیروهای بشار اسد و بخصوص حزب الله لبنان و ایران باشد که بعد از ماهها جنگ فرسایشی مجبور به شکست و عقب نشینی شوند.

با اینکه بعد از انتخابات امید به زندگی و حس وطن پرستی افزایش زیادی داشته است اما وضع اقتصادی تغیر چندانی نکرده و تنها آمار گرانی هاست که دست بدست می گردد و ارقام مختلفی اعلام می شود. دولت جدید پیشاپیش اعلام کرده که وضع اقتصادی از حد تصورش بدتر بوده و در لفافه عذرخواهی های جلوگیرانه جهت عملی نشدن شعارهایش می دهد.
شرایط امروز معلق است و همه چیز به آینده نه چندان دور بستگی دارد و حرکت های دولتمردان آتی ایران، این که آیا حسن روحانی که ادعا کرده مشکلات اقتصادی را از روش حل دیپلماتیک و رفع تحریم ها حل می کند آیا موفق خواهد شد یا خیر.
چرا که حل کردن وضعیت تحریم های فعلی مستلزم حل کردن بقیه مسایل بغرنج مثل ارتباط با امریکا و برسمیت شناختن حقوق اسراییل و غیره خواهد بود.