تضاد آرای ایرانی در حادثه پاریس

عملیاتهای تروریستی فرانسه بهانه ای شد برای واکنش مردم و دیدن تضادها و رنسانس معوج فرهنگی در ایران. مانند ده ها اتفاق دیگر که در سطح جهانی رخ می دهد و ایرانیان به عجیب ترین شکلی به آن واکنش نشان میدهند.
در این مواقع می شود گفت که خوشبختانه وزنه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سنگینی در میان ملل جهان نیستیم و هیچ کس نه زبان ما را می فهمد و نه علاقه ای به شنیدن یا مطالعه رفتار مردم ایران دارد، وگرنه شاید برخورد ایرانیان با چنین موضوعاتی بعد از خود حادثه، تیتر بعدی خبرهای جهان می شد!

این واکنش ها برای ایرانیانی که در خارج از کشور زندگی می کنند و با پرچمها و سرودهای ملی متفاوت ایران برخورد دارند! چندان عجیب نیست، اما این بی هویتی و تشتت آرا در میان اکثریت جمعیت ایرانیان که امروز بیش از هر روز دیگر به ابزار رسانه های مجازی ارتباط دارند، نگران کننده است.

کلیت واکنش ها به حوادث تروریستی پاریس را در چهار مورد زیر می شود جمع بندی کرد:
1. همدردی با حادثه دیدگان. با غلظت های متفاوتی از اقدام عملی در جلوی سفارت فرانسه و تغیر رنگ پروفایل فیسبوک و.. تا محکوم کردن عاملان این حادثه و ابراز همدردی با اروپاییان به شیوه بسیار صمیمی!
2. تفکر انتقام طلب، و کسانی که مترصد چنین حوادثی در غرب هستند تا سیاست های آنان را به سخره بگیرند و اگر مذهبی باشند مواضع کفر آمیز غرب را متذکر بشوند و بدنبال گل آلود شدن اوضاع بخواهند که اروپاییان را به اسلام دعوت کنند. و در ورژن ضد مذهب و ضد جمهوری اسلامی، فرانسه را مامن آیت الله خمینی بدانند مصبب انقلاب و بدبختی در ایران و هواپیمایی ایرفرانس را بزرگترین خائن به ملت ایران!
3. گروهی سرخورده که از یک سو بر "برابری انسانی" و "رنگ مساوی خون" اصرار دارد و از سوی دیگر هرگونه حرکتی مبنی بر همدردی با فرانسویان را با تمسخر و اعتراض با شاه بیت: "چرا برای کشته شدگان لبنانی و سوری و یمنی شمع روشن نمی کنید؟" پاسخ می دهد.
4. آخرین گروه که همیشه انتقاد دارند و با بدبینی به هر اتفاقی می نگرند و از یک سو مانند گروه قبل به هرگونه واکنش سایر ایرانیان اعتراض دارند و از سوی دیگر این حادثه را با هماهنگی دست های پشت پرده و با برنامه ریزی سازمان های اطلاعاتی غربی می دانند و بطور خلاصه تفکر دایی جان ناپلئونی دارند! این گروه همیشه بوده اند اما دلیل اهمیتشان امروز در تعداد طرفدارانشان است.

لازم به گفتن نیست که طبق معمول فرهنگی ایران، هیچ یک از 4 گروه بالا نه طرز فکر گروه های دیگر را قبول می کند و نه از آن به سادگی رد می شود. گویی همگی مترصد فرصتی بوده اند که طرز فکر خودشان را به چشم دیگران فرو کنند!

نگاهی ساده به موارد بالا نشان می دهد که 3 مورد از چهار مورد گفته شده ماهیت مواضعشان بر "ضدیت" بنا شده! اصلا مهم نیست که حادثه چه باشد، همیشه تعداد قابل توجهی هموطن هستند که بر ضد جریان غالب موضع می گیرند. شاید ریشه این ضدیت تعلیم ناخودآگاه ضدیت با جریان غالب حکومت در حداقل 100 سال گذشته بوده باشد، به این معنی که هرچه حکومت تبلیغ کرد یا رسانه هایش گفتند مردم ناخودآگاه بر ضد آن موضع بگیرند. این اثر بیش از حد تصور وسیع است به عنوان مثال در هر انتخاباتی مردم به نامزدی رای می دهند که بیشترین زاویه را با نظام -آیت الله خامنه ای- دارد.
انتخاب به این شیوه -ضدیت- بسیار راحت است، اما همیشه صحیح ترین راه نیست. همیشه دشمن دشمن به معنای دوست نیست. چون داعش با جمهوری اسلامی ضدیت دارد این دوستی با داعش را نتیجه نمی دهد.

حال در حادثه ای مانند حملات به پاریس یا قبل تر از آن مهاجرت سوری ها به اروپا که جمهوری اسلامی موضع شفافی -محکمی- نگرفت و حتی در سطح جهانی در شیوه برخورد با مساله اختلاف وجود دارد، این ایرانیها هستند که بدور از هرگونه منطق و دلیل، چنان بر نظراتشان محکم ایستاده اند، گویی به آنها وحی شده است.

هنوز نتوانسته ایم تنوع افکار را بپذیریم و بدانیم که در هر جمعیتی افرادی باید باشند که با نظر ما مخالف هستند. که اگر غیر از این باشد یکجای کار مشکل دارد و بدترین نتیجه آن این است که نظام سیاسی توتالیتر می تواند بر حکومت بر این جامعه بقا یابد.
در یک شهر با بیش از 10 میلیون جمعیت اینکه عده ای با روشن کردن چند شمع در پشت دیوار سفارت فرانسه به حادثه واکنش نشان دهند. یا عده ای فکر کنند با تغیر رنگ عکس پروفایل ابراز همدردی کرده اند یا در حداقل مراتب متجدد به نظر می رسند بسیار طبیعی است. همانطور که طبعا عده ای به وضع فعلی ارزشهای جهانی اعتراض دارند یا حتی دنیا را با عینک تنگ "تئوری توطئه" تحلیل کنند.
همه به یک شکل نیستند همانطور که در داخل یک کشور یا یک قوم افراد و تفکرات متفاوتی وجود دارد.

پی نوشت:
1- ریشه های این یکسان نگری در سایر مشکلات اجتماعی دیگر هم دیده می شود مثل ماجرای "برنامه فیتیله" و واکنش قومیت ترک به آن و در ادامه برخورد فارسی زبانان با آنان.

۹ نظر:

پراگماتیست گفت...

با درود بر آرسین

درست می فرمایید. در مورد جمله انتهایی تان هم بگویم که آنچه در عمل شاهد هستیم جدا از این که خوب باشد یا بد، این است که پان ترک ها تبدیل به نیروی موثری در اجتماع و سیاست ایران شده اند. اکنون همان گونه که کوچکترین اشاره نامناسب به دین و قران منجر به واکنش های شدید گروه فشار اسلامی می شود، کوچکترین اشاره نامناسب به قومیت ترک هم منجر به واکنش های شدید گروه فشار ترک می شود.

آرسین گفت...

پراگماتیست گرامی،
حرف شما کاملا صحیح است، بدلیل نبود فرهنگ تحمل و مدارا، هر کس که قدرتی داشته باشد به حداکثر از آن استفاده خواهد کرد برای همگون کردن سایرین به نفع خود یا حداقل ساکت کردن مخالفانش.

اعتقاد دارم حساسیت ترکها بی جهت برانگیخته شده و سلسله واکنشها به این برانگیختگی اوضاع را بدتر می کند... علت این است که همیشه شرایط بطور دو گزینه ای تعریف و دسته بندی می شود. طبیعی است که جمعیت در 2 گزینه جا نمی شوند. بعلاوه که هر فرد یا باید له باشد یا علیه! گزینه سومی که "اهمیتی ندارد" یا"هیچکدام" باشد وجود ندارد.

yekdost گفت...

ﺑﺎ ﺳﻼﻡ و ﻋﺮﺽ اﺣﺘﺮاﻡ
ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩﻳﺪﮔﺎﻫﻬﺎ و ﻧﻆﺮاﺕ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﺟﻮاﻣﻊ ﺣﺘﻲ ﺟﻮاﻣﻊ ﺩﻣﻮﻛﺮاﺗﻴﻚ ﻧﻴﺰ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺭﺩ ﺟﻨﺎﺏ ﺁﺭﺳﻴﻦ,ﻭاﻳﻨﻜﻪ ﺗﻮ ﺭاﺣﺖ ﻧﻘﻂﻪ ﻧﻆﺮاﺗﺖ ﺭا ﺑﻴﺎﻥ ﻛﻨﻲ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﮕﺮاﻧﻲ اﺯ ﻧﻘﺪ ﺷﺪﻥ ﻳﻌﻨﻲ ﻋﻴﻦ ﺩﻣﻮﻛﺮاﺳﻲ...اﻳﻨﻜﻪ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﻣﺎ ﻧﻘﻂﻪ ﻧﻆﺮاﺕ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻲ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﺣﻤﻼﺕ ﭘﺎﺭﻳﺲ ﺩاﺭﻧﺪ ﭼﻴﺰ ﻏﺮﻳﺒﻲ ﻧﻴﺴﺖ اﻣﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﺮﻩ ﻛﺪاﻣﻴﻚ اﺯ اﻳﻦ ﭼﻬﺎﺭﮔﺮﻭﻩ ﻗﺮاﺭ ﻣﻴﮕﻴﺮﻳﺪ ﺧﻮﺩ ﺣﺪﻳﺚ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺳﺖ....

آرسین گفت...

یک دوست عزیز،
اول، راحت بیان کردن نظر به معنی منتقد نداشتن نیست، به معنای آزادی بیان است. اساسا نقد نظرات بسیار مفید است و اگر با دلایل محکم و بطور علمی باشد بسیار ارزشمندتر است چرا که نظر اولیه را جلا می دهد و درخشان می کند. اساسا جلسات چالش آرا از خصیصه های کشورهای دموکرات است. چه در محیط های آکادمیک و چه در مناظرات سیاسی یا اجتماعی.

دوم، در متن جای آن نبود که مواضع شخصی ام را بیان کنم. اما در جواب شما باید بگویم که با هرگونه دیگرکُشی اعم از عملیات تروریستی، جنگ، اعدام، قصاص و... مخالف هستم. فرقی ندارد که قاچاقچی ایرانی باشد یا گردشگر فرانسوی یا کودکی سوری.

ناشناس گفت...

چرا کوس و شعر میگی. من جزء هیچکدوم از اون دسته ها نیستم ولی میگم به تخمم که کشته شدن بزار یک بار هم اروپایی ها مزه اش رو بچشن.

آرسین گفت...

ناشناس،
مرسی که واقعا به بیضه هایت حواله کردی این موضوع بی اهمیت رو!
البته استدلالت آنقدر فوق العاده بود که به عقل هیچکدام از 4 گروه قبل نرسیده بود!
با این استدلال تمام ملل جهان اعم از مغول و چینی تا پرو و برزیلی باید طعم ترور رو بچشند، فقط نفرمودید بعد از پیش غذا قرار هست هست چی شام سرو کنید؟!

خُسن آقا گفت...

مگه قراره اینجا هم شام سرو بشه!
اگه شام قراره سرو بشه لطفا علمای اسلام را فراموش فرمایید چه آنها از آش و پلو مجانی بسیار خوششان می‌آید!

حسین گفت...

ترور و ترو ریست در هر جا مورد نکوهش قرار گرفته است ولی بطور جد تمام دولتها خود گاهی ترور میشوند و گاهی تروریست این یک اصل اجتناب نا پذیر بوده و هست ...ما خود شاهد ترور شخصیتهای سیاسی ایران در بعداز انقلاب بودیم و قبل از آن شاهد ترور نخست وزیر دولت شاهنشاهی توسط گروه مذهبیون نیز بودیم ولی مسئله مهمی که امروز بوجود آمده و البته از دیرباز بوده ولی حوادث امروز را ما مد نظر داریم و مورد بحث ماست و وقتی همه ی دنیا شاهد بمباران هر روزه زنان و بچه های یک کشورهسلمان توسط عربستان هستند و سکوت اختیار کرده اند شما چطور انتظار دارید با یک عملیات تروریستی در کشور فرانسه که جمعی از مردم بیگناه کشته و زخمی شدند یک واکنش همگن داشته باشند و مطمئن باشید تمام کسانیکه از کشتار مردم یمن رنج میبرند امروز هم از حادثه فرانسه نیز رنج میبرند ولی این سوال مطرح میشود مگر خون مردم فرانسه رنگینتر از مردم سایر کشورهاست؟ این هم آشی بود که خودشان درست کردند و حالا دامان خودشان را سوزاند ...البته شایان ذکراست دولتهای غربی خودنیز این حادثه را مانند حادثه 11 سپتامبر بوجود آوردند و بزودی مدارکی که دال بر وجود دستهای آمریکا و انگلیس و متاسفانه خود فرانسه در این حادثه بود توسط خود سرویسهای اطلاعاتی غربی افشا خواهد شد ...مطمئن باشید و شک نکنید

آرسین گفت...

حسین گرامی،
کاش مقالات را می خواندید و بعد نظرات سازمانی خود را بیان می کردید که در قواره مطالب بگنجد!
اما در جواب ادعاهای شما باید عرض کنم که اولا بله متاسفانه خون انسانهای غربی رنگین تر از خون مردم خاورمیانه و افریقا و.. است و این بدلیل فرکانس نوری خونشان نیست! بدلیل بالاتر بودن شاخص های انسانی این جوامع است.

جوامع غربی "انسان" را مقدس می داند و مبنای تمدنش بر راحتی و آسایش انسان گذاشته شده، علم در خدمت انسان است و انسان غربی از حداکثر آزادی های اجتماعی بهره می برد و به طبع جانش حرمت دارد.
اما در جوامع مسلمان الله و دستورات او مقدس است و اگر کسی در راه الله یا طبق قوانین الله کشته شود چندان حساسیتی برنمی انگیزد. انسانها کرامت ندارند و رسما دسته بندی انسانها و ارزش گذاری آنها بر مبنای میزان نزدیکی و بندگی آنها با خدا سنجیده می شود. با کلید واژه "تقوا".

این تفاوت بنیادینی است که جوامع دین زده با جوامع غربی دارند. در اولی قوانین و اولویت با آسمان و الله است و در دومی زمین و انسان.
حال همانطور که آتش زدن کتب آسمانی در کشورهای غربی حساسیتی برنمی انگیزد. کشتن انسانها -عمدتا با دستورات الله- در کشورهای مسلمان امری عجیب نیست.

دومین نکته تروریست دانستن دولتها در دوره های تاریخی است. متاسفانه در دنیای امروز کمتر اقدام تروریستی یافت می شود که مرتبط با افکار مذهبی نباشد، البته دلیل اصلی بسیاری از آنها جنگ برسر قدرت دنیوی است، اما شستشوی مغزی با استفاده از ادیان اللهی صورت می گیرد.
در این میان متاسفانه دولتی که بطور رسمی حامی تروریسم باشد بجز جمهوری اسلامی و بمقدار کمتر اسراییل در جهان سراغ ندارم!