برشی از تاریخ

آیت الله خمینی رهبر انقلاب، تکیه کرده بر درخت سیب در روستای نوفل لوشاتو 37 سال پیش.

تصویر آیت الله در دفتر هواپیمایی ایران در پاریس، تحت حفاظت پلیس فرانسه:

نام همان مآمن آیت الله در تهران، مورد تهاجم نتایج انقلاب. 37 سال بعد:

... و نسل جدید انقلابیونی که نه تنها فرق مجله و محله را نمی دانند، که با تاریخ 40 ساله انقلابشان هم ناآشنا اند!

نشانه هایی از ارتقای فرهنگ

به دور از حاشیه ها، تیم ملی ایران موفق شد نمایش خوبی از بازی منطقی را اجرا کند و علیرغم باخت، تسلط بازیکنان به روحیه و بازی قابل ستودن بود.
در مطلب قبلی به مزایای حضور تیم ملی ایران در بازی های خارجی و همینطور حضور گسترده ایرانیان خارج از کشور و منفعت ایشان بر فرهنگ مردم اشاره شد. در ادامه باید به دو رویداد مثبت و قابل تامل اجتماعی اشاره کرد:

اول تغیر فرهنگ در خود تیم ملی است. کسانی که با فضای ورزش فوتبال آشنایی داشته اند می دانند که علاوه بر میحطی مردانه و مملو از توهین های جنسیتی، منیّت ها و مشکلات فرهنگی دیگر، تیم ملی همیشه درگیر حاشیه ها و بازیکنانی بوده که به پشتوانه شهرتشان، خود را مجاز به بیان و انجام هرگونه رفتاری می دانستند اعم از تحقیر و توهین به سرمربی، قهر از اردوی آمادگی، به هم زدن تمرکز تیم و حتی ارائه بازی ضعیف وغیره.
اما به نظر می رسد که این مشکلات بتدریج با حضور سرمربی خارجی و همینطور ورود بازیکنانی که در باشگاه های خارج از ایران آموزش دیده اند به تیم ملی، عوض شده است. و تیم ایران دیگر درگیر اسم ها و خرده رفتارهای ناشایست و حساب نشده بازیکنان نیست. امروز تیم ملی ایران یکپارچه و متحد عمل می کند، "من" ها تبدیل به "ما" شده اند و هرکس نقش خودش را به بهترین نحو انجام می دهد. خلاصه آنکه امروز در سایه بازیکنانی کم ادعا و کم حاشیه، نام "تیم ملی ایران" درخشش دارد، در حالی که در هیچ دوره ای از فوتبال ایران تیم ملی اینطور یکدست و منسجم، -فراتر از نامها- نبوده است.

دوم، چندی قبل خبری منتشر شد مبنی بر امتناع پزشکان از انجام عمل قصاص، و کور و کر کردن یک مجرم با عمل جراحی. این فرد که متهم به اسید پاشی است، چندین سال قبل باعث آسیب به فرد دیگری -داوود روشنایی- شده که بینایی و شنوایی یک سمت صورتش را از دست داده است. بنا به قوانین اسلامی و طبق قانون منسوخ قصاص "چشم در مقابل چشم" دادگاه او را به از دست دادن اعضای مشابهش محکوم کرده، اما پزشکان از ایجاد عمدی این معلولیت سر باز زده اند.
این اتفاق بسیار جای مسرت است که تحصیلکردگان قدمی به پیش نهاده اند برای برطرف کردن مشکلات از جامعه و آسیب های فرهنگی-اجتماعی ناشی از آن. چرا که قصاص نه مشکلی از قربانی حل می کند و نه دلیلی بوده جهت کاهش جرم و جنایت در جامعه. قصاص نه تنها عامل جلوگیری از جرم نیست، که باعث می شود افراد دیگری دچار آسیب های مضاعف شوند. اجرای قصاص چه به شکل معلول کردن یا اعدام، هیچ کمکی به بهتر شدن وضعیت مجرم یا حتی خانواده مجرمین متهم به اعدام نمی کند. چه بسا آنان را دچار چرخه دیگری از فقر، جرم و مجازات قصاص کند.
حتی مشخص شده که حکم قصاص، علیرغم ظاهر تلافی جویانه، باعث آسیب های روحی متعددی به خانواده قربانی که اختیار مرگ و زندگی یا معلولیت فرد مجرم را دارند زده است. (چه کسانی که حکم قصاص داده اند و چه کسانی که عفو کرده اند مانند آمنه بهرامی)

 بطور قطع چنین اتفاقهایی می توانند در احکام صادره بعدی توسط قضات موثر باشد و قدمی باشد جهت فشار بر قوه قضاییه در اصلاح نگاه به مجرم و احکام صادره.

اعتقاد داشته و دارم که تنها راه نجات جامعه ایران از رذالت ها و مشکلات فرهنگی تداخل و مواجهه آن با "فرهنگ جهانی" است. موارد بالا تنها نمونه هایی از برخورد اقشار خاص با فرهنگ جهانی است که بتدریج موجب اصلاح شده است.
هیچ دیکتاتوری نمی تواند به جامعه ای که فاقد مشکلات فرهنگی، و به ارزشهای انسانی پایبند باشد، حکمرانی کند. خودخواهی، دروغ، چاپلوسی، قصاص، نفرت و.. از ملزومات یک حکومت خودکامه است. اگر خودخواهی ها از میان برود، نفرت ها آب شود و تملق یک ضد ارزش محسوب شود، خواه ناخواه حکومت جهت بقا، مجبور به اصلاح رفتار خواهد شد، -حتی اگر عوض نشود-.
از طرف دیگر اگر مشکلات فرهنگی حل نشود هر شکلی از حکومت بر سر کار بیاید -فارغ از نام-، بزودی تبدیل به دیکتاتوری ستمگر خواهد شد، چرا که خواه ناخواه جامعه آن را به آن سو می راند.

پی نوشت:
1- نکته جالب اینجاست که میان "قصاص" و "عفو" هیچ حد وسطی وجود ندارد! و قربانی یا خانواده او از نظر قانون اسلامی هیچ اختیاری مبنی بر درخواست مجازاتی کمتر ندارند. به عبارت دیگر مثلا یک قاتل، یا باید اعدام شود یا آنکه آزادانه در جامعه گردش کند!
2- حتی حملات فیسبوکی هواداران فوتبال به پیج داور مسابقه ایران- عراق هم نسبت به اتفاقات مشابه در جام جهانی بهبود چشمگیری دارد!

چرا تبدیل به کره شمالی نمی شویم! (به بهانه پیروزی تیم ملی فوتبال)

یک- پس از جنگ دو کره و بسته شدن مرز کره شمالی با جهان بتدریج مردم آن سرزمین ارتباط خودشان را با دنیا از دست دادند و بینش و تفکر اکثریت مردم به رسانه های داخلی و دستگاه تبلیغات حکومت محدود شد. دیگر کسی به خارج از کشور نرفت و کسانی هم که رفتند دیگر بازنگشتند یا بعد از بازگشت اعدام شدند. جامعه تبدیل به یک زندان بزرگ شد که تنها حلقه کوچکی از حاکمیت در رفاه زندگی می کنند و از اوضاع جهان باخبرند و برای اکثریت جامعه اخبار را فیلتر می کنند و تصمیم می گیرند.

بدلیل ماهیت استبدادی، خواسته یا ناخواسته این وضع در جمهوری اسلامی هم "آرمان شهر حاکمان" است. حاکمیت تلاش دارد که با در دست داشتن انحصار رسانه و آموزش و استفاده از باورهای مذهبی مردم، جهت فکر و نظر آنها را تغیر دهد و جامعه ای یکدست و مطابق نظر خود بسازد. اما دوعامل باعث شده که طرح یکسان سازی نتواند به هدفش برسد: عامل اول موقعیت جغرافیایی و وجود مرزهای مشترک بسیار با کشورهای دیگر و دوم فراگیر شدن سیستم های اطلاع رسانی جایگزین مانند اینترنت و ماهواره در جهان امروز است.
وجود مرزهای بسیار باعث شده که حاکمیت -مثل کره شمالی- نتواند به سادگی ورود و خروج اتباع خود را کنترل کند یا حتی بطور جدی درصدد این کار برآید. چه بسا ورود کالاهای ممنوعه و تکنولوژیک نیز قابل کنترل نیست.
همینطور توسعه اینترنت و ماهواره همزمان و گام به گام با رادیکال شدن حکومت باعث شده که انحصار رسانه از دست حکومت خارج شود. و دولت نتواند درب جامعه ایران را ببندد و قفل بزند و خیال خودش را تا نسل ها راحت کند! (مثل کره شمالی)

البته همین ارتباطات نیز باعث شده که "رنج روحی" ایرانیان در مقایسه با مردمان کره شمالی بیشتر شود، و بیشترین میزان مهاجرت نخبگان در جهان از آن ایران باشد (در میان این همه کشور جنگ زده و آواره). چرا که دیدن زندگی آرام و آسوده دیگر مردمان و مقایسه آن با شرایط اسفناک درون ایران بطور دائم مثل خوره به روح و روان ایرانیان را افتاده و باعث شده که هیچکس، حتی مردمان دارا نیز از داشته های خود لذتی نبرند و زشتی رفتار حاکمیت همچنان تازه به نظر برسد.

گرچه مهاجرت ایرانیان از سوی حکومت یک امر مطلوب و خالی شدن عرصه از انسانهای باوجود و آزاداندیش تعبیر شده و به آن دامن زده می شود، اما در درازمدت برای حکومت مشکل زا شده و خواهد شد. چرا که اولا دغدغه آن افراد-تحت فشار- برای تغیر سیستم و بهبود در ایران کم نمی شود و بلکه با آزادی و امکانات بیشتری برضد حاکمیت فعالیت می کنند؛ ثانیا با مهاجرت گسترده ایرانیان تعداد بیشتری از ساکنان ایران با جزییات زندگی "مردمان ملل دیگر" از طریق آشنایان و دوستانشان آشنا می شوند. بطوری که امروزه خانواده ای را نمی توان یافت که بستگانی در خارج از ایران نداشته باشد!

این ارتباطات باعث می شود تفکرات ایرانیان و استانداردهای زندگی برای آنان در سطوح جهانی باقی بماند و حکومت موفق به تغیر تفکر ایرانیان نشود. به همین علت برای هدایت جامعه به "خواسته های خود" ناچار از توسل به خشونت فیزیکی و رعب امنیتی است، و تبلیغاتش بسیار خنده دار و مضحک به نظر می رسند. به عنوان مثال ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه ها، بعد 35 سال تبلیغات و وضع قانون؛ همچنان برای مردم جا نمی افتد و حاکمیت روز به روز برای اجرای این "محدودیت" متحمل هزینه بیشتر و استفاده از قوه قهریه مضاعف است. وضع برای سایر شئون زندگی مردم و خصوصا محدودیت های زنان مثل حجاب و روابط دختران و پسران و مراسم های شادی و... همینطور است.

دو- کثرت ایرانیان در اقصی نقاط جهان باعث شده تیم های ملی ایران در هر کجای جهان با استقبال بسیاری مواجه شوند و اگر از تماشاچیان کشور میزبان بیشتر نباشند! معمولا در رده دوم قرار بگیرند. بهترین مثال همین حضورتیم ملی فوتبال در استرالیا است که حجم حضور تماشاچیان ایرانی مورد تعجب و کنایه های بسیاری شده است. البته همین وضع در مورد مسابقات والیبال در ایتالیا و سایر کشورها هم برقرار بود.
خواه ناخواه حضور تماشاچیان ایرانی در ورزشگاههای استرالیا با پوشش آزاد و پرچمهای رنگارنگ، و شادی های پس از پیروزی، حسرت و امیدی بردل جوانان محروم داخل می نشاند که تمام رشته های تبلیغات مذهبی و دلایل ممنوعیت حضور زن و مرد ایرانی در کنار یکدیگر را پنبه می کند.
بزرگترین مشکل حاکمیت وقتی بوجود می آید که این "چرا" در ذهن مردم برجسته می شود که "چرا ما نباید مانند اقوام و دوستان خارج نشینمان از زندگی لذت ببریم؟" همان کسانی که  باهم در یک خانواده بزرگ شدیم، پشت یک میز تحصیل کرده ایم و تشابهات بسیاری با آنها داریم.
این  دستاورد اجتماعی حضور ورزشی ایران در میدان های جهانی اگر از موفقیت های تیم ملی ایران بیشتر نباشد کمتر نیست، ارتباط و انسجام ایرانیان با هرطرز فکر و عقیده ای را تسهیل می کند و مانع محکمی بر سر راه خودکامگانی است که می خواهند تمام ایران را دربست در اختیار بگیرند و افکار معیوبشان را به مردم تحمیل کنند. کسانی که بر جهل و خرافه و فقر مردم زندگی هایشان را بنا کرده اند و منافعشان با وجود ایرانی آزاد و مستقل و شاد در تضاد است.

پیروزی تیم ملی ایران در مسابقات استرالیا را به فال نیک می گیرم، و امیدوارم همین سرچشمه های کوچک امید و زندگی بدرون ایران جاری شود و منشا تغیر و حلول "روح زندگی" در میان مردم شود.

پی نوشت:
1- یک اقدام موثر دیگر، ارتباط نزدیک بازیکنان تیم ملی با علاقه مندان آنها در حواشی مسابقات است و عکسهای بازیکنان تیم ملی با دخترانی که در شبکه های اجتماعی منتشر می شوند. بزرگترین نشانه ای از حقیقت -درون- جامعه بظاهر تفکیک شده ایران، که ظاهرا موجب خشم حاکمان شده است.
2- در مقایسه با کره شمالی، حکومت ایران ابزار نسبتا قدرتمندی به نام "دین" دارد و از آن در جهت تامین مناقع خود استفاده می کند. در تئوری، محدودیت ها، فیلترها، و فشارها، به اسم دین انجام می شود. که مکملی برای "دشمن" است!
کره شمالی تنها اهرم "دشمن" به علاوه اندکی "هیولای سرمایه داری" در دست دارد، که اصلا قدرتش به دین نمی رسد!
3- تبریک دوباره به تیم ملی ایران و کسب موفقیت در مرحله گروهی بازی های آسیایی.

حملات تروریستی اسلام گرایانه و آینده آن

از زمان ظهور داعش، حملات کوچک اما پیوسته توسط اسلامگرایان تندرو در کشورهای مختلف شدت گرفته که آخرین نمونه های آن حملات تروریستی پاریس است.

1- اگر نگاهی به گذشته کنیم و تاریخچه عملیاتهای تروریستی با انگیزه مذهبی را در میان مسلمانان بررسی کنیم. در حدود یک قرن پیش به جنبش های اسلامی پراکنده در منطقه می رسیم که رهبران آنها با اسامی "خیابانهای تهران" مثل اسد آبادی، جناح و.. قابل شناسایی هستند. بعدتر و با پیدایش اسرائیل این گروه های پراکنده که قبلتر با استعمار اروپایی می جنگیدند متحدتر شده و در فلسطین و لبنان و مصر تمرکز یافتند. آن زمان تا قبل از انقلاب ایران و حمایت رسمی جمهوری اسلامی از جنبش های مسلمان ضد اسراییلی، هیچ دولتی به طور رسمی از آنها اعلام حمایت نکرده بود، هرچند که پشت پرده حمایت هایی وجود داشت.
حداقل برای یک دهه ایران اسلامی-انقلابی به عنوان سردسته حرکت های افراطی، تروریستی و انتحاری در جهان فعالیت می کرد، که نتیجه آن تا حد زیادی در سیاست های منطقه ای تاثیر گذار شد.(مانند بمبگزاری در مرکز نیروهای امریکایی در بیروت که سرآغاز خروج امریکا و قدرت گیری حزب الله لبنان شد) چندی نگذشته بود که طالبان سنی مذهب در افغانستان قدرت یافت. این گروه آلترناتیوی قوی برای افراط گرایی جمهوری اسلامی و مقابله با کمونیسم شوری محسوب می شد، اما بدلیل سرچشمه های شکل گیری اش که کمک های دولتهای عربستان، امریکا و پاکستان بود همیشه به دیدگاه سیاسی-اسلامی نگریسته شد. بعد از فروپاشی شوروی و از بین رفتن جنبه های سیاسی مبارزه با کمونیسم، تلاش های حامیان این گروه برای تحریک ایران و درگیری دو افراطی منطقه به جایی نرسید و حکومت ایران تا آستانه جنگ پیش رفت اما وارد درگیری با طالبان افغانستان نشد. (حمله به سفارت ایران) 3 سال بعد با حمله القاعده -که در پناه حکومت طالبان رشد یافته بود- به برج های تجارت جهانی در نیویورک، ائتلاف ضد تروریسم به رهبری امریکا در افغانستان شکل گرفت و این کانون افراط گرایی از هم پاشیده شد.

بموازات، و با گسترش تکنولوژی و ارتباطات، این گروه های افراطی توانستند که شعباتی در سایر کشورهای عمدتا فقیر و عقب مانده ایجاد کنند، شمال افریقا، پاکستان، جنوب آسیا و یمن از مهمترین مناطق حضور القاعده بعد از پاکسازی افغانستان شدند. و با گذر زمان این گروه ها با کمک کشورهای مختلف -بسته به منافعشان- توسعه یافتند و امروز با اسامی مختلفی مانند بوکو حرام، الشباب، مبارزان حوثی، لشکر طیبه، حزب الله لبنان، سپاه صحابه و.. در جای جای جهان فعالیت می کنند، (معمولا با گرایش به سیاستهای کشورهای حامی).
این گروه ها بیشتر در نقش شعبان بی مخ های کشورهای مختلف هستند و بیشتر نگه داشته شده اند تا در روز مبادا و برای تصفیه حساب بکار روند. اما در این میان ظهور دولت اسلامی یا همان داعش سابق از جنس دیگری بود و سطح فعالیت و خشونت دیگری را در میان تروریست های مسلمان تعریف کرد!
این گروه بسیار منسجم تر و هوشمندانه تر از اسلاف خود است و بدلیل وسعت مناطق تحت کنترل در عراق و سوریه، منابع مالی نسبتا مستقلی دارد. به همین دلیل تمرکز آن بیشتر به آموزه های اسلام و متون اصلی مانند قرآن است و کمتر دچار سیاسی کاری و جهت گیری های مصلحتی شده است (مقایسه کنید با حزب الله لبنان). دقیقا به همین دلیل جاذب بسیاری از مسلمانان سراسر دنیا حتی در کشورهای غرب است و تلاش دارد که هژمونی و ایدئولوژی اصلی اسلام را دوباره زنده و اجرا کند.
عمل به آموزه های اصیل اسلامی -بدون جهت گیری سیاسی- اتفاقا برای تازه مسلمانان و آنانی که خارج از کشورهای مسلمان زندگی می کنند جالبتر است. و کمک مضاعفی به یارگیری آنان با استفاده از تکنولوژی بوده است.

همین اجرای بدون ملاحظه دستورات اسلامی اما در دنیای مدرن به نام "بنیاد گرایی" و "تروریسم" شناخته می شود. چرا که یکی از مفاهیم اساسی اسلامی کفر و "کافر" است که نه تنها از تمام حقوق شهروندی می بایست محروم باشد که حق حیات نیز ندارد. و علاوه بر هر مسلمان، برهر حکومت اسلامی ازمیان بردن این پدیده واجب است. در زبان مدرن این برخورد اسلامی با "کافر" عملی تروریستی محسوب شده که از سوی جوامع سکولار تحمل نمی شود.

این تعریف و سایر مفاهیم اساسی اسلامی، که با پیشرفت جوامع انسانی مشکل ساز بوده، سالهاست که با گذر زمان تغیر یافته، حذف و یا معتدل شده و در نهایت امروز حکومت هایی شکل گرفته است که در عین مسلمان بودن حقوق سایر ادیان و حتی کفار را به رسمیت می شناسند و -بجز ایران- تلاشی بر پاک کردن آنها از نقشه جغرافیا ندارند. دقیقا همان تعبیری که آیت الله خمینی با عنوان "اسلام امریکایی" وارد حوزه فرهنگ و لغت جهانی کرد و همچنان دستاویزی کسانیست که دولت های عربی- اسلامی منطقه را به سازش با "کفار" با تاکید بر اسراییل، تحقیر می کنند و آن را قبول ندارند.

2- با توجه به آنکه "جهانی شدن" اتفاقی برگشت ناپذیر است و میلیونها نفر از مسلمانان در اروپا و امریکا حضور دارند، عملا امکان تفکیک مسلمانان از جوامع غیر مسلمان میزبان وجود ندارد. "تنها راه"، پذیرفتن ورژنی از اسلام است که -مانند مسیحیت- قلب -اصلاح- شده باشد و تبدیل به دینی بی آزار و مهربان شده و اتباع آن توانایی زندگی در کنار سایر مردم با تفکرهای متفاوت را داشته باشند. و در یک کلام معتقد به همان "اسلام امریکایی" باشند!
اسلامی که در چهارچوب مسجد می ماند، از بخشی از احکام بدوی اش دست می کشد و در دنیای مدرن اعم از پزشکی، سیاست، بانکداری، رسانه، جامعه شناسی، تکنولوژی، و... دخالت نمی کند. (مانند وضعیت امروز بقیه ادیان)

تمامی کشورهای مسلمان بجز ایران -حداقل در عمل- به این اصول و تعامل با دنیای مدرن پایبندند، کار را به کاردان سپرده اند و تهدیدی برای دیگران محسوب نمی شوند. قرائت مداخله جو از اسلام چه از جنس جمهوری اسلامی باشد و چه از جنس داعش، چاره ای جز تغیر یا حذف ندارد. خصوصا آنکه روز به روز با اعمال تروریستی مسلمانان، افکار عمومی جهان نسبت به مساله "اسلام" حساس تر شده و نیاز به تعیین تکلیف در این خصوص بیشتر و بیشتر ایجاد خواهد بود.
بزودی باید کشورها و گروه های مسلمان تکلیفشان را با این سبک از اسلام مشخص کنند، آیا حامی آن هستند یا با آن مخالفند. که در صورت حمایت، خواسته یا ناخواسته در جبهه افراطیون/گروه های تروریستی/ داعش قرار می گیرند.
تکلیف تمامی کشورها ودولت های اسلامی مشخص است، اما در مورد ایران این موضوع نسبتا پیچیده است.

3- حکومت ایران علنا خود را موظف به اجرای تمام احکام اسلام حتی احکام بدوی آن می داند، ارتداد، سب النبی، زنا و شرب خمر، لواط و غیره مجازات اعدام دارند، با دگراندیشان طبق احکام اسلامی برخورد می کند (دگرباشان جنسی، بهاییان و دراویش و..) و همینطور طبق متون اسلامی ضدیتی نهادینه با یهودیان دارد و سیاست خارجی اش را بر مبنای اسلام و کفر تنظیم کرده است. حتی امروز با اینکه بطور لفظی اقدامات تروریستی فرانسه را محکوم کرد اما تلویحا روزنامه نگاران را مقصر و محکوم به اعدام می داند، و در داخل توهین کنندگان به دین را به مرگ محکوم می کند. (مانند محسن امیراصلانی)

به همین علت اگر قرار باشد که در توافقی جهانی گروههای تندرو و این قرائت از دین اسلام برای همیشه حذف شود، این توافق بدون تعین تکلیف ایران -به عنوان دولتی داعیه دار سبکی از اسلام افراطی- ممکن نخواهد بود. از آنجا که جمهوری اسلامی از ابتدا خود را برمبنای ایدئولوژی اسلام شیعی تعریف و تبلیغ کرده، هویت آن با افراط گرایی و انقلابی گری گره خورده و تقریبا جدا شدنش از مفاهیم ایدئولوژیک غیرممکن است (حداقل در چهارچوب فعلی) پس راهی نمی ماند بجز تغیر نظام. چرا که این شدت از عقاید افراطی -علیرغم سه دهه تبلیغ- هیچ پایگاهی در جامعه ایرانی ندارد و بالعکس روز به روز نفرت از احکام اسلامی بیشتر می شود به همین علت حکومت در ایران مانند لایه ای جدا به جامعه چسبیده است.

حتی می شود گفت که نبود جمهوری اسلامی باعث از میان رفتن علت وجودی بسیاری از گروه های تندروی افراطی در منطقه خواهد شد، چرا که اولا رقبای مذهبی -سنی- به محوریت عربستان احساس خطر ازحضور رقیب و جایگزین نمی کنند و ثانیا بخشی از گروه هایی که موجودیتشان در گرو کمک های مالی و نظامی ایران است خودبخود حذف خواهند شد. گرچه امکان دارد در عمل مساله به این سادگی تمام نشود و خاموش کردن آتش فتنه ای که جمهوری اسلامی در منطقه براه انداخته سالها زمان ببرد. همانطور که برای رسیدن به صلح کامل در خاورمیانه تعین تکلیف اسراییل نیز سرنوشت ساز است و بدون آن بعید است که اسلحه از دست مسلمان به زمین گذاشته شود.
و تا زمانی که آرامش در خاورمیانه وجود نداشته باشد جهان روی آرامش را نخواهد دید.

پی نوشت:
1- دین اسلام از نظر ماهیت تفاوتی با سایر ادیان ندارد. اگر امروز هر دین کهنی را بخواهیم از اعماق تاریخ بیرون بکشیم و بر اساس آن جامعه را اداره کنیم، نتیجه آن مشکلات و تبعیض و از دست رفتن تمامی دستاوردهای معنوی و مادی بشریست. چرا که این ادیان به مقتضی زمان و جغرافیای خود توسعه یافته اند و عمدتا غیرقابل استفاده در قرن حاضرند. همانطور که اگر بخواهیم در علم پزشکی بر اساس متون طبی قدما عمل کنیم، نه تنها روشها پاسخگو نیست که حداقل هزاران نفر جان خود را از دست می دهند. اعتقاد و عمل به تمامی جنبه های دین باعث از اضمحلال جوامع و هرج و مرج ناشی از کوتاه بینی های آن خواهد شد.

2- تفاوت بنیادین جامعه ایران با جوامع عربی مانند عربستان باعث می شود که برخورد با این دوکشور "هردو مسلمان" متفاوت باشد. در اکثر کشورهای عربی و مسلمان، دولت از "میانگین جامعه" سکولارتر است اما در ایران جامعه بسیار از حاکمیت آزاداندیش تر و پیشرفته تر است. بعلاوه اسلام برای دولت ها و ملت های عرب، عامل همبستگی و سرچشمه فرهنگ و تاریخ است، اما ایرانیان گذشته فرهنگی به مراتب غنی تر از اسلام دارند و هویتشان در گرو حضور اسلام تعریف نمی شود. حتی بعد از حمله اعراب و مسلمان شدن ایرانیان، فرهنگ ایرانی -تحت تاثیر اسلام- هویت خود را حفظ کرد و حتی گرایش شیعه را نیز می توان ورژنی از اسلام ایرانی شده نامید که زمانی در نقش اپوزیسیون -ودهن کجی به- حکومت سلاطین عرب پایه نهاده شد.

3- متن بالا گزیده ای از تاریخچه و وضعیت امروز اسلام در منطقه و جهان بود و بدیهی است که بسط این موضوع به ساعتها و صفحه ها مطلب نیاز دارد که از حوصله فضای مجازی و این وبلاگ خارج است، اما درحد توان پاسخگوی سوالات احتمالی خواهم بود.

رفراندم روحانی، به نفع مردم یا به نفع رهبر؟

 اخیرا جناب روحانی گفته که اقتصاد نباید به سیاست -داخلی و خارجی- یارانه بدهد به زبان عادی یعنی آنکه سیاست های حکومت از ابتدای انقلاب تاکنون تنها موجب هزینه ها و فشارهای بیشتر به مردم بوده و نهایت آنکه بایستی از آرمان خواهی کور دست برداریم.
1- نگاهی به وضعیت اقتصادی ایران، فسادها، تحریمها، مشکلات سیاست خارجی، و قیمت نفت همانطور که قبلا بیان شد، نشان می دهد که ادامه این روش حتی با شعار هم ناممکن است و بزودی نیاز به تغیراتی بنیادی وجود دارد. تقریبا دیگر گزینه ای بجز "تغیر" در پیش پای حکومت نیست. اما اینکه این تغیر چگونه انجام شود محل بحث و اختلاف است. منطق حکم می کند که مسئولین و مسببین سیاست های فعلی که عمدتا تحت عنوان آیت الله خامنه ای هستند، در ازای اختیار و قدرتی که داشته اند، مورد مواخذه و بازخواست قرار بگیرند و حتی در صورت لزوم از جایگاهشان عزل شوند. اما بحث از رفراندم برای "تغیر" در حالی که اشاره ای به مسئولین و مسئولیت آنها نشود، تنها نوعی مشروعیت بخشی به آنان، حل کردن مشکل در کوتاه مدت و نهایتا فریب مردم و جامعه جهانی است. چرا که بعید است بسیاری از تصمیم گیرندگان ارشد نظام که قدمتی به درازای انقلاب دارند و دهه های 70 و 80 عمر خود زندگی می کنند، بتوانند تفکرات و نگرش اشتباه خود را تنها با "نتایج رفراندم" تغیر دهند، حتی اگر فرض کنیم که تن به نتایج رفراندمی حقیقی بدهند.

2- صحبت از رفراندم و آرای مردم در همه حال شیرین است، اما باید دید که آیا شرایط صحیحی از بستر رفراندم و رای گیری وجود دارد یا خیر. مثلا رفراندم اخیر در اسکاتلند نمونه خوبی از برگزاری یک رفراندم است. باید قبل از برگزاری رفراندم، زمینه بحث و تبادل آرا و شنیدن تمامی نظرات موافق و مخالف برای مردم وجود داشته باشد و با توجه به تمام ابعاد موضوع مردم بتوانند رای خود را به صندوق بیاندازند. که در شرایط تک صدایی و نبود هیچ رسانه رسمی و منتقد یا مخالفی، مانند وضع فعلی، نمی توان آرای عمومی را بهترین راه حل برای موضوعات مهم ارزیابی کرد. هرگونه رای گیری گنگ از مردم، احتمال تکرار نتایج "همه پرسی جمهوری اسلامی" را می تواند رقم بزند.

3- حتی اگر فرض نکنیم که استیصال اقتصادی و سیاسی و خوردن کفگیر به ته دیگ نفت و کمبود بودجه و... باعث سرعقل آمدن دولت و حاکمیت شده، و ایشان خود با خواست درونی و بنا به احترام به آرای عمومی، صحبت از "رفراندم" می کنند. چه گزینه هایی برای رفراندم وجود دارد؟ مردم مابین تغیر سیاست های هسته ای -که لاجرم باید انجام شود- و چه چیز دیگری مخیر هستند؟
ناگفته پیداست که پافشاری بی خردانه رهبر بر غنی سازی و سیل فشارهای اقتصادی و سیاسی خارجی وارد شده، اگر قابل ادامه بود، نیازی به تغیر و صحبت از رای مردم نمی شد! ادامه وضع فعلی گزینه های نظامی و جنگ را به روی میز مذاکرات می آورد که حداقل نتیجه آن برای حاکمیت فروپاشی است. (هزینه های اصلی به مردم وارد می شود)

4- با اینکه چاره جویی حسن روحانی و مستمسک شدن به "رفراندم" را نوعی رهانیدن آیت الله خامنه ای از مهلکه تصمیم گیری و پذیرش اشتباهات -فجیع- گذشته اش می دانم اما چون به نظر می رسد که رهبر انقلاب به تنهایی جسارت پذیرش اشتباهات و برگشت از سیاستهای غلط، در یک کلام سرکشیدن جام زهر را ندارد. این همه پرسی می تواند روش مناسبی برای پایان سیاست خانمان سوز هسته ای، هزینه های هنگفت آن و دور کردن خطر جنگ احتمالی برای ایرانیان باشد.
به شرطی که رفراندم تنها به یک رای گیری خلاصه نشود و با آداب کامل شامل مقدمه ها و مؤخره ها انجام شود. یعنی آنکه به همین بهانه، فضاهایی از بحث و گفتگو در رسانه ها، دانشگاه ها، مراکز فرهنگی ایجاد شود و اهل فکر و قلم بتوانند نظراتشان را منتشر کنند، و پاسخ ها، نقدها و توصیه های متخصصین شنیده شود.
جهت تسکین افکار عمومی از صحت انتخابات، در برگزاری همه پرسی، از نظارت خبرنگاران و ناظرین داخلی و خارجی استفاده شود و همینطور بعد از آن راه باز شده بر متفکرین و متخصصین باز بماند و استبدادی که یک قدم به عقب خزیده نه تنها به جای خود باز نگردد که روندی بوجود آید برای دربند کردن استبداد، با باز نگه داشتن فضای گفتگو، انتشار نتایج نظرسنجی ها و فعالیت رسانه های آزاد.

در غیر این شرایط، "رفراندم" بازیچه ای خواهد بود در دست سیاستمداران جهت استفاده تبلیغاتی و فشار بر رقبای سیاسی شان، بدون در نظر گرفتن نظر و حق مردمی که در آن شرکت می کنند.

تحریم اقتصادی- آزمایش بر ایران، اجرا در روسیه

1- همزمان با دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد و افزایش قیمت نفت، دنیای غرب دست به آزمایش بزرگی زد و تحریم هایی را بر علیه ایران اجرا کرد که در نوع خود و با موقعیت ایران بی سابقه بود. پیش بینی بسیاری کارشناسان از "تحریم نفتی" ایران، افزایش قیمت نفت و به تبع آن فروپاشی اقتصادهای صنعتی و هرج و مرج در بازارهای جهانی بود بخصوص که جهان تازه در حال کمر راست کردن از بحران بزرگ مالی سال 2008 بسر می برد.
در همین حال سرداران نظامی ایران هم تهدید می کردند که در مقابل اجرای تحریم ها، تنگه هرمز را خواهند بست و نفت را به کیمیایی نایاب در بازارهای جهانی تبدیل می کنند. اما در بحبوحه این درگیری های لفظی که قیمت نفت را به رکوردهای جهانی رسانده بود، بخشی از شاهراه اقتصاد ایران -نفت- مورد تحریم قرار گرفت و نه تنها قیمت ها در بازار افزایش نیافت که با خوابیدن التهاب شعارهای تهی مایه، قیمت ها اندکی کاهش یافت و تقریبا با "کمترین عوارض" ایران از چرخه اقتصاد جهانی -انرژی- کنار گذاشته شد.

شاید مدتی زمان لازم بود تا تاثیر عمیق تحریم های اقتصادی خود را بر ایران نشان دهد و از طرف دیگر "جهان" متوجه شود که بدون حضور یک بازیگر نسبتا مهم نیز خللی در تعاملات انرژی بوجود نخواهد آمد. بطوری که بعد از آن ضربه هولناک، غرب -بخوانید امریکا- به سمت تصویب و اجرای پروژه ای رفت که صادرات نفت ایران را به "صفر" برساند، دولت ایران که قبلتر قطعنامه ها را کاغذ پاره می خواند به سرعت درخواست ازسرگیری مذاکرات هسته ای را مطرح کرد و حاضر شد پشت میز گفتگوها بنشیند. و بخش بعدی تحریم ها تا امروز معلق ماند.
از آن زمان ایران هم نتوانست علیرغم شعارهایش، بطور موثری تحریم ها را "دور بزند" و نهایت تلاشها و شعارهای  آیت الله خامنه ای و رییس جمهور محبوبش در تلاش برای "دور زدن تحریم ها" به مشتی کلاه بردار مانند بابک زنجانی رسید و نه تنها سودی نرساندند که به حیثیت "نظام" ضربه زدند! و بستری شد برای سایر داستان های فساد مالی که بسیار شنیده ایم.

2- تمامی تبعات تحریم های اقتصادی برای ایران مورد انتظار و پسند غرب قرار گرفت و حتی به فراتر از خواسته هایشان رسیدند. این نتایج شیرین باعث شد که "گزینه تحریم" در کنار گزینه های دیگر مانند جنگ نظامی و... در مواجهه با "دولت ها" بطور جدی بر روی میز غرب -جهان- قرار بگیرد.
حدود یک سال پیش که روسیه در واکنش به حوادث اوکراین و سرنگونی دولت هوادارش، وارد دخالت مستقیم و نهایتا انضمام شبه جزیره کریمه به خاکش شد، تصور نمی شد که غرب بجز گزینه نظامی -که رغبتی به آن نداشت- واکنش دیگر و درخوری بتواند نشان دهد، بخصوص که اتحادیه اروپا در بحران مالی گیر افتاده بود و دولت اوباما جدیت لازم برای برخورد با روسیه نشان نمی داد. کمااینکه قسمت عمده ای از انرژی اروپا به روسیه وابسته است و هرگونه تحریم اگر با واکنش متقابل روسیه مواجه می شد می توانست اثرات معکوس بر اقتصاد کشورهای صنعتی اروپا داشته باشد و خانه های اروپاییان در زمستان سرد بماند.

اما بازهم با این شرایط، غرب سلاح تحریم همراه با نفت را برداشت و به جنگ روسیه رفت. تحریم های اندک و هدفمند -در مقایسه با ایران- همراه با کاهش ارزش نفت -و انرژی- باعث شد که در مدت کوتاهی ارزش روبل روسیه به نصف کاهش یابد و علاوه بر تاثیرات کوتاه مدت، شرایط برای حضور سرمایه گذاران در روسیه -که تضمین آینده اقتصادی هر کشوری هستند- سخت شود و بسیاری آنجا را ترک کنند.
روسها که بعد از دهه ها تجربه زندگی در پشت دیوارهای آهنین کمونیستی، چند سالی زندگی در "اقتصاد آزاد" را مزه مزه می کردند، سطح رفاه و وضعیت اقتصادیشان بهبود یافته بود و شاخص ها رضایت آنان از حاکمیت و سیاست های پوتین را نشان می داد، با شرایطی سخت مواجه شده اند بین آنکه بر سیاست های کشورگشایانه دولت مهر تایید بزنند و با شرایط سخت مالی زندگی کنند یا آنکه به قوانین مورد قبول جهانی سر بنهند و -بدون میانبر- آرام آرام پیشرفت کنند.

3- علیرغم تمام شباهت ها، بزرگترین و مهمترین تفاوت میان ایران و روسیه این است که حاکمیت در ایران درصد قلیلی از جمعیت را نمایندگی می کند. به این معنا که اندک افرادی از ایرانیان سیاست های جمهوری اسلامی را قبول دارند و خط مشی حکومت مورد قبولشان است. اما در روسیه "حاکمیت پوتین" نماینده طرز فکر غالب مردم روسیه است و سیاست هایش منطبق بر رضایت و خواست روس هاست. مثلا انضمام خاک کریمه گرچه از دید جهانی نامعقول، اما مورد پسند و شادی اکثر روسها قرار گرفت.
به همین علت، به فرض نارضایتی عمومی مردم روسیه از دولت، این نارضایتی به احتمال زیاد در سیاست های دولت پوتین منعکس می شود و در نهایت می تواند موجب قدرت گرفتن احزاب مخالف اما ضعیف فعلی شود.
در مجموع می توان گفت که قدرت در روسیه با سهولت بیشتری نسبت به ایران دست به دست می شود، و مردم نقش تاثیر گذاری در سیاست های دولت متبوعه خود دارند. به این جهت شکل تحریم ها در روسیه با ایران تفاوت دارد و مردم به شکل غیرمستقیم تر و محترمانه تری تحت فشار قرار دارند!

در این قالب، سال 2015 میلادی، سالی مهم برای مردم روسیه خواهد بود، چرا که پیش بینی می شود قیمت نفت در این سال همچنان پایین بماند و طولانی شدن رکود اقتصادی می تواند باعث تغیر نظر مردم و ایجاد فرصت تغیر در سیاستهای جاری شود. گرچه که در یک احتمال ضعیفتر ممکن است در این سال معامله ای بین غرب و روسیه بر سر -برنامه اتمی- "ایران" شکل بگیرد.

پی نوشت:
1- سال نوی میلادی را بر تمامی فارسی زبانان سراسر جهان علی الخصوص هموطنان مسیحی تبریک عرض میکنم.
2- پوتین برخلاف همتای ایرانی اش، در نظری راجع به کاهش قیمت نفت، علت آن را مجهول دانست و احتمال عرضه و تقاضای طبیعی بازار را رد نکرد!