داعش بعد از ماهها عقب نشینی و درگیری های خانه به خانه با گروه ها و جهادی های مختلف، پیشروی چشمگیری در دو جبهه شرق و غرب (تدمر سوریه و رمادی عراق) داشت. براساس گزارشها نیمی از خاک سوریه تنها در دست جنگجویان داعش است و دولت سوریه در شمال و جنوب کشور همزمان با ارتش آزاد سوریه که از سمت ترکیه و اردن پشتیبانی می شوند با آنها درگیر است. همزمان علی اکبر ولایتی مشاور رهبر به دیدار بشاراسد می رود و در شرایط بسیار بحرانی اقتصادی ایران وعده یک میلیارد دلار کمک -بلاعوض- به بشار اسد می کند که دولتش قبل از فتح توسط مخالفان مسلح، دچار فروپاشی از درون نشود.
دولت روحانی چشم امید بسیاری بسته به رفع تحریم ها در ماههای آینده و حداقل باز شدن قفل پولهای بلوکه شده ایران در -عمدتا-بانکهای چین و هند. اما از اظهارات آیت الله خامنه ای و نظامیان این طور برمی آید که حتی در صورت بسته شدن مراکز هسته ای ایران نمی خواهند به خواسته های جامعه جهانی تمکین کنند و سیاست های نفوذ در منطقه و خصوصا جنگ پنهان با عربستان به عنوان سرمنشا مذهب سنی و قدرت دیگر منطقه را ادامه دهند. گویی در کمتر از یک سال پیش نبود که عربستان بدون دخالت اقتصادی یا نظامی تنها با افزایش تولید نفت و کاهش قیمت آن، اقتصاد ایران و روسیه را تا مرز فروپاشی پیش برد و بخصوص به ایران فشاری وارد کرد که معادل تمامی قطعنامه ها و تحریم های غرب تلقی شد، و تقریبا درآمد ایران از صادرات یک میلیون بشکه نفت روزانه اش را به پول ناچیزی تبدیل کرد.
همزمان با سخنان آیت الله خامنه ای در مقام خط و نشان با غرب و امریکا، کشتی کمک های "انساندوستانه" ایران که با تهدید نظامیان مبنی بر "به آتش کشیدن منطقه" بدرقه شده بود. بناچار در بندر جیبوتی تخلیه شد و گویی تمام آن سخنرانی "آقا" در رابطه با "اجازه نخواهم داد"هایش در مورد بازدید از "مراکز نظامی" به تبلیغاتی بی اهمیت و مصرف داخلی مبدل شد.
اگر که تصور کنیم دیگر گوشی در داخل شنوای سخنان تکراری و عصبی رهبر باشد.
جنگ نیابتی ایران در سه جبهه عراق، سوریه و یمن هزینه سنگینی به کشور وارد کرده است. از نظر اقتصادی تنها بشاراسد نیاز به کمک های مالی جمهوری اسلامی -برای بقا- دارد، چرا که دولت و شیعیان عراق براحتی قادر به استفاده از درآمدهای نفتی -عمدتا در مناطق شیعه نشین- هستند و مشکل مالی ندارند. اما بشاراسد تقریبا بیشتر کشورش از کنترلش خارج شده و تنها با کمک اقتصادی مستقیم توان مقابله با جنگجویان مخالف را دارد. از سوی دیگر راهکار ایران در کمک های گشاده دستانه به این کشور نشان می دهد که اگر درآمدی به دست دولت ایران برسد قطعا بخشی از آن مستقیما به حسابهای بشاراسد واریز خواهد شد و این به معنای افزایش قدرت و توان دولت اوست، چیزی که تقریبا تمامی همسایگان و قدرت های غربی مخالفش هستند.
به همین دلیل به نظر نمی رسد که برداشته شدن تحریم های ایران منطبق بر تقویم اجرای توافق هسته ای باشد و با فشار دولت های عربی و اسراییل، حداقل تا سقوط دولت بشار اسد، دسترسی آزادانه ایران به پولهایش مقدور نیست.
وضعیت جنگ در منطقه نیز نشان می دهد که نیروهای مخالف بشار اسد آرایش تازه ای یافته اند و حتی داعش نیز با تجهیز مجددی به سمت دمشق و بغداد پیش می رود. اساسا جنگ در دو جبهه با فاصله صدها کیلومتر برای گروهی در اندازه های داعش عملی بسیار سخت و موجب پراکندگی نیروهاست. اما موفقیت در دوجبهه به طور همزمان نشان می دهد که این گروه از تجهیزات کافی و فرماندهی منسجمی سود می برد.
به نظر می رسد این شرایط تلاش جدیدی است برای از میان برداشتن بشاراسد از طریق جنگ زمینی، که اگر محقق شود، بطور مسلم ایران هم سوریه و هم حزب الله را از دست خواهد داد. چرا که از یک سو آشوب داخلی سوریه راهی برای ایران باقی نمی گذارد که بتواند با "قدرت غالب" لابی کند و مسیر تازه ای برای رساندن کمک های نظامی و اقتصادی به حزب الله لبنان بیابد و از سوی دیگر سوریه دچار فرسایشی می شود که تا سالها تلاش برای پاک کردن آثار جنگ و ترمیم خرابی ها وقت و هزینه هر دولت جدید را خواهد گرفت و جایی برای عرض اندام سیاسی یا نظامی باقی نخواهد گذاشت.
حزب الله لبنان هم با ازدست رفتن مسیر ارتباطی بشار اسد دچار ضعف و تزلزل می شود، زیرا نه دیگر توان جنگ با اسراییل را نخواهد داشت بدلیل بسته شدن راه پشتیبانی و ازدست رفتن ارزش استراتژیک اش. و از سوی دیگر حتی ممکن است بطور مستقیم با جنگجویان سنی وارد جنگ فرسایشی شود.
در عراق وضع متفاوت خواهد بود، هم امریکا و هم ایران از سقوط بغداد متضرر خواهند شد و جلوی آن را خواهند گرفت، اما تفرق قومیتی میان شیعیان و سنی ها باعث می شود که هیچکدام نتوانند به دیگری غلبه کنند و احتمالا در نوعی درگیری پیوسته تعادل برقرار میشود.
یمن اما کشوریست بسیار فقیر که چیزی برای از دست دادن ندارد و تنها به دلیل اختلاف ایران و عربستان به صحنه درگیری های دو کشور تبدیل شده. حتی از نظر عقیدتی و سیاسی، احزاب مخالف این کشور هماهنگی صددرصد با کشورهای ایران و عربستان ندارند و نوعی جنگ کنترل شده در آن جریان دارد.
توجه به یمن ناخواسته توان ایران را از مرزهای اسراییل دور کرده و به بی اثرترین کشور دنیا کشانده است. کشوری که از یک سو در محاصره دریاهاست و از سوی دیگر به صحرای بزرگ عربستان محدود است. قطعا نه "انگیزه" و نه "توان" نیروهای یمنی هیچگاه به حمله به شهرهای عربستان و احیانا برانداختن خاندان آل سعود نخواهد رسید، حتی اگر ایران بتواند تجهیزاتی در حد حزب الله لبنان به نیروهای وفادارش برساند. چرا که اساسا جنگ میان "مسلمانان و یهودیان" با "مسلمانان همنژاد" -عرب- متفاوت است.
به نظر می رسد که بازنده اصلی در این شرایط خاورمیانه ایران باشد که هم باید به خواست کشورهای غربی مبنی بر دست برداشتن از دستیابی به سلاح هسته ای گردن بگذارد و هم قدرت استراتژیک منطقه ای اش بر اثر اشتباهات استراتژیک -مانند پافشاری بر بقای اسد، یا دخالت در مناقشه یمن- رو به کاهش است.
و برنده اصلی وضع جدید اسراییل است زیرا اولا پیاده نظام "سپاه قدس" -که از اسمش میتوان هدفش را حدس زد!- به درگیریهای خیابانی در کوچه های سوریه و عراق مشغول شده اند و دوما جبهه جدید یمن و عربستان هدف جدید فرماندهان سپاه برای نفوذ و قدرت نمایی شده است. قدرت نمایی که در سایه قدرت عربستان چندان دیده نمی شود.
پی نوشت:
1- جنگ تبلیغاتی و دروغ فرماندهان سپاه مبنی بر رساندن مستقیم کمک های انساندوستانه به دست مردم یمن و ناتوانی آنها از این کار بشدت روحیه هواداران حکومت را خراب کرده و پیاده نظام نظام، سردرگم از اظهارات ضد و نقیض و شدید نظامیان و رهبر هستند. مانده اند که دم خروس کشتی های لنگر انداخته در جیبوتی را باور کنند یا تهدید "به آتش کشاندن منطقه" سرداران سپاهی را!
2- احتمالا بزودی ایران ناچار خواهد شد که میان بقای بشاراسد و حمایت از دولت عراق بجهت جلوگیری از پیشروی داعش در عراق یکی را انتخاب کند، که به احتمال بسیار زیاد بشاراسد قربانی بقای دولت همسایه اش خواهد شد.
3- تحلیل قدیمی -3 سال پیش- در مورد آینده سوریه، و پاسخی به سوال: چرا بشاراسد به این شکل از قدرت کنارگذاشته می شود؟