یارانه 5 برابری به زبان ساده


احمدی نژاد در مصاحبه تلویزیونی با محاسبه ای ساده نشان داد که اگر سایرین سنگ جلوی کار دولت نیندازند ایشان مبلغ یارانه را به بالای 200 هزار تومان رسانده و بنا به گفته شان دیگر هیچ کس مشکلی نخواهد داشت... به همین راحتی!

اگرچه که شخصا چندین بار این بخش از سخنان احمدی نژاد را دیدم اما باز هم متوجه نشدم ایشان چگونه این معیار 5 برابری یارانه را بدست آورد اما دو نکته اساسی که می شد از این سخنان دریافت کرد به شرح زیر بود:

1 مبلغ دلار مرجع برای محاسبات دلار 2500 تومانی در نظر گرفته شد که تنها این مساله قیمت اقلام اساسی وارداتی - مانند گندم- را بیش از 2 برابر خواهد کرد.
2 قیمت تمامی حامل های انرژی مانند گاز و بنزین آزاد در نظر گرفته شد و بالطبع همان نرخ جهانی ضرب در رقم دلار 2500 تومانی خواهد شد. که به عنوان مثال برای بنزین لیتری حدود 2500 تومان خواهد بود (بغیر از هزینه های حمل و نقل و مالیات).

بنا به حرف خود رییس جمهور، قیمت فروش نفت و گاز به صنایع داخل کشور و تولید کنندگان 10 برابر میشود (در آمد دولت از این بخش 10 برابر شده - 30 هزار میلیارد به 300 هزار میلیارد-) و ایشان از محل این افزایش درآمد یارانه را 5 برابر میکنند.

روی دیگر این صحبت ها افزایش قیمت ها است که به دنبال برق و بنزین 10 برابر شده بوجود خواهد آمد  که احمدی نژاد از این قسمت حرفی نمیزند. و تنها افزایش یارانه ها را نوید میدهد. مخاطب هم همان 200 و اندی هزار تومان را با قیمت های کنونی محاسبه میکند و از افزایش قدرت خرید خود راضی به نظر میرسند.

تقریبا معادل همان کاری که در مرحله اول هدفمندی انجام شد. البته ذات هدفمندی از ابتدا هم همین بوده که قیمت ها واقعی شود و نیمی از "سوبسید حذف شده" مستقیما و "بطور نقدی" پرداخت شود. پس همیشه مابقی 50% حذف شده از جیب مردم کم خواهد شد.
به عبارت دیگر اگر دولت 40 هزار تومان به هر نفر پرداخت میکند، از طرف دیگر 80 هزار تومان از وی دریافت خواهد کرد.
حالا میتوان تصور کرد که اگر دولت 200هزار تومان به هر نفر پرداخت کند از آن شخص 400هزار تومان دریافت خواهد کرد.
این مساله بسیار به اقتصاد ایران که تاکنون تحت حمایت دولت بوده کمک خواهد کرد و البته فشار زیادی به مردم -که تا به حال به کمک هزینه های دولت به عنوان یارانه عادت داشتند- وارد خواهد کرد.
اما حسن نهایی ماجرا کم شدن دخالت دولت در اقتصاد خواهد بود و همچنین بهینه شدن مصرف و بالا رفتن قدرت رقابت در بازار های جهانی است.
ناگفته نماند که این مزایا ومحاسبات بر روی کاغذ بوده و نیاز به زمینه ها و مشارکت های داخلی و خارجی بیشتری دارد.

شخصا از این مساله که حالا تحت عنوان "هدفمندی یارانه ها" مطرح شده استقبال میکنم اما اجرا شدن چنین طرح بزرگی، در دولتی که مورد پذیرش مردم نیست، در شرایط تحریم های بین المللی، نبود امنیت سرمایه گذاری ، فساد اداری و سایر مشکلات با شکست مواجه خواهد شد.
همانطور که قسمت اول هدفمندی اجرا شد و مردم ناراضی شدند -که حق داشتند-. و امسال مجلس عجولانه جلوی اجرای دنباله آن را گرفت چرا که پیش بینی کردند فشار اقتصادی وارده بر جامعه از حد تحمل مردم خارج بوده و موجودیت "نظام اسلامی" را به خطر خواهد انداخت!

امروز پس از چند سال که مردم قسمتی از فشار های آزاد شدن قیمت ها را تحمل کرده اند، با این وقفه دوباره همه چیز به حالت قبل برخواهد گشت منتها در قیمت های بالاتر و فقر عمومی بیشتر. چرا که این عمل جراحی به هدف نهایی "خارج کردن تومور یارانه از اقتصاد" نرسید و تنها درد زخم جراحی را به درد داشتن آن تومور اضافه کرد.
به عنوان مثال در ابتدای اجرای طرح "هدفمندی" قیمت بنزین جهانی به تومان حدود 800 بود و دولت قیمت بنزین آزاد را 400 اعلام کرد یعنی تقریبا 50 درصد قیمت حهانی. اما امروزه قیمت 700 تومانی بنزین آزاد در ایران کمتر از 25%  قیمت بنزین جهانی است.
متاسفانه بدلیل نبود صداقت و شفاف سازی و سیاسی کاری در همه زمینه ها که خود از "دیکتاتوری ایدئولوژیک" منشا می گیرد. هیچ کس صادقانه با مردم سخن نمی گوید و در نتیجه تمامی چنین طرح هایی با شکست مواجه میشود.
نهایت اینکه اگر حمایت مردمی از طرحی نباشد به احتمال قریب به یقین آن طرح به شکست می انجامد، چیزی که همچنان مسئولین جمهوری اسلامی و در راس آنها آیت الله خامنه ای به آن باور ندارند (هرچند که شعار برعکس می دهند).

انتخابات، آیت الله خامنه ای و مردم بی انگیزه


کم کم با نزدیک شدن به پایان سال جاری تنور انتخابات گرم میشود و گمانه زنی ها جهت اعلام کاندید های مختلف قوت میگیرد.
اما عمده تفاوت انتخابات پیش رو با انتخابات های گذشته جمهوری اسلامی، در وضعیت بحرانی کشور است.
از یک سو تحمل مردم از فشارهای اقتصادی ناشی از مدیریت ناکارآمد داخلی و تحریم های خارجی به سر آمده و از طرف دیگر فشار های بین المللی جهت تعلیق برنامه هسته ای و تحریم فروش نفت دوچندان حکومت را تحت فشار قرار داده است.
در این میان نقش اینترنت و ماهواره و بطور کلی ارتباطات را هم باید پررنگ دانست چرا که گرچه حکومت خلاء نظارت مردمی و مطبوعاتی ایجاد کرده است اما این رسانه های مجازی و بطور کلی تکنولوژی هزینه های سرکوب و برخورد های ناعاقلانه را برای حاکمان بی خرد افزایش داده است.

 از یک طرف "جمهوری اسلامی" نیاز به حضور گسترده مردم در انتخابات دارد (خصوصا شخص آیت الله خامنه ای اعتقاد و باور شخصیِ بسیاری به حضور گسترده مردم دارد) و از طرف دیگر از این حضور بشدت بیمناک است. تمامی سعی ایشان در آرام جلوه دادن اوضاع است در حالی که نه تنها در جامعه، بلکه در هیئت حاکمه نیز آرامش وجود ندارد و همه شاهد تذکر های "علنی" پیوسته رهبر ایران به سران قوا هستیم.
این سکوت مصنوعی برخلاف تصور ایشان مشکلی را از مشکلات انتخابات حل نخواهد کرد و با توجه به سردرگمی شدید نیروی های خودی حکومت، بعید به نظر می رسد که "جمهوری اسلامی" نقشه ای- از امروز پیش بینی شده- برای به پای صندوق آوردن مردم داشته باشد.

از سوی دیگر، مشکلات اقتصادی که چشم اندازی به پایان آن در سخنان رهبر به چشم نمیخورد کاملا رمق مردم را کشیده است. تنها انگیزه امروز را به فردا رساندن به امید شنیدن خبری امیدوار کننده جامعه را در برگرفته است که البته خبرها از روزهای بدتر اقتصادی خبر میدهند.
امید به زندگی بسیار کاهش پیدا کرده است. دانشجویان و دانش آموزان - که معمولا فارغ از مشکلات معیشتی سرزنده و خوشحال فعالیت میکنند- دیگر انگیزه ای برای ادامه تحصیل ندارند.  این رکود-نه تحریم- اقتصادی و روحی آنقدر سنگین در فضا حس میشود که سخنان هیچ مسئولی توجه مردم را برای شرکت در انتخابات جلب نمی کند. عدم تحرک و اعتراض مردم هم بیشتر از جو ترس و رعب از این فضا نشات میگیرد و حال "جمهوری اسلامی" - بخوان رهبر- با این مشکل روبروست.
ترس از هرگونه حرکت این جنبش مدنیِ مرده که امکان دارد هر لحظه با اتفاقی بیدار شود  قدرت تحرک و مانور سیاسی حکومت را سلب کرده است به عنوان مثال اگر تصور کنیم فردی مانند موسوی دیگر بار  بتواند توده مردم را به تحرک وا دارد این بار بعید به نظر میرسد که دیگر حکومت به این سادگی بتواند در مقابل مردم نیمه گرسنهِ خشمگین با نیروهای ریزش کرده مقاومت کند. پس قطعا چنین ریسکی نخواهد کرد
از طرف دیگر نبود تعداد چشمگیر رای دهنده باعث سرخوردگی بیشتر داخلی و ضعف در مقابل دول خارجی می شود. اما این گزینه ریسک کمتری دارد و به احتمال زیاد انتخاب خواهد شد.
در نهایت آیت الله خامنه ای و سایرین تصور میکنند که اگر بتوانند ضعف در مقابل نیروی های خارجی را از سمت پشتوانه مردی به سمت تکنولوژی هسته ای  و بمب تغیر بدهند در کنار سرکوب داخلی میتوانند حضورشان در قدرت را برای سالیان دراز تامین کنند.
در دنیای خارج این اتفاق نخواهد افتاد و نهایتا هر حکومت در دنیای امروز به رای و پشتوانه مردمی احتیاج دارد.
اما آوردن این مردم بی انگیزه به پای صندوق های رای بدون انفجار انرژی عظیم جمع شده در طی این سالها کاری است بس سخت، اینکه چطور انجام میشود و چه اتفاقاتی خواهد افتاد نیازمند گذر زمان است...

پاورقی: متاسفانه این روزها مردم بشدت بی انگیزه و بی هدف زندگی را دنبال میکنند. بطور مثال، بدنبال شایعه پایان زمین در پایان پاییز، حجم گسترده ای از استقبال از این رویداد چه به شوخی و چه به جدی در میان مردم و خصوصا جامعه مجازی ایرانیان دیده شد. که نشان دهنده از میان رفتن درصد امید به زندگی در جامعه ایرانی هست.

علوم انسانی، علوم حیوانی!


خبر جدید اضافه کردن 120 رشته "اسلامی" به علوم انسانی  باعث شد که اشاره کوچکی به این بحث داشته باشم.

تقریبا از حدود 10 سال پیش و چندی بعد از آمدن دولت اصلاحات، بحث علوم انسانی داغ شد و این رشته هم که تا قبل از آن جز پست ترین رشته های انتخابی عموم دانش آموزان و دانشجویان بود مورد توجه قرار گرفت (همیشه بعد از رشته های شاخه پزشکی و مهندسی بود).

تا چند سال بعد این توجه عموم به علوم انسانی مورد توجه حکومت قرار نگرفته بود و تقریبا بموازات اتفاقات سیاسی دوران اصلاحات و اهمیت فکر و اندیشه، دانشجوها و فعالان اجتماعی شروع به انتقاد از وضع سیاسی اجتماعی کردند. حکومت بعد از برخوردهای فردی و گروهی و پی گیری سر منشا این مشکلات به "علوم انسانی" رسید و محتوای آموزشی آن، که نمایان گر انسان مدنی و مدرن طبق آموزه های علمی و مانند بقیه علوم، طبیعتا با منشا بعد از انقلاب صنعتی اروپا - رنسانس- بود.
بعد از آن زمان، بدنبال راه حل شروع به مبارزه با این آموزه های انسانی کرد نه به جهت درستی یا غلط بودن آن بلکه بیشتر بدلیل مزاحمت فعلی آن در حکومت. و در خط مقدم این حملات شخص آیت الله خامنه ای قرار گرفت با سخنرانی هایی در مورد علوم انسانی و غرب و اسلام و سایر تفکراتی که به نظرشان لازم جهت ادامه حیات بود.

تقریبا این صحبت ها در دوران ریاست جمهوری خاتمی جدی گرفته نشد (که بارها خامنه ای از آن دوران انتقاد کرده است) اما در دوران احمدی نژاد این صحبت ها تبدیل به عمل شد و امروز در آخرین گام بعد از حذف و اضافه بسیار در محتوا و تغیرات بنیادین، 120 رشته اضافه شده به این مجموعه. عناوینی مانند " پیامبر شناسی"، "ارتباطات، گرایش حج و زیارت" یا "فقه پزشکی" و دهها عنوان دیگر با همین مضامین که لب هر خواننده ای را به لبخند باز می کند!

در نهایت اینکه مشکل حکومت و شخص آیت الله خامنه ای با علوم انسانی بیشتر از جهت سیاسی و انتقاد به ساختار حکومت بوده و برخلاف تبلیغات حجیمشان ربطی به اسلام و دین ندارد.
البته بدلیل آنکه از نظر محتوا تمامی علوم انسانی مدرن منتقد و زیر سوال برنده تمامی ادیان دنیای قدیم هستند و هیچ دینی نمیتواند پاسخگوی سوالات مطرح شده باشد و رقابتی آزاد با علم جدید بکند، حذف فیزیکی اشاعه علوم جدید تنها راه حل تمامی حکومت های دینی قدیم است. اما "علمای شیعهِ ایرانی" تاکنون با هوش ذاتی که داشته اند توانسته اند با اصلاحات و تغییراتی در دین به اسم اجتهاد، دین را در جهت علم نشان دهند و آن را زنده نگه دارند.
اما نسل جدید علمای اسلامی بدلیل حاکم بودن در قدرت، دیگر نیازی به تطبیق دینشان با علوم روز حس نمیکنند و ساده ترین گزینه که "حذف فیزیکی" است را انتخاب کرده اند. و همچنان استوار، بر اندیشه های پوسیده شان پا فشاری میکنند.

پیش بینی نتیجه چندان سخت به نظر نمیرسد. اگر گروه حاکم در دین که دیگر نیاز به اصلاح دین نمیبینند 100% غالب بودند بزودی اسلام شیعی به کلکسیون ادیان منسوخ اضافه میشد. اما بدلیل آن معدود علمای دین که درگیر حکومت نشده اند و همچنان هوشمندانه دین اسلام را در راستای تمامی پیشرفت های علم بشری از "فیسبوک تا اتم و تکامل" آپدیت میکنند. این دین حفظ خواهد شد. حال بنا بر اینکه کدام گروه بیشتر غالب باشند میزان دینداری مردم و سرنوشت دین و حکومت تعیین می شود.
متاسفانه دیگر کاسه دین بدلیل استخراج های بی رویه "جمهوری اسلامی" از آن در حال خالی شدن است و دیگر استفاده از اسلام برای بقای چنین حکومتی ممکن به نظر نمیرسد، چرا که با گسترش انفجاری علوم بعد از عصر روشنفکری در اروپا دیگر تطبیق ادیان کهن با این شاخه ها بسیار سخت و ناممکن شده است.

مثلا امروزه تطبیق رشته های روانشناسی مدرن یا پزشکی یا حتی اخلاق  بطور خاص با منابع معدود و آمیخته با خرافات دینی بیش از اینکه به بقای دین در اجتماع  و به تبع آن حکومت دینی کمک کند. مسخره بودن تفکرات دینی را در مقابل علم نوین نشان می دهد. که خود باز هم از بین برنده بیشتر دین و حکومت ایدئولوژیک اسلامی است.

علوم انسانی شاید آخرین و تنها زمینه دست اندازی حکومت برای تغییر جریان فکری جامعه باشد اما بدلیل قدرت بالای این رشته و دست خالی بودن "دین کهن اسلام" از سلاح های ساخت روز جریان مذهبی بازنده است. از طرف دیگر خلاء های زیاد ایدئولوژی اسلامی هیچگاه نمیتواند حتی مانند ایده های مارکسیستی یک سیستم بسازد و پاسخگوی مشکلات جدید باشد.
خصوصا وقتی که بدنه هوشمند مذهبی هم با حکومت همکاری نمیکنند و در انزوا هستند.

ضریح امام حسین و حکومت ایدئولوژیک


تقریبا تمامی کسانی که به دنیای سایبری دسترسی دارند این عکس را دیده اند یا حداقل توضیحاتی در رابطه با این خبر به گوششان خورده است.
بدلیل جغرافیای ایران و تاثیرات فرهنگ شرقی همیشه در طول تاریخ ایرانیان اعتقاد به دنیای ماورا طبیعه و تاثیرات آن در زندگی شان داشته اند - مانند سایر کشورهای این خطه- و حتی علیرغم مشکلات مالی و فقر شایع، همیشه معابد هندویان یا امام زاده های ایران مملو از طلا و ثروت و نذورات بوده است. و سطحی نگری است که بخواهیم علت آن را دین اسلام یا هر ایدئولوژی دیگری بدانیم. این خصوصیت باورپذیری افراد این منطقه هیچ ارتباطی با جنس دین مورد نظر اعم از هندو، جهود یا اسلام ندارد.
به عبارت دیگر انسان های این سرزمین ها خود به این داستانها باور دارند و آن را زنده نگه میدارند. شاهد آنکه در طول تاریخ حکومت اسلامی به سرزمین های بسیاری توسعه یافت (تا جنوب اروپا) اما بدلیل مناسب نبودن بستر دین پذیری استقرار نیافت.
اما مثلا در ایران با اینکه صدها سال است که دیگر حکومت اعراب مسلمان تمام شده، ایرانیان  با کمی تغییرات -مانند شیعی کردن- اسلام را نگه داشته اند.
بدیهی است که هر دینی سیستمی برای توسعه و تبلیغ دارد و برای مسلمانان شیعه ایران هم بهترین و مهمترین دستاویز فرزندان حضرت محمد هستند که بدلیل فرعی بودن اهمیتشان در دین اولیه اسلام، باعث تمایز اسلام ایرانی و اسلام عربی شده است و در طول تاریخ هم ایرانیان توانسته اند اینگونه تفاوتشان را از -نظر قومی و اعتقادی- با اعراب حفظ کنند.
پررنگ ترین نقطه تلاقی سیستم اسلامی عربی و ایرانی-امامی در حادثه کربلا و امام حسین وجود دارد. جایی که برای شیعیان بسیار مهم است چرا که از زندگی سایر امامان نمیتوان تلاقی بین حکومت عربی اسلامی و امامی پیدا کرد.

اینها مقدمه ای بود برای توضیح اینکه امروز این ضریح سازی و گردانی، در امتداد همان مسائل ایدئولوژیک شیعی است خصوصا توسط حکومتی که بخش عمده ای از اعتبارش به آن وابسته است.
اما جامعه جدید ایران (منظورم افراد و نسلی است که عملا تاثیر حکومت دینی و شعارهایش را در جامعه شان دیده اند) منتقد شدید این هزینه ها و بذل و بخشش های کریمانه حکومت در عین فقر و نداری جامعه هستند. و از طرف دیگر افراد دینی با توجیه اینکه "این هزینه ها از نذورات و بخشش های شخصی پرداخت شده" این ولخرجی ها را پاسخ می دهند. البته درست هم میگویند که افرادی دوست داشته اند و خرج کرده اند به کسی هم ربطی ندارد.
اما فقط یک نکته بسیار مهم دارد و آن اینکه اگر ما در جامعه ای سکولار و با حکومت بدون گرایش دینی زندگی میکردیم این بحث 100% صحیح بود اما در جامعه ای که دینی بودن و خرج کردن در دین باعث کسب صدها امتیاز مالی و اجتماعی میشود نخیر.
شاید بطور مستقیم از درآمد دولتی - بیت المال- برای این ضریح خرج نشده باشد اما قطعا افرادی که به آن کمک کرده اند دستی در بیت المال دارند یا امیدوار به دسترسی به آن هستند. یا درکمترین حالت از بقای دین در جامعه سود -مالی- می برند.
که این مساله هم مثل سایر مشکلات اولا به حساب حکومت دینی نوشته خواهد شد و ثانیا به حساب دین اسلام البته ورژن شیعی اش. و در هر صورت اگر از ذخیره حساب دینِ اسلامِ ایرانی کم نکند، به آن اضافه نخواهد کرد.

سیستم آموزشی مقصر اصلی حادثه شین آباد



بسیار از شنیدن خبر آتش سوزی در دبستان دخترانه روستای شین آباد متاثر شدم. مشکلی که بارها تکرار شده و علیرغم مشکلات و تبعات بسیار پیچیده راه های پیشگیری ساده، کم هزینه و رایگانی دارد.
اصلا قابل تصور نیست سیاهی آینده خانواده و دخترانی که در سنین کودکی دچار چنین حوادثی میشوند. علی الخصوص که متاسفانه این اتفاقات در محیط هایی اتفاق می افتد که کم برخوردار از نظر اقتصادی و به تبع آن از نظر فرهنگی و اجتماعی هستند و همگی میدانیم که مشکلات دختر بودن و خصوصا معلولیت تا چه حد بزرگتر و رنج آورتر است در این جوامع عقب مانده تر.
بگذریم هرچه که بخواهم از عمق فاجعه و نهایت مشکلات بگویم کم گفته ام و شما هم کم نشنیدید. اما نکته ای که در این میان جا مانده این است که جلوگیری از اینچنین حوادثی کار سختی نیست و حتی نیاز به دستگاه های پیشرفته و غیره ندارد.
اکثر تحلیل ها، فقر اقتصادی و رسیدگی نکردن حکومت به وضع مناطق محروم را دلیل این مشکل میدانند. نه اینکه توسعه نباید باشد اما حتی اگر توسعه اقتصادی هم نباشد این چنین فجایعی مثل زلزله نیست که راه پیشگیری نداشته باشد یا گران باشد.

خیلی ساده: اگر معلم آن کلاس به محض شروع خطر و مشاهده مشکلی در بخاری کلاس بجای تعلل و تلاش برای نجات بخاری برای خروج دانش آموزان اقدام کرده بود قطعا حادثه در حد چند صد هزار تومن تمام شده بود.

نداشتن اطلاعات و آموزش کافی به معلمان و کلا تمام افرادی که با جمعیت انسانی سر و کار دارند بزرگترین خطر است. اینکه معلمان مدارس -خصوصا مناطق محروم- بدانند که در هنگام مواجه شدن با هرخطری اعم از آتش سوزی باید چگونه رفتار کنند در پیشگیری از حوادث موثر است.
این مساله به غیر از سایر تمهیدات ارزان قیمت دیگر مثل جهت بازشدن درهای ساختمان های عمومی به بیرون یا حتی استفاده از بخاری های سالم و استاندارد است یا حداقل کپسول آتش نشانی (گرچه گفته شده که بوده) . حتی گزارش شده آن منطقه دارای لوله کشی گاز بوده و هنوز معلوم نیست چرا مدرسه روستا گاز کشی نشده است.

در نهایت اینکه باید پذیرفت که ایران کشوری جهان سوم است و نمیتوان انتظار داشت که در توسعه اقتصادی مثل کشورهای پیشرفته باشد مثلا کلاسهایش دارای سیستم تشخیص دود یا سیستم گرمایش مرکزی اما این کمبود هم دلیلی نیست که بخواهیم چنین حوادثی را توجیه کنیم و درپوش بگذاریم.
یک معلم آموزش دیده براحتی میتواند از پس رفع چنین خطراتی برآید.

شاید حادثه سال گذشته چابهار که بر اثر اتصالی سیم برق کولرگازی رخ داد کمتر مشکلِ نبود امکانات باشد و نشان دهد که نیروی انسانی آموزش ندیده بزرگترین مقصر در این نوع حوادث است.
و در نهایت سیستم آموزشی که با بی مسئولیتی، به آموزش کارکنان و معلمان در شرایط بحرانی توجهی نمی کند.

پهباد بازیچه ای دروغین!

 
بعد از انتشار خبر "شکار" مدلی از هواپیمای بدون سرنشین امریکا توسط ایران و  تکذیب آن توسط واشنگتن، همچنان رسانه های وابسته به جمهوری اسلامی بر صحت خبر تاکید دارند.

اما بجز یک فیلم که فاقد صدا می باشد و عکسهایی که از آن فیلم اقتباس شده هیچ مدرک دیگری وجود ندارد.
تازه همان فیلم هم به شکلی تهیه شده که در آن تصویر صورت هیچ فردی مشخص نیست. که این موضوع برخلاف فیلم و مدارک دستیابی به پهباد قبلی بود. به شکلی که حتی انگار افراد "عکس یادگاری" با آن میگرفتند!
همینطور بعد از گذشت چند روز از انتشار خبر، تنها مدرک همان فیلم های اولیه است.
 
به فرض صحت هردو خبر، تنها احتمالی که به نظر میرسد وجود داشته باشد این است که چند وقت پیش هواپیمایی از امریکا در آب سقوط کرده باشد و البته امروز ایران در سالگرد خبر بدست گرفتن پهباد قبلی اقدام به انتشار آن کرده باشد.

در حالی که هواپیمای قبلی هم مشخص نبود که در افغانستان فرود آمده یا در ایران، آسیب هایی مثل شکستن بال و له شدگی زیر آن مشخص بود.
در آن مورد، بعید به نظر میرسد که قدرت نفوذ اطلاعات سایبری ایران توانسته باشد که موفق به انجام چنین کاری شده باشد و تنها شاید با ایجاد اختلال و پارازیت اندازی (مساله مورد تخصص سپاه) ارتباط پرنده با مرکز فرماندهی قطع شده باشد.
در نهایت اینکه اگر خبر ایران دروغ باشد، نتیجه خبر پراکنی دروغ ایران تنها از دست رفتن هرچه بیشتر اعتماد مخاطبان را در پی خواهد داشت.

پی نوشت:
این پهباد در اختیار بسیاری از کشورهای دیگر غیر از امریکا -مثل امارات- هم هست. و فاقد تکنولوژی پیچیده و ارزشمندی از نظر استراتژیک است.
همچنین سخنگوی فرماندهی ناوگان امریکا در خلیج فارس اظهار کرده که تا به حال چندین دستگاه از این هواپیما - در آبهای خلیج فارس- از کنترل خارج شده و شاید این یکی از آنها باشد.

تغییر قانون انتخابات "ریاست جمهوری"


حکومت امروز ایران بعد از مشکلات ریاست جمهوری دوره قبل و رفتار شخصی احمدی نژاد تصمیم گرفته که به نوعی -به زعم خودشان- جلوی این مشکل را بگیرند و بخواهند اولا انسجام را به درون نیروهای شخصی و طرفدار حکومت بیاورند و ثانیا بلکل مشکلی به نام "ریاست جمهوری" را حل کنند.  چرا که در رژیم امروز ایران تنها قسمت به نسبه مردم سالار دولت است که با رای مستقیم مردم انتخاب  میشود و به دلیل ملی -در مقابل منطقه ای- بودن انتخابات هرگونه مشکلی بازتاب شدیدی دارد.

قبلتر از این هم، شخص آیت الله خامنه سعی داشت که به نوعی با حذف جایگاه ریاست جمهوری و اینگونه پیشنهاد مشکل را حل کند. که با مخالفت مردم و بازخوردها -با محافظه کاری- عقب نشست و امروز مجلس دست آموز با جمع استعداد هایشان تلاش دارند به شکلی دیگر این مشکل را حل کنند که متاسفانه بدلیل آنکه بدلیل ذات و شخصیت بهره هوشی چندانی ندارند حتی در صورت اجرای طرح نیز این مشکلشان حل نخواهد شد.

وارد جزییات طرح جدید نمیشوم اما همین امروز که کلیات طرح تصویب شده است بسیاری مشکلات و معضلات بر آن وارد است. و به قولی بسیار راه فرار دارد!
و می شود گفت که تمامی این ها از این مشکل نشات می گیرد که ذات "جمهوری اسلامی" دچار تناقض است. به معنای دیگر حکومت همزمان نمیتواند هم جمهوری (مبنای زمینی) و هم اسلامی (ایدولوژیک و مبنای آسمانی) باشد.
هنوز مشخص نیست مشروعیت رهبر آسمانی و جایگزین امامان و پیامبران است یا زمین و بر اساس رای مردم؟

به همین دلیل هم اکنون جایگاه روحانی عالی رهبر و مقام عالی رییس جمهور در تضاد با هم قرار دارند. و در جنگ قوای اینها بدلیل بیشتر بودن زور رهبر قطعا جایگاه رییس جمهور حذف خواهد شد.
و سرانجام به دلیل آنکه تمامی شعارهای آسمانی و ارتباط با ماورا و ایدئولوژیک پوچ است، در نهایت کل سیستم سرنگون میشود.
شاید یکی از رموز بقای "جمهوری اسلامی" تا امروز همین تناقض و بی مسئولیتی اسلامیت و جمهوریت باشد.
حکومتی که ظاهری دموکراتیک و امروزی دارد و باطنی عقب مانده و مرتجع. که با قدرت گرفتن روز به روز اسلامیت و باطن حکومت بر ظاهر، رژیم منفورتر شده و سرعت اضمحلالش سریعتر می شود.