مردان ایرانی تهدید میکنند، مردان غربی احتیاط


قبلتر (در اینجا) وضعیت سوریه را بعد از ورود نیروهای ایرانی و لبنانی به نفع بشاراسد، بشکل پیشروی های کند اما مستمر بیان کرده بودم. تا اینجای کار و قبل از نواختن شیپور جنگ همین روند ادامه داشته است. البته در آن زمان حدس میزدم که ممکن است این پیشروی های نیروهای دولتی حالت تله ای برای اضمحلال نیروهای حزب الله لبنان و طرفدار ایران باشد، که با توجه به تهدیدات نظامی اخیر این احتمال منتفی است.

1- بد نیست ابتدا نگاهی به گذشته و مواضع طرفین داشته باشیم:

قطعا یکی از بهترین گزینه های برای کشورهای غربی و البته اسراییل مشغول نگه داشتن سوریه و حزب الله لبنان و سایر مسلمانان سلفی درجنگ با یکدیگر است. که در این میان بدلیل حمایت های بی دریغ مالی ایران از دولت سوریه در هزینه های جنگ، اهداف تحریم اقتصادی ایران هم بیشتر به ثمر می رسد. چرا که اندک نفت فروخته شده و درآمدی که دولت ایران با سختی بدست می آورد می بایست در جنگ عقیدتی اش در سوریه هزینه کند، و هدف که افزایش فشار تحریم هاست، بهتر محقق می شود.

اما این توازن قوا اخیرا -بعد از دخالت مستقیم حزب الله و ایران- به نفع نیروهای دولتی سوریه به هم خورده است. ارتش دولتی پیشروی های کند اما زیادی داشته است. و از طرف دیگر عدم فرماندهی واحد و تفرقه گروه های مخالف باعث شکست پیاپی شان شده است به حدی که حتی غرب نمی تواند اطمینان پیدا کند و سلاح های پیشرفته در اختیارشان قرار دهد.

همزمان اعتراضات مردم مصر به کودتای ارتش علیه محمد مرسی به شکل کشتاری وسیع از سوی ارتش پاسخ داده شد به شکلی که همه کشورها حتی حامیان ارتش مصر -مانند امریکا- آن را محکوم کردند. (بجز عربستان که همچنان بر موضع طرفداری از ارتش مصر باقی ماند.) در حالی که تمامی خبرگزاری های جهان اخبار مصر و تحولات آن را دنبال می کردند، انتشار فیلم ها و اظهارات مخالفان دولت سوریه، در ارتباط با حملات شیمیایی دولت به مردم پایتخت، حواس ها را از مصر به سوریه برگرداند.
و کمی بعد تر با موضع گیری های کشورهای غربی مانند انگلستان و امریکا به حمله نظامی رسما تیتر خبرهای جهان تحولات دریای مدیترانه با محوریت سوریه شد.

اگر بخواهیم روند عقلانی اتفاقات را دنبال بکنیم، بعید است که دولت بشاراسد که میزبان بازرسان -شیمیایی- سازمان ملل و درحال فتح سنگر به سنگر در زمین نبرد است، از سلاح شیمیایی در نزدیک پایتخت خود استفاده کند.
بدیهی است که بیشترین منفعت حمله نظامی غربی به مخالفان بشاراسد می رسد. و با توجه به تحولات خاورمیانه، تنها کشوری که نیاز به این خبرسازی و موضع گیری های جهانی دارد، عربستان است. چرا که در مثلث عربستان، ترکیه و قطر،  اولا سیاست های خارجی ترکیه تا این حد سبوعیت ندارد و دوما قطر در اندازه چنین موضع گیری های سختی نیست. (همانطور که قطر در کشتار ارتش مصر، دولت قطر این اقدام را محکوم کرد.)

سوی دیگر میدان، روسیه، ایران و چین حضور دارند که حمایت های روسیه و چین از بشار اسد تنها به معنای جلوگیری از حضور کشورهای غربی و امریکا است و تنها در حد وتو در شورای امنیت سازمان انجام می شود نه هیچ گونه اقدام عملی یا نظامی.
اما ماجرا برای ایران متفاوت است.
جمهوری اسلامی سالهاست که دکترین دفاعی خود را بر مبنای قراردادن تهدید در مرزهای دشمن -اسراییل- تعریف کرده است و اطلاق واژه "خط مقاومت" به سوریه ترجمه همین سیاست خارجی است. سوریه و لبنان برای ایران حکم زره دفاعی را دارد که هرگونه تهدید خارجی را با توسل به آن دفع می کند. بدیهی است که حداقل در کوتاه مدت ایران بدون "خط مقاومت" کشوری بی دفاع و آسیب پذیر است. اهمیت سوریه از این نظر برای ایران بسیار استراتژیک است و کلیه هزینه های میلیاردی جنگ سوریه برای ایران موجه می باشد. چرا که همچنان خطرها را نه در مرز ایران که در مرز اسراییل نگه می دارد.

2- امروز:

کشورهای غربی و امریکا به هیچ عنوان آمادگی و توان -نه صرفا اقتصادی- جنگ طولانی مدت در نقطه ای جدید به اسم سوریه را ندارند. و مقامات ایرانی و سوری متوجه این نقطه ضعف هستند.
مقامات ایرانی با صراحت جنگ احتمالی را از نظر وسعت جغرافیایی و زمان، نامحدود اعلام می کنند. که این اظهارات باعث تردید و تجدید محاسبات غرب درعواقب حمله احتمالی اش به سوریه است.

نکته واضح این است که کشورهای غربی نه برای حمله، که برای کنترل اوضاع بعد از آن، قطعا به اجماع جهانی نیاز دارند و در این راستا تلاش می کنند. مثلا انگلستان هوشمندانه به دنبال تصویب طرح هایی برای "حفاظت از غیر نظامیان" در شورای امنیت سازمان ملل است که معنای آن کنترل دامنه جنگ در محدوده مرزهای سوریه است. چرا که احتمال زیاد دارد که ایران و سوریه بخواهند به کشور ثالثی مانند اسراییل حمله کنند. این مصوبه این اطمینان خاطر را می دهد که علاوه بر عدم تقابل نیروهای شرق و غرب، بعد از درگیری جهان ملزم به دفاع از منافع هر کشور ثالث -غیرنظامی- علی الخصوص اسراییل است.

در مجموع زمان جنگ های غیرقابل پیش بینی برای غرب تمام شده و هرگونه ابهام در تخمین هزینه ها و زمان طرح های جنگی، عملا مانع مداخله نظامی آنها می شود.
تمامی احتمال رویداد این جنگ فرضی و دامنه آن بستگی به میزان صحت برآوردهای کارشناسان نظامی غرب از نیت و توان مقابله سوریه یا بهتر بگویم "ایران" دارد.

پیشی گرفتن در تملق و خاکساری، تنها نکته جلسات رای اعتماد


روز اول رای اعتماد فرصتی برای وزرای پیشنهادی فراهم نشد تا صحبت کنند و هرچه بود صحبت نمایندگان مجلس دست چین شده توسط قدرت بود. که تملق گویی و چاپلوسی این "نوکران قدرت" چندان تازگی ندارد و عجیب نیست، همینطور که سالهاست وضعیت مجلس بجای محل نمایندگان مردم به تریبون نمایندگان قدرت یا همان شخص آیت الله خامنه ای تغیر شکل پیدا کرده است.

اما نکته جالب این سخنرانی ها نه در صحبت های نمایندگان، که در نطق های وزیران پیشنهادی است. اینکه ایشان بدون شرم و خجالت سعی دارند خود را نظرکرده ویژه رهبر بدانند،  به حدی که حتی بعضی صحبت خود را با نام آیت الله خامنه ای آغاز می کنند! و در خاکساری و دستبوسی گوی سبقت را از همتایان مجلسی شان ربوده اند!

با توجه به شعارها و منش دولت و وزرا که بر عدالت و میانه روی تاکید داشته و دارند، این سطح از تملق و چاپلوسی در پیشگاه رهبر جمهوری اسلامی بسیار هشدار دهنده و نشانگر موفقیت آیت الله خامنه ای در قبضه قدرت مطلقه و بازسازی فرهنگ استبدادی در سطح مسئولین رده بالای نظام اسلامی دارد. چرا که وقتی این افراد با این طرز فکرها تحت تاثیر جو "غلام خانه زاد"ی قرار می گیرند، این نشان از عمق فاجعه خالص سازی فکری و فرهنگی اهالی سیاست از کسانی دارد که حتی اندکی منتقد و مخالف وضع موجود اند. (با دیدن این نطق ها تصور اینکه اگر بجای حسن روحانی مثلا حداد عادل یا سعید جلیلی رییس جمهور شده بودند وضعیت نطق های وزرای پیشنهادی چه بود سخت است!)

متاسفانه، این صحنه ها مجلسی کاملا فرمایشی و نظامی استبدادی را نمایش می دهد و بوضوح نشان دهنده شکست پروژه مشروطه کردن قدرت شاهی بعد از بیش از یک قرن تلاش آزادی خواهان ایرانی است.

بُعد دیگر داستان که باید برای خود آیت الله خامنه ای زنگ خطر باشد، همین تفویض همه امور به نظر شخص اوست. چرا که وقتی تمامی مسئولین و اطرافیان مجیزگو و فرمانبردار شخص همایونی باشند، -همانطور که تعدادی از وزرا از عملکرد خود با آدرس دادن به نظرات شخص رهبر اشاره کردند- تمامی مسئولیت فعالیت های درست یا غلط مجموعه عریض حکومتی بر گردن شخص آیت الله قرار می گیرد و تقریبا همان اشتباه شاه مخلوع ایران برای او تکرار می شود.
شاید تنها تفاوت این دو نفر در سن حکمرانی شان باشد و احتمال دارد که آیت الله خامنه ای قبل از چشیدن مزه سقوط، دیگر در قید حیات نباشد.

جمع بندی وضع موجود تنها دو نکته را نشان می دهد:
1 اول آنکه هیچگاه سرنوشت انقلاب ها به وضع بهتر از حکومت قبل ختم نشده است. چرا که زمینه های بهتر شدن اجتماعی یک شبه فراهم نمی شود. (و انقلاب اسلامی هم مستثنی نیست)

2 و دوم آنکه نتیجه حکومت تمامی مستبدان و زورگویان تاریخ -همانطور که سرنوشتشان مشابه است- یکی است و آن هم "تباهی زندگی مردمی است که در آن دوره خاص زندگی می کنند".

اکثریت ساکت، اقلیت هوار کِش!


دولت حسن روحانی در حال تشکیل است و همان روز تحلیف لیست کابینه به مجلس داده شده است. دیروز شاهد زد و خوردهای کلامی زیادی از مخالفان و موافقان کابینه پیشنهادی او بودیم.
نکته جالب در این صحبت ها این است که با اینکه کلیه نمایندگان مجلس تقریبا دستچین شده بیت آیت الله خامنه ای و شورای نگهبان منصوب وی هستند، تنها تعداد اندک نمایندگان انگشت نما شده در مخالفت با کابینه حسن روحانی صحبت کردند و بقیه نمایندگان هرچند اصولگرا از او حمایت کردند. این مساله نشانه دو چیز است. اول آنکه تا عمیقترین لایه های اطراف خامنه ای و اصولگرا مشکلات عظیم کنونی را فهمیده اند و دیگر به هیچ قیمت حاضر به ادامه این وضع نیستند. و دوم استقبال بیش از انتظار اصولگرایان حکومتی از ادبیات حسن روحانی و امید بستن به وی جهت حل مشکلات امروز با اولیت مشکلات اقتصادی. (البته تغیر موضع این اکثریت نمایندگان به تغیر وزش باد قدرت هم مربوط می شود!)

متاسفانه نه تنها در مجلس شورای اسلامی که در سطح جامعه هم این اقلیت پرهیاهو با آزادی مثال زدنی از هر فرصت و تریبونی برای عرض اندام و بزرگ نمایی شان استفاده میکنند که اکثرا بدلیل سخنان خارج از منطق و عجیب، تیترهای زیادی از خبرها را به خود اختصاص می دهند. خصوصا که فضای رسانه ای داخل ایران هم تماما توسط همفکرانشان اداره میشود.

گرچه که حسن روحانی نظر اکثریت مردم ایران را نمایندگی نمی کند، اما همین که میتواند -هوشمندانه- اکثریت افراطیون را نمایندگی کند و آنها را به اعتدال بکشاند و شبح جنگ خارجی را از سر مردم ایران دور کند بسیار عالیست. در شرایط کنونی همین دولت فرصتی است برای فعالان اجتماعی و سیاسی تا حداکثر فعالیت و مطالبات منطقی شان را دنبال کنند و همچنان بطن اجتماع را بدرستی هدایت کنند و نشان دهند که این گروه هوارکش! نه تنها اکثریت نیستند بلکه در اقلیت مطلق و ناچیز اجتماع هستند و هوادارانی بسیار اندکی دارند.