پشت پرده سیاست ایران بعد از مرگ آیت الله خمینی

مرگ آیت الله خمینی برای اطرافیان او و خصوصا هاشمی رفسنجانی چندان شوک آور نبود. چرا که اولا در دهه ابتدایی عمر جمهوری اسلامی، با ترور فیزیکی افراد کلیدی نظام، جمهوری اسلامی به از دست دادن گردانندگانش عادت کرده بود و ثانیا آیت الله خمینی در ایام کهولت و بیماری جسمی بسر می برد. به همین دلایل مجلس خبرگان رهبری تقریبا بدون وقفه با حضور اکثر اعضا تشکیل شد و در کمتر از چند ساعت تصمیم به انتخاب رهبر جدید گرفت و در بیرون از مجلس، از رهبری حجت الاسلام خامنه ای جوان پرده برداری کرد، بدون ذکر موقت بودن رهبری او.
به نظر می رسد که انتخاب فرد ناپخته و بی صلاحیتی در حد "حجت الاسلام خامنه ای" آن دوران به رهبری، بخصوص بعد از عادت داشتن همه به کاریزمای آیت الله خمینی و مرجعیت بی بدیل او (حتی از نظر دینی و تشیع) در جایگاه رهبری انقلاب، کاری نشدنی و غیر ممکن بود. درحد نشاندن شاگردی دبستانی به طبابت، بجای پزشکی حاذق!

این شعبده ممکن نبود مگر به مرحله مرحله پیش رفتن، و هاشمی رفسنجانی در پرده اول، روحانی خوش تیپ، نسبتا جوان، بی دانش و خاصیت، با فن بیان خوب و البته وابسته به خودش را که تا آن زمان به حلقه قدرت اول جمهوری اسلامی بالا کشیده بود بطور "موقت" به این سمت معرفی کرد.

بدنبال پخش اولین قسمت از فیلم فوق سری خبرگان رهبری در سال 68 دو قسمت دیگر از ابتدای جلسه و انتهای جلسه هم منتشر شد که بیشتر طرز فکر رای دهندگان و بازی گردان اصلی "هاشمی رفسنجانی" را نشان می دهد.
طرز فکر غالب آگاهان سیاست، هاشمی رفسنجانی و تمام روحانیون آن زمان این بود که با مرگ آیت الله خمینی جایگاه رهبری به جایگاهی فرمایشی و بی اثر در سیاست تبدیل خواهد شد و اساسا روحانیون خودشان هم از این اعتماد به نفس برخوردار نبودند که بتوانند قدرت مطلقه ای را -در عمل- در امور کشورداری داشته باشند. و اهمیت جایگاه رهبری را تا آن زمان در کاریزمای شگرف شخص آیت الله خمینی می دیدند، که با مرگ وی تمام می شود و ایران هم مانند تمام کشورهای دیگر دنیا به مدار عرف و تخصص برخواهد گشت. احتمالا با تمی مذهبی. خصوصا که آیت الله خمینی حکومت اسلامی را بشکل "جمهوریت" پسندیده بود و رفراندوم "جمهوری اسلامی" مورد قبول مردم هم واقع شده بود.

 به همین طرز فکر هم، اعضای مجلس خبرگان با پیشنهاد بی خاصیت ترین روحانی فرمایشی نظام "حجت الاسلام خامنه ای" از سوی هاشمی که بارها به موقت بودن او و این تصمیم تاکید می کرد مخالفتی نداشتند (این علاوه بر روایت بافی های هاشمی از شخص امام خمینی در جلسه خبرگان آن سال است).
و احتمالا هاشمی با تاکید بر مخفی نگه داشتن موقتی بودن رهبری سیدعلی خامنه ای از عموم، با برنامه قبلی تصمیم داشت که در قدم بعد و با تغیر قانون اساسی پروژه رهبری دائمی تر دوستش را اجرایی کند. و در جلسه خبرگان بعد از تغیر قانون اساسی هم دوباره رای رهبری او را جمع کرد.

اما نگاهی به پیشینه شخص خامنه ای نشان می دهد که این روحانی ظاهرا متجدد، پیش از آن هم در نقش تشریفاتی دولت (وقت) یعنی رییس جمهور (در مقابل نخست وزیر که همه کاره اجرایی محسوب می شد). بخوبی ایفای نقش کرده بود و بدلیل مهارت در سخنوری، و ظاهر مناسب برای جایگاه تشریفاتی و پاپ گونه رهبری بعد از آیت الله خمینی، مناسب بنظر می رسد. بخصوص از دید هاشمی رفسنجانی که از جوانی او را می شناخت حامی مالی و سیاسی اش  بود و بنوعی واسه بقدرت رسیدن و معرفی اش به آیت الله خمینی در جمهوری اسلامی نوپا بود. او بسیار خامنه ای را همفکر و رفیقش می دانست و تقریبا هردو از اعضای بازمانده -از ترورهای- حزب جمهوری اسلامی بودند (که حدود دو دهه قدرت سیاسی ایران در قبضه این حزب بود) و گوش بفرمان ترین فرد ممکن در میان روحانیون نسل اولی انقلاب برای هاشمی زیرک. چرا که لاجرم پست رهبری باید به یک مرجع تقلید و در کمترین حالت روحانی سپرده می شد. (که به همین جهت هم در بازنگری قانون اساسی سال 68، شرط مرجعیت شیعه را از شروط رهبری حذف کردند.) و هیچ آیت اللهی مطیع و مرید هاشمی رفسنجانی نمی شد.

البته شخص سید علی خامنه ای در سالهای قبل از رسیدن به رهبری بارها از تشریفاتی و مسخره بودن جایگاه رییس جمهوری اش گلایه مند بود و حتی کدورت و کینه بدل داشت. خصوصا در مقابل آیت الله خمینی که نخست وزیری میرحسین موسوی را به او تحمیل کرد. نگاه آیت الله خمینی در تمام دوره ریاست جمهوری خامنه ای یک نگاه فضا پرکن و در بهترین حالت مطیع اوامرش بود که البته در سالهای پایانی لب به شکایت هم باز کرده بود. در فیلم افشا شده جلسه خبرگان رهبری هم خود وی باز به این موضوع اشاره می کند که شما (خبرگان) باز دوباره یک نقش تشریفاتی و صوری را به من می خواهید بدهید. که نشان می دهد از 8 سال نقش تشریفاتی اش در سیاست خسته بوده است.

اما محاسبات هاشمی از آنجا اشتباه از آب در می آید که سید علی خامنه ای برای زمینگیر شدن و اجرای نقش تشریفاتی رهبری بسیار جوان است و جویای نام! همینطور احتمالا از نظر روحی خسته از 8 سال پادویی آیت الله خمینی و هیچکاره بودن در فضای سیاسی جمهوری اسلامی. او بلافاصله (احتمالا با چراغ سبز هاشمی) با استفاده از چرخه باطل انتخاب اعضای شورای نگهبان توسط رهبر و نظارت بر مجلس خبرگان مافوقش، افرادی وابسته و مطیع را به مجلس می رساند و تقریبا با تمام افراد منتقدش در همان جلسه مانند آذری قمی هم برخورد می کند. یک سال بعد خود را با امضای 7 فقیه به درجه آیت الله ای می رساند. و در یک کلام خطر تغیرش را از بین می برد. هاشمی هم که خودش کارگردان این برنامه بوده تا آخر عمر به فرانکشتان ساخته اش که روز بروز قدرتمندتر می شود، دلبسته می ماند چرا که بزودی در می یابد در مقابل قدرت اهریمنی آیت الله خامنه ای برساخته، هیچ راهی به مخالفت پیش نخواهد برد مگر از طریق دوستی و نشان دادن همدلی ظاهری.

آیت الله خامنه ای هم نشان داده که حافظه خوبی دارد. و نه مسخره کنندگانش را فراموش کرده و نه دوستانش را، همانطور به عهدهای پنهان جوانی اش وفادار است. او در دهه های رهبری اش تنها کسانی را از پیش پای خود برداشته (عمدتا به شکل حصر) که دست و قلم به مخالفت آشکار با قدرتش برداشته اند. هاشمی رفسنجانی در همان مجلس خبرگان خبر از تغیر قانون اساسی و پررنگ شدن نقش مجمع تشخیص مصلحت نظام (که تا قبل از آن شورایی فرمایشی با ریاست علی خامنه ای بود) می دهد که قرار است مغز متفکر و راهنمای رهبر جوان و ناتوان سال 68 باشد و در پایان جلسه انتخاب رهبری به او توصیه می کند که از توصیه های مجمع برای رهبری استفاده می کند! هاشمی همزمان با اصلی ترین منصب جمهوری اسلامی -ریاست جمهوری- توسط آیت الله خامنه ای جوان به ریاست این شورا هم می رسد.

به این شکل، قرار بوده که رفسنجانی بعد از آیت الله خمینی و اتمام جنگ همه کاره نظام باشد و از یک طرف مستقیما به امر کشورداری و آبادانی ایرانِ پس از جنگ برسد و از طرف دیگر هدایت دوست قدیمی و همکارش را داشته باشد. و احتمالا پس از اتمام دوره ریاست جمهوری اش درکنار آیت الله خامنه ای به کنترل کشور بپردازند. که البته این اتفاق نیوفتاد و هاشمی تقریبا با اتمام دوره ریاست جمهوری اش و اصلاحات اقتصادی و دوره سازندگی که هزینه های معوق بیش از یک دهه انقلاب و جنگ بود، و تخریب مخالفان درون نظام، به چهره منفور میان مردم تبدیل گشت. چرا که مردم هم می دانستند که او همه کاره نظام بعد از آیت الله خمینی بوده و البته کاریزما و محبوبیت رهبر اول انقلاب را نداشت.
رای بی نظیر محمد خاتمی گمنام و مشارکت مردم در سال 76 نوعی دهن کجی به حزب جمهوری اسلامی سابق بود. ایرانیان در سال 76 تلاش کردند که فردی خارج از حلقه قدرت خامنه ای-رفسنجانی (که قدرت غالب یک دهه ایران بودند) به عرصه وارد شود.
 که متاسفانه خاتمی علیرغم رای بالا و حمایت پرشور مردمی، شخصا شجاعت و جسارت مقابله با انقلابیون نسل اولی همچون رفسنجانی و خامنه ای را نداشت و مانند شهابی در آسمان سیاست ایران خاموش شد و با خود امید به اصلاحات و تغیر نرم جمهوری اسلامی را از بین برد.

آیت الله خامنه ای در تمام این سالهای رهبری تلاش کرده که پا جای پای رهبر قبلی بگذارد و نه تنها خود را شایسه رهبری انقلاب نشان دهد که از خود اثری ماندگار بجا بگذارد. او با دانش و شناخت کم اش از جهان سیاست و علم، دست به ریسک هایی زد که بجز هزینه های سنگین عایدی برای مردم ایران نداشته است. بزرگترین و ناکام ترین پروژه او، تلاش بر رساندن ایران به سلاح هسته ای بود. پروژه ای که با الهام از جنگ تحمیلی ایران و فضای جنگ سرد در ذهن فرماندهان سپاهی شکل گرفته بود و بدلیل نزدیکی آیت الله خامنه ای به نظامیان -و منصب های قبلی او- به وی هم تسری یافته بود. شاید حتی سفر خارجی او به کره شمالی هم در تقویت این نظر بی تاثیر نباشد.
جاه طلبی ناکام رهبر ایران بنا به تخمین اعداد 700 تا 1000 میلیارد دلار برای ایرانیان هزینه داشته بجز عمر و فرصتهایی که از میلیونها ایرانی بدلیل تحریم ها و عواقب ناشی از این تصمیم به هدر رفته و قابل محاسبه نیست. همینطور تفکر شیعه گستری و مبارزه با استکبارِ آیت الله خامنه ای، دیگر تصمیم اوست که بازهم هزینه های هنگفت انسانی، مالی را هم به ایرانیان و هم به مردم کشورهای منطقه تحمیل کرده است.

اتفاقات سال 88 بهانه ای شد تا آیت الله خامنه ای انتقام تاریخی اش از میرحسین موسوی نخست وزیر امام را عملی کند. میرحسین موسوی و مهدی کروبی همچون خود او از اعضای حزب جمهوری اسلامی قدیم بودند و از نظر هاشمی هیچ مشکلی جهت انتقال قدرت دوره ای به آنها وجود نداشت. (خصوصا در مقابل چهره ای مثل احمدی نژاد) اما آیت الله خامنه ای که بعد از شکست هاشمی از احمدی نژاد در سال 84 دیگر نمیخواست به چراغ جادوی هاشمی برگردد، حسابش را از او که میانه روی نظام محسوب می شد جدا کرد، تخم مرغهایش را در سبد احمدی نژاد گذاشت و حاضر به کودتای انتخاباتی شد. با این امید که برای خود در دنیای سیاست هم یارگیری کند (مثل فضای نظامی و سرسپردگانش) اما محمود احمدی نژاد با دیدن صحنه بیچارگی آیت الله و کردیتی که پیدا کرده بود، در دوره دوم شروع به شلتاق و کسب قدرت شخصی برای خودش کرد، بدون همکاری با رهبر حامی اش.
آیت الله خامنه ای با سخنرانی 29 خرداد 88 بزرگترین اشتباه تاریخی اش را انجام داد -خودکشی- و رسما خودش را تصمیم گیر اصلی مملکت و آماج خشم مردم ناراضی قرار داد. از آن روز نه تنها ریزش نیروهای وفادارش آغاز شد که در نگاه مردم از شخصیتی قدیس و رهبری مذهبی به دیکتاتوری عصبانی و انتقام جو که موجب مصیبت و فقر و عقب افتادگی ایرانیان است بدل شد.

ستاره بخت آیت الله خامنه ای رو به غروب می رود، و روز بروز به جمع مخالفان و منتقدانش افزوده می شود. اولین جرقه شعارهای ضد رهبر در خیابان، فردای سخنرانی تاریخی اش در خرداد 88 شنیده شد و تا امروز (اعتراضات 96) بر وسعت و تندی شعارهایش افزوده شده. با مرگ مشکوک هاشمی رفسنجانی، او تبدیل به تنها بازمانده انقلاب شده که باید تقاص 40 ساله عملکرد همفکرانش را پس بدهد.

پی نوشت:
1. هاشمی رفسنجانی مانند دیگر انقلابیون جهان نتوانست به جامعه آرمانی که در ذهن داشت برسد. و هنوز برای قضاوت جامع دستاوردهایش زود است. باید دید بذرهایی که در فضای سیاست ایران کاشته چه ثمری خواهند داد.
2. عکسی از جلسه حزب جمهوری اسلامی در سالهای آغازین جمهوری اسلامی:

هیچ نظری موجود نیست: