اوج گیری کرونا در آستانه تدارک برای مذاکره با امریکا

ازدحام در متروی تهران

 1. همه گیری کرونا از شهریورماه تاکنون روزبروز بیشتر شده است و حتی در گزارش -بخشی از حقیقت- رسمی هم به رکوردهایی رسیده که تاکنون سابقه نداشته
ردگیری علت گستردگی بیماری سخت نیست. شهریور مترادف با عزاداری های محرم، آغاز سال تحصیلی و کنکور بود که هرسه با نظر مثبت حاکمیت اجرا شد و فاجعه امروز را ایجاد کرد. حتی آزادی سفر، کسب و کار و عبور و مرور در وسایل حمل و نقل عمومی مالامال از جمعیت و بدون محدودیت تعداد

بجز آنکه از ابتدا شرکت های هواپیمایی متعلق به سپاه با منفعت طلبی و نادانی تلاش کردند جای خالی ایرلاین های خارجی که دیگر به منطقه آلوده ووهان چین خدمات رسانی نمیکردند را پر کنند. و زمینه انتقال ویروس مرگبار را فراهم کردند و همینطور نادانی و جهل آیت الله خامنه ای و هیئت حاکمه که باعث شد در همان ابتدا نه فقط وجود بیماری را منکر شوند که آن را توطئه بیگانگان و "دشمن" برای ترساندن و تحت تاثیر قرار دادن انتخابات فرمایشی و راهپیمایی بهمن بدانند.

پول پرستی، حماقت و توهم اولیه نظام ممکن است چندان عجیب بنظر نرسد گرچه بجای خود قابل بحث و پیگیریست. اما بی عملی در مقابله با بیماری و تصمیم به برگزاری مراسم های جمعی ماهها بعد از شناسایی خطر در حالی که هرکس می داند بهیچ عنوان قابل مراعات بهداشتی نیست عملی از روی عمد و در جهت اهداف ایدئولوژیک و سیاسی است.

هرکشوری با حداقل از وطن دوستی و منطق با توجه به نقاط قوت خود به جنگ همه گیری کرونا رفت، در چین دولت با توجه نفوذ اطلاعاتی، دیکتاتور مآبی و توان لجستیک و مالی، شهروندان منطقه آلوده را قرنطینه کرد. در امریکا بدلیل قدرت اقتصادی، مشوق های مالی به تعطیلی کسب و کارها و خانه نشینی مردم کمک کرد. حتی کره شمالی از مزیت انزوا و تحریم کمک گرفت و مرزها را بروی خارجی ها بست! تا مردم درامان بمانند و جلوی اپیدمی گرفته شود.

اما مزیت ایران چه هست؟ مشخص است که در این سالها دولت توان مالی برای حمایت از کسب و کارها و تعطیلی زندگی مردم ندارد. همینطور نه توان قابل توجه درمان و نه حتی توان لجستیک شناسایی بیماران نیست. اما از بعد از سال 88 و اتمام مشروعیت نظام، تمامی توجه سیدعلی خامنه ای بر گردآوری توان سرکوب و سرمایه گذاری در بخش جنگ تبلیغاتی و رسانه ای قرار گرفته.
این موارد میتوانست/ می تواند در خدمت مقابله با بیماری قرار بگیرد. یعنی هم ساختارهای منظم که برای سرکوب تدارک دیده شده اند و هم یکپارچگی تبلیغاتی و رسانه ای.
همانطور که در اندک رویدادی مثل تجمع عده ای جلوی بیمارستان پس از انتشار خبر فوت استاد شجریان بلافاصله و در چند ساعت نیروهای سرکوب و انتظامات به مردم سوگوار حمله میکنند و از طوس و مشهد تا بهشت زهرا در تهران مشمول سختگیری و منع عبور و مرور و مراقبت صورت می گیرد، میتوان از این توان سریع سرکوب و مراقبت جمعیت برای پیشگیری بیماری استفاده کرد.

در بخش تبلیغاتی وضع بهتر نیست، علیرغم تبلیغات اولیه سپاه و همین چماقداران در فراهم کردن یک شبه هزاران تخت بیمارستانی و آبپاشی و ضدعفونی معابر! و حتی دستیابی یک شبه بومی به دستگاه ویروس یاب! و بیرون ریختن تمامی درمانها و مندرجات کتب مذهبی شیعه...، که هیچکدام در عمل هیچ کاربردی نداشت بجز سوژه طنز شدن و خنداندن مخاطبان. این بوقهای ریز و درشت تبلیغاتی که همگی همسو با نظر حاکمیت هستند میتوانست در جهت 1. آگاهی دهی و فرهنگسازی  و 2. حتی سرگرم کردن مردمی که خسته از قرنطینه هستند بکار آید.

البته ناگفته پیداست که جمهوری اسلامی سیدعلی خامنه ای نه علاقه ای به آگاهی مردم دارد و نه آنقدر احساس قدرت می کند که بتواند از ابزار سرکوب بجز در وقت نیاز (جلوگیری از تجمع و مقابله با سرنگونی) استفاده کند. چرا که قدرت سرکوب استوار بر نیروی انسانیست، خسته می شود و این خستگی خود میتواند منفذی بر اقتدار پوشالی باشد!
خود شخص آیت الله هم که بیش از 8 ماه است در چنان پستویی پنهان شده که -نمونه آن را در هیچ کشوری و رییس دولت و حکومتی نمی شود دید- شخصا ترسی از فراگیری بیماری کرونا ندارد.

2. اما هرچه گفته شد جنبه های انسانی و وظیفه حکومت در قبال ملت بود. نیمه دیگر ماجرا مزیت این بیماری برای حکومت است.
طبق ذات و منوال جمهوری اسلامی، هرگونه بحرانی نعمت است. چه جنگ باشد چه اپیدمی بیماری و مرگ مردم و چه ناآرامی منطقه ای و حتی جنگ ابرقدرت های جهان!
همانطور که کاملا آشکارشده، نظام زیرفشار تحریم و بدون نفت فروشی قادر به بقا نیست و چاره ای ندارد مگر مذاکره با امریکا بجهت برداشته شدن تحریم ها در دولت روحانی، فارغ از آنکه چه دولتی تا چند روز آینده در واشنگتن به قدرت برسد.
اما این فشارها و تحریم ها به دلایلی برقرار شده اند که جمهوری اسلامی قصدی برای برطرف کردن آنها ندارد، و لاجرم نیازمند دلیلی، خصوصا برای طرف خارجی است که بتواند تاحدی فشارها را کم کند.
یکی ازین دلیل ها می تواند بهانه های بشر دوستانه کمک به نظام برای پیشگیری و کنترل همه گیری کرونا باشد.
یعنی جمهوری اسلامی عمدا با عدم مراقبت از مردم و ایجاد گردهم آیی باعث گسترش کرونا شد تا در سیاست خارجی بهانه ای به دست حزب دموکرات (احتمالا پیروز) امریکا بدهد تا درخواست لغو یا تعلیق حداقل بخشی از تحریم ها را به کنگره این کشور بدهد. معنی دیگر "سپر انسانی".

البته این سیاست که به خون مردم ایران آغشته است راه حل دیگری هم دارد که فعالین سیاسی خارج از کشور و اپوزیسیون باید بر آن تکیه کنند. چرا که اگر نظام بتواند بطور موفق این سیاست گروگانگیری و سپر انسانی را بکار بگیرد، هیچ جنایتی برای بقای نظام کوچک نخواهد بود.
بخشی از راه حل می تواند اختصاص کمک های دارویی و درمانی به ایران باشد از محل پولهای بلوکه شده و با نظارت مستقیم و محلی پزشکان و ناظران بین اللملی و خارجی. همینطور آزاد کردن بخشی از دارایی ها به شرط اجرای سیاست های پیشگیری و به جهت اختصاص بودجه به خانواده های آسیب دیده از بیماری کرونا.

هرچه باشد نباید این سهل انگاری عمدی نظام در گستردن بیماری و کشتار مردم تبدیل به رویه ای شود که در آن صورت جان هیچ ایرانی ای در هیچ کجا در امان نخواهد بود.



پی نوشت:
1. نمایشی ترین و مسخره ترین اقدام اخیر دولت، اعلام ممنوعیت سفر بود درحالی که هواپیماها، قطارها و اتوبوسها شامل طرح نشدند و فقط منع تردد خودروهای شخصی اجرا شده. مشخص است که اراده ای برای پیشگیری وجود ندارد و سیاست "ایجاد مصیبت"، "خواندن مرثیه و عزاداری" تنها تخصص ملایان حاکم بر ایران برای حل هر مشکلی است.

توقیف محموله بنزین ایران و ضعف شدید اقتصادی

چند روز پیش وال استریت ژورنال پرده از اتفاقی بزرگ در اقتصاد تحریمی ایران برداشت. برای اولین  بار محموله بنزین ایران که بسمت ونزوئلا در حرکت بود توسط دولت امریکا توقیف شد. این خبر با انکار اولیه مقامات ایرانی همراه بود که کشتی ها ایرانی نبوده اند و خبر جعلی است و سایر تکذیبیه هایی که روش معمول دستگاه دروغ پراکنی جمهوری اسلامی است بعلاوه مسئولانش. تا اینکه دیروز دولت امریکا با ذکر جزییات و تصاویر نشان داد که 4 کشتی حامل 1.1 میلیون بشکه بنزین ایران به مقصد ونزوئلا که با روش های غیرمرسوم بارگیری در دریاها و حرکت با ردیابهای خاموش همراه بوده توقیف شده اند و به بندر هیوستون امریکا منتقل شده اند.

جالب آنکه در این توقیف هیچگونه نیروی نظامی و قهریه استفاده نشده و تنها تماس و اعلام درخواست امریکا کافی بوده که مالک تصمیم به تغییر مسیر کشتی هایش دهد!

کمدی تلخ آنجاست که کمتر از یکسال پیش نظام اسلامی به بهانه کاهش و مدیریت مصرف، قیمت بنزین را ناگهانی گران کرد و صدها جوان معترض را کشت، هزاران را مجروح و بازداشت کرد و... که همین بنزین توقبف شده را از دست ایرانی ها بگیرد تا صادر و درآمدی دلاری کسب کند. و البته همان مصرف داخلی را هم بمراتب گرانتر به مردم بفروشد. اما حال امریکا از راه رسیده و تمام آن بنزین هایی که ولی فقیه از دست مردم بیرون کشید را از دست ولی فقیه ربود بدون آنکه حتی رهبر و گردنکشانش بتوانند بروی مبارکشان بیاورند!

دولت امریکا پیشنهاد کرده که درآمد ناشی از فروش 1.1 میلیون بشکه بنزین ایران صرف جبران خسارتهای تروریسم دولتی شود. به عبارت دیگه جبران خسارت ماجراجویی ها و شیعه گستری های نظام ولایت فقیه. مردم بینوای ایران از یک طرف باید هزینه سیستم عریض و طویل نظامی و ایدئولوژیک و گروههای وابسته را بپردازند و از سوی دیگر هزینه خسارت های وارد شده به کشورهای منطقه و قربانیان

توقیف محموله بنزین دو پیام مهم دیگر را هم در خود دارد. اول آنکه نظام اسلامی به قدری تضعیف شده که حتی جرات و جسارت قبول مسئولیت و حتی اعتنا به این اقدام را ندارد که البته هر واکنشی باید با مقابله به مثل یا تهدید همراه باشد یا حداقل چند شعار و نفرین و وعده به انتقام سخت! دوم شناسایی تمامی مسیرهای دور زدن تحریمهای امریکا و پا گذاشتن به گلوی اقتصاد ولایی در مرحله میدانی و بدون ترس از هرگونه واکنشی

همانطور که در پست قبل گفتم، حزب الله لبنان بدلیل کاهش کمک های مالی جمهوری اسلامی و جنگ سوریه توان هیچگونه حرکت و ابتکار عملی ندارد. از 3 دکترین دفاعی بمب هسته ای، نیروهای نیابتی و توان موشکی.
بمب هسته ای با خرابکاری و هویج توافق از دست ولی فقیه خارج شد. تحریم نفت، جنگ سوریه و ترور قاسم سلیمانی شیرازه نیروهای مزدور وفادار به ج.ا را از هم پاشید و حمله به تاسیسات نفتی عربستان هم نشان داد توان موشکی چندان قدرت نقد شوندگی و چانه زنی ایجاد نمیکند.

امروز دولت ناامید از هرگونه درآمد خارجی چشم به سرمایه های خانگی و ذخیره های خارج از نظام بانکی ایرانیان دارد. و چون چیز جذابی برای فروش نمانده، تصمیم گرفته نفت سالهای آینده که هنوز زیرزمین است و استخراج نشده را با قیمتی بیشتر از مشتری خارجی به مردم ایران بفروشد!

دقت کنید، نفت خام! کالایی که برای هرگونه استفاده نیازمند پروسه صنعتی پالایش است. و مقدار کم یا جریان ناپیوسته آن اصلا به درد هیچ شرکت و صنعتی هم نمیخورد چه برسد افراد معمولی با توان خرید چند بشکه ازین ماده سیاه بدبوی چسبناک! مگر آنکه دولت همزمان مراکز پالایش و تصفیه نفت برای خریداران خانگی تاسیس کند که به رایگان نفت خامشان را تبدیل به فراورده های متنوع نفتی کنند! فارغ از اینکه این طرح به معنی آن است دولت بعد از روحانی دیگر هیچ عایدی از نفت استخراج شده سالهای بعد نخواهد داشت. چرا که پول نفتشان را دولت روحانی پیشاپیش گرفته و خرج کرده! حتی فکر به این مثلا ابتکار دولت هم خنده دار است چه برسد به تحقق آن.
اما بنظر می رسد روحانیان بر سادگی و فریب دادن مردم بسیار حساب باز کرده اند و تلاش می کنند تا اندک ماه های باقی مانده تا پایان سال میلادی که مترادف با تغیر احتمالی در دولت امریکاست را بدون فروپاشی اقتصاد سپری کنند

حال اینکه دولتی با این حد از استیصال و فلاکت با چه اهرم فشار و چانه زنی میتواند پای میز مذاکره بنشیند که بتواند از منافع ملت دفاع کند مشخص نیست
و همچنان منافع، زمان و ثروت مردم ایران است که تلف می شود

پی نوشت:
1- این معامله نفتی بسیار پیچیده، توسط افراد مورد اعتماد و توانای نظام انجام شده که کشف آن ضربه ای مهلک به جریان فروش غیررسمی داشته و شاید دیگر قابل جایگزینی نباشد
2- بدلیل رکود اقتصاد جهانی، قیمت نفت و فرآورده های نفتی در کمترین دهه های اخیر است و فروش غیررسمی با چنین مکانیسم پیچیده و مافیایی هزینه مازاد زیادی به فروشنده وارد می کند، به عبارت دیگر درآمد چندانی از این شکل فروش نفت و میعانات نصیب دولت نمی شود، بالعکس برای واسطه ها و کاسبان تحریم فرصت مغتنمی است برای استفاده از حماقت ملایان و دزدی منابع ایرانیان

انفجار بیروت و حساسیت به نیترات آمونیوم و حزب الله


خبر انفجار مهیب بیروت پیش از خبر بشکل کلیپ اعجاب آور ویدئویی به جهان مخابره شد. ابر انفجاری که بدلیل رطوبت هوا بصورت قارچ سفید اتمی زنده کننده اولین خاطره بشر در استفاده از بمب اتم 75 سال پیش شد. تقریبا با چند روز اختلاف مترادف با سالگرد این حادثه!

منبع این انفجار همانطور که در داستانهای خبری ذکر شده، کشتی ای بوده که سالها پیش از اقمار روسیه به سمت افریقا می رفته و بنا به حادثه ای در بندر بیروت پهلو گرفته و بنا به شکایت و بروکراسی طولانی و.. محموله دوگانه نیترات آمونیوم آن در بندر تخیله شده و ظاهرا سالها این محموله خطرناک در این بندر مانده است تا چند روز پیش که به یکباره منفجر میشود و 300هزار نفر را بی خانمان می کند بجز چند هزار نفری که مجروح و کشته شده اند.

در بادی امر ارتباطی بین حزب الله لبنان و این حادثه دیده نمی شود  و دبیرکل حزب الله هم هرگونه اطلاع یا نظارت و دخالت را رد می کند.
اما نگاهی دقیق به فعالیت های حزب الله لبنان در اروپا و آسیا نشان می دهد که تقریبا از سال 2012 انبارهایی از نیترات آمونیوم مرتبط با اعضای حزب الله لبنان در کشورهای تایلند، بلغارستان، یونان، آلمان و انگلیس کشف و این افراد به زندان محکوم شده اند. آخرین خبر قبل از انفجار بیروت، مربوط به چند ماه پیش در جنوب و غرب آلمان است که سازمان اطلاعاتی آلمان با همکاری موساد، این محموله های مواد منفجره را کشف و خنثی می کند. (جنوب و غرب المان)

البته هنوز معلوم نیست که منبع آن مواد، انبار منفجر شده در بیروت باشد، یا حتی قرار بوده که حزب الله ازین مواد منفجره در عملیاتی برنامه ریزی شده استفاده کند. اما چیزی که مشخص است این است که چند سالی است که نیترات آمونیوم به ماده منفجره مورد توجه و علاقه این گروه تبدیل شده است، احتمالا بخاطر کاربرد دوگانه و مخفی.
ویدئویی از شخص حسن نصرالله در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود که او مدعی است بمب هسته ای دارد و بمب هسته ای را با خنده چنین تعریف میکند "چند موشک از ما بعلاوه مخازن آمونیاک در حیفا!"
این ویدئو مربوط به سال 2016 است اما او بازهم تابستان گذشته با اشاره به منابع آمونیوم اسراییل چنین تهدیدی را تکرار میکند.

بنظر می رسد که انفجار عظیم بیروت از یک سو زنگ هشداری برای حزب الله لبنان و ثبت تصویری دردناک در ذهن مردم لبنان است و از سوی دیگر باعث حساس شدن افکار عمومی مردم جهان به ماده "نیترات آمونیوم" و ایجاد حساسیت روی نقل و انتقالات و ذخیره این پودر سفیدرنگ است. و ناگفته پیداست که چه کشوری می تواند پشت این آموزش و اطلاع رسانی جهانی باشد!
البته اینکه چطور این اتفاق رخ داده و عملیات اطلاعاتی یا نظامی مستقیم اسراییل بوده یا خیر شاید هیچگاه مشخص نشود. اما چیزی که مشخص است همزمانی خوب این حادثه با سالگرد بمب اتمی هیروشیما و البته ضعف شدید حزب الله لبنان در هرگونه پاسخگویی یا حتی گرفتن ابتکار عمل مشخص است.

حزب الله لبنان هم بمانند سایر ارگان های داخلی وابسته به بیت رهبری، با کاهش درآمدهای نفتی و تحریم تضعیف شده است و نه فقط حزب الله که تحریم های امریکا و کاهش کمک های مالی ایران حتی کمر اقتصاد لبنان را هم خم کرده است.
همانطور که ایران نتوانست تقریبا هیچ پاسخی در مقابل کشته شدن فرماندهان سپاه قدس توسط اسراییل در سوریه به این کشور بدهد. حزب الله لبنان هم طوری زمین گیر شده است که علیرغم تهدیدهای چند هفته پیش هنوز هیچ تحرکی نداشته است و بعید است در چنین شرایط اسفناکی هم انگیزه یا توان مقابله را داشته باشد.

بسته شدن منابع پولی آیت الله خامنه ای برخلاف ادعاهای بوقهای تبلیغاتی پروپاگاندا. بشدت بر توان نظامی و عملیاتی جمهوری اسلامی و گروههای طرفدارش در منطقه تاثیر گذاشته و دست ایران را از تاثیرگذاری بر حوادث خالی کرده. خصوصا که بخش بزرگی از این تاثیر و نفوذ بر مبنای منافع مالی شکل گرفته بوده
طی سالهای بعد از سثوط صدام و بر محور قاسم سلیمانی که مامور مخصوص و مخفی آیت الله خامنه ای در منطقه بود این یارگیری شکل گرفت و در آن زمان بخش قابل توجه درآمد نفتی خارج از بودجه های دولتی که به آیت الله خامنه ای اختصاص داشت تحت فرماندهی قاسم سلیمانی به یارگیری و تقویت گروه های وابسته به نظام ایران هزینه شد. و امروز بدون سلیمانی و پول نفت، حتی گروههای وفادار و ایدئولوژیک هم دیگر توانی برای تحرک ندارند. حتی اگر هنوز زاغه مهماتشان پر باشد

پی نوشت:
1. حزب الله لبنان در مقایسه با دولت لبنان یا حتی دولت های خارجی مثل فرانسه بسیار دیر واکنش نشان داد که نشان دهنده شوکه شدن این گروه از این اتفاق است.
2. انفجار بیروت و زمینگیر شدن حزب الله لبنان از هرگونه فعالیت نظامی یا حتی سیاسی می تواند از نشانه ها و مقدمات مذاکره ایران و امریکا باشد. که در پستی دیگر و با مشخص شدن نشانه های بیشتر به آن خواهم پرداخت.

تقلای جمهوری اسلامی در دوران همه گیری و تحریم های کشنده


1. می شود گفت تابستان گرم سال 99 سختترین فصل تاریخ جمهوری اسلامی رقم خواهد خورد. تا اینجا حوادثی پرشتاب رخ داده که هرکدام برای هر حکومت مسلط و مقتدری چالش بزرگیست، همه گیری و تعطیلات ناشی از آن برای اقتصاد های مولد و پررونق ضربه مهلکی بوده، روند مصرف و تولید جهانی کند شده و چرخ اقتصاد آرامتر از گذشته می گردد. حکومت اما اصرار دارد که احتمال خطر از جانب بیماری کمتر از رکورد بیش از پیش اقتصادیست.
طبعا انتظار صیانت از جان مردم از جمهوری اسلامی در روز عادی انتظار نابجایی بود که چه برسد به دوران تحریم و محاسبات اقتصادی غلط از آب درآمده و فروش نفتی که دیگر وجود ندارد.

2. اسراییل حملات بشدت تعیین کننده و راهبردی به تاسیسات موشکی و هسته ای نظام وارد کرد که احتمالا نه تنها دکترین دفاعی و نظامی جمهوری اسلامی را تغییر می دهد که حتی در آمال ها، آرزوها و سیاست های کلان نظام در کم کردن مساله اسراییل ستیزی هم دیده شود.
هم سایت نخجیر و هم مجموعه هسته ای نطنز هردو از سایتهای بشدت مخفی و محرمانه و با سیستم های پدافندی عظیم با نهایت تکنولوژی های دفاعی ج.ا در عمق استراتژیک و هسته مرکزی ایران هستند. که به اعتراف سازمان انرژی هسته ای این حمله به تنهایی دستیابی به قدرت غنی سازی و سلاح هسته ای را -با تخمین- دو سال عقب انداخته.

تشابه هر دو حمله، حمله به زیر ساخت و تاسیسات "ساخت" موشک/ سانتریفیوژ است. نه خود انبارهای موشکی یا سالن های سانتریفیوژی که هردو آنها هم بشدت محافظت می شود. همینطور زمان حمله که یا تلفات انسانی نداشته یا بسیار مختصر بوده. و طبعا نظام هم انگیزه ای برای تلفات احتمالی انسانی ندارد. و تقریبا در بالاترین سطح ممکن برای اسراییل -به عنوان دولت مستقر- مسئولیت این حملات پذیرفته شده!
همانطور که ناامید کردن سیدعلی خامنه ای در دستیابی به سلاح هسته ای و چنین رویایی منجر به تغییر سیاست از "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" به "نرمش قهرمانانه"، تعطیلی بساط هسته ای و برجام شد. این ناامیدی توام با ترس از حملات بیشتر و تخریب آنچه تاکنون انباشته شده، احتمالا به مذاکره و پذیرش دیگری منجر خواهد شد.

3. مذاکره با چین و عقد قرارداد همکاری 25 ساله برخلاف هیاهوهای برپا شده بیشتر از اینکه ارزش استراتژیک یا حتی اقتصادی داشته باشد. در بهترین حالت از سوی چین بدست آوردن اهرمی جهت فشار بر انگلیس و امریکا در رها کردن حاکمیت و معترضان هنگ کنگی است و از سوی جمهوری اسلامی،  فیگوری در زمان مذاکره با امریکاست که نشان بدهند هنوز چند سانتیمتری تا زمین سقوط فاصله دارند و با دستان کاملا خالی مذاکره نمی کنند.
محتوای قرارداد هرچه باشد، اجرایش نه از اندک پروژه های نفت و گاز عسلویه سختتر است نه از خرید خام نفت ایران بجهت کمک استراتژیک چین به ملاهای تهران. کاملا مشخص است که این قرارداد مگر در حدود الحاق فلات ایران به حزب خلق چین باشد! هیچ رغبتی را در چین برنخواهد انگیخت که بازهم نه دنیای امروز چنین چیزی را می پذیرد نه کمکی به بقای نظام می کند.
بجز جنبه شعاری و حواس پرت کن این خبر و سایر خبرهای داخلی ایران که صرفا رسانه های حکومتی را تبدیل به "حواس مردم پرت کن" کرده است. هیچ ارزش دیگری بر چنین قرار داد فرضی متصور نیست. و صرفا سلامی به پایان جمهوری اسلامی به شکل فعلی خواهد بود.

4. کاهش مستمر ارزش ریال وضع اقتصاد و معیشت مردم را دیگر حتی از مرحله تراژدی عبور داده... دیگر رسما دهک پایینی جامعه ایران که تخمین 20 میلیونی از تعداد آنها زده می شود عملا بدون کمک های دولتی قادر به ادامه حیات نیستند. و طبقه متوسط و متوسط بالا همراه با گسترش بیماری تلاش می کند که همچنان وضعیت شکننده اش را حفظ کند و چشم به گشایش نه چندان دوری داشته باشد و دعا کند که اتفاقی -تا قبل از انتخابات امریکا- گره از زندگی اش باز کند.

بنظر میرسه که دولت روحانی عامدانه از تزریق دلار به بازار خودداری میکند احتمالا برای زیر فشار گذاشتن رهبر و گرفتن مجوز مذاکره و یا اینکه حقیقتا دلارهایی که تا به امروز ذخیره شده بدون هیچ گونه سروصدایی از ایران خارج و هزینه اقدامات جنگجویانه گروههای طرفدار نظام شده است. باید در نظر گرفت که حدود یک سوم از درآمد نفتی خارج از محاسبات رسمی و دولتی و در اختیار رهبر و جهت هزینه های خارجی -سپاه قدس- و با هدف شیعه گستری و ایدئولوژیک است (این بجز ارقام مصوب و رسمی نهادهای تبلیغاتی و مذهبی و ردیف های بودجه است).


5. متن زیر بن بست جمهوری اسلامی و نتیجه 30 سال زمامداری آیت الله خامنه ای را به زیبایی توصیف میکند:

وضعیتی در بازی شطرنج وجود دارد که بازیکن شطرنج‌ نه کیش است نه مات و نه پات
حق حرکت دارد اما آرزو میکرد ایکاش اين حرکت هم نداشت حق حرکات بسیار دارد اما فایده‌ای ندارد چون با هرحرکتی، توسط حرکت بعدی حریف مات می‌شود به این حالت اصطلاحا "زوگ زوانگ"گفته می‌شود
جمهوری‌اسلامی پس از چهل‌سال امروز به وضعیتی در صحنه شطرنج سیاست بین‌الملل رسیده، که نه کیش است نه مات شده و نه در شرایط پات قرار دارد
نخست آنکه آچمز است آچمز در برجام نافرجام و بی‌سرانجام یعنی در برجام حضور دارد اما عملاً هیچ حرکتی صورت نمی‌گیرد وهیچ سودی از آن نمی‌برد بی‌حرکت است اما حق حرکت دارد می‌تواند این وضعیت را ادامه دهد یا از آن خارج شود ولی نتیجه هردو انتخاب برایش "هیچ" است
می‌تواند FATF را تصویب کند و به شبکه بین‌المللی حساب و کتاب‌های پولی شسته و رفته بپیوندد و دروازه پولشویی را ببندد اما مع‌الاسف مبتلا به مصیبت‌های دیگر می‌شود
می‌تواند درهمین حالتی که الان قرار دارد بماند ونابودی واضمحلال کشور ومردم را با چشم باز وبا توسل به سرکوب نظاره کند و یا لاجرم دست به حرکتی بزند
نمی‌تواند حرکت هم نکند چون در داخل بشدت تحت‌فشار است اقتصادش فروپاشیده است و در آستانه فروپاشی محتوم اجتماعی‌ست که فاجعه‌آمیزترین نوع از فروپاشی‌‌هاست
دارد آن تتمه مشروعیت‌اش را هم ازدست می‌دهد و هرلحظه امکان دارد باشورش کور گرسنگان مواجه شود
می‌تواند دست به یک حرکت انتحاری بزند مانند خروج ازبرجام و دوباره فعالیت هسته‌ای‌اش را از سربگیرد یا یک موشک شلیک کند بطرف اسراییل
اما با کدام پشتوانه؟با کدام اقتصاد؟
با این وضعیت فروش نفت یعنی نفت دربرابر غذا و دارو و در شرایط بغرنج و رنج‌آور اقتصاد داخلی، که هر روز مردم گرسنه‌تر ومتلاشی‌تر از پیش می‌شوند
نظام در بررسی وتصویب لایحه بودجه سال آینده کشور دچار سرگیجه شده است
گیج می‌زند هرچند گاهی دچار توهم است چون نمی‌داند اصلاً آیا سال آینده می‌تواند نفتی صادر کند یا نه
به چه مقدار و چگونه؟
به کدام کشور متقاضی؟
آیا اساساً مشتری‌ای برایش مانده؟
با توجه به سفر مشکوک اخیر محمدبن‌سلمان ولیعهد عربستان به سه کشور پاکستان، هند و چین که عمده خریداران نفت ایرانند و تازه به چه قیمتی و اصلا چگونه پول آنرا دریافت کند
با این فشار سهمگین تحریمی از سوی ایالات متحده واینکه اساساً با این رشد تورمی افسارگسیخته و کمبودها
از آنسو با نارسایی‌ها و اعتراضات جسته و گریخته داخلی چه کند
اینکه طی مدت یکسال گذشته چه در تورم نقطه‌به‌نقطه چه درتورم سالانه ارزش پول ملی بیش ازدویست‌درصد کاسته شده چگونه می‌تواند حقوق کارمندان را افزایش دهد
اگر هم بخواهد افزایش دهد از کدام منبع یا منابع
مشکل نظام جمهوری اسلامی(سوای فساد فراگیر که اكثر بنگاه‌ها و نهادهای مالی و اداری کشور را در برگرفته)از آنجایی آغاز شد که سیاست استراتژیک خود را برخلاف همه کشورهای دنیا
بجای آرایش بر مبنای منافع‌ملی، بر مبنای سست منافع ایدئولوژیک خود تبیین و تعیین کرده است
حساب وکتاب جمهوری‌اسلامی در مواجهه با جهان خارج نیز نه هیچگاه براساس منافع‌ملی وسنجش سود وزیان آنی مصالح کشور ورفاه مردم کشورش بود نه براساس مشی آینده‌نگرانه بلکه همواره آن بوده که در رابطه با فلان کشور آیا می‌تواند به گسترش منافع ایدئولوژیک خود دست یابد یا خیر
که ابداً برای او مهم نیست نفع ملی ومالی می‌برد یا نه
واگرنه کیست که نداند فی‌المثل رابطه با دیکتاتوری بدنام به نام بشار اسد و ایضاً با این سوریه لت و‌پارشده تنها موجب زیان ملی درخطر افتادن منافع‌ استراتژیک و زوال اقتصاد کشور ودر نهایت منجر به تلاشی بنیان حکومت خویش می‌شود
که هم‌اینک در آستانه آن قرار گرفته است
اینکه دل بسته است به حمایت دواختاپوس وراهزن بین‌المللی روسیه وچین
این دو کشور برخلاف تصور ما تمام گردونه ومدار سیاست خارجی‌شان علی‌رغم حاکمیت نظام کمونیستی سوسیالیستی همواره غایت انتفاع ملی وتامین منافع‌ کشورشان بوده و اولویت نخست تدابیر سیاسی‌شان بهره کشی از کشورهای بحران زده باحداکثر توان است و اگرگاهی درسطوح کلان بین‌المللی دست به جنبش‌هایی می‌زنند نه با هدف حمایت ازسیاست ما بلکه با هدف ایجاد توازن قوا وحفظ هژمونیک قدرت وصیانت از بازار تجاری خود وتامین آن دربرابر توان بالای اقتدار آمریکا و اروپاست
گری کاسپاروف اسطوره شطرنج جهان معتقد است زوگ زوانگ وحشتناک‌ترین وضعیت دربازی تماماً فکری شطرنج است که یک بازیکن ناشی یا ابله در نهایت بدسلیقگی می‌تواند خودش را در آن وضعیت غیرقابل بازگشت گرفتار کند این وضعیت مرگبار از هر صد هزار دفعه تنها یک بار اتفاق می‌افتد و از دردناک‌ترین انواع خودکشی‌های شطرنجی ا‌ست..!!
پی نوشت:
1. تصویر بالا، بهترین توصیف مجلس دوره یازدهم، مجلسی که در گوشه اتاق رهبر گوش به فرمان اجرای دستورات اوست!

فرصتی به نام "کرونا" برای جمهوری اسلامی

1. کم رونق ترین انتخابات جمهوری اسلامی در زیر هراس از اپیدمی ویروس کرونا پنهان شده. بنظر می رسد این بار مهندسی انتخابات به شیوه بدیعی انجام شده است: پنهان کردن شکست رهبر ایران!
خبررسانی جمهوری اسلامی در رابطه با ویروس کرونا همزمان با انتخابات به شکلی انجام شد که تمرکز و فرصت فضای مجازی برای شایعات و موضوعات مربوط به اپیدمی بیماری و نگرانی ها و پیشگیری ها و... استفاده شود.
بجز چند تیتر خبری، کمتر توجهی به این شکست تاریخی جمهوری اسلامی بعد از 30 سال رهبری آیت الله خامنه ای و شعارها و دستاوردها معطوف نشد.
حتی عدد 42.5 درصد اعلام شده از سوی اپوزیسیون به عنوان حقیقت پذیرفته شد و هیچ چالشی برسر اینکه از کجا معلوم که چنین عددی از مشارکت صحت داشته باشد مطرح نیست. شاید برای مخالفان جمهوری اسلامی همین که آخرین انتخابات کمترین مشارکت تاریخ را داشته کافی باشد اما اعتماد به حکومتی چنین دروغ پراکن در اعلام نتیجه صحیح مشارکت که چشم و چراغ رهبر و کل نظام جمهوری اسلامی است ساده انگاریست.
بگذریم از اینکه اساسا مشروعیت و بقای نظام در گروی همین آمارها و اعداد است و با همه وجود تلاش می کند از کاه کوه بسازد برای بزرگ جلوه دادن اقلیت حاکم.

همانطور که در پست پیشین گفتم، از سوی حکومت کم رونق بودن انتخابات چندان بد نیست. چرا که اولا هزینه تشویق "مردم ناراضی" به مشارکت بسیار بالا رفته، ثانیا پژواک جمعی از مجیزگویان رهبر در برهه سیاسی کنونی (مذاکره با امریکا)، کاراتر از حضور پرشکوه فرضی با نمایندگانی زاویه دار با خط مشی نظام (رهبر) است. فارغ از هزینه های این مشارکت.
خصوصا که مشخص شده کچلی مشارکت مردم، بخوبی با خبرهای کرونایی پوشش داده می شود و مشی آیت الله خامنه ای این است که بدترین شکست و خفت را هم -با جان و دل- پذیراست بشرطی که "کش" داده نشود! و توجه افکار عمومی را بر نیانگیزد، که ظاهرا پروپاگاندای حکومت در این مورد خیلی خوب عمل کرده است.

شاید از این زاویه حتی هجوم ایرلاین های سپاه به خدمت رسانی به مردم چین را هم بشود توجیه کرد. در زمانی که تمامی ایرلاین های جهانی با حساسیت و وسواس گسترش ویروس جدید الانتشار چینی را دنبال و پروازها را لغو یا کم می کردند.
سیاستگذاران در نظام و سپاه در این آشفته بازار هم اندک سودی بجیب زدند، هم ژست نوعدوستی گرفتند و هم به کشور حامی، جان نثاری نشان دادند و هم انتخابات کم فروغ را به شیوه ای جدید -و پنهان- مهندسی کردند.
در مقابل اینهمه سود تنها هزینه سلامت عمومی و جان ایرانیان است که آن هم هزاران، فدای یک روز بقای بیشتر امام خامنه ای، باکی نیست!

2. نه تنها شکست انتخابات مجلس، که باقی ماندن ایران در لیست سیاه FATF هم در این زمان پشت نگرانی کرونا قرار گرفت و عواقب اقتصادی ناشی از آن که تیرخلاص نظام بانکی و مکمل تحریمهاست هم مورد توجه نبود.
گرچه بازار به این خبر واکنش نشان داد و قیمت ارزها و طلا و اجناس یکشبه جهش داشت، اما طبعا افزایش چند درصدی قیمت خودرو یا سایر کالاها در مقابل افزایش چند صد درصدی و نایابی ماسک و لوازم بهداشتی اولیه روزمره و حیاتی دیده نمی شود.

پتانسیل مثبت کرونا برای جمهوری اسلامی بیش از چیزی است که تصور می شد. شاید اگر انتخابات ریاست جمهوری امریکا برگزار شده بود بلافاصله نمایندگان آیت الله خامنه ای برای مذاکره اعزام شده بودند.
اما هنوز آیت الله کورسوی امیدی دارد که از آسمان به کمکش می آیند و شاید نیازی نباشد که با ترامپ "قمارباز" سردارکش مذاکره کند!


پی نوشت:
1. این پست بسیار سیاسی شد! چرا که به اندازه کافی حرف و شایعه کرونایی در فضای مجازی پراکنده شده و تقریبا فضای اجتماعی که در این ایام بتدریج رو به تعطیلی آخر سال می رود بحق نگران سلامتی عمومی با محوریت ویروس کرونا است. 
2. تکراری و شاید بدیهی است که ورود و اپیدمی ویروس کرونا در کشوری منزوی مثل ایران امروز تنها و تنها ناشی از مدیریت غلط، دولت بی توجه به جان شهروندان، نظام دروغپرداز و بسته بودن فضای اطلاع رسانی و آزادی بنگاه های خرافه پردازی است، که همگی به عمد توسط نظام جمهوری اسلامی بر مردم ایران تحمیل می شود.
3. مهم و جهت یادآوری، لطفا بعد از خواندن و ثبت نظر دستتان را بشویید!

از پرتاب موشک تا رد صلاحیت انتخابات، جمهوری اسلامی برای مذاکره آماده می شود

1.این روزها اتفاقات در ایران بسرعت رقم می خورد. در سالگرد چهل و یکم انقلاب 57 حکومت بار دیگر تلاش کرد که در زمینه موشکی بتواند گامی فراتر از چیزی که تاکنون نشان داده بود و اتهام وارداتی بودن داشته بردارد که شکست خورد.
در تصاویر منتشر شده دیده می شود که بازهم موشکی نسبتا عظیم بدون هیچگونه هماهنگی با شمارنده و گزارشگر، پرتاب می شود و طبق روند آزمایشهای موشکی جمهوری اسلامی هیچ خبری از اتاق کنترل و فرماندهی و ارتباط با ماهواره یا موشک پرتابی نیست. برخلاف پرتاب قبل که موشک روی زمین منفجر شد، این موشک به هوا رفت اما به مداری که می بایست نرسید.

گرچه این آزمایشهای موشکی با نفس تحریم و بی پولی دولت ناسازگار است اما همانطور که پیشتر گفتم تنها ستون باقی مانده دفاعی جمهوری اسلامی بعد از ترور قاسم سلیمانیست. (استراتژی دفاعی نظام بعد از جنگ 8 ساله بر 3 پایه موشکی، جنگجویان نیابتی، و سلاح هسته ای شکل گرفت که بعد از 20 سال تلاش و مخفی کاری و دهها میلیارد دلار هزینه، نظام به این نتیجه رسید که تکنولوژی هسته ای از دسترسش خارج است و بر دو محور دیگر متمرکز شد که با ترور قاسم سلیمانی ضربه شدیدی به بازوی بلند جنگجویان نیابتی وارد شد و تقریبا آن هم در کوتاه و میان مدت از کار افتاد)
نظام تلاش کرد در ملایم ترین شکل ممکن (موشک ماهواره بر!) کارت برنده ای برای مذاکرات آتی بسازد که البته تا اینجا شکست خورده است.

2. از سوی دیگر با کنار گذاشته شدن پرونده استیضاح ترامپ، و نتایج نظرسنجی های انتخاباتی امریکا، جمهوری اسلامی کورسوی امیدش به تغییر سیاسی در مدیریت امریکا کمرنگ شده و آیت الله خامنه ای دیگر چاره ای نمی بیند بجز آنکه بنوعی آبرومندانه با "ترامپ قمارباز!" وارد مذاکره شود. چرا که دولت بر روی کاغذ بودجه 99،  50 درصد کسری دارد و تقریبا بجز افزایش قیمت فروش دلارهای باقی مانده راهی برای جبران کسر بودجه نمانده که این افزایش قیمت دلار هم خود باعث بیشتر شدن نارضایتی عمومی می شود که خود با زور سرنیزه اندکی آرام گرفته است. و عامه مردم و بخصوص قشر متوسط و مستضعف تا اینجا هم تحت فشار شگرفی برای امرار معاش هستند.

3. زمان به ضرر نظام اسلامی در حال گذار است و جرقه های بی سابقه پیشنهاد مذاکره بشرط رفع تحریم هایی که ظریف با نادیده گرفتن ترور سلیمانی زد، با واکنش سرد دولت امریکا روبرو شده است. دیگر نظام جسارت شیطنت های منطقه ای به قصد تحت تاثیر قرار دادن امریکا را ندارد.
همین صادرات قاچاقی نفت اندک هم سال آینده، آینده ای ندارد! اژدهای اقتصاد چین اکنون درگیر ویروس کرونا شده و نه تنها ترمز رشد اقتصادی را کشیده -و به تبع نیاز به انرژی و نفت کاهش خواهد یافت- که حتی بنظر میرسد دیگر نیازی به اندک نفت پر دردسر ایران هم نباشد اگر حتی بهای نفت ثابت بماند.
بنظر میرسد تنها امید نظام ایجاد یک صدایی در درون برای نشستن پای میز مذاکره است.
نظام می رود که برای یک مذاکره بسیار جامعتر از آنچه در برجام دیده شد قدم بردارد. و ناچار است بجای از دست رفتن غنی سازی های هسته ای و قاسم سلیمانی، بر نمایش اتحاد درونی پافشاری کند. چرا که همین تجربه یکسال گذشته اش نشان داد که اتکا بر کثرت موشک آنطور که تصور می کرد نمی تواند برگ برنده مذاکره بشمار برود.
4. در همین راستا، رد صلاحیت های گسترده شورای نگهبان برای انتخابات مجلس آتی، حتی به قیمت از دست دادن آرای عمومی معنادار می شود. این شکل دستچین کردن نمایندگان نشان از عزم نظام برای سوار کردن هرآنچه از طرفداران و وابستگان دارد به قصد بزرگ و یکپارچه نشان دادن حاکمیت در مذاکرات ناگزیر پیش رو.
آیت الله خامنه ای و مشاوران می دانند که این بار سیرک "بد و بدتر" به هیچ عنوان کارگشای مشارکت مردمی نیست خصوصا در انتخابات مجلس. و حتی چه بهتر که بجای نمایندگان میانه روی رای جمع کن، نمایندگان جناح راست افراطی منفور حتی با رای کم به صندلی های مجلس برسند. چرا که اولا هزینه کشاندن مردم جان به لب رسیده به انتخابات بسیار زیاد است. و ثانیا با اندکی دستکاری و معماری و تبلیغات انتخابات می توانند حداقلی از ظاهر را حفظ کنند و از سوی دیگر تاثیر 4 سال حضور نمایندگان ولایی در مجلس بمراتب بیشتر از چندروز آبروریزی مقطع انتخابات است (که بزودی مردم هم فراموش خواهند کرد!)

در کل آنکه حکومت در بلند مدت یک قدم دیگر بسمت استبداد ولایی سیدعلی خامنه ای پیش می رود به ناچار از مسیری که انتخاب کرده و در دوراهی فروپاشی از درون یا امتیاز دادن به دولتهای غربی با اولویت امریکا و دست کشیدن از شعارهای آرمانی/انقلابی -با اولویت اسراییل- راهی ندارد.
متاسفانه تفکر و نگاه مذهبی بر پایه دوقطبی حق و باطل و حلال و حرام و... شکل گرفته و علمای اسلام مگر تحت زور به هیچ راهی تمکین نمی کنند، و هیچ فضایی برای میانه روی و مذاکره وجود ندارد و تا لحظه سرکشیدن جام زهر -تحت فشار- یا مرگ، ایشان بر طبل آرمانها و تخیلاتشان می کوبند. دنیا هم کم کم زبان مذاکره با ملایان حاکم بر ایران را یاد گرفته است!


پی نوشت:
1. زمان مذاکره طبعا بعد از مشخص شدن نتایج انتخابات ریاست جمهوری امریکا خواهد بود، در سال آینده.

2. مشارکت در این انتخابات بشدت برای حکومت مهم و سرنوشت ساز است. حتی بنوعی آینده ایران در گروی این رای گیری است. شخصا با اینکه طرفدار عدم مشارکت در جهت رساندن پیام نارضایتی به حکومت و شاید تصمیم گیری متفاوت سران نظام هستم، اما نمی توانم و نمی خواهم که دیگران را به رای ندادن تشویق کنم. تنها می توانم توصیه کنم که اگر تصمیم به مشارکت دارید، به آینده خود و نسل های آینده بیاندیشید و به کاندیدایی رای دهید که اندکی کمتر بد باشد!

سرنگون کردن هواپیمای ایرانی، نشانی از سپاه تا بن استخوان فاسد و متلاشی شده

الف. در پست قبل اشاره کردم که سرنگونی هواپیمای اوکراینی حامل ایرانیان الیت با موشک های سپاه نه فقط خبر یک رسانه های جهان شد، که باعث شوک شدیدی در کل جامعه ایران شد.
فاجعه ای که از هر زاویه ای به آن نگاه کنیم بجز ناکارآمدی و درد و بی کفایتی دیده نمی شود.

1. اگر فرضیه اشتباه اپراتور صحیح باشد، نشان از نیروی ناهماهنگ، آموزش ناقص، سازماندهی بهم ریخته است. که بهیچ عنوان با فیگور جنگ طلبانه سرداران سپاه جور در نمی آید!
2. اگر شایعه هک شدن پدافند توسط امریکا صحیح باشد که اساسا باید فاتحه کل سیستم پدافند هوایی خوانده شود! تازه هنوز امریکا قصد تعرض نداشته اینطور موشک های سپاه از ایرانیان قربانی می گیرد، وای به روزی که جنگ بشود!
3. اگر تصور شود شلیک به عمد و برای پیشاپیش مقصر نشان دادن امریکا در حمله محدود و احتمالی بوده باشد، بازهم استفاده از سپر انسانی جهت مظلوم نمایی، بیشرمانه ترین و سبوعانه ترین حرکت تاریخ سپاه خواهد بود بسیار بدتر از داعش.
4. بجز خود نفس سقوط هواپیما و کشته شدن بی دلیل ایرانیان، اینکه این هواپیما محتوی ایرانیان نخبه بوده که در میانه های آسمان شب در زمانی که همه خوابند، به خارج از کشور میرفته و این حقیقت که روزانه دهها هواپیمای مشابه در سکوت ایران را ترک می کنند خود درد مضاعفیست. و دردناکتر آنکه شایع شده اپراتور شلیک کننده دیپلمه ای بوده که جان دهها تحصیلکرده و سرمایه کشور را گرفته است.
5. قریب به 30 سال است که ج.ا در مانیفست ضدیت با امریکا و جنایات امریکا علیه مردم ایران اشاره به سقوط هواپیمای مسافربری 598 سال 67 داشته و دارد. فیلم آیت الله خامنه ای دست بدست می شود که بهیچ عنوان ادعای اشتباه از سوی امریکا پذیرفته نیست و "غلط کردید اشتباه کردید"ش زمزمه شعارهای مردم معترض شده است.
این اتفاق نه فقط ضربه مهلکی به پروپاگاندای جمهوری اسلامی است که تنها اشتباه مرگبار امریکا علیه ایران که استفاده تبلیغاتی داشت را به سایه خواهد برد.
(اشاره به این نکته هم خالی از لطف نیست که عمر سلطنت آیت الله خامنه ای آنقدر زیاد شده و جهان آنقدر تغییر کرده که سخنان رهبر جوان بنوعی تهدید و توهین به رهبر فعلی محسوب می شود! و چه ننگی برای رهبر انقلابی ازین بالاتر که به چشم خود مرگ خودش -و آرمانهایش- را مشاهده می کند در حالی که هنوز در قدرت است!)
6. و اما فاجعه بزرگتر از سقوط هواپیما سقوط وجدان و شرافت در سپاه و کل حاکمیت و دستگاه تبلیغاتی اش است. بفرض که خطایی رخ داده باشد، 3 روز پنهانکاری توام با تهدید و رگبار تبلیغ دیگر هیچ آبرویی برای نظام اسلامی باقی نگذاشته است. اینکه نظام اسلامی تا نهایت توان دروغ می گوید و فقط زمانی که حقیقت قابل انکار نباشد یا پای دولتهای خارجی در میان باشد وادار به اعتراف می شود که آنهم همانطور که عالیترین سرداران نشان دادند بازهم با چاشنی دروغ و فریب همراه است.

و موارد بیشتر و دردناکتر مثل حمایت دولت های خارجی از اتباعشان، دیدار چهره به چهره نخست وزیر کانادا با بازماندگان هواپیما، برگزاری مراسم سوگواری و در مقابل سکوت سران حکومت و دوباره حملات گستاخانه سرکوبگران دولتی به مردم معترض و غمدار...

ب.  اما در این فرصت بهتر است اندکی به جزییات حادثه دقت کنیم و اینکه چرا احتمال خرابکاری منتفی و حتی احتمال سهوی بودن حادثه کم است.
به نظر می رسد که فرضیه هک کردن سیستم نظامی آنقدر دور از ذهن و بی آبرویی کل سیستم موشکی ایران است که نیازی به توضیح ندارد و احتمالا مانند خبر شلیک موشک بزودی خود سپاه آن را رد خواهد کرد.

اما اینکه چرا احتمال سهوی بودن حادثه کم است:
از سخنان سردار حاجی زاده (فرمانده مستقیم هوافضا و پدافند هوایی سپاه) اینطور بر می آید که اپراتور پدافند هوایی 1.هشداری مبنی بر حمله موشکی امریکا دریافت کرده 2. زمان اندکی (10 ثانیه) برای تصمیم گیری داشته 3. نتوانسته با مقامات مافوق خودش تماس بگیرد. 4.این اختیار را داشته که درصورت عدم دریاف دستور، شلیک کند (آتش به اختیار).
خب در پاسخ به عذر اول سردار باید پرسید که چه کسی هشدار حمله موشکی امریکا را به این اپراتور داده بود؟ آیا این هشدار به تمام یگان های پدافندی هوایی داده شد بود یا فقط این پایگاه گرفته بود؟ آیا از مرزهای ایران تا فرودگاه امام (در نزدیکترین فاصله صدها کیلومتر) هیچ پدافندی وجود نداشت که حمله موشکی را پاسخ دهد؟
ناگفته پیداست که صداقتی در این کلام وجود ندارد.
در مورد دوم و زمان تصمیم گیری بجز آنکه محاسبات مختلفی انجام شده که نشان می دهد زمان تصمیم کافی بوده، باید توجه کرد که تصمیم گیری صرفا بر مبنای یک شناسه (فرضا اشتباه) نیست. اندازه هواپیمای مسافربری 200 برابر یک موشک است و علاوه بر تفاوت فاحش سایز، جهت و سرعت و ارتفاع هم هیچ تشابهی به حمله ندارد. شاید اگر هواپیما قصد ورود و فرود داشت اشتباه میتوانست رخ دهد. اما چرا باید موشک کروز امریکا به سمت خارج از تهران با سرعت کمی در حال اوجگیری باشد؟!

مورد سوم بسیار جالب و قابل توجه است. اینکه ظاهرا اپراتور تلاش به برقراری تماس از دو سیستم جداگانه کرده و یکی آنتن نمیداده! و دومی شبکه شلوغ بوده! یعنی پدافند هوایی سپاه که سیستم های بسیار پیشرفته شناسایی و شلیک و.. دارد عاجز از برقراری یک تماس صوتی ضروری است. مثل آن است که ادعا کنیم ماهواره مخابراتی به فضا پرتاب کرده ایم اما عاجز از ساخت دستگاه گیرنده امواج آن هستیم!

و نکته آخر اینکه هر سایت پدافند هوایی به سلیقه و نظر خود عمل میکند، که اگر اینطور باشد بازهم فرمانده این یگانهای پراکنده باید آگاه باشد که چنین یگانهای خودمختاری دارد و قبل از اعلام آماده باش، از ارگانهای دیگر مثل سازمان هواپیمایی کشوری و فرودگاهها و... بخواهد که در زمان آماده باش نیروهایش نه فقط پروازهای مسافربری را متوقف کنند که تمامی پروازهای عبوری از آسمان ایران و کشورهای همسایه را آگاه کنند.
البته بازهم چنین اپراتورهای گیج و آتش به اختیاری بزرگترین خطر برای هواپیماهای جنگی ایران خواهند بود!
علاوه بر موارد بالا، با توجه به اطلاعات جدید، مثلا انتشار تصاویر شلیک دو موشک با فاصله زمانی نسبتا قابل توجه، بنظر می رسد که سرنگونی هواپیمای مسافربری چندان سهوی نمی تواند باشد.

شخصا اعتقاد دارم که این اتفاق را باید در راستای نابودی سپاه ارزیابی کرد. همانطور که در بخش ابتدایی پست پیشین اشاره کردم، ازبین بردن سرداران سپاه و در راس آنها سیلمانی، بخشی از نوار تخریب سپاه است. سناریوی مرگ سلیمانی می توانست برای حکومت برگ برنده ای باشد جهت تبلیغات و از یک سو مظلوم نمایی و از سوی دیگر نمایش الگوی عملی از یک پیرو ولایت و کسی که باید سرلوحه آحاد جامعه اسلامی ایران باشد. همانطور که در چندروز اول شاهد تحرک پرطمطراق حکومت برای استفاده از این مرگ بودیم.
باور دارم سرنگونی هواپیما با سیستم موشکی سپاه ترور کل زرادخانه موشکی سپاه است. که احتمالا بدست نفوذی ها و جاسوسان رخنه کرده در سپاه رخ داده است.
یکی از یادگارهای نظام شاهنشاهی پهلوی برای مردم ایران صنعت هوایی پیشرفته و افتخار ملی بوده است. حتی امروز هم مردم ایران به حد زیادی نسبت به هواپیما و صنعت هوایی غرور و حساسیت دارند و چنین حادثه ای فراتر از مثلا غرق شدن کشتی یا هر حادثه دیگری ذهن و حس ایرانیان را درگیر می کند. حال سیستم موشکی ولایت فقیه دقیقا غرور و حساسیت ایرانیان را نشانه گرفته است.
این اتفاق همراه با پنهانکاری احمقانه سرداران سپاه و تبلیغ بر جنبه تراژیک حادثه، موجب شد که اولا مرگ سلیمانی و بهره برداری حکومت از آن اتفاق به حاشیه رانده شود، ثانیا ماهیت ناکارآمد و آشفته سپاه بیش از پیش نمایان شود. بجز آنکه دست سپاه به شکل جدیدی به خون مردم آلوده شد که خود این رویارویی با مردم به معنی نابودی است.

پی نوشت:
1. این مطلب را قبلتر از سخنرانی بی محتوای آیت الله خامنه ای نوشته بودم و می شود گفت که با صحبتهای رهبر هیچ مجازات یا پیگیری از سوی حکومت بیشتر از چیزی که شاهد بودیم اتفاق نخواهد افتاد. و البته دیده شد که هنوز شخص آیت الله نتوانسته از شوک مرگ سلیمانی بیرون برود.
2. ماجرای عدم تمایل ارسال جعبه سیاه هواپیما به مراجع خارجی گرهی دیگر بر اسرار ناپیدای حادثه سقوط هواپیما اضافه می کند. (چیزی که شاید بدتر از اعتراف به شلیک موشک به هواپیمای مسافربری باشد)



نگاهی به زمینه ترور سلیمانی و حوادث بعد از آن


بطور بسیار فشرده اتفاقات اخیر رو مرور میکنم، اولا جهت ثبت در حافظه خودم و جمع، که اخیرا لشگری از سایبری های ولایی صرفا به جعل تاریخ حتی چند روز گذشته می پردازند و با پراکندن شایعات و مطرح کردن بحث های حاشیه ای سعی در منحرف کردن اذهان از فاجعه سپاه و آشفتگی نظام اسلامی دارند. و ثانیا شاید پاسخی به بعضی از پرسشهایی که مطرح شده است.

1. خبر مرگ قاسم سلیمانی برای کسانی که چندان پیگیر اخبار سپاه قدس، منطقه و سیاست خارجی ایران نبودند شوک آور بود. خصوصا طرفداران جمهوری اسلامی که گویی پتکی بر سرشان خورده باشد حتی لحظه ای تصور مرگ ابرقهرمان ولایت را هم نمیتوانستند بکنند و تا ساعاتی گیج بودند!
اما چه شد که امریکا تصمیم گرفت بازوی بلند نظامی نظام را قطع کند؟ و چرا بدون واهمه از تبعات احتمالی این کار را انجام داد؟ و دهها پرسش دیگر مربوط به وضعیت ایران در منطقه و سپاه قدس:

پاسخ آن است که روند "سردار کشی" چند ماهی بود که از سوی اسراییل کلید خورده بود. اسراییل با چراغ سبز روسیه و با نگاه به خارج کردن ایران از سوریه و مرزهایش هرجا که فرصتی یافت حملاتی به نیروهای ایرانی در شهرهای سوریه  و علی الخصوص فرودگاهها و پایگاههای ورودی ایران کرد. که در ابتدا کمابیش با پوشش خبری رسانه های وابسته به سپاه و تهدید به انتقام و سایر تبلیغات همراه بود. اما بتدریج با خالی شدن دست سردارسلیمانی از نفوذ در سوریه و مرگ فرماندهانش دیگر حتی خبرهای حمله اسراییل تنها از سوی رسانه های سوری و اسراییلی مخابره شد و نظام ترجیح داد که سکوت کند.

اوج حملات و سکوت رسانه های دولتی در روزهای اعتراضات آبان ماه 98 رخ داد. وزیر جنگ تازه منصوب نتانیاهو در یک شب به 20 پایگاه سپاه قدس حمله کرد و نه تنها مسئولیتش را پذیرفت که تهدید کرد که دوران بی پاسخ ماندن تحرکات ایران علیه اسراییل به پایان رسیده و ازین پس حمله کنندگان در روز شب به خانه نخواند رسید!
بدلیل قطع بودن ارتباطات ایران و درگیری حکومت با مردم تقریبا هیچ خبری ازین حملات سنگین به گوش مردم ایران و خصوصا طرفداران نظام نرسید و سپاه قدس همچنان ترجیح داد که در شرایط وانفسای داخلی در مقابل دشمن خارجی سیاست سکوت و عدم مقابله را پیش بگیرد.
طبعا با مرگ بلندپایه ترین فرماندهان نظامی سپاه قدس و سکوت اجباری نظام در مقابل آن، هدف بعدی بزرگتر می توانست باشد. بدون واهمه از هیچگونه واکنش عملی از سوی ایران.

از طرف دیگر عدم توجه دیپلماتیک امریکا به درخواست میانجی گری روحانی در ژاپن و باز کردن راه تنفسی (اقتصادی) برای رژیم تهران. باعث شد که آیت الله خامنه ای از مسیر سپاه تلاش کند که به امریکا فشار بیاورد جهت اندک امتیاز اقتصادی و بازگرداندن به میز مذاکره. روش سپاه همانطور که سابقا دیده شده بود حملاتی پراکنده از طریق نیروهای نیابتی به اهداف و منافع اقتصادی امریکایی در عراق بود. که باعث کشته و زخمی شدن چند امریکایی شد.
این حمله بهانه ای شد برای پاسخ نسبتا سنگین ارتش امریکا به گروههای نیابتی ایران -حشد الشعبی-.  حکومت چون توان و قصد درگیری نظامی نداشت تلاش کرد این بار با قدرت نمایی جمعیتی و حمله نسبتا نمادین به سفارت امریکا در عراق تلاش کند که  به امریکا فشار وارد کند. که با دخالت نیروهای نظامی دولت عراق و نظر مراجع این کشور این حرکت خاموش شد. بنظر میرسد این دومینوی کنش و واکنش در گام بعدی حمله ای سنگین تر می بود از سمت قاسم سلیمانی و حشد الشعبی به خونخواهی 25 عضو کشته شده این گروه که امریکا پیش دستی کرد و در اقدام غافلگیرانه قاسم سلیمانی، فرمانده حشد الشعبی و جانشین حزب الله لبنان را بمحض ورود به عراق ترور کرد.

دومینوی امتیاز گیری و درگیری با امریکا به نیت مذاکره، تمام شد.
و نه فقط این بازی تمام شد که آیت الله خامنه ای یکی از دو ستون اصلی نظامی اش را از دست داد. (سیاست دفاعی ایران در این سالها بر مبنای دو بازوی "گروههای نیابتی و دست دراز ایران در منطقه" و "توان موشکی" بنا شده بود، در غیاب دستیابی به بمب هسته ای. اکنون آیت الله باید تعادلش را تنها بر موشکهایش حفظ کند که بسیار بی ثبات است، در فرصتی جدا به آن خواهم پرداخت)

2. اما حوادث تلخ دی ماه همینجا به پایان نرسید. سپاهیان و آیت الله خامنه ای قول تلافی و انتقام دادند و همزمان حداکثر تلاششان را کردند که ازین "شهید راه ولایت" معبری بسازند برای رد شدن از رود خونی که یک ماه پیش از مردم دورترشان کرده بود. متاسفانه این تلاش منجر به کشته شدن و مجروح شدن بیش از 300 نفر از مردم کرمان (زادگاه سلیمانی) شد و مراسم تشییع موقتا نیمه تمام باقی ماند.
همان شب سپاه در ادامه نمایش به انتقام از خون سردار سلیمانی 17 موشک به سمت یکی از دورترین پایگاههای نظامی امریکا در عراق شلیک کرد که اندکی بعدتر فاش شد که این حرکت با اطلاع رسانی پیشاپیش به تمامی دولتهای ذی نفع رخ داده بجهت جلوگیری از تلفات انسانی احتمالی و ترس از واکنش شدیدتر دولت ها خصوصا ترامپ. (صرفا نمایشی از اینکه ما می توانیم ولی فعلا نمی کنیم! و البته اقنای افکار تمام هوادارانی که منتظر حرکت سختی بودند)
البته از شب حمله سپاه تا صبح فردای پیام دولت امریکا که اعلام کرد حملات تلفات جانی نداشته و موضوع ادامه درگیری منتفی است نفس تمام ایرانیان در سینه حبس بود و کابوس جنگ با امریکا در یک قدمی تعبیر شدن بنظر میرسید. که با این اعلام انصراف، جهان آرامش پیدا کرد.

3.از سوی دیگر در حادثه ای بی نظیر دقایقی بعد از پرتاب موشکهای نمایش خشم، خبر رسید که هواپیمای مسافربری اوکراینی صدها کیلومتر دورتر از محل مناقشه و موشک سقوط کرد! همزمانی این انتقام سخت سپاه و سقوط هواپیمای تجاری باعث شد که از ابتدا این دو واقعه بهم گره بخورد و با توجه به فعالیت سپاه این حادثه مشکوک به سپاه نسبت داده شود.
قوی شدن شبکه های اجتماعی و تکنولوژی باعث شد فیلمهایی به اشتراک گذاشته شود از لحظات سوختن در آسمان و جدا شدن قطعات هواپیما و در نهایت سقوط هواپیما. و همزمان انتشار اسامی و سرگذشت و هویت مسافران این هواپیما که بمانند همه هواپیماهای با مقصد خارجی در اکثریت حامل نخبگانی بود که جلای وطن می کردند. که این سرنوشت و خروج بی سر و صدای تحصیلکردگان، سوز مضاعفی برای همه ایرانیان داشت.

از لحظه حادثه حاکمیت ایران فارغ از هر جناح و نگاهی تلاش کرد که از هر تریبون ممکن حادثه سقوط هواپیما رو به نقص فنی، کارخانه سازنده، محتویات بار مسافران و هرچیزی بجز برخورد موشک (پدافند هوایی) منتسب کند! یک روز بعد از حادثه نخست وزیر کانادا که اتباع آن بیشترین جمعیت بعد از ایران را داشتند بنا به شواهد (که افشا نشد) حادثه را اصابت موشک دانست و بعد از 3 روز انکار و انحراف حقیقت بالاخره سپاه پذیرفت که به اشتباه هواپیما را سرنگون کرده. و البته بازهم تلاش کرد که از موضع قهرمان ملت و قهرمانها هم اشتباه میکنند این مساله را مطرح کند و با دلایل کودکانه.
تا این زمان مشخص نیست که حقیقتا انگیزه سپاه از چنین حمله ای چه بوده و آیا واقعا آنقدر که بنظر می رسد تشکیلات نظامی اش از هم پاشیده و ناهماهنگ است یا شاید آنطور که نشان می دهند نیروی انسانی پدافند بعد از 5 روز آماده باش و استرس حقیقا دچار چنین اشتباه فاحشی شده است؟!
به این موضوع هم بطور جداگانه خواهم پرداخت.
اما چیزی که باقی ماند بجز اشتباه احتمالی، 3 روز دروغگویی تمام عیار تمامی افراد و رسانه های وابسته به حکومت و تهدید مخالفان نظریاتشان بود. حقیقتی که خیلی زود افشا شد (قبل از ورود کارشناسان پروازی خارجی) و مردم اندوهگین و محزون را خشمگین به خیابانها کشاند.
و در دو شبی که حقیقت برملا شده هرچه حکومت تلاش کرد چند روزی با نشان از آشتی ملت با آیت الله خامنه ای نمایش دهد برباد رفت و دوباره شعارهای ضد نظام و ولایت فقیه و سپاه در خیابانهای ایران شنیده شد بنوعی دنباله حوادث آبان ماه و بازگشت کابوسهای نظام و سقوط.

پی نوشت:
1. بنظر می رسد حکومت بعد از کشتار فاجعه بار آبانماه تاحدی متوجه شده که نیروی سرکوبش را تنها به سلاحهای مرگبار مجهز کرده که هرگونه به میدان فرستادنشان موجب کشته شدن کثیری از مردم می شود و عواقب بدتر از اعتراضات را بدنبال دارد. در فاصله کوتاه آبان تا دی مشخص است به نیروهای سرکوب گفته شده اندکی سر سلاح ها را پایین بگیرند و به پاها شلیک کنند. خوشبختانه تاکنون خبری از کشته شدن مردم در درگیری ها نیست و فقط خبر استفاده از گاز اشک آور و مجروحان از پا منتشر شده است.
2. مرگ قاسم سلیمانی از آن جهت اندوهناک بود که بسیار سریع و بشکل ترور اتفاق افتاد. چنین افرادی باید در دادگاه های جنایات جنگی چشم در چشم قربانیان و در منظر جامعه جهانی پاسخگوی جنایاتشان باشند و محاکمه شوند.
3. حمله پدافند یک کشور به هواپیمای مسافربری خودش تاکنون در جهان سابقه نداشته. که با درایت نظام جمهوری اسلامی این فاجعه به تابلوی ننگین فجایع حکومت اضافه شد!

4. اگر فرصت کردید حتما این مقاله 6 سال پیش مربوط به سردار سلیمانی را بخوانید.

دست به نوشتن نمی رود. دلها سنگین است.
روزهای سختی با آغاز زمستان و سال جدید میلادی شروع شده که قربانی اصلی آن مانند همیشه مردم بی پناه ایران هستند.

شروعی دیگر خواهم داشت در این خانه متروکه و در پرغم ترین روزهای سرد و منجمد زمستان. به امید ادای دین به مردم خونگرم ایران و ایرانی آزاد و آباد و روزهایی گرم و شاد.

تسلیت به همه انسانها علی الخصوص مردم فلات ایران.

با حزن و احترام،
آرسین