برجام 2، این بار به یاری ترامپ و روحانی (با تشکر از تیم ساقی روحانی!)

یک- چه خبر لغو آزمایش موشکی سپاه توسط فاکس نیوز صحیح باشد یا خیر، کرنش حکومت ایران نسبت به دولت امریکا غیرقابل انکار است.
در سخنرانی سالانه آیت الله خامنه ای، نه تنها اثری از کوبیدن مشت محکم بر دهان استکبارجهانی و "با خاک یکسان کردن تل آویو و حیفا" در صورت هرگونه تجاوز خارجی با صدا و صورتی برافروخته نبود، که بسیار ملایم و پیامبر گونه؛ طوری که مخاطبان همان پامنبری ها باشند، به دو محور اصلی نرم، که اولی تشکر کنایه آمیز از "دست شما جناب ترامپ درد نکنه که زحمت ما را کم کردید"، و دومی "دیدید گفتم امریکا آدم بده قصه داستان هایم است و من بصیرت دارم" و قبل تر هم گفتم که اوباما قصد دوستی با ما ندارد و شما را گول می زد! بود.
نرم ترین و صمیمی ترین دیالوگی که می توان با دشمن داشت. آن هم از طرف شخصی که حداقل 25 سال از عمرش به یافتن و گفتن عبارتهای تند، آتشین و انتقام جویانه نسبت به امریکا و اسراییل گذشته است.
جالب تر اینکه فیلم منتشره سخنان جناب رهبر که معمولا بسیار گزینشی و مدیریت شده انتخاب می شود هم حاوی هیچ گونه شعارهای "دشمن شکن" مرگ برامریکا و مرگ بر اسراییل و هیچ کس نیست!
اگر کسی "نرمش قهرمانی" ایت الله در دوره برجام را ندیده باشد و یکهو این فیلم را نشانش بدهید مطمئنا تصور می کند که در ایران انقلاب شده و رهبرعظیم الشان انقلاب را چیز خور کرده اند!

البته همین اندک سخنان تلویحی هم با واکنش نسبتا شدید کاخ سفید پاسخ داده شد، خصوصا قسمت اول کنایه آمیز صحبت های آیت الله با این مفهوم که دوره تکه پرانی ها هم تمام شده و باید نسبت به تک تک سخنانت مسئول باشی. (چقدر دردناک است دیدن پیرمردی که در سنین بازنشستگی، -بجای استراحت- باید شدیدترین فشارها و تغیرات ممکن در جهان را تحمل کند!)

این همه حقارت و خود سانسوری در بالاترین رده های حکومتی جمهوری اسلامی دیده نشده بود. خصوصا که هیچ فرمانده نظامی هم که شعارش " وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد" بود، نتوانسته بکمک ایشان بیاید و با عرض اندامی، قوت دل شکسته مقتدایش شود.
فرماندهان نظامی که هیچ، -نگاهی به بوق های تبلیغاتی شان هم نشان می دهد- حتی تندرو ترین سایت های سیاسی و نظامی هم که همیشه درحال "یقه درانی" بودند، این روزها گویی اساسا در "باغ" نیستند و خبرهایشان همه چیز هست بجز حمایت یا حتی اشاره به سخنان "رهبر مسلمین جهان" بدون ذره ای مطلبی که از آن بوی اهانت به امریکا استشمام شود! (البته غر زدن ذات بشر است) و پذیرفته. حتی کیهان به عنوان تک سخنگوی بی دغدغه رهبر هم بجز عمدتا خبرهای تکراری اقتصادی با هدف تحقیر روحانی و گزارش های جنگ یمن و دشمنی سبک با عربستان هیچ  ندارد.
کل دستگاه های عریض و طویل و دشمن شکن و جهادی و ولایی خفقان گرفته اند. این همه بودجه و امکانات و شاخ وبرگ قرار بود که در زمان تنگنا به کمک آیت الله ها بیاید، که گویی اصلا وجود ندارند. همانها که در زمان صلح بر طبل جنگ می کوبیدند صغیر و کبیر نمی شناختند، با جدی شدن تهدید -نه حتی جنگ- ناپدید شده اند!

ساده انگاری است که این کرنش آیت الله خامنه ای و دستگاه تحت کنترل اش را نتیجه تهدید ترامپ بدانیم، چرا که ترامپ حتی در اجرای سیاست های امنیتی کشورش هم با مردم خودش دست بگریبان است. و همین محدودیت چند روزه 7 کشور از ضعیف ترین کشورهای جهان برای دولتش چالشی سخت شده است. چه برسد که بخواهد امریکا را وارد جنگی -حتی موجه که نیست- بکند. ( به واکنش خامنه ای در زمان دولت بوش که بمراتب مواضع سخت و عملی تری نسبت به ترامپ داشت ارجاع می دهم.)

دو- گرچه تمام این بن بست های جمهوری اسلامی، نتیجه ناگزیر سیاست های غلط خود آیت الله خامنه ای است. اما نقش مردم و حسن روحانی را نباید دست کم گرفت. حسن روحانی بدرست بعد از سالها بی خیالی و بی مسئولیتی رهبر نسبت به گفتار و کردارش، دست او را به زیر سنگ تصمیم گیری و مدیریت کشور کشیده و او را از شخصی فرمایشی -مثل ملکه انگلیس- که تنها در کار دولت ها دخالت و سنگ اندازی می کرد بیرون کرد و با درگیر کردن او به لحظه لحظه مکالمات و پروسه برجام هسته ای، به او فهماند که یک من ماست چقدر کره دارد و دقیقا جایگاه ایران در جهان کجاست و اقتصاد فلج چیست و بسیاری از مفاهیم اولیه دولت داری. حالا آیت الله خامنه ای دقیقا می داند که چقدر سخن درشت گفتن پایش آب می خورد! و هر تحریم بنا به فحاشی های ایشان معادل چقدر ضرر اقتصادی است و چقدر التماس و چانه زنی و امتیاز ثانویه لازم است تا بشود تازه برگشت به جای اول!

اینها درس هایی است که "آقا" در کلاس درس "روحانی" آموخته که هیچکدام از رییس جمهور های سابق نخواستند و نتوانستند حالی اش کنند. (هاشمی که اساسا نیازی به فهماندن این چیزها به خامنه نمی دید، و خودش را مافوق او تصور می کرد، او خامنه ای را خُرد می انگاشت و اساسا بدلیل همین خرد انگاری تصور کرد او را مثل عروسکی در جایگاه رهبر می نشاند و امور توسعه ایران را خودش می گرداند. خاتمی که بدلیل روحیه "زیردست مسلکی" اش توان آموزش نداشته و ندارد و اساسا خامنه ای با دیدن گردن کج خاتمی چنین جسارت و خودبزرگ بینی یافت که باورش شد به هرکسی رسید می تواند سیلی بزند! احمدی نژاد هم که کلا بجز "نکبت و بیچارگی ابتدایی" نقطه اشتراکی با آیت الله نداشت و بدنبال منافع خودش بود که خامنه ای بسیار دیر فهمید چه اشتباهی کرده و کلاهی برسرش رفته و چه چک هایی به اسم او کشیده و نقد کرده و خورده و..)
حال دریافته که علی مانده و حوض تقریبا خالی اش و از هرچه قدرت و اقتدار و چه و چه بوده هیچ باقی نمانده و نیست، و نه در خزانه چیزی هست نه در سفره و جیب مردم و چندصد میلیارد ثروت و نفت 140 دلاری و همه یا تبدیل به اورانیوم و آهن آلاتی شده که بعد از برجام دور انداخته اند یا به جیب مگسان گرد شیرینی خارجی مثل حزب الله لبنان و کشورهای بی خاصیت ریخته شده یا مثل خاوری و زنجانی -و صدها نفر دیگر- خورده اند و کلا چیزی نمانده مگر مردمی عصبانی که از اختلاف طبقاتی و بی مدیریتی و فساد اقتصادی به ستوه آمده اند. و دیگر کارد به استخوانشان رسیده و یک بحران دیگر کافیست که خودشان "نظام" را سرنگون کنند بدون دخالت خارجی.
اینجاست که آیت الله رسما اعلام می کند که "ماشین های لوکس" برای طلاب! و روحانیون "حرام" است!
گویی آیت الله خامنه ای در تمام سالهای زمامداری اش کوری بوده که تازه بینا شده! (همین موضوع اختلاف طبقاتی و "خودروی لوکس" را چهار سال پیش بطور خاص مزین به تمثال حضرت آقا اشاره کرده ام اینجا)

سه- اما به نظر می رسد داستان اینجا تمام نمی شود و جمهوری خواهان امریکا می خواهند اسم ترامپ را برای ایرانیان جاودانه کنند و خیابانی را در تهران به اسمش داشته باشند!
خبر تدوین طرحی برای تحریم "سپاه پاسداران" با افزودن این سازمان به لیست سازمانهای تروریستی به گوش می رسد. که خرد و کلان ملت ایران حتی از شنیدن آن شادمان خواهند شد. از خرده پا ترین کسبه و کشاورز و کارگر تولیدی ایرانی تا دولت روحانی، که از بنادر وارداتی غیر مجاز و مافیایی تا نهادهای اقتصادی و امنیتی اش را هم به سپاه باخته و بزحمت باید سپاه را از مناقصه هایش بیرون کند و شر سپاه را از تصمیماتش کوتاه.
از این سو کم کم آیت الله خامنه ای هم متوجه می شود که درست است که سپاه درظاهر بدستور و تامین کننده منافع اوست، اما در وقت تنگنا اسم او می ماند و مردمی که فقط وی را مسبب بدبختی شان می دانند و سرداران پیشاپیش جای خود و خانواده شان را در امن ترین نقاط جهان پهن کرده اند. و حتی بعید نیست تنها نقطه قوت نظام -زرادخانه و انبارهای موشکی مخفی اش- را هم در وقت تنگنا برای چندرغاز به دشمن بفروشند و خلاصی یابند.

چهار- بدلایل گفته شده است که آیت الله خامنه ای -علیرغم میل باطنی- مجبور به پذیرش برجام 2 و 3 و الی آخر خواهد شد و قدم بقدم بناچار عقب خواهد رفت تا عادی شدن جامعه ایران و مهار "افراطی گری مصنوعی" که اساسا در جامعه و فرهنگ ایرانی ریشه و نقشی نداشته و کلا ساخته دست اوست.
تنها نیازمندی فعلی این جریان 2 چیز است، اول ادامه ریاست جمهوری روحانی برای دوره بعد، و دوم بقای عمر آیت الله که خوشبختانه نشانه ای از بیماری و مشکل جسمی دیده نمی شود! چرا که اگر خامنه ای بمیرد، درست است که طومار پادشاهی و نظام ریاست فردی درهم پیچیده می شود اما هزینه آشوب و هرج و مرج بسیاری برای مردم خواهد داشت و شخصا بهتر میدانم این خلاصی از شر افراطی گری و لباس شخصی و سپاه و.. در آرامش انجام شود و با کمترین هزینه و بصورت سرکشیدن جام های شوکران برای آیت الله خامنه ای باشد، نه از جیب و خون مردم ایران.

پی نوشت:
1. بجز مساله گفته شده این روزها بخت یار ایرانیان است و "عدو سبب خیر شده!" مساله "مخالفت با ترامپ" به شنیده شدن نام ایران و ایرانی در امریکا و جهان کمک کرده و ایرانیان در این بحث که "هیچ ایرانی عملیات تروریستی انجام نداده" بسیار درخشیده اند. با توجه به تبلیغات چندین ساله رسانه ها در "محورشرارت و تروریسم" بودن و "مساله هسته ای" ایران، و حال این اتفاقات، حساب مردم از حکومت جدا شده است.
مردم ایران مردمی آبرومند و تحت ظلم، که حقوقشان سالهاست توسط حکومتشان پایمال شده دیده می شوند. و این پیام از دیده شدن اشک شوق دیدار عزیزانشان در فرودگاه ها، و مصاحبه هایی که با اقشار ملت -نه سخنگویان رسمی و دولتی- منتشر می شود مخابره می شود.
2. مطمئنا آیت الله خامنه ای از خبرهای دنیای مجازی مثل کمپین "آتش نزدن پرچم امریکا" و همراهی نکردن مردم با سیاست های ماجراجویانه اش مطلع است و دیدن این صلح طلبی ها نیز در نرم شدن خوی کینه توزانه وی موثر است. که خود این باز نگه داشتن "شبکه های اجتماعی" نیز از دستاوردهای دولت روحانی علیرغم فشار "سپاه کنترلگر" است. دستمریزاد به حسن روحانی و دولتش.


۷ نظر:

ناشناس گفت...

پس از سالها تماشاچی سیرک بودن امروز با شما نیز آشنا شدم
دستانت را می فشارم...
دوستی از اسفراین

آرسین گفت...

ممنون دوست گرامی
خوشحالم که در خدمت شما عزیزان باشم،
پاینده باشید

ناشناس گفت...

سلام جناب آرسین
منطق و پیوستگی همیشگی شما در نوشتار آخر نیز موج میزد، اما این بار: « آتــش عشق اســــــت کندر نی فتـاد جوشش عشق است کندر می فتاد.»
با روح نوشتار شما همراه ام، اما مسیر را حتی نیمه هموار نمی بینم. مشاور درجه یک ترامپ استیو بَنِن گوبلز پس از مصرف مواد نیروزا، بخوانید استروید، می باشد، تا جایی که دیک چِینی در برابرش بچه پیش آهنگی بیش نیست. ترامپ بانوی اول آمریکا، آن هم چه بانویی تو گویی مدئا، و بَنِن مرد اول آن. هیچ یک از آن دو اهمیتی به ایران و ایرانی نمی دهد که هیچ، نفت آن را از شیر مادر حلال تر می پندارد (توجه شما را به اظهارات ترامپ در مورد نفت عراق می کنم). در حال حاضر نه تنها آینده ایران، بلکه دنیا نیز، تا اندازه زیادی در دست مردم عادی آمریکای شمالی ست، به ویژه زن ها و مهاجرین آمریکایی شده. خیابان های آمریکا به مجلس عوام و سنای دنیا بدل شده، کوتاه نیز نمی آیند، البته انگلستان و بخشی از اروپا را نیز نمی بایستی فراموش کرد.
همه نگران حکومت های پوپیولیستی هستند، اما من حداقل آن را برای آمریکا مفید دیدم، چراکه آمریکا یک حکومت به افراطی هایش بدهکار بود (آینه حرف کسروی در مورد ایران)، تا این که دست راستی های ناآرام و ماجراجو چون خفاش در برابر نورخورشید قرار گیرند (در این میان من رای طبقه کارگر آمریکایی به ترامپ را ارزش می نهم، هم آنها، اتفاقاً، به سندرز رای می دادند اگر شانسی داشت و هم آنها از ترامپ روی برخواهند گردان).
به گونه ای بسیار غریب نژادپرستان و مرداب فکران آمریکایی منجی ایران و ایرانی خواهند شد، به امید پروردگار، که هم آنها آمریکایی معقول را در اکثر شهرهای بزرگ به خیابان کشاند. چندین جریان، هم زمان، در عرصه حضورند در آمریکا: مردم کف خیابان ها(مهم ترین)، بَنن و بانو، قوه قضایی، و کنگره مضطرب. خدا نکند مردم عقب بکشند، که در این شطرنج چند بعدی رُخ، اسب، و وزیر از آنِ اینان ست.
مبادا که از بحث دور شوم، نوشتار پایان میدهم.

آرسین گفت...

دوست عزیز،

حرف شما کاملا صحیح است. از این نظر که ما مهره بزرگی به اسم امریکا در جهان داریم و خواه ناخواه بر زندگی تمام ابنای بشر در جهان تاثیر گذار است شکی نیست. حتی از نظر توان نظامی و اجرا هم -حتی بدون استفاده از سلاح نامتعارف- "شخم زدن" ایران کار سختی نیست و تنها این منطق جهانی و مردم امریکا هستند که جلوی چنین فاجعه ای را می گیرند.
حتی فراتر از آن اخیرا که خوب به وضعیت و پتانسیل داخلی قدرتهای جهان دقیق شده ام، متوجه شدم که درست است که ترامپ سرعت رشد امریکا را کند می کند، اما در شرایط فعلی هیچ کشور و اتحادی در جهان وجود ندارد که جای امریکا را پر کند! (قبلتر تصور داشتم که رقبای اقتصادی مثل چین، اتحادیه اروپا، هند، روسیه یا دیگران احتمال دارد پیشی بگیرند) اما بدلایل بسیار فرهنگی، اجتماعی، جغرافیایی، تاریخی و... این ممکن نیست.
و متاسفانه با کند شدن امریکا کل روند رشد جهان کند خواهد شد. دهه ها شاید قرنها زمان لازم است که -با تقسیم بندی کنونی- کشوری بتواند جایگاه امریکا را تا حدی پر کند. و اتفاقا پتانسیل آن را در دو کشور هند و کانادا می بینم. هردو با نقطه اشتراک، فرهنگی و تنوع جمعیتی- نژادی.

فعلا که سرنوشت مردم جهان در خیابانها و راهروهای ساختمانهای دولتی امریکا رقم می خورد. باید منتظر ماند و دید که آیا این کهن دموکراسی جهان می تواند سربلند از آزمون پوپولیستی "ترامپ" بیرون بیاید یا خیر.

خُسن آقا گفت...

پاسخی به متن اصلی و پیام شما و همچنین پیام ناشناس:
من متاسفانه در این سردرگمی جهانی چشم انداز روشنی نه برای ایران و نه برای جهان نمی‌بینم.
این روندی که با گلوبالیزاسیون و خصوصا پیشرفت سریع علم شروع شده و باعث ترس این عنترهای ناسیونالیست و حتی سردرگمی روشنفکران و دیگران شده درست شباهت به ترس آخوندها دارد با مدرنیزاسیون دست پخت شاه.
دلیل اینکه آخوندها و خصوصا خمینی به تحرک درآمدند آن بود که دیدند با مدرن شدن ایران و خصوصا بی حجاب شدن زنها و ضعیف شدن جایگاه دین همین روزهاست که قدرت مطلقه آخوندها از دست برود. به همین دلیل هم قیام اسلامی شان را شروع کردند.
درست به همین دلیل و شکل و شمایل این نئو ناسیونالیست فاشیست ها این روزها به همین دلیل که دارند قدرت از دست می دهند وارد میدان شده اند.
اینکه ترامپ(شما بخوان استیو بنِن) آمریکا را پیش تر و برتر از همه می‌خواهد. خواسته تنها او نیست این خواسته اکثر نئوناسیونالیست فاشیست های اروپایی هم هست. به همین دلیل هم هست که این همه طبقه کارگر و بیکار و از همه جا وا مانده رفته اند زیر بیرق ترامپ(استیو بنِن).
خدا باور نیستم وگرنه می‌گفتم خدا رحم کند اگر در اروپا هم خرت ولدرز ها و ماری لوپن ها قدرت بگیرند و آنگاه است که این اراذل و اوباش جهان را به آتش می کشند.
مشکل همه این ها هم زیر سر جمعیت زیاد نزدیک به هفت و نیم میلیارد جهان است که باعث کمبود ها شده مزید بر این تکنولوژی که باعث نیاز کمتر به نیروی کار است و خلاصه داریم به جایی می رسیم که این همه باعث یک جوشش کامل شود و انفجار غیر قابل کنترلی را دامن بزند.

ناشناس گفت...

خُسن آقا گرامی

چند نکته را، نه از زاویه تقابل یا همراهی بلکه از دَرِ ورود ژرف تر به برخی آز آنی که بدان اشاره داشتید، بازبینی می کنم / بکنیم. بعضی از نکات زیر مورد بحث شما نبوده، گنجایش آن به خاطر آن است که بتوانم به نوشتار انسجام بدهم ـ که اگر این نام بر آن گذاشت.

- تشابه بین آنی که در اروپا و آمریکا می گ‌ذرد هست، ولی فقط همین و نه بیش. ساختار و علت ها کاملاً متفاوت می باشد.
- آمریکا دارای ترامپی شد که نمی بایستی در این دوره می شد: دخالت بسیار تاثیر گذار روسیه در انتخابات، زنده کردن پرونده ایمیل های هیلری باز از نو (به خاطر همسر دستیارش . . .)، زمانی که هیلری در نظرسنجی ۸۰ به ۲۰ از ترامپ جلو بود و جمهوری خواهان حتی در فکر این بودند که اگر بشود پنس را جانشین ترامپ کنند. هم زمان با پرونده ایمیل ها در چند روز مانده به رای گیری هیچ صحبتی از آن چه استیل (بسیار مورد اطمینان) در مورد ترامپ کشف کرده بود نشد. فکر نمی کنم عمدی در این مورد در کار بود . . . اجازه دهید به سر فصل ها بسنده کنیم.
- آمدن پیامبری از گونه ترامپ در گوی کریستال آمریکا دیده می شد، اما نه در این دوره و نه این ترامپ که تمام نرم های اخلاقی و انسانی را زیر پا گذاشته بود. فراموش نشود که آمدن ترامپ بخشی را مدیون دست راستی هاست و نه، این که، کلیت آن مدیون این جناح باشد. این سیستم عجیب کالج اتنخاباتی بود که باعث شکست سندرز شد. آرسین گرامی به آمریکا به عنوان دموکراسی کهن اشاره کردند، روح این بیان صحیح، اما که در قانون اساسی آمریکا از ابزار دموکراسی استفاده می شود برای پیشبرد ریپابلیک (جمهوری) - نه به معنای حزب بلکه ساختار. آن زمانی که لازم باشد ریپابلیک (علت کار برد کلمه انگیسی این است که روی این مطلب بسیار حساس زوم کرده ام، در این مورد قانون اساسی آمریکا که در نوع خود همتا ندارد، و آن را با جمهوری به معنای عام نمی بایستی اشتباه کرد) دموکراسی را زیرپا می گذارد.
این دقیقاً آنی ست که در کالج انتخاباتی خود را در مورد سوپر دلی گیت ها (اَبَر نماینده ها) نشان می دهد، همانی که سندرز را ناکام گذاشت. از سوی دیگر، در مرحله نهایی تایید کاندیدا، هر ایالتی، بسته به تعداد جمعیت، شمار محدودی نماینده دارد که باید کاندیدای انتخابی کالج را تایید نهایی بکنند. این را در قانون اساسی آمریکا گنجاندند که ترکیب فدرالی و کالج انتخاباتی از روح دمکراسی بیش از آنی که مجبورند دور نشود. اما حتی در این مورد نیز اگر نماینده ی، البته ایالت به ایالت فرق می کند، ایالتی بر خلاف نتیجه انتخابات آن ایالت رای را تایید نکند او را بر حسب قانون آن ایالت (و نه فدرال) می توانند جریمه مالی، یا برکنار کردن فرد برای دوره بعد، ویا هیچ اقدامی بکنند. امید بسیار ناچیزی بود که شاید ترامپ در این مرحله حذف شده، پنس جای او را بگیرد. خنده دار این که این هیلری بخت برگشته بود که نماینده چند ایالت رای ایالتی او را تایید نکردند (نمک روی زخم پاشیدن!). اما ابزار کاربرد دموکراسی در آن جایی که به تقابل رپابلیک نیاید، در آمریکا از اکثر اروپا و کشورهای جهان اول بیشتر و راحت تر در دسترس شهروندست - در این مورد بیان آرسین گرامی را همراهی می کنم. ..... ادامه در پایین:

ناشناس گفت...

ادامه مطلب بالا:

- حال برویم به اروپا، مشکل از انگلستان (و نه بریتانیا) شروع شد، به نکات زیر توجه می دهم شما را.
- انگلستان از شروع بازار مشترک (ای ای سی) و پس از آن جایگزین اش اتحادیه اروپا مشغول جرزدن و زیاده خواهی ست. این بر میگردد به فرهنگ امپریالیستی انگلیس، که نه تنها گستره اش با روم و ایران قدیم قابل قیاس ست، بلکه نسبت به اروپای امپریالیست (که دیگر آثار کمی از آن مانده) نیز خود را برتر می داند . . . باز در این جا به سر فصل بسنده می کنم.
- حزب یوکیپ باعث شد که کامرون مجبور شود یک رفراندم برگزیت یا نه بگذارد - یک خودکشی صرف. پیچیده ترین موضوع سده های معاصر بشریت به معرض یک پرسش ساده همگانی (مجموعه عوام نامتخصص) گذاشتند!!
- اویی که به خروج از اروپا رای داد مشکل خود را در مهاجر لهستانی، پرتغالی، و و .. دید. مهاجرهای شاغل در انگلستان ( که اکثریت را می سازد) بین دو تا سه هزار پوند به خزانه در سال مالیات می دهد، معدل سنی بریتانیا را هجده ماه پایین می آورد (۳۹ سال که پیر به شمار می رود) و فایده های دیگر . . . سر فصل
- مشکل انگلیس، ولز تا حدی، (تشابه با آمریکا در این جا) توزیع بد سرویس ها وثروت بین، در مورد انگلیس، جنوب (به ویژه لندن و استان ساری) غنی وشمال فقیر بود و هنوز نیز هست . . . .
- نتیجه رفراندم ابلهانه انگلیس کَک را به تنبان احزاب افراطی و دست راستی و طرفداران آنها در اروپا انداخت (فراموش نشود در ۲۳ ژوئن هنوز ترامپ انتخاب نشده بود) و بیش از آنی که انتظار بود جلو آمدند ، سپس انتخاب ترامپ موضوع را تشدید کرد، تا جایی که لوپن در حرکتی نمایشی در کافی شاپ برج ترامپ قهوه خورد!. . . سر فصل.
- در بریتانیا مشکل بی کاری (همانند آمریکای در پایان اوباما) بسیار نامحسوس است، که اتفاقاً مانده اند چه گونه شعل های پایین و بالا دست را در آینده در غیاب مهاجر جدید اروپایی پر کنند، اما که این مشکل در اروپا در برخی از کشورها (ایتالیا، یونان، پرتفال و . .) موجودست
- مشکل اصلی اروپا بیش و پیش از از بی کاری امنیت ست، تا جایی در چند ماه اخیر می گفتند کابُل از پاریس و بروکسل امن ترست، البته تا حدی مزاح بود تا نکته مهمی را نشان دهند. در این مورد می شود گفت امنیت یک دستاورد بزرگ برگزیت برای بریتانیا خواهد بود، گرچه حتی در حال حاضر نیز بریتانیا از مجموعه اروپا (علل مختلف . . سر فصل) امن تر می باشد
- اما در مورد تکنولوژی و تاثیر آن بر اشتغال: در حال حاضر بسیاری مشاغل در تمامی اروپا می باشد که کسی نمی تواند آن را پر کند، چون آموخته های آکادمیک و صنعتی مربوطه را ندارد، یک مثال چیره « هوش مصنوعی » می باشد.
- اجازه دهید، با سپاس از حوصله شما و پوزش از به درازا کشیدن نوشتار که بضاعت مرا نشان می دهد، در آخر اضافه کنم: با آن چه در بالا آمد با بخش هایی از نوشته شما همراهم، و بخش هایی از آن را ساده کردن، و حذف جزییات مهم بسسیار تاثیر گذار، بیش از حد می بینم و یا حتی، با احترام، ناوارد میدانم. به عنوان یک مثال جمعیت ۷.۵ میلیاردی دنیا در برابر مشکل پوپولیستی آمریکا و اروپا همان قدر مربوط و واردست که بحث های نایجل فاراج یوکیپ برای موجه و عالی نشان دادن برگزیت. بی شک موضوع هایی را جا انداخته ام، اما که نوشتار بدون خواننده صفایی ندارد.

سپاس از حوصله شما.