انهدام ماکت ناو هواپیمابر، نشانه قطعی توافق هسته ای!

1- نیروی دریایی سپاه مانوری را برگزار کرده که در آن ماکتی از ناو هواپیمابر امریکا را که پیشتر در مقیاس کوچکتر ساخته بود، منهدم کرد و نمایشی را ترتیب داد که نشان دهد، ایران گرچه که دستش از "بمب هسته ای" خالی شده اما هنوز توان رزمی اش را حفظ کرده است.

 اینکه امروز سپاه بالاخره نتیجه زحمات چند ساله اش در ساخت ماکت ناوهواپیمابر را به آتش کشید تا به زعم خودش اقتدارش را نمایش دهد، نشان می دهد که اولا منبع اقتدار نظام تنها در انبار موشک هایش باقی مانده است. و ثانیا این نمایش از مدتها قبل برای رونمایی در روز توافق احتمالی هسته ای برنامه ریزی شده بود، تا وزنه تعادلی باشد برای نظامی که گرچه  صدای شکستن استخوانهایش در زیرتحریم ها به گوش همه رسیده و پای میز مذاکره با قدرت های جهان وادار به عقب نشینی ده ساله شده اما همچنان می تواند نقش قداره بند منطقه را ایفا کند!

واضح است که ایده این آتش بازی های پرخرج که حتی دیگر مصرف داخلی هم ندارد -و بیشتر موجب خنده حضار است-، از مغز فرماندهان سپاه تراوش کرده، چرا که تنها این افراد هستند که همچنان در فضای جنگ 8 ساله با صدام -دوران جوانی شان- سیر می کنند و هنوز نتوانسته اند با واقعیات روزگار جلو بیایند. تقویم ذهن این افراد حتی به ناو وینسنس و اندک مداخله امریکا در جنگ ایران-عراق که منجر به اتمام جنگ شد هم نرسیده است.
بال و پر دادن به لشکر این افراد عقب مانده باعث شد که آیت الله خامنه ای علاوه بر "نرمش قهرمانانه" مجبور به پذیرش توافق و "سرکشیدن جام زهر" شود بدون آنکه ذره ای از این سپاه پرهیاهو بتواند در روز مبادا به کمکش بیاید. نهایت از کل این خندق بودجه و امکانات، نمایشی طنزی بیرون آمده که حتی مرهم "دل آقا" هم نمی شود!

بازوی نظامی رهبر برخلاف جثه بزرگ و هیاهوی بی پایانش، تبدیل به زائده ای فاسد و ناکارآمد شده است و بزودی باید بخش بزرگی از آن جدا شود تا اولا کمکی به اقتصاد کشور در این شرایط بحرانی کرده و ثانیا مابقی سیستم کارآمدتر سپاه بتواند از بین خروارها فساد و بدنامی نفسی تازه کند. خصوصا اگر شرایط سیاسی کشور به سمت ثبات و آشتی با جهان پیش برود اساسا دیگر دلیلی برای نگهداری از این بدنه عظیم ناکارآمد برای روز مبادا نمی ماند. که حتی در روز مبادا هم بعید است بتوانند یک دهم اندوخته فربه زمان صلح مثمرثمر باشند.

2- اظهارات نخست وزیر اسراییل در اعتراض به رضایت قدرت های جهان به ایران هسته ای، گفتگوهای مطبوعاتی تیم مذاکره کننده ایران و طرف غربی مبنی برخوشبینی در رسیدن به توافق، سخنرانی آیت الله خامنه ای و "نفرین" کشورهای غربی بجای شاخ و شانه کشیدن و تمسخر آنها -طبق روال معمول-، و همینطور زمان بندی اعلام خبر و مهلت رسیدن به توافق در نوروز ایرانی، همگی نشان می دهد که توافق یا صورت گرفته و یا زمانبندی انجام آن مشخص شده است.
از آنجا که این اعلام خبر منطبق بر تقویم ایران است، به نظر می رسد که از اکنون دولت برنامه هایی جهت جلوگیری از شوک اقتصادی به بازار و کنترل شرایط درنظر گرفته است؛ که برخلاف بازوی کلفت و بی عقل سپاه، طرحی هوشمندانه را نشان می دهد. این بار دولت تلاش می کند که برخلاف تبعات پذیرش قطعنامه 598 بر اقتصاد و جامعه، حساب شده و بتدریج هم خبر را اعلام کند و هم از نوسانات بازار سرمایه مانند کاهش ارزش دلار و طلا جلوگیری کند و هم مانع رشد قیمت مسکن شود.

ای کاش که اولا با لجاجت آیت الله خامنه ای پروژه هسته ای ایران وارد فاز تحریم ها و قطع ارتباط اقتصادی با جهان نمی شد و ای کاش که بسی زودتر این پرونده بسته می شد و این همه هزینه به مردم تحمیل نشده بود... اما زمان به عقب بازنمی گردد و از قدیم گفته اند "جلوی ضرر را از هرکجا که بگیری نفع است". باز هم تمام شدن این بلندپروازی های هسته ای رهبر فعلی ایران، جای بسی خوشوقتی دارد. امیدوارم که این تسلیم هسته ای اولا درس عبرتی برای ایشان شده باشد که دیگر حکومتش و جامعه را دچار لجاجت هایش نکند و در نهایت به گشایش فضای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی در داخل و خارج منتهی شود تا از منافع آن مردم ایران هم بهره ای ببرند.

پی نوشت:
1- انهدام ماکت ناو امریکایی تنها آتش بازی مراسم "تسلیم هسته ای" است! چرا که اگر سپاه حقیقتا توانی برای مقابله با "هر حرکت" دشمن داشت، از خون ریخته شده سردارش به دست اسراییل "تنها با چند شعار کوبنده" نمی گذشت.
این سازشکاری سپاهی که قرار است پاسدار انقلاب اسلامی باشد -علیرغم دهان های پرشعار سرداران-، بزرگترین خطر برای "رهبر انقلاب" و حکومت اوست. هشداری که آیت الله باید زودتر از سپاهش، دست از انقلابی گری بردارد.
2- ساختن شناوری در چنین ابعاد عظیمی (330 متر) تنها به هدف انهدام و تخریب با صدها موشک! نهایت حماقت و اتلاف منابع سپاه پاسداران است؛ این فرماندهان مانند کودکانی هستند که بدون توجه به وضع خانواده، پول توجیبی بی حساب می گیرند تا با ترقه بازی هایشان سرگرم شوند.
3- کل سرداران کلفت سپاه با همه زرادخانه های تسلیحاتی به اندازه یک جواد "ظریف"، در روز مبادا بدرد آیت الله خامنه ای نخوردند و نخواهند خورد. امید است که درسی شود برای مابقی روزهای حکومت ایشان.

محبوبیت دردسرساز خاتمی!


این مطلب ترکیبی از تحلیل 4 سال پیش و الصاق آن به شرایط امروز شیخ "محمد خاتمی" است. بدلیل پر رنگ شدن خبر ممنوعیت رسانه ای و همینطور خبر فوت خواهر ایشان.
ابتدا خلاصه ای از مطلب سالیان پیش:

جادوی خاتمی 
یادم هست قبل ترها که گاه مطالبی می نوشتم، در میان مطالب سیاسی، زمانی که در مورد سید محمد خاتمی مطلبی منتشر می کردم، استقبال خوانندگان از آن بسیار بیشتر از سایر مطالب بود. من اسمش را میگذارم "جادوی خاتمی".
به نظر می رسد که بیشتر این محبوبیت بخاطر وجه خوب و معتدل با گرایش به خاکشیر مزاجی ایشان باشد. یادمان هست که در سالهای ریاست جمهوری، سید محمد خاتمی معمولا بشاش و آرام ظاهر می شد و به همین دلیل، در خاطره اکثر ما چهره ای خندان دارد و صحبت های شیرین و سخنوری هایش از یاد مستمعین نخواهد رفت.
بعد از گذشت سالها از دوره ریاست جمهوری او، هنوز هم بنوعی نگاه عامه به حرکات و سخنان خاتمی است.به جرات می توان گفت که خاتمی تنها مسئول معزول است که همچنان مورد توجه اقشار جامعه، خصوصا نخبگان است. کوچکترین حرف نامطبوع او را به باد انتقاد می گیرند و نسبت به آن واکنش سریع و شدید نشان می دهند.به عبارت دیگر می توان او را همچنان ناخدای کشتی اصلاح طلبی ایران نامید. گرچه که امروزه دیگر چیزی از بدنه و خدمه این کشتی باقی نمانده و اکثر آنها یا خانه نشین یا زندان یا به خارج رانده شده اند، اما خاتمی همچنان در صدر تنها "حزب موثر غیرحکومتی" قرار دارد و نماینده آن است.به دلیل همین اقبال مردمی است که حکومت نیز موثر به او نگاه کرده و به عنوان وزنه سیاسی- اجتماعی سعی در معامله با او دارد. 
راز  "جادوی خاتمی" همین بی خاصیتی و هم رنگی با هر گروه و مرام و مسلک است.
از همان روزی که با شعار آزادی به میدان آمد و مردم او را انتخاب کردند همین احساس تله پاتی عمومی شکل گرفت و خصوصا قشر تحصیل کرده بیشتر اطراف او را گرفتند و بعد از برد انتخاباتی احساس برد می کردند (بگذریم از تفاوت برداشتهایی که مردم از "آزادی" مورد نظر خاتمی داشتند)،  در دنباله او همچنان همان خاتمی بود با همان خصوصیات، اما سطح توقع جامعه و نخبگان بالاتر رفته بود و به او انتقاد می کردند تا امروز که همچنان بسیاری او را مسئول فرصت های از دست رفته آن دوران می دانند.هنوز هم هیچ کس به این نکته توجه نکرده است که رمز محبوبیت او همین "بی خاصیتی" است، اگر خاتمی دارای "مواضعی محکم" و "جدیت در کار" بود هیچگاه به این اندازه محبوب نمی شد.
این اخلاق ما ایرانی هاست که از اشخاص بی خاصیت و بی نظر بیشتر خوشمان می آید زیرا بدلیل خود رایی و منیّت ذاتی مان، احساس می کنیم که آنها مطیع نظر ما هستند. -همه ما در زندگی شخصی نیز معمولا این افراد را دیده ایم و احتمالا با آنها دوست هستیم!
نکته ای را که نباید از یاد برد آن است که، یک جامعه و حتی حکومت به هردوی این اخلاقیات نیاز دارد، زمانی میانه روی و اعتدال جهت کسب وجه لازم است و زمانی جدیت و پشتکار برای به سرانجام رساندن اهداف.و با توجه به همین نکته، نمی توان از رابطه خوب مردم و دولت و همچنین بهبود روابط خارجی ایران در زمان ریاست جمهوری خاتمی -که در تمام دوره جمهوری اسلامی بی سابقه بود- غافل شد.
اعتقاد دارم که در ساختار قدرت در جمهوری اسلامی، روحیه خاتمی بیش از آنکه مناسب رییس دولت باشد، مناسب جایگاه رهبری نظام است.

 محبوبیت خاتمی، عمدتا به علت تساهل و تسامح ناشی از "انفعال" او ایجاد شده است و منطقا نباید هیچ خطری را متوجه حکومت بکند، اما رمز کار درهمین "محبوبیت" او نهفته است. محمد خاتمی هر روزی که در دایره انتخاب مردم قرار بگیرد، پتانسیل بالای برگزیده شدن دارد. و ممنوع التصویر و خبر کردن او تلاشی سفیهانه تنها جهت کمرنگ کردن این اعتبار است. چرا که حدود 10 سال از کنار رفتن او از قدرت می گذرد و این محبوبیت امروز نه از طریق رسانه که بدلیل خاصیت ذاتی خاتمی وجود دارد به همین دلیل با "بایکوت رسانه ای" از بین نخواهد رفت.

علاوه بر مطالب فوق باید اضافه کرد که "نظام جمهوری اسلامی" مانند سایر حکومت های دیکتاتوری، بجز شخص اول مملکت، تحمل محبوبیت اشخاص زنده دیگر را ندارد، حتی اگر این افراد به بی خاصیتی "محمد خاتمی" باشند!
در جمهوری اسلامی این نگاه بیشتر ناشی از حسادت شخصی و گروهی آیت الله خامنه ای و اطرافیان او نسبت به تمامی "آلترناتیوهای قدرت" کمابیش وجود دارد. چه آن فرد از جنس آیت الله منتظری -سابقون انقلاب و معمار ولایت فقیه- باشد، چه همکار، دوست و فامیل دور مانند میرحسین موسوی و چه حتی از چاکران آستان مانند محمد خاتمی، هیچکدام تحمل نمی شوند و همه بسته به خطرشان برای قدرت، در لای نَمَد گذاشته می شوند تا عمرشان به سر رسد.

پی نوشت:
1- حمله اخیر رسانه ای به محمد خاتمی حتی اگر بدستور بیت رهبری نباشد، قطعا بدون چراغ سبز ایشان نیست. آیت الله خامنه ای هنوز خاطرات ناخوشایندی از دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی در ذهن دارد، خصوصا که بعد از آن 8 سال تحمیلی، رییس جمهور محبوبش بر سرکار آمد و یگانگی قدرت ایشان به کمال رسید.
2- معمولا این حملات به خاتمی بصورت تناوبی، نزدیک به هر انتخابات شدت می گیرد، تا علاوه بر شخص او سایر اصلاح طلبان نیز عبرت بگیرند! این بار اما بدلیل حضور دولت روحانی این حملات زودتر آغاز شده چرا که در شرایط جدید جای پای مناسبی در اختیار اصلاح طلبان برای حضور دوباره در قدرت بوجود آمده که خطر آن بدرست توسط اصولگرایان استشمام می شود. (مطلب قبل -جادوی خاتمی- مربوط به جنجال انتخابات قبلی مجلس نهم است)

آیت الله خامنه ای بازهم در موضع ضعف

سخنرانی آشفته اخیر آیت الله خامنه ای فضای رسانه ای را در نوردیده و شاید بتوان به آن لقب ناهمگون ترین سخنرانی آیت الله خامنه ای بعد از نمازجمعه خرداد 88 داد.
مشابه صحبت هایی که او در کمال استیصال در مقابل مردمی که خواهان تغیر نتایج انتخابات بودند ایراد کرد و نهایتا با احساساتی کردن فضا، از "جسم و جان" خودش مایه گذاشت و فجایع روز بعد از آن اتفاق افتاد و سایر حوادث که بهتر می دانید.

این بار اما آیت الله خامنه ای با اینکه تحت فشار است اما توانی برای استفاده از هیچ اهرم قدرتی ندارد، و با همان لحن ملایم و ضعیف و همچنان بد بینانه، بیچارگی اش را نمایش می دهد. نه دیگر ساختار هسته ای اش شعبده ای برای نمایش دارد و نه بازوی نظامی اش بالاخص "سپاه قدس" توانی برای قدرت نمایی دارد. با نبود "دلارهای نفتی"، دستاوردهای تکنولوژیکی سپاه به فیلم های مجعول هواپیماهای مدل و گاه گدار آتش کردن موشک های بالستیک به اسم "تکنولوژی فضایی" محدود شده و حتی رزمایش های پرطمطراق هم از دستور کار خارج است. وضعیت سپاه قدس و حزب الله لبنان و مزدوران عراقی هم بهتر نیست، دستگاهی که با پولهای بی حساب نفتی گسترش یافته بود و حمایت جلب می کرد، در حداقلی از آمادگی جهت مقابله احتمالی با داعش خلاصه شده، چه در جبهه شرق عراق و چه درسوریه. حتی کُری خوانی های سرداران سپاه به اسراییل جهت تلافی کشته شدن "سردار ایرانی" هم نهایتا با خون بهای چند "سرباز اسراییلی" تمام شد.

در 25 سال حکومت آیت الله خامنه ای، هیچگاه اینطور جمهوری اسلامی در تنگنای اقتصادی و تحریم روابط خارجی قرار نداشته و رهبری اشتباه او و پافشاری کودکانه اش بر داشتن انرژی هسته ای که به زعم خود می خواست حاشیه امنیتی برای "نظام" ایجاد کند، نه تنها به بن بست رسیده که حیاتش را نیز تهدید می کند. او نیز مانند هر دیکتاتور دیگری از اذعان "پافشاری بر اشتباهش" وحشت دارد و بعید است بتواند با این "حقارت" ای که غربی ها می خواهند به او "دیکته" کنند کنار بیاید.

آنقدر ذهن رهبر بدلیل تحقیر ناشی از پذیرش اشتباه و دست خالی اش از هرگونه واکنش متقابل آشفته است که مانند کودکی که در دعوایی کتک خورده، زورمندان را به آینده نامعلوم حواله می دهد و اروپا را به تحریم "گاز آینده" تهدید می کند! بدون آنکه حتی به عواقب این صحبت های خود فکر کند. چرا که اگر فرض کنیم که او همچین وسوسه ای در ذهن داشته باشد، اولا این نیت کینه جویانه نیازی به ذکر در مجامع عمومی ندارد، و ثانیا بدترین زمان ممکن برای ابراز آن دقیقا همین امروز است که پای غرب بر گلوی "نظام" است و هر حرکت بیجا می تواند رسیدن به توافق و بازکردن راه تنفس -لغو تحریم- را سالها به عقب بیندازد.

اما خبر خوب آن است که در پس این بیچارگی و تهدیدهای پوچ آیت الله خامنه ای فشار عظیمی نهفته که نشان از توافق و قبول شرایط غرب دارد. چرا که حداقل در 10 سال گذشته و در جریان مذاکرات هسته ای هیچگاه چنین مشغولیت ذهنی از آیت الله دیده نشده بود و وی بیشتر برای سرگرمی و کاغذپاره و سر دواندن غربی ها نماینده ای برای صحبت با آنها می فرستاد. این فشار و دیکته ای که رهبر از آن حرف می زند یعنی قبول بند به بند شرایط، آن هم در حالی که در ازای آن قرار نیست وضعیت به شکل سابق برگردد بلکه غرب تنها اندکی فشار تحریم ها را کم خواهد کرد که تنها هوایی به ریه نظام برسد و این همان نام "تحقیر" را همراه دارد که خود آیت الله به اسم "تحقیر ملت ایران" از آن نام می برد.

در همین سخنرانی او همچنان به مجموعه ای از راهکارهای بهبود اقتصاد اشاره می کند مانند رشد بخش خصوصی و گردش چرخ اقتصاد دولت با مالیات مردم و حمایت از تولید داخلی و... که از روحانی به سن او که به تازگی با مفاهیم مدرن دانش، اقتصاد و اوضاع کشورهای دیگر آشنا شده بیشتر از این انتظار نمی رود. اما همین مفاهیم درست چون که از دهان او بیرون می آید مورد پذیرش مردم قرار نمی گیرد علی الخصوص که بیت رهبری مالک یا ذی نفع در بزرگترین مجموعه های اقتصادی کشور است که از هرگونه حسابرسی، مالیات، و حتی نظارت خارج هستند.
تنها شرط پذیرش صداقت آیت الله در راهکارهای بهبود اقتصاد، برداشتن اولین قدم از سوی خود وی در بازکردن دست رسانه ها و مراجع قانونی برای نظارت بر این سازمان ها و مسئول کردن آنها در پرداخت بزرگترین حجم از مالیات های پرداختی به دولت است.

نهایت آنکه با وضع کنونی پرونده هسته ای به تاریکخانه تاریخ سپرده خواهد شد و دیگر نامی از "حق مسلم ما" و گرانترین تاسیسات هسته ای تاریخ که پیچ هایش به قیمت "از بین رفتن سرمایه های ایران" بسته شده، برده نخواهد شد.
اینکه روابط ایران چقدر بتواند با امریکا بهبود یابد به مقدار زیادی به مقامات امریکایی بستگی دارد، چرا که دولت روحانی به عنوان وصلت دهنده، بیشترین اشتیاق و اختیار را در این زمینه داشته و تقریبا از حداکثر فرصت ها استفاده کرده. اما علاوه بر منفعت برندگان داخلی از نبود ارتباط میان ایران و جهان، کشورهای منطقه بخصوص عربستان، اسراییل و ترکیه تا حد امکان سنگ اندازی خواهند کرد جهت جلوگیری از بهبود وضعیت ایران، برداشته شدن تحریم ها و رشد اقتصادی، که مانند همیشه تاریخ حمایت خودفروختگانی از داخل را نیز همراه دارند.

پی نوشت:
1- به نظر می رسد آیت الله خامنه ای یک نقطه ضعف حیاتی دارد و آن تعدد گزارش ها و اخبار بد رسیده به او است. که اینطور کلافه اش کرده و مانند هر انسان دیگری تلاش برای خلاصی از این وضعیت می کند. مشخصا نقش دولت روحانی در به هم زدن آسایش و فکر آیت الله قابل انکار نیست!
2- از الزامات دیکتاتوری پذیرش و تحمل شنیدن تمامی گزارش ها به حجم"یک مملکت" و تصمیم گرفتن بجای نهادهای مدنی و برنیاشفتن از انبوده خبرهای بد است. حتی اگر زبانی برای عذرخواهی از اشتباهات تصمیم گیری وجود نداشته باشد.

دستاوردهای انقلاب، (نگاهی متفاوت به نتایج)

به مناسبت مراسم سالگرد 36امین سال انقلاب اسلامی، "محمد رهبر" در مقاله ای، به گوشه ای از فرصت های سوخته و مصیبت های وارده به ایران در اثر انقلاب اشاره می کند، این حقایق انکار ناپذیر، چیزیست که روزانه تک تک مردم ایران با جانشان حس می کنند.
اما نگاهی کلی تر به وضعیت جغرافیا و تاریخ ایران نشان می دهد که موقعیت ایران به عنوان سرزمینی که در منطقه خاورمیانه قرار گرفته و خواه ناخواه در معرض افکار و سابقه اسلام قرار داشته و دارد، نسبت به همسایگان خود چندان بدتر نیست.

بعد از گذشت دهه ها از حضور استعمار در منطقه و شکل گیری مرزهای جغرافیایی -بعد از جنگ جهانی دوم-، کم کم موج مردمسالاری به کشورهای منطقه رسیده و و به برکت درآمد نفتی در سرزمین هایی که برای اولین بار است که طعم رهایی از حاکمان مادام العمر و کمی استقلال را می چشند، بتدریج سودای "آرمانگرایی" و تحقق آرزوها در مردم اوج می گیرد. از همان جنس رویاهایی که در مردم دهه 50 ایران بعد از بهبود معیشت و استقلال نسبی ایجاد شد و نهایت آن با انقلابی مردمی، به تحقق حکومتی اسلامی انجامید.

حقیقتا دیدن عاقبت حکومتی اسلامی خصوصا اسلام شیعی -که در مقام ادعا بسیار بزرگتر از اسلام سنی است*- موهبتیست که ارزش آن قابل اندازه گیری نیست. خصوصا در خاورمیانه امروز که دریایی متلاتم از گروه های شده که هرکدام بدنبال مدینه فاضله شان اسلحه بدست گرفته اند و با یکدیگر می جنگند. مردم ایران امروز هوشمندانه نتیجه تمام "شعارها" و "آرمانشهرهای اسلامی" را می بینند و یک مرحله از مردم منطقه پیش هستند. این موضوع ممکن نبود مگر با استقرار کامل حکومتی مذهبی و تلاش این حکومت بر اجرای تمامی شعائر دینی.

این مرحله گذار از ایدئولوژی و مذهب در تمامی کشورهای با سابقه مذهبی، مسیری -بخوانید تونلی- محتوم است و هرچه که کوتاه مدت تر و با شدت خرابی کمتر باشد در نهایت به نفع آن جامعه تمام خواهد شد. مسیری که کشورهای اروپایی هم یک بار رفته اند و بطور ابدی نهاد حکومت را از مذهب جدا کردند و به پیشرفت های چشمگیری نائل شدند. حتی امروز کشورهای به ظاهر توسعه یافته منطقه که دوران حکومت مذهب را نگذرانده اند -مانند ترکیه-، همچنان دچار مشکلات اسلام گرایی و آرمانگرایی مذهبی هستند و بعید به نظر نمی رسد که در آینده نه چندان دور این کشورها به ورطه "حکومت اسلامی" بغلتند.

امروز در ایران، اقلیت حاکم دارای تفکرات رادیکال و افراطی، و مردم طالب حکومتی عرفی و مدرنی هستند که علاوه بر باز کردن فضای تنفس و آزادی های اجتماعی، هژمونی جهانی را بپذیرد و بتواند با جهان خارج بدون نگاه از دریچه تنگ تعصب مذهبی تعامل کند. در حالی که این وضعیت در اکثر کشورهای منطقه به شکل معکوس وجود دارد! یعنی حاکمان در مقایسه با متوسط جامعه سکولارتر و مدرنتر اند. حتی در عربستان نیز به عنوان با ثبات ترین کشور منطقه، سالهاست تفکرات اسلام افراطی حضور دارد و مذهبیون با حمایت اکثریت داخلی، پایگاه -حداقل معنوی- گروه های تکفیری و جهادی در سایر کشورها هستند.
به عنوان مثال همزمان با اصرار شدید حکومت ایران بر اجرای حکم اسلامی قصاص -ناقص کردن اندام یا اعدام- خصوصا در ملاعام، که با اعتراض و مخالفت مردم و حتی پزشکان و مردم مواجه است، "حاکم عربستان" از اجرای حکم شلاق وبلاگ نویس مخالف مذهب جلوگیری می کند!

امروزه بجز اندک درشت و ریزه خواران سفره حکومت  که منافعشان در بقای حکومت است، همه با شایسته سالاری و سکولاریسم (جدایی ارگان دین از حکومت) موافق هستند. همینطور اهمیت "توزیع قدرت" و "دموکراسی" بر کسی پوشیده نیست. همین "آگاهی عمومی" لازمه تشکیل هر نظام مردمسالار و پایدار است که این وضعیت در حد اعلی ممکن در جامعه ایران دیده می شود. مردم امروز نسبت به وضعیت سال 57 مردمی با هیجانات کمتر، آگاه تر به مسایل سیاسی و صبورتر هستند. همانطور که می بینیم، اعتراضات به نتایج انتخابات سال 88 برخلاف تصور همگان در نهایت آرامش و بدون درگیری، -درسطح کشورهای متمدن غربی- با عظمت برگزار شد، در حالی که اعتراضات به انتخابات در مصر و اوکراین و لیبی و.. با خشونت و درگیری و در حد جنگ داخلی پیش رفت. 4 سال رییس جمهوری بی کفایت و خرابکار بر مردم تحمیل شد که زیان هایی بیش از یک جنگ تمام عیار به مردم وارد کرد و مردم علیرغم همه ناملایمات آن را تحمل کردند؛ این رشد و بلوغ سیاسی مردم ایران در عرض 30 سال، در جهان کم نظیر است و نشانه ای از عبرت گرفتن از حرکتهای هیجانی و جلوگیری از تکرار چرخه معیوب آشوب سیاسی -انقلاب- دارد.

به عادت همه ساله در این ایام سالگرد تاسیس حکومت اسلامی، نتایج خفت بار حکومت "روحانیون شیعه" بر ایران در همه جا فریاد می شود و نیازی به تکرار مصیبت ها نیست، اما نباید از یاد برد که همین حکومت اسلامی، نسل جدید ایران را در مقابل هرگونه افراط گرایی "واکسینه" و "خطر تجزیه" کشور را دور کرد. جوانانی که می توانستند مانند پدران کوکتل مولوتوف بدستشان، اسلحه بدست بگیرند و در جهت منافع هر گروه کوچک و بزرگی جانشان را به هیچ ببازند، امروز نظاره گر همسن های عرب، افغان و حتی اروپایی شان هستند که در "توهم یک بهشت اسلامی"، اسلحه دردست دارند و به مرگ می شتابند.
در اهمیت این "واکسیناسیون ملی" همین بس که حتی تمامی گروه های "مسلح" مخالف جمهوری اسلامی هم اسلحه و ایدئولوژی را بر زمین گذاشته اند و با زبان دموکراتیک و در جهت منافع ملی شعار می دهند و فعالیت می کنند.

آینده ایران روشن است و روشنایی انتهای "تونل وحشت جمهوری اسلامی" دیده می شود. بلوغ سیاسی مردم ایران و یکپارچگی ارضی گرچه که هزینه گزافی برای مردم داشته، اما یادگاری خواهد شد برای آیندگان که فریب مدعیان دروغین "بهشت زمینی" و "مدینه فاضله" را نخورند و مانند سایر عبور کردگان از این "تونل حکومت مذهبی" برای همیشه به سرزمین عقل و منطق، درستکاری و تلاش پای بگذارند.

* مذهب شیعه ادعا می کند که نوادگان پیامبر -بجز 4 سال حکومت امام اول- نتوانستند به قدرت برسند و نمونه ای از حکومت ایده آل شیعه را برپا کنند. برخلاف اهل تسنن بر حکومت امام زمان اعتقاد دارند که برهمین اساس "ولی فقیه" به عنوان جانشین او تعریف کرده اند. تشیع بدلیل ماهیت اپوزیسیونی تاریخی و درگیرنبودن در مشکلات حکومتداری، همیشه رویای رنگین تری نسبت به تسنن در مورد جامعه ایده آل اسلامی ارائه می کند.

پی نوشت:
1- مطمئنا بزودی مرزهای جغرافیایی خاورمیانه با دخالت قدرت های جهانی عوض خواهد شد، (اصلاحیه ای بر تقسیم جغرافیایی که بعد از جنگ اول جهانی و فروپاشی عثمانی انجام شد) همانطور که پیشاپیش روسیه سعی در اجرای طرح مشابه در اوکراین دارد. اما با روند کنونی و آگاهی اقوام و مردم، بعید است ایران در معرض تغیرات قرار بگیرد.  همینطور این تغیرات جدید، مشکل ماهوی کشور اسراییل را به عنوان آخرین کشور تشکیل شده در خاورمیانه بطور اساسی حل خواهد کرد.
2- حاکمیت جمهوری اسلامی حتی بخش غیر حکومتی علمای شیعه را نیز به سمت سکولاریسم متمایل کرده و ایشان نیز -با دیدن مردم گریزان از دین- دریافته اند که منافع بلندمدتشان با وضع موجود -ادغام دین و حکومت- تامین نخواهد شد. اگر این تفکر را با 36 سال پیش و تمایل "همافران" نظام شاهنشاهی به آیت الله خمینی مقایسه کنیم، دستاورد عظیم انقلاب مشخص خواهد شد!
3- همانطور که قبلتر گفتم، موج عظیم مهاجران معاصر ایران، سرمایه های انسانی گرانبهایی هستند که با تجربه زندگی در جوامع آزاد و کسب تخصص های گوناگون، کمک بزرگی به رشد سریع جامعه در فردای جمهوری اسلامی خواهند کرد. و این فراری دادن میسر نشده مگر به کمک تفکرات سفیهانه جمهوری اسلامی که از "برکات انقلاب" و "استقرار حکومت دینی" است!

کلید مشکلات هسته ای در جبهه خودی

علیرغم ملاقات های پی در پی و قدم زدن های ظریف و کری مذاکرات هسته ای ایران به بن بست "چگونگی رفع تحریم ها" خورده است.
مدتی است که ایران حاضر شده سیستم هسته ای اش را طبق خواسته غرب تنظیم کند (حتی تعطیل، نه منهدم) و در ازا غرب تحریم های اخیرش را یکباره بردارد. اما غرب، هم بدلیل ساختار سیاسی و بروکراسی؛ و هم بدلیل عدم اعتماد به ایران تمایل و توان برداشتن یکباره تحریم ها را ندارد.

خصوصا در امریکا که سیستم تصمیم گیری و قدرت در یک نفر متمرکز نیست و حتی در صورت رضایت دولت، جلب رضایت مجلس امریکا برای توافق کاری بمراتب دشوار است. درک این موضوع برای طرف ایرانی، آیت الله خامنه ای و طرفدارانش چندان آسان نیست. چرا که نظام اسلامی علیرغم یدک کشیدن اسم جمهوری، تنها نمادی از مجلس، دولت و سیستم قضایی را دارد و تمامی دستورات، تصمیمات و اقدامات متمرکز در نظرات رهبر است. این شمایل جمهوری باعث شده که درگیری میان دولت و مجلس امریکا مشابه وضعیت ایران تصور شود و نه تنها اختلاف اوباما با کنگره را "جنگ زرگری" بخوانند که مجلس ایران تلاش به مقابله به مثل با دولت داشته باشد!


اگر تصور می کردیم که طرفین مذاکره در جایگاهی "برابر" با هم صحبت می کنند، برداشتن یکباره تحریم ها در ازای تعطیلی تاسیسات هسته ای خواسته گزافی نبود. اما وقتی صحبت از کشوریست که اقتصادش زیر بار تحریمها خرد شده و یک نفر عنان سرنوشت 80 میلیون نفر را در دست دارد و بدور از معادلات منطقی و ملی، صرفا بنا به ایده های ایدئولوژیکش خط مشی های سیاسی، نظامی و سیاست خارجی را تنظیم می کند. مساله فرق می کند.


ناگفته مشخص است که توافق ایران با تعطیل هسته ای در ازای رفع تدریجی تحریم ها، "کرنش" در برابر حریفان قدرتمند است، چرا که ایران در مقابل فشارها –بدون گرفتن امتیاز- عقب نشینی کرده است، بی آنکه وضع حتی به روز قبل از توسعه هسته ای و وضع تحریم برگردد. مسلم است که آیت الله خامنه ای و هواداران تندرو اش راضی به پذیرش این شکست نیستند و همچنان مقاومت –بدون چشم انداز- را ترجیح می دهند. آخرین نمونه این تفکر در سخنان احمد جنتی در نماز جمعه تهران که اتفاقا دستمایه مضحکه شبکه های مجازی شده را می توان دید. در جایی که اشاره می کند که مقاومت تا حد کاهش به یک وعده غذا در روز باید ادامه یابد! در حالی که حتی او هم عنوان نمی کند که این مقاومت تا حد یک وعده غذا به چه مدت ادامه خواهد داشت، و آیا اگر "دشمن" فشار خود را بیشتر کرد، آنوقت راهکار برون رفت از بحران چیست؟ و یا اگر قرار است با فشارهای بعد از "یک وعده غذا در روز" تسلیم شویم چرا امروز -باهزینه کمتر- تسلیم نمی شویم؟


وضعیت هسته ای امروز بیشتر از آنکه مذاکرات بین طرفین باشد، حل اختلافات و نظرات داخلی بین هرکدام از طرفین مذاکره است. در ایران حسن روحانی و تیم سیاسی دولت با آیت الله خامنه ای و تندروها دست و پنجه نرم می کنند و دولت امریکا هم با مجالس این کشور و مخالفان امتیاز دهی به ایران. جالب آنکه خبر "حل اختلاف نظرها" که توسط روحانی اعلام شد، نه بعد از مذاکره با طرف غربی، که بعد از جلسه با سران 2 قوه دیگر بیان می شود! حتی اگر فرض کنیم که نماینده ای از طرف آیت الله خامنه ای در جلسه حضور نداشته است، این جلسه به معنی اعلام موافقت برادران لاریجانی با نظرات روحانی و نتیجه تلاش جلب رضایت نفر به نفر مسئولان رده بالای نظام است.


سرنوشت هسته ای ایران به موفقیت حسن روحانی در مجاب کردن "نظام" به پذیرش تسلیم هسته ای -با جزییاتش- بستگی دارد. دیگر خط قرمزهای طرفین مشخص شده و حداکثر امتیازهایی که ایران می توانسته از طرف غربی بگیرد معلوم شده است. گرچه اگر شرایط منطقه و اقتصاد ایران کمی بهتر بود، ایران می توانست همچنان چانه زنی بیشتری کند، اما چون حسن روحانی تمام تخم مرغ هایش را در سبد هسته ای –و ایجاد ارتباط با جهان- گذاشته، دولتش راهی بجز حل بحران ندارد. همینطور آیت الله خامنه ای هم علیرغم میل اش به مقاومت کور، متوجه شده که راهی بجز مدارا با دولت روحانی به عنوان قوی ترین -وتنها- منجی نظام از بحران اتمی ندارد. همانطور که بارها اعلام کرده که با اینکه خوشبینی و تمایلی به مذاکره ندارد، اما دست دولتی ها را برای گفتگو باز گذاشته است.