مقایسه تصویری یک ترور خارجی و یک حمله داخلی (به بهانه اسیدپاشی ها)

حکومت بسیار تلاش می کند که با جوسازی و فرافکنی مساله اسید پاشی ها را اولا "کم اهمیت" و ثانیا "توطئه غرب" نشان دهد. از اعترافات مصنوعی تا اظهارات مختلف مسئولین انتظامی و قضایی به ماجرای اسید پاشی که همگی علاوه بر کمرنگ کردن عمق فاجعه می خواهند منشا ترورها را عوامل خارجی نشان بدهند. و همزمان که لباس یزید بر تنشان است، مرثیه حسین بخوانند و در مظلومیت "خودشان" مردم را بگریانند.

جهت روشن شدن روند حادثه، لازم است روند یک ترور "دشمن" انجام داده و یک جنایت سازماندهی شده "داخلی" مقایسه شود، به این منظور اقدامات حکومت در واکنش به ترور خارجی و رفتارهای امروز حکومت مقایسه می شود.
ترور مسولان هسته ای را به عنوان نمونه "ترور خارجی" در نظر می گیریم:

از خصوصیت ترور خارجی"پوشش کامل" آن درکمتر از چند ساعت توسط "تمامی" رسانه های حکومتی است. (به ساعت ها دقت کنید، در کمتر از 40 دقیقه خبر رسانی شده است!)

ویژگی دیگر، محکومیت ترور و راهپیمایی در نماز جمعه ها و "صدور بیانیه" در محکوم کردن حوادث رخ داده است. (نه محکومیت خبررسانی)

همچنین برگزاری راهپیمایی های "خودجوش" هواداران نظام، در محکومیت ترورهای انجام شده از دیگر نشانه های یک فعالیت تروریستی خارجی است. (نیروی انتظامی در پس زمینه برای حمایت حضور دارد)

مقامات نظام از جمله آیت الله خامنه ای، علاوه بر موضع گیری تند، توجه ویژه ای به حادثه و بازماندگان قربانیان حوادث "تروریستی توسط عوامل خارجی" می کنند، (هنوز چنین خبری منتشر نشده)

سایر مسئولین هم سعی می کنند که در "توجه ویژه" به خانواده قربانیان عقب نمانند!

حتی میهمانان خارجی هم موظف به ملاقات خانواده های قربانیان ترور هستند و این قسمتی از برنامه سفر دیپلماتیک است! (امید است که قربانیان اسیدپاشی هم مورد چنین توجهی قرار گیرند، خصوصا در ملاقات با مسئولان حقوق بشری)

علاوه بر این عطوفت ها با خانواده های قربانیان تروریستی، سعی می شود که یاد و خاطره مظلومیت قربانیان ترورها هیچگاه از یاد نرود، به همین منظور معابر شهری را به اسم آنان نامگذاری می کنند: (هنوز حتی اسم قربانیان اسیدپاشی بجز یکی اعلام نشده)

و همینطور جهت فراموش نشدن آثار حملات تروریستی در جامعه، اشیا مکشوفه و باقی مانده را در نمایشگاه ها در معرض دید عموم قرار می دهند: (اتفاقا یکی از قربانیان اسید پاشی سوار بر همین مدل ماشین بوده است)

هنوز بعد از یک ماه از وقوع اسیدپاشی ها در شهر اصفهان پلیس و سربازان گمنام بدنبال پیدا کردن مجرم یا مجرمان هستند و تنها تلاش پیگیر حکومت، سرکوب هرگونه اطلاع رسانی وصحبت از وقوع این حوادث و تهدید به مجازات متهمان احتمالی در صورت دستگیری است.
امید است که خون این "قربانیان اسید پاشی" مانند خون آن دیگر "قربانیان هسته ای" -که ظاهرا هردو توسط "دشمن" ترور شدند- رنگین باشد و حکومت همینطور پیگیر و با رئوفت از قربانیان و خانواده های آنان دلجویی کند.
گذشت زمان نشان خواهد داد که آیا حکومت در ادعاهای خود صادق است یا خیر...


پی نوشت:
1- هدف این نوشته صرفا ایجاد مقیاس "برخورد با حملات تروریستی" توسط جمهوری اسلامی است و قصد مطرح کردن چرایی و ایراد اشکال، از دلجویی از خانواده های قربانیان هسته ای را ندارد.
2- درپی واکنش های مردم و رسانه ها، خوشحالم که مساله اسیدپاشی سازمان یافته برای همیشه از جامعه رخت بربست.
3- اما با توجه به حضور و تقویت تفکرات ضد زن و ضد آزادی، نگرانم که اشکال دیگر خشونت علیه زنان با فرونشستن غبار این فجایع دوباره آغاز شود.

مسببین حوادث اصفهان کیستند؟


1- می گویند در روزگار قدیم، پادشاهی همراه با لشکرش از روستایی عبور می کرد. اتفاقا فصل پاییز بود و شاخه های درختان سیب در زیر بار محصول سر خم کرده و در مسیر پادشاه و لشکریان بودند. اندکی نگذشته بود که وزیر خودش را به شاه رساند و گفت "اعلی حضرت، سیب های این روستا به خوشمزگی و شیرینی معروف اند، دستی دراز کنید و یکی را میل فرمایید".
پادشاه نگاهی به وزیر می کند و می گوید: "اگر من به مال این روستاییان دست دراز کنم و "یک سیب" بچینم، لشکر پشت سر من چیزی از محصول این آبادی باقی نخواهند گذاشت!"

حال این حکایت ماجرای اسیدپاشی و سخنان امام جمعه اصفهان و سایر روحانیون بلند پایه و البته اقدامات بی خردانه مجلس است.
محمدتقی رهبر -امام جمعه اصفهان- حالا که واکنش ها شدید شده و امنیت روانی و فیزیکی شهر و کشور به هم ریخته می گوید که "من نگفتم از تذکر لسانی فراتر بروید!" (من فقط یک سیب چیدم!) ناگفته نماند که ایشان و سایر امامان جمعه در اقدامی هماهنگ تا قبل از واکنش مردم به ماجرای اخیر، یکصدا تبلیغ "واکنش قاطع تر نسبت به بدحجابی" می دادند، که در اقدامی موازی مجلس شورای اسلامی هم قوانینی در حمایت از مجریان امربه معروف و نهی از منکر تصویب کرد.

در خوشبینانه ترین حالت می توان تصور کرد که این اقدامات وحشیانه شاید به دستور مستقیم این افراد نباشد، اما اینان هنوز به جایگاه خود آشنایی ندارند و نمی دانند که هر سخن جهت دار آنان مسبب اقدامات افراطی و شنیع هوادارانشان است.
اگر امامان جمعه عنوان "امام" به معنای راهنما را یدک می کشند و نسبت به جایگاه خود آشنایی ندارند، که اصلا چه امامی هستند و مردم را به کدام سمت راهنمایی می کنند؟  و اگر هم عامدانه قصد تحریک پیروانشان را دارند که "آمر" جنایات رخ داده محسوب می شوند و باید در پیشگاه مردم مجازات شوند.

وقتی آیت الله خامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد 88، از "حمایت مردم ایران" سلب مسئولیت می کند -و مقصر اتفاقات بعدی را اشخص دیگر می پندارد- بدیهی است که گماشتگان و لشکریانش دقیقا فردای آن روز، مردم را می درند و جنایات بی سابقه ای در تاریخ ایران رقم می زنند. حال اگر رهبر کشور و یا امام جمعه اظهار کنند که این جنایات به امر آنان نبوده باید یا به عقل آنان شک کرد یا به نیتشان. مگر می شود رهبری نداند که لشگر درندگانش منتظر یک اشاره او برای پاره کردن مردم بی دفاع هستند؟!

این استدلال دقیقا در مورد سرکوب های زمان پهلوی از سوی همین افراد مطرح می شد و شخص اول مملکت را مسئول تمامی مشکلات خرد اتفاق افتاده می دانستند. حال سادگی است اگر فرض کنیم که این افراد نمی دانند و یا فراموش کرده اند نقش کلیدی سخنان و رفتارهایشان را در مقلدان و طرفدارانشان.

2- مابقی واکنش های دستگاه های امنیتی و پلیسی نسبت به برخورد با عاملان این حوادث تماما صحنه سازی و احمق پنداشتن مردم است. از بیان نقش سرویس های اطلاعاتی خارجی در حوادث تا خصومت های شخصی و بد حجاب نبودن افراد آسیب دیده.
عجیب است که با 5 سال تبلیغات مختلف و اعلام آمادگی برای کنترل هر ناآرامی، هنوز هیچ دستور کار و هماهنگی برای اقناع افکار عمومی در دستور کار نیروهای مختلف امنیتی و نظامی نیست!
بدتر از آن، برخلاف تبلیغات نیروهای انتظامی بر نظارت بر همه اعمال شهروندان و دستگیری عده ای جوان در "پشت بام" در کمتر 6 ساعت (که آن هم دروغ است) بعد از گذشت چندین ماه هنوز ایشان بدنبال "سرنخ" اتفاقات رخ داده در "خیابان" هستند!

امروز نیروی انتظامی خبر از دستگیری مظنونان می دهد، فردا قوه قضاییه تکذیب می کند! و همینطور سایر اظهارات کذبی که بیان می شود و توسط دیگرانی در ارگان های دیگر تکذیب می شود.
این به هم ریختگی نشان می دهد که علیرغم 5 سال تبلیغات "دژ آهنین"، هنوز نظام نسبت به کوچکترین اتفاقی آسیب پذیر و شکننده است.
حتی رو کردن کارت "مرگ آیت الله کنی" -5 ماه مرده- و تبلیغات آن هم نتوانست، توجه افکار عمومی را از این سبوعیت منحرف کند و حتی بدتر؛ این تبلیغات موازی، انتظار بیشتری برای حمایت "دولت مردمی" از مردم برانگیخت.
شاید اگر عمق فاجعه اندکی کمتر بود، این رفتارهای متناقض و دستپاچه، دستمایه خنده و انبساط خاطر عموم می شد... اما حیف که درد از توان تحمل فراتر است و تلخی این طنز دامن زنان این سرزمین را گرفته است.

3- مجلس که در همه کشورها مدافع حقوق مردم است، در ایران بدون توجه به اتفاقات پیش آمده و بدون توجه به عواقب سخنان و قوانین مصوبش، طبق همان دستوری که قبلتر امامان جمعه مبلغ آن بودند، بر قانونی کردن وحشیگری در خیابان ها اصرار دارد.
که اگر "نمایندگان مردم" -بخوانید رهبر- ذره ای دغدغه مردم داشتند، حداقل تصویب این طرح را به تعویق می انداختند نه اینکه رسما و فورا "اسید" بر زخم و روح مردم بپاشند.

4- هرج و مرج امروز قابل توصیف نیست، شاید تنها آمار مهاجرت سال آینده زنان و جوانان ایران، همراه با افزایش نرخ کشته شدگان مهاجران غیر قانونی ایران در دریاهای جهان، بتواند پرده از فشار روانی بر مردم ایران کنار بزند.
مگر می شود شب و روز با احساس ترس و ناامنی زندگی کرد؟ مرگ در راه "زندگی آرام" به مراتب بهتر از زندگی تحت لوای "دولت اسلامی" با رعب است.

پی نوشت:
1- امیدوارم مردم عملگرای اصفهان تا حصول نتیجه و رسیدن به حقوق مدنی شان که همان برچیدن این ساختارهای غیر قانونی و غیرپاسخگو است -حداقل در شهرشان، میدان مبارزه را ترک نکنند.
2- متاسفانه هیچ راهی بجز زور برای گرفتن حق نیست، البته بهترین راه همان مبارزات بدون خشونت است. انتخاب پوشش از حقوق اولیه هر انسان است که حتی "دولت اسلامی ایران" هم باید آن را به رسمیت بشناسد.
3- عکس بالا، رژه "یگان موتورسوار" در شهر اصفهان.

قصه دردناک ضحاک و اسیدپاشی بر روی جوانان ایران


در افسانه های ایران زمین آمده است که روزی حاکمی بر این سرزمین فرمان می راند که با اهریمن همدست بود و از بوسه شیطان بر دوش او دو مار رویید که از مغز جوانان ایرانی تغذیه می کردند. هر روز باید 2 جوان کشته می شدند تا مارهای جناب پادشاه از آن تغذیه کنند و پادشاه "آرامش" یابد...

داستان مفصل است و همه شنیده اید. با شنیدن خبر اسید پاشی به زنان اصفهانی این داستان در خاطرم زنده شد. روزی دو جوان قربانی جاه طلبی های حاکمی می شوند که جز ظلم و تباهی حاصلی برای مردم ندارد...

نکات جالبی در این افسانه وجود دارد:
1- ضحاک علیرغم تمام جنایاتش، در انتهای داستان هیچگاه به قتل نمی رسد، بلکه در "دماوند کوه" به بند کشیده می شود.
2- مارهای ضحاک از "مغز جوانان" تغذیه می کنند! نه اندام دیگر بدن و نه مغز کهنسالان. مشخص است که مغز نمادی از علم و حکمت است و "جوان" نمادی از شور و زندگی؛ همینطور "مار" در زمره پست ترین و مخوف ترین جانوران است.
3- جوانان ایرانی نه برای خوراک "شاه" که برای خوراک "مارهای پادشاه" کشته می شوند. (کمترین منفعت به هزینه)
4- تنها نتیجه سیر کردن مارهای پادشاه، "آرامش خاطر" پادشاه است. هیچ فایده دیگری از کشته شدن جوانان حاصل نمی شود.
5- در افسانه، ضحاک هزار سال پادشاهی می کند و در انتها با خشم آهنگری که تمامی فرزندانش طعمه مارهای شاه شده اند، از قدرت به زیر کشیده می شود.
...و بسیار دیگر جزییات ظریف و نهان که قابل توصیف نیست.

وضعیت امروز ایران از نظر مهاجرت مغزها، بیکاری و اعتیاد جوانان، اعدام، تصادفات و دهها مورد دردناک دیگر تفاوت چندانی با سیاه ترین دوره "افسانه های ایران" ندارد. اینها بجز موارد خاص عدم حق تحصیل جوانان، زندانی کردن آزاد اندیشان و ... و مورد اخیر اسید پاشی به روی جوانان ایرانی است.
حتی کلمات هم از توصیف وضع اسفناک امروز ایران عاجزند.

به جرات، نقالان این افسانه هم هیچگاه به ذهنشان خطور نمی کرد که روزی برسد که وحشیگری و ظلم بر مردم، چنین آشکار و بی دلیل در روز روشن جوانان ایران را به کام نیستی بکشد و سیاه ترین روزهای تاریخ ایران نه در افسانه که در واقعیت اینگونه رقم بخورد.

خودکامگی حاکم ایران و عدم آرامش او باعث مصیبت و سختی زندگی میلیون ها ایرانی شده است، بازیچه اتمی رهبر به قیمت تحریم های کمرشکن و فشار اقتصادی، بر پشت تک تک مردم ایران سنگینی می کند. همینطور خفقان ناشی از ترس او از برخواستن هرگونه صدای حق طلب، روح مردم را اسیر کرده و گلویشان را فشرده است.
تمام دستگاه تبلیغات و لشکریان و جیره خواران بکار گرفته شده اند که شاید آن بازیچه یا این خفقان، بتواند اندکی "آرامش خاطر" برایش فراهم کند یا در بهترین حالت چند روزی عمر حکومت ظلم را افزایش دهد.
غافل از اینکه روزی "فریدون" معاصر برخواهد خواست و با کمک "کاوه" ایران را از شر این ظلم نجات خواهد داد. امیدوارم که برخلاف افسانه عمر حکومت ضحاک، طولانی نباشد.

پی نوشت:
1- بسیار از شنیدن خبر اسید پاشی ها، و بدتر از آن ایجاد جو "رعب و وحشت"، خشمگین و اندوهناکم.
2- مشخص است که جو روانی و واکنش به اسید پاشی بسیار بیشتر از پیش بینی برنامه ریزان این حرکت بود و اینان سراسیمه بدنبال جمع کردن ناآرامی بوجود آمده هستند، و بدلیل حماقت بیش از حد این افراد -مانند انتخابات 88-، بازهم نتوانسته اند پیش بینی چنین واکنش گسترده را کرده و احیانا راه حلی برای آن از قبل آماده کنند.
3- مضحک ترین فرافکنی، منصوب کردن این عمل وحشیانه به سرویس های اطلاعاتی کشورهای دیگر خصوصا اسراییل است! اینان فکر می کنند دستگاه های امنیتی سایر کشورها هم مثل ج.ا مسئول قتلهای وحشیانه و ایجاد رعب و وحشت هستند.

4- با خانواده قربانیان حوادث همدردی و برای مردم اصفهان خصوصا زنان و دختران این خطه آرزوی آرامش و امنیت دارم.

این بار هدف مذاکرات هسته ای: دور زدن آیت الله خامنه ای!


اینطور که از شواهد و قرائن پیداست، از روز انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری و قول او مبنی بر حل تمامی مشکلات از دروازه "حل تحریم ها" و "حل موضوع هسته ای"، تمام مذاکره کنندگان و کارشناسان جمع شده اند که آیت الله خامنه ای و خواست های او را دور بزنند!
البته دنیا که قبلتر هم گفته بود که اجازه هسته ای شدن به ایران نمی دهد و نخواهد داد، حتی به قیمت نابودی اقتصاد و مردم ایران. اما از روز سرکار آمدن جناب روحانی و خواهش او و "تیم مذاکره کننده" بر توافق با جهان تا امروز، تقریبا هرگونه توافق و پیشنهاد تنها جهت دور زدن آیت الله خامنه ای بوده و بس!
به عنوان مثال در توافق اولیه ای که -سال گذشته- صورت گرفت، با توجه به حساسیت سنتی رهبر بر "تعداد سانتریفیوژها"، مجموعه مذاکره کننده تصمیم گرفتند که تعداد سانتریفیوژها را "زیاد" اعلام کنند اما کیفیت و ظرفیت هر دستگاه کم باشد. به زبان ساده یعنی تعداد زیادی دستگاه کم ظرفیت "غنی سازی" که نتیجه عملی اش با تعداد کم دستگاه های غنی سازی با ظرفیت بالا -نسل پیشرفته- تفاوت نکند!
مشخص نیست کدام شیرناپاک خورده ای این موضوع را به رهبر گزارش می دهد و نتیجه کار را که با واحد اندازه گیری "سو" بیان می شود، به گوش رهبر می رساند که شخص ایشان در سخنرانی عمومی تیرماه از این اصطلاح استفاده می کند و تاکید می کند که تعداد دستگاه برای ما مهم نیست بلکه "خروجی سیستم" باید زیاد باشد. و اینگونه تمام رشته های توافق اولیه مذاکرات پنبه می شود.

بعد از لو رفتن ماجرا، عقلای دنیا دوباره عقلشان را روهم می ریزند و دنبال راه چاره ای می گردند که چطور در عین حفظ ظاهر همچنان دسترسی آیت الله خامنه ای به بمب اتم را محدود کنند، که این بار -اخیرا- پیشنهاد داده اند که بسیار خوب، رهبر بر "ظرفیت غنی سازی" حساس است، ما اورانیم تغلیظ و ذخیره شده را از ایران خارج می کنیم، اما "ظرفیت غنی سازی" را طبق خواست ایشان عمل می کنیم! به عبارت دیگر ایران تاسیسات غنی سازی اش را حفظ کند اما در عمل ماده اولیه این کارخانه عظیم از ایران خارج شود. در این حالت بازهم انحراف ایران به سمت ساخت بمب اتمی کنترل می شود، در عین اینکه سانتریفیوژها -بخوانید ناموس نظام- و کارخانه های غنی سازی حفظ می شوند.

لازم به ذکر است که معادن اورانیم ایران اندک است و در صورت خروج ذخایر تغلیظ شده فعلی؛ برای ساخت بمب اتمی، ایران نیاز به واردات خواهد داشت. کنترل ورود و خروج اورانیم هم نسبتا آسان، و بدلیل پیچیدگی و حساسیت این ماده براحتی قابل شناسایی است.
به این صورت ایران همچنان نمی تواند در مدتی کوتاه دسترسی به بمب هسته ای داشته باشد. و نظارت و اطمینان خاطری برای سایر دنیا -کشورهای غربی- ایجاد می شود، که بدون شک به رفع تحریم ها کمک می کند.

این بار باید دید که خبرچینان و "سوداگران تحریم"، چطور موضوع را به آیت الله می رسانند و ایشان در توجیه توانایی دسترسی اش به بمب هسته ای چگونه توافق نوپا را بر هم می زند.

پی نوشت:
1- ظاهرا قرار است که ذخیره اورانیم به کشور دوست و برادر "روسیه" تحویل داده شود!
2- جای نگرانی بابت لو رفتن ماجرا نیست، چرا که موضوع مهم، نه تشخیص ترفند جدید، که چگونگی برخورد و فراهم کردن پاسخی "ظاهرا منطقی" برای آن است.

ائتلاف علیه داعش و سردرگمی جمهوری اسلامی

از آغاز اعتراضات مردم سوریه علیه خاندان اسد، مواضع جمهوری اسلامی بر خلاف "بهار عربی در سایر کشورها" بر وارداتی بودن این معترضین و حمایت از دولت موجود شکل گرفت.
این روند در طول دو سال اعتراضات و مسلحانه شدن درگیری ها و شکل گیری گروه های مختلف ادامه یافت. تقریبا تا قبل از قدرت یافتن ناگهانی داعش و حمله به عراق و فشار بر سرنگونی دولت مالکی، جمهوری اسلامی تنها با جنگ رسانه ای و تبلیغات تلاش می کرد که داعش را هم مانند ارتش آزاد سوریه - گروه معتدل تر مخالفان بشاراسد- که از حمایت های معنوی و اندکی مادی غرب برخوردار بودند، ساخته  دولت های غربی معرفی کند که با هدف سرنگونی بشاراسد بوجود آمده اند.

اما بعد از حمله این گروه به عراق و تهدید دولت مالکی، تهران متوجه خطر دیگری شد و قبل از آنکه بتواند نیروهای شیعه را برای مقابله بسیج کند، دولت مالکی مجبور به استعفا شد. موضع غرب تا اینجا انفعال بود و هرگونه کمک نظامی را منوط به روی کار آمدن "دولت فراگیر" در عراق می دانست. به همین دلیل دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی بدون هیچ مشکلی داعش را موجودی ساخته شده توسط غرب -بدون تاکید بر بستر ایدئولوژی اسلامی وبا تاکید کم بر دولت های اسلامی- معرفی می کرد.

در این زمان جمهوری اسلامی حس کرد که جبهه "حق و باطل" بوجود آمده و به تمامی گروه های مخالف داعش، اعم از نیروهای دولتی عراق، گروه های کوچک شیعیان، کردهای عراق و.. کمک های تسلیحاتی و نظامی داد و به نوعی قبل از ائتلاف غرب علیه داعش شروع به مقابله با دولت اسلامی کرد.

اما مشکل اصلی جمهوری اسلامی از آنجا آغاز شد که در مدت اندکی مواضع خنثی غربی ها تبدیل به مواضع خصمانه و درگیری نظامی علیه داعش شد و حملات هوایی علیه داعش به رهبری امریکا شکل گرفت.
علاوه بر سردرگمی ناشی از تغیر موضع غرب علیه داعش (از حمایت به مقابله)، عدم دعوت ایران در ائتلاف علیه داعش باعث سرخوردگی حکومت ایران شد. به طوری که در مصاحبه تلویزیونی آیت الله خامنه ای در بیمارستان -به علت پروستات- او خبرهای ائتلاف علیه داعش را سرگرمی خود نام برد!
البته با جدی شدن حملات هوایی امریکا در عراق، جمهوری اسلامی مخالفتی با حضور نظامی بیگانگان نکرد و خبرهای "حملات  غرب" بسیار کمرنگ شد.
بعد از گسترش حملات هوایی به خاک سوریه این بار جمهوری اسلامی احساس خطر مضاعف کرده و سردرگم از هدف نیروهای ائتلاف علیه داعش است.

جمهوری اسلامی امروز متوجه نمی شود که هدف از حمله به گروه داعش چیست. و چون تصور و تبلیغ می کرده که داعش زاییده غرب و جهت سرنگونی اسد و گسستن جبهه مقاومت علیه اسراییل است. در بلاتکلیفی  برای موضع گیری له یا علیه آن گرفتار شده است.
تئوری های مختلفی ساخته شده که هیچ کدام مناسب وضع موجود نبودند، مثلا ابتدا تبلیغ کرد که داعش برای سرنگونی اسد تشکیل شده، یا تجزیه مناطق سنی نشین عراق هدف است، سرنگونی دولت عراق، جنگ مذهبی شیعه و سنی و برادر کشی، نگرانی از بازگشت سربازان غربی داعش به کشورهایشان و ده ها اتهام دیگر بطور متناوت تکرار شده که نشان می دهد ندانستن چگونگی اتفاقات، و "ابهام از آینده" باعث هراس حکومت شده است.
همینطور درحالی که -حکومت- شدیدا موافق اتحاد منطقه ای علیه داعش است، از دخالت نظامی ترکیه که داعش به کنار مرزهایش رسیده برآشفته می شود، صرفا به دلیل مواضع "ضد اسد"ی ترک ها.

تقریبا هیچ کس از اتفاقات آینده خبر ندارد، اما امر مسلم این است که قدرت علنی ایران -سپاه قدس- در عراق بعد از حمله نظامی امریکا به عراق و دولت شیعی مطیع تهران دیگراز بین رفته است و بشاراسد بزودی باید با قدرت خداحافظی کند. و نقشه هلال شیعی و محور مقاومت به کل عوض خواهد شد.
 همینطور شکل گیری منطقه مستقل کردنشین در سوریه و یکپارچه شدن این منطقه با کردهای عراقی محتمل است. که با حمایت تمامی کشورهای غربی پشتیبانی و با مخالفت ترکیه و ایران مواجه خواهد شد.

از نظر من، بزرگترین زنگ خطر برای شخص آیت الله خامنه ای و جمهوری اسلامی در برآورد واقعی نفوذ و قدرت نظامی شان در منطقه و روی زمین به صدا درآمده است.
به مدعای رسانه های سپاه، سردار سلیمانی و سپاه قدس، که (بعد از خروج نیروهای غربی) امنیت دولت عراق را تضمین می کردند، نه تنها با حمله داعش غافلگیر شدند، که بعد از یک ماه درگیری و حضور شخصی سردار سلیمانی در منطقه، تنها یک شهر-آمرلی- وبخش کوچکی از مناطق تحت نفوذ داعش پس گرفته شد!
وضعیتی که حداقل با هجمه تبلیغاتی رسانه های حکومتی همخوانی ندارد.

پی نوشت:
1- بیش از یک هفته است که BBC فارسی تیتر اول خود را به خبرهای شهر "عین العرب" یا همان "کوبانی" اختصاص داده و اصرار عجیبی بر استفاده از نام محلی و کردی -نه عربی و رسمی- این شهر دارد.

2- مطالب قدیمی تر، اما مرتبط را هم از اینجا می توانید دنبال کنید:
نقشه جدید خاورمیانه
رویای امپراطوری ایران بعد از قرن ها