نشانه هایی از ارتقای فرهنگ

به دور از حاشیه ها، تیم ملی ایران موفق شد نمایش خوبی از بازی منطقی را اجرا کند و علیرغم باخت، تسلط بازیکنان به روحیه و بازی قابل ستودن بود.
در مطلب قبلی به مزایای حضور تیم ملی ایران در بازی های خارجی و همینطور حضور گسترده ایرانیان خارج از کشور و منفعت ایشان بر فرهنگ مردم اشاره شد. در ادامه باید به دو رویداد مثبت و قابل تامل اجتماعی اشاره کرد:

اول تغیر فرهنگ در خود تیم ملی است. کسانی که با فضای ورزش فوتبال آشنایی داشته اند می دانند که علاوه بر میحطی مردانه و مملو از توهین های جنسیتی، منیّت ها و مشکلات فرهنگی دیگر، تیم ملی همیشه درگیر حاشیه ها و بازیکنانی بوده که به پشتوانه شهرتشان، خود را مجاز به بیان و انجام هرگونه رفتاری می دانستند اعم از تحقیر و توهین به سرمربی، قهر از اردوی آمادگی، به هم زدن تمرکز تیم و حتی ارائه بازی ضعیف وغیره.
اما به نظر می رسد که این مشکلات بتدریج با حضور سرمربی خارجی و همینطور ورود بازیکنانی که در باشگاه های خارج از ایران آموزش دیده اند به تیم ملی، عوض شده است. و تیم ایران دیگر درگیر اسم ها و خرده رفتارهای ناشایست و حساب نشده بازیکنان نیست. امروز تیم ملی ایران یکپارچه و متحد عمل می کند، "من" ها تبدیل به "ما" شده اند و هرکس نقش خودش را به بهترین نحو انجام می دهد. خلاصه آنکه امروز در سایه بازیکنانی کم ادعا و کم حاشیه، نام "تیم ملی ایران" درخشش دارد، در حالی که در هیچ دوره ای از فوتبال ایران تیم ملی اینطور یکدست و منسجم، -فراتر از نامها- نبوده است.

دوم، چندی قبل خبری منتشر شد مبنی بر امتناع پزشکان از انجام عمل قصاص، و کور و کر کردن یک مجرم با عمل جراحی. این فرد که متهم به اسید پاشی است، چندین سال قبل باعث آسیب به فرد دیگری -داوود روشنایی- شده که بینایی و شنوایی یک سمت صورتش را از دست داده است. بنا به قوانین اسلامی و طبق قانون منسوخ قصاص "چشم در مقابل چشم" دادگاه او را به از دست دادن اعضای مشابهش محکوم کرده، اما پزشکان از ایجاد عمدی این معلولیت سر باز زده اند.
این اتفاق بسیار جای مسرت است که تحصیلکردگان قدمی به پیش نهاده اند برای برطرف کردن مشکلات از جامعه و آسیب های فرهنگی-اجتماعی ناشی از آن. چرا که قصاص نه مشکلی از قربانی حل می کند و نه دلیلی بوده جهت کاهش جرم و جنایت در جامعه. قصاص نه تنها عامل جلوگیری از جرم نیست، که باعث می شود افراد دیگری دچار آسیب های مضاعف شوند. اجرای قصاص چه به شکل معلول کردن یا اعدام، هیچ کمکی به بهتر شدن وضعیت مجرم یا حتی خانواده مجرمین متهم به اعدام نمی کند. چه بسا آنان را دچار چرخه دیگری از فقر، جرم و مجازات قصاص کند.
حتی مشخص شده که حکم قصاص، علیرغم ظاهر تلافی جویانه، باعث آسیب های روحی متعددی به خانواده قربانی که اختیار مرگ و زندگی یا معلولیت فرد مجرم را دارند زده است. (چه کسانی که حکم قصاص داده اند و چه کسانی که عفو کرده اند مانند آمنه بهرامی)

 بطور قطع چنین اتفاقهایی می توانند در احکام صادره بعدی توسط قضات موثر باشد و قدمی باشد جهت فشار بر قوه قضاییه در اصلاح نگاه به مجرم و احکام صادره.

اعتقاد داشته و دارم که تنها راه نجات جامعه ایران از رذالت ها و مشکلات فرهنگی تداخل و مواجهه آن با "فرهنگ جهانی" است. موارد بالا تنها نمونه هایی از برخورد اقشار خاص با فرهنگ جهانی است که بتدریج موجب اصلاح شده است.
هیچ دیکتاتوری نمی تواند به جامعه ای که فاقد مشکلات فرهنگی، و به ارزشهای انسانی پایبند باشد، حکمرانی کند. خودخواهی، دروغ، چاپلوسی، قصاص، نفرت و.. از ملزومات یک حکومت خودکامه است. اگر خودخواهی ها از میان برود، نفرت ها آب شود و تملق یک ضد ارزش محسوب شود، خواه ناخواه حکومت جهت بقا، مجبور به اصلاح رفتار خواهد شد، -حتی اگر عوض نشود-.
از طرف دیگر اگر مشکلات فرهنگی حل نشود هر شکلی از حکومت بر سر کار بیاید -فارغ از نام-، بزودی تبدیل به دیکتاتوری ستمگر خواهد شد، چرا که خواه ناخواه جامعه آن را به آن سو می راند.

پی نوشت:
1- نکته جالب اینجاست که میان "قصاص" و "عفو" هیچ حد وسطی وجود ندارد! و قربانی یا خانواده او از نظر قانون اسلامی هیچ اختیاری مبنی بر درخواست مجازاتی کمتر ندارند. به عبارت دیگر مثلا یک قاتل، یا باید اعدام شود یا آنکه آزادانه در جامعه گردش کند!
2- حتی حملات فیسبوکی هواداران فوتبال به پیج داور مسابقه ایران- عراق هم نسبت به اتفاقات مشابه در جام جهانی بهبود چشمگیری دارد!

هیچ نظری موجود نیست: