پشت پرده سیاست ایران بعد از مرگ آیت الله خمینی

مرگ آیت الله خمینی برای اطرافیان او و خصوصا هاشمی رفسنجانی چندان شوک آور نبود. چرا که اولا در دهه ابتدایی عمر جمهوری اسلامی، با ترور فیزیکی افراد کلیدی نظام، جمهوری اسلامی به از دست دادن گردانندگانش عادت کرده بود و ثانیا آیت الله خمینی در ایام کهولت و بیماری جسمی بسر می برد. به همین دلایل مجلس خبرگان رهبری تقریبا بدون وقفه با حضور اکثر اعضا تشکیل شد و در کمتر از چند ساعت تصمیم به انتخاب رهبر جدید گرفت و در بیرون از مجلس، از رهبری حجت الاسلام خامنه ای جوان پرده برداری کرد، بدون ذکر موقت بودن رهبری او.
به نظر می رسد که انتخاب فرد ناپخته و بی صلاحیتی در حد "حجت الاسلام خامنه ای" آن دوران به رهبری، بخصوص بعد از عادت داشتن همه به کاریزمای آیت الله خمینی و مرجعیت بی بدیل او (حتی از نظر دینی و تشیع) در جایگاه رهبری انقلاب، کاری نشدنی و غیر ممکن بود. درحد نشاندن شاگردی دبستانی به طبابت، بجای پزشکی حاذق!

این شعبده ممکن نبود مگر به مرحله مرحله پیش رفتن، و هاشمی رفسنجانی در پرده اول، روحانی خوش تیپ، نسبتا جوان، بی دانش و خاصیت، با فن بیان خوب و البته وابسته به خودش را که تا آن زمان به حلقه قدرت اول جمهوری اسلامی بالا کشیده بود بطور "موقت" به این سمت معرفی کرد.

بدنبال پخش اولین قسمت از فیلم فوق سری خبرگان رهبری در سال 68 دو قسمت دیگر از ابتدای جلسه و انتهای جلسه هم منتشر شد که بیشتر طرز فکر رای دهندگان و بازی گردان اصلی "هاشمی رفسنجانی" را نشان می دهد.
طرز فکر غالب آگاهان سیاست، هاشمی رفسنجانی و تمام روحانیون آن زمان این بود که با مرگ آیت الله خمینی جایگاه رهبری به جایگاهی فرمایشی و بی اثر در سیاست تبدیل خواهد شد و اساسا روحانیون خودشان هم از این اعتماد به نفس برخوردار نبودند که بتوانند قدرت مطلقه ای را -در عمل- در امور کشورداری داشته باشند. و اهمیت جایگاه رهبری را تا آن زمان در کاریزمای شگرف شخص آیت الله خمینی می دیدند، که با مرگ وی تمام می شود و ایران هم مانند تمام کشورهای دیگر دنیا به مدار عرف و تخصص برخواهد گشت. احتمالا با تمی مذهبی. خصوصا که آیت الله خمینی حکومت اسلامی را بشکل "جمهوریت" پسندیده بود و رفراندوم "جمهوری اسلامی" مورد قبول مردم هم واقع شده بود.

 به همین طرز فکر هم، اعضای مجلس خبرگان با پیشنهاد بی خاصیت ترین روحانی فرمایشی نظام "حجت الاسلام خامنه ای" از سوی هاشمی که بارها به موقت بودن او و این تصمیم تاکید می کرد مخالفتی نداشتند (این علاوه بر روایت بافی های هاشمی از شخص امام خمینی در جلسه خبرگان آن سال است).
و احتمالا هاشمی با تاکید بر مخفی نگه داشتن موقتی بودن رهبری سیدعلی خامنه ای از عموم، با برنامه قبلی تصمیم داشت که در قدم بعد و با تغیر قانون اساسی پروژه رهبری دائمی تر دوستش را اجرایی کند. و در جلسه خبرگان بعد از تغیر قانون اساسی هم دوباره رای رهبری او را جمع کرد.

اما نگاهی به پیشینه شخص خامنه ای نشان می دهد که این روحانی ظاهرا متجدد، پیش از آن هم در نقش تشریفاتی دولت (وقت) یعنی رییس جمهور (در مقابل نخست وزیر که همه کاره اجرایی محسوب می شد). بخوبی ایفای نقش کرده بود و بدلیل مهارت در سخنوری، و ظاهر مناسب برای جایگاه تشریفاتی و پاپ گونه رهبری بعد از آیت الله خمینی، مناسب بنظر می رسد. بخصوص از دید هاشمی رفسنجانی که از جوانی او را می شناخت حامی مالی و سیاسی اش  بود و بنوعی واسه بقدرت رسیدن و معرفی اش به آیت الله خمینی در جمهوری اسلامی نوپا بود. او بسیار خامنه ای را همفکر و رفیقش می دانست و تقریبا هردو از اعضای بازمانده -از ترورهای- حزب جمهوری اسلامی بودند (که حدود دو دهه قدرت سیاسی ایران در قبضه این حزب بود) و گوش بفرمان ترین فرد ممکن در میان روحانیون نسل اولی انقلاب برای هاشمی زیرک. چرا که لاجرم پست رهبری باید به یک مرجع تقلید و در کمترین حالت روحانی سپرده می شد. (که به همین جهت هم در بازنگری قانون اساسی سال 68، شرط مرجعیت شیعه را از شروط رهبری حذف کردند.) و هیچ آیت اللهی مطیع و مرید هاشمی رفسنجانی نمی شد.

البته شخص سید علی خامنه ای در سالهای قبل از رسیدن به رهبری بارها از تشریفاتی و مسخره بودن جایگاه رییس جمهوری اش گلایه مند بود و حتی کدورت و کینه بدل داشت. خصوصا در مقابل آیت الله خمینی که نخست وزیری میرحسین موسوی را به او تحمیل کرد. نگاه آیت الله خمینی در تمام دوره ریاست جمهوری خامنه ای یک نگاه فضا پرکن و در بهترین حالت مطیع اوامرش بود که البته در سالهای پایانی لب به شکایت هم باز کرده بود. در فیلم افشا شده جلسه خبرگان رهبری هم خود وی باز به این موضوع اشاره می کند که شما (خبرگان) باز دوباره یک نقش تشریفاتی و صوری را به من می خواهید بدهید. که نشان می دهد از 8 سال نقش تشریفاتی اش در سیاست خسته بوده است.

اما محاسبات هاشمی از آنجا اشتباه از آب در می آید که سید علی خامنه ای برای زمینگیر شدن و اجرای نقش تشریفاتی رهبری بسیار جوان است و جویای نام! همینطور احتمالا از نظر روحی خسته از 8 سال پادویی آیت الله خمینی و هیچکاره بودن در فضای سیاسی جمهوری اسلامی. او بلافاصله (احتمالا با چراغ سبز هاشمی) با استفاده از چرخه باطل انتخاب اعضای شورای نگهبان توسط رهبر و نظارت بر مجلس خبرگان مافوقش، افرادی وابسته و مطیع را به مجلس می رساند و تقریبا با تمام افراد منتقدش در همان جلسه مانند آذری قمی هم برخورد می کند. یک سال بعد خود را با امضای 7 فقیه به درجه آیت الله ای می رساند. و در یک کلام خطر تغیرش را از بین می برد. هاشمی هم که خودش کارگردان این برنامه بوده تا آخر عمر به فرانکشتان ساخته اش که روز بروز قدرتمندتر می شود، دلبسته می ماند چرا که بزودی در می یابد در مقابل قدرت اهریمنی آیت الله خامنه ای برساخته، هیچ راهی به مخالفت پیش نخواهد برد مگر از طریق دوستی و نشان دادن همدلی ظاهری.

آیت الله خامنه ای هم نشان داده که حافظه خوبی دارد. و نه مسخره کنندگانش را فراموش کرده و نه دوستانش را، همانطور به عهدهای پنهان جوانی اش وفادار است. او در دهه های رهبری اش تنها کسانی را از پیش پای خود برداشته (عمدتا به شکل حصر) که دست و قلم به مخالفت آشکار با قدرتش برداشته اند. هاشمی رفسنجانی در همان مجلس خبرگان خبر از تغیر قانون اساسی و پررنگ شدن نقش مجمع تشخیص مصلحت نظام (که تا قبل از آن شورایی فرمایشی با ریاست علی خامنه ای بود) می دهد که قرار است مغز متفکر و راهنمای رهبر جوان و ناتوان سال 68 باشد و در پایان جلسه انتخاب رهبری به او توصیه می کند که از توصیه های مجمع برای رهبری استفاده می کند! هاشمی همزمان با اصلی ترین منصب جمهوری اسلامی -ریاست جمهوری- توسط آیت الله خامنه ای جوان به ریاست این شورا هم می رسد.

به این شکل، قرار بوده که رفسنجانی بعد از آیت الله خمینی و اتمام جنگ همه کاره نظام باشد و از یک طرف مستقیما به امر کشورداری و آبادانی ایرانِ پس از جنگ برسد و از طرف دیگر هدایت دوست قدیمی و همکارش را داشته باشد. و احتمالا پس از اتمام دوره ریاست جمهوری اش درکنار آیت الله خامنه ای به کنترل کشور بپردازند. که البته این اتفاق نیوفتاد و هاشمی تقریبا با اتمام دوره ریاست جمهوری اش و اصلاحات اقتصادی و دوره سازندگی که هزینه های معوق بیش از یک دهه انقلاب و جنگ بود، و تخریب مخالفان درون نظام، به چهره منفور میان مردم تبدیل گشت. چرا که مردم هم می دانستند که او همه کاره نظام بعد از آیت الله خمینی بوده و البته کاریزما و محبوبیت رهبر اول انقلاب را نداشت.
رای بی نظیر محمد خاتمی گمنام و مشارکت مردم در سال 76 نوعی دهن کجی به حزب جمهوری اسلامی سابق بود. ایرانیان در سال 76 تلاش کردند که فردی خارج از حلقه قدرت خامنه ای-رفسنجانی (که قدرت غالب یک دهه ایران بودند) به عرصه وارد شود.
 که متاسفانه خاتمی علیرغم رای بالا و حمایت پرشور مردمی، شخصا شجاعت و جسارت مقابله با انقلابیون نسل اولی همچون رفسنجانی و خامنه ای را نداشت و مانند شهابی در آسمان سیاست ایران خاموش شد و با خود امید به اصلاحات و تغیر نرم جمهوری اسلامی را از بین برد.

آیت الله خامنه ای در تمام این سالهای رهبری تلاش کرده که پا جای پای رهبر قبلی بگذارد و نه تنها خود را شایسه رهبری انقلاب نشان دهد که از خود اثری ماندگار بجا بگذارد. او با دانش و شناخت کم اش از جهان سیاست و علم، دست به ریسک هایی زد که بجز هزینه های سنگین عایدی برای مردم ایران نداشته است. بزرگترین و ناکام ترین پروژه او، تلاش بر رساندن ایران به سلاح هسته ای بود. پروژه ای که با الهام از جنگ تحمیلی ایران و فضای جنگ سرد در ذهن فرماندهان سپاهی شکل گرفته بود و بدلیل نزدیکی آیت الله خامنه ای به نظامیان -و منصب های قبلی او- به وی هم تسری یافته بود. شاید حتی سفر خارجی او به کره شمالی هم در تقویت این نظر بی تاثیر نباشد.
جاه طلبی ناکام رهبر ایران بنا به تخمین اعداد 700 تا 1000 میلیارد دلار برای ایرانیان هزینه داشته بجز عمر و فرصتهایی که از میلیونها ایرانی بدلیل تحریم ها و عواقب ناشی از این تصمیم به هدر رفته و قابل محاسبه نیست. همینطور تفکر شیعه گستری و مبارزه با استکبارِ آیت الله خامنه ای، دیگر تصمیم اوست که بازهم هزینه های هنگفت انسانی، مالی را هم به ایرانیان و هم به مردم کشورهای منطقه تحمیل کرده است.

اتفاقات سال 88 بهانه ای شد تا آیت الله خامنه ای انتقام تاریخی اش از میرحسین موسوی نخست وزیر امام را عملی کند. میرحسین موسوی و مهدی کروبی همچون خود او از اعضای حزب جمهوری اسلامی قدیم بودند و از نظر هاشمی هیچ مشکلی جهت انتقال قدرت دوره ای به آنها وجود نداشت. (خصوصا در مقابل چهره ای مثل احمدی نژاد) اما آیت الله خامنه ای که بعد از شکست هاشمی از احمدی نژاد در سال 84 دیگر نمیخواست به چراغ جادوی هاشمی برگردد، حسابش را از او که میانه روی نظام محسوب می شد جدا کرد، تخم مرغهایش را در سبد احمدی نژاد گذاشت و حاضر به کودتای انتخاباتی شد. با این امید که برای خود در دنیای سیاست هم یارگیری کند (مثل فضای نظامی و سرسپردگانش) اما محمود احمدی نژاد با دیدن صحنه بیچارگی آیت الله و کردیتی که پیدا کرده بود، در دوره دوم شروع به شلتاق و کسب قدرت شخصی برای خودش کرد، بدون همکاری با رهبر حامی اش.
آیت الله خامنه ای با سخنرانی 29 خرداد 88 بزرگترین اشتباه تاریخی اش را انجام داد -خودکشی- و رسما خودش را تصمیم گیر اصلی مملکت و آماج خشم مردم ناراضی قرار داد. از آن روز نه تنها ریزش نیروهای وفادارش آغاز شد که در نگاه مردم از شخصیتی قدیس و رهبری مذهبی به دیکتاتوری عصبانی و انتقام جو که موجب مصیبت و فقر و عقب افتادگی ایرانیان است بدل شد.

ستاره بخت آیت الله خامنه ای رو به غروب می رود، و روز بروز به جمع مخالفان و منتقدانش افزوده می شود. اولین جرقه شعارهای ضد رهبر در خیابان، فردای سخنرانی تاریخی اش در خرداد 88 شنیده شد و تا امروز (اعتراضات 96) بر وسعت و تندی شعارهایش افزوده شده. با مرگ مشکوک هاشمی رفسنجانی، او تبدیل به تنها بازمانده انقلاب شده که باید تقاص 40 ساله عملکرد همفکرانش را پس بدهد.

پی نوشت:
1. هاشمی رفسنجانی مانند دیگر انقلابیون جهان نتوانست به جامعه آرمانی که در ذهن داشت برسد. و هنوز برای قضاوت جامع دستاوردهایش زود است. باید دید بذرهایی که در فضای سیاست ایران کاشته چه ثمری خواهند داد.
2. عکسی از جلسه حزب جمهوری اسلامی در سالهای آغازین جمهوری اسلامی:

سعید طوسی و پروژه بی آبرویی از نظام

بدنبال حوادث اخیر در کشور که تقریبا با اعتراضات گسترده مردم آغاز شده است. یک رشته حوادث کاملا غیر معمول در تاریخ جمهوری اسلامی که سنگین ترین ضربات پیوسته به رکن اصلی نظام -رهبری- جمهوری اسلامی می توان قلمداد کرد.
چند هفته ای از خبر شکایت از آیت الله هاشمی شاهرودی بیمار و بستری در آلمان و بی آبرویی فرار او نمی گذرد که بدنبال خبر مجازات پزشک تیم المپبک امریکا به 175 سال زندان بدلیل دستمالی دختران ورزشکار، قوه قضاییه ایران خبر از تبرئه قاری معروف بیت رهبری از اتهامات تجاوز به پسربچه ها منتشر می شود.

این خبر در حالی اعلام می شود که خود این فرد به اعمال تجاوزکارانه اش اعتراف کرده و تقریبا شواهد مستندی در دست است برای اثبات محکومیتش. اما ظاهرا پرونده شکایت از او از مجرای قانونی خود خارج شده و بعد از سالها بیرون از جریان دادرسی بودن، به یکباره با حکم تبرئه جامعه را در بهت فرو می برد.

محمود صادقی -نماینده مجلس- خبر می دهد که نزدیکی او به بیت رهبری باعث انحراف پرونده اش از روال عادی بررسی شده و بقولی پارتی بازی در رده بالای نظام و درون قوه قضاییه صورت گرفته است. این خبر علاوه پرده برداری از شنیع ترین افراد نزدیک به آیت الله خامنه ای، ضربه ای هم به قوه قضاییه تحت نظر آیت الله لاریجانی است که در حال صدور احکام محکومیت معترضان به نظام فاسد ولایت فقیه است.

انتشار این خبر در این بازه زمانی به نظر تصادفی نمی رسد. همانطور که افشای اسناد بکلی سری نظام راجع به مشروعیت رهبری آیت الله خامنه ای و همه را در یک امتداد "مشروعیت زدایی از رهبر" می توان بررسی کرد.
زشتی و قبح تجاوز به کودکان قابل ترجمه و توجیه حتی برای وفادارترین افراد به نظام و رهبر ایران هم نیست. و پایین کشیدن آیت الله خامنه ای از صندلی جایگاه معصوم که چندی بود ملقب به لقب "امام خامنه ای" شده بود است.

از سوی دیگر، مرگ مشکوک هاشمی رفسنجانی، به عنوان جایگزین و گزینه رهبری بعد از آیت الله خامنه ای، باعث شد که مقام ولیعهدی، بی سمت بماند. نه افرادی مثل علم الهدی، مصباح و مکارم شیرازی مقبولیت مردمی دارند برای جایگزینی و نه مراجع تقلید -حقیقی- علاقه و انگیزه ورود به سیاست در سطح گرفتن رهبری نظام.
با توجه به اینکه شخص رهبر حتما باید معمم و البته دارای توان رهبری باشد، یکی از مهمترین گزینه ها هاشمی شاهرودی بود که با این شکایت در آلمان و فرار او وجه اش از بین رفت. مابقی جانشینان فعلی رهبر مثل ابراهیم رییسی (که به نظر می رسد مورد نظر خود شخص خامنه ای هم بوده است) و صادق لاریجانی پیشاپیش مقبولتشان را از دست داده اند. تنها گزینه باقی مانده معمم و محبوب باقی مانده -فعلی- شخص حسن روحانی است.
باید دید که در آینده نزدیک چه بر سر او خواهد آمد.

پی نوشت:
1. دوگزینه مجتبی خامنه ای و حسن خمینی گزینه های بسیار ضعیف و ناآشنا برای مردم هستند که به دلیل سرگذشت پدرانشان بخت چندانی به رهبری و اقبال عمومی ندارند.
2. از سوی دیگر و معیشت، هم زمان با بدتر شدن وضع اقتصادی، هیچ چشم اندازی (مثل برجام) برای مردم وجود ندارد. خصوصا که امریکا و سایر قدرتهای جهان هم توجهشان را از ایران برداشته اند و این سکوت مرگبار جامعه، تجمع پتانسیلی برای تغیر از سمتی خواهد بود که هنوز قابل پیش بینی نیست.

آیا رویدادهای بزرگ سیاسی در پیش است؟


فضا اندک است و مطالب بسیار و صرفا با پوزشی از مخاطبان عزیز این وبلاگ جهت غیبت چندماهه و طولانی به بررسی وضعیت پیش آمده می پردازم.

1. در یک جمله می شود گفت که امروز جمهوری اسلامی و نظام سیاسی اصلا وضع عادی ندارد. از زمان مرگ مشکوک هاشمی رفسنجانی در یکسال گذشته تا امروز، نوار حوادثی را میتوان در عالیرتبه ترین سطح نظام اسلامی دید، که احتمالا بزودی به تعویض رهبری و شاید تغیر نرم نظام سیاسی منجر شود.

2. چند هفته که به عقب برگردیم شروع ناگهانی اعتراضات مردم شهرها و شهرستانهای کوچک ایران را می بینیم که تقریبا بدون هیچ محرک بیرونی (مانند انتخابات یا افزایش قیمت کالایی اساسی مثل نان یا سوخت) و بطور هماهنگ در چند شهر ایران کلید زده می شود. (به جدی و شوخی عده ای مساله "جنبش تخم مرغ" را مطرح می کنند که از نظر زمانی هماهنگی با تجمعات خیابانی ندارد و پس از کنترل و کاهش قیمت تخم مرغ اتفاق افتاده است).  با سطحی از اعتراضات و شعارهایی که در کل عمر 40 ساله جمهوری اسلامی بی نظیر است. و درست است که از اعتراض به گرانی و بیکاری و معیشت و دولت روحانی آغاز شده اما درصد بالایی از شعارها شخص اول نظام را نشانه میگیرد و بی کفایتی او را نمایش می دهد. و خواستار پایان یافتن نظام ولایت فقیهی است.
این اعتراضات گستردگی جغرافیایی غیرقابل تصوری دارد که همه دور از مرکز هستند و از این نظر در تاریخ چه جمهوری اسلامی و چه قبل از آن بی نظیر است.
نباید فراموش کرد که دقیقا چند شب قبل از این تجمعات اعتراضی یک مهمانی خصوصی مختلط جوانان در شب یلدا که از طریق شبکه های اجتماعی هماهنگ شده و ابعادی در حد 200 نفر دارد کشف و خنثی می شود!
اما چند روز بعد بطور هماهنگ در چند شهر ایران فریاد مرگ بر جمهوری اسلامی و آخوند، در کف خیابان شنیده می شود و ظاهرا دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی بی اطلاع بوده اند!

این رشته از اعترضات مردم فرودست و کم بضاعت مالی بسرعت به سمت تخریب اموال عمومی (با تم ضد مذهبی) کشیده می شود و طبعا به همان سرعت آغاز ظاهرا فروکش می کند. گرچه در این میان دهها نفر کشته، صدها نفر مصدوم و هزاران نفر دستگیر می شوند. عمدتا جوانانی کم سن و سال که هم تجربه و قدرت تحلیل و درک ماجراها را ندارند و هم بنا به اقتضای جوانی رفتارهای هیجانی از خود بروز می دهند...

3. هنوز تعداد دقیق کشته ها، زخمی ها و دستگیرشدگان اعتراضات دی 96 بطور کامل شمارش نشده که فایل تصویری جلسه خبرگان رهبری که منجر به قدرت رسیدن آیت الله خامنه ای شده، به بیرون درز می کند. جهت اطلاع باید عرض شود که این فایل از نظر درجه بندی در رده فوق سری قرار دارد. و نه تنها افراد انگشت شماری از وجود آن خبر دارند که دسترسی به آن نیز در حیطه اختیارات افراد بسیار معدودی است. بسیاری از آیت الله های آن جلسه مانند آذری قمی مورد غضب قرار گرفته و بطرز مشکوکی مرده اند!
این فایل فوق محرمانه نه تنها وجهه آیت الله خامنه ای را هدف قرار می دهد و جایگاه او به عنوان نایب خدا بر روی زمین (امام خامنه ای) میان هوادارانش متزلزل می کند که پروسه انتخاب رهبر پشت درهای بسته در جمهوری اسلامی را نیز به چالش می کشد.

4. اعتراضات خیابانی هیچ نشانی از رهبری مشخصی ندارد بخصوص کروبی و موسوی و این بسیار جای تعجب دارد چرا که از سال 88 تاکنون هیچ تجمع سیاسی روی نداده که اشاره ای به رهبران جنبش سبز نکرده باشد. حتی در طیف اپوزیسیون نظام هم اسارت موسوی و کروبی به عنوان سند جنایت رژیم مطرح می شود. بعلاوه که هیچ جریان اصلاح طلبی داخلی هم از این اعتراضات حمایت نکرد. به نظر می رسد اصلاح طلبان از هرگونه همراهی برحذر شده اند و قابلیت رهبری آنان به چالش کشیده شده و رسما شاهد متعرضانی هستیم که نیازمند رهبرند و هیچ کس هنوز سوار بر این موج نارضایتی نشده است.

5. همزمان با این اتفاقات و در سالمرگ مشکوک رییس سابق مجمع تشخیص مصلحت نظام. خبر می رسد که هاشمی شاهرودی -رییس فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام- جهت درمان در آلمان به سر می برد و فعالان حقوق بشری تلاش دارند که او را به پای میز محاکمه بکشانند. به عبارت دیگر حداقل تا زمان مشخص شدن صلاحیت دادگاههای آلمان برای محاکمه آیت الله و وضعیت مصونیت سیاسی او. وی باید در آلمان بماند. یعنی دور از قدرت در ایران. شاهرودی یکی از گزینه های رهبری بعد از آیت الله خامنه ای محسوب می شود. هرگونه اعلام جرم علیه او می تواند بطور کلی در آینده سیاسی او موثر باشد.

6. صحبت های دیروز آیت الله خامنه ای راجع به حوادث اخیر بشدت دور از واقعیت و حقیقت می نماید. او همچنان متوهمانه دشمنان و امریکا و انگلیس را عامل اعتراضات مردم شهرستانهای ایران می داند و بازهم دریغ از یک قدم عملی یا حداقل وعده ای قابل اجرا. تنها تهدید کور دشمنان و نفرین آنها و حرفهای منبری همیشگی اش. به نظر می رسد آیت الله هیچ احساس خطری نمی کند حتی به اندازه اتفاقات 88 خوابش آشفته نشده با اینکه این بار گستردگی، جدیت و تندی اعتراضات بمراتب بیشتر از گذشته است. احتمال دارد لایه های عایق زیادی بین آیت الله و حوادث جامعه وجود داشته باشد.

مجموع حوادث رخ داده که بطور بسیار موجز به آنها اشاره شد، وضعیت نامشخصی را در آینده  نشان می دهد. این وضعیت مبهم و نارضایتی مردم به این زودی فروکش نخواهد کرد. چرا که بهبود وضعیت اقتصادی، معیشت و اشتغال یک شبه رخ نخواهد داد و حتی اگر همه چیز مهیا باشد سالها زمان لازم است که بتوان تغیری ملموس در وضع میلیونها نفر ایجاد کرد. که با صندوقهای خالی موسسات شبه دولتی و خزانه دولت هیچ نشانی از بهبود وجود ندارد. و قرار بر اتفاق مهمی مانند برجام هم در چشم انداز دیده نمی شود.
مسائل اقتصادی مانند آزادی های مدنی نیست که با دستور و یک شبه بشود ایجاد کرد. مثلا برداشتن حجاب اجباری، ورود زنان به ورزشگاهها، آزادی اینترنت و حتی قوانین برابر برای زنان، در سختترین حالت نیاز به چند قیام و قعود افراد اندکی دارد و بسرعت قابل اجراست. همانطور که در عربستان با چند خط دستور پادشاه بسیاری از آزادی ها ایجاد شد. اما پر کردن سفره خالی کارگران، بازنشستگان، کارمندان نیاز به همکاری میلیونها انسان دارد که تحت مدیریت افراد خبره باشند و سالها طول خواهد کشید. و هنوز حتی نشان از انگیزه چنین اصلاحاتی هم در افق سیاسی فعلی دیده نمی شود.


پی نوشت:
1. از سرعت حوادث به نظر می رسد ایران آبستن اتفاقاتی در آینده نزدیک است و بااینکه اطلاعاتی فراتر از اخبار عمومی ندارم. اما با بروز نشانه های جدیدتر حتما به اطلاع خواهم رساند. بعلاوه که بررسی هرکدام از بندهای بالا نیازمند یه مطلب جداگانه است.