شیرینی انتصابات نظام دیری نپایید


اعتراض های خرد و درشتی در اقصی نقاط ایران علی الخصوص خوزستان برپا شده و بشکل پیگیر مردم و جوانان معترض به خیابان می آیند و نیروی سرکوب خامنه ای را فرسوده می کنند و اقتدارش را به چالش می کشند، خواسته ای دارند که نه با پول قابل تحقق است نه در توان هیچ بنی بشریست که بتواند در کوتاه مدت حل کند.
 
همزمان در اشتباهی مرگبار در آنسوی کره زمین عملیات سربازان گمنام ولایت در تور اطلاعاتی امریکا گیر می افتند و نه فقط عملیات شکست می خورد، که چون هدف مسیح علی نژاد شیرزن مازنی پرشور و صدا هست. صدای افتادن این تشت رسوایی در دستگاه دیپلماسی و رسانه های امریکا طوری صدا می کند که دیگر ساکنین دموکرات کاخ سفید نمی توانند بی تفاوت بدنبال مذاکره با خامنه ای باشند.
این همزمانی ربودن مسیح علی نژاد و اعتراضات مردم خوزستان به بی آبی و فقر امکانات باعث می شود او انعکاس صدای بی صدایان درون ایران به حجره های کنگره و دیپلماسی امریکا بشود که گویی سناتور و دیپلمات امریکایی ناگهان به کف خیابانهای اهواز و ایذه و شادگان پرتاب می شود!

خامنه ای که تا یک ماه پیش سرخوش از برنامه های مرتب شده اش برای آینده بود و نفس راحتی می کشید که این بار بدون جنجال و "لشکر کشی" های خیابانی توانسته یکبار دیگر از مانع انتخابات ریاست جمهوری با کمترین هزینه بگذرد و با لحنی متبختر، پدرگونه و اندکی طنز صحبت می کرد، حالا دوباره کابوس تظاهرات خیابانی اش بیدار شده، جوانان حتی با الفاظی رکیک او را خطاب قرار می دهند و اقتدارش مانند بستنی در حال آب شدن است و با لحنی لرزان مردم را محق خطاب می کند.

دولتی که 4 سال سیبل اتهامات  اطرافیان و منصوبانش بود در این روزهای پایانی توان و حال مقابله یا حتی پاسخگویی به نیاز و سرکوب مردم ندارد. (اگر نگوییم ته دل راضی به این فحشهای خیابانیست!)
از طرف دیگر گل داماد خراسان هم هنوز نه دستش به فرمان رسیده نه عرضه و جسارت عرض اندام دارد، آنهم از طرفی با خزانه خالی و میراثداری دولتی ورشکسته و از طرف دیگر با مردمی به جان آمده و خشمگین.

متاسفانه شطرنج قدرت در ایران یک بازیکن ندارد و اختیار از دست آیت الله خامنه ای برای برداشتن گام دوم انقلاب خارج است. همانطور که آنقدر پوسته امنیت نازک شده که ماموران موساد کنترات عملیات های ترور و خرابکاری و اطلاعاتی را در مهمترین و سری ترین مراکز جمهوری اسلامی انجام می دهند، شرایط نشان می دهد اختیار خیابانها، شهرها و افکار عمومی هم از دست دولت مرکزی خارج است.

حتی از لشکرکشی های چند روز اخیر مشخص است که نظام فاسد ولایت فقیه نه فقط در آب و نان و اقتصاد که حتی در نیروی سرکوب هم دچار کمبود و دزدی است!
عده ای محدود که بطور ثابت وظیفه حفظ امنیت پایتخت و شخص آیت الله خامنه ای را به عهده دارند به خوزستان گسیل می شوند و طوری غیابشان از نظر امنیتی حس می شود که ناچار به تعطیلی یک هفته ای پایتخت هستند. به بهانه ویروس کرونا. اما گوشه دیگر دولت در کنار اعلام تعطیل تهران، می گوید که تعطیلی یک هفته ای هیچ تاثیری بر بیماری ندارد (بخوانید بهانه است) و حداقل نیاز به تعطیلی یک دوره نقاهت بیماری یا همان 14 روز است!

با اینکه کمبود نیروی سرکوب خبر خوبی بنظر می رسد اما حتی فساد اینجا هم خوب نیست، چرا که نیرویی که باید با تعداد و حجم متناسب و خشونت اندک جلوی مردم بایستد، بدلیل قلت تعداد و ترس بالاسری ها ناچار به اعمال خشونت و کشتار بیشتر می شود.
در میانه میدان تنها قطعی اینترنت و کاهش سرعت آن است که نسبتا درست کار می کند و رشد تصاعدی اعتراضات را کند می کند. (گرچه تا این لحظه رشد اعتراض وجود دارد)
این ترفند قطعی باعث نشده که اعتراض متوقف شود و به پایتخت نرسد. مشکل آنجاست که کودکان و نوجوانان به شکل گسترده در این اعتراضات حضور دارند. نسلی که آینده ای برای خود نمی بیند و اعتقادی به بافته های مذهبی رسمی حکومت ندارد. این نوجوانان مایه عذاب نیروهای سرکوب هستند. هم در کف خیابان و هم در شیوه مقابله. اگر آسیب ببینند رژیم کودک کشی کرده و اگر سرکوب نشوند صدای بزرگی دارند و کنترل را از دست خارج می کنند.

آیت الله خامنه ای با این پیش فرض وارد معاملات با چین و انتخابات انتصابی و بنوعی کنار گذاشتن برجام شد که تصور داشت که جامعه ایران یا تحمل یکه تازی ها و بی کفایتی های سیستمش را دارد یا می تواند به قوای سرکوب و کشتار آنطور تکیه کند که صدای مخالفی یا بلند نشود یا اگر شد به گوش دول خارجی نرسد و میز توافق و بازی هایش را بهم نزند.

شرایط اینگونه پیش می رود که هر طرف قراردادی حتی چینی در ادامه توافق با آیت الله ها تجدید نظر خواهد کرد چه برسد به طرفین اروپایی و امریکا، این مساله همراه با ورشکستگی اقتصادی، محیط زیستی، اخلاقی و شرایط سختی که مردم در آن زندگی می کنند هیچ مفری باقی نمی گذارد مگر امتیازدهی خارجی بیش از چیزی که بود یا اعلام ورشکستگی حکومت که بسیار امر بعیدی بنظر می رسد.

باید دید روزهای آینده چقدر حضور مردم در خیابان کاسه و کوزه ملایان حاکم را بهم خواهد ریخت و واکنش های خارجی پس از سکوت و بی اعتنایی معنادارشان چه خواهد بود

پی نوشت:
1. عکس بالا یادداشتی در دست بایدن در دیدار با الکاظمی است که در آن به آمادگی پاسخ به حملات اشاره دارد و ایرانی که توقف حملات را بررسی می کند. (که احتمالا تصادفی نیست و پیامی از سوی پرزیدنت امریکاست)

اولین حرکت هوشمندانه خامنه ای بعد از 3 دهه!

همانطور که در پست قبل گفتم، به نظر می رسد انقلابیون 57 و در راس آنها علی خامنه ای تصمیم گرفته اند گام دوم انقلاب شان را عملی کنند و سال 1400 را برای این کار مناسب دیده اند.
قدم اول گذاشتن سنگ بنایی بود با قدرت نوظهور جهان، چین. که تحت الحمایه این کشور بتوانند در مقابل غرب و فشارهایش قد راست کنند. بزرگترین خوبی چین نسبت به غرب علی الخصوص امریکا این است که همراستا با ج.ا هیچ بهایی برای نظر توده و دموکراسی قائل نیست، و به نگاه اومانیستی (انسان محور) لیبرال باور ندارد.

اما گام دوم امسال بلندتر و محکمتر برداشته شد. حذف مردم و دموکراسی از ساختار ج.ا.
به عنوان کسی که سالهاست حرکات آیت الله خامنه ای را دنبال می کنم هیچ یک از تصمیمات او در این سالها مانند تصمیم به ردصلاحیت تمامی کاندیداهای مطرح و اغراق در فرمایشی بودن انتخابات، هوشمندانه و زیرکانه نبوده است! (کاش که در این 30 و اندی سال وی چنین هوشی بروز میداد!)
این تصمیم بسیار عاقلانه همزمان دو برد اساسی برای نظام و شخص خامنه ای است:
1. او می داند که مردم با صندوقهای قهر کرده اند و انگیزه ای برای شرکت ندارند و در این وضع پریشان اقتصادی و ناهمسانی مدیریتی کشور هیچ توانی برای برانگیختن و برگرداندن مردم ندارد. و اگر بخواهد مثل سابق بازی کند یا منفعل بماند، این شرکت نکردن مردم او را به گوشه رینگ برده و ضربه اش را خواهد خورد. بهمین دلیل پیشاپیش طوری صحنه انتخابات را طراحی کرد که حتی طرفداران معمولی و خاکستری حکومت هم نتوانند شرکت کنند و این عدم مشارکت گسترده نه "ضربه ای" به نظام. که "خواست نظام" تلقی شود.
در اصل با نمایشی کردن کاریکاتوری انتخابات، خامنه ای از موضع مفعول به فاعل تغییر جهت داد.
2. دومین برد او، دهن کجی به مردم است که اساسا رای شما هیچ ارزشی هم ندارد و دیگر دوران مشروعیت بخشی مردمی گذشته. احتمالا همین مساله مشارکت پایین و بی اقبالی بعدتر میتواند دستمایه حذف جایگاه ریاست جمهوری قرار بگیرد و برای همیشه ج.ا با استرس انتخابات خداحافظی کند. این بخش ریشه در 25 سال دهن کجی ملت به او در انتخابات ها دارد. بلااستثنا مردم به کسی اقبال نشان دادند که فرد مورد نظر او نبود.
من بر این مدعا دلایل فراوان دارم. اما به دو نکته ظریف و اخیر اشاره میکنم و باقی را به شما می سپارم، اولین نشانه تابلوی "رعیت" نامیدن مردم، پشت سر علی خامنه ای در سخنان اخیرش راجع به انتخابات بود. که در بدترین زمان و شرایط بحث انگیز شد. طوری که دفترش ناچار به پاسخگویی به انتقادات شد.
و دوم لحن و سخنان اون در مقایسه با چیزی که در انتخابات قبل و سال 96 بیان کرد.
سال 96 جمله معروف و شنیده نشده ای از آیت الله بود که با لحن ملتمسانه ای می گفت "حتی اگر من را هم قبول ندارید (نظام) باز هم برای ایران و کشورتان رای دهید". این حد از کوچکی و التماس از شخصیت خامنه ای بعید بود. تنها در زمان ترس او چنین ملتمسانه سخن می گوید، نزدیکترین نمونه برمی گردد به حوادث سال 88 و سخنرانی معروف 29 خرداد که جمعیت میلیونی معترضان به انتخابات ترس را در تن نظام انداخت و او به "جسم ناقصش" قسم خورد و منجر به سرکوب خونین شد و..
اما این بار با اینکه در ظاهر؛ کشتی نظام عمیقتر در بحران ها فررفته و بی پولی و انزوا و فساد و نارضایتی تمام پیکره اش را فراگرفته اما در لحن آیت الله هیچ نشانی از ترس یا التماس -سال 96- دیده نمی شود. برعکس او بیشتر با لحن پدرانه و توصیه گونه مردم را به مشارکت در انتخابات فرا می خواند بدون هیچ اصرار اضافه. با آرامش درونی تنها "توصیه به مشارکت" می کند.
گویی خبر از گنجی یا عصای سحرآمیزی دارد که قرار است اوضاع را سامان دهد یا شاید پشتش به برادر بزرگ -حزب کمونیست چین- گرم است و یا های دیگر که ما از آنها بی خبریم.
هرچه باشد دیگر علی خامنه ای خودش را به رای "رعیت" محتاج نمی بیند و گویی صرفا می خواهد مناسکی اجرا کند بدون نگرانی از استجابتش حتی به قبله غرب!

نکته ای که من را عمیقا نگران می کند الگو برداری نعل به نعل آیت الله از مدیریت کره شمالی است. هم در سخنرانی ابتدای سال و هم در این سخنرانی با مضمون نامربوط (انتخابات) او به آزادی اینترنت و بستن فضای مجازی توصیه کرده است. احتمال می دهم که امسال ج.ا اینترنت بومی اش را معرفی می کند و ارتباط ایرانیان با سایر جهان را متوقف می کند. مانند اتفاقی که در آبان 98 رخ داد.

اگر این پیش بینی شوم درست از آب دربیاید قدم بعدی جدا کردن ایرانیان خارج نشین از داخل خواهد بود که امیدوارم هرگز موفق نشوند.

نشانه دیگر کره شمالی کردن ایران، تاخت به سمت غنی سازی هسته ای و رسیدن به بمب است. از ابتدای روی کار آمدن دولت دموکرات بایدن، نظام، پایبندی نیم بند خود به برجام و کنوانسیون های بین المللی نظارتی را کنار گذاشت و با تتمه بقایای صنعت هسته ای که از حملات اسراییل مانده بود غنی سازی را شروع کرد که امروز گزارش می شود تنها کشور غیر هسته ای نظامی است که به این سطح از غنای هسته ای رسیده است.
همینطور به نظر میرسد مذاکرات وین به قصد مثلا برگشتن به برجام و محدودیت ها تنها وقت کشی جهت دسترسی به بمب است و هیچ نشانه ای از نرمش قهرمانانه 2 یا اراده جدی به توافق وجود ندارد.

هرچه هست نشانه های خوبی از گام دوم انقلاب دیده نمی شود. و شاید دور نباشد روزی که ایرانیان افسوس 40 ساله اول انقلاب را بخورند. چرا که خفقان و دیکتاتوری ایدئولوژیک اسلامی بمراتب سخت تر و شدیدتر از استبداد خاندان اون در کره شمالی خواهد بود. نظام کمونیستی کره به روابط میان زن و مرد و سختگیری های زنانه یا قوانین 14قرن گذشته مثل شرب خمر یا قصاص و زنبارگی و.. باور ندارد.

بزودی زمان مشخص خواهد کرد که آیا این حرکت بلوف قدرت بوده یا واقعا پشت آیت الله اینچنین گرم است که به آرزویش رسیده و دیگر نیازمند اقبال "رعیت" میلیونی اش نیست.

پی نوشت:
لازم است تاکید کنم که منظور من از هوشمندی خامنه ای، تبدیل تهدید به فرصت برای خودش است. و بدیهیست که این هوش شیطانی کاملا در تضاد با منافع مردم ایران است.

استعمار چینی، سرنوشت محتوم علی خامنه ای و جمهوری اسلامی


همانطور که اعلام شد، قراردادی سر به مهر 25 ساله ای با چین بسته شد که تحت نظر مستقیم و خواست آیت الله خامنه ای و با دور زدن دولت و سایر ارگانهای عریض و طویل و بی خاصیت جمهوری اسلامی مثل وزارت امور خارجه و مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام و... انجام شده است.
اخیرا حتی خبری منتشر شده که دولت چین خود انتخاب کرده که با نماینده مستقیم آیت الله خامنه ای صحبت کنند نه بخش تشریفات ج.ا مثل دولت روحانی و دیپلمات های ظریف. گرچه همچنان بخش نمایش به ایشان واگذارده شده و دست دادن و لبخند زدن و عکس گرفتن. اما کیست که نداند وزیری که اختیار ریش خود را ندارد هیچ نقش چانه زنی یا مهمی در چنین سند مهمی نداشته و ندارد.
خصوصا که بتدریج خبرهای نقش برادران لاریجانی و دستور مستقیم آیت الله خامنه ای در این معامله درز داده میشود.

در اینجا میخواهم به زمینه های این قرارداد و امتیاز دهی بپردازم و سرنوشت لاجرم دیکتاتورهایی که کمربندها را محکم بسته اند اما شلواری در کار نیست.
سیدعلی خامنه ای چه در ابتدا و چه در میانه راه رهبری مهره اکبر هاشمی رفسنجانی و آخرین بازمانده حزب جمهوری اسلامی یکی از احزاب اولیه بعد از انقلاب است. هرچقدر هاشمی زیرک و سیاس بود خامنه ای کینه ای و خشک مغز. اساسا دنیای سیاست دنیای او نبود و به بدحادثه به این مسیر گرفتار شد. سیاست انعطاف سیاستمدارانه لازم دارد که با توجه به تغیرات، سیاستمدار مواضع خود را تغییر دهد و آپدیت کند. حتی شاید ناچار شود که موضعی کاملا در تضاد با موضع قبلی خود اتخاذ کند. و معمولا تنها اصلی که ثابت باقی می ماند چیزی مثل منافع ملی یا منافع حزب است.
مثل چرخشی که خود شخص هاشمی رفسنجانی از یک محافظه کار راست به چپ و اصلاح طلب گرفت. با امید به نگه داشتن و بقای "جمهوری اسلامی". البته جمهوری اسلامی ای که بمراتب بهتر از اسلاف خود باشد و وضع مردم تحت حاکمیت بهتر از قبل شود.

اما روزگار نه فقط طبق خواست او جلو نرفت که اوضاع بگونه ای چرخید که خود هاشمی که زمانی راننده و همه کاره جمهوری اسلامی بود به زیر چرخ های ماشین جمهوری اسلامی افتاد و علاوه بر کنار گذاشته شدن، به مرگ مشکوکی طومار زندگی اش درهم پیچید.
شاید بعد از مرگ هاشمی رفسنجانی اولین چالش خامنه ای تنها شده همین فشارحداکثری دولت ترامپ و تحریمهایی بود که برخلاف دوره اول (قبل از برجام) وقتی اجرا شدند که دیگر پولهای نفت 140 دلاری تمام شده بود و پولی در خزانه برای اتلاف و اداره ماشین های جنگی راه افتاده ایدئولوژیک و ناکارآمدی و فساد داخلی وجود نداشت.
این تحریم ها راه نفس را برای دولت بست. حتی کاسبکاران تحریم و "تحریم دور زن ها" بدلیل بی پولی حکومت نمی توانند کمکی به بدنه اصلی حکومت کنند. راه چندانی پیش روی حکومت نبود که کارت قاسم سلیمانی و نفوذ منطقه ای هم از دست آیت الله گرفته شد. پس راهی به سمت مقابله حتی نامتوازن باقی نماند، تقریبا 2 گزینه برای رهبر باقی ماند. از یک سو امریکا با ارزش های دموکراتیک منتظر کرنش آیت الله خامنه ای است، که هرگونه نرمش برای رهبر تقلبی مسلمین جهان مترادف خودکشی و مرگ باشد (برخلاف رهبر قبلی و واقعی که میتوانست سیاست عوض کند و جام زهر بنوشد و همچنان محبوب و مشروع بماند.) و راه دوم راه "نه جنگ، نه صلح" یا وقت کشی به این امید که عمر بیولوژیک سیدعلی قبل از خرد شدن استخوانهای اقتصاد ایران سربرسد و درکل زمانی خریده شود و شاید که امام زمانی ظهور کند!
اما علیرغم تمهیدات اقتصادی متعدد مثل بالابردن نرخ دلار به بیش از 4 برابر و جمع آوری پول مردم از بورس و افزایش مالیات و غیره، سرعت خالی شدن خزانه فراتر از حد پیش بینی بود. تنها امید نظام به دگرگونی سیاسی در امریکا بود که حزب دموکرات بدون پیش شرط به برجام برگردد و 3 سال فشارحداکثری را نادیده بگیرد که با اینکه رییس جمهور دموکرات روی کار آمد، اما روال رفع تحریم و بازشدن نفس ج.ا طبق برنامه جلو نرفت.

سید علی خامنه ای که با اشتباه مرگبار زدن هواپیمای مسافربری و سرکوب خشن اعتراضات آبان 98 نتوانست در انتخابات مجلس همان سال هیچ اقبال عمومی را بدست آورد، پیام مردم روشن بدستش رسید. (اعتقاد دارم اعداد اعلامی رسمی بارها بیشتر از مشارکت واقعی مردم بوده است) مانند سایر حاکمانی که پایگاه داخلی ندارند. رو به دول خارجی کرده و بنظرش میرسد که امتیاز دهی خارجی می تواند قدرت از دست رفته اش را احیا کند. و در ضمن بدون توجه به نتیجه 25 سال استعمار چینی، این باقی مانده عمرش که به مادام العمر جایگاه رهبری پیوند خورده است را سپری کند.

تا اینجای کار خلاصه اتفاقاتی بود که گذشت، اما اینکه آینده چه می شود از چند راه خارج نیست:
یا اینکه روند چینی شدن مملکت اتفاق می افتد و احتمالا با تکنولوژی جدید برای همیشه تاریخ ایران منبع تغذیه اقتصاد چین و کشوری وابسته اقتصادی، سیاسی، حتی فرهنگی به چین خواهد شد و شعبه ای از حزب کمونیست چین بشکل ایرانی و احتمالا اسلامی کنترل کشور را بدست خواهد گرفت.
یا مرگ خامنه ای بشکل طبیعی یا ترور رخ خواهد داد و در بلبشوی قدرت طلبی بعد از او این قرارداد مانند سایر تعهدات اجرایی نمی شود و چین تا آرام شدن فضای سیاسی و قدرت صبر خواهد کرد.
گزینه دیگر می تواند مقاومت مردم ایران از چینی شدن و ورود چینی ها به کشور باشد، که تا زمانی که رنگ خشن و کارشکنی و خرابکاری در پروژه های اقتصادی به خود نگیرد، در سیاست خارجی چین موثر نخواهد بود. و اگر کام اژدهای چینی به شیرینی منابع ایرانی شیرین شود تا قطع سراژدها پا پس نخواهد کشید.

غرب ازین معامله چین و ج.ا چندان نگران و آشفته نیست. هرچه باشد دست آخر جنگ تجاری و صنعتی با قدرتی که تابع نظم جهانی است هزینه کمتری دارد تا لشکرکشی به کشوری خشک و بی آب با مردمی عقب مانده و فقیر. بجز اینکه در جنگ نمیشود پیش بینی کرد چه رخ خواهد داد.
اهمیت نفت هم رو به افول است، و خاورمیانه بکل دارد اهمیتش را در معادلات جهانی از دست می دهد. پیش بینی می شود دهه سوم میلادی انرژی های نوین جایگزین اکثر سوخت های فسیلی شده اند و نه تنها تولید کنندگان غول امروزی نفت کمرنگ می شوند که صنعت نفت ایران ارزش چانه زنی هم نخواهد داشت.

از دید غرب و امریکا. اگر چین بتواند به ایران نفوذ کند حداقل حسن اش کاهش رفتارهای خصمانه منطقه ای و جهانی و تغیر سیاست های شیعه گستری و وابسته شدن ج.ا به کشوری با مدیریت عقلانی خواهد بود. اگر هم چین نتواند وارد شود یا وارد شود و ضربه بخورد و سرمایه هایش از دست برود بازهم این تضعیف چین بسود غرب خواهد بود.
بعلاوه که الگوی نفوذ چین در ایران -و احتمالا بهره کشی از مردم و منابع- می تواند لولوی سایر کشورهای منطقه باشد که پیوندشان را با امریکا و غرب از دست ندهند.
چین نشان داده که هیچ چیز بجز منافع حزب حاکم کمونیست و پس از آن ملی اش را نمی شناسد. لازم باشد تا به زانو رساندن سید علی خامنه ای و جمهوری اسلامی تابع سیاست های تحریم امریکاست. اما اگر پای لقمه ای چرب در میان باشد و در بلند مدت منافع اقتصاد درحال رشد چین تامین شود با آیت الله ها قراردادهای طویل المدت می بندد و در جلوی غرب می ایستد!

متاسفانه بازنده در هر صورت مردم ایران هستند وگرنه رهبر فرزانه انقلاب حکم غریقی را دارد که یتشبث به کل حشیش! (به هر خاشاکی روی آب چنگ می اندازد تا خلاص شود.)