نگاهی به زمینه ترور سلیمانی و حوادث بعد از آن


بطور بسیار فشرده اتفاقات اخیر رو مرور میکنم، اولا جهت ثبت در حافظه خودم و جمع، که اخیرا لشگری از سایبری های ولایی صرفا به جعل تاریخ حتی چند روز گذشته می پردازند و با پراکندن شایعات و مطرح کردن بحث های حاشیه ای سعی در منحرف کردن اذهان از فاجعه سپاه و آشفتگی نظام اسلامی دارند. و ثانیا شاید پاسخی به بعضی از پرسشهایی که مطرح شده است.

1. خبر مرگ قاسم سلیمانی برای کسانی که چندان پیگیر اخبار سپاه قدس، منطقه و سیاست خارجی ایران نبودند شوک آور بود. خصوصا طرفداران جمهوری اسلامی که گویی پتکی بر سرشان خورده باشد حتی لحظه ای تصور مرگ ابرقهرمان ولایت را هم نمیتوانستند بکنند و تا ساعاتی گیج بودند!
اما چه شد که امریکا تصمیم گرفت بازوی بلند نظامی نظام را قطع کند؟ و چرا بدون واهمه از تبعات احتمالی این کار را انجام داد؟ و دهها پرسش دیگر مربوط به وضعیت ایران در منطقه و سپاه قدس:

پاسخ آن است که روند "سردار کشی" چند ماهی بود که از سوی اسراییل کلید خورده بود. اسراییل با چراغ سبز روسیه و با نگاه به خارج کردن ایران از سوریه و مرزهایش هرجا که فرصتی یافت حملاتی به نیروهای ایرانی در شهرهای سوریه  و علی الخصوص فرودگاهها و پایگاههای ورودی ایران کرد. که در ابتدا کمابیش با پوشش خبری رسانه های وابسته به سپاه و تهدید به انتقام و سایر تبلیغات همراه بود. اما بتدریج با خالی شدن دست سردارسلیمانی از نفوذ در سوریه و مرگ فرماندهانش دیگر حتی خبرهای حمله اسراییل تنها از سوی رسانه های سوری و اسراییلی مخابره شد و نظام ترجیح داد که سکوت کند.

اوج حملات و سکوت رسانه های دولتی در روزهای اعتراضات آبان ماه 98 رخ داد. وزیر جنگ تازه منصوب نتانیاهو در یک شب به 20 پایگاه سپاه قدس حمله کرد و نه تنها مسئولیتش را پذیرفت که تهدید کرد که دوران بی پاسخ ماندن تحرکات ایران علیه اسراییل به پایان رسیده و ازین پس حمله کنندگان در روز شب به خانه نخواند رسید!
بدلیل قطع بودن ارتباطات ایران و درگیری حکومت با مردم تقریبا هیچ خبری ازین حملات سنگین به گوش مردم ایران و خصوصا طرفداران نظام نرسید و سپاه قدس همچنان ترجیح داد که در شرایط وانفسای داخلی در مقابل دشمن خارجی سیاست سکوت و عدم مقابله را پیش بگیرد.
طبعا با مرگ بلندپایه ترین فرماندهان نظامی سپاه قدس و سکوت اجباری نظام در مقابل آن، هدف بعدی بزرگتر می توانست باشد. بدون واهمه از هیچگونه واکنش عملی از سوی ایران.

از طرف دیگر عدم توجه دیپلماتیک امریکا به درخواست میانجی گری روحانی در ژاپن و باز کردن راه تنفسی (اقتصادی) برای رژیم تهران. باعث شد که آیت الله خامنه ای از مسیر سپاه تلاش کند که به امریکا فشار بیاورد جهت اندک امتیاز اقتصادی و بازگرداندن به میز مذاکره. روش سپاه همانطور که سابقا دیده شده بود حملاتی پراکنده از طریق نیروهای نیابتی به اهداف و منافع اقتصادی امریکایی در عراق بود. که باعث کشته و زخمی شدن چند امریکایی شد.
این حمله بهانه ای شد برای پاسخ نسبتا سنگین ارتش امریکا به گروههای نیابتی ایران -حشد الشعبی-.  حکومت چون توان و قصد درگیری نظامی نداشت تلاش کرد این بار با قدرت نمایی جمعیتی و حمله نسبتا نمادین به سفارت امریکا در عراق تلاش کند که  به امریکا فشار وارد کند. که با دخالت نیروهای نظامی دولت عراق و نظر مراجع این کشور این حرکت خاموش شد. بنظر میرسد این دومینوی کنش و واکنش در گام بعدی حمله ای سنگین تر می بود از سمت قاسم سلیمانی و حشد الشعبی به خونخواهی 25 عضو کشته شده این گروه که امریکا پیش دستی کرد و در اقدام غافلگیرانه قاسم سلیمانی، فرمانده حشد الشعبی و جانشین حزب الله لبنان را بمحض ورود به عراق ترور کرد.

دومینوی امتیاز گیری و درگیری با امریکا به نیت مذاکره، تمام شد.
و نه فقط این بازی تمام شد که آیت الله خامنه ای یکی از دو ستون اصلی نظامی اش را از دست داد. (سیاست دفاعی ایران در این سالها بر مبنای دو بازوی "گروههای نیابتی و دست دراز ایران در منطقه" و "توان موشکی" بنا شده بود، در غیاب دستیابی به بمب هسته ای. اکنون آیت الله باید تعادلش را تنها بر موشکهایش حفظ کند که بسیار بی ثبات است، در فرصتی جدا به آن خواهم پرداخت)

2. اما حوادث تلخ دی ماه همینجا به پایان نرسید. سپاهیان و آیت الله خامنه ای قول تلافی و انتقام دادند و همزمان حداکثر تلاششان را کردند که ازین "شهید راه ولایت" معبری بسازند برای رد شدن از رود خونی که یک ماه پیش از مردم دورترشان کرده بود. متاسفانه این تلاش منجر به کشته شدن و مجروح شدن بیش از 300 نفر از مردم کرمان (زادگاه سلیمانی) شد و مراسم تشییع موقتا نیمه تمام باقی ماند.
همان شب سپاه در ادامه نمایش به انتقام از خون سردار سلیمانی 17 موشک به سمت یکی از دورترین پایگاههای نظامی امریکا در عراق شلیک کرد که اندکی بعدتر فاش شد که این حرکت با اطلاع رسانی پیشاپیش به تمامی دولتهای ذی نفع رخ داده بجهت جلوگیری از تلفات انسانی احتمالی و ترس از واکنش شدیدتر دولت ها خصوصا ترامپ. (صرفا نمایشی از اینکه ما می توانیم ولی فعلا نمی کنیم! و البته اقنای افکار تمام هوادارانی که منتظر حرکت سختی بودند)
البته از شب حمله سپاه تا صبح فردای پیام دولت امریکا که اعلام کرد حملات تلفات جانی نداشته و موضوع ادامه درگیری منتفی است نفس تمام ایرانیان در سینه حبس بود و کابوس جنگ با امریکا در یک قدمی تعبیر شدن بنظر میرسید. که با این اعلام انصراف، جهان آرامش پیدا کرد.

3.از سوی دیگر در حادثه ای بی نظیر دقایقی بعد از پرتاب موشکهای نمایش خشم، خبر رسید که هواپیمای مسافربری اوکراینی صدها کیلومتر دورتر از محل مناقشه و موشک سقوط کرد! همزمانی این انتقام سخت سپاه و سقوط هواپیمای تجاری باعث شد که از ابتدا این دو واقعه بهم گره بخورد و با توجه به فعالیت سپاه این حادثه مشکوک به سپاه نسبت داده شود.
قوی شدن شبکه های اجتماعی و تکنولوژی باعث شد فیلمهایی به اشتراک گذاشته شود از لحظات سوختن در آسمان و جدا شدن قطعات هواپیما و در نهایت سقوط هواپیما. و همزمان انتشار اسامی و سرگذشت و هویت مسافران این هواپیما که بمانند همه هواپیماهای با مقصد خارجی در اکثریت حامل نخبگانی بود که جلای وطن می کردند. که این سرنوشت و خروج بی سر و صدای تحصیلکردگان، سوز مضاعفی برای همه ایرانیان داشت.

از لحظه حادثه حاکمیت ایران فارغ از هر جناح و نگاهی تلاش کرد که از هر تریبون ممکن حادثه سقوط هواپیما رو به نقص فنی، کارخانه سازنده، محتویات بار مسافران و هرچیزی بجز برخورد موشک (پدافند هوایی) منتسب کند! یک روز بعد از حادثه نخست وزیر کانادا که اتباع آن بیشترین جمعیت بعد از ایران را داشتند بنا به شواهد (که افشا نشد) حادثه را اصابت موشک دانست و بعد از 3 روز انکار و انحراف حقیقت بالاخره سپاه پذیرفت که به اشتباه هواپیما را سرنگون کرده. و البته بازهم تلاش کرد که از موضع قهرمان ملت و قهرمانها هم اشتباه میکنند این مساله را مطرح کند و با دلایل کودکانه.
تا این زمان مشخص نیست که حقیقتا انگیزه سپاه از چنین حمله ای چه بوده و آیا واقعا آنقدر که بنظر می رسد تشکیلات نظامی اش از هم پاشیده و ناهماهنگ است یا شاید آنطور که نشان می دهند نیروی انسانی پدافند بعد از 5 روز آماده باش و استرس حقیقا دچار چنین اشتباه فاحشی شده است؟!
به این موضوع هم بطور جداگانه خواهم پرداخت.
اما چیزی که باقی ماند بجز اشتباه احتمالی، 3 روز دروغگویی تمام عیار تمامی افراد و رسانه های وابسته به حکومت و تهدید مخالفان نظریاتشان بود. حقیقتی که خیلی زود افشا شد (قبل از ورود کارشناسان پروازی خارجی) و مردم اندوهگین و محزون را خشمگین به خیابانها کشاند.
و در دو شبی که حقیقت برملا شده هرچه حکومت تلاش کرد چند روزی با نشان از آشتی ملت با آیت الله خامنه ای نمایش دهد برباد رفت و دوباره شعارهای ضد نظام و ولایت فقیه و سپاه در خیابانهای ایران شنیده شد بنوعی دنباله حوادث آبان ماه و بازگشت کابوسهای نظام و سقوط.

پی نوشت:
1. بنظر می رسد حکومت بعد از کشتار فاجعه بار آبانماه تاحدی متوجه شده که نیروی سرکوبش را تنها به سلاحهای مرگبار مجهز کرده که هرگونه به میدان فرستادنشان موجب کشته شدن کثیری از مردم می شود و عواقب بدتر از اعتراضات را بدنبال دارد. در فاصله کوتاه آبان تا دی مشخص است به نیروهای سرکوب گفته شده اندکی سر سلاح ها را پایین بگیرند و به پاها شلیک کنند. خوشبختانه تاکنون خبری از کشته شدن مردم در درگیری ها نیست و فقط خبر استفاده از گاز اشک آور و مجروحان از پا منتشر شده است.
2. مرگ قاسم سلیمانی از آن جهت اندوهناک بود که بسیار سریع و بشکل ترور اتفاق افتاد. چنین افرادی باید در دادگاه های جنایات جنگی چشم در چشم قربانیان و در منظر جامعه جهانی پاسخگوی جنایاتشان باشند و محاکمه شوند.
3. حمله پدافند یک کشور به هواپیمای مسافربری خودش تاکنون در جهان سابقه نداشته. که با درایت نظام جمهوری اسلامی این فاجعه به تابلوی ننگین فجایع حکومت اضافه شد!

4. اگر فرصت کردید حتما این مقاله 6 سال پیش مربوط به سردار سلیمانی را بخوانید.

۲ نظر:

خُسن آقا گفت...

خوشحالم که دوباره می‌نویسید
نوشته‌های شما همگی تحلیل‌های عمیق از کشمکش های سیاسی است و این یکی واقعا از روی آگاهی کامل نوشته شده.
پازل‌ها را به خوبی کنار هم قرار می‌دهید و نتیجه گیریهایتان هشیارانه است
امیدوارم از این پس بشتر بنویسید
این روزها بسیار حساسند و باید وقایع نگاری کرد و تا انجا که امکان دارد آنالیز درست از وقایع بدست داد.

منتظر نوشته های بعدی شما هستم
با سپاس

آرسین گفت...

سلام بر دوست عزیز خسن آقا،

تلاش میکنم که بیشتر در خدمت دوستان باشم و درحد بضاعت شواهد و اتفاقات رو مکتوب کنم.
قطعا از نظرات شما و دوستان استفاده میکنم و دلگرمی مسیر سخت نمایش حقیقت و مبارزه با جعل و خرافات است.

با تشکر فراوان،
آرسین