تغیر واحد پول؟! شوخی می کنید جناب روحانی؟


سالهاست صحبت از حذف صفر از واحد پول شنیده می شد اما هیچ وقت جدی گرفته نشد و همیشه به عنوان طرح در دست بررسی ماند.
اما ناگهان خبر کوتاهی رسید که دولت تصمیم گرفته واحد پول را از "ریال" به "تومان" تبدیل کند و به همراهش یک صفر از واحد پول حذف شود!
کنکاش بیشتر درباره علت چنین تصمیم ناگهانی با نتیجه کمتر روبرو شد و بجز چند دلیل کودکانه اعم از احترام به واحد پول غیر رسمی مردم! چیز دندانگیری در میان توجیهات منتشر نشده است.
حتی صاحبان نظر هم اطلاعی از این تصمیم بی مورد و پرهزینه نداشتند. بجز سرگرم کردن ملت به بازی جدیدی..!

معمولا حذف صفر از پول یک کشور بدنبال دوره ای تورم و کاهش ارزش ملی پول چندان غیر منتظره نیست و پیام رفرمی اقتصادی را می دهد که معمولا با اصلاحات اقتصادی و "ثبات" همراه است. چرا که اگر بعد ترکیدن بمب کاهش صفرها همچنان تورم افسارگسیخته وجود داشته باشد، بازخورد روانی و اجتماعی کل واحد پولی را از بین خواهد برد. مثل داستان چوپان دروغگو، واحد جدید شمارش هم به بلای واحد قبلی دچار می شود با این تفاوت که دیگر هیچکس به سیستم بانکی و مالی کشور اعتماد نمی کند و معمولا در این شرایط ارزهای بین المللی جایگزین ارز داخلی برای مبادلات روزمره خواهد شد و دهها مساله غامض دیگر پیش خواهد آمد که از حوصله بحث خارج است.

حال تمام این صحبت ها بر سر برداشتن صفرها از پول ملی بود. نه تغیر واحد پولی! این دومی یعنی "تغیر واحد" تاثیراتش فراتر از حوزه اقتصاد و تجارت است. باید از جنبه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، و غیره بررسی شود و اگر منافعش به مضراتش سنگینی کرد، انجام شود.
تغیر واحد پولی در دوره معاصر بسیار بندرت انجام می شود و به خودی خود نشانگر اقتصادی سردرگم و کشوری بی ثبات است. بجز بازار داخلی، اثرات تغیر واحد رسمی پول در بازارهای جهانی بسیار است. تغیر نشان پول، تغیر شاخص ها و خصوصا در مورد فعلی همزمان تغیر ارزش معادل ده برابر. تا مدتی مشکل ساز است و اثرات روانی بدی دارد. (جهت تصور فکر کنید که امریکا تصمیم بگیرد واحد دلار را به ارزی دیگر تبدیل کند و آثار تلاطم در اقتصاد و مردم را لحضه ای مجسم کنید!)
 در داخل هم این تغیر پرهزینه است و شامل کلیه تغیرات سخت افزاری و نرم افزاری اقتصادی، بانکی، حسابداری و.. در مقیاس ملی می شود و مثلا در یک قلم کلیه اسکناسهای رایج مملکت باید تعویض شود و سایر تغیرات قانونی ناشی از تغیر واحد پول. فقط وقتی تحمل این هزینه ها و وقت و انرژی به هدر رفته میلیونها نفر توجیه پیدا می کند که دلیل مناسبی برای آن وجود داشته باشد.
این تغیرات در حدی شگرف است که در تاریخ ها هم ثبت می شود و مانند جنگها میتوان آثار آن را در صدها سال پیش هم دنبال کرد. در بزرگی این تصمیم فقط همین بس که چنین تغیری حتی بعد از زلزله سیاسی و فرهنگی و انقلاب سال 57 ایران هم دیده نشد. نه تنها واحد پول که حتی یک صفر هم درجریان تعویض اسکناس و تغیر شکل ارز مملکت عوض نشد.

دولت روحانی هنوز توجیه درخوری برای چنین حرکت شگرفی بیان نکرده و به همین دلیل، این حرکت به نظر می رسد نوعی بازی سیاسی و ترکاندن بمب خبری توسط دولت باشد چرا که به فرض هم که مجلس و شورای نگهبان موافقت کنند، دولت روحانی دیگر عمری برای اجرای چنین طرحی باقی ندارد. و عموما دولت ها در ابتدای دوره شان -بنا به شعارهای داده شده- دست به اجرای چنین طرحی می زنند نه در ماههای پایانی!
شاید رفع فشارها بر دولت بابت ناقص ماندن اجرای توافقات برجام یا پرت کردن حواسها از عملکرد اقتصادی دولت روحانی در این 4 سال باعث شده چنین خبر بزرگی را ناگهان اعلام کنند! چرا که حتی اجرای این طرح بدلیل بزرگی عمق و وسعت معمولا با ایجاد پیش زمینه ذهنی در جامعه اجرا می شود.
در کشورهای آزاد بعد از ساعتها بررسی موضوع و صحبت موافقان و مخالفان طرح در رسانه ها، با همه پرسی مسئولیت و انتخاب به مردم تفویض می شود. و حتی اگر بدلایل سیاسی حکومتی قادر به همه پرسی هم نباشد برای آماده ساختن اذهان عمومی معمولا برنامه های نظرسنجی مثلا برای انتخاب نام واحد پولی جدید یا گرفتن پیشنهادات به بهانه های مختلف اجرا می کنند که مردم بتدریج خبردار شوند، اثرات مقاومت اجتماعی حداقل شود و با حکومت همکاری کنند.

دست انداختن به چنین موضوعاتی اگر صرفا با هدف سیاسی و گروهی و جناحی باشد، خرابی وضعیت دولت روحانی خصوصا در زمینه اخلاقی را نشان می دهد. اینکه دولتی و کابینه ای به نیت 4 سال حفظ قدرت بیشتر با آبرو و جیب ملت بازی کند و چنین فشاری را به مردم وارد کنند برای چند صباح بیشتر، فاجعه است. گرچه از پشت پرده دولت خبری به بیرون درز نکرده اما نیات طراحان این خبر بزودی با رفتن طرح به مجلس و تصویب یا عدم تصویب آن مشخص خواهد شد.
شخصا امیدوارم حقیقتی هرچند کمرنگ پشت چنین خبری باشد و ملت اینچنین به بازی گرفته نشده باشند. که از دولت روحانی بسیار بعید می نمود. هرچند که دیگر جامعه بی حس به صدها مشکل کوچک و بزرگ و دردناکتر از این است.

پی نوشت:
و مردم همیشه در صحنه، مثل برخوردشان با سایر فجایع اون رو از درام اجتماعی تبدیل به کمدی کردن و جک های انصافا بی همتایی تولید شده! مثل اینکه قرار شده از این به بعد با تصویب دولت دکمه Shift + R بجای ریال کلمه تومان رو نمایش بده!

ترامپ در نقش لولوی جهان! تبریک به دنیا


امریکا بعد از مداخله در جنگ جهانی دوم و کمک به پیروزی متفقین بتدریج جایگاه ابرقدرتی جهانی پیدا کرد. عمده علت این ابرقدرتی بدلایل اقتصادی، مرجع شدن دلار امریکا و نوظهور بودن با پراکندگی قومی و گستردگی جغرافیایی بود.
دقیقا دهه های بعد از اتمام جنگ جهانی مترادف با دوران طلایی تاریخ امریکا از نظر اقتصادی، توسعه و تکنولوژیست. زمانی که امریکا در قامت یک ابرقدرت تمام عیار در جهان و بصورت یک رویای امریکایی برای هر شهروند جهانی تبلور یافت. این ابرقدرتی خصوصا در رقابت با بلوک شرق و شوروی منسجم تر و هدفمندتر می شود و بعد از فروپاشی شوروی قدرت بلامنازع جهانی می شود.
اما با گسترش ارتباطات و جهانی شدن در اواخر دهه 80 میلادی جهان به سمت نظم جدیدی می رود بازیگران مهمی مانند چین و اروپای متحد و...  به صحنه می آیند و با جهانی شدن اقتصاد هرکدام وظایف خاصی را به عهده می گیرند. ابرقدرتی در دنیای معاصر دیگر مثل قدیم بسادگی و با توارث بدست نمی آید. همانطور که در یک جامعه امروزی برای برتر بودن خان زاده یا شاه زاده و... ارزشی ندارد و تلاش فردی و گروهی برای کسب و حتی "حفظ" قدرت لازم است، روز بروز هزینه ابرقدرت ماندن بیشتر شده و این درکنار رشد ارزشهای جامعه به سمت ارزشهای اخلاقی و انسانی، بتدریج "صرفه اش" را از دست می دهد.

با این مقدمه وقتی نگاهی به جامعه و انتخابات ریاست جمهوری 2016 امریکا بکنیم می بینیم که منتخب مردم شخصی است که شعار کاهش نقش جهانی امریکا و حتی مقابله با روند جهانی شدن را می دهد! به این معنی که اکثریتی از مردم امریکا باور کرده اند که می توانند روند تغیرات جهان را به عقب بازگردانند و دوباره American dream را احیا کنند! دوباره سفیدپوستان کم سواد و نیمه ماهر بتوانند حقوق مکفی بگیرند و مانند پدرانشان در دهه 60 میلادی صاحب خانه و زندگی شوند که مردم دنیا در آرزویش باشند! غافل از اینکه دیگر مشاغل کم تبحر نیازی به کارمند و کارگر "گران" امریکایی ندارد و کارگران چینی، هندی، لاتین و.. با دستمزدی بمراتب کمتر حاضر به انجام کار یکسان هستند. حتی سرمایه گذار امریکایی هم هیچ رغبتی به تولید در کشور مادری اش ندارد وقتی می تواند و باید -این باید بدلیل فشار رقابت در بازار سرمایه است- در کشوری مثل چین محصولش را با قیمتی بمراتب پایین تر تولید کند به آنجا می رود.
علاوه بر آنکه امروز دیگر دلار امریکا بی رقیب نیست. حوزه یورو با همه تزلزل و مشکلات، گزینه دیگری برای نقل و انتقالات مالی است و کاهش سالیانه ارزش دلار که به "مالیات پنهان" امریکا از دنیا معروف بود باعث شده ارزش دلار مثل سابق نباشد و نه در سطح خانوار امریکایی و نه در حوزه سیاست دیگر اهرم قدرتمندی شناخته نشود.

طرح های کودکانه و توهمات ترامپ (ترامپیون) مبنی بر بستن مالیات بر اجناس تولیدی چین و مکزیک و بطور کلی واردات، هرچند با حضور هزاران شرکت خرد و درشت امریکایی با سرمایه هایی کلان ممکن به نظر نمی رسد اما حتی در صورت اجرا بیشتر از آنکه به اشتغال زایی در امریکا کمک کند هزینه زندگی و خانوار امریکایی را بالا می برد و بعلاوه موجب تشکیل بازار رانت و فساد خواهد شد.
"سرمایه" به دستور سیاستمداران و حکم حکومتی پیش نمی رود و اگر ممکن بود الان وضعیت ایران بمراتب بهتر از وضع فعلی بود!

اما ورای آنکه آیا بشود دربهای تجارت امریکا با جهان را بست یا خیر و آیا امریکا می تواند بطور یکجانبه قراردادهای تجاری، اقتصادی و حتی نظامی هزینه بر خود را ملغی نماید. این نکته به چشم می خورد که ترامپ و طرفداران پرشمارش یک چیز را می خواهند به عنوان جهت آینده کشورشان. و آن هم کاهش اثر امریکا در جهان است. (نه اینکه بطور مستقیم این گفته شود، اما نهایت خواسته ها و شعارهایشان به این نتیجه می رسد.)
این عدم حضور امریکا در مناسبات جهانی برای جهانی که تقریبا بعد از جنگ جهانی دوم به معنی کنونی "جامعه جهانی" تبدیل شده ناآشناست.  دنیا روزی را که در آن امریکا پدرخوانده جهان نباشد به یاد ندارد. این نبودن ارباب ترسناک به نظر می رسد.
کاهش شاخص های اقتصادی کل بازارهای جهانی ترس از تصور نبودن یا کم اثر شدن کدخدای جهان را نشان می دهد. این تاثیر خصوصا در کشورهای دوست و نزدیک به امریکا بیشتر خودش را نشان داده.
دنیا به نظم فعلی و گذشته اش عادت کرده و از ناشناخته ها می ترسد. اما بالاخره روزی باید با این حقیقت تلخ بی اربابی باید مواجه شود.

به قول مَثَل فارسی، امریکا (ممه) رو ترامپ (لولو) برد! یا بهتر بگوییم ترامپیون. دنیا باید به جهان بدون کدخدا عادت کند و حضور ترامپ پرده اول این تغییر خواهد بود، مطمئن هستم که علیرغم سختی های اولیه و احتمالا اندکی هرج و مرج ناشی از خلا قدرت (نه در حد جنگ جهانی!) این در بلند مدت به نفع جهانیان خواهد بود. اینکه ملتهای دنیا و به تبع آنها دولتهایشان بتوانند با هم بگفتگو بنشینند دور از ذهن نیست. خصوصا که امروزه ابزارهای ارتباطی بشدت روابط جهانی و حتی ارباب قدرت را تحت فشار دارند و دیگر نیاز به کدخدایی یک نفر یا یک ملت نیست.
حتی در کشوری با عقب افتادگی سیستم سیاسی مثل ایران حضور مفید این رسانه های اجتماعی و تاثیر آن بر قدرت انکار ناپذیر است. همین ابزار هم به تنهایی برای بهبود وضع کلی جهان کافیست حتی اگر تاثیر علم و تکنولوژی و بلوغ فکری اجتماعات رو در نظر نگیریم.

شخصا حضور ترامپ رو گرچه برای خود امریکا خیلی مفید نمیدونم حداقل در کوتاه مدت نوعی عقبگرد اجتماعی و سیاسی و اقتصادی هست. اما از نظر جهانی یک قدم عقب نشینی امریکا باعث ایجاد فضای پیشرفت برای سایر ملل خواهد شد، و این حتی به فرض هرج و مرج مقطعی -که اعتقاد به آن ندارم- را با ثبات تر و با ارزشتر از آرامش در حضور کلانتر جهان ارزیابی می کنم.

پی نوشت:
1- به عنوان مثال در نظر بگیرید مشکلات خاورمیانه وقتی تصور کنیم امریکایی حضور ندارد! بالاخره ایران می داند که باید با همسایه اش عربستان مشکلاتش را بی واسطه حل کند و همینطور عربستان بجای لابی با امریکا برای فشار به ایران سعی خواهد کرد که از تمام داشته هایش جهت جلوگیری از نفوذ ایران استفاده کند و این تقابل مستقیم مطمئنا به جنگ بدل نخواهد شد چرا که نه ولی فقیه ایران و نه پادشاه عربستان انگیزه، تحمل، و جسارت شروع جنگی بدون پشتوانه برادربزرگتر را ندارند و ارتباطات در کوتاه مدت به فحاشی و شاخ و شانه کشی و در بلند مدت به حل تخاصم و ارتباطات تبدیل می شود. چرا که علاوه بر زمینه های مشترک اقتصادی مثل نفت، مساله همجواری و فرهنگ مشترک راهی بجز تعامل بین ملل باقی نمی گذارد... و به همین شکل تمامی دو قطبی های کوچک جهانی که امروز با تکیه بر قدرتهای بزرگ ابراز وجود می کنند از بین خواهند رفت.

2- وقتی چشم امید مردم از ظهور و حضور منجی و کدخدا قطع شود، خود دست بکار خواهند شد و راهی خواهند یافت برای حل مشکلاتشان!
3- مطلب بالا جویده ای از مبحثی طولانیست که می توان هر بخش آن را بصورت پستی جداگانه از تاثیر روند جدید امریکا -ی ترامپی- در بخش های مختلف جهان بررسی کرد. که با ترتیب اولویت و موضوعیت به آنها خواهم پرداخت.

آیا رفع تحریم ها موتور دولت را روشن می کند؟

1- بالاخره بعد از سالها زیان، نقطه پایانی بر اشتباه استراتژیک آیت الله خامنه ای به شکل کاملا محترمانه گذاشته شد و با کمترین عوارض مشکل هسته ای ایران حل شد. با اینکه نه آیت الله خامنه ای و نه مشاوران و تصمیم گیران حکومت تصمیمی به عذرخواهی ندارند و اساسا چنین چیزی حتی در مخیله بسیاری هم نمی گنجد، اما حل تحریم ها و مشکل های ایران با جهان تازه رسیدن به خط شروع مسابقه جهانی است.
خلاص شدن از فشار تحریم ها گرچه خوشایند است و احساس سبکی می دهد، اما این سبکی به معنای پرگشودن و پرواز نیست. امروز تحریم ها برداشته شده و امکان تعامل و تبادل با جهان وجود دارد، اما هنوز برای به فعل رساندن این فرصت و پتانسیل یک گام بزرگ دیگر هم لازم است و آن تشویق و دعوت از جهان است برای حضور در ایران، و استفاده از این فرصت فراهم شده. چرا که برداشته شدن تحریم ها "خود بخود" کمکی به وضع اسفناک ایران نمی کند یا حداقل به سرعت دلخواه و ملموس نمی کند.
شرایط ایران مانند دونده ای است که تا بحال اجازه حضور در میدان دو را نداشته و برداشته شدن تحریم ها تنها مجوز حضور در مسابقات است نه آنکه مدالی برگردنش آویخته باشد. خوشبختانه ایران پتانسیل مقام آوری در این رقابت جهانی را بذاته دارد اما باید آن را تسریع و تقویت کرد. چرا که اگر این روند پیوستن به جامعه جهانی سرعت نگیرد، نه تنها مشکلات به شکل و شتاب دلخواه حل نمی شود، که ممکن است دوباره "ایدئولوژی" و "آرمانهای بی سر وته اش" گریبان مردم را بگیرد و به ناکجا آبادی دیگر ببرد. و در بهترین حالت چند سالی دیگر عمر 80 میلیون ایرانی به رویاهای "رهبری جاه طلب" تلف شود.

دولت روحانی انصافا در چند روز اخیر بسیار عالی عمل کرده و برخلاف روند بی عملی و شعارهای بی خاصیت که تا همین اشغال سفارت عربستان و حوادث بعد از آن امتداد داشت، بخوبی از پس بحران "دستگیری ملوان های امریکایی" بر آمد. بحرانی که بازهم سپاه برای دولت ایجاد کرد اما با واکنش سریع دولت و مهار تندروها بخوبی و تقریبا "بدون هزینه" برای ملت خاتمه یافت. همینطور آزادی چند زندانی که به بهانه های عمدتا خبرچینی و جاسوسی! دستگیر شده بودند و نقطه فشاری بر ایران از سوی غرب و بخصوص امریکا محسوب می شدند که با تلاش دیپلماسی روحانی این نقطه سیاه هم از دامن مردم ایران پاک شد.
اولین سخنرانی روحانی در مجلس بعد از رفع تحریم هم نشانه خوبی از حفظ همین فشار بر بخش های متحجر و تندروی حکومت مثل شورای نگهبان دارد که اگر نتیجه اش به حفظ کاندیداهای اصلاح طلب و نهایتا مجلسی غیر یکدست و نه بله قربان گوی رهبر تبدیل شود بسیار دستاورد خوبی است و زمینه را برای بهبود شرایط در آینده فراهم می کند. گرچه حرف و عمل روحانی بسیار متفاوت است اما اگر بتواند چِک پیروزی -عقب نشینی- هسته ای را تنها به "مجلسی غیر فرمایشی" -و نه حتی هم جهت- نقد کند، یک قدم بلند به جلو -در داخل- و در مهار بخش ایدئولوژیک حکومت برداشته است.

2- حُسن حسن روحانی و تفاوتش با محمد خاتمی در این است که روحانی با رهبر بازی می کند و تغیرات را نه در پایه قدرت و سطح مردم و فعالان سیاسی که در نوک هرم قدرت و با آیت الله خامنه ای انجام می دهد. به نظر می رسد که او می داند و پذیرفته که "رییس جمهور" در "جمهوری اسلامی" صرفا یک جایگاه "تشریفاتی و تدارکاتچی نظام" است و بجای پافشاری براستقلال و اقدام مجزای دولت، بر نقش یک "مشاور خیرخواه رهبر" ظاهر شده و در قدم اول بجای اقدام مستقل سعی دارد که نظر مساعد رهبر را جلب کند و از زبان او تغیرات هرچند بطئی را فرمان دهد.
مزیت این روش برای حکومت در این است که هم بتدریج فشار تصمیم گیری از روی آیت الله خامنه ای کهنسال برداشته می شود و هم از خطرات بالقوه مانند حمله نظامی و آشوب داخلی کم می شود و این ثبات باعث افزایش اعتماد رهبر به اعتدالیون است -در مقابلِ وابستگان تندروی مذهبی و سپاه- و اگر ادامه یابد، اولین قدم در رهایی از وضع فعلی خواهد بود. مشابه روشی که ایرانیان بعد از حمله مغول انجام دادند و از طریق استحاله درونی و "مشاوره به هلاکوخان" نظام خونخوار مغولی را به نظامی ادب پرور و مترقی که پیگیر اهداف ملی ایرانیان بود، تبدیل کردند!

زمان مشخص خواهد کرد که این روش آیا به شکل قدیمی اش عمل خواهد کرد یا خیر. چرا که عیب عمده آن این است که برای انجام تغیرات به این شکل نیاز به زمان زیادی هست و در جهان مدرن که دوره ریاست جمهوری تنها 4 سال است، نتیجه استحاله از طریق مشاوره به سلطان مانند زمانهای گذشته چندان مشخص نیست. آیت الله خامنه ای بیش از ربع قرن بر ایران فرمانروایی کرده و تا پایان عمر قدرت را در اختیار خواهد داشت اما دولت ها در ایران در بیشترین حالت 8 سال می توانند تاثیر گذار باشند که آن هم فراز و فرودهای بسیاری دارد.
نباید فراموش کرد که فاکتور زمان روز بروز اهمیت بیشتری می یابد و "زمان انجام تغیر" گاهی از "ماهیت تغیر" مهم تر است. 

پی نوشت:
1- اگر سیاست روحانی به همین شکل گفته شده در بالا باشد، عامل محرکه و جهت دهنده به آن خواست مردم خواهد بود و اعتراضات و فشارهای مردم ماده خام و لازم برای چانه زنی های در قدرت خواهد بود.
2- عربستان نقش بسزایی در به سرانجام رسیدن معامله هسته ای داشت. شوک ناشی از واکنش عربستان به تسخیر سفارتش باعث شد که روحانی سریعتر و قاطع تر با چنین رفتارهایی مقابله کند و اگر واکنش سریع روحانی از طریق خامنه ای به سپاه انجام نشده بود نه تنها سرنوشت اجرای برجام مشخص نمی شد که موضوع گروگان گیری سربازان امریکایی خود به یک بحران شدیدتر از اشغال سفارت برای ایران تبدیل می شد.

دولت بدون قدرت و انتظار حضور مردم در انتخابات

حمله به سفارت عربستان بیش از حدی که انتظار می رفت ناکارآمدی و بی خاصیتی دولت روحانی را نشان داد. عده ای از تندروهای طرفدار رهبر توانستند یک شبه چالشی چند ساله را برای دولت ایجاد کنند و وضع ایران را در خاورمیانه بیش از پیش تضعیف کنند. عربستان هم از این موضوع استفاده کرد و حداکثر بهره برداری منافع منطقه ای اش و البته تحقیر ایران را به عنوان رقیب در دستور کار قرار داد.
از جنبه خارجی این تحقیر به کل حکومت و ملت ایران برمی گردد و همه -و بیشتر از همه- آیت الله خامنه ای ضرر این تضعیف و تحقیر را کردند/می کتند ، چرا که رهبر مسلمین جهان ناخواسته -در موقعیتی ضعیف- در معرض وزن کشی در منطقه قرار گرفت و سبُک بودنش آشکار شد. سوریه که لنگر ایران در جهان عرب بود فروپاشیده و دولت های حامی ایران در عراق محبوبیت داخلی ندارند. حتی رای ممتنع لبنان در محکومیت ایران در اجلاس اعراب بیشتر از هواداری ایران بدلیل ترس از واکنش حزب الله لبنان و دودستگی در وضع داخلی این کشور است.

در وجهه داخلی اما این واکنش های عربستان به شکل ضعف دولت روحانی دیده می شود. دولت در حد انتظارات مردم به تهدیدهای مخالفانش واکنش نشان نمی دهد و نهایت پاسخش "چند جمله ای کنایه آمیز" در سخنرانی های حسن روحانی به مخالفانش است. برخلاف عده ای که با یا بدون دلیل طرفداری دولت را می کنند هیچ فرقی ندارد که دولت روحانی نمی خواهد یا نمی تواند که به مخالفان پاسخ دهد. نتیجه یکی خواهد بود و آن هم قدرتمندی نهاد رهبری در مقابل سایر اجزای حکومت از جمله قویترین آن -ریاست جمهوری- است.

با این نگاه و دانستن اینکه هیچ یک از نامزدهای مجلس نمی توانند بدون اطاعت -حتی ظاهری- از ولی فقیه از فیلتر شورای نگهبان رد شوند، انتخابات چندان معنی نخواهد داشت. طبیعی است که مردم وقتی انگیزه برای انجام کاری مثل شرکت در انتخابات داشته باشند که حس کنند حرکتشان تغیری در وضع موجود خواهد بود وگرنه امتداد این شرایط دیگر نیاز به زحمت رای دادن ندارد.
اختیارات دولت روحانی و احترام آن از سوی حکومت، تصویری از نگاه رهبر و نظام به رای مردم برای مردم ترسیم می کند. اینکه رییس جمهور و وزیرانش به اندازه چماقداران رهبر نتوانند سیاست خارجی را تعیین کنند نشان می دهد که انتخابات و فرضا حضور نمایندگان مردم -نه رهبر- در مجلس نیز در بهبود وضع کلی کشور اهمیتی نخواهند داشت.

از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که در ساختار فعلی جمهوری اسلامی درست است که نهادهای انتخابی -و نظر مردم- اهمیتی در تصمیم گیری های کلان نظام ندارند، اما انتخابات تنها وسیله ای است که پیامهای مردم به رهبر منتقل می شود. به همین دلیل فرق چندانی بین عدم حضور و حضور اما رای به کاندیدایی که بیشترین اختلاف نظر را با نظر حکومت دارد یا حداقل نشان می دهد که دارد، وجود ندارد.
در انتخابات مردم نارضایتی شان را نه تنها به رهبر که به تمام جهان نشان می دهند و همه پیام سیاسی مردم را درک می کنند. چه در سال 76 و انتخاب محمد خاتمی و چه در سال 88 و کودتای انتخاباتی، مردم به دورترین گزینه رهبر رای دادند و مشارکتشان همان چیزی بود که در کشورهای آزاد تحت عنوان تحریم انتخابات معنی می شود.

در وضع فعلی دولت روحانی هنوز فرصت بهره برداری از مساله برداشته شدن تحریم ها را دارد. یا به عبارت دیگر هنوز آیت الله خامنه ای می تواند به بهانه رفع تحریم ها دست دولت را در مسایل داخلی و خارجی باز کند، و همینطور به تایید صلاحیت کاندیداهای مخالف دستور دهد، تا امید بیشتری به حضور مردم در انتخابات داشته باشد. چرا که اولا فرصت کافی تا انتخابات باقی مانده و عمدتا مردم ایران در روزهای آخر تصمیم نهایی شرکت یا عدم شرکت در انتخابات را می گیرند و ثانیا برخلاف انتخابات ریاست جمهوری که رای به مخالفترین نامزد نظام هم به کاسه تایید نظام ریخته می شود، انتخابات مجلس حضور و عدم حضور مردم تعیین کننده خواهد بود. و مردم شهرهای بزرگ بمراتب انگیزه کمتری برای شرکت در انتخابات دارند. (در شهرهای کوچک رقابت های محلی و گروهی به مردم انگیزه مشارکت می دهد.)

اگر به هر دلیل -اعم از رد صلاحیت و...- مشارکت مردم در انتخابات نارضایتی غیر قابل توجیهی را نشان دهد. کار حکومت در سال پیش رو بسیار سخت خواهد بود، چرا که از یک طرف امید بهبود به جامعه تزریق نمی شود و از طرف دیگر حکومت توان تبلیغ و اداره نخواهد داشت چرا که حتی غرور مصنوعی اتمی نیز برباد رفته و نه در داخل و نه در خارج دستاوردی برای نظام باقی نمانده است. وضعی پیش خواهد آمد که حتی دولت کره شمالی هم تجربه نکرده است!

پی نوشت:
1- در شرایط فعلی هم، مردم امیدشان برباد رفته و غرورشان شکسته شده، خصوصا با کنش های عربستان و بی واکنشی، گیجی در تصمیم گیری و ناله های مسئولان نظام که به اوج رسید.
2- یکی از امیدهای امروز مردم برای آینده، پیش بینی مرگ آیت الله خامنه ای در چند سال پیش روست و این امید اگر با تایید صلاحیت های نامزدهای منتقد رهبر در مجلس خبرگان همراه باشد می تواند اندکی به مشارکت مردم در انتخابات کمک کند.

هوش پادشاهی، حماقت انقلابی (به بهانه حمله به سفارت عربستان)

بازهم خبر از حمله به سفارت خانه در ایران در صدر اخبار جهان قرار می گیرد. صحنه های حمله به سفارت عربستان یادآور حملات به سفارتخانه های امریکا و انگلیس شده است. دیپلماسی خارجی عربستان هوشمندانه تلاش می کند تا این همآهنگی و موضع مشترک را میان خودش و کشورهای غربی بخصوص امریکا نشان دهد.

خبر اعدام 47 نفر در عربستان به یکباره منتشر می شود. در حالی که تمامی کشورهای غربی و روسیه تلاش دارند به موضع مشترکی در اتمام بحران سوریه برسند و چانه زنی برای تعیین آینده سوریه بالاگرفته است.
نگاهی به وضعیت جنگ در سوریه به بازشدن معمای اقدام یکباره عربستان کمک می کند. ماههاست که چه داعش و چه سایر نیروهای نزدیک به مواضع عربستان در حال عقب نشینی یا معامله با حکومت اسد هستند و دولت عربستان برخلاف جنگ موفق نفتی علیه روسیه و ایران، در زمین جنگ سوریه، چندان پیشرفتی در مقابل آنها ندارد. حتی برگزاری کنفرانسی در عربستان برای یکی کردن مواضع گروه های مخالف دولت اسد، بیشتر از آنکه متحد کننده مواضع مخالفان باشد موجب سرخوردگی و ناامیدی این گروه ها در میدان جنگ است. چرا که آنها متوجه شدند بزودی باید اسلحه را کنار بگذارند و دیگر از حمایت نظامی عربستان و متحدانش خبری نخواهد بود.
در این شرایط اتمام محتوم جنگ داخلی در سوریه، عایدی چندانی برای عربستان نخواهد داشت و دوباره ایران -یا روسیه- می تواند با برقراری صلح و سرکار بودن دولت اسد، اوضاع را به نفع خود تمام کند. و همانطور که قبلتر گفته شد، دولت اسد بیش از پیش به دامن حامیانش خواهد غلتید.
در حالت فعلی رفتن بشار اسد به عنوان پیش شرط مذاکرات تقریبا حذف شده و حتی به نظر می رسد در دوران انتقال و پیش از رای گیری سراسری در سوریه، حکومت موقت با حضور او تشکیل شود. این نشان می دهد که اولویت غرب در رفتن بشاراسد دیگر مانند قبل مهم نیست و دولتهای غربی هم دولت سکولار متمایل به ایران یا روسیه اسدی را به ادامه جنگ یا حکومت مخالفان تندروی اسلامی ترجیح می دهند. چیزی که برخلاف موضع و تمایل عربستان در منطقه است.

با این توضیحات برای عربستان اعدام 47 نفر از جمله شیخ نمر در این برهه تاریخی یک بازی برد-برد است. چرا که عربستان بوضوح با طرز فکر آیت الله خامنه ای و تندروهای اطراف او آشناست و احتمال می داد که ممکن است سفارت عربستان مورد هجوم لباس شخصی ها قرار بگیرد و خبرش در صدر اخبار جهان بنشیند، این خود اولین برد عربستان در پوشاندن موضوع اعدامِ گروهی مخالفانش است و دوم این اقدام " تسخیر سفارت" از سمت غرب نوعی تداعی رفتارهای بی منطق جمهوری اسلامیست دقیقا در زمانی که تمام دولت و بخشی از حاکمیت ایران تلاش دارد چهره جدیدی از حکومت ایران تصویر کند که نه تنها به خلع سلاح اتمی منجر شده که بتواند راه را برای سرمایه گذاری و روابط مشترک با غرب باز کند.
عربستان با توجه به پیش بینی حمله به سفارت، تمام کارکنان سفارت را از محل سفارتخانه خارج کرده بود و اینچنین هیچ آسیبی به هیچ شخص سعودی نرسید و در کمتر از 24 ساعت کل کارکنان دیپلماتیکش را از ایران خارج کرد. همینطور با یک ژست موجه سیاسی دیپلمات های ایران را به اخراج 48 ساعته از عربستان فراخواند. در حالی که دولت ایران سردرگم -پلیس- در ساعتهای اولیه حادثه نمی دانست که جلوی لباس شخصی ها را بگیرد یا نگیرد!

به زبان ساده تر می شود گفت که عربستان به غرب می گوید، فریب ایران دوره پسا تحریم را نخورید. درست است که ایران تسلیم فشارهای تحریم شد و دست از برنامه هسته ای اش برداشت اما ماهیت این حکومت و رهبر انقلابی همچنان همان است که در 34 سال پیش دیدید و ما هم مانند شما -مثل حادثه سفارت- در یک جبهه و موضع مشترک هستیم. به همان نسبت حضور ایران و متحدان ایران مانند بشاراسد خطری برای امنیت غرب و خصوصا اسراییل هستند و علیرغم جنگ نفتی با کمپانی های امریکایی ما همچنان نزدیک ترین متحد منطقه ای شماییم.

از سوی دیگر واکنش دولت روحانی و شخص او در محکوم کردن حمله طرفداران رهبر به سفارت عربستان اولا که بسیار دیر بود و ثانیا بسیار "معتدل و مبهم". تنها همین حادثه چالش بسیار جدی در روابط خارجی ایران ایجاد کرد و این سنگی است که حسن روحانی، جواد ظریف و تیم دیپلماسی ایران باید از جلوی پایش بردارد. آنهم در مسیری که به خودی خود سنگلاخ است و هموار کردن راه ارتباط با جهان آزاد با حضور آیت الله ها در ایران خود حدیث مفصلیست.

پی نوشت:
1- حماقت "حمله به سفارت" با شعار "حرکت انقلابی" تبدیل به یک ابزار خوب سیاسی برای کشورهای عاقل جهان شده که روابطشان را با این اهرم با ایران کم و زیاد کنند و براحتی برای هر دولتی در ایران چالش ایجاد کنند.
2- هر "حرکت جاهلانه ای" در ایران با عنوان "حرکت انقلابی" نامگذاری شده/می شود و رهبر با افتخار خود را یک فرد "انقلابی" می داند!
3- دولت عربستان با این اعدام گروهی علاوه بر خلاص شدن از دست معترضان بالقوه اش، یک اعتبار هم به دولت اوباما داد با توجیه و خارج کردن طرح محدودیت روادید برای ایرانیان از توجه اذهان!
4- در تصویر بالا بجای ماتادور می توان تصویر عادل الجبیر را تصور کرد، همان فردی که چند سال پیش حکومت ایران قصد ترورش را در خاک امریکا داشت که عملیات لو رفت و خنثی شد!