ترامپ در نقش لولوی جهان! تبریک به دنیا


امریکا بعد از مداخله در جنگ جهانی دوم و کمک به پیروزی متفقین بتدریج جایگاه ابرقدرتی جهانی پیدا کرد. عمده علت این ابرقدرتی بدلایل اقتصادی، مرجع شدن دلار امریکا و نوظهور بودن با پراکندگی قومی و گستردگی جغرافیایی بود.
دقیقا دهه های بعد از اتمام جنگ جهانی مترادف با دوران طلایی تاریخ امریکا از نظر اقتصادی، توسعه و تکنولوژیست. زمانی که امریکا در قامت یک ابرقدرت تمام عیار در جهان و بصورت یک رویای امریکایی برای هر شهروند جهانی تبلور یافت. این ابرقدرتی خصوصا در رقابت با بلوک شرق و شوروی منسجم تر و هدفمندتر می شود و بعد از فروپاشی شوروی قدرت بلامنازع جهانی می شود.
اما با گسترش ارتباطات و جهانی شدن در اواخر دهه 80 میلادی جهان به سمت نظم جدیدی می رود بازیگران مهمی مانند چین و اروپای متحد و...  به صحنه می آیند و با جهانی شدن اقتصاد هرکدام وظایف خاصی را به عهده می گیرند. ابرقدرتی در دنیای معاصر دیگر مثل قدیم بسادگی و با توارث بدست نمی آید. همانطور که در یک جامعه امروزی برای برتر بودن خان زاده یا شاه زاده و... ارزشی ندارد و تلاش فردی و گروهی برای کسب و حتی "حفظ" قدرت لازم است، روز بروز هزینه ابرقدرت ماندن بیشتر شده و این درکنار رشد ارزشهای جامعه به سمت ارزشهای اخلاقی و انسانی، بتدریج "صرفه اش" را از دست می دهد.

با این مقدمه وقتی نگاهی به جامعه و انتخابات ریاست جمهوری 2016 امریکا بکنیم می بینیم که منتخب مردم شخصی است که شعار کاهش نقش جهانی امریکا و حتی مقابله با روند جهانی شدن را می دهد! به این معنی که اکثریتی از مردم امریکا باور کرده اند که می توانند روند تغیرات جهان را به عقب بازگردانند و دوباره American dream را احیا کنند! دوباره سفیدپوستان کم سواد و نیمه ماهر بتوانند حقوق مکفی بگیرند و مانند پدرانشان در دهه 60 میلادی صاحب خانه و زندگی شوند که مردم دنیا در آرزویش باشند! غافل از اینکه دیگر مشاغل کم تبحر نیازی به کارمند و کارگر "گران" امریکایی ندارد و کارگران چینی، هندی، لاتین و.. با دستمزدی بمراتب کمتر حاضر به انجام کار یکسان هستند. حتی سرمایه گذار امریکایی هم هیچ رغبتی به تولید در کشور مادری اش ندارد وقتی می تواند و باید -این باید بدلیل فشار رقابت در بازار سرمایه است- در کشوری مثل چین محصولش را با قیمتی بمراتب پایین تر تولید کند به آنجا می رود.
علاوه بر آنکه امروز دیگر دلار امریکا بی رقیب نیست. حوزه یورو با همه تزلزل و مشکلات، گزینه دیگری برای نقل و انتقالات مالی است و کاهش سالیانه ارزش دلار که به "مالیات پنهان" امریکا از دنیا معروف بود باعث شده ارزش دلار مثل سابق نباشد و نه در سطح خانوار امریکایی و نه در حوزه سیاست دیگر اهرم قدرتمندی شناخته نشود.

طرح های کودکانه و توهمات ترامپ (ترامپیون) مبنی بر بستن مالیات بر اجناس تولیدی چین و مکزیک و بطور کلی واردات، هرچند با حضور هزاران شرکت خرد و درشت امریکایی با سرمایه هایی کلان ممکن به نظر نمی رسد اما حتی در صورت اجرا بیشتر از آنکه به اشتغال زایی در امریکا کمک کند هزینه زندگی و خانوار امریکایی را بالا می برد و بعلاوه موجب تشکیل بازار رانت و فساد خواهد شد.
"سرمایه" به دستور سیاستمداران و حکم حکومتی پیش نمی رود و اگر ممکن بود الان وضعیت ایران بمراتب بهتر از وضع فعلی بود!

اما ورای آنکه آیا بشود دربهای تجارت امریکا با جهان را بست یا خیر و آیا امریکا می تواند بطور یکجانبه قراردادهای تجاری، اقتصادی و حتی نظامی هزینه بر خود را ملغی نماید. این نکته به چشم می خورد که ترامپ و طرفداران پرشمارش یک چیز را می خواهند به عنوان جهت آینده کشورشان. و آن هم کاهش اثر امریکا در جهان است. (نه اینکه بطور مستقیم این گفته شود، اما نهایت خواسته ها و شعارهایشان به این نتیجه می رسد.)
این عدم حضور امریکا در مناسبات جهانی برای جهانی که تقریبا بعد از جنگ جهانی دوم به معنی کنونی "جامعه جهانی" تبدیل شده ناآشناست.  دنیا روزی را که در آن امریکا پدرخوانده جهان نباشد به یاد ندارد. این نبودن ارباب ترسناک به نظر می رسد.
کاهش شاخص های اقتصادی کل بازارهای جهانی ترس از تصور نبودن یا کم اثر شدن کدخدای جهان را نشان می دهد. این تاثیر خصوصا در کشورهای دوست و نزدیک به امریکا بیشتر خودش را نشان داده.
دنیا به نظم فعلی و گذشته اش عادت کرده و از ناشناخته ها می ترسد. اما بالاخره روزی باید با این حقیقت تلخ بی اربابی باید مواجه شود.

به قول مَثَل فارسی، امریکا (ممه) رو ترامپ (لولو) برد! یا بهتر بگوییم ترامپیون. دنیا باید به جهان بدون کدخدا عادت کند و حضور ترامپ پرده اول این تغییر خواهد بود، مطمئن هستم که علیرغم سختی های اولیه و احتمالا اندکی هرج و مرج ناشی از خلا قدرت (نه در حد جنگ جهانی!) این در بلند مدت به نفع جهانیان خواهد بود. اینکه ملتهای دنیا و به تبع آنها دولتهایشان بتوانند با هم بگفتگو بنشینند دور از ذهن نیست. خصوصا که امروزه ابزارهای ارتباطی بشدت روابط جهانی و حتی ارباب قدرت را تحت فشار دارند و دیگر نیاز به کدخدایی یک نفر یا یک ملت نیست.
حتی در کشوری با عقب افتادگی سیستم سیاسی مثل ایران حضور مفید این رسانه های اجتماعی و تاثیر آن بر قدرت انکار ناپذیر است. همین ابزار هم به تنهایی برای بهبود وضع کلی جهان کافیست حتی اگر تاثیر علم و تکنولوژی و بلوغ فکری اجتماعات رو در نظر نگیریم.

شخصا حضور ترامپ رو گرچه برای خود امریکا خیلی مفید نمیدونم حداقل در کوتاه مدت نوعی عقبگرد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی هست. اما از نظر جهانی یک قدم عقب نشینی امریکا باعث ایجاد فضای پیشرفت برای سایر ملل خواهد شد، و این حتی به فرض هرج و مرج مقطعی -که اعتقاد به آن ندارم- را با ثبات تر و با ارزشتر از آرامش در حضور کلانتر جهان ارزیابی می کنم.

پی نوشت:
1- به عنوان مثال در نظر بگیرید مشکلات خاورمیانه وقتی تصور کنیم امریکایی حضور ندارد! بالاخره ایران می داند که باید با همسایه اش عربستان مشکلاتش را بی واسطه حل کند و همینطور عربستان بجای لابی با امریکا برای فشار به ایران سعی خواهد کرد که از تمام داشته هایش جهت جلوگیری از نفوذ ایران استفاده کند و این تقابل مستقیم مطمئنا به جنگ بدل نخواهد شد چرا که نه ولی فقیه ایران و نه پادشاه عربستان انگیزه، تحمل، و جسارت شروع جنگی بدون پشتوانه برادربزرگتر را ندارند و ارتباطات در کوتاه مدت به فحاشی و شاخ و شانه کشی و در بلند مدت به حل تخاصم و ارتباطات تبدیل می شود. چرا که علاوه بر زمینه های مشترک اقتصادی مثل نفت، مساله همجواری و فرهنگ مشترک راهی بجز تعامل بین ملل باقی نمی گذارد... و به همین شکل تمامی دو قطبی های کوچک جهانی که امروز با تکیه بر قدرتهای بزرگ ابراز وجود می کنند از بین خواهند رفت.

2- وقتی چشم امید مردم از ظهور و حضور منجی و کدخدا قطع شود، خود دست بکار خواهند شد و راهی خواهند یافت برای حل مشکلاتشان!
3- مطلب بالا جویده ای از مبحثی طولانیست که می توان هر بخش آن را بصورت پستی جداگانه از تاثیر روند جدید امریکا -ی ترامپی- در بخش های مختلف جهان بررسی کرد. که با ترتیب اولویت و موضوعیت به آنها خواهم پرداخت.