اروپا از خارج و خرابکاران از داخل مواضع آیت الله را هدف گرفته اند!


حقیقتا نمی خواستم پست دیگری راجع به سیاست و درگیری های هرروزه آن بنویسم در این روزهای استقبال از سال جدید. اما با دیدن خشم و عصبانیت خامنه ای و سپاهش از دیدارهای کاترین اشتون با فعالین زن ایرانی نتوانستم در مقابل نشانه های خوب آن مقاومت کنم!

1- تقریبا همزمان با دوره اول ریاست جمهوری خاتمی بود که حکومت و در راس ایشان آیت الله خامنه ای متوجه شد که اگر یک عامل بتواند ایران را از چنگ او خارج کند مساله حقوق بشر و آزادی اندیشه و بیان است. (که به درست هم متوجه شده بود). پس آگاهانه یا ناآگاهانه بنای اصلی مقاومت و پیشروی را در تسخیر زیر بناهای آزادی اندیشه مانند دانشگاه ها و بالاخص رشته های علوم انسانی، مطبوعات و انجمن های فعالین مدنی و حتی مدارس گذاشت. تلاش های او با به قدرت رسیدن احمدی نژاد سهولت و سرعت بیشتری پیدا کرد و سرکوب و برخورد با مردم تا سطح خیابان ها کشیده شد. به حدی که علیرغم وضعیت اقتصادی خوب آن زمان، نارضایتی عمومی چنان افزایش یافت که در انتخابات سال 88 فارغ از ماهیت گزینه های مقابل احمدی نژاد، مردم بشدت از به قدرت رسیدن دوباره وی ناراضی بودند. و اتفاقات آن سالها رخ داد.
این تلاش برای تسخیر قدم به قدم حوزه های اندیشه و آزادی بیان با پیشرفت تکنولوژی به موازات، وجه دیگری پیدا کرد و آیت الله ناچار از تاسیس سپاه دیگری در فضای سایبری شد. چرا که به اشتراک گذاشتن اندیشه و تکثیر آن در فضای مجازی بی نهایت آسان تر و سریعتر از فضای حقیقی بود و در همین راستا شدیدترین فیلترینگ -در حد قطعی اینترنت در مواقع خاص- اعمال شد و از سوی دیگر با نویسندگان و سایت ها برخوردهای مجازی و حقیقی صورت گرفت که در راس آنها می توان به "ستار بهشتی" -وبلاگ نویس- اشاره کرد.

2- سیاست "دست دراز" جمهوری اسلامی در جنگ با اسراییل که اشاره به نگه داشتن تهدید در کنار مرزهای دشمن -اسراییل- دارد که بعد از جنگ با عراق بوجود آمد، حاشیه امنیت بسیاری از نظر نظامی و تهدید های خارجی برای حکومت ایران ایجاد کرد نه تنها در مواجهه با اسراییل که حتی با غرب. در حدی که ایران، امروز بدون داشتن هیچگونه سلاح مدرن و کارآمدی می تواند -حداقل در میدان ادعا- هماورد جنگی بطلبد و همه روزه فریاد هل من مبارز بکشد.
این سیاست -موفق- مشغول کردن دشمن در سنگری بسیار دور تر از واقعیت در مساله حقوق بشری هم اجرا شد. با تلاش برای ساخت بمب هسته ای که از هر دو طرف سود بود. از یک طرف اگر ایران موفق به رسیدن به سلاح هسته ای می شد -که حقیقتا قصدش را نداشت- از نظر نظامی تقریبا تا ابد بقای خودش را تضمین می کرد. و از سوی دیگر غرب را مشغول به چانه زنی و جلوگیری در مساله هسته ای می کرد و مساله حقوق بشر و آزادی در انتهای لیست و منطقه امن قرار می گرفت.
این وضعیت بطور کجدار و مریز ادامه داشت تا دوره احمدی نژاد، که او توانست با افراطی گری های بی مانند خود، جهان را علیه ایران بسیج کند و باعث تصویب تحریم های شدید اقتصادی علیه حکومت شود. در حدی که نه تنها ادامه مسیر سابق ممکن نشود بلکه چرخ اقتصاد مملکت برای زندگی روزمره هم از حرکت باز بماند. و چاره ای نماند بجز توافق با غرب برای کم کردن تحریم ها.

3- حال امروز نیاز شدیدی به مذاکره با غرب و برداشتن تحریم ها حس می شود که مسئولیت آن بر عهده دولت جدید افتاده است. امروز آیت الله خامنه ای آرزویش این است که از کل مساله هسته ای از ابتدا تاکنون دست بکشد و تحریم ها برداشته شود بدون آنکه "دشمن" ذره ای جلوتر بیاید و از حقوق بشر و آزادی بیان حرفی بزند. اما او هم خوب می داند که این یک آرزو بیشتر نیست و در دنیای بی رحم امروزی نگه داشتن سنگر نیاز به قدرت دارد نه التماس.
به همین جهت هست که در او در جنبه دیگری سرمایه گذاری کرده که اگر احیانا سنگر هسته ای گرفته شد کارد غرب به استخوان حقوق بشر و آزادی در ایران نرسد. و آن زیاد کردن اعدام ها و ساختن فضایی خشن تر است که موقتا سنگر چانه زنی با غرب را در حدی دورتر و برای کاهش اعدام ها نگه می دارد. اعدام هایی که بنا به قوانین داخلی ایران توجیه پذیر است و به قول ایشان در رابطه با قاچاق مواد مخدر بوده که مورد حساسیت دولت های غربی هم هست.

4- حال با توجه به موارد بالا، دانستن علت عصبانیت خامنه ای که بر زبان کارگزارانش مانند برادران لاریجانی بیان می شود سخت نیست. دیدار کاترین اشتون و  قبل تر هیات پارلمانی اروپا، موضع اصلی و حساس او -حقوق بشر- را مورد حمله قرار داده است. آیت الله بارها نگرانی اش از مذاکرات را -نه به دلیل باج دادن هسته ای- که بدلیل توسعه مذاکرات به مباحث حقوق بشری بیان کرده است. با شناختی که او از گسترش نارضایتی مردم دارد می داند که کوچکترین جرقه ای در اجتماع باعث راه افتادن شعله های مهار نشدنی اجتماعی خواهد شد که شاید در ابتدا او را هدف نگیرند اما در نهایت با خاتمه سلطنت او همراه خواهند شد.

5- اینکه در آینده چه خواهد شد با درصد بسیاری بستگی به نوع موضع گیری طرف های غربی خواهد داشت. و اینکه آیا ایشان ریشه مشکل را دریافته اند و می توانند فشاری بیاورند یا خیر. و همینطور آیا همچنان آیت الله موفق خواهد شد که غرب را در پشت سنگر مصنوعی دیگری نگه دارد و با "سعید جلیلی" دیگری سالها چانه زنی را به درازا بکشد؟
البته علائم نشان می دهد که علاوه بر حرکت های هوشمندانه سیاستمداران غربی با هدف حقوق بشر، ظاهرا خرابکاری هایی هم از داخل خصوصا دولت روحانی در جهت تضعیف مواضع آیت الله خامنه ای انجام می شود. مثل همین ملاقات هایی که با فعالان حقوق بشری هماهنگ شده و لاریجانی کوچک به آنها اشاره داشت. و یا سخنان هاشمی رفسنجانی برای تهییج مردم به فعالیت و حرف زدن که با مخالفت شدید حکومت مواجه شده است. 

در نهایت اینکه علاج دیکتاتوری چیزی نیست بجز آزادی بیان، اندیشه و قلم که از دست و زبان مردمی شجاع جاری شود و پایه جور و ستم را بلرزاند. حتی حمله نظامی خارجی هم نوعی سزارین است که به تولد آزادی بیان از درون منجر شود وگرنه تنها زخم خواهد بود و خونریزی و در نهایت تغیر اسم دیکتاتوری.
ایران هیچ گزینه دیگری بجز تغیر از درون ندارد که خوشبختانه با پتانسیل بالایی از اندیشمندان و دانایان داخلی و خارجی همراه است  که می توانند این فرآیند تغیر را تسهیل کنند.

پی نوشت:
1- عکس از تجمع اعتراض آمیز بسیجیان در مقابل سفارت اتریش. (اینها خودشان هم نمی دانند چه می خواهند و با چه می جنگند!)
2- بیلبوردهای تبلیغاتی هم در "جنگ فرهنگی" آیت الله خامنه ای برای مقابله با آزادی بیان بکار گرفته شده اند.

هیچ نظری موجود نیست: