شرایط برای بازگشت ایران به بازار جهان چگونه است؟

با خروج اورانیوم غنی شده ایران به مقصد روسیه، قدم دیگری در اجرای توافق هسته ای برداشته شد و به احتمال زیاد در کمتر از یک ماه آینده تحریم های ایران هم برداشته خواهد شد.
اما شرایط امروز بازگشت ایران به اقتصاد جهانی با آن روزی که بر اثر تحریم ها ایران از دور اقتصاد خارج شد بسیار تفاوت دارد.
مهم ترین تغیر برای ایران در حال حاضر وضعیت انرژی در جهان و تولید نفت است. در مدتی که ایران در بازار نفت جهان حضور نداشت، امریکا توانست با تکنولوژی جدید استخراج حضور جدی در بازار نفت پیدا کند و از سوی دیگر سرعت رشد اقتصادی چین کند شد.
بعلاوه که عربستان که تعهد داده بود جای خالی نفت ایران در بازار جهانی را پر کند، به قولهایش عمل کرد و تا حد اشباع بازار نفت را لبریز از نفت ارزان کرد. با این افزایش صادرات عربستان به دو هدف عمده می رسید، اول فشار بر شرکت های نفتی جدید امریکایی برای خارج شدن از بازار و دوم فشار بر روسیه و ایران که از نظر سیاسی در طرف مقابل سیاست های عربستان در منطقه قرار گرفته بودند.
علاوه بر تمام این تغیرات بازار نفت، بدلیل 3 رقمی شدن قیمت نفت و افزایش آلودگی جهانی و تغیرات اقلیمی، مسیر بسیاری از تحقیقات و پروژه ها به سمت انرژی های جایگزین و پاک سوق یافت. این خود پتانسیلی ایجاد کرده که در فردای بدون سوختهای فسیلی بشر همچنان می تواند به حیات ادامه دهد.

از سوی دیگر برای اولین بار در تاریخ تمامی کشورهای جهان توانستند به توافقی برای کاهش تولید گازهای گلخانه ای -عمدتا با منشا فسیلی- برسند. این زنگ خطری است برای تمام کشورهایی که اقتصاد و درآمدشان بر پایه سوخت فروشی بنا شده که قریب به یقین قبل از تمام شدن منابع نفت و گازشان با محدودیت های جهانی ناچار به پلمب چاه هایشان هستند برای حفظ زمین.
و طبیعی است که با پیش رو بودن این چشم انداز و شنیده شدن هشدار هر کشوری تلاش می کند تا حداکثر استفاده را از روزهای باقی مانده ببرد و پول بیشتری برای روزهای ممنوعیت و نداری پس انداز کند. همین تلاش بی مهابا باعث می شود که نه تنها قیمت نفت و انرژی فسیلی بیش از پیش پایین بیاید بلکه به مانند اجلاس اخیر اوپک، هیچ توافقی بر سر سقف تولید به نتیجه نرسد.

حال با وجود وقایع بالا ایران دوباره می خواهد به بازار اقتصادی و انرژی جهان بپیوندد. مشخص است که حضور سختی خواهد بود و بعلاوه ایران برای رونق تولید نیاز دارد که سرمایه گذاری هایی در بخش نفت و گاز انجام دهد که با چشم انداز کنونی قیمت ها کمتر شرکتهایی حاضر هستند در بازار پر ریسک و کم بازده ایران حضور پیدا کنند.

بازگشت ایران به بازار، توسعه میادین نفتی عراق و سایر کشورهای صادرکننده، تضمینی برای نفت ارزان آینده است و نه تنها این میزان تولید، جوابگوی مصرف خواهد بود که در صورت نیاز به میزان بیشتر آن و افزایش قیمت نفت، بازهم تولید کنندگان امریکایی هم می توانند به بازار اضافه شوند و دیگر دیدن قیمت نفت 3 رقمی محال خواهد بود. بعلاوه که روز بروز با پیشرفت تکنولوژی، انرژی های جایگزین و تجدید پذیر رقبای جدید و جدی برای انرژی های سنتی می شوند که بمراتب از مقبولیت بیشتری نزد مردم برخوردارند.

این وضعیت انرژی و قیمت نفت فشار سنگینی به حکومت برای بازگشت به بازار جهانی وارد می کند. از یک سو دولت می کوشد با تمام امکانات سرمایه های خارجی را به کشور وارد کند و نشان دهد که شرایط ایران عوض شده و از سوی دیگر مخالفان دولت و آیت الله خامنه ای می خواهند نشان دهند که اوضاع مثل سابق است و هیچ چیز تغیر نکرده.
با ادامه وضع فعلی حضور شرکت های خارجی در ایران نه به قصد سرمایه گذاری های کلان که به سمت جذب بازار مصرفی ایران خواهد بود. همانطور که ایران نیز بعد از سالها تحریم تشنه خرید کالاها و خدمات است.
اما اینکه چقدر ایران بتواند از این رونق اقتصادی سود ببرد، اشتغال ایجاد کند و سرمایه گذاران را راضی به حضور سرمایه ای در ایران کند به جهت گیری های سیاسی رهبر و هوادارانش بستگی دارد. تاکنون آیت الله خامنه ای خواسته که دامنه تغیرات در حد سیاست خارجی ایران بماند و فعالیت های اقتصادی از انحصار نهادهای تحت نظرش خارج نشود و آن را با مردم و دولت تقسیم نکند.

در این شرایط شرکتهای خارجی چندان تمایلی به حضور در بازار ایران نخواهند داشت و با توجه به قیمت نفت و درآمد ایران ریسک حضور را بالاتر از سود عایدی می بینند چرا که از سوی دیگر رفتار حکومت نیزغیرقابل پیش بینیست و نوسانات سیاسی هر لحظه می تواند به خروجشان از کشور منتهی شود.

پی نوشت:
1- مردم، قربانی اصلی بی ثباتی تصمیم گیری هستند همانطور که این سالها هزینه کلانی بابت رویاهای هسته ای آیت الله خامنه ای پرداخت کردند.
2- اعتماد یک شبه بدست نمی آید اما می تواند یک شبه از بین برود. در صورت گشایش ارتباطات با جهان باید بدون اشتباه این اعتماد ساخته شود تا وضعیت اقتصادی کشور بهبود پیدا کند. چنین چیزی با آشفتگی تصمیم گیران حکومتی و در راس آنها آیت الله خامنه ای ناممکن به نظر می رسد.

مجلس خبرگان مهم می شود!

1- با نزدیک شدن به موسم انتخابات، اختلافات میان گروه های درون حکومت افزایش پیدا کرده و هرگروهی تلاش می کند تا حداکثر افراد مورد نظرش را به مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی وارد کند.
در سالهای قبل نمایندگی و انتخابات مجلس شورای اسلامی بسیار مهمتر از مجلس خبرگان -خفتگان!- تلقی می شد، چرا که هیچکدام از 88 پیرمرد خبرگانی نه اجازه و نه جسارت بازخواست و بررسی عملکرد رهبر را نداشتند و بود و نبود این ارگان هیچ تاثیری در عملکرد نظام -رهبر- نداشت.
اما با بروز نشانه های بیماری و کهولت در آیت الله خامنه ای این مجلس به محل اصلی درگیری های قدرت جناح های مختلف جمهوری اسلامی تبدیل شده است. از یک اصلاح طلبان و جناح چپ با کمک هاشمی رفسنجانی می خواهند از سد شورای نگهبان بگذرند و به خبرگان راه یابند و از سوی دیگر جناح اصولگرا که اهرم چندانی برای رد صلاحیت در دست ندارد، تلاش می کند با تبلیغات تخریبی و هیاهو به آنان حمله کند. حضور حسن خمینی، حسن روحانی و روحانیون نزدیک به میانه روها حداقل این حسن را برای حکومت دارد که تنور انتخابات را داغ می کند و به تبع آن مشارکت مردم افزایش می یابد.
این افزایش مشارکت در نهایت باعث مشروعیت بخشی به تصمیمات مجلس خبرگان در مورد رهبر احتمالی آینده می شود که موجب قوام نظام است و چندان برای مجموعه جمهوری اسلامی بد نخواهد بود.

از سوی دیگر آیت الله خامنه ای چنان افسار مجلس شورای اسلامی را سفت گرفته و نمایندگان مانند عروسکان خیمه شب بازی همگی یکصدا منویات ایشان را تکرار می کنند که حضور و عدم حضور نمایندگان مخالف تقریبا تاثیری در جریانات تصمیم گیری کلان ندارد و به تبع آن انتخابات این مجلس نسبت به مجلس خبرگان کم رنگتر از قبل شده است. اما در این صحنه نیز دولت روحانی مدتهاست زمینه حضور افراد میانه رو و حتی اصلاح طلب را آماده کرده و همینطور با اجرای فرآیند انتخابات زمینه دخالت در -روند- انتخابات برای سپاه و رهبر سخت تر از دولت قبل شده است.
اما بر خلاف مجلس خبرگان -که حساسیت بالاست و نامزدها شناخته شده هستند-، نمایندگان مجلس شورای اسلامی براحتی می توانند توسط شورای نگهبان تارومار شوند و باز هم تنها به خودی ها اجازه ورود به مجلس داده شود.

2- بعد از اتمام دوران دولت احمدی نژاد مدتها بود که آیت الله خامنه ای یک تنه وظیفه افراطی گری و برخورد با مخالفان داخلی و خارجی را انجام می داد. اما در چند هفته گذشته لاریجانی قوه قضاییه نشان داد که می تواند جایگزین مناسبی برای رییس سابق دولت باشد و بدون تفکر و حتی منطق جواب مخالفان رهبر را بدهد و آتش تندروی را زنده نگه دارد.
مضحک ترین سخنانش هم مربوط می شد به جوابگویی به هاشمی رفسنجانی که از نظارت خبرگان به رهبر اسم آورده بود و این سبک مغزترین عضو خاندان لاریجانی با کمال اعتماد به نفس گفته بود که "در قانون اساسی اسمی از نظارت بر رهبر آورده نشده است!" حقیقتا وقتی ریاست قوه قضاییه تا این حد به قانون اساسی ناآشنا باشد یا عامدا و برای چاپلوسی چنین اظهارات خلاف واقعی را مطرح می کند، می شود پیش بینی کرد که کل سیستم قضایی ایران در چه شرایطی باشد...!

فعلا همه چشمها به نظر رهبر و دست شورای نگهبان است تا ببینند چه کسانی از این شورا عبور می کنند و نظام تا چه اندازه اجازه می دهد که نظارت متفاوت در ارکان حکومت راه یابند. این میزان از حضور منتقدان وضع فعلی خود بازتاب وضع حکومت و مخمصه ای دارد که در آن گرفتار شده است.
چرا که گذشته نشان داده در شرایط نارضایتی مردم و ضعف حکومت، نظام به صداهای مخالف اجازه شنیده شدن می دهد و بالعکس. اکنون که وضعیت اقتصادی حکومت در اغما فرو رفته و فشار اقتصادی سو مدیریت و تحریم بیش از همیشه به مردم فشار وارد می کند احتمال دارد که نظام به اندک مخالفانی اجازه حضور در ارکان قدرت بدهد. هم برای جلب نظر مردم به منظور مشارکت در انتخابات، هم جهت استمرار نزاع های سیاسی در مجلس و سرگرم نمودن مردم در چهار سال آتی.

در نهایت آنکه هنوز چند هفته ای تا اعلام نتایج گزینش شورای نگهبان باقی مانده و در روزهای آتی شیوه اجرای برجام و خبرهای مهم لغو تحریم ها می تواند وزنه سیاسی را به نفع دولت یا مخالفان سنگین تر کند.

پی نوشت:
1- در آستانه انتخابات خبرگان، توصیه می کنم مقاله فرهاد رهبر در رابطه با مجلس خبرگان -یک سال پیش نگاشته شده- را مطالعه کنید.

آینده سوریه در صورت توافق چه خواهد شد؟

1- یکی از چالشی ترین ابهامات پرونده هسته ای ایران رفع شد و قدم اول در اعتماد سازی طرفین برداشته شد. این مساله نوید رفع تحریم ها را در آینده ای نزدیک می دهد.
 به موازات رفع تحریم ها؛ تلاشهای بسیاری برای حل مشکل سوریه و اتمام جنگ داخلی آن در حال انجام است. از یک سو تعداد و کیفیت جلسات قدرتهای جهان برای حل مشکل افراطی گری و تروریسم اسلامی با منشا سوریه زیاد شده و از سوی دیگر حتی عربستان نیز سعی می کند جبهه واحدی برای مخالفان دولت سوریه ایجاد کند که احتمالا در مذاکرات صلح نزدیک بتوانند منافع عربستان و بلوک عربی را در مقابل بلوک شیعی- روس تقویت کند.

اما نشانه های اتمام درگیری ها در سوریه چندان ناپیدا نیست. بر روی زمین روند پیشرفت ارتش سوریه و ائتلاف ایران سوریه روسیه شدت گرفته که نشان از بی انگیزگی و تشتت در مدیریت و فرماندهی مخالفان بشاراسد دارد. جنگجویان فهمیده اند که قرار است که مساله سوریه پشت میز و نه در زمین جنگ حل شود و حتی عده ای در حمص با بشاراسد مذاکره کردند و به توافق رسیدند و بطور مسالمت آمیز شهر را تحویل بشار اسد دادند! از سوی دیگر بوضوح صداهایی از غرب بگوش می رسد که بشار اسد سکولار را از جنگجویان اسلامگرای مقابلش بهتر می داند و اعتقاد به حفظ بشاراسد -هرچند بد- نسبت به گزینه های بدتر و جایگزین دارد.
غرب تلاش دارد که آنچه که در مصر یا لیبی یا تونس رخ داد و دیکتاتوری سکولار و آشنا به نظم جهانی با شورشیانی اسلامگرا تعویض شدند رخ ندهد و کشورها در غباری از هرج و مرج و ناامنی و بی ثباتی فرو نروند.

غرب کم کم با این واقعیت آشنا می شود که دولت های باقی مانده از بعد از تقسیم بندی جدید خاورمیانه بعد از جنگ جهانی اول درست است که دیکتاتور و سرکوبگرند، اما نسبت به مردمان مسلمان آن کشورها بسیار دوست داشتنی تر و زبان فهم تر هستند و دموکراسی و آزادی غربی به شرطی موهبت محسوب می شود که مردمان آن کشور هم پذیرای آن باشند و هم درک درستی از آن داشته باشند وگرنه دموکراسی در کشورهای با بافت قومی -اکثر کشورهای عربی- به هرج و مرج و در نهایت تجزیه همراه با کشمکش دائمی منجر خواهد شد. بعلاوه که بستری مناسب برای رشد افراطی گری بدلیل از بین رفتن زیر ساخت های غربی آموزشی و... خواهد بود.

بطور خاص در مورد سوریه، جهان مشکل چندانی با بشار اسد ندارد بجز آنکه دستش به خون مردم خودش آلوده شده و اگر خطری فراتر از مرزها داشته باشد مربوط به نقش کانال ارتباطی اش میان ایران و حزب الله لبنان است که تهدید کننده امنیت اسراییل هستند. به عبارت دیگر، اگر فرض کنیم ایران دست از مواضع ضد اسراییلی اش بردارد، بشار اسد تهدید هیچ کشور همسایه ای نبوده و نیست.
از طرف دیگر با تحریم فلج کننده ایران و سو مدیریت داخلی، ایران ناچار شد که با غرب مذاکره کند و از برخی مواضع افراطی اش دست بکشد. این کنار آمدن با جهان باعث شد که لزوم کنار رفتن بشار اسد هم کمتر شود. و دستیابی به توافق امکان پذیر باشد.

2- بطور خلاصه وضع کشورهای مختلف بعد از توافق احتمالی و ثبات در سوریه به شکل زیر خواهد بود:

غرب
از نظر غرب شرایط جدید کاملا اهدافش را برآورده می کند، حتی اگر بشاراسد با رای مردم در قدرت بماند -که رای چندان قاطعی نخواهد بود- اولا موضع لرزانی خواهد داشت و همیشه مدیون و ممنون غرب خواهد بود که قدرتش را به او بخشیدند. ثانیا تقریبا تا چند دهه و حتی پایان عمر سیاسی اش باید برای رفع آثار جنگ و خرابی ها از کشورش تلاش کند. و همین که سوریه کشوری ضعیف بماند و چشمش به دست خارجی ها باشد کفایت می کند.

عربستان، ترکیه و سایر کشورهای عربی
اما وضعیت برای سایر کشورهای منطقه بخصوص عربستان و ترکیه چندان مطلوب نخواهد بود. آنها تمام تخم مرغ هایشان را در سبد "رفتن بشار اسد و حکومت علویان" چیده بودند. و راه حل جدید باید به نوعی آبروی آنها را از 4 سال دشمنی مستقیم با دولت سوریه حفظ کند. اشکال کار آنجا بود که جنگجویان نیابتی یا به قولی "حزب الله عربستان" خود بخود تبدیل به "داعش" می شود و این گرچه ناشی از سنت اسلامی است، اما برای غرب غیرقابل تحمل است و اپوزیسیون پیشنهادی این کشورها برای جایگزینی دولت بشار اسد اصلا عملی نیست.

ایران
از سوی دیگر ایران چندان بردی از بقای بشاراسد نخواهد برد، چرا که اولا برای اثبات برادری، همچنان مجبور به حاتم بخشی به دولت بشار اسد است برای جبران خسارتهای چهار سال جنگ داخلی که حتی با برداشته شدن تحریم ها قیمت نفت و چشم انداز آن چنان است که کفاف داخل را هم نمی دهد، چه برسد به کمک برای بازسازی کشوری دیگر و این حضور دولت همسو با ایران تنها خرج اضافی بر دوش دولت و ملت خواهد گذاشت!
ثانیا بشاراسد که یک بار با مشورت مشاوران سپاهی با سرکوب خشونت آمیز تظاهرات مردمش، کشورش را به نابودی کشانده و خودش مرگ را به چشمانش دیده، دیگر نه تنها وقعی به رهنمودهای ایران نمی نهد (حتی پولی هم ندارد که طمع کند)، که اگر حمایت های روسیه و غرب خوب باشد به دامان آنها خواهد غلطید در عین حفظ ظاهر دوستانه با ایران. همانطور که امروز هم چشم امیدش به روسیه است...
و البته دیگر بشاراسد برگشته از دنیای مردگان جسارتی هم ندارد که چاشنی رویا پردازی های آیت الله خامنه ای بکند برای محو اسراییل، و نه تنها اسم بشاراسد عملا ارزشی ندارد برای ساختن هلال شیعی -مگر تبلیغات داخلی-  که حتی اگر مردم سوریه بشار اسد را به جوانی اش ببخشند، ایران را به هیچ عنوان نخواهند بخشید بدلیل حضور استعماری و استثماری اش.

روسیه
روسیه وضعیت چندان روشنی در آینده سوریه ندارد. بسته به تبلیغات و پیش زمینه های ذهنی مردم سوریه، می تواند از کشوری مداخله گر -مانند ایران- تا کشوری نجات بخش تغیر کند. این کاملا به خود روسیه و توافقی که با غرب شکل خواهد داد بستگی دارد. اگر روسیه بتواند در نقش منجی و همراه با کشورهای غربی مانند آلمان ظاهر شود، -که به احتمال زیاد اینطور خواهد بود علیرغم چانه زنی ها و مواضع متفاوت- می تواند به حفظ منافع و حتی پایگاه های نظامی اش در سوریه مطمئن باشد. اما اگر نتواند خود را دوست نشان دهد آن وقت در بهترین حالت تنها دوست دولت سوریه خواهد ماند.

اسراییل
و البته پیروز واقعی اتمام این مناقشه اسراییل است که بدون زحمت زیادی "دست دراز ایران" -حزب الله- را تضعیف کرد. یک همسایه ضعیف و محتاج برای 20 سال آینده دارد و البته فرصت ساختن آینده مطمئنی برای اسراییل را بدست خواهد آورد.

عزم جهانی برای پایان جنگ داخلی سوریه جدی است و بزودی خبر مذاکرات گروه های درگیر و دولت بشاراسد شنیده می شود. احتمال دولت ائتلافی که در آن اکثریت سنی هم نقش داشته باشند بعید نیست. که به تبع شرایط گفته شده تغیر خواهد کرد، عمدتا به نفع عربستان و ترکیه و ضرر ایران و روسیه.

دیوانستان3: مجلس شورای اسلامی امریکا!

کنگره امریکا طرحی را تصویب کرد که طبق آن ایرانی تبارها یا اتباع آن کشورها که به ایران سفر کنند، می بایست برای ورود به امریکا درخواست ویزا دهند.
گرچه خواسته این طرح به نوعی جلوگیری از ورود سرمایه داران و سرمایه گذاران و نوعی ادامه تحریم غیر مستقیم ایران است که بعد از برداشته شدن قریب الوقوع تحریم های اقتصادی اعمال می شود.
اما نکته جالب ماجرا علت تصویب این طرح و آزار ایرانیان است!
این طرح با هدف مقابله با ورود تروریسم به خاک امریکا تصویب شده. در این طرح "ضد تروریستی" که بعد از عملیات دو تبعه امریکا-عربستان در کالیفرنیا، ارائه شده، هیچ اسمی از اتباع کشورهای عربستان و پاکستان و سایر کشورهای صادر کننده تروریست جهان وجود ندارد!

اگر طرح برای جلوگیری از ورود "تروریست ها" به خاک امریکا باشد، در درجه اول باید اتباع عربستان، قطر، پاکستان، مصر، سوریه، لیبی، عراق، مکزیک، روسیه و... در صدر فهرست باشند و بعد ایران که "هیزم تر" ماجراست بدلیل تنها اقدام "حمایت سپاه قدس از تروریسم".
نکته دیگر آنکه این طرح نه تنها با اکثریت قاطع 407 به 19 رای به تصویب رسید که دولت اوباما هم آن را تایید کرده است! بدیهی است که این طرح و امثال آن نه تنها هیچ کمکی به امنیت ملی امریکا نمی کند بلکه پیام غلطی است که از امریکا به مردم ایران مخابره می کند، چرا که این بار نه دولت ایران یا افراد سرکوبگر، که اتباع دوگانه ایرانی -که عمدتا مخالفان جمهوری اسلامی، نخبگان علمی، فراریان مذهبی، یا پناهندگان سیاسی هستند- هدف این مصوبه قرار گرفته اند و دقیقا فشار حکومت امریکا در جهت خواسته های جمهوری اسلامی جهت محدود کردن یا فشار بر فعالان خارج از کشور وارد می شود!

از سوی دیگر اگر در نظر بگیریم که عمده اتباع عرب و مسلمان جهان که عملیات های تروریستی شان نه بر مبنای دستورات سازمانی که بیشتر بر مبنای اعتقادات مذهبی شان استوار است، می توانند آزادانه به کشورهای غربی سفر کنند مضحک بودن مصوبه آشکار می شود.
با اینکه سالهات صدها هزار ایرانی در امریکا زندگی می کنند، هنوز هیچ تبعه ایرانی در خاک امریکا عملیات تروریستی انجام نداده و برخلاف اعراب مسلمان، عمده ایرانیان و بخصوص ایرانیان خارج از کشور خواستار حکومتی سکولار و جدایی نهاد دین از حکومت هستند.

پی نوشت:
1- تنها مورد از رویارویی مستقیم ایران و امریکا در سالهای اخیر به عملیات های نظامی سپاه قدس علیه مقرهای امریکایی در عراق در زمان اشغال این کشور بر می گردد. حتی طرح های اخیر سپاه قدس برای بمب گذاری یا ترور سفارت یا سفیر عربستان در امریکا هم نافرجام ماند و هنوز هیچ عملیات موفقی در خاک امریکا توسط "ایرانیان مسلمان" انجام نشده است.
2- مشخص است که هدف این مصوبه سیاسی و تحریمی بوده، اما به هیچکدام از اهدافش نخواهد رسید چرا که برای اتباع کشورهای غربی که بخواهند در ایران سرمایه گذاری کنند، پیشرفت تکنولوژی راهی برای ارتباط بدون نیاز به حضور فیزیکی است و اگر این گروه را هم از سبد تحریم خارج کنیم. می ماند ایرانیان ساکن سایر کشورها که آنها هم بمانند ایرانیان داخل کشور مجبور به گرفتن ویزا می شوند و تقریبا بجز کاغذ بازی اضافی و مقداری فحش و غرولند چیز دندان گیری نصیب طراحان طرح نخواهد شد!
3- مثلی هست که در توصیف این وضعیت می گوید:
گنه کرد در بلخ آهنگری،   به شوشتر زدند گردن مسگری!

نظام به قهقرا می رود، ایران به همراهش

خبر می رسد که آیت الله خامنه ای بالاخره راه حل رفع مشکلش را یافته است و از سال آینده رشته علوم انسانی به مدارسی خاص و کم، محدود می شود! به این معنی که از 3 سال دیگر نیازی به رشته های جامعه شناسی، فلسفه، مدیریت، حقوق، روزنامه نگاری و... نخواهد بود. یا حداقل تلاش می شود به شکل اسلامی یعنی بدون محتوای اصلی و پر شده با خزعبلات حوزوی عرضه شود.
هنوز خبر علوم انسانی و انسانیت از صدرخبرها پایین نیامده که خبر "انسانی" دیگری در شبکه های اجتماعی می پیچد. "بخیه های صورت کودکی بدلیل فقر مالی شکافته می شود". آنقدر این خبر دردناک و کشنده است که دستگاه تبلیغاتی نظام یارای انکار و مقابله با آن را ندارد. به ناگاه وضعیت وارو می شود. از زمین و آسمان مسئول و مدیر فرو می ریزد و نه تنها از کودک و خانواده فقیرش دلجویی می شود که پزشک و پرستار بلافاصله دستگیر و به دخمه های قوه قضاییه سپرده می شوند برای اجرای عدالت! و ما همچنان نمی دانیم خوشحال باشیم از این واکنش یا ناراحت. اما یک چیز مسلم است و آن فشار افکار عمومی است که آزادانه در فضای مجازی گردش می کند و مسئولین را به پاسخگویی -هرچند جاهلانه- وا می دارد.

روز دانشجو باز هم به شکل حکومتی و دولتی برگزار می شود و چند ساعتی دانشجویان پایتخت فرصت می یابند که "آزادانه" صحبت کنند و البته جناب روحانی هم از فرصت استفاده کرده و علاوه بر سخنرانی در دفاع از دولت خود به آزادی بیان یک روزه روز دانشجو می بالد! بدون آنکه جواب درخوری به سوالهای دانشجویان اعم از آزادی موسوی و کروبی، یا حضور مسئولان دولت قبل و باقی ماندن جو امنیتی در دانشگاه داده شود.

از سوی دیگر دولت روحانی لایحه "امر به معروف و نهی از منکر" در خیابانها که دولتهای پیش از وی آن را مسکوت گذاشته بودند به جریان می اندازد و تصمیم بر اجرای آن می گیرد. به علت حضور زنان در کنسرت ملی، کنسرت لغو می شود و..

همه اینها در حالی است که نرخ برابری دلار از رقم 3600 تومان گذشته و قیمت نفت ایران در بازار در حدود بشکه ای 30 دلار معامله می شود. فشار افزایش جدید نرخ ارز بازهم بر دوش مردم سنگینی می کند و در عین حال خبر می رسد که ایران نه تنها سامانه اس 300 را از روسیه تحویل خواهد گرفت که برای خرید تجهیزات نظامی دیگر از روسیه بعد از برداشته شدن تحریم ها در حال بررسی گزینه هاست.

جنگ لفظی و تبلیغاتی مسئولان نظام با همسایگان و سایر ممل دنیا بجز روسیه در جریان است و بر روی زمین همچنان تلفات نیروهای مستشاری ایران در سوریه به ایران بازگردانده می شوند. البته بعد از ورود نظامی روسیه، ورق جنگ برگشته و به سختی و بسیار کند ائتلاف ارتش اسد، حزب الله لبنان، سپاه قدس ایران و ارتش روسیه توانسته اند پیشروی هایی داشته باشند. اما این پیشروی ها مزیتی برای ایران ایجاد نکرده چرا که به همان میزان از وزن ایران در ائتلاف کاسته است.

تمامی موارد بالا نمونه هایی بود از آموزش، اجتماع (اخلاقیات)، دولت و اقتصاد که همه شاخص هایی بسیار نزولی را ترسیم می کنند. چشم انداز امروز حداقل تا پایان دولت روحانی هیچ نشانه ای از بهبود در وضع مردم چه از نظر معیشتی و چه از نظر اجتماعی را نشان نمی دهد.
تقریبا راه نجاتی برای خلاصی از این وضعیت دیده نمی شود و علاوه بر تمام مشکلات دولت و داخلی، اقدامات تروریستی مسلمانان قوزی بر قوزهای "نظام اسلامی" افزوده و با اینکه عملا درگیر این اقدامات نیست، اما بدنامی ناشی از مسلمان ستیزی مردم جهان گریبانش را می گیرد.
شاید تنها راه نجات، معجزه ای باشد به اندازه تغیر رفتار دولت روحانی که دولت و مردم را از این انفعال کنونی خارج کند و بتواند با پس زدن متحجرین داخلی و خواسته های رهبر، بعد از باز شدن قریب الوقوع قفل تحریم ها هوایی تازه به درون مملکت بدمد. که هم خودش بتواند از مزایای اقتصادی آن استفاده کند و هم مردم احساس راحتی بیشتری داشته باشند.

پی نوشت:
1- واکنش ها به عملکرد سیستم پزشکی ایران بسیار شدید بود و طبعا واکنش مسئولین هم شدیدتر! متاسفانه بدلیل نبود فضای شفاف و مستقل اطلاع رسانی، حقیقت ماجرا در دسترس نیست و دستگیر شدگان نه بدلیل جرمشان که بخاطر خاموش کردن موج بوجود آمده در بیدادگاه های قوه قضاییه محکوم می شوند.