اتهام آمریکا نتیجه سیاست های غلط ایران

بیش از دو سال پیش دولت ایران سه نفر آمریکایی را در مرز با عراق دستگیر کرد. جزییات برای ما -مردم- کاملا مشخص نیست. که آیا به ادعای رسانه های آمریکایی این سه نفر در خاک عراق دستگیر شده اند یا چند متری این طرف تر در خاک ایران بوده اند؟
از همان ابتدا نیز اتهام جاسوسی به این سه نفر زده شد، که بنا به عقل سلیم قطعا این افراد "نیت جاسوسی" داشته اند وگرنه در مرز ایران و عراق که اطلاعات حساس جهت جاسوسی در میان کوه ها وجود ندارد!
تا اینجا داستان عجیب نیست در آن زمان نیز عده ای عنوان کردند که این افراد جهت مبادله با زندانیان ایرانی در آمریکا دستگیر شده اند. اما بعد از دوسال اتفاقات و عدم موافقت آمریکا با تبادل زندانیان، و فراز و نشیب درخواست های عفو از سوی افراد سرشناس جهانی، ابتدا تنها زندانی زن و بعد از آن دو زندانی مرد دیگر، به حکم رافت اسلامی! و دریافت وثیقه از دولت عمان -بخوانید باج، زیرا بدیهی است که این افراد دیگر به ایران بازنمیگردند- به عنوان میانجی آزاد شدند (اتفاقا دیروز نیز وزیر امور خارجه آمریکا از سلطان عمان تشکر کرد.)

حال بعد از پایان یافتن این غائله، دولت آمریکا اتهام نسبتا مشابهی را به دو ایرانی ساکن آمریکا و حکومت ایران وارد می کند که این دو نفر قصد بمب گذاری و ترور سفیر عربستان را داشته اند.
باز هم اطلاعات از این ماجرا جهت قضاوت ما کافی نیست و مشخص نیست که آیا واقعا همچنین قصدی وجود داشته یا خیر. البته نظرات بسیار متفاوت است که همگی مبتنی بر حدس و گمان و همذات پنداری ها می باشد.(بجز اعلام رسمی اتهام، سندی ارائه نشده است.)

جدای از صحت این اتهامات، بررسی وضعیت حوادث پس از این دو اتفاق تقریبا مشابه، دارای نکات قابل تاملی است:

1- دستگیری شهروندان دو کشور بنا به اتهامات مشابه بوده است، "بنا به کاری که انجام نشده". اما سیستمِ هوشمند، نیت افراد را تشخیص داده است!

2- جالب آنکه، سیستم قضایی ایران این افراد را به 8 سال زندان محکوم میکند و علیرغم تاکید های حتی چند روز پیش وزیر اطلاعات بر جاسوس بودن آنان، همزمان با سفر احمدی نژاد به آمریکا آنها آزاد می شوند.

3- وارد کردن این اتهامات سنگین و سپس برخورد اینگونه با مجرمین، بیش از آنکه تاثیری در سیاست خارجی داشته باشد نشان دهنده بی کفایتی، سردرگمی و برخورد سلیقه ای در سیستم قضایی و حتی نهاد های امنیتی و اطلاعاتی ایران دارد.
آشفتگی تصمیم سازان حکومت و سیاسی کاری در سیستم قضا و امنیت -مانند دیگر ارگان های حکومت- باعث از بین رفتن اعتبار حکومت ایران در داخل و خارج شده است.(بیش از پیش)
بطور مسلم حتی اگر فرض کنیم که اتهامات وارده به ایرانیان در آمریکا جعلی باشد، اگر سیستم قضایی در آن کشور حکمی بر محکومیت آنان صادر کند دیگر در ازای چند صدهزار دلار پول یا خواهش و تمنا کسی را آزاد نخواد کرد.

4- نکته دیگر آنکه حال آمریکا با این حرکت و ایراد این اتهام دست خود را برای فشارهای سیاسی بر ایران بازتر می کند و مزایای سیاسی این اقدام جهت تحت فشار قرار دادن ایران بسیار است، حال آنکه سیستم دیپلماسی ایران نتوانست هیچ امتیازی از دستگیری آمریکاییان محکوم بگیرد و تنها آبروی سیستم اطلاعات و امنیت و قضای ایران را به حراج گذاشت!

5- گرچه برنامه دستگیری آمریکای ها در مرز بدون پیش بینی قبلی بود اما حکومت ایران این فرصت را داشت که در این مدت، از این نمد کلاهی برای خود بسازد که فرصت برای حکومت تبدیل به تهدید شد و بعد از مشخص شدن عدم کارایی سناریوی مبادله زندانیان با آمریکا آنها آزاد شدند. اما در مقابل آمریکا با اعلام خبر "نیت ترور"، بطور هوشمندانه متحد استراتژیک خود -عربستان- را در اردوی خود فعال نگه می دارد تا شاید اگر در برنامه تحریم نفت یا حمله نظامی به ایران نیاز به پر کردن جای خالی نفت ایران وجود داشت. عربستان با کمال میل با افزایش تولید نفت، در حفظ ثبات قیمت انرژی در جهان بکوشد.

6- به این نکته نیز باید توجه کرد که برخلاف آمریکا که در آن میلیونها ایرانی زندگی می کنند در ایران تعداد انگشت شماری تبعه آمریکا وجود دارند که معمولا به هدف توریستی و نه اقامت در ایران حضور دارند. و در نهایت تبعات اینگونه اقدامات خصمانه بیش از آنکه گریبان گیر اتباع آمریکا شود، مستقیما اتباع ایرانی -مقیم آمریکا- را هدف قرار می دهد.

در کل می توان گفت برخلاف دستگیری و محکومیت اتباع آمریکایی در ایران که هیچ منفعتی برای حکومت در بر نداشت، اتهام ترور سفیر عربستان در آمریکا بسیار برای آن کشور منفعت داشته باشد. و دستگاه دیپلماسی خارجی آنها بتواند از این موضوع علیه حکومت ایران استفاده موثری بکند. علی الخصوص در اجماع جهانی و همراه نمودن چین و روسیه جهت تحریم های بیشتر علیه ایران.


امروزه، مجموعه ای از این اشتباهات سیاسی و تصمیم گیری های غلط، تمامی ارکان حکومت را در برگرفته که پایان آن را نوید می دهد. ناتوانی در تصمیم گیری هیئت حاکمه ایران مشهود است. بدلیل وجود بحران های بسیار، ابتکار عمل از دست تصمیم گیرندگان حکومت خارج شده و ایشان تنها توانایی واکنش به بحران های موجود را دارند.

بحران هایی مانند مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم، فساد عظیم در سیستم های دولتی، دوگانگی و تشتت آرای حکومتیان، همراه با مشکلات منطقه ای و جهانی مانند تحریم های روز افزون و تغییر نقشه سیاسی منطقه و همزمانی با خروج افراد متفکر و موثر در حکومت،  باعث شده که  جمهوری اسلامی مانند ماشینی خارج از کنترل به چپ و راست بپیچد، تا نهایتا از جاده خارج شده یا تصادف کند.

در اینجا نباید سر منشا این بحران ها که همان بحران مشروعیت است را نادیده گرفت، نقطه آغاز را می توان همان تلنگری دانست که مردم بعد از تقلب در انتخابات سال 88 به جام جمهوری اسلامی زندند و جامِ همچنان لغزان بر پایه خود در حال چرخش است. و همگان نظاره گر لحظه سقوط آن.

پی نوشت1:
جاسوسی تعریف مشخص و مدونی دارد که به فعلی گفته می شود که در آن اطلاعات محرمانه را عامدا افشا شود. عین متن ماده 501 قانون مجازات اسلامی:
هركس نقشه‌ها یا اسرار یا اسناد و تصمیمات راجع به سیاست داخلی یا خارجی كشور را عالما، عامدا در اختیار افرادی كه صلاحیت دسترسی به آنها را ندارند قرار دهد یا از مفاد آن مطلع كند به نحوی كه متضمن نوعی جاسوسی باشد، نظر به كیفیات و مراتب جرم به یك تا ۱۰ سال حبس محكوم می‌شود.
بدیهی است که جاسوس، اسناد یا اطلاعات محرمانه را افشا می کند.
باید توجه داشت که اطلاعات محرمانه خود تابع قوانین و ضوابط خاصی هستند و هر اطلاعاتی محرمانه محسوب نمی شود.  به صرف همراه داشتن دوربین یا تجهیزات مدرن، نمیتوان کسی را به جاسوسی متهم کرد.

پی نوشت2:
پس از اتمام ماجرا و گرفتن پول وثیقه، وکیل آمریکاییان آزاد شده -آقای مسعود شفیعی- چند ساعتی بازداشت شده و تاکنون ممنوع الخروج است.(+)

یک لحظه تفکر، تلنگر

در حال وبگردی و خواندن کامنت های مطلبی بودم که به طنز خصوصیاتی برای امام نقی قایل شده بود. مبحث جالبی بود میان افرادی که مخالف شوخی با امام نقی بودند و موافقان این نوع طنز. البته بجز فحاشی های مرسومِ وبلاگی، کامنت ها بتدریج وارد سطوح بالاتر فلسفی و اعتقادی شده بودند و من گرم خواندن آنها بودم که فارغ از اعتقاداتشان، از طرز دفاع از عقیده شان مطلع شوم، زیرا به اعتقاد من دلیل دفاع از یک عقیده از خود آن عقیده مهم تر است. به عبارت دیگر چندان مهم نیست که به چیزی اعتقاد دارید، مهم آن است که چرا به آن اعتقاد دارید. و به نظر من این چرایی از خود عقیده مهم تر است.

در لابلای کامنت ها به کامنتی برخوردم که با زبانی خودمانی، محترمانه و بنا به تجربه شخصی، اعتقاد راسخ خود را کوتاه و شفاف بیان می کند، به نظرم رسید حداقل برای حفظ در خاطره فراموشکارم و البته دیدن سایرین آن را در اینجا قرار دهم.

کامنت، دارای استدلالی شخصی اما بسیار موجز و عمیق است که از اهمیت عقل در مقابل خرافه، بسادگی و درستی دفاع می کند. 

شخصی به نام مستعار Smach می گوید:
"هر کس به هر روشی که مایل باشد می تواند خدای خود را بپرستد و یا نپرستد اعتقاد داشتن ونداشتن به دین کاملآ شخصی است این اولین شرط دمکراسی میباشد ما همه ایرانی هستیم درست نیست به خاطر عربهایی که 1400 سال پیش به ما حمله کردن به جون هم دیگه بیوفتیم هر کس خودش حقیقت را باید لمس کند من وقتی رفتم دانشگاه همیشه قبل از امتحان سوره حمد رو میخوندم ولی وقتی ترم اول مشروط شدم دیدم به جای سوره حمد بهتره از اول ترم درسمو بخونم وکلاسها رو نپیچونم من همیشه وقتی میرفتم دانشگاه مادرم منو از زیر قرآن رد میکرد ولی تو جاده رشت به خاطر تند رفتن راننده رفتیم زیر کامیون و استخون فمورم از رونم زد بیرون تازه قبلش 500 تومن هم صدقه داده بودم تا 70 تا بلا ازم دور شه که فکر کنم رفتن زیر volvo b12 شامل قرارداد نمیشده از اون موقع بود که حس کردم هیچ نیرویی وظیفه مراقبت و کمک کردن به ما رو نداره اون نیرویی که بتونه جلوی رفتن من زیر کامیون رو بگیره احتیاجی به 500 تومن صدقه من نداره اگه به خاطر سوره حمد خوندن من قبل از امتحان بخاد کاری کنه که من اون واحد رو پاس کنم پس عدالت چی میشه ما عضو دوست داشتنی به نام مغز داریم تا مسا یل رو آنالیز کنیم."
 آدرس بحث

 و البته از اینکه حتی در بحث های سطحی وبلاگی، رگه هایی از این سطح از سواد، فرهنگ، عقل و استدلال را می بینم در پوست خودم نمی گنجم زیرا می دانم که مشت نمونه خروار است و این افراد در دنیای واقعی نیز زندگی می کنند که خوشبختانه روز به روز به تعدادشان افزوده می شود.
کسانی که به داشتن مغز خود افتخار می کنند.

چرا روسیه سریعا موضع خود را عوض کرد؟

شنیدن خبر "درخواست مدودف از بشار اسد مبنی بر اجرای اصلاحات وعده داده به مردم سوریه یا کناره گیری او" البته سه روز بعد از وتوی قطعنامه تحریم سوریه توسط این کشور، مرا یاد تکرار همین اتفاق در 2 سال پیش انداخت.
در آن زمان نیز (کمی بعد از وقوع انتخابات) بعد از اظهار نظر مقامات روسیه در برسمیت شناختن محمود احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور منتخب و اعلام حمایت ضمنی از دولت، مردم ایران در تظاهرات های خیابانی شروع به سردادن شعارهایی علیه روسیه* کردند.
طولی نکشید که دستگاه دیپلماسی روسیه موضع خود را در قبال حکومت ایران و دولت احمدی نژاد تعدیل کرد. تا همه تخم مرغ هایش را در سبد حکومت جمهوری اسلامی نگذاشته باشد.

حال امروز نیز بعد از واکنش مردم و اپوزیسیون سوریه که با آتش زدن پرچم روسیه و شعارهای علیه آن کشور نمایان شده، بازهم روسیه سخن خود را برگردانده تا همچنان وجهه خود را در میان مردم سوریه از دست ندهد. البته این بار این تغییر موضع بسیار سریع تر و جدی تر است. آن هم از زبان شخص اول حکومت روسیه و بسیار تندتر از متن قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل!

این تغییر موضع های سریع روسیه نشان دهنده حساسیت این کشور نسبت شکل گیری جبهه منفی علیه آن توسط مردم کشورهای دیگر است، شاید بتوان گفت درسی است که از ابرقدرت رقیب آمریکا آموخته است که -برخلاف آمریکا- نسبت به احساسات ضد روسی در کشورهای دیگر حساس باشد و بلافاصله واکنش نشان دهد و اجازه شکل گیری این موج منفی ندهد. حتی اگر در تقابل با سیاست های خارجی آن کشور باشد حداقل ظاهر را حفظ نماید و جبهه ایجاد شده را بشکند.

موضوعی که آمریکا حدود نیم قرن است با آن دست و پنجه نرم می کند و بعد از این مدت سیاست مداران آمریکایی به اهمیت آن پی برده اند و سعی در از بین بردن آن، حداقل در میان مردمان مسلمان منطقه خاورمیانه دارند. اتفاقی که اگر محال نباشد، تنها با دقت دیپلماسی زیاد و صرف زمانی طولانی رخ می دهد.

در این میان به نظر می رسد چین سیاست خارجی خود را تنها بر اساس اقتصاد و منافع مادی کوتاه مدت بنا کرده است و با توجه به قدرت بلامنازع "تولید ارزان"، خود را نیازمند اتخاذ سیاست های حقوق بشری نمی داند.

پاورقی:
*گسترده ترین شعارهای علیه روسیه بطور خاص بعد از نماز جمعه 26 تیر 88 به امامت هاشمی رفسنجانی داده شد و توده "چند صد هزار نفری مردم" در پاسخ به شعارهای حکومتی "مرگ بر آمریکا" و "مرگ بر انگلیس" شعارگو، شعار "مرگ بر روسیه" را سر دادند.

اعدام کشیش ایرانی

خبر ساده و کوتاه است.
فردی ایرانی که سابقا مسلمان بوده یا بهتر بگویم "مسلمان زاده" بوده دین خود را عوض کرده و مسیحی شده و بنا به اعتقاد خود برای این مسلک جدیدش هم فعالیت داشته است.
اگر به دوره های زندان و انفرادی و بیمارستان روانی و ... او اشاره ای نکنیم، وضعیت حکم اعدام وی کاملا قابل توجه و تامل است.

صحبتی برای گفتن باقی نمی ماند. تنها باید نظاره گر عقب افتاده ترین دستگاه قضای جهان و مرتجع ترین افکار ماقبل از قرون وسطا و تمدن بشری بود. و از اینکه یک ایرانی یا حتی فارسی زبانیم خجالت بکشیم.

درعمل هم به نظر نمی رسد که دینی که برپایه مرگ دگر اندیشان خودی بنا شده باشد بتواند دوام یابد.


"دیروز مسیح، امروز کشیش"
از نیک آهنگ کوثر