حمله به سفارت انگلیس نشانه ای قوی از پایان جمهوری اسلامی؟


با انتشار خبر حمله دانشجویان به سفارت انگلیس، شاهد نظرات و واکنش های متفاوتی نسبت به آن بخصوص در محیط مجازی بودیم.
که موافقان و مخالفان زیادی نیز دلایل خود را بیان کردند. بخشی از حکومت نیز سعی در تکذیب (استاندار تهران و مسولان انتظامی)، بخشی با ابراز تاسف (احمدی نژاد و دولت) و بخش دیگری (لاریجانی. مجلس و تلویزیون)حمایت کامل خود را نشان دادند.
البته همه ارکان حکومت سعی در خودجوش نشان دادن این حرکت داشت. اما تمامی ایرانیان می دانند که چرا این حرکت خودجوش نبوده است و می توان به یکی از دهها دلیل خودجوش نبودن آن اشاره کرد که پخش مستقیم تلویزیون ایران و پوشش رسانه ای قوی و از قبل تدارک دیده شده بود.

اما این حرکت تحت حمایت گروه لاریجانی ها و بدنه اصلی حکومت و بدون مخالفت پشت پرده انگلیس برای چه ترتیب داده شد؟
اولین موضوعی که به ذهن می رسد، ایجاد یک چالش سیاسی سنگین برای زمینگیر کردن حریف (دولت و احمدی نژاد) و جهت مشغول نگه داشتن آنها به امور سیاست خارجی و حفظ روابط بین الملل و جدایی از فعالیت های انتخاباتی نزدیک و البته همزمان دور کردن افکار عمومی داخلی از فساد اقتصادی مسئولان حکومت و عواقب آن است.
دیگر موضوع مطلوب این بخش از حکومت، گرفتن ابتکار عمل حرکت های سیاسی بین المللی در مورد ایران است. به عبارت دیگر اینان سعی دارند که با ایجاد یک شوک خبری، بیمار رو به احتضار جمهوری اسلامی را یا زنده کرده و یا در نهایت بمیرانند. چرا که ادامه وضع موجود با وجود تحریم ها و موازنه قدرت احمدی نژاد و خامنه ای دیگر قابل تحمل نیست. که حتی اگر چنین حرکتی را نیز نکنند درجریان همراه با قایق حکومت غرق خواهند شد.

در این شرایط پیش آمده، برای احمدی نژاد دروغگو و ژست بگیر راه چندانی باقی نمی ماند یا باید در جبهه ضد استکبار جهانی خامنه ای باقی بماند و روابط خارجی نیم بند که چشم امیدی به گشایش آن را داشت رها کند. یا آنکه همگام با غرب موضع پشیمانی بگیرد که رقبای او وجهه داخلی وی را -خصوصا میان نیروهای اصولگرا- بشدت از بین خواهند برد.
که این موضوع در این زمان بخصوص با پیش رو بودن انتخابات اصلا برای احمدی نژاد و همفکرانش اصلا مناسب نیست.

از طرف دیگر این حرکت قطعا با چراغ سبز رهبر و با شرط "بدون بردن اسمی از وی" انجام شده است که در نظر وی خود حرکت فی النفسه مشکلی ندارد، چرا که هم نشان دادن عملی مشت محکم بردهان استکبار جهانی است -بعد از فضاحت موشکی- و هم تکلیف شایعات پیرامون احمدی نژاد پیرامون "تبعیت از رهبری" را مشخص می کند.
بدیهی است که بخشی از حکومت که مسئول مستقیم در حفظ امنیت سفارت و برخورد با هرج و مرج خیابانی را دارند سعی در تکذیب خبر یا حداقل کاهش تبعات و اهمیت موضوع داشته باشند.

اما همه این موضوعات ذکر شده قسمت مهمی از تحولات آینده ایران نخواهد بود و قسمت مهم ماجرا در واکنش دولت انگلستان قبل و بعد از این ماجرا است.
با توجه به سابقه استعماری و نفوذ داخلی 150 ساله دولت بریتانیا در حکومت ایران، بعید به نظر می رسد که این کشور بعد از عبور موفق از هزار و یک گردنه مشکلات و بحران ها، با بازی یک شبه لاریجانی ها و قسمتی از حکومت لرزانِ امروز، دچار مشکلی شود.
این فکر از آنجا مهم می شود که فراموش نکنیم، یکی از بدنام ترین افراد زنده و فعال در رابطه استعماری با انگلیس اتفاقا لاریجانی نام دارد و جالب تر آنکه برادر بزرگتر این یکی لاریجانی است!

از شواهد اینطور به نظر می رسد که منفعت این حرکت برای دولت بریتانیا، علاوه بر "تطهیر نام خود" و "اعلام براعت از حکومت رو به پایان جمهوری اسلامی"(که موضوعی بسیار استراتژیک است)، در پیشی گرفتن از سایر رقبای غربی خود جهت برخورد و ایجاد تغییر، وهمچنین ایفای نقشی مهم در ترکیب حکومت آتی ایران است.

سالهاست انگلستان پذیرای ایرانیان متقاضی تحصیل و نخبه گان، علی الخصوص فرزندان و نسل آتی مسولان کنونی جمهوری اسلامی است که به شاخص ترین آنها  "مهدی هاشمی رفسنجانی" میتوان اشاره کرد.
موضوع داشتن مهره های کلیدی اجرایی جهت تصدی پست های آینده در ایران -فارغ از نوع حکومت پیش رو- دقیقا پتانسیلی است که هیچ کشوری -حتی ایالات متحده- ندارد و انگلستان براحتی از این توانایی بهره می برد، در توافق صورت گرفته میان دولت های غربی از ایران آینده. شاید بتوان گفت که در صفحه سیاست امروز ایران، انگلستان بیشترین نفوذ و تاثیر را دارد.

در اینجا لازم می بینم اشاره ای بکنم به تغییر رفتار چند ماه پیش آمریکا نسبت به دانشجویان ایرانی و "دعوت رسمی وزیر امور خارجه ایالات متحده از دانشجویان ایرانی جهت تشریف فرمایی به آمریکا و ادامه تحصیل!". که در نوع خود کم سابقه است.
باید دانست، داشتن نیروهای بومی متخصص و دارای گرایش و رابطه به کشور میزبان، سرمایه ای است که کمتر کشوری میتواند اهمیت آن را نادیده بگیرد.
این "سیاست انگلیسی" نمونه های غیر ایرانی زیادی دارد مانند تحصیل و تکامل "ماهتما گاندی" هندی در انگلستان، یا شکل ضعیف تر آن در مورد افغانستان و روی کار آمدن "کرزای افغانی" ساکن آمریکا به عنوان رییس جمهور در این کشور بعد از حمله به آن و سرنگونی حکومت طالبان.
بدلیل اهمیت این موضوع بهتر می دانم که در پست دیگری مفصل تر به آن بپردازم.

در نهایتِ همه این اتفاقات، چشم انداز سقوط جمهوری اسلامی در آینده ای نزدیک پیداست. چرا که تصور حکومتی در ایران بدون حضور فعال انگلستان ممکن نیست و این قطع روابط سفارتی (بخوانید ظاهری) مدت زیادی دوام نخواهد داشت، هرچند که روابط دیپلماتیک همچنان برقرار است.
منفعت این سقوط زیاد است، هم مردم عام ازحکومت ایدئولوژیک رها می شوند، هم نیروهای نظامی اطلاعاتی و طرفداران سرمایه دارِ حکومت -عمدتا سپاهیان- بدون دغدغه و تحریم به کسب و بیزینس می پردازند و هم دولت های غربی در سیاست خارجی به ثبات در منطقه خاورمیانه و منافع بلندمدت خود می رسند.
شاید در این راه مقابله با ایران به عهده بریتانیا به نمایندگی از غرب و مقابله با سوریه برعهده آمریکا و با همکاری اعراب منطقه باشد.
هرچه که باشد طرح های انگلیسی مردمی تر و عوام پسندانه تر است در مقابل طرح های آمریکا که با چاشنی قدرت نمایی و به شکل دیکته کردن اجرا می شود. حداقل از آن جهت که سایه جنگ محتومِ خانمان سوز را از سر ایرانیان کم میکند.