امریکا زورش نمی رسد، خامنه ای جرات ندارد!

همانطور که پیش بینی می شد توافق هسته ای با چالش های بسیاری در بین افراطیون دو طرف مواجه شده است. البته جنس مخالفت در امریکا و ایران از این جهت با هم متفاوت است که در ایران مخالفان بدلیل وابسته بودن به شخص رهبری، تابع نظرات وی هستند و تقریبا ماهیت مستقلی در مخالفت با توافق ندارند اما برعکس در امریکا، مخالفان بدلیل هویت مستقلشان از دولت، با آن مخالف هستند. با این مقدمه نگاهی بیاندازیم به وضعیت توافق هسته ای و قدرت مخالفان توافق.

در امریکا کنگره حدود 55 روز دیگر مهلت دارد که پذیرش توافق را به رای بگذارد و نظرش را اعلام کند، همزمان لابی های اسراییلی و مخالفان جمهوری خواه، فرصت خواهند داشت تا نظر نمایندگان را تغیر دهند، اما به نظر نمی رسد که هیچکدام از این تلاشها به نتیجه برسد، علیرغم هیاهوهای بسیار!
دلایل متعددی دارد که مخالفان نمی توانند توافق را به هم بزنند، اول به این دلیل که عمده اشکالی که به توافق وارد می شود مربوط به زمان نزدیک یعنی 10 یا 15 سال آینده نیست و مخالفان بیشترین مشکلشان با دوران بعد از اتمام تعهدات و باز شدن دست ایران برای بازگشت به برنامه های نظامی هسته ای است. محتوای این مخالفت نشان می دهد که "بهترین گزینه " بازداشتن ایران از دسترسی به سلاح هسته ای -بدون دخالت نظامی- همین توافق و نظارتهای مترتب بر آن بوده است. پس بدرست گزینه بعدی بدون در نظر گرفتن توافق هسته ای، حمله نظامی به تاسیسات اتمی ایران خواهد بود.
از سوی دیگر شرایط نظامی امریکا و بطور کلی افکار عمومی غرب به هیچ عنوان آمادگی جنگی با وسعت و ابعاد درگیری با ایران را ندارد، این مساله را بهتر از هرکسی سیاستمداران امریکایی می دانند.
خصوصا که هیچکدام از 5 کشور مذاکره کننده تابحال تمایلی به برهم زدن توافق نداشته اند و درصورت رد کردن توافق هسته ای توسط مجلس امریکا، این کشور حتی متحدان اروپایی اش را نیز درکنارش نخواهد دید، علاوه بر اینکه احتمالا با مخالفت و مقاومت روسیه و چین نیز مواجه می شود.

گرچه ممکن است دوماه آینده فرصت مناسبی برای مخالفان توافق در امریکا باشد، اما این سوی اقیانوس اطلس، شرکت های تجاری اروپایی از همین فرصت استفاده می کنند و برنامه های مختلفی برای جذب پولهای آزاد شده ایران خواهند داشت، تمایل این شرکتها در نقطه مقابل تلاشهای مخالفان توافق، تعادل بر روی توافق بدست آمده را حفظ خواهد کرد.

خوشبختانه زمان به نفع تحکیم توافق در حال سپری شدن است و هر روز که از توافق بگذرد و طرفین طبق تعهداتشان عمل کنند، احتمال خطر برهم خوردن توافق کمتر و کمتر خواهد شد.

شاید تنها یک عامل بتواند کل معادله را به هم بزند و آن ماجراجویی خامنه ای و سپاه باشد در مسایل توافق شده، خطرناک ترین تهدیدی که نه تنها تحریم ها را بر می گرداند که خطر جنگ تمام عیار با تمامی ابرقدرتهای جهان را کلید می زند. بازهم خوشبختانه تا زمانی که تیم معقول دولت روحانی بر سرِ کار باشد، این خطر به آیت الله خامنه ای گوشزد می شود و اتفاق جدی رخ نمی دهد. همانطور که در روزهای گذشته دیدیم که حتی "اعتراضات شفاهی" دلواپسان و افراطی ترین افراد نزدیک رهبر هم کنترل شده و حداکثر در حیطه توان موشکی -حاشیه دور مذاکرات- بوده و دیگر هیچکس صحبتی از مسایل هسته ای و "حق مسلم" نمی کند!

با تصور اینکه تا 6 سال دیگر دولت روحانی برسرکار می ماند، تا آن زمان مساله هسته ای می تواند عملا مختومه شود و اگر مردم خواسته هایشان را جدی تر دنبال کنند، مواضع حکومت می تواند تا حد تلاش برای حفظ احکام بدوی قصاص و جلوگیری از آزادی های فردی عقب برود.

خلاصه آنکه رجزخوانی های دوطرف در این روزها و روزهای آتی به هیچ نتیجه ای منجر نخواهد شد بجز تسویه حساب های سیاسی داخلی که همان هم  با گذشت زمان کمرنگتر خواهد شد.
به همین علت حتی جمهوری خواه ترین رییس جمهور آتی امریکا نیز تا زمانی که ایران متعهد به اجرای مفاد توافق باشد هیچ توانی برای برهم زدن آن ندارد، چرا که برخلاف حکومت های دیکتاتوری و ایدئولوژیک که -فاکتور- عقلانیت اهمیت چندانی ندارد، در حکومت های جمهوری همیشه هستند عاقلانی که جلوی بلندپروازی ها و نابخردی های فرد یا افرادی را بگیرند، و امریکا در این دسته بندی قرار می گیرد.

پی نوشت:
 استدلال کودکانه دیگری در حد تفکر نتانیاهو گفته می شود که نظرش به تحریم بیشتر بجای حمله نظامی است! اولا تحریم به خودی خود مانعی از رسیدن به سلاح هسته ای نیست. تجربه کره شمالی و ایران این موضوع را نشان می دهد. ثانیا در نهایت تحریم باید تسلیم و توافق رخ دهد که امروز همان اتفاق افتاده و با هرتحریم به هر شدت، بازهم به دوراهی "جنگ و مذاکره" خواهیم رسید. که امروز به گزینه مذاکره رسیده ایم.
ضمن آنکه تحریم بیشتر ناخودآگاه به سمت جنگ گرایش دارد چرا که ادامه آن تخاصم را بیشتر می کند و احتمال مذاکره کمتر می شود.

اجبار توام با ترس چکیده سخنرانی خامنه ای

توافق هسته ای طبق پیش بینی ها انجام شد و مهمتر از محتوایش، واکنش آیت الله خامنه ای به آن بود.
آیت الله خامنه ای برخلاف عادت سخنرانی های پیشینش که تنها سرتیتر موضوعاتش را در کاغذ کوچکی یادداشت می کرد و ذهنیاتش را در چندین فصل عرضه می کرد، در روز عید فطر حساب شده تر و با دقت بر متن سخنرانی کرد، اما حرف هایش محتوایی نداشت بجز مهر تاکیدی بر توافق انجام شده که با نظر و نظارت او صورت گرفته و البته تلاش بر جمع کردن قبیله سرگردانش که بعد از توافق با شیطان بزرگ، دیگر نمی دانند راه و روش چیست و از فردا باید به چه کسی زنده باد، مرده باد سردهند. آیت الله خامنه ای به شکل ناامیدانه ای عنوان کرد که مسیر همچنان همان مسیر دشمنی است! اما مشخص است که زمانی دشمن دشمن است که هیچ رابطه ای ولو پشت پرده نباشد و دشمنی که در روز روشن با او مذاکره شود و به نشانه صلح دست دوستی داده شود و از سوی دیگر همان دشمن در ازای معامله منافع آیت الله ها را تامین کند که دیگر دشمن نمیشود، هرچقدر هم که قسم حضرت عباس دشمنی بدهند!
اساسا نمی شود با امریکا در مساله هسته ای دوست بود، اما در سیاست یا ماهیت دشمن. سخنان یک بام و دوهوای آیت الله خامنه ای حتی در کندذهن ترین طرفدارانش هم باور پذیر نیست، گرچه که صورت قضیه همان شعارهای پوچ "مرگ بر" باشد.

در قسمت تحلیل خارجی سخنان رهبر، دقیقا عکس اتهاماتی که او به مقامات کشورهای غربی و امریکا زد در مورد او مصداق دارد. سخنان اوست که نه تنها مصرف داخلی بلکه مصرف درون حزبی دارد و بجز قبیله اندک طرفدار رهبر، مساله تسلیم هسته ای به یک شکل واحد دیده می شود.
آیت الله خامنه ای در این سخنرانی نه تنها نتوانست این توافق و شکست بزرگ را گردن بگیرد، - که قبول شکست لازمه هر رهبر بزرگی است- بلکه تلاش کرد با خفیف کردن این مساله آن را بی اهمیت و موضوعات دیگر را بزرگ جلوه دهد. تهدیدها و تلاش برای مداخله در امور سایر کشورها نکته جدیدی از سخنان آیت الله خامنه ای نیست، اما از سوز درون او و تلاش برای جلوگیری از شکست هیمنه اش حکایت دارد.

نهایت آنکه سخنان آیت الله خامنه ای و طرز بیان آنها نشان داد که وی چقدر از محتوای متن توافق و واکنش کشورهای غربی به این توافق خشمگین است، در عین حالی که دستش برای هر حرکتی بسته است و حتی هیچ تهدید و اعتراض مستقیم شفاهی هم نمی تواند به توافق داشته باشد. او بهتر از هرکسی میداند که تاوان برهم زدن توافق چقدر سنگین است و شاید پذیرفته شدن شروط سنگین رد توافق از تیزهوشی های محمدجواد ظریف و حسن روحانی باشد برای بستن راه آیت الله خامنه ای در برگشت از توافق انجام شده، با این استدلال خود رهبر که دشمن ممکن است خدعه کند و راه را باید بر به هم زدن توافق بست!

با این توافق برگ جدیدی از زندگی رهبر ورق خورد.  فصل جدیدی آغاز خواهد شد که در آن رهبری به سمت کمرنگ شدن پیش خواهد رفت. مطمئنا بیشتر از داخل، در میان هواداران خارجی اش کم اهمیت می شود. شاید اگر آیت الله خامنه ای می توانست شکست هسته ای را برعهده بگیرد، بنوعی "بزرگی و اقتدار" فرمانده شکست خورده ای را تداعی می کرد. اما فرار از مسئولیت و بی تفاوتی تنها اعتقاد لشگریان به فرمانده را از بین خواهد برد. مساله ای که بزودی با شواهد و نشانه های بیشتر به آن اشاره خواهم کرد.

پی نوشت:
1- توافق هسته ای بیشتر از یک گشایش اقتصادی برای مردم ایران مفید خواهد بود، شکستن هیمنه خامنه ای در بین هوادارانش بزرگترین هدیه دولت اوباما به مردم ایران بود.
2- واکنش رهبر به توافق هسته ای و نقشه غرب برای خنثی کردن خطر ایران در عین آنکه به حکومت لطمه نخورد، یاد آور سیاست جدید غرب برآگاه سازی مردم بجای تغیر حاکمان است. تقدس زدایی از رهبران خودخوانده ای که هستی شان به این تقدس در ذهن هواداران وابسته است. (یادآور پیام اصلی فیلم کمدی "مصاحبه")
3- کاریکاتور بالا از مانا نیستانی

ماجرای یونان و قرض هایش!

یونان در حدود 10 سال پیش در بهترین چشم انداز اقتصادی در قاره سبز بود، برگزاری المپیک 2004 آتن و توسعه زیرساختهای آن باعث شده بود که با متوسط 4درصد رشد اقتصادی از بهترین رشدهای  اقتصادی اروپا باشد.
اما اشکال از آنجا آغاز شد که بحران اقتصادی جهانی در 2008 گریبان تمام کشورها را گرفت. طبعا در شرایط بحران اقتصادی هر فرد و خانواده ای تصمیم می گیرد که از هزینه های غیرضروری کم  کند، مثلا سفر رفتن را کاهش می دهد یا خرید کالاهایش را کمتر و کنترل می کند. این دقیقا همان چیزی بود که باعث شد اقتصاد یونان با رشد منفی مواجه شود. چرا که یونان 80 درصد اقتصادش به خدماتی مانند توریسم و کشتیرانی وابسته است و کاهش توریست و تقاضای جابجایی بار و کالا موجب بیکاری و رکود اقتصادی شدید در یونان شد.

این مشکل اقتصادی در سال 2009 آشکار شد و دولت یونان که برای توسعه سالهای قبل -خصوصا هزینه های برگزاری المپیک و افزایش حقوق کارمندان- مجبور به استقراض شده بود، حالا در زمان پس دادن وامهایش با بحران اقتصادی جهانی مواجه شد که کسری بودجه شدید آن کشور را به همراه داشت. در همان سال یونان با 15 درصد کسری بودجه روبرو و ناچار شد که سیاست های ریاضت اقتصادی را اجرا کند.
اما به دو دلیل اجرای این سیاست های ریاضت اقتصادی چندان راهگشا نبود، اول آنکه دولت یونان خیلی دیر به صرافت تغیر افتاد و تقریبا در حال ورشکستگی دولت پرده از مشکلات اقتصادی برداشت و دوم بدلیل عدم شفافیت آمارها و برنامه های دولت اعتماد عمومی از وضعیت مالی یونان سلب شد و همه متوجه شدند که دولت در آمارها دستکاری کرده است. بعلاوه که مردم هم به رفاه اجتماعی سالهای قبل عادت کرده بودند.

از آنجا که نرخ بهره پول همیشه تابعی از خوش حسابی فرد -حقیقی یا حقوقی- است. زمانی که مشخص شد که یونان چندان در بازپرداخت وامهایش قابل اتکا نیست، نرخ بهره های پول وام داده شده هم بالا رفت. در این شرایط ازیک طرف بانکهای اروپایی تمایل به وام دادن داشتند (احتمالا بدلیل سود بالاتر) و از طرف دیگر دولت یونان نیاز به گرفتن پول داشت برای جلوگیری از سقوط بیشتر. اما  برآیند این وامهای جدید و اجرای سیاست های ریاضت اقتصادی دولت یونان نتوانست جلوی سقوط اقتصاد یونان را بگیرد و تنها کمی توانست سرعت سقوط اقتصاد یونان را کند کند. بطوری که در سال 2012 علیرغم کاهش کسری بودجه از 15 درصد به 8 درصد، دولت یونان 350 میلیارد یورو بدهکار بود!

اگر به طور جزیی تر بخواهیم به وامهای کلان یونان نگاه کنیم، روند به این شکل بود که  در سال 2010، 147 میلیارد یورو به دولت یونان قرض داده شد به شرطی که تنها بتواند در عرض 3 سال 40 میلیارد یورو از هزینه هایش را کم کند. اما سال بعد که دولت نشان داد نمی تواند به تعهدش عمل کند. در سال 2011 نزدیک به 170 میلیارد یورو دیگر طلب کرد، با این تعهد که در دو سال بعدتر یعنی 2013 تا 2015 بازهم حدود 8 میلیارد دلار دیگر از هزینه هایش کم کند. یعنی دولت یونان هربار در ازای طولانی شدن و سخت تر شدن شروط ریاضت اقتصادی، پولی از اتحادیه اروپا و بانکها گرفت! به عبارت دیگر آینده اش را با پول نقد معاوضه کرد، به این امید  که بتواند اقتصادش را نجات دهد.

از سوی دیگر مردم یونان که حدود 7 سال با پول قرضی دیگران دستمزدهایی بمراتب بالاتر از شایستگی شان گرفته بودند و همزمان از خدمات اجتماعی مانند سیستم درمانی و غیره استفاده کرده بودند، حاضر به تحمل کاهش حقوق در ازای کار مساوی نشدند و اعتراضات اجتماعی، اعتصابات و نارضایتی نیز از داخل باعث شد که دولت در اجرای سیاست های ریاضت اقتصادی ناکام بماند.
این وضعیت ادامه داشت تا در ابتدای سال جاری -میلادی- مردم به حزب سیریزا -حزب فعلی- رای دادند که شعارش مذاکره با وام دهندگان و برداشتن سیاستهای ریاضت اقتصادی بود! حالا اینکه جناب سیپراس چه فکری با خود کرده بود در دادن این شعار انتخاباتی، اندکی بعد معلوم شد.
با به قدرت رسیدن دولت جدید، این دولت راه های جالب توجهی را برای فرار از قرضهای یونان پیش گرفت مثل ادعای گرفتن غرامت جنگ جهانی دوم از دولت آلمان! (که بزرگترین طلبکار یونان است) یا دراز کردن دست نیاز به سوی روسیه که این روزها در تنشی سنگین با دولت های اروپایی قرار دارد. از سوی دیگر طلبکاران یونان که در زمان دولت گذشته بخشهایی از طلبشان را بخشیده بودند با این رفتارهای دولت جدید یونان سفت و سخت بر سر طلب هایشان ایستاده اند.  و از آنجا که وضع خراب اقتصادی یونان بر کوچک و بزرگ مشخص شد و زمزمه ورشکستگی دولت به گوش رسید، نه تنها هیچ سرمایه گذاری حاضر به حضور در یونان نشد، مردم نیز به برداشتن پولهایشان از بانکهای یونان پرداخته اند و دولت مجبور شده برای جلوگیری از اتمام نقدینگی، برداشت پول را سهمیه بندی کند.

پول و سرمایه رفیق و غریب نمی شناسد، یونان با آنکه بخش جدایی ناپذیر فرهنگ و تمدن اروپاست، امروز مجبور به ترک حوزه یورو است. خصوصا که دولت چپگرای سیپراس، در کمتر از 6 ماه متوجه شد که نمی تواند به هیچکدام از شعارهایش عمل کند و برای پوشاندن شکست وعده هایش، انتخاباتی برگزار کرد که نظر مردم را در مورد شرایط وام دهندگان اروپا جویا شود! با رای منفی مردم به درخواست وام دهندگان، دیگر نه وام دهندگان رغبتی به ادامه وام دادن به یونان دارند و نه علاقه ای دارند که این مردم نمک نشناس که روزی با پول آنها خوش زندگی کرده اند و حاضر به پرداخت بدهی شان نیستند را همچنان در سر سفره شان نگه دارند.
امروز دولت یونان در چرخه باطلی گرفتار شده که تنها راهش استعفا و خروج از حوزه یوروست. گرچه این دولت همچنان در حال دست و پا زدن در اتحادیه اروپاست که با دادن پیشنهاداتی بتواند نظر سرمایه گذاران و طلبکاران را جلب کند، اما حتی اگر پیشنهادات منصفانه ای داشته باشد، با ادبیات و رفتارهای فعلی بعید است که بتواند نظر طلبکاران را جلب کند.
وضعیت اقتصاد یونان بطور روزانه رو به وخامت گذاشته است و در شرایطی که دولت فعلی مخالف کاهش خدمات اجتماعی و صرفه جویی اقتصادی است، بعید است حتی عمر این دولت در یونان به یک ماه آینده برسد و زمان به سرعت به ضرر دولت یونان از دست می رود.

مردم یونان در بخشی عمده ای از این مشکل دخیل هستند. آنها سالها با پول قرضی به زندگی مرفهی عادت کرده اند که لیاقتش را نداشته اند و در واقع دسترنج مردم آلمان و فرانسه بوده است. اما روزی که از آنها خواسته شد که قرضهایشان را پس دهند با تغیر دولت و سیاست خارجی سعی در انکار و فرار از پرداخت بدهی هایشان  را دارند. طبیعتا هر کس که بخواهد برسر خوان پرنعمت واحد پول یورو بنشیند باید حداقل بتواند به اندازه دیگر اعضای آن تولید داشته باشد و خدمات ارائه کند. یا حداقل باید از دیگرانی که به او کمک می کنند حرف شنوی داشته باشد.

با روند کنونی، یونان بی شک از حوزه یورو خارج می شود، اما مطمئنا دیگر کشورهای اروپایی پدربزرگشان را فراموش نخواهند کرد و به بهانه های دیگر مانند اسکان مهاجران و غیره کمک های بلاعوض خواهند داشت. همینطور بعید است که یونان پس از خروج از حوزه یورو، حتی در صورت بهبود اقتصاد دیگر رغبتی به بازگشت به این واحد پولی داشته باشد.

پی نوشت:
1- دولت یونان در زمان رشد اقتصادی بدون دلیل -و افزایش راندمان کار-، حقوق کارمندان را حدود 50 درصد افزایش داد، بیشترین افزایش حقوق در حوزه یورو!  افزایشی که بازگشت از آن دیگر ممکن نشد و اعتراضات مردم یونان را درپی داشت.
2- ضرب المثلی در فارسی وضع مردم یونان را بخوبی بیان می کند:
                 کفاره شرابخوری های بی حساب            مخمور در میانه رندان (یوروپ!) نشستن است!



بدون شرح

اقدامی به مراتب مخربتر از اختلاس

در سخنرانی اخیر آیت الله خامنه ای راجع به دانشگاه ها چندین نکته قابل توجه به چشم می خورد.
ابتدا زمینه صحبت رهبر، خطاب به دولت روحانی است که بشدت از عدم توجه دولت به فرمانهایش در رابطه با دانشگاه ها شکایت دارد. همین علنی کردن اختلافش با دولت نشان دیگری از نارضایتی شدید اوست. حتی اشاره می کند که "صحبت های ما را به شکل نصیحت منبری تلقی می کنند!" و اهمیتی نمی دهند.
علاوه بر این سخنرانی، استیضاح چندی قبل وزیر علوم به جهت پی گیری "بورسیه های غیرقانونی" نشان می دهد که دولت روحانی به فرامین رهبر توجهی نکرده و حتی دستور آیت الله خامنه ای به مجلس برای برکناری "فرجی دانا" هم مانع جلوگیری دولت از لغو بورسیه های غیرقانونی و تابعیت از نظرات رهبر نشده است.

نکته دوم اما خود مساله "بورسیه های غیر قانونی" و حمایت آشکار رهبر از افرادیست که با این بورسیه ها مشغول به تحصیل شده اند. کمتر پیش آمده که شخص آیت الله خامنه ای به گروهی از افراد چنین توجه خاصی نشان دهد. این مساله نشان می دهد که این افراد برای حکومت و منافع او بسیار مهم بوده اند و روی آنها حساب ویژه ای داشته است. حتی بعید نیست که در دولت قبل نیز این بورسیه ها به دستور مستقیم او اعطا شده باشند.
به نظر می رسد حمایت آیت الله خامنه ای از تحصیل طرفدارانش رسیدن به دو هدف عمده است:
اول پیدا کردن پایگاهی در میان قشر نخبه. چرا که اکثر طرفداران رهبر را افرادی بیسواد، خشکه مذهب، فاقد فکر و تاثیرگذاری تشکیل می دهد (تجسمی از مقلد در شرع)،
و دوم کنترل دانشگاه ها و خصوصا فارغ التحصیلان "علوم انسانی"، که خاری در چشم او هستند ، که سعی می کند به نحوی با فلج کردن و از بین بردن این رشته های موثر که توان تاثیرگذاری مثبت بر اجتماع را دارند، بقای خود و حکومت دینی را تضمین کند.

سومین نکته از سخنرانی آیت الله اما باز هم به "علوم انسانی" و رنجی که از آن می کشد اختصاص دارد، او همچنان از "اسلامی کردن دانشگاه ها" راضی نیست و گویی کل سیستم علمی عروسک خیمه شب بازی او هستند و باید بجای پژوهش های علمی، منویات ملوکانه او را تحت عنوان "علم" بازتولید کنند. در این شکایت نیز، باز اشاره مستقیم به دولت روحانی دارد و گلایه از اینکه چرا برنامه های او در دانشگاه ها "اجرایی" نمی شود!
(او هنوز آنقدر آگاه نیست که اساسا تراوشات ذهنی اش، قابلیت پوشیدن جامه عمل ندارند و با بخشنامه و دستور نمی شود محیط علمی را اداره و هدایت کرد.)

برآیند این سه نکته مهم اما نقطه دیگری را نشان می دهد. نقطه ای که آیت الله خامنه ای و الیگارشی حکومت مذهبی تصمیم دارد به آن برسد. به نظر می رسد که در دهه سوم انقلاب بعد از تلاش های دهه اول برای "اسلامی کردن دانشگاه ها" و "انقلاب فرهنگی" و همینطور در دهه دوم تلاش برای تاسیس دانشگاههای اسلامی مانند دانشگاه "آزاد اسلامی" و همینطور دانشگاه های مدیر سازی مثل "امام صادق" یا "الزهرا"، همچنان جمهوری اسلامی نتوانسته بر جریان فکر و آزادی اندیشی دانشگاه ها غلبه کند و آنها را مطیع اوامر حکومت دربیاورد. به همین منظور تلاش پنهانی دارد بر نقشه دیگری مبنی بر حمایت از تحصیل "سرسپردگان وابسته به حکومت" و تلاش برای در اکثریت قرار دادن این "اقلیت تابع" در محیط های دانشگاهی. که اگر موفق به اجرای این نقشه شوند، احتمالا می توانند مطمئن باشند که نسلهای تحصیل کرده بعد از آن نیز با اعتقاد راسخ به "ولایت سید علی خامنه ای و جانشینان او" مردمی تابع و رام پرورش خواهند یافت.

آیت الله خامنه ای بدلیل آنکه در دوران تحصیلی هیچ ارتباطی با محیط های علوم نوین نداشته و حتی در دروس حوزوی هم شخص ممتازی نبوده است، نمی داند که دانشگاه و بطور کلی علم، دستور پذیر نیست و هرگونه فشار دستوری مساوی با اضمحلال سیستم علمی خواهد بود. همینطور اطلاعی ندارد که چیزی به نام علوم اسلامی و علوم غربی در هیچ کجای جهان وجود ندارد! و علم یک ذات واحد است که از سرزمین چین تا امریکا یکسان است. و دروغ در یافته های علمی -به نام اسلامی کردن- هیچ دستاوردی بجز پرورش شیاد و اندک تبلیغات کاذب ندارد.

این تلاش مخفیانه آیت الله در دولت قبل که امروز به آشکار بیان شد، نشان از آن دارد که "نظام" به نابودی سیستم آموزشی در ایران همت گمارده است. احتمالا با این انگیزه که یا سیستم آموزشی طبق "رهنمودهای رهبری" تغیر خواهد کرد، یا بکل از محتوا خالی خواهد شد و پوسته ای بی خاصیت باقی می ماند، طبق همان ضرب المثل معروف "دیگی که برای من نجوشد، سرسگ در آن بجوشد!". و این زنگ خطری برای جامعه علمی و البته کل جامعه ایران است.

گرچه که با وجود هزاران یا صدها هزار نخبه ایرانی در اقصی نقاط جهان، احتمال تهی کردن جامعه ایران از دانش و دانشمند، بسیار کم است، اما حتی همین میزان اندک از سوقصد حکومت به جامعه علمی کشور هم زیاد است و اگر به احتمال چند صدم درصد هم این احتمال، امکان وقوع داشته باشد، نتیجه آن ازمیان رفتن علم و دانش در ایران خواهد بود و تمام صد سال راه رفته "ورود دانشگاه و علم و دانش نوین به ایران" بعد از جمهوری اسلامی بایستی دوباره از ابتدا طی شود.
و سخت تر از آن بیدار کردن مردمی است که "نادان تربیت شده اند" از خواب غفلت و نادانی، که شاید نسلها به طول انجامد. این سیاست در کنار سیاست "افزایش جمعیت" -تخریب پایدار ایران- می تواند حداقل ده ها سال بدبختی و نکبت را برای ایران به ارمغان بیاورد.

پی نوشت:
1- تخریب فرهنگی یا تخریب جامعه انسانی بدترین نوع اضمحلال و سخت ترین و زمانبرترین قسمت توسعه است. تمامی تخریبهای اقتصادی، محیطی و حتی زیربنایی در مدت زمانی کم و با همت جمعی، قابل رفع و بازگشت هستند، مانند بازسازی کشور با خاک یکسان شده آلمان بعد از جنگ جهانی دوم، اما ساختن جامعه ای با تفکرات عقب مانده و قرون وسطایی به نسلها زمان و تلاش نیاز دارد، مانند توسعه در کشور افغانستان.
2- در تمام سخنرانی منتشر شده، آیت الله خامنه ای با غیظ زیادی از دولت نام می برد که به احتمال زیاد ناشی از عصبانیت در پذیرش شکست هسته ای و مسبب دانستن دولت روحانی در این حقارت است.
3- در داستان "قلعه حیوانات" خوکهای پیروز در انقلاب، بتدریج نسلی از "سگان شکاری" را آموزش می دهند که تنها تابع فرامین آنها باشند. این فراز از داستان، شباهت صوری جالبی با تلاشهای اخیر دارد!

اهمیت واکنش خامنه ای به نتیجه توافق و احتمالات پیش رو

از شواهد و قرائن اینطور برمی آید که تقریبا توافق ها بر سر صدور متن مشترک انجام شده و احتمالا در روزهای آینده شاهد اعلام جزییات و متن توافق خواهیم بود. همینطور تا جایی که رسانه های مختلف گزارش می دهند ظاهرا قرار شده که توافق در چند مرحله به اجرا برسد و طبق خواست قبلی غرب که ابتدا راستی آزمایی و بعد، رفع تحریم ها بود. تحریم ها لغو شود با این تفاوت که این بار به نحوی این مساله گفته شود که حساسیت داخلی در ایران ایجاد نکند و احترام صحبت های آیت الله خامنه ای حفظ شود.
از سوی دیگر تندروها یا همان دلواپسان، در حال برنامه ریزی هستند برای سازماندهی تبلیغاتی در روز قدس  و احتمالا از این برنامه به عنوان واکنشی سنگین به توافق اعلام شده استفاده خواهند کرد. همانطور که تا بحال نشان داده اند، بخش ناگفته و غیر رسمی نظر رهبر را اجرا می کنند و مراکز فرماندهی آنها نسبتا خودمختار با چراغ سبز بیت رهبری حملاتشان را سازماندهی می کنند.
این سازماندهی اما نسبت به مواضع خود آیت الله خامنه ای چندان اهمیتی ندارد. موضع گیری آیت الله خامنه ای احتمالا در سخنرانی روز قدس -یا بعد از آن- است نسبت به متن منتشره بسیار مهم تلقی می شود و دستورکار کل سازمانهای تبلیغاتی و رسمی نظام خواهد شد.
در واکنش به توافق قریب هسته ای موضع او از 3 حال خارج نیست:

1 آیت الله خامنه ای مسئولیت کل برنامه هسته ای از ابتدا تا کنون را طبق اتفاقاتی که افتاده بر عهده می گیرد و طبعا این عقب نشینی های آشکار ایران از مواضع هسته ای را قبول می کند، که در این حالت دست دولت روحانی باز می شود و مخالفان دولت به حاشیه می روند و این تغیر می تواند طلیعه ای از تغیر اوضاع سیاسی و اجتماعی و اقتصادی هم تلقی شود. و دیگر روحانی می ماند و وعده های داده  شده و همت او برای بهبود اوضاع.

2- گزینه دیگر می تواند نپذیرفتن مسئولیت با اشاره به مسئول دانستن دولت روحانی باشد. که در این حالت دست منتقدان دولت باز خواهد شد برای حملات سنگین به دولت و فلج کردن هرگونه فعالیت از طریق مشغول کردن دولت به چالشهای مختلف سیاسی، اجتماعی. این گزینه این خطر احتمالی را دارد که با توجه به اینکه کل توافق و تحریمها برگشت پذیر هستند، می تواند به شکست توافق حتی بعد از رسیدن به آن منجر شود. خصوصا که از وزن دولت روحانی حتی در چانه زنی خارجی هم کم خواهد شد و مانند سالهای پایانی دولت احمدی نژاد هیچ دولتی علاقه ای به مذاکره با دولتی ضعیف نخواهد داشت.

3- گزینه سومی هم وجود دارد که آیت الله موضوع را تمام شده تلقی نکند و همچنان بخواهد خودش را میان دو طیف "موافقین حقیقی" و "تندروهای ساختگی" توافق نشان دهد. و همزمان پروپاگاندای حکومتی بر سکوت خبری و کم ارزش بودن این اتفاق تاکید کنند. و بکل موضوع هسته ای از "اولویت رسانه ای" و "حق مسلم" تبدیل به اتفاقی تاریخی شود که با پیروزی نظام به پایان رسیده!
به عبارت دیگر از یک طرف آیت الله خامنه ای نتواند علنا مسئولیت 10 سال رهبری اشتباه -هسته ای- را برعهده بگیرد و از سمت دیگر بخواهد هوادارانش را از سرزنش و حمله به دولت بازدارد. تقریبا مشابه همین روندی که امروز پیش گرفته است.
این روند محتمل ترین گزینه است، اما 2 اشکال اساسی دارد، یک اینکه انحصار رسانه در اختیار جمهوری اسلامی نیست و دوم با این روش تعداد بیشتری از تتمه طرفداران حکومت ایدئولوژیک سرخورده می شوند، از بی عملی رهبرشان در تصمیم گیری های سیاسی.

این توافق حتی اگر با شیوه گزینه سوم هم پیش برود، با توجه به پتانسیل جامعه برای تغیر، می تواند مهم تلقی شود و با کمک دولت روحانی جامعه می تواند از چندین سال رخوت -بعد از سال 88- خارج شود.

پی نوشت:
1- آیت الله خامنه ای جسارت آیت الله خمینی را در تصمیم گیری و البته پذیرش شکست ندارد و بعید است که اتفاق سال 67 تکرار شود.
2- طرف های غربی با محوریت امریکا و دولت اوباما، تصمیم به تحقیر او را ندارند و تلاش می کنند در عین حفظ کرامت خامنه ای، او را مهار کنند، این فرصت بی نظیری در تاریخ روابط ایران و امریکاست که بزودی بیشتر به آن خواهم پرداخت.

تمدید مذاکرات، تلاش برای تسلیم نشدن

خامنه ای و سرداران سپاه
مواضع غرب در گفتگوهای هسته ای علیرغم تغیرات، تاکنون از منطق قابل دفاعی برخوردار بوده است.
اما اینکه دو طرف نمی توانند به توافق برسند، بدلیل سابقه رفتارهای نظام ایران در مساله هسته ای است. دقیقتر می شود گفت که اشکال کار یکی از "زرنگ بازیهای" سپاه و آیت الله خامنه ای در مخفی کاری سایت های غنی سازی منشا می گیرد و دوم امروز که ایشان تصمیم به تسلیم گرفته اند، انتظار دارند که با قسم و آیه غرب قبول کند که دیگر از روند گذشته دست کشیده اند -که حقیقتا کشیده اند و نیت شان عوض شده-.
این "ماجراجویی های اتمی" سالهای گذشته اما امروز گریبان نظام را گرفته و غرب تنها به چشمان خودش باور دارد و بجز بازدید مراکز مشکوک هیچ ادله دیگری را باور نخواهد کرد. منطق هم همین را حکم می کند که بدلیل سابقه توسعه زیرزمینی مراکز غنی سازی، هرگونه سازش با ایران باید در صورت بازدید از مناطق مشکوک، همراه باشد.

از طرف دیگر حاکمان ایران که بدون توجه به امکان لو رفتن -باخت- برنامه های غنی سازی شروع به این قمار کردند امروز نظارت بین المللی -غربی- را مخل دیگر اهداف توسعه طلبانه نظامی می بینند. به عبارت دیگر درست است که آیت الله خامنه ای بعد از مواجهه با سنگ "حساسیت غرب بر برنامه هسته ای" و تحریم های فلج کننده تصمیم گرفته که آبرومندانه میدان "دستیابی به بمب هسته ای" را حتی به هزینه تعطیلی تمام سیستم هسته ای ایران، ترک کند اما دیگر انتظارش را نداشت که همین اشتباه به نظر اندکش موجب شود که غرب یک گام بزرگتر به سمت نظارت به تمام فعالیت های مشکوک هسته ای -نظامی اش- بردارد.

طبعا مخالفت با بازدیدهای غرب نه قابل چانه زنی است و نه منطق عقلی دارد. همانطور که حسن روحانی هم تلاش دارد فاصله میان آیت الله با غرب را به بهانه "بازدید های مدیریت شده" پل بزند و به شکل آبرومندی به این خواسته غرب گردن نهد. این بند از توافق بیش از "کلمات" اهمیتی دوچندان در "اجرا" خواهد داشت که درصورت پذیرش ایران و عدم اجرای آن می تواند وضع را بمراتب به بدتر از حالت فعلی برگرداند.

از سوی دیگر اگر فرض کنیم که غرب بتواند به اماکن و تاسیسات نظامی و موشکی آیت الله خامنه ای دسترسی داشته باشد، دیگر اساسا چیزی برای دفاع باقی نمی ماند چرا که ربع قرن است که جمهوری اسلامی تحت رهبری آیت الله خامنه ای تلاش کرده که توان نظامی اش را درحد یک مقابله تمام عیار با قدرتهای برتر جهانی برساند و پایه های تختش را نه بر مشروعیت و مقبولیت مردمی، که بر موشکها و توان نظامی استوار کند.
حال دسترسی دشمنان خودساخته آیت الله به این اماکن نظامی اش، تقریبا در حد مرگ برای او دردآور است و البته راهی بجز قبول آن پیش پایش وجود ندارد.
بلندپروازی های اتمی نظام با مشاورت سرداران -نادان- سپاه، ایران را به سمت این تله هسته ای راند و هر روز که در آن جلو می روند حلقه مشکلات بیشتر و بیشتر گلوی نظام را می فشارد و بیرون آمدن از آن غیرممکن تر و پر هزینه تر می شود.

کمتر از 10 سال پیش غرب با دادن بسته های تشویقی اقتصادی تلاش کرد تا ایشان را از ادامه مسیر هسته ای منصرف کند، اما امروز بجز تعطیلی کامل هسته ای، نظام باید نظارت های سرزده غرب را نیز بپذیرد، در حالی که مشوقش تنها آزاد شدن پولهای بلوکه شده -خودش- و باز شدن "امکان" تجارت با جهان است با اقتصادی خرد شده در اثر تحریمها!
و از سوی دیگر، این بار خروج ایران از مذاکرات هسته ای به معنی تمایل سران حکومت به توسعه سلاح های هسته ای تعبیر می شود و احتمالا با پاسخ تحریم های سنگین تر غرب و رساندن ایران به شبه وضعیت کره شمالی و همزمان با تهدید هرلحظه ای حمله برق آسای نظامی خواهد بود.
وضعیتی که دیگر نه در توان تحمل مردم و نه حاکمان بلندپرواز ایران است. خصوصا که بازهم با ندانم کاری های سرداران سپاه وضعیت منطقه به آشوبی گرفتار شده که کنار ماندن از آن خود نیاز به امکانات و تلاش زیادی دارد.

با وجود همه تهدید ها و اشتباهات چندین ساله اما حضور دولت روحانی و تکنوکراتهای معقولتر در حاکمیت، امروز احتمال توافق و بستن این پرونده خطرناک را بیش از هر زمان دیگری فراهم کرده است.
طبیعتا ایران باید چندسالی پای "سردردهای ناشی" از مستی نفتی حاکمانش بنشیند و اگر بتواند با تغیر رفتارش اعتماد غرب را جلب کند می تواند امید داشته باشد که دوباره حاکمیت ملی و تمامیت ارضی اش در کنترل خودش قرار گیرد، که در غیر اینصورت روز به روز به لبه "قحطی و وابستگی" همزمان نزدیکتر خواهیم شد.

پی نوشت:
مردم ایران طبیعتا به عنوان اولین قربانیان جاه طلبی های هسته ای نظام، بیشترین هزینه فشارهای غرب به ایران را متحمل می شوند و بجز مسیر انفعال تنها با همبستگی و ایجاد کمپین های سیاسی، می توانند اهرمی ایجاد کنند برای رفع مشکلات پیش آمده.