چرا تبدیل به کره شمالی نمی شویم! (به بهانه پیروزی تیم ملی فوتبال)

یک- پس از جنگ دو کره و بسته شدن مرز کره شمالی با جهان بتدریج مردم آن سرزمین ارتباط خودشان را با دنیا از دست دادند و بینش و تفکر اکثریت مردم به رسانه های داخلی و دستگاه تبلیغات حکومت محدود شد. دیگر کسی به خارج از کشور نرفت و کسانی هم که رفتند دیگر بازنگشتند یا بعد از بازگشت اعدام شدند. جامعه تبدیل به یک زندان بزرگ شد که تنها حلقه کوچکی از حاکمیت در رفاه زندگی می کنند و از اوضاع جهان باخبرند و برای اکثریت جامعه اخبار را فیلتر می کنند و تصمیم می گیرند.

بدلیل ماهیت استبدادی، خواسته یا ناخواسته این وضع در جمهوری اسلامی هم "آرمان شهر حاکمان" است. حاکمیت تلاش دارد که با در دست داشتن انحصار رسانه و آموزش و استفاده از باورهای مذهبی مردم، جهت فکر و نظر آنها را تغیر دهد و جامعه ای یکدست و مطابق نظر خود بسازد. اما دوعامل باعث شده که طرح یکسان سازی نتواند به هدفش برسد: عامل اول موقعیت جغرافیایی و وجود مرزهای مشترک بسیار با کشورهای دیگر و دوم فراگیر شدن سیستم های اطلاع رسانی جایگزین مانند اینترنت و ماهواره در جهان امروز است.
وجود مرزهای بسیار باعث شده که حاکمیت -مثل کره شمالی- نتواند به سادگی ورود و خروج اتباع خود را کنترل کند یا حتی بطور جدی درصدد این کار برآید. چه بسا ورود کالاهای ممنوعه و تکنولوژیک نیز قابل کنترل نیست.
همینطور توسعه اینترنت و ماهواره همزمان و گام به گام با رادیکال شدن حکومت باعث شده که انحصار رسانه از دست حکومت خارج شود. و دولت نتواند درب جامعه ایران را ببندد و قفل بزند و خیال خودش را تا نسل ها راحت کند! (مثل کره شمالی)

البته همین ارتباطات نیز باعث شده که "رنج روحی" ایرانیان در مقایسه با مردمان کره شمالی بیشتر شود، و بیشترین میزان مهاجرت نخبگان در جهان از آن ایران باشد (در میان این همه کشور جنگ زده و آواره). چرا که دیدن زندگی آرام و آسوده دیگر مردمان و مقایسه آن با شرایط اسفناک درون ایران بطور دائم مثل خوره به روح و روان ایرانیان را افتاده و باعث شده که هیچکس، حتی مردمان دارا نیز از داشته های خود لذتی نبرند و زشتی رفتار حاکمیت همچنان تازه به نظر برسد.

گرچه مهاجرت ایرانیان از سوی حکومت یک امر مطلوب و خالی شدن عرصه از انسانهای باوجود و آزاداندیش تعبیر شده و به آن دامن زده می شود، اما در درازمدت برای حکومت مشکل زا شده و خواهد شد. چرا که اولا دغدغه آن افراد-تحت فشار- برای تغیر سیستم و بهبود در ایران کم نمی شود و بلکه با آزادی و امکانات بیشتری برضد حاکمیت فعالیت می کنند؛ ثانیا با مهاجرت گسترده ایرانیان تعداد بیشتری از ساکنان ایران با جزییات زندگی "مردمان ملل دیگر" از طریق آشنایان و دوستانشان آشنا می شوند. بطوری که امروزه خانواده ای را نمی توان یافت که بستگانی در خارج از ایران نداشته باشد!

این ارتباطات باعث می شود تفکرات ایرانیان و استانداردهای زندگی برای آنان در سطوح جهانی باقی بماند و حکومت موفق به تغیر تفکر ایرانیان نشود. به همین علت برای هدایت جامعه به "خواسته های خود" ناچار از توسل به خشونت فیزیکی و رعب امنیتی است، و تبلیغاتش بسیار خنده دار و مضحک به نظر می رسند. به عنوان مثال ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاه ها، بعد 35 سال تبلیغات و وضع قانون؛ همچنان برای مردم جا نمی افتد و حاکمیت روز به روز برای اجرای این "محدودیت" متحمل هزینه بیشتر و استفاده از قوه قهریه مضاعف است. وضع برای سایر شئون زندگی مردم و خصوصا محدودیت های زنان مثل حجاب و روابط دختران و پسران و مراسم های شادی و... همینطور است.

دو- کثرت ایرانیان در اقصی نقاط جهان باعث شده تیم های ملی ایران در هر کجای جهان با استقبال بسیاری مواجه شوند و اگر از تماشاچیان کشور میزبان بیشتر نباشند! معمولا در رده دوم قرار بگیرند. بهترین مثال همین حضورتیم ملی فوتبال در استرالیا است که حجم حضور تماشاچیان ایرانی مورد تعجب و کنایه های بسیاری شده است. البته همین وضع در مورد مسابقات والیبال در ایتالیا و سایر کشورها هم برقرار بود.
خواه ناخواه حضور تماشاچیان ایرانی در ورزشگاههای استرالیا با پوشش آزاد و پرچمهای رنگارنگ، و شادی های پس از پیروزی، حسرت و امیدی بردل جوانان محروم داخل می نشاند که تمام رشته های تبلیغات مذهبی و دلایل ممنوعیت حضور زن و مرد ایرانی در کنار یکدیگر را پنبه می کند.
بزرگترین مشکل حاکمیت وقتی بوجود می آید که این "چرا" در ذهن مردم برجسته می شود که "چرا ما نباید مانند اقوام و دوستان خارج نشینمان از زندگی لذت ببریم؟" همان کسانی که  باهم در یک خانواده بزرگ شدیم، پشت یک میز تحصیل کرده ایم و تشابهات بسیاری با آنها داریم.
این  دستاورد اجتماعی حضور ورزشی ایران در میدان های جهانی اگر از موفقیت های تیم ملی ایران بیشتر نباشد کمتر نیست، ارتباط و انسجام ایرانیان با هرطرز فکر و عقیده ای را تسهیل می کند و مانع محکمی بر سر راه خودکامگانی است که می خواهند تمام ایران را دربست در اختیار بگیرند و افکار معیوبشان را به مردم تحمیل کنند. کسانی که بر جهل و خرافه و فقر مردم زندگی هایشان را بنا کرده اند و منافعشان با وجود ایرانی آزاد و مستقل و شاد در تضاد است.

پیروزی تیم ملی ایران در مسابقات استرالیا را به فال نیک می گیرم، و امیدوارم همین سرچشمه های کوچک امید و زندگی بدرون ایران جاری شود و منشا تغیر و حلول "روح زندگی" در میان مردم شود.

پی نوشت:
1- یک اقدام موثر دیگر، ارتباط نزدیک بازیکنان تیم ملی با علاقه مندان آنها در حواشی مسابقات است و عکسهای بازیکنان تیم ملی با دخترانی که در شبکه های اجتماعی منتشر می شوند. بزرگترین نشانه ای از حقیقت -درون- جامعه بظاهر تفکیک شده ایران، که ظاهرا موجب خشم حاکمان شده است.
2- در مقایسه با کره شمالی، حکومت ایران ابزار نسبتا قدرتمندی به نام "دین" دارد و از آن در جهت تامین مناقع خود استفاده می کند. در تئوری، محدودیت ها، فیلترها، و فشارها، به اسم دین انجام می شود. که مکملی برای "دشمن" است!
کره شمالی تنها اهرم "دشمن" به علاوه اندکی "هیولای سرمایه داری" در دست دارد، که اصلا قدرتش به دین نمی رسد!
3- تبریک دوباره به تیم ملی ایران و کسب موفقیت در مرحله گروهی بازی های آسیایی.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

با درود بر آرسین که تحلیل هایش در حد اعضای اندیشکده های غربی برای ایران وزین است،

تحلیل خوبی بود اما با آن قسمت که این وضعیت موجب ناراحتی مضاعف ایرانیان می شود مخالفم. جدا از این که وصف العیش نصف العیش، اینترنت و ماهواره سبک زندگی ترویج شده حکومت را با شکست سنگین مواجه کرده و سبک زندگی مردم بیش از پیش مطابق با سبک زندگی غربی می شود.

از آنجا که قدرت کنترل سبک زندگی مردم از سوی حکومت تنها (بالای نود درصد) وجوه علنی آن را در بر می گیرد، رفتار مردم و جوانان و به عنوان مثال ارتباط دختران و پسران در مناطق شهری در حدیست که فاصله چندانی با جوانان غربی ندارد.

اکنون بخش بزرگی از جوانان شهری یا حداقل کلان شهری ایران با زنگ دوست دختر/پسرهایشان از خواب بیدار می شوند و به خواب می روند.

برخلاف رویکرد نسبتا بدبینانه شما به آینده ایران (که البته در این مطلب اندکی خوشبینانه است)، تردید ندارم که مردم ایران موفق به تشکیل هسته مردمی همسان با سبک زندگی جهانی شده اند و این هسته را مدام گسترش می دهند. آنها در بزنگاههایی مشابه مرگ زودهنگام پاشایی خواست خود را به حاکمیت تحمیل خواند کرد و امتیازاتی ارزشمند از آن خواهند گرفت. اکنون نیروی انتظامی حفاظت کنسرتهای مختلط را (البته با اختلالهایی) تامین می کند، چندسال بعد اما حفاظت بارها و کلابهای شبانه را تامین خواهد کرد. سبک زندگی اسلامی مثل برف آب خواهد شد، با همین فرآیند و سرعتی که تاکنون شده است.

پراگماتیست

آرسین گفت...

پراگماتیست گرامی،

ممنون از لطف شما،

با حرف شما موافقم و جنبه دیگری را بدرست مطرح کردید که مورد نظر من نبود. آن ناراحتی مضاعف از این جنبه گفته شد که باعث تشدید مساله مهاجرت شده. البته هر تغیری نیاز به انگیزه دارد و گاهی دیدن همین نابرابری ها برای مردمانی که توان یا علاقه ای به کوچ ندارند باعث خیر و بهبود است. به همین دلیل هم همچنان ایران مانده ایم و "کره شمالی اسلامی" نشدیم! گرچه این مصادیق شما را ظاهری و شکلی میدانم اما خود همین ها نشانه ای خوب و نوعی مقاومت در برابر ارتجاع فرهنگیست. اما باید از ظاهر به درون برود.

در مورد آینده ایران هم خوشبینی باید ناشی از نشانه هایی باشد (که در این مطلب بود!) فراتر از آن را خوشبینی عمدی و غلط می دانم. گرچه سرنوشت محتوم تمام ملت ها بهبود شرایط و فرهنگ و .. است. اما به 3 دلیل اینجا بیشتر سیاهی ها دیده می شود.

اول آنکه ذاتا ماهیت وبلاگ انتقادی و دست گذار بر کژیهاست. حتی اگر در جامعه سویس هم بودیم، اینجا مشکلات بیان می شد!

دوم براساس شواهد و حوادث موجود، آینده ترسیم می شود. مثلا با پافشاری هسته ای آیت الله ها و وضع موجود مطمئنا به جنگ خواهیم رسید. اما احتمال هم دارد که تسلیم هسته ای رخ دهد و جنگی نشود. که در زمان دیدن آن نشانه ها بیان خواهم کرد.

سوم، لزوما پیش بینی های سیاه و بدبینانه ربطی به واقعیت پیش رو ندارند. در حدود سال 1950 با بررسی میزان رشد جمعیت جهانی و منابع تغذیه ای پیش بینی می شد که در سال 2000 بیش از یک میلیارد نفر در جهان از سوتغذیه بمیرند. همین چشم انداز وحشتناک باعث شد که چاره ای برای آن اندیشیده شود و هم سرعت رشد جمعیت جهان کند شود و هم برتحقیقات علمی سرمایه گذاری شود و امروز می بینیم که آن پیش بینی به وقوع نپیوست. پیش بینی بدبینانه آینده از نظر هشدار بسیار می تواند مفید باشد از جهت تلاش برای عدم تحقق آن.

بحث مفصل است اما کوتاه آنکه ، گرچه نیمی از شرایط فرهنگی بد ایران به گردن حکومت نالایق است اما نباید از نیمه دیگر آن هم -که خودمانیم- غافل شد. همگی باید تلاش کنیم برای بهبود قسمت خارج از حکومت، که حتی با تغیر آن هم می توانیم حکومت را به تسلیم و تغیر واداریم. (مشابه همان تعابیری که بکار بردید)

موفق باشید