کلاه نفتی بر سر روحانی!


گذشت زمان و حوادث رخ داده، کم کم اسرار گفتگوهای پشت درهای بسته ژنو را نشان می دهد. و می توان پی برد که چگونه ایران بازهم بازیچه قدرت های بزرگ قرار گرفته در عین حالی که آیت الله خامنه ای فکر می کند در حال تعامل یا حتی مقابله با غرب است!

سقوط قیمت نفت در کمتر از یک ماه بعد از تمدید فرصت توافق ژنو، نشان می دهد که چرا مذاکره کنندگان غربی بی رغبت به توافق به قول خودشان "ضعیف" و بدون عجله، با پیشنهاد امریکا، مهلت مذاکرات را به 7 ماه آینده موکول کردند و نمایندگان آیت الله خامنه ای هم با رضایت آن را پذیرفتند!

دقیقا در زمانی که آیت الله خامنه ای و سپاهیانش در حال تدارک برای "مرعوب کردن غرب" در منطقه بودند و لشکر 20 میلیون نفری شیعیان را با هزینه هنگفت برای رفتن به کربلا را تجهیز و تدارک می کردند، تا سخن تکراری "قدرت نفوذ در منطقه" را تکرار کنند، وزیر امور خارجه امریکا در سفری به عربستان طرح مصلوب کردن ایران و روسیه با میخ نفت را با شیوخ عرب هماهنگ می کرد.

دولت روحانی بسیار زودتر از پیش بینی گرفتار شدنش در بن بست سیاسی که بسیاری -از تحلیل گران- پیش بینی کرده بودند، به بن بست اقتصادی رسیده است. شاید بدترین سناریوهای دولت روحانی در زمان انتخابات هم، چنین تحریم طولانی را پیش بینی نمی کرد، چه برسد به سقوط قیمت نفت که برای هر دولت نفتی کمرشکن است. (و شرایطی که دولت بدلیل تحریم ها، مجبور به فروش نفت، کمتر از قیمت بازار و رقباست!)
البته تیم اقتصادی دولت روحانی تلاش می کند که اوضاع را پیش بینی کند و قبل از آنکه دیر شود اقدام کند. از افزایش نرخ سود کوتاه مدت بانکی که از قضا مطابق بر تقویم هسته ای ایران است! تا فروش سربازی و تلاش برای شکستن موج وحشت عمومی مردم از ورشکستگی دولت و بانکها. چرا که تجربه نشان داده که واکنش بازار و مردم ایران به خبرهای هسته ای و اقتصادی بیش از عامل آنها یعنی تحریمها، باعث نوسان بازار، افزایش تورم و سقوط ارزش ریال می شود.

روحانی در بیرجند در حالیکه از یک طرف نگران و عصبانی از قیمت نفت است و نفرین و ناله به عربستان می کند،  تلاش می کند که دولت را مسلط به اوضاع نشان دهد و دستاوردهای آرامش در اقتصاد را به مردم آدرس دهد.

امروز مشخص شده که غرب با همکاری اعراب در بهترین زمان تصمیم به تنبیه ایران و روسیه گرفته است و با سفاهت رهبران ایران، ایران را هم به "گونی روسیه" راندند و حداقل برای 7 ماه هردوکشور را چوب می زنند! مشخص است که بعد از این 7 ماه کتک خوردن، مقاومت نمایندگان آیت الله خامنه ای برای امضای هر قراردادی که جلویشان گذاشته شود کمتر خواهد شد. خصوصا که امروز هم صدای انتقادات به برنامه هسته ای در دولت و دانشگاه های ایران بطور علنی تر شنیده می شود. و دیگر کاسه صبر بسیاری لبریز شده است.

روسیه اما داستان متفاوتی دارد، به نظر می رسد که غرب -بخوانید امریکا- تصمیم گرفته که پوتین -روسیه- را سرجای خودش بنشاند و تصور "بی صاحبی دنیا" که بعد از "بی رمقی اوباما" به او دست داده بود را از سرش خارج کند. دیگر حتی معامله سوریه مخروبه با شبه جزیره کریمه و خروج نیروهای روسیه از اوکراین هم غرب را راضی نمی کند و پوتین به یک غلط کردم "غلیظ عملی" با استعفا یا خروج از کریمه نیاز دارد. که درس عبرتی شود برای هر رهبری که خواب دیکتاتوری و تجاوز به خاک دیگر کشورها را در قرن 21 می بیند.

نباید فراموش کرد که رویه دولت اوباما بعد از اعلام نارضایتی عمومی مردم به حزب دموکرات در انتخابات سنا و عملکرد دولت او، تا حدی عوض شده و اوباما از رییس جمهوری ترسو و صلح طلب به یک وطن پرست، مبارز در سبک خودش تبدیل شده است! این تغیر رویه، در لفظ اوباما -در آخرین مصاحبه سال میلادی اش- راجع به لغو اکران فیلم "مصاحبه*" از ترس حملات تروریستی واضح به چشم می آید.
قطعا این تغیر رویه از چشم دیپلمات های دولت روحانی هم دور نمی ماند و می توان آن را دلیل دیگری دانست بر تقویت توافق هسته ای در تیرماه آینده، و راضی شدن آیت الله خامنه ای به دست کشیدن از رویای اسباب بازی های اتمی اش. در زمانی که هنوز اوبامای "حتی تغیر کرده" بر سرکار است و می توان جای پایی در حاکمیت امریکا فراهم کرد. خصوصا که از سرگیری روابط امریکا- کوبا بعد از نیم قرن، الگوی خوبی برای آیت الله خامنه ای است.

زمان مشخص خواهد کرد که فشار شیرهای نفت اعراب، تا چه حد می تواند افکار بلندپروازانه رهبران خودکامه جهان را از ذهنشان خارج کند.

*مصاحبه، فیلمی کُمدی از "کیم جونگ اون" رهبر کره شمالی است که مدیران شرکت سونی (تهیه کننده) بعد از هک شدن شرکت و تهدید به عملیات های تروریستی علیه سینماهای پخش کننده، تصمیم به لغو اکران گرفتند که این تصمیم مورد انتقاد بسیاری از شخصیت ها از جمله اوباما قرار گرفت.

پی نوشت:
1- با توجه به تیم مدیران ارشد اقتصادی دولت، و ذکاوت و زبان نرم روحانی، به نظر نمی رسد وضعیت اقتصاد ایران علیرغم وضعیت اسفناک شاخص ها، در حد دولت احمدی نژاد خراب شود. مگر آنکه اتفاق پیش بینی نشده ای رخ دهد. حتی با اینکه دولت مجبور است جایگزین نفت از دست رفته، دست در جیب ملت کند و با گران کردن دلار و اخذ مالیات، روزهای آتی را به امید توافق سپری کند.
2- نشانه های پریدن مَستی نفتی از سر آیت الله خامنه ای و پوتین، آرامشی را به اردوی رقیب تزریق می کند که نتیجه آن تغیر سیاست های غرب و اعراب و آرامش در منطقه خواهد بود.

اربعین عاشورا 93، نقطه عطفی در تحولات منطقه و ایران


نوروز امسال تحلیلی در مورد شخصیت "قاسم سلیمانی" و نقش او در تحولات خاورمیانه منتشر کردم که مورد استقبال بسیاری قرار گرفت. در راستای آن تحلیل می توان گفت که اربعین امسال بزرگترین نشانه هویت ظهور آن "امپراطوری ایرانی" است.

سقوط صدام به دست امریکا را می توان آغاز مسابقه قدرت های منطقه ای و جهانی برای تسلط به عراق دانست. اما دیری نپایید که با فرسایشی شدن جنگ برای امریکا، و دخالت های ایران، هزینه های کلانی بر این کشور تحمیل شد و تغیر دولت باعث شد امریکا از این رقابت خارج شود و پنهان و آشکار جایگاه تامین امنیت عراق که بر عهده امریکا بود در دست نیروهای شیعه یا به عبارت بهتر سپاه قدس و ایران قرار بگیرد. فعل و انفعالات بسیاری در این سالها رخ داده، اما کشمکش بر سر این منطقه بین 3 کشور ایران، ترکیه و عربستان همچنان ادامه دارد. 

حمایت از گروهای سنی و سلفی توسط دولت عربستان در یک ضلع، نگاه "اسلام محور" دولت ترکیه و اخیرا تلاش برای احیای زبان و هویت امپراطوری عثمانی با ویترین مدرنیته و آزادی ترکیه به عنوان "ورژن جدید تمدن اسلامی برای مسلمانان منطقه" در ضلع دیگر و تلاش ایران برای حفظ امنیت مناطق شیعه نشین، مبارزه با سلفی ها و داعش، حفظ حکومت بشار اسد و باز نگه داشتن معبر تغذیه حزب الله لبنان جهت مقابله با اسراییل ضلع سوم مثلث تقابل در عراق تشکیل می دهند.

ایران در شرایط فعلی دست بالا را در عراق دارد بدلایل زیر:
1- از نظر تئوری و مذهب، تفکر شیعه نرمتر و صلح جوتر از تفکرات سنی است و بدلیل دایه بودن ایران در شیعه، دو کشور عربستان و ترکیه ناچار از نمایندگی و حمایت سلفی ها و اسلامگراهای تندرو هستند، که در دنیای مدرن این تفکرات خود به خود عقیم است. بعلاوه آنکه ترکیه دچار استاندارد دوگانه با کردهای سنی مذهب است. و ایران این مشکل را بسیار هوشمندانه تر حل کرده است.
2- کشورهای غربی هم به علت قبل و تفکر مبارزه با تروریسم، ناخودآگاه در جبهه ایران قرار می گیرند و اقداماتشان به سود ایران خواهد بود، به سمت مبارزه با گروههای مسلح افراطی سنی مذهب.
3- هیچ چشم اندازی برای کمرنگ شدن نگاه ایدئولوژیک ایرانی -شیعه- در عراق وجود ندارد. شیعیان عراق منابع مالی و گستره پهناوری از عراق را در اختیار دارند و روابط نزدیکشان با حکومت ایران حفظ کرده اند. در مقابل ایران حمایت سیاسی و نظامی-امنیتی از آنها می کند، که نمونه موفقی از تعامل در خاورمیانه محسوب می شود.
4- اربعین امسال، ایران -به عنوان قدرت نمایی - نشان داد که پارامتر مهمی در عراق است و می تواند  امنیت را در این کشور تامین یا سلب کند. این نشانه پیام بزرگی به تمامی تحلیل گران غربی و منطقه ای بود که بدون حضور ایران، تعیین سرنوشت عراق، عبث خواهد بود و تقریبا غیر ممکن است که بتوان ایران را نادیده گرفت، حتی در شرایط تحریم و انزوای جهانی.

اصرار امسال مقامات نظامی و آیت الله خامنه ای بر حضور بیش از یک میلیون ایرانی در مراسم اربعین، و حفظ امنیت شهرهای مقدس در حالی که قسمت قابل توجهی از عراق و سوریه در دست داعش است، پیام متفاوتی از قدرت ایران در منطقه را رساند. این حرکت نشان داد که منطقه شیعه نشین عراق دیگر زمین بازی نیست و رسما مرزهای ایران تا آنجا گسترده شده و درصورت ادامه تنش های میان شیعه و سنی، مناطق درگیری می تواند به سمت مرزها یا حتی درون عربستان کشیده شوند.

گرچه که عربستان "سلاح نفت" و "رابطه نزدیک با غرب" را دارد و می تواند از جنبه های اقتصادی به ایران فشار وارد کند، اما بعید است که ترکیه بتواند در کوتاه مدت حرکتی بجز تبلیغات داشته باشد، چرا این کشور در میان "استانداردهای دوگانه" خود گرفتار است، از یک طرف نیم نگاهی به عضویت اروپا و صنعتی شدن دارد و از طرف دیگر می خواهد رهبرمسلمانان منطقه باشد بدون در نظر گرفتن کردهای همسایه و داخل! شاید نشانه پایان آچمز ترکیه را بتوان جبران اشتباه ترین استراتژی خارجی که گذاشتن تمام تخم مرغهایش بر رفتن اسد از سوریه بود، درنظر گرفت.

با توجه به اینکه ایران توانسته جزیره ای از امنیت را در دریای متلاطم حرکت های افراط گرایانه اسلامی، ایجاد کند، می توان پیش بینی کرد که دامنه این قدرت نمایی از آینده عراق و سوریه تا مذاکرات هسته ای و اساسا تمامی مناسبات خارجی ایران را تحت الشعاع قرار دهد.

همچنان اعتقاد دارم که موفقیت های منطقه ای ایران ناشی از قابلیت های شخصی "قاسم سلیمانی" فرمانده سپاه قدس و دکترین دفاعی و استراتژیک اوست.

پی نوشت:
1- در میان کشورهای غربی، تنها رسانه های "انگلیس"، پوشش خبری نسبتا کاملی از مراسم اربعین داشته اند و به ابعاد آن توجه کرده اند.
2- تامین امنیت لازمه سرمایه گذاری و توسعه است، با وضع فعلی بزودی عراق از نظر توسعه ای نیز به دو پاره، پیشرفته شیعی و عقب مانده سنی، تقسیم خواهد شد و برمشکلات قومی، عقیدتی افزوده.

مبارزه با فساد از جنس روحانی

عکس بی طرفانه حسن روحانی
یک با اینکه از جدی ترین منتقدان "تنوری توطئه" هستم اما گاهی نمی شود ارتباط میان اتفاقات اجتماعی و سیاسی را نادیده گرفت. به عنوان مثال عجیب است که عمل و خبر اسیدپاشی ها یا چاقو زدن به دختران همزمان با "تمدید توافق هسته ای" انجام می شود. یا از طرف دیگر گران شدن "نان و دلار" همراه با اندک "فضای تنفس" در روز دانشجو و "سخنرانی تند" جناب روحانی علیه فساد و سپاه و حتی آیت الله خامنه ای همراه است!
البته همچنان امیدوارم که این نشانه ها تصادفی باشد، چرا که احتمالا در روز -محتوم- اعلام خبر صلح هسته ای -بخوانید تسلیم- شاهد اتفاقات ناگوار اجتماعی مشابه خواهیم بود.

دو فساد و رانت سرداران سپاه با همکاری افراد صاحب نام یا گمنام کشوری، چیزی نیست که از کسی پوشیده باشد و بیان این دانسته ها، اولا نه هنری است و افشاگری محسوب می شود و نه اندک واکنش مردم را بدنبال دارد. چرا که در مصیبت اقتصادی کنونی، اعلام اختلاس ها و فسادهای هزاران میلیاردی، برای مردم تنها عددی بر روی کاغذ است و این ارقام افسانه ای هیچ تناسبی با ذهن و زندگی مردم ندارد. بدیهی است که اگر فردا رقمی معادل بودجه دولت امریکا را هم به عنوان اختلاس اعلام کنند هیچ واکنشی دیده نشود.
در شرایط کنونی نهایت توجه اقتصادی مردم، به قیمت نان، بنزین، قبوض ماهانه و حقوق هاست و حداکثر، نگاهی به جداول تغیرات قیمت دلار؛ این حساسیت ها هم بیشتر به شکل جک ها و کنایه های پیامکی میان افراد رد و بدل می شود، تا نشانه هایی از اعتراض باشد.

سه روحانی از مردم می خواهد که به بی عدالتی ها و فسادها اعتراض کنند و بخشی از راه حل مبارزه با فساد باشند. اما آیا می توان مردم را به اعتراض به فسادهای مالی فراخواند، اما مانع از اعتراض مردم به ناکارآمدی سیاسی رهبر، حقوق اولیه اجتماعی زنان، وضع نامناسب امنیت، آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی، و صدها مشکل ریز و درشت دیگر شد؟ به محض آنکه سیستم اطلاعاتی و امنیتی پایش را کمی برگلوی مردم شُل کند، صداهایی شنیده خواهد شد که ماهیت جمهوری اسلامی را زیر سوال می برد، نه تنها فساد فلان ارگان تحت نظارت رهبر. این وجه از سخنان رئیس جمهور بیشتر مظلوم نمایی و شعار است، چرا که خود او هم می داند که اشکال نه در "یک قسمت" که در "ماهیت نظام" نهفته است و بجز تغیرات اساسی راهی جهت جلوگیری از فساد هم نیست.

چهار دولت روحانی علاوه برکوتاه کردن دست سپاه از پروژه های کلان و درآمدهای نفتی، ناچار از کمک گرفتن -بخوانید مالیات- از ارگان های تحت نظارت رهبر شده و عملا بیان کرده که درآمدها دیگر کفاف هزینه ها را نمی دهد و باید تمام کاسه ها را یکی کنیم و هرچه مانده باهم استفاده کنیم. دیگر از "بودجه های اختصاصی ارگانهای رهبری"، "واردات غیرقانونی و بدون نظارت سپاه" و "پروژه های صوری" خبری نیست و اهمیت رسیدن به وضع مردم ایران اگر از لبنان و بشار اسد بیشتر نباشد، کمتر نیست. دولت روحانی اعلام کرده که امروز روز مبادایی است که پولهای امام زمان دست سرداران و نزدیکان باید استفاده شود. وگرنه با این رویه، سال آینده نه از تاک، نشان خواهد ماند و نه از تاک نشان!
البته با توجه به بودجه ارائه شده به مجلس، همچنان به نظر می رسد که دولت روحانی هم در پذیرش واقعیات مشکل دارد. چرا که تحقق نفت 72 دلاری بودجه با توجه به قیمت های حدود 55 دلاری امروز نفت ایران، احتمال تحریم بیشتر و همینطور افزایش 30 درصدی مالیات ها از "اقتصاد بی رمق" امروز بسیار خوشبینانه است.

پنج نکته آخر اینکه سخنرانی حسن روحانی از جهت "شکل" جالب و کم نظیر بود! در بسیاری از توصیفات، حرکات دست و چهره او برخلاف گفته هایش است! (فیلم سخنرانی)
مثلا در جایی که او از نظارت مجلس خبرگان بر رهبر نام می برد در حرکت دست نظارت از بالا به پایین را توصیف می کند اما در گفتار از لفظ "درکنار رهبری" استفاده می کند.(دقیقه 3:44) همینطور هنگامی که از "عدم" فساد در قوه قضاییه و قاضیان سخن می گوید، آشکارا می خندد!(دقیقه 17:38)

پی نوشت:
1- فعلا هیچ مسکنی بجز همین "اندک سخنان دلنشین" حسن روحانی نداریم و گرچه مایه دلخوشی است، اما حساب کردن روی این "حرف ها" دردی از جامعه و آینده دوا نمی کند. همچنان آگاه سازی و تلاش بر افزایش بینش سیاسی-اجتماعی، بهترین و تنها گزینه ساخت آینده ای روشن است.
2- امیدوارم سرنوشت وعده های جدید روحانی در مبارزه با فساد، مانند وعده های انتخاباتی و حتی سرنوشت مذاکرات هسته ای، دچار مشکلات عدیده نشود و او بتواند "عملا" در اندازه خود قدمی به جلو بردارد.
3- قسمتی از طنز ابراهیم نبوی دور از مطلب نیست که می گوید:
از آن طرف هم خامنه ای گفته است: "چرا اقدام قاطع در مبارزه با فساد انجام نمی شود که نتیجه را مردم به صورت ملموس مشاهده کنند." به جمله دقت کنید، ایشان منظورش این نیست که با فساد مبارزه کنید چون فساد مالی "بد" است، منظورش این است که با فساد جوری مبارزه کنید که مردم فکر کنند که داریم با فساد مبارزه می کنیم.

اعتراض در نیویورک، سکوت در تهران


چند هفته ای هست که قسمتی از خبرها به اعتراضات مردم امریکا به دادگاه های این کشور و برخورد تبعیض آمیز با مردم رنگین پوست اختصاص دارد و در آخرین اتفاق مشابه، دادگاهی در نیویورک پلیسهای مرتکب "خشونت" و "مرگ "فردی سیاه پوست را از پاسخگویی به قانون معاف کرده اند.
طبیعی است که هر صنفی در هرکشوری مرتکب اشتباهاتی می شود، -حتی سیستم قضایی امریکا- اما نکته مهم حساسیت جامعه به آن و برخورد با اشتباهات و جلوگیری از تکرار آن در آینده است.

جوامع غربی، که معمولا ما آنها را به شکل جوامع اتمیزه، فردگرا و دارای روابط اجتماعی سرد و فاقد حمایت مردم از هم می دانیم، در چنین حوادثی نشان می دهند که چگونه به حقوق اجتماعی، آزادی ها و رفتار دولت و ماموران قانون با شهروندان حساس هستند و در صورت درک اندک خطایی در سیستم حکومتی، اعتراضات گسترده ای براه می اندازند و تا گرفتن پاسخ مناسب آرام نمی نشینند.
جامعه ای زنده، پویا و بدنبال آزادی، بدون شک باید دارای چنین خصوصیاتی باشد و از کوچکترین خطای ماموران قانون یا سیستم قضایی نگذرد. افراد این جامعه برای رسیدن یا حفظ عدالت و آزادی هایشان هزینه می دهند، و طبیعی است که لذت زندگی در آزادی و عدالت را خواهند چشید. بالعکس این برخورد را در جامعه ای مثل ایران می بینیم. جامعه ای مرده و فاقد هرگونه واکنش به اشتباهات حکومت.

بحث "جامعه بی تفاوت ایران" ربطی به امروز و سرکوب های شدید امنیتی و نظامی ندارد. از اوایل تشکیل جمهوری اسلامی مردم نسبت به اظهارات، رفتارها و اشتباهات حاکمیت نوپا بی تفاوت و ساکت بوده اند. گویی سرنگونی یک نظام به تنهایی برای بدست آوردن عدالت و آزادی کافیست.  این اشتباه مکررا باعث تشکیل و بقای دیکتاتوری در این سرزمین بوده است. در تمام تاریخ معاصر می توان دید که جامعه ایران در نهایت فشارهای اجتماعی، نهایتا بدنبال "منجی" بوده است!
شاید اگر حکومت "شاه دموکرات" ایران همزمان با "کاریزمای آیت الله خمینی" و شرایط سیاسی دهه 70 جهانی، همزمان نمی شد، هیچگاه انقلاب 57 هم اتفاق نمی افتاد.
بوده اند اعتراضاتی اندک که در یک صنف خاص مثل دانشجویان -سال 78- یا کارگران اتفاق افتاده باشد، اما این اعتراضات بدلیل عدم حمایت بدنه جامعه، عقیم مانده اند. البته با رشد دانش و آگاهی عمومی و به کمک ارتباطات مجازی، هوشیاری جامعه ایران بطور کل افزایش یافته و جای بسی مسرت است که حداقل واکنش هایی -حتی مجازی- به مشکلات و اشتباهات حکومت -مثل اعدامهای عقیدتی یا سیاسی- شکل می گیرد.

نهایت آنکه، اعتراضات مردم شهرهای امریکا با هر عقیده و نژادی، به احکام ناعادلانه علیه رنگین پوستان این کشور توسط پلیس یا سیستم قضایی، باید الگویی از دموکراسی و نظارت شهروندان بر دولت برای جامعه ما باشد. اینکه فراتر از عقیده و نظر خودمان با قربانیان و متهمان، از "حقوق" و "جان یکدیگر" در مقابل بی عدالتی های احتمالی حمایت کنیم.
فرقی ندارد که ظلم در حق "خانواده پاسدار"، "جوانان بهایی" یا "مرزنشینان کرد" باشد، ابتدا حقوق انسانی هرکس باید رعایت شود و در قدم بعد باید با حمایت یکدیگر در تغیر قوانین تبعیض آمیز علیه تک تک شهروندان ایرانی تلاش کنیم.

پی نوشت:
1- بطور خاص یکی از دلایلی که جامعه امریکا را همچنان جامعه ای برتر در سطح جهانی حفظ می کند، این روحیه آرمانگرایی و عدم تحمل هرگونه "خطای سیستماتیک" در نظام حاکمه بخصوص قضایی است. چنین خصوصیتی در کمتر کشوری اینگونه دیده می شود. این حد از احساس مسئولیت در مردم امریکا را عمیقا می ستایم.

2- حفظ عدالت و آزادی، گاه از بدست آوردن آن مهمتر و سخت تر است. باید دانست که عدالت و آزادی خود به خود، یا تنها با وقوع انقلاب یا تغیر حکومت بوجود نمی آید. مردم باید لحظه لحظه نسبت به اقدامات حاکمان حساس و مسئول باشند. (تجربه تلخ انقلاب 57 و تشکیل نظامی دیکتاتور تر از قبل، یکی از پرهزینه ترین و سخت ترین تجربیاتی بوده که مردم ایران همچنان در حال پرداخت هزینه آن هستند.)
3- "دموکراسی" یا "حاکمیت مردم بر مردم"، در عمل همین رفتاری است که در خیابانهای شهرهای امریکا شاهد آن هستیم.

چرا مجازات ها دیگر کارایی ندارد؟ (در پاسخ به سخنان احمدی مقدم)


ابتدا گزیده سخنان فرمانده ناجا را بخوانید:

"فرمانده نیروی انتظامی با بیان اینکه مجازاتی که در قانون برای برخورد با سارقان پیش‌بینی شده منهای مجازات قطع ید ، خیلی بازدارنده نیست، گفت: برخی از سارقان انگار زندان رفتن جزوی از شیفت‌شان شده و پس از مدتی که شیفت خود را در زندان گذراندند، دوباره به سرقت روی می‌آورند.
احمدی‌مقدم یکی دیگر از علل وقوع سرقت را مسائل اقتصادی برشمرد و گفت: خوشبختانه در بحث مسائل اقتصادی از سال گذشته یک ثباتی به وجود آمده و تورم در حال کاهش است و ما فکر می‌کنم با این شرایط اگر به پایان سال برسیم، نسبت به سال گذشته شاهد منفی شدن آمار سرقت خواهیم بود.
وی با بیان اینکه اعتیاد مساله بعدی در وقوع سرقت به ویژه سرقت خرد است، گفت: دستگیر کردن معتاد و بردنش به زندان، پیش از آنکه یک تنبیه باشد برایش یک جایزه است. فرض کنید معتادی را از وسط بزرگراه کردستان جمع کنیم و به زیر یک سقف که زندان است ببریم و غذا هم به او بدهیم. بنابراین در این خصوص باید به فکر چاره و راه‌های دیگری بود."
این بخشی ازسخنان سردار احمدی مقدم راجع به سرقت و مجازات است.(تاکیدها از من است)
نمی توان منکر صحت صحبت های فرمانده ناجا شد، البته باید اضافه کرد که ریشه این مشکلات از "فقر اقتصادی" عمومی و "مدیریت غلط" نظام ایجاد شده است.

زمانی که جامعه ای فقیر شد، "زندگی راحت و آزاد" و "زندگی تحت اسارت و زندان" تفاوت اندکی پیدا می کنند. زندگی در صورتی جذابیت های معنا داری دارد که اکثریت قریب به اتفاق مردم بتوانند فراتر از نیازهای حیاتی زندگی مثل خوراک وسرپناه و امنیت، به نیازهای بعدی خود که آزادی و احترام و شخصیت و... است دست پیدا کنند. در چنین جامعه ای مجازات زندان به معنای محدودیت از بسیاری از حقوق و مزایای زندگی در جامعه است، و افراد انگیزه بسیاری دارند که نه تنها لطمه ای به حقوق مادی و آزادیهایشان نخورد بلکه دچار بدنامی ناشی از قانون شکنی و سوپیشینه مثلا به زندان رفتن نشوند.

فقر اقتصادی جامعه باعث می شود که مرزهای میان جرم و قانون شکنی و زندگی تحت چهارچوب قانون کمرنگ شود و جامعه از یک طرف دچار جرایم خرد مانند زورگیری می شود و از طرف دیگر امکان مجازات تمامی افراد خاطی از بین می رود و بتدریج از نظر فرهنگی قبح قانون شکنی و تجاوز به حقوق دیگران از بین می رود.
علاوه بر این مشکل، اگر قوانین نامتناسب با جامعه مثل فشارهای بیهوده مذهبی مثل حجاب و امر به معروف، سیستم تماما فاسد قضایی، نبود آزادی های اجتماعی، نبود آموزش های متناسب با زمان در سیستم آموزشی و تبلیغاتی و فساد گسترده اقتصادی را هم اضافه کنیم آنوقت مشخص می شود که سخنان جناب احمدی مقدم تنها نوک کوه یخی است که پدیدار شده و بتدریج مابقی آن هم پدیدار و روز به روز مشکلات شدیدتر و پیچیده تر خواهد شد.

بدیهی است در جامعه ای با میزان تورم و بیکاری در حد نازل ترین کشورهای افریقایی، نمی توان انتظار امنیت و رفاهی در حد کشورهای پیشرفته صنعتی داشت. تنها "خفقان شدید" و "دیکتاتوری" -زورگویی دولتی- می تواند امنیت را در چنین جامعه ای را برای مدتی ایجاد کند.
تا زمانی که قیمت جان انسانها از قیمت برخی خودروهای عبوری در خیابانها کمتر است، نمی توان فرهنگ رانندگی را آموزش داد و حتی آن را اجرا کرد. و همینطور تا وقتی سرپناه و وعده ای غذا از دغدغه های اصلی بسیاری باشد، به قول سردار ناجا، مجازات زندان می تواند پاداشی به افراد تلقی شود. چگونه می توان انتظار داشت مجازات های جوامع مترقی و آزاد در چنین جامعه ای کاربرد داشته باشد؟

به همین تناسب مرز تفاوت میان "زندگی" و "مرگ" هم کمرنگ تر شده است. زندگی با همه جذابیت هایش، چنان پوشیده از مشکلات و سختی های اولیه ای می شود که اگر نگوییم مرگ به آن ترجیح می یابد، حداقل هزینه ریسک "بازی با جان" را کم می کند. افزایش جرایمی مثل قاچاق مواد مخدر و یا تصویه حساب های منجر به قتل، که فرد خاطی با اطلاع از مجازات اعدام به آنها اقدام می کند، نشانگر پایین آمدن هزینه "ریسک مرگ" در جامعه است.
به همین "علت عمده" است که با داشتن بیشترین میزان اعدام در جهان، تفاوت محسوسی در میزان جرم و جنایت دیده نمی شود و حتی در صورت لغو مجازات اعدام هم میزان جرایم تغیری نمی کند.

جامعه امروز ایران برای رفع جرایم نیازی به قوای پلیس و مجازات های سنگین حبس و اعدام ندارد. تنها افزایش انگیزه و امید به زندگی با بهبود شاخص های اقتصادی، مانند رفع تحریم، جذب سرمایه گذاری های خارجی و ثبات اقتصادی، می تواند به اندازه کل تلاش نیروهای انتظامی و مجازات های اعدام در پیشگیری از جرم و جنایت، موثر باشد.

قطعا جناب احمدی مقدم هم -همانطور که از صحبت هایش مشخص است- مانند سایر فعالان اجتماعی متوجه ارتباط مستقیم وضعیت اقتصادی جامعه و تعداد جرائم رخ داده هست. اما هنوز نمی داند -یا عمدا توجه نمی کند- که افزایش مجازات هایی مثل قطع دست، راه حل مشکل نیست و این راه حل در دراز مدت تنها به افزایش افراد معلول جامعه منجر می شود.
بجای طرح چنین تفکر بدوی، از او به عنوان یک فرمانده بلند پایه انتظار می رود که بتواند این مشکلات را به گوش افراد "ذی نفوذ" و "مسئول" که در راس آنها "آیت الله خامنه ای" قرار دارد برساند و مستقیم تر از مصاحبه مطبوعاتی گنگ، اهمیت موضوع و نیاز به تغیر در مدیریت اقتصادی کشور را گوشزد کند.

پی نوشت:
1- هیچ راه چاره ای برای جلوگیری از جرم بجز ایجاد تفاوت میان "انجام" و "عدم انجام" یک بزه وجود ندارد، و همانقدر که جمهوری اسلامی به "تشدید مجازات ها" تاکید دارد باید به "ارتقای کیفیت زندگی" ایرانیان هم توجه کند، تا شاهد کاهش جرم باشیم.
2- فقر اقتصادی، زمینه سایر ناهنجاری های اجتماعی مانند تن فروشی، تکدی گری، ازدواج زودرس، اعتیاد و ده ها مشکل دیگر است که اهمیت تک تک آنها نباید فراموش شود.

توافق هسته ای، موقت تا ابد؟!


دومین مهلت تعیین شده نیز همانطور که پیش بینی می شد، بدون نتیجه تمدید شد. و این سوال همچنان ماند که چرا ایران و قدرتهای جهان نمی توانند به توافق برسند؟

1- در یک کلام می توان گفت که بهانه حساسیت غرب به وضعیت هسته ای ایران، احساس خطر و تهدید ناشی از "برهم زدن ثبات و صلح جهانی" است، که علاوه بر سلاح هسته ای، مجموعه ای از شرایط وابسته به "حاکمیت انقلابی" ایران را مثل تصمیم های غیر منطقی و ایدئولوژیک، یهودی ستیزی، غیر پاسخگو بودن، وغیره را شامل می شود. در صدر آنها تن ندادن به قوانین بازی و "نظم جهانی" را می توان برجسته کرد.
"حساسیت جهانی" نسبت به هردو عامل "سلاح خطرناک" و "حکومتی غیر قابل پیش بینی" باهم مشکل زاست. هستند کشورهایی مانند پاکستان و اسراییل که سلاح هسته ای دارند، اما بدلیل پذیرفتن هژمونی "نظم جهانی" تهدیدی برای امنیت جهان محسوب نمی شوند. (حتی اگر تهدید موردی همسایگانشان باشند)
در این حال برای حل "نگرانی جهانی" دو راه بیشتر نمی ماند، یا حکومت باید پاسخگو شود و یا بکل سلاح و حتی امکان نزدیک شدن به آن محدود شود.

در این دور از گفتگوهای هسته ای تصمیم بر این شد که دو طرف مشکلات هویتی جمهوری اسلامی -بخوانید حکومت انقلابی- را نادیده بگیرند و صرفا به وضعیت هسته ای تمرکز کنند. آن هم به شکلی که غرب حداکثر انعطاف لازم را برای پذیرفتن تاسیسات اتمی غیر نظامی به خرج دهد و ایران حداکثر همکاری را برای رسیدن به این اطمینان خاطر بکند. بعد از تفاهم سال گذشته ژنو و "نرمش قهرمانانه" آیت الله خامنه ای، او دوباره فراموش کرد که بخش اول نگرانی جهانی که حکومت غیرمسئول و انقلابی او است، مورد قبول غرب قرار نگرفته بلکه تنها به این شرط که فاقد سلاح هسته ای باشد -نیمه دوم- از سوی سایر کشورهای جهان "تحمل" خواهد شد.

با فراموشی این پیش فرض، باز همان "حق هسته ای" مورد تاکید قرار گرفت، که چرا غرب به ما زور می گوید که تاسیسات هسته ای نداشته باشید؟ ما هم مثل سایر کشورهای "پاسخگو" حق هسته ای مان را می خواهیم! این خواسته طبیعتا از سوی کشورهای جهان پذیرفته نیست و چون گفتگوها به عقب و به مبحث هویت غیرپاسخگوی ایران برنمی گردد، نه ایران راضی به تسلیم هسته ای خواهد شد و نه غرب اجازه پتانسیل اندکی خطر را می پذیرد، خصوصا امروز که دست ایران زیر سنگ تحریم ها گیر کرده است. و به همین دلیل اگر 10 سال هم مذاکره صرفا مباحث مساله هسته ای و فنی باشد به نتیجه نخواهد رسید.


2- علاوه بر ماهیت اشتباه گفتگوها و سو برداشت طرفین، تمدید گفتگوها بهبودی در شرایط ایجاد نخواهد کرد. چرا که اولا این پالس به غرب فرستاده می شود که حکومت ایران همانطور که فکر می کردند غیر پاسخگو و مشکوک در هدف هایش است و ثانیا موجب تشدید توهم پذیرش هویت ج.ا و سخت تر شدن مواضع رهبر برای گرفتن حق هسته ای و در نتیجه کورتر شدن گره مذاکرات می شود. همچنان که روند اخیر مذاکرات چندساله نشان می دهد، با گذشت هر روز از لاینحل ماندن وضعیت هسته ای، زمان به ضرر مردم ایران اقتصاد و حتی حاکمیت در حال گذر است، چرا که امروز تندرو ترین مجلس ایران خواستار امتیازی است (لغو یکباره تحریم ها) که 4 سال پیش اساسا "کاغذ پاره" می خواند و 4 سال قبلتر می توانست با بدست آوردن بسته های تشویقی و کمک های اقتصادی بقای حاکمیتش را تضمین کند.

امروز شاید پذیرفتن نظم جهانی به پرچمداری امریکا و برقراری ارتباط میان دو کشور کم هزینه ترین راه حل برای حاکمیت در مختومه کردن پرونده هسته ای ایران در تمامی مجامع جهانی و رفع تحریم های ناعادلانه باشد. اما با این روند معلوم نیست شرط آتی گفتگوها چه خواهد بود. شاید آن روز که جمهوری اسلامی مجبور به پذیرفتن هویت کشور اسراییل، دست کشیدن از حمایت حزب الله و حماس و بازگشایی سفارت اسراییل در تهران -به عنوان شرط توافق- شود چندان دور نباشد.
امروز تنها مزیت تعویق گفتگوها و زمان خریدن برای طرفین و بخصوص ایران آن استکه به قول ضرب المثل "از این ستون به آن ستون فرج است!" اتفاقی ناخواسته روند گفتگوها را تغیر دهد. مثلا حادثه ای داخلی مانند مرگ آیت الله خامنه ای اتفاق بیافتد یا شرایط منطقه ای به شکلی تغیر کند که ایران مجبور به پذیرش شرایط غرب شود.

3- ماهیت انقلابی "جمهوری اسلامی" حتی اگر در 30 سال پیش قابل تحمل بود، امروز از سوی هیچ کشوری با هر گرایش فکری قابل تحمل نیست. علی الخصوص تفکرات صدور انقلاب -بخوانید بلبشوی اجتماعی و سیاسی- به خارج از مرزهای جغرافیایی.
روزی که جمهوری اسلامی از "انقلابی گری" دست بشوید، قصد تغیر حکومت های منطقه را درسر نداشته باشد و اساسا به شکل یک "حکومت" متعارف و امروزی، نظم جهانی را بپذیرد، می تواند در کلوپ کشورهای جهان عضو شود و از حقوق سایرین مانند، انرژی هسته ای یا حتی تسلیحات نظامی پیشرفته برخوردار شود. گرچه باز هم بعید است که این اتفاق مبارک و محتوم در چنین حکومت ناکارآمد و عمر آیت الله خامنه ای رخ دهد چرا که اولا همه قدرت تصمیم گیری و تغییرکشور در شخص او جمع شده است و عموما افرادی در این سن بعید است که بتوانند چنین تصمیم بنیادی بگیرند. علی الخصوص که وی اساسا شخصیت قاطعی هم ندارد. و چون نهاد نظارتی بر او علیل تر از برکناری یا حتی انتقاد است، چنین تغیری کاملا با حیات او گره خورده است.

نهایت آنکه این شیوه مذاکرات هسته ای عقیم است. تنها مزیتش دور ماندن خطر جنگ از سر مردم ایران بطور موقت است، حداقل تا وقتی که دولت حسن روحانی و دیپلمات های زیرکی مثل ظریف بر سرکار هستند. اما از طرف دیگر این آرامش تصنعی می تواند باعث خیال پردازی های طرفین شود و پتانسیل برخوردهای سهمگین را فراهم کند. خصوصا که معلوم نیست دولت بعدی امریکا، صبر و حوصله دولت اوباما را در مذاکرات داشته باشد.

پی نوشت:
1- عمده خواسته های هسته ای ایران، حق هر حکومت متعارفی در جهان است اما کیست که نداند سنگ بنای فکر بمب اتم و تاسیسات هسته ای در انتهای "جنگ تحمیلی" و به "قصد نظامی" و با ایدئولوژی "صدور انقلاب اسلامی" بنا شده و با داشتن منابع عظیم انرژی، هرگونه توجیه اقتصادی و غیرنظامی آن بسیار ضعیف است.

از انقلاب 57 تا مراسم مرتضی پاشایی...


چند وقتی است که عمده خبرهای داخل ایران به مراسم و حاشیه های یادبود "مرتضی پاشایی" خواننده جوان اختصاص یافته است. و من هم مثل بیشتر کسانی که طرفدار سیل خوانندگان نوظهور پاپ نیستند آشنایی قبلی با این خواننده جوان نداشتم، اما واکنش های اجتماعی آن و انبوه پیام های تسلیت و عکس ها و موضوعاتی که در دنیای مجازی منتشر شد، نظرم را جلب کرد.

مانند همیشه، بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران مسایل اجتماعی ایران از چنین "واکنشی" شگفت زده شدند و تفاسیر مختلفی اعم از دهن کجی مردم به مرگ آیت الله کنی تا تاثیرات عظیم شبکه های اجتماعی و موسیقی پاپ در جامعه ارائه کردند.

اما با نگاه دقیق تر به حرکت های اجتماعی ایرانیان، می توان شباهت های زیادی یافت که در سالهای اخیر و حتی قبل از انقلاب تکرار شده است. شباهت این رفتارها در "هیجانی بودن"، "عدم شناخت موضوع" و نوعی "کلاس اجتماعی" قابل توصیف است.
نگاهی به گذشته بخصوص انقلاب بهمن 57 -به عنوان برجسته ترین نمونه اجتماعی-سیاسی چنین رفتارهایی- نشان می دهد که تا اندکی قبل از آن هیچ کس نمی توانست چنین حرکتی را که منجر به سقوط حاکمیت شود، تصور کند، همینطور مشابه با مراسم یادبود پاشایی، افراد طرفدار -یا انقلابی- هیچ بینش یا شناختی درستی نسبت به عامل حرکت نداشتند، (نه اینکه از موضوع مطلع نباشند، بلکه با نیت قبلی و آگاهی از تبعات آن حضور یافته باشند) در حالی که همه خود را انقلابی ترین می دانستند و با هرگونه نظر مخالفی شدید ترین برخوردها را می کردند بدون آنکه حقیقتا بدانند از چه دفاع می کنند.

از طرف دیگر چنین حرکت های اجتماعی تبدیل به نوعی "مُد" می شود، و با همان سرعت برق آسا که موجی برمی خیزد التهاب آن فروکش می کند. حال هرچه موج ایجاد شده شدید تر باشد و تاثیرات بیشتر در زندگی مردم داشته باشد احساس "دِمُدگی" و حتی پشیمانی از رفتار بیشتر می شود. همانطور که امروز به سختی می توان افرادی را پیدا کرد که در انقلاب حضور داشته اند -با هر گرایش فکری- و امروز همچنان بر نظرات انقلابی شان باقی مانده اند.
بطور مثال، در برخورد با مردم امروز ایران به سختی می توان باور کرد که این مردم در تشییع جنازه امام خمینی طوری شرکت کردند که "عظیم ترین مراسم تدفین تاریخ جهان" رقم خورد و جهانیان مبهوت کاریزمای آیت الله خمینی شدند!

این افتخارات تنها در مردم ایران دیده می شود! مردمی که هم بطور "فرهنگی و تربیتی" و هم به شکل "ذاتی" دارای خصوصیت "تحت تاثیر جمع قرار گیری" -بخوانید "جو گیری"- هستند و در مواجهه با بعضی پدیده های اجتماعی به شکل عجیبی از هم پیشی می گیرند و اغلب ناآگاهانه این هم اندیشی شان حوادثی را رقم می زند که تبعات آن برای خود ایشان هم قابل پیش بینی نیست.
نیازی به ذکر نیست که امروز، هم حاکمیت و هم سایر گروه های سیاسی مخالف می خواهند و تبلیغ می کنند که این حرکت های موجی مردمی را به خود نسبت دهند؛ خصوصا اگر این اجتماعات غیر سیاسی و بدون جهت گیری خاص باشد.

در نهایت نباید فراموش کرد که علل مختلف از جمله تمام احتمالات گفته شده مثل شبکه های اجتماعی، جوان بودن متوفی یا بیماری سرطان او هرکدام تاثیرات خودشان را در شکل گیری این حرکت اجتماعی داشتند اما موثرترین عامل را، "جو اجتماعی"، همرنگ جماعت شدن و نوعی "بروز (UPDATE) نشان دادن خود" می توان نامید.
این عکس گویای روحیه بسیاری از شرکت کنندگان است:

متاسفانه چنین حرکت های اجتماعی بدلیل ناآگاهی اغلب شرکت کنندگان عمدتا به نفع مردم تمام نمی شود و معمولا بستری می شود برای افراد زیرک جهت بهره برداری شخصی و گروهی شان. همیشه هستند موج سوارانی که حتی اگر در دامن زدن به چنین حرکت هایی نقش نداشته باشند، تلاش می کنند بر موج احساسات مردمی سوار شوند و به سرعت به ساحل مقصود برسند. (این روزها نمونه چنین افرادی را بوضوح می توان دید!)

بعد از جنبش بسیار مدنی 88، با جمعیتی میلیونی که در نوع خود و در کشوری مثل ایران نمونه بود، این امید قوت گرفت که بالاخره بعد از دهه ها حرکت های "هیجانی" و "بدون منطق"، جامعه بازخورد گرفته و دیگر شاهد حرکت های عظیم ناآگاهانه نخواهیم بود. اما رویداد اخیر نشان داد که نسل جوانتر ایران -که بدنه فعال این حرکت بودند- و ساکنین شهرهای کوچکتر، همچنان بر مدار قبل می گردند... هرچند که با یک حرکت نمی توان قضاوت کلی نمود، اما باید چراغ هشداری برای تمامی تحلیلگران اجتماعی ایران روشن شود که همچنان جامعه پتانسیل "جوگیری" و "جنبش های عظیم بدون آگاهی" زیادی دارد، که در مواقع خاص می تواند در رسیدن به جامعه ای دموکرات و پیشرفته مشکل ساز شود.

پی نوشت:
1- موضوع این مطب و نقد نه به خواننده جوان و جدیدا محبوب، که به مشکلات رفتار جمعی ایرانیان است.
2- از دست دادن هرفرد، ضربه ای به پیکر جامعه است و متاسفانه در سالهای اخیر با سومدیریت سلامت، انواع بیماری های لاعلاج مانند سرطان زیاد شده که مشکلات مضاعفی به مردم تحمیل می کند. جا دارد که مرتضی پاشایی به عنوان "نمادی" جهت بهبود وضعیت سلامت ایرانیان مطرح شود.
3- از همینجا به نزدیکان، دوستداران و خانواده پاشایی تسلیت عرض می کنم.

باز هم دستاورد دروغین دیگر! (این بار کپی پهباد امریکایی)


حدود 2 سال پیش بود که خبر ساخت جنگنده "قاهر313" بر روی خبرگزاری های دولتی پخش شد و اینجا تحلیلی بر "تخیلی" بودن آن داشتم که اتفاقا مورد استقبال زیادی قرار گرفت.

این بار سپاه تصمیم گرفته که جای خالی دولت احمدی نژاد را پر کند و همزمان با مذاکرات هسته ای و احتمالا در راستای تاثیر گذاری هرچند اندک بر هیئت ایرانی و آیت الله خامنه ای (پاورقی مطلب قبل). خبر ساخت نمونه پهباد فوق پیشرفته RQ-170 امریکایی را بدهد.
این نوآوری هم مانند سایر نوآوری های گذشته سپاه بیشتر مجموعه ای از تردستی و حقه های تصویری است تا دستاوردی حقیقی.
البته نمی توان از پیشرفت این مجموعه -هوا فضای سپاه- در ساخت بدنه های فایبرگلاسِ ظریفتر و استفاده از موتورهای مینی جت غافل شد!

بجز خبر مکتوب ساخت پهباد، یک فیلم ویدئویی هم از آن منتشر شده که در یک نگاه می توان فهمید که وسیله ساخت ایران، بمراتب کوچکتر از مدل حقیقی آن است. تصاویر هوایی فاقد مقیاس و غیر قابل استناد است و تنها در دو تصویری که زمان نشستن و بلند شدن را نشان می دهد، مقایسه با خطوط باند پرواز و گیاهان اطراف - ثانیه 21 و ثانیه آخر فیلم- مشخص است که این "دستاورد" یک "هواپیمای کوچک مدل" بیش نیست. این وسیله به حدی کوچک است که حتی آنتن "کنترل رادیویی" آن درون بدنه جا نشده و از بالای هواپیما بیرون زده است!
(تصویر بالا "هواپیمای مدل" ایرانی و تصویر پایین پهباد اصلی امریکایی)

در این "هواپیمای مدل" که به تصریح سردار حاجی زاده از بدنه غیرفلزی -فایبرگلاس- ساخته شده و چنین ابعاد کوچکی دارد، بعید است که بتوان بجز دوربینی کوچک چیزی در آن قرار داد و سایر ادعاها مبنی بر بمب افکنی و مهندسی معکوس و.. دروغی بیش نیست. همانطور که فرمانده سپاه هم بسرعت موضوع این سوالات مجری را عوض می کند!

حتی مداومت پرواز در چنین هواپیمای کوچکی هم ادعای گزافی است. چرا که مصرف سوخت موتورهای "مینی جت" نسبت به جثه شان بسیار بالاست و با حداکثر ظرفیت سوخت هم بیشتر از چند دقیقه نمی توانند پرواز کنند، به همین دلیل این هواپیما حتی ارزش سایر نمونه های قبل -ملخی- را جهت پروازهای شناسایی و عملیاتی ندارد. و در جواب این سوال نیز فرمانده سپاه هوشمندانه بحث را عوض کرده و به "موتورهای پیستونی" پناه می برد (که تکنولوژی بسیار قدیمی و ارزانی است) و نیازی به گفتن ندارد که سیستم ملخی نه رادارگریز است و نه تکنولوژی جدیدی محسوب می شود.

بحث فنی بر سر این موضوع زیاد است و تقریبا هم خود سپاه و هم "اهل فن" می دانند که این نمایش صرفا جنبه تبلیغاتی دارد -نه تکنولوژیکی و عملیاتی-. با اینکه مجموعه عظیم هوا-فضای سپاه ممکن است اندک دستاوردی مثل پرواز با هواپیمای مدل بدون "سکان عمودی"، داشته باشد، که البته آن را هم باید با توجه به قابلیت مانور پرنده سنجید، اما طرز پخش ناقص فیلم های پرواز و حتی سخنان بریده - بریده مجری و فرمانده، تنها دروغی بزرگ و نمایشی مصنوعی را نشان می دهد.
همینطور نباید از یاد برد که -برخلاف ادعای حاجی زاده بر ارزانی- برای ساخت این اسباب بازی ها و نمایش آنها میلیونها و گاه میلیاردها تومان بودجه اختصاص می یابد. در حالی که این اسباب بازی ها در سایر کشورها و حتی داخل ایران با هزینه هایی بسیار کمتر در دسترس علاقه مندان است.
نمونه های از سریع ترین هواپیمای "جت مدل" را در اینجا  و اینجا ببینید با سرعتی بیش از 700 کیلومتربرساعت که توسط افراد شخصی و نه سازمانی مثل سپاه ساخته شده اند (اتفاقا بدنه رادارگریز هم دارند!)

کاش آیت الله خامنه ای بجای علاقه وافر به هواپیماهای "مدل" و "پهباد"، اندک علاقه ای به "ماشین" و "صنعت خودرو سازی" نشان می داد که حداقل تاثیر آن در زندگی مردم دیده می شد.
حتی اگر هزینه های صنعت هسته ای مورد علاقه رهبر را در نظر نگیریم، باهمین بودجه ای که صرف ساخت این اسباب بازی های پرنده می شود، می شد با ایمن کردن "ارابه های مرگ" -بخوانید خودروهای وطنی-، در رتبه ای پایین تر از "صدر آمار جهانی" تصادفات رانندگی قرار گرفت.

پی نوشت:
1- از تصاویر منتشر شده بعید به نظر می رسد که این مدل ایرانی حتی قابلیت جمع شدن چرخ ها را داشته باشد! و احتمالا تصاویر منتشر شده با ادغام تصاویر دو یا چندین هواپیمای مختلف تهیه شده است.
2- اصلا انتظار شنیدن دروغ های اینچنینی از فرمانده هوافضای سپاه نداشتم، -هرچند که مشخص است معذب جواب مجری را می دهد و سخنان دستچین شده است - این "نزول اخلاقی" جای تاسف دارد. سابق بر این، وظیفه دروغ های اینچنینی بر عهده شخص احمدی نژاد یا وزرا و معاونین او بود.
3- این اجبار در دروغ پراکنی نشان می دهد که در این سالها سپاه هیچ دستاورد قابل عرضه ای نداشته و آن سازمان عریض و طویل بعد از سالها موش کوچکی زاییده و تلاش می کند آن را فیل نمایش دهد!
4- تصویر بالا، نمایشگاهی از"علاقه مندی های آیت الله خامنه ای" به شکل گلدسته و بارگاه حضرتشان!

انتخابات امریکا و نفت ارزان، آخرین امیدهای مردم ایران

الف- خبرهای این روزها شرایط خوبی از مذاکرات هسته ای نشان نمی دهد. هنوز نشانه ای از تسلیم هسته ای آیت الله خامنه ای دیده نمی شود گرچه تا روزهای آخر تمامی درها باز است و راه برای بازگشت بسرعت هموار، همچنان امیدها به نوشیدن جام زهر هسته ای باقی است.

تجربه نشان داده بهترین گزینه های توافق هسته ای روز به روز با گذشت زمان کمتر شده است. در اوایل دولت قبل، ایران می توانست در ازای تعلیق غنی سازی، بسته های تشویقی اقتصادی و تجاری از اروپا و امریکا دریافت کند، اما امروز غایت آرزوی مذاکره کنندگان ایرانی برداشتن یکباره تحریم هاست! همین وضعیت در چشم انداز مذاکرات هم دیده می شود و در صورت به توافق نرسیدن این دور از گفتگوها، وضعیت بسیار پیچیده تر خواهد شد و حتی در صورت تعطیلی کامل هسته ای هم ممکن است تحریم ها کامل برداشته نشود.
پیچ تاریخی برای آیت الله خامنه ای فرا رسیده، پشت این پیچ تاریخی از یک سو بطور روشن گردنه ای باریک و سخت دیده می شود و از سوی دیگر مسیری هموار اما تاریک برای شخص آیت الله.

انتخابات مجالس امریکا نشان از پیروزی جمهوری خواهان دارد و معنی مستقیم آن تحریم سخت تر ایران تا آستانه حمله نظامی است. همینطور این چرخش فکری رای دهندگان امریکا می تواند طلیعه انتخاب ریس جمهوری از حزب جمهوری خواه در دو سال آینده باشد. که طبیعتا مانند اوباما اسیر "نرمش رهبر" نخواهد شد.

اقتصاد ایران وجه دیگر ماجراست، با روی کار آمدن روحانی و تزریق آرامش به بازار، سرمایه ها اندکی آرام گرفتند و دولت توانست نرخ دلار و تورم را مهار کند و همین نشانه ای بود برای ثبات و اندک رشد شاخص های اقتصادی بعد 3 سال سرازیری. اما خود دولت روحانی هم می داند که این نشانه های مثبت تنها ناشی از تغیر نگاه به وضعیت بوده است نه تغیری عملی در اقتصاد. هرگونه تشنج دوباره باعث وخیم تر شدن وضعیت می شود.
سقوط بهای نفت در بازار که بیشتر رقابت بزرگان است و شرکتهای امریکایی و عربستانی در آن نقش دارند به ضعفای این بازار مانند ایران آسیب مضاعف وارد می کند. ایران دیگر از کشوری تاثیر گذار بر بازار نفت خارج شده، و "اسلحه نفت" دیگر فشنگی برای شلیک ندارد. بی دلیل نیست که ایران در واکنش به کاهش بهای نفت "هیچ واکنشی" حتی درخواست جلسه اضطراری اوپک هم نمی دهد.

دوره نفت 140 دلاری و صادرات نزدیک به 4 میلیون بشکه در روز که باعث شد "علم استکبار ستیزی" افراشته شود و "بلند پروازی های هسته ای" آیت الله خامنه ای اوج بگیرد، تمام شده و او باید به نفت 70 دلاری و تحریم های فعلی عادت کند، حداقل تا چندین سال آینده حتی در صورت توافق هسته ای.

ب- پایان مهلت گفتگوها، تازه آغاز وضعیتی جدید برای ایران است. سه گزینه پیش روی مذاکرات:

1. اگر توافق هسته ای صورت بگیرد، روندی از بهبود شرایط و حتی ورود شرکت های خارجی به ایران آغاز خواهد شد که تاثیر مستقیمی بر زندگی مردم خواهد داشت. بهبود رشد اقتصادی، بهبود معیشت و اشتغال را بهمراه خواهد داشت. و احتمالا آغاز سلسله تعامل با جهان به محوریت امریکا خواهد بود. شخصا پنجاه درصد شانس به این گزینه می دهم.

2. در صورت به توافق نرسیدن و اتمام گفتگوها از سوی هریک از طرفین، در اولین گام تحریم های جدید وضع شده، به اجرا گذاشته خواهد شد و احتمالا در اقدام متقابل ایران به غنی سازی با خلوص بالاتر دست خواهد زد. در نتیجه آن، جامعه فشار شدیدتر اقتصادی همراه با تورم و کاهش ارزش پول ایران را دوباره تجربه خواهد کرد، در حالی که کشور در حاشیه جنگ و آماده باش نظامی پنهان قرار می گیرد. خوشبختانه به نظر نمی رسد این وضعیت شانسی بیش از ده درصد داشته باشد.

3. طرفین برای مهلتی دیگر توافق کنند. در حالت باز هم ایران ضرر خواهد کرد، با شیبی بمراتب بیشتر از گذشته؛ چرا که در دور جدید گفتگوها، دولت امریکا دستش برای پیشنهاد خالی تر شده و لبه تیغ تحریم های جدید به گردن ایران نزدیک تر می شود. ادامه وضعیت "تعلیق و تحریم" نه تنها دستاورد هسته ای ندارد. که با قیمت نفت پایین، دولت و بطور کلی حاکمیت در اداره مملکت و البته مذاکرات آتی ضعیفتر خواهد شد. حتی آمادگی نظامی ایران هم بدلیل ضعف اقتصادی کم خواهد شد و تهدیدهای جنگی محتمل تر. همینطور هرچه این مذاکرات به انتهای دوره اوباما نزدیک شود، روز به روز از احتمال توافق کاسته خواهد شد، بدلایل سیاست داخلی امریکا.

تنها عامل خوشبینی، تیم مذاکره کننده هسته ای -ظریف- و مشاوران امور خارجه آیت الله خامنه ای -ولایتی- هستند. اینان بخوبی وضعیت در حال وقوع را می شناسند و تلاش می کنند که او را از جاه طلبی های هسته ای اش منصرف کنند، قبل از آنکه هزینه های هنگفت دیگری بر ملت/ خودشان تحمیل شود. جاه طلبی هایی که تاکنون میلیاردها دلارهزینه مادی و انسانی برگشت ناپذیر بر مردم ایران تحمیل کرده است.
باید دید آیا واقعیت های پیش رو نظر آیت الله خامنه ای را تغیر خواهد داد، یا همچنان او مذبذب بدنبال کش دادن ماجرا به سوی نهایتی نامعلوم و خونبار است.

پی نوشت:
1- واضح است مذاکره کنندگان ایرانی برای جلب نظر امریکایی ها امتیاز امنیت عراق و حذف بشار اسد را در ازای موافقت با ادامه غنی سازی هسته ای پیشنهاد کرده اند -که با مخالفت امریکایی ها روبرو شده- (از اینجا ببینید). غافل از اینکه همین شرایط نیمه جنگی برای نسل جدید ارتش امریکا بهترین تمرین واقعی در منطقه، در حمله پیشگیرانه به ایران است.
2- خوشبختانه تا این لحظه کشمکش های داخلی مجلسیان برسر "فضولی هسته ای" تاثیری در نتیجه مذاکرات و تصمیم آیت الله خامنه ای نداشته است و احتمالا تا پایان ندارد. چرا که گروه سری "تصمیم گیرنده" به همراه رهبر، وزنه سنگینی به سمت دولت روحانی و اعتدالیون دارد.

مقایسه تصویری یک ترور خارجی و یک حمله داخلی (به بهانه اسیدپاشی ها)

حکومت بسیار تلاش می کند که با جوسازی و فرافکنی مساله اسید پاشی ها را اولا "کم اهمیت" و ثانیا "توطئه غرب" نشان دهد. از اعترافات مصنوعی تا اظهارات مختلف مسئولین انتظامی و قضایی به ماجرای اسید پاشی که همگی علاوه بر کمرنگ کردن عمق فاجعه می خواهند منشا ترورها را عوامل خارجی نشان بدهند. و همزمان که لباس یزید بر تنشان است، مرثیه حسین بخوانند و در مظلومیت "خودشان" مردم را بگریانند.

جهت روشن شدن روند حادثه، لازم است روند یک ترور "دشمن" انجام داده و یک جنایت سازماندهی شده "داخلی" مقایسه شود، به این منظور اقدامات حکومت در واکنش به ترور خارجی و رفتارهای امروز حکومت مقایسه می شود.
ترور مسولان هسته ای را به عنوان نمونه "ترور خارجی" در نظر می گیریم:

از خصوصیت ترور خارجی"پوشش کامل" آن درکمتر از چند ساعت توسط "تمامی" رسانه های حکومتی است. (به ساعت ها دقت کنید، در کمتر از 40 دقیقه خبر رسانی شده است!)

ویژگی دیگر، محکومیت ترور و راهپیمایی در نماز جمعه ها و "صدور بیانیه" در محکوم کردن حوادث رخ داده است. (نه محکومیت خبررسانی)

همچنین برگزاری راهپیمایی های "خودجوش" هواداران نظام، در محکومیت ترورهای انجام شده از دیگر نشانه های یک فعالیت تروریستی خارجی است. (نیروی انتظامی در پس زمینه برای حمایت حضور دارد)

مقامات نظام از جمله آیت الله خامنه ای، علاوه بر موضع گیری تند، توجه ویژه ای به حادثه و بازماندگان قربانیان حوادث "تروریستی توسط عوامل خارجی" می کنند، (هنوز چنین خبری منتشر نشده)

سایر مسئولین هم سعی می کنند که در "توجه ویژه" به خانواده قربانیان عقب نمانند!

حتی میهمانان خارجی هم موظف به ملاقات خانواده های قربانیان ترور هستند و این قسمتی از برنامه سفر دیپلماتیک است! (امید است که قربانیان اسیدپاشی هم مورد چنین توجهی قرار گیرند، خصوصا در ملاقات با مسئولان حقوق بشری)

علاوه بر این عطوفت ها با خانواده های قربانیان تروریستی، سعی می شود که یاد و خاطره مظلومیت قربانیان ترورها هیچگاه از یاد نرود، به همین منظور معابر شهری را به اسم آنان نامگذاری می کنند: (هنوز حتی اسم قربانیان اسیدپاشی بجز یکی اعلام نشده)

و همینطور جهت فراموش نشدن آثار حملات تروریستی در جامعه، اشیا مکشوفه و باقی مانده را در نمایشگاه ها در معرض دید عموم قرار می دهند: (اتفاقا یکی از قربانیان اسید پاشی سوار بر همین مدل ماشین بوده است)

هنوز بعد از یک ماه از وقوع اسیدپاشی ها در شهر اصفهان پلیس و سربازان گمنام بدنبال پیدا کردن مجرم یا مجرمان هستند و تنها تلاش پیگیر حکومت، سرکوب هرگونه اطلاع رسانی وصحبت از وقوع این حوادث و تهدید به مجازات متهمان احتمالی در صورت دستگیری است.
امید است که خون این "قربانیان اسید پاشی" مانند خون آن دیگر "قربانیان هسته ای" -که ظاهرا هردو توسط "دشمن" ترور شدند- رنگین باشد و حکومت همینطور پیگیر و با رئوفت از قربانیان و خانواده های آنان دلجویی کند.
گذشت زمان نشان خواهد داد که آیا حکومت در ادعاهای خود صادق است یا خیر...


پی نوشت:
1- هدف این نوشته صرفا ایجاد مقیاس "برخورد با حملات تروریستی" توسط جمهوری اسلامی است و قصد مطرح کردن چرایی و ایراد اشکال، از دلجویی از خانواده های قربانیان هسته ای را ندارد.
2- درپی واکنش های مردم و رسانه ها، خوشحالم که مساله اسیدپاشی سازمان یافته برای همیشه از جامعه رخت بربست.
3- اما با توجه به حضور و تقویت تفکرات ضد زن و ضد آزادی، نگرانم که اشکال دیگر خشونت علیه زنان با فرونشستن غبار این فجایع دوباره آغاز شود.

مسببین حوادث اصفهان کیستند؟


1- می گویند در روزگار قدیم، پادشاهی همراه با لشکرش از روستایی عبور می کرد. اتفاقا فصل پاییز بود و شاخه های درختان سیب در زیر بار محصول سر خم کرده و در مسیر پادشاه و لشکریان بودند. اندکی نگذشته بود که وزیر خودش را به شاه رساند و گفت "اعلی حضرت، سیب های این روستا به خوشمزگی و شیرینی معروف اند، دستی دراز کنید و یکی را میل فرمایید".
پادشاه نگاهی به وزیر می کند و می گوید: "اگر من به مال این روستاییان دست دراز کنم و "یک سیب" بچینم، لشکر پشت سر من چیزی از محصول این آبادی باقی نخواهند گذاشت!"

حال این حکایت ماجرای اسیدپاشی و سخنان امام جمعه اصفهان و سایر روحانیون بلند پایه و البته اقدامات بی خردانه مجلس است.
محمدتقی رهبر -امام جمعه اصفهان- حالا که واکنش ها شدید شده و امنیت روانی و فیزیکی شهر و کشور به هم ریخته می گوید که "من نگفتم از تذکر لسانی فراتر بروید!" (من فقط یک سیب چیدم!) ناگفته نماند که ایشان و سایر امامان جمعه در اقدامی هماهنگ تا قبل از واکنش مردم به ماجرای اخیر، یکصدا تبلیغ "واکنش قاطع تر نسبت به بدحجابی" می دادند، که در اقدامی موازی مجلس شورای اسلامی هم قوانینی در حمایت از مجریان امربه معروف و نهی از منکر تصویب کرد.

در خوشبینانه ترین حالت می توان تصور کرد که این اقدامات وحشیانه شاید به دستور مستقیم این افراد نباشد، اما اینان هنوز به جایگاه خود آشنایی ندارند و نمی دانند که هر سخن جهت دار آنان مسبب اقدامات افراطی و شنیع هوادارانشان است.
اگر امامان جمعه عنوان "امام" به معنای راهنما را یدک می کشند و نسبت به جایگاه خود آشنایی ندارند، که اصلا چه امامی هستند و مردم را به کدام سمت راهنمایی می کنند؟  و اگر هم عامدانه قصد تحریک پیروانشان را دارند که "آمر" جنایات رخ داده محسوب می شوند و باید در پیشگاه مردم مجازات شوند.

وقتی آیت الله خامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد 88، از "حمایت مردم ایران" سلب مسئولیت می کند -و مقصر اتفاقات بعدی را اشخص دیگر می پندارد- بدیهی است که گماشتگان و لشکریانش دقیقا فردای آن روز، مردم را می درند و جنایات بی سابقه ای در تاریخ ایران رقم می زنند. حال اگر رهبر کشور و یا امام جمعه اظهار کنند که این جنایات به امر آنان نبوده باید یا به عقل آنان شک کرد یا به نیتشان. مگر می شود رهبری نداند که لشگر درندگانش منتظر یک اشاره او برای پاره کردن مردم بی دفاع هستند؟!

این استدلال دقیقا در مورد سرکوب های زمان پهلوی از سوی همین افراد مطرح می شد و شخص اول مملکت را مسئول تمامی مشکلات خرد اتفاق افتاده می دانستند. حال سادگی است اگر فرض کنیم که این افراد نمی دانند و یا فراموش کرده اند نقش کلیدی سخنان و رفتارهایشان را در مقلدان و طرفدارانشان.

2- مابقی واکنش های دستگاه های امنیتی و پلیسی نسبت به برخورد با عاملان این حوادث تماما صحنه سازی و احمق پنداشتن مردم است. از بیان نقش سرویس های اطلاعاتی خارجی در حوادث تا خصومت های شخصی و بد حجاب نبودن افراد آسیب دیده.
عجیب است که با 5 سال تبلیغات مختلف و اعلام آمادگی برای کنترل هر ناآرامی، هنوز هیچ دستور کار و هماهنگی برای اقناع افکار عمومی در دستور کار نیروهای مختلف امنیتی و نظامی نیست!
بدتر از آن، برخلاف تبلیغات نیروهای انتظامی بر نظارت بر همه اعمال شهروندان و دستگیری عده ای جوان در "پشت بام" در کمتر 6 ساعت (که آن هم دروغ است) بعد از گذشت چندین ماه هنوز ایشان بدنبال "سرنخ" اتفاقات رخ داده در "خیابان" هستند!

امروز نیروی انتظامی خبر از دستگیری مظنونان می دهد، فردا قوه قضاییه تکذیب می کند! و همینطور سایر اظهارات کذبی که بیان می شود و توسط دیگرانی در ارگان های دیگر تکذیب می شود.
این به هم ریختگی نشان می دهد که علیرغم 5 سال تبلیغات "دژ آهنین"، هنوز نظام نسبت به کوچکترین اتفاقی آسیب پذیر و شکننده است.
حتی رو کردن کارت "مرگ آیت الله کنی" -5 ماه مرده- و تبلیغات آن هم نتوانست، توجه افکار عمومی را از این سبوعیت منحرف کند و حتی بدتر؛ این تبلیغات موازی، انتظار بیشتری برای حمایت "دولت مردمی" از مردم برانگیخت.
شاید اگر عمق فاجعه اندکی کمتر بود، این رفتارهای متناقض و دستپاچه، دستمایه خنده و انبساط خاطر عموم می شد... اما حیف که درد از توان تحمل فراتر است و تلخی این طنز دامن زنان این سرزمین را گرفته است.

3- مجلس که در همه کشورها مدافع حقوق مردم است، در ایران بدون توجه به اتفاقات پیش آمده و بدون توجه به عواقب سخنان و قوانین مصوبش، طبق همان دستوری که قبلتر امامان جمعه مبلغ آن بودند، بر قانونی کردن وحشیگری در خیابان ها اصرار دارد.
که اگر "نمایندگان مردم" -بخوانید رهبر- ذره ای دغدغه مردم داشتند، حداقل تصویب این طرح را به تعویق می انداختند نه اینکه رسما و فورا "اسید" بر زخم و روح مردم بپاشند.

4- هرج و مرج امروز قابل توصیف نیست، شاید تنها آمار مهاجرت سال آینده زنان و جوانان ایران، همراه با افزایش نرخ کشته شدگان مهاجران غیر قانونی ایران در دریاهای جهان، بتواند پرده از فشار روانی بر مردم ایران کنار بزند.
مگر می شود شب و روز با احساس ترس و ناامنی زندگی کرد؟ مرگ در راه "زندگی آرام" به مراتب بهتر از زندگی تحت لوای "دولت اسلامی" با رعب است.

پی نوشت:
1- امیدوارم مردم عملگرای اصفهان تا حصول نتیجه و رسیدن به حقوق مدنی شان که همان برچیدن این ساختارهای غیر قانونی و غیرپاسخگو است -حداقل در شهرشان، میدان مبارزه را ترک نکنند.
2- متاسفانه هیچ راهی بجز زور برای گرفتن حق نیست، البته بهترین راه همان مبارزات بدون خشونت است. انتخاب پوشش از حقوق اولیه هر انسان است که حتی "دولت اسلامی ایران" هم باید آن را به رسمیت بشناسد.
3- عکس بالا، رژه "یگان موتورسوار" در شهر اصفهان.

قصه دردناک ضحاک و اسیدپاشی بر روی جوانان ایران


در افسانه های ایران زمین آمده است که روزی حاکمی بر این سرزمین فرمان می راند که با اهریمن همدست بود و از بوسه شیطان بر دوش او دو مار رویید که از مغز جوانان ایرانی تغذیه می کردند. هر روز باید 2 جوان کشته می شدند تا مارهای جناب پادشاه از آن تغذیه کنند و پادشاه "آرامش" یابد...

داستان مفصل است و همه شنیده اید. با شنیدن خبر اسید پاشی به زنان اصفهانی این داستان در خاطرم زنده شد. روزی دو جوان قربانی جاه طلبی های حاکمی می شوند که جز ظلم و تباهی حاصلی برای مردم ندارد...

نکات جالبی در این افسانه وجود دارد:
1- ضحاک علیرغم تمام جنایاتش، در انتهای داستان هیچگاه به قتل نمی رسد، بلکه در "دماوند کوه" به بند کشیده می شود.
2- مارهای ضحاک از "مغز جوانان" تغذیه می کنند! نه اندام دیگر بدن و نه مغز کهنسالان. مشخص است که مغز نمادی از علم و حکمت است و "جوان" نمادی از شور و زندگی؛ همینطور "مار" در زمره پست ترین و مخوف ترین جانوران است.
3- جوانان ایرانی نه برای خوراک "شاه" که برای خوراک "مارهای پادشاه" کشته می شوند. (کمترین منفعت به هزینه)
4- تنها نتیجه سیر کردن مارهای پادشاه، "آرامش خاطر" پادشاه است. هیچ فایده دیگری از کشته شدن جوانان حاصل نمی شود.
5- در افسانه، ضحاک هزار سال پادشاهی می کند و در انتها با خشم آهنگری که تمامی فرزندانش طعمه مارهای شاه شده اند، از قدرت به زیر کشیده می شود.
...و بسیار دیگر جزییات ظریف و نهان که قابل توصیف نیست.

وضعیت امروز ایران از نظر مهاجرت مغزها، بیکاری و اعتیاد جوانان، اعدام، تصادفات و دهها مورد دردناک دیگر تفاوت چندانی با سیاه ترین دوره "افسانه های ایران" ندارد. اینها بجز موارد خاص عدم حق تحصیل جوانان، زندانی کردن آزاد اندیشان و ... و مورد اخیر اسید پاشی به روی جوانان ایرانی است.
حتی کلمات هم از توصیف وضع اسفناک امروز ایران عاجزند.

به جرات، نقالان این افسانه هم هیچگاه به ذهنشان خطور نمی کرد که روزی برسد که وحشیگری و ظلم بر مردم، چنین آشکار و بی دلیل در روز روشن جوانان ایران را به کام نیستی بکشد و سیاه ترین روزهای تاریخ ایران نه در افسانه که در واقعیت اینگونه رقم بخورد.

خودکامگی حاکم ایران و عدم آرامش او باعث مصیبت و سختی زندگی میلیون ها ایرانی شده است، بازیچه اتمی رهبر به قیمت تحریم های کمرشکن و فشار اقتصادی، بر پشت تک تک مردم ایران سنگینی می کند. همینطور خفقان ناشی از ترس او از برخواستن هرگونه صدای حق طلب، روح مردم را اسیر کرده و گلویشان را فشرده است.
تمام دستگاه تبلیغات و لشکریان و جیره خواران بکار گرفته شده اند که شاید آن بازیچه یا این خفقان، بتواند اندکی "آرامش خاطر" برایش فراهم کند یا در بهترین حالت چند روزی عمر حکومت ظلم را افزایش دهد.
غافل از اینکه روزی "فریدون" معاصر برخواهد خواست و با کمک "کاوه" ایران را از شر این ظلم نجات خواهد داد. امیدوارم که برخلاف افسانه عمر حکومت ضحاک، طولانی نباشد.

پی نوشت:
1- بسیار از شنیدن خبر اسید پاشی ها، و بدتر از آن ایجاد جو "رعب و وحشت"، خشمگین و اندوهناکم.
2- مشخص است که جو روانی و واکنش به اسید پاشی بسیار بیشتر از پیش بینی برنامه ریزان این حرکت بود و اینان سراسیمه بدنبال جمع کردن ناآرامی بوجود آمده هستند، و بدلیل حماقت بیش از حد این افراد -مانند انتخابات 88-، بازهم نتوانسته اند پیش بینی چنین واکنش گسترده را کرده و احیانا راه حلی برای آن از قبل آماده کنند.
3- مضحک ترین فرافکنی، منصوب کردن این عمل وحشیانه به سرویس های اطلاعاتی کشورهای دیگر خصوصا اسراییل است! اینان فکر می کنند دستگاه های امنیتی سایر کشورها هم مثل ج.ا مسئول قتلهای وحشیانه و ایجاد رعب و وحشت هستند.

4- با خانواده قربانیان حوادث همدردی و برای مردم اصفهان خصوصا زنان و دختران این خطه آرزوی آرامش و امنیت دارم.

این بار هدف مذاکرات هسته ای: دور زدن آیت الله خامنه ای!


اینطور که از شواهد و قرائن پیداست، از روز انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری و قول او مبنی بر حل تمامی مشکلات از دروازه "حل تحریم ها" و "حل موضوع هسته ای"، تمام مذاکره کنندگان و کارشناسان جمع شده اند که آیت الله خامنه ای و خواست های او را دور بزنند!
البته دنیا که قبلتر هم گفته بود که اجازه هسته ای شدن به ایران نمی دهد و نخواهد داد، حتی به قیمت نابودی اقتصاد و مردم ایران. اما از روز سرکار آمدن جناب روحانی و خواهش او و "تیم مذاکره کننده" بر توافق با جهان تا امروز، تقریبا هرگونه توافق و پیشنهاد تنها جهت دور زدن آیت الله خامنه ای بوده و بس!
به عنوان مثال در توافق اولیه ای که -سال گذشته- صورت گرفت، با توجه به حساسیت سنتی رهبر بر "تعداد سانتریفیوژها"، مجموعه مذاکره کننده تصمیم گرفتند که تعداد سانتریفیوژها را "زیاد" اعلام کنند اما کیفیت و ظرفیت هر دستگاه کم باشد. به زبان ساده یعنی تعداد زیادی دستگاه کم ظرفیت "غنی سازی" که نتیجه عملی اش با تعداد کم دستگاه های غنی سازی با ظرفیت بالا -نسل پیشرفته- تفاوت نکند!
مشخص نیست کدام شیرناپاک خورده ای این موضوع را به رهبر گزارش می دهد و نتیجه کار را که با واحد اندازه گیری "سو" بیان می شود، به گوش رهبر می رساند که شخص ایشان در سخنرانی عمومی تیرماه از این اصطلاح استفاده می کند و تاکید می کند که تعداد دستگاه برای ما مهم نیست بلکه "خروجی سیستم" باید زیاد باشد. و اینگونه تمام رشته های توافق اولیه مذاکرات پنبه می شود.

بعد از لو رفتن ماجرا، عقلای دنیا دوباره عقلشان را روهم می ریزند و دنبال راه چاره ای می گردند که چطور در عین حفظ ظاهر همچنان دسترسی آیت الله خامنه ای به بمب اتم را محدود کنند، که این بار -اخیرا- پیشنهاد داده اند که بسیار خوب، رهبر بر "ظرفیت غنی سازی" حساس است، ما اورانیم تغلیظ و ذخیره شده را از ایران خارج می کنیم، اما "ظرفیت غنی سازی" را طبق خواست ایشان عمل می کنیم! به عبارت دیگر ایران تاسیسات غنی سازی اش را حفظ کند اما در عمل ماده اولیه این کارخانه عظیم از ایران خارج شود. در این حالت بازهم انحراف ایران به سمت ساخت بمب اتمی کنترل می شود، در عین اینکه سانتریفیوژها -بخوانید ناموس نظام- و کارخانه های غنی سازی حفظ می شوند.

لازم به ذکر است که معادن اورانیم ایران اندک است و در صورت خروج ذخایر تغلیظ شده فعلی؛ برای ساخت بمب اتمی، ایران نیاز به واردات خواهد داشت. کنترل ورود و خروج اورانیم هم نسبتا آسان، و بدلیل پیچیدگی و حساسیت این ماده براحتی قابل شناسایی است.
به این صورت ایران همچنان نمی تواند در مدتی کوتاه دسترسی به بمب هسته ای داشته باشد. و نظارت و اطمینان خاطری برای سایر دنیا -کشورهای غربی- ایجاد می شود، که بدون شک به رفع تحریم ها کمک می کند.

این بار باید دید که خبرچینان و "سوداگران تحریم"، چطور موضوع را به آیت الله می رسانند و ایشان در توجیه توانایی دسترسی اش به بمب هسته ای چگونه توافق نوپا را بر هم می زند.

پی نوشت:
1- ظاهرا قرار است که ذخیره اورانیم به کشور دوست و برادر "روسیه" تحویل داده شود!
2- جای نگرانی بابت لو رفتن ماجرا نیست، چرا که موضوع مهم، نه تشخیص ترفند جدید، که چگونگی برخورد و فراهم کردن پاسخی "ظاهرا منطقی" برای آن است.

ائتلاف علیه داعش و سردرگمی جمهوری اسلامی

از آغاز اعتراضات مردم سوریه علیه خاندان اسد، مواضع جمهوری اسلامی بر خلاف "بهار عربی در سایر کشورها" بر وارداتی بودن این معترضین و حمایت از دولت موجود شکل گرفت.
این روند در طول دو سال اعتراضات و مسلحانه شدن درگیری ها و شکل گیری گروه های مختلف ادامه یافت. تقریبا تا قبل از قدرت یافتن ناگهانی داعش و حمله به عراق و فشار بر سرنگونی دولت مالکی، جمهوری اسلامی تنها با جنگ رسانه ای و تبلیغات تلاش می کرد که داعش را هم مانند ارتش آزاد سوریه - گروه معتدل تر مخالفان بشاراسد- که از حمایت های معنوی و اندکی مادی غرب برخوردار بودند، ساخته  دولت های غربی معرفی کند که با هدف سرنگونی بشاراسد بوجود آمده اند.

اما بعد از حمله این گروه به عراق و تهدید دولت مالکی، تهران متوجه خطر دیگری شد و قبل از آنکه بتواند نیروهای شیعه را برای مقابله بسیج کند، دولت مالکی مجبور به استعفا شد. موضع غرب تا اینجا انفعال بود و هرگونه کمک نظامی را منوط به روی کار آمدن "دولت فراگیر" در عراق می دانست. به همین دلیل دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی بدون هیچ مشکلی داعش را موجودی ساخته شده توسط غرب -بدون تاکید بر بستر ایدئولوژی اسلامی وبا تاکید کم بر دولت های اسلامی- معرفی می کرد.

در این زمان جمهوری اسلامی حس کرد که جبهه "حق و باطل" بوجود آمده و به تمامی گروه های مخالف داعش، اعم از نیروهای دولتی عراق، گروه های کوچک شیعیان، کردهای عراق و.. کمک های تسلیحاتی و نظامی داد و به نوعی قبل از ائتلاف غرب علیه داعش شروع به مقابله با دولت اسلامی کرد.

اما مشکل اصلی جمهوری اسلامی از آنجا آغاز شد که در مدت اندکی مواضع خنثی غربی ها تبدیل به مواضع خصمانه و درگیری نظامی علیه داعش شد و حملات هوایی علیه داعش به رهبری امریکا شکل گرفت.
علاوه بر سردرگمی ناشی از تغیر موضع غرب علیه داعش (از حمایت به مقابله)، عدم دعوت ایران در ائتلاف علیه داعش باعث سرخوردگی حکومت ایران شد. به طوری که در مصاحبه تلویزیونی آیت الله خامنه ای در بیمارستان -به علت پروستات- او خبرهای ائتلاف علیه داعش را سرگرمی خود نام برد!
البته با جدی شدن حملات هوایی امریکا در عراق، جمهوری اسلامی مخالفتی با حضور نظامی بیگانگان نکرد و خبرهای "حملات  غرب" بسیار کمرنگ شد.
بعد از گسترش حملات هوایی به خاک سوریه این بار جمهوری اسلامی احساس خطر مضاعف کرده و سردرگم از هدف نیروهای ائتلاف علیه داعش است.

جمهوری اسلامی امروز متوجه نمی شود که هدف از حمله به گروه داعش چیست. و چون تصور و تبلیغ می کرده که داعش زاییده غرب و جهت سرنگونی اسد و گسستن جبهه مقاومت علیه اسراییل است. در بلاتکلیفی  برای موضع گیری له یا علیه آن گرفتار شده است.
تئوری های مختلفی ساخته شده که هیچ کدام مناسب وضع موجود نبودند، مثلا ابتدا تبلیغ کرد که داعش برای سرنگونی اسد تشکیل شده، یا تجزیه مناطق سنی نشین عراق هدف است، سرنگونی دولت عراق، جنگ مذهبی شیعه و سنی و برادر کشی، نگرانی از بازگشت سربازان غربی داعش به کشورهایشان و ده ها اتهام دیگر بطور متناوت تکرار شده که نشان می دهد ندانستن چگونگی اتفاقات، و "ابهام از آینده" باعث هراس حکومت شده است.
همینطور درحالی که -حکومت- شدیدا موافق اتحاد منطقه ای علیه داعش است، از دخالت نظامی ترکیه که داعش به کنار مرزهایش رسیده برآشفته می شود، صرفا به دلیل مواضع "ضد اسد"ی ترک ها.

تقریبا هیچ کس از اتفاقات آینده خبر ندارد، اما امر مسلم این است که قدرت علنی ایران -سپاه قدس- در عراق بعد از حمله نظامی امریکا به عراق و دولت شیعی مطیع تهران دیگراز بین رفته است و بشاراسد بزودی باید با قدرت خداحافظی کند. و نقشه هلال شیعی و محور مقاومت به کل عوض خواهد شد.
 همینطور شکل گیری منطقه مستقل کردنشین در سوریه و یکپارچه شدن این منطقه با کردهای عراقی محتمل است. که با حمایت تمامی کشورهای غربی پشتیبانی و با مخالفت ترکیه و ایران مواجه خواهد شد.

از نظر من، بزرگترین زنگ خطر برای شخص آیت الله خامنه ای و جمهوری اسلامی در برآورد واقعی نفوذ و قدرت نظامی شان در منطقه و روی زمین به صدا درآمده است.
به مدعای رسانه های سپاه، سردار سلیمانی و سپاه قدس، که (بعد از خروج نیروهای غربی) امنیت دولت عراق را تضمین می کردند، نه تنها با حمله داعش غافلگیر شدند، که بعد از یک ماه درگیری و حضور شخصی سردار سلیمانی در منطقه، تنها یک شهر-آمرلی- وبخش کوچکی از مناطق تحت نفوذ داعش پس گرفته شد!
وضعیتی که حداقل با هجمه تبلیغاتی رسانه های حکومتی همخوانی ندارد.

پی نوشت:
1- بیش از یک هفته است که BBC فارسی تیتر اول خود را به خبرهای شهر "عین العرب" یا همان "کوبانی" اختصاص داده و اصرار عجیبی بر استفاده از نام محلی و کردی -نه عربی و رسمی- این شهر دارد.

2- مطالب قدیمی تر، اما مرتبط را هم از اینجا می توانید دنبال کنید:
نقشه جدید خاورمیانه
رویای امپراطوری ایران بعد از قرن ها

دستاورد دومین سفر روحانی به نیویورک

نتیجه سفر روحانی از شرکت در اجلاس نیویورک نه پیشبرد مذاکرات هسته ای، نه دیداری مهم، و نه حتی ارائه راهی جدید برای حل مشکلات دنیا بود! شاید در یک کلمه بتوان خلاصه سفرش را "اتمام حجت" توصیف کرد.

حسن روحانی یک سال و اندی پیش، با هدف حل مشکلات کشور از طریق "رفع تحریم ها" پا به عرصه انتخابات گذاشت و توانست با جلب نظر آیت الله خامنه ای علاوه بر ریاست جمهوری، قول هایی از او بگیرد در رابطه با اختیارات مذاکره هسته ای، استقلال در انتخاب تیم مذاکره کننده و ساکت کردن تندروهای داخلی در مقابل کوتاه آمدن در مقابل غرب.

اما برعکس چیزی که فکر می کرد، حمایت ظاهری رهبر از او، نه به نیت حل مشکلات هسته ای و همکاری در رفع اختلافات با غرب، که صرفا برای بستن دهان مخالفان سیاست های غرب ستیزانه و اثبات تئوری های "دشمن" پندارانه اش بود.
گرچه آن زمان آیت الله خامنه ای تحت تاثیر گزارش اولیه دولت جدید روحانی در رابطه با وضع اسفناک داخلی کشور قرار داشت، اما تصور می کرد که بتواند حلقه سفت تحریم ها را با اندکی نرمش از گردنش باز کند. طوری که با زبان نرم دولتی معتدل تر، اما بدون عقب نشینی عمده، بتواند امتیاز بگیرد.
تاکید چند باره او بر "خوشبین نبودن به نتیجه مذاکرات اما عدم ممانعت از مذاکره" همین معنا را دارد.

علاوه بر قول های سطحی رهبر، مشکلات عمده حسن روحانی در مذاکرات با قدرت های جهانی، بعد از اختلافات داخلی اوکراین و بدنبال آن گسستن اتحاد 5+1 و جدا شدن روسیه، عمیق تر شد. چرا که از یک سو قدرت های جهانی دیگر قادر به تصمیم گیری بر سر پرونده هسته ای ایران، ارائه یا پذیرش پیشنهادی جدی نبودند و از سوی دیگر آیت الله خامنه ای دوباره با دیدن، شکاف میان قدرت های جهان "نرمش قهرمانانه اش" را از دست داد و دوباره به حالت صلب قبلی بازگشت.

ظهور گروه داعش میخ آخر تابوت "توافق اولیه ژنو" میان غرب و ایران را کوبید. چرا که اهمیت و فوریت توافق با ایران از پرونده های "روی میز" دولت های غربی کنار رفت و سرسختی آیت الله خامنه ای هم باعث شد حضور دولت میانه رو چندان به چشم نیاید. از سمت داخلی نیز آیت الله خامنه ای بعد از جدی شدن موضوع داعش دوباره به سمت سردارانش متمایل شد. ابزار تقریبا ازکار افتاده "سپاه قدس" در سوریه، دوباره مهم شد و احساس قدرت ناشی از نفوذ نظامی در عراق همراه با کمرنگ شدن بحران اقتصادی در داخل ایران باعث شد که نه تنها رهبر، که تمامی شخصیت های نظام دوباره شروع به کری خوانی برای قدرت های جهانی کنند و در حسی از قدرت خیالی فرو روند. (آخرین نمونه اش سخنرانی "لاریجانی مجلسی" در رابطه با صحبت های نخست وزیر انگلیس است)

این وضعیت بیش از پیش شرایط چانه زنی و نرمش را از بین برده است و اندک امیدی به توافق هسته ای در کوتاه مدت وجود ندارد. می توان گفت که دو طرف تقریبا به شرایط فعلی راضی هستند، حداقل تا رفع مساله داعش -که خود چشم انداز نزدیکی ندارد-. چرا که در داخل کشور التهاب بازار، تورم افسارگسیخته و فشار روزهای اول تحریم حس نمی شود و مردم با مشکلات به نوعی کنار آمده اند. و همینطور وضعیت هسته ای هم در مرحله ای نسبتا خوب از دید رهبر متوقف شده (هیچ تاسیساتی برچیده یا خراب نشده). در خارج نیز دولتهای غربی بخصوص اوباما خوشحال از اینکه زمان به ضرر ایران در حال عبور است و هر وقفه ای -هرچند طولانی- مشکل را بیشتر نخواهد کرد، عجله ای برای حل پرونده اتمی ایران ندارند.

اما در این میان حسن روحانی است که در کمتر از دو سال صحنه را تمام شده می بیند، دریافته که نه به قول های اقتصادی اش می تواند عمل کند و نه به قول های اجتماعی اش، و نه حتی در سیاست خارجی که حوزه حرفه ایش بود حرفی برای گفتن مانده. چرا که با شرایط موجود دیگر نه تخصص مذاکره اش به کار می آید و نه در داخل دولت توانی -یا مالی- برای ایجاد هیچ شرایطی به هیچ کس دارد. البته همین بی حرکتی و عدم دخالت دولت در کسب و کار مردم و بخش خصوصی به کاهش شتاب سقوط اقتصادی کمک کرده و ثباتی نسبی همراه با رکود بر جامعه حاکم شده است.

حسن روحانی گرچه که در ابتدای سفر نیویورک با دیوید کامرون دیداری بی سابقه داشت، اما طرف انگلیسی نگذاشت که او بتواند هیچ بهره برداری از این ملاقات بکند (به علت سخنرانی روز بعد کامرون در سازمان ملل). همینطور حضور و سخنرانی خنثی اش زیر سایه تهدید داعش و ابولا محو بود.

اتمام حجت روحانی را می توان در جواب های پراکنده به سوالات خبرنگاران و خصوصا آخرین روز حضورش در نیویورک دید. او خطاب به قدرت های جهانی گفت که انتظار نرمش بیشتری از آیت الله خامنه ای در مساله هسته ای نداشته باشند و باید با همین شرایط تصمیم گیری کنند. البته عجله اش را هم برای رسیدن به توافق پنهان نکرد. خطاب به مردم ایران هم گفت که نهایت کاری که از دستش برمی آمده همین بوده و بجای مقایسه شرایط حقوق بشر و اجتماعی و اقتصاد و ... با کشورهای دیگر، وضعشان را با دوران احمدی نژاد مقایسه کنند، شاکر باشند، تحمل کنند و منتظر حوادث روزگار باشند تا چه پیش می آید.


پی نوشت:

1- عکس بالا روحانی "با نشاط" در حال تبلیغات انتخاباتی. عکس پایین روحانی "مستاصل" در آخرین جلسه با خبرنگاران در نیویورک.
2- روحانی بعد از نیویورک یکراست به آستاراخان روسیه سفر کرد تا شاید با شرکت در اجلاس کشورهای دریای خزر! دستاورد سفرش را سنگین تر کند.

محسن امیراصلانی بیگناه بود یا متجاوز؟



خبر اعدام قریب الوقوع محسن امیر اصلانی به جرم برداشت های متفاوت مذهبی (دگراندیشی)، بسیار دیر منتشر شد و تقریبا اندکی بعد خبر انجام اعدام در رسانه ها منعکس شد.
علت اعدام این فرد، "توهین به حضرت یونس" و "ارتکاب فعل حرام" بیان شد. اما بعد از موج رسانه ای و انتشار خبر این "اعدام عقیدتی" در فضای مجازی که با واکنش منفی و تعجب کاربران مواجه شد، علت اعدام به "تجاوز به عنف" تغیر کرد.

اینقدر این حکم سنگین اعتقادی سبوعانه و غیرقابل باور است که عده ای خواسته یا ناخواسته خبر "تجاوز" را باور کردند، اما به نظر می رسد خبر دوم چندان صحت ندارد و صرفا برای توجیه اعدامی دیگر بسرعت ساخته و منتشر شده است، بدلایل زیر:

1- دستگیری این فرد در سال 85 یعنی 8 سال پیش اتفاق افتاده و طبق اظهارات، 3 دادگاه تجدید نظر در این مدت حکم اعدام صادر شده را لغو کرده بودند و این حکم با دستور رییس قوه قضاییه و توسط قاضی صلواتی اجرا شده است. اگر حقیقتا جرم این محکوم "تجاوز به عنف" بود، طبق روند سیستم قضایی ایران حکم اعدام بسیار زودتر اجرا می شد و همینطور چندین بار لغو حکم اعدام اتفاق نمی افتاد.

2- طبق داستان جدید منتشر شده این فرد جلسات قرآن، تفسیر و روانشناسی برگزار می کرده و در آن جلسات زنان شرکت کننده را فریب داده و تجاوز می کرده است! باور چنین داستانی بسیار سخت است چرا که اولا زنانی در جلسات قرآنی/ مذهبی شرکت می کنند علی القاعده تمایلی به سکس خارج از چهارچوب اسلامی ندارند و در صورت فریب -بخوانید تمایل- نهایتا با خواندن چند جمله می توانستند محرمیت جاری کنند و دیگر "تجاوز به عنف مصداقی" ندارد.

3- اثبات "تجاوز به عنف" یا به واسطه 4 بار اقرار خود فرد مرتکب در جلسه دادگاه (نه در بازجویی) انجام می شود و یا از طریق شهادت 4 شاهد و یا نهایتا با اقرار کسانی که مورد تجاوز قرار گرفته اند بعلاوه قرائن و شواهد. در اینجا بعید است دو مورد اول اتفاق افتاده باشد و تنها مورد سوم احتمال وقوع دارد که بازهم با توجه به روند 8 ساله پرونده و احکام تجدید نظر بعید به نظر می رسد که شواهدی قانع کننده از این اتفاق وجود داشته باشد. چرا که اگر چنین شواهدی موجود بود دیگر نیازی به حکم رییس قوه قضاییه برای صدور حکم اعدام نبود.

4- همینطور اثبات "تجاوز به عنف" به معنای عدم رضایت زن و غلبه مرد در رابطه جنسی تقریبا غیرممکن است چرا که اثبات عدم رضایت زن در هنگام رابطه جنسی قابل اثبات نیست! (مگر آثار ضرب و شتم و.. وجود داشته باشد). مساله فریب زنان -بخصوص زنان شوهردار- بدون شواهد فیزیکی بسختی قابل اثبات است و در صورت اثبات زنای محصنه هر دو طرف رابطه باید به اعدام محکوم شوند. هنوز هیچ خبری مبنی بر اعدام یا سنگسار زنان مرتبط با این پرونده منتشر نشده است.
بنا به همین اصل -عدم رضایت زن در هنگام رابطه-، متجاوز در پرونده "ریحانه جباری" یا در بسیاری دیگر از تجاوزها، متجاوزین هیچگاه محکوم به اعدام نمی شوند (+ و + و+). و حتی حکم بر علیه اشخاص مورد تجاوز قرار گرفته صادر می شود.

5- دستگیری امیراصلانی در سال 85 بدلیل "بدعت در دین" بوده است و بنا به گفته بستگان او 4 سال زندان به دلیل "تفسیر متفاوت از قرآن" حکم دادگاه اولیه بوده است. اگر مساله تجاوز صحت داشت، این موضوع باید در همان زمان در دادگاه مطرح می شد و در پرونده و میزان محکومیت او تاثیر می گذاشت.

6- عدم خبر رسانی نزدیکان امیر اصلانی و خود او تقریبا تا ساعاتی مانده به "اجرای حکم اعدام" نشان از بی گناهی او دارد. به طوری که هیچکس از اطرافیان او علیرغم مطرح شدن اسم اعدام، به اجرای آن باور ندارد. اگر او مرتکب تجاوز شده بود، ترس از اجرای اعدام باعث می شد که بسیار زودتر خبر این محکومیت رسانه ای شود.

7- لازم به گفتن نیست که شیوه خبررسانی و انکار رسانه های دولتی، همگی نشان از توجیه مساله اتفاق افتاده دارد و این سبک از انکار حقایق، بعد از رویدادهای سال 88 برای اکثر مردم ایران آشنا و قابل شناسایی است.

متاسفانه سیستم قضایی ایران طوری شکل گرفته که تقریبا بعید است فردی در آنجا دارای پرونده قضایی بشود، اما بدون عوارض جانبی از آن خارج شود! بخصوص پرونده هایی که دچار مشمول مرور زمان می شوند و تقریبا مدتی بلاتکلیف می مانند. این موارد معمولا در نهایت با اشد مجازات -قتل متهم- مختومه می شوند.
حکم اعدام در ایران به ابزاری برای پاک کردن صورت مساله و مختومه کردن پرونده های پیچیده تبدیل شده است و سیستم قضایی برای راحت شدن از بررسی چنین پرونده هایی یا عدم پاسخگویی به عملکرد قبلی خود بسرعت حکم اعدام را تجویز می کند.
نکته جالب پرونده محسن امیراصلانی این است که احکام این فرد در دادگاههای تجدید نظر -بعد از تحمل زندان اولیه-، بین بیگناهی و اعدام نوسان داشته! اما در نهایت سیستم قضایی اعدام را برای او اجرا کرده است.

پی نوشت:
1- اینکه اساسا باور به "زندگی در شکم نهنگ" توهین به شعور انسان است یا خیر، مطلب دیگری است که این روزها نقل محافل شده و لطیفه های مختلفی هم در شبکه های اجتماعی در ارتباط با آن در حال گردش است.
2- اظهارات بستگان محسن امیراصلانی را از اینجا گوش کنید.
3- تصویر اول قاضی صلواتی صادرکننده حکم اعدام در دادگاه، تصویر دوم محسن امیر اصلانی در زندان...

اینترنت و آیت الله ها!


1- برخلاف این تفکر رایج که مسئولین و مقامات جمهوری اسلامی را افرادی نالابق و فاقد هرگونه برتری نسبت به دیگران ارزیابی می کنند، اعتقاد دارم که در هیچ زمانی هیچ فردی، -حتی در حکومت شترگاوپلنگ جمهوری اسلامی- بر اساس قرعه یا تصادف به منصبی نرسیده است.*
گرچه ممکن است علت تفاوت همیشه از سمت مثبت و مفید نباشد، مانند "صفات متمایز کننده احمدی نژاد"! اما قطعا ویژگی هایی منحصر به فرد آن شخص را از بقیه جدا می کند.
در رابطه با علمای دینی و ساختار مذهبی حوزه های علمیه هم، وضعیت به همین شکل است. مثلا آیات اعظام: احمد جنتی، مکارم شیرازی، علم الهدی، مصباح یزدی و سایر مراجع تقلید یک شبه و تصادفی به این جایگاه و رتبه نرسیده اند و هرکدام از این افراد حتی اگر اندکی شامل حمایت های خارج از عرف هم شده باشند، اما قسمت اصلی جایگاهشان را با گذراندن دوره های علوم حوزوی و در نهایت درک معرفت دینی کسب کرده اند. و در زمره افرادی با عمیق ترین شناخت از محتوای دین هستند.

2- حال با این مقدمه می خواستم اشاره ای کنم به مساله "سرعت اینترنت" و "رسانه های آزاد" و علت ترسی که به  حق در دل علمای اسلام افتاده است.
مدتی است با اعلام خبر افزایش سرعت اینترنت و ارائه "اینترنت سریعتر" بر روی موبایل ها، فریاد وااسلاما و مخالفت شدید از حوزه های علمیه و علمای اسلام شنیده می شود. که وجه مشترک آنها مصداق "کفر"، "شیطان"، "فتنه"، "فحشا" و غیره،  دانستن اینترنت و حتی شبکه های اجتماعی است.
تقریبا بطور یکپارچه و یک صدا بالاترین مناصب مذهبی در ایران از توسعه اینترنت ابراز ناخرسندی و اعلام خطر کرده اند.
شاید جای تعجب باشد که در کشوری با این همه مشکلات و بحران های مختلف اعم از کمبود آب، تنگنای معیشتی مردم، فحشا و فساد ناشی از فقر، گستردگی اعتیاد به مواد مخدر و الکل، و حتی دشمنان قسم خورده ای مانند "داعش"، چرا حواس آیت الله ها عمیقا درگیر مساله اینترنت که به ظاهر لوکس دیده می شود، شده است.

3- ارتباط قسمت 1 و 2 اینجاست که شدیدا اعتقاد دارم که آیت الله هایی مانند جناب علم الهدی یا مکارم شیرازی، با شناخت کامل به نقطه درستی انگشت گذاشته اند، "اینترنت و آگاهی". نمی توان تصور کرد که افرادی با گذارندن یک عمر در شناخت مذهب مانند آیت الله علم الهدی یا مصباح یزدی، بینش درستی  نسبت به دین اسلام نداشته باشند -که برعکس شناخت ایشان از دین بسیار دقیق و کامل است- و علاوه بر آن بدلیل در اختیار داشتن حوزه و مدیریت طلاب جوان با مطالب روز و پرسش ها و ایرادات وارد شده به دین نیز آشنا هستند.
از سوی دیگر، ارتباطات مجازی و اینترنتی حوزه های علمیه هم به بهانه تلاش ایشان برای گسترش آرمان ها وتبلیغات مذهبی، از اولین، کامل ترین و بالاترین کیفیت اینترنت در داخل ایران استفاده می کنند (حتی برتر از بسیاری دانشگاه ها). و امروزه آیت الله ای یافت نمی شود که مانند "بیت" اش -که دفترکار و پاسخگویی به مردم است-، وبسایت اینترنتی و رساله آنلاین یا بخش پرسش و پاسخ -استفتا- مجازی نداشته باشد.

4- با در نظر گرفتن تمامی این نکات، می توان معنای هشدار آیت الله ها از گسترش اینترنت در جامعه -بخوانید آگاهی عمومی- را درک کرد.  ایشان متوجه شده اند علیرغم تمام ادعاهای دهان پر کن دینی و حتی شستشوی مغزی روزانه طلاب جوان، هنگامیکه این طلاب با فضای مجازی و اینترنت درگیر می شوند دچار تغیر نگرش به موضوعات دینی می شوند، پس براحتی می توانند نتیجه گیری کنند که جوانان عامی جامعه (بر اساس نگرش خواص و عوام ایشان) در ارتباط با اینترنت چه تفکراتی پیدا خواهند کرد!

5-اینکه آیت الله ها چرا اینقدر از آگاهی مردم و ابزار آن که اینترنت است می ترسند به دو قسمت قابل تقسیم است:

اول اینکه ایشان به تجربه در یافته اند که هیچ جوابی برای پرسش های منطقی و نسبتا جدید به دین وجود ندارد و در جنگ جدید با احتمال قریب به یقین مغلوب هستند. چرا که در اینترنت هوادارانشان بشدت اندک است، بدلیل ماهیت مجازی، هیچ ابزار ترس و سانسوری نمی تواند مانع از بیان دیدگاه های مخالف شود(مانند ارتداد)، در نتیجه از هر سه جنبه در فضای مجازی بازنده اند. (اگر احتمال پیروزی داشتند بالعکس به عنوان اولین مبلغین گسترش اینترنت در کشور داد سخن می دادند و تلاش می کردند که با ابزار نوین و تقریبا رایگان اینترنت حوزه های فکری و پیروانشان را گسترش دهند.)

دومین دلیل ترس آیت الله ها از اینترنت به منافع مالی و جایگاه اجتماعی ایشان بر می گردد. اینان می دانند که دین در شرایطی مقبولیت دارد و گسترش می یابد که ناآگاهی، فقر، و خرافات وجود داشته باشد و هرگونه تشکیک و آگاهی در آموزه های دینی باعث از بین رفتن ارادت و "ایمان" پیروان می شود که مستقیم یا غیر مستقیم منابع مالی و حمایتی علمای دینی را به خطر می اندازد.

6- به دلایل بالا آیت الله ها، بدرستی خطر رواج آگاهی،با "ابزار نوین اینترنت" را بزرگترین دشمن خود ارزیابی می کنند (چرا که مانند سیستم آموزشی یا دانشگاه ها، قابل کنترل و محدود کردن نیست) و با حساسیت زیاد و خشمگینانه، به چشم رقیبی جدی به آن نگاه می کنند.
از این منظر، سایر مشکلات اعم از عوامل محیطی مانند خشکسالی، تحریم و ناکارآمدی، گرانی و حتی نارضایتی مردم، تاثیری بر حوزه نفوذ -جایگاه- آیت الله ها ندارد چرا که در بدترین سناریو باعث بن بست سیاسی و تغیر رژیم سیاسی خواهد شد (نه تغییر در باورهای مذهبی مردم).

7- ناگفته نماند که علمای سایر ادیان و مذاهب هم با این مشکلات (آگاهی عمومی و اینترنت) دست و پنجه نرم می کنند. اما تفاوت آیت الله های ایرانی با همتایان خارجی شان، در"سطح توقعات" ایشان است. سالهاست مبلغان مسیحی در تعاملی با جوامع سکولار خود قرار گرفته اند و به اندک پیروان با ایمان خود دلخوش اند. اما آیت الله های ایرانی به کمتر از حکومت به کل جامعه و بهره برداری از کل منابع اقتصادی ایران، راضی نیستند و به شدت با اندک پیروان سایر ادیان -بهاییان، دراویش، مسیحیان و..- یا دگراندیشان برخورد می کنند.

از نظر ایشان هیچ خطری بدتر از "آگاهی" و "شکست هنجارها" نیست. واضح ترین نشانه های این طرز فکر در سخنان، احکام قتل دگر اندیشان، حمایت از مسدود کردن تمامی روزنه های رشد فکری اعم از دنیای مجازی اینترنت یا حتی آموزش علوم انسانی در دانشگاه ها دیده می شود.
با توجه به این نشانه ها می توان پی برد که بر خلاف تصور عموم، ترس علما از اینترنت، ناشی از جهل و ندانستن مزایا یا ماهیت اینترنت نیست، بلکه دقیقا به علت شناخت محتوای دین، علوم نوین و ابزار اینترنت است!

8- پیش بینی آینده تقابل آیت الله ها و اینترنت، چندان دشوار نیست! اینترنت هم مانند تکنولوژی های دیگر به آیات اعظام تحمیل خواهد شد و جامعه فارغ از خوش آمد یا منافع فلان فرد خاص، حرکت خود به سمت جلو را ادامه خواهد داد. که به دنبال آن حوزه نفوذ علمای دین روز به روز کوچکتر و سطحی تر خواهد شد. و این روند حتی به سختی ادامه خواهد داشت، همینطور که میزان نفوذ احکام "علمای چند دهه پیش" در مردم با امروز قابل مقایسه نیست.

پی نوشت:
* بجز چند ماه اول انقلاب 57