حملات تروریستی اسلام گرایانه و آینده آن

از زمان ظهور داعش، حملات کوچک اما پیوسته توسط اسلامگرایان تندرو در کشورهای مختلف شدت گرفته که آخرین نمونه های آن حملات تروریستی پاریس است.

1- اگر نگاهی به گذشته کنیم و تاریخچه عملیاتهای تروریستی با انگیزه مذهبی را در میان مسلمانان بررسی کنیم. در حدود یک قرن پیش به جنبش های اسلامی پراکنده در منطقه می رسیم که رهبران آنها با اسامی "خیابانهای تهران" مثل اسد آبادی، جناح و.. قابل شناسایی هستند. بعدتر و با پیدایش اسرائیل این گروه های پراکنده که قبلتر با استعمار اروپایی می جنگیدند متحدتر شده و در فلسطین و لبنان و مصر تمرکز یافتند. آن زمان تا قبل از انقلاب ایران و حمایت رسمی جمهوری اسلامی از جنبش های مسلمان ضد اسراییلی، هیچ دولتی به طور رسمی از آنها اعلام حمایت نکرده بود، هرچند که پشت پرده حمایت هایی وجود داشت.
حداقل برای یک دهه ایران اسلامی-انقلابی به عنوان سردسته حرکت های افراطی، تروریستی و انتحاری در جهان فعالیت می کرد، که نتیجه آن تا حد زیادی در سیاست های منطقه ای تاثیر گذار شد.(مانند بمبگزاری در مرکز نیروهای امریکایی در بیروت که سرآغاز خروج امریکا و قدرت گیری حزب الله لبنان شد) چندی نگذشته بود که طالبان سنی مذهب در افغانستان قدرت یافت. این گروه آلترناتیوی قوی برای افراط گرایی جمهوری اسلامی و مقابله با کمونیسم شوری محسوب می شد، اما بدلیل سرچشمه های شکل گیری اش که کمک های دولتهای عربستان، امریکا و پاکستان بود همیشه به دیدگاه سیاسی-اسلامی نگریسته شد. بعد از فروپاشی شوروی و از بین رفتن جنبه های سیاسی مبارزه با کمونیسم، تلاش های حامیان این گروه برای تحریک ایران و درگیری دو افراطی منطقه به جایی نرسید و حکومت ایران تا آستانه جنگ پیش رفت اما وارد درگیری با طالبان افغانستان نشد. (حمله به سفارت ایران) 3 سال بعد با حمله القاعده -که در پناه حکومت طالبان رشد یافته بود- به برج های تجارت جهانی در نیویورک، ائتلاف ضد تروریسم به رهبری امریکا در افغانستان شکل گرفت و این کانون افراط گرایی از هم پاشیده شد.

بموازات، و با گسترش تکنولوژی و ارتباطات، این گروه های افراطی توانستند که شعباتی در سایر کشورهای عمدتا فقیر و عقب مانده ایجاد کنند، شمال افریقا، پاکستان، جنوب آسیا و یمن از مهمترین مناطق حضور القاعده بعد از پاکسازی افغانستان شدند. و با گذر زمان این گروه ها با کمک کشورهای مختلف -بسته به منافعشان- توسعه یافتند و امروز با اسامی مختلفی مانند بوکو حرام، الشباب، مبارزان حوثی، لشکر طیبه، حزب الله لبنان، سپاه صحابه و.. در جای جای جهان فعالیت می کنند، (معمولا با گرایش به سیاستهای کشورهای حامی).
این گروه ها بیشتر در نقش شعبان بی مخ های کشورهای مختلف هستند و بیشتر نگه داشته شده اند تا در روز مبادا و برای تصفیه حساب بکار روند. اما در این میان ظهور دولت اسلامی یا همان داعش سابق از جنس دیگری بود و سطح فعالیت و خشونت دیگری را در میان تروریست های مسلمان تعریف کرد!
این گروه بسیار منسجم تر و هوشمندانه تر از اسلاف خود است و بدلیل وسعت مناطق تحت کنترل در عراق و سوریه، منابع مالی نسبتا مستقلی دارد. به همین دلیل تمرکز آن بیشتر به آموزه های اسلام و متون اصلی مانند قرآن است و کمتر دچار سیاسی کاری و جهت گیری های مصلحتی شده است (مقایسه کنید با حزب الله لبنان). دقیقا به همین دلیل جاذب بسیاری از مسلمانان سراسر دنیا حتی در کشورهای غرب است و تلاش دارد که هژمونی و ایدئولوژی اصلی اسلام را دوباره زنده و اجرا کند.
عمل به آموزه های اصیل اسلامی -بدون جهت گیری سیاسی- اتفاقا برای تازه مسلمانان و آنانی که خارج از کشورهای مسلمان زندگی می کنند جالبتر است. و کمک مضاعفی به یارگیری آنان با استفاده از تکنولوژی بوده است.

همین اجرای بدون ملاحظه دستورات اسلامی اما در دنیای مدرن به نام "بنیاد گرایی" و "تروریسم" شناخته می شود. چرا که یکی از مفاهیم اساسی اسلامی کفر و "کافر" است که نه تنها از تمام حقوق شهروندی می بایست محروم باشد که حق حیات نیز ندارد. و علاوه بر هر مسلمان، برهر حکومت اسلامی ازمیان بردن این پدیده واجب است. در زبان مدرن این برخورد اسلامی با "کافر" عملی تروریستی محسوب شده که از سوی جوامع سکولار تحمل نمی شود.

این تعریف و سایر مفاهیم اساسی اسلامی، که با پیشرفت جوامع انسانی مشکل ساز بوده، سالهاست که با گذر زمان تغیر یافته، حذف و یا معتدل شده و در نهایت امروز حکومت هایی شکل گرفته است که در عین مسلمان بودن حقوق سایر ادیان و حتی کفار را به رسمیت می شناسند و -بجز ایران- تلاشی بر پاک کردن آنها از نقشه جغرافیا ندارند. دقیقا همان تعبیری که آیت الله خمینی با عنوان "اسلام امریکایی" وارد حوزه فرهنگ و لغت جهانی کرد و همچنان دستاویزی کسانیست که دولت های عربی- اسلامی منطقه را به سازش با "کفار" با تاکید بر اسراییل، تحقیر می کنند و آن را قبول ندارند.

2- با توجه به آنکه "جهانی شدن" اتفاقی برگشت ناپذیر است و میلیونها نفر از مسلمانان در اروپا و امریکا حضور دارند، عملا امکان تفکیک مسلمانان از جوامع غیر مسلمان میزبان وجود ندارد. "تنها راه"، پذیرفتن ورژنی از اسلام است که -مانند مسیحیت- قلب -اصلاح- شده باشد و تبدیل به دینی بی آزار و مهربان شده و اتباع آن توانایی زندگی در کنار سایر مردم با تفکرهای متفاوت را داشته باشند. و در یک کلام معتقد به همان "اسلام امریکایی" باشند!
اسلامی که در چهارچوب مسجد می ماند، از بخشی از احکام بدوی اش دست می کشد و در دنیای مدرن اعم از پزشکی، سیاست، بانکداری، رسانه، جامعه شناسی، تکنولوژی، و... دخالت نمی کند. (مانند وضعیت امروز بقیه ادیان)

تمامی کشورهای مسلمان بجز ایران -حداقل در عمل- به این اصول و تعامل با دنیای مدرن پایبندند، کار را به کاردان سپرده اند و تهدیدی برای دیگران محسوب نمی شوند. قرائت مداخله جو از اسلام چه از جنس جمهوری اسلامی باشد و چه از جنس داعش، چاره ای جز تغیر یا حذف ندارد. خصوصا آنکه روز به روز با اعمال تروریستی مسلمانان، افکار عمومی جهان نسبت به مساله "اسلام" حساس تر شده و نیاز به تعیین تکلیف در این خصوص بیشتر و بیشتر ایجاد خواهد بود.
بزودی باید کشورها و گروه های مسلمان تکلیفشان را با این سبک از اسلام مشخص کنند، آیا حامی آن هستند یا با آن مخالفند. که در صورت حمایت، خواسته یا ناخواسته در جبهه افراطیون/گروه های تروریستی/ داعش قرار می گیرند.
تکلیف تمامی کشورها ودولت های اسلامی مشخص است، اما در مورد ایران این موضوع نسبتا پیچیده است.

3- حکومت ایران علنا خود را موظف به اجرای تمام احکام اسلام حتی احکام بدوی آن می داند، ارتداد، سب النبی، زنا و شرب خمر، لواط و غیره مجازات اعدام دارند، با دگراندیشان طبق احکام اسلامی برخورد می کند (دگرباشان جنسی، بهاییان و دراویش و..) و همینطور طبق متون اسلامی ضدیتی نهادینه با یهودیان دارد و سیاست خارجی اش را بر مبنای اسلام و کفر تنظیم کرده است. حتی امروز با اینکه بطور لفظی اقدامات تروریستی فرانسه را محکوم کرد اما تلویحا روزنامه نگاران را مقصر و محکوم به اعدام می داند، و در داخل توهین کنندگان به دین را به مرگ محکوم می کند. (مانند محسن امیراصلانی)

به همین علت اگر قرار باشد که در توافقی جهانی گروههای تندرو و این قرائت از دین اسلام برای همیشه حذف شود، این توافق بدون تعین تکلیف ایران -به عنوان دولتی داعیه دار سبکی از اسلام افراطی- ممکن نخواهد بود. از آنجا که جمهوری اسلامی از ابتدا خود را برمبنای ایدئولوژی اسلام شیعی تعریف و تبلیغ کرده، هویت آن با افراط گرایی و انقلابی گری گره خورده و تقریبا جدا شدنش از مفاهیم ایدئولوژیک غیرممکن است (حداقل در چهارچوب فعلی) پس راهی نمی ماند بجز تغیر نظام. چرا که این شدت از عقاید افراطی -علیرغم سه دهه تبلیغ- هیچ پایگاهی در جامعه ایرانی ندارد و بالعکس روز به روز نفرت از احکام اسلامی بیشتر می شود به همین علت حکومت در ایران مانند لایه ای جدا به جامعه چسبیده است.

حتی می شود گفت که نبود جمهوری اسلامی باعث از میان رفتن علت وجودی بسیاری از گروه های تندروی افراطی در منطقه خواهد شد، چرا که اولا رقبای مذهبی -سنی- به محوریت عربستان احساس خطر ازحضور رقیب و جایگزین نمی کنند و ثانیا بخشی از گروه هایی که موجودیتشان در گرو کمک های مالی و نظامی ایران است خودبخود حذف خواهند شد. گرچه امکان دارد در عمل مساله به این سادگی تمام نشود و خاموش کردن آتش فتنه ای که جمهوری اسلامی در منطقه براه انداخته سالها زمان ببرد. همانطور که برای رسیدن به صلح کامل در خاورمیانه تعین تکلیف اسراییل نیز سرنوشت ساز است و بدون آن بعید است که اسلحه از دست مسلمان به زمین گذاشته شود.
و تا زمانی که آرامش در خاورمیانه وجود نداشته باشد جهان روی آرامش را نخواهد دید.

پی نوشت:
1- دین اسلام از نظر ماهیت تفاوتی با سایر ادیان ندارد. اگر امروز هر دین کهنی را بخواهیم از اعماق تاریخ بیرون بکشیم و بر اساس آن جامعه را اداره کنیم، نتیجه آن مشکلات و تبعیض و از دست رفتن تمامی دستاوردهای معنوی و مادی بشریست. چرا که این ادیان به مقتضی زمان و جغرافیای خود توسعه یافته اند و عمدتا غیرقابل استفاده در قرن حاضرند. همانطور که اگر بخواهیم در علم پزشکی بر اساس متون طبی قدما عمل کنیم، نه تنها روشها پاسخگو نیست که حداقل هزاران نفر جان خود را از دست می دهند. اعتقاد و عمل به تمامی جنبه های دین باعث از اضمحلال جوامع و هرج و مرج ناشی از کوتاه بینی های آن خواهد شد.

2- تفاوت بنیادین جامعه ایران با جوامع عربی مانند عربستان باعث می شود که برخورد با این دوکشور "هردو مسلمان" متفاوت باشد. در اکثر کشورهای عربی و مسلمان، دولت از "میانگین جامعه" سکولارتر است اما در ایران جامعه بسیار از حاکمیت آزاداندیش تر و پیشرفته تر است. بعلاوه اسلام برای دولت ها و ملت های عرب، عامل همبستگی و سرچشمه فرهنگ و تاریخ است، اما ایرانیان گذشته فرهنگی به مراتب غنی تر از اسلام دارند و هویتشان در گرو حضور اسلام تعریف نمی شود. حتی بعد از حمله اعراب و مسلمان شدن ایرانیان، فرهنگ ایرانی -تحت تاثیر اسلام- هویت خود را حفظ کرد و حتی گرایش شیعه را نیز می توان ورژنی از اسلام ایرانی شده نامید که زمانی در نقش اپوزیسیون -ودهن کجی به- حکومت سلاطین عرب پایه نهاده شد.

3- متن بالا گزیده ای از تاریخچه و وضعیت امروز اسلام در منطقه و جهان بود و بدیهی است که بسط این موضوع به ساعتها و صفحه ها مطلب نیاز دارد که از حوصله فضای مجازی و این وبلاگ خارج است، اما درحد توان پاسخگوی سوالات احتمالی خواهم بود.

هیچ نظری موجود نیست: