چرا آیت الله خامنه ای به "جوانان" غربی نامه می نویسد؟

نامه ای سرگشاده از سوی آیت الله خامنه ای به جوانان غربی منتشر شده که این بار آنها را نه به مطالعه اصل اسلام! بلکه به "تعامل" یا بهتر بگوییم "تحمل" مسلمانان -خصوصا ساکن کشورهای غربی- فراخوانده است.
ظاهرا مانند نامگذاری سالها، این شیوه پیام دادن هم در حال تبدیل شدن به عادتی است که بعد از هر عملیات تروریستی "اسلامگرایان در کشورهای غربی"، رهبر مسلمین جهان "جوانان غربی" را به تعمق بیشتر در اسلام فرا بخواند و ضمن عرضه اسلام خودش -شیعی- لگدی هم به اسلام عربستانی -سنی/وهابی- حواله کند.
از روند رو به افول آیت الله خامنه ای در نگارش و انگیزه های درون نامه که بگذریم، اصرار دیکتاتوری مسلمان برای ارتباط با جوانان آزاد غربی توی ذوق می زند و ناامیدی او از تاثیر گذاری بر جامعه خودش، رهبران، افراد پخته و میانسال، عقلا و خردمندان را به نمایش می گذارد.

رهبر ایران با اینکه هیچ تجربه موفقی از ارتباط با جوانان -مردم- درون ایران ندارد و بجز قشری اندک، تقریبا تمام جوانان او را دیکتاتوری مستبد می دانند که دوران قدرتش باید با مرگش پایان یابد، تلاش می کند طوری اسلام و جوامع اسلامی را معرفی کند که گویی او یک متفکر اسلامیست، نه رهبر یک کشور مسلمان که دارای اختیارات فراقانونی و بلامنازع است.

حتی اگر فرض کنیم که جوانی غربی از سرکنجکاوی بخواهد جستجویی در کارنامه رهبری آیت الله خامنه ای داشته باشد، شاخصی را در جامعه ایران نخواهد یافت که در دوران رهبری او بهتر شده باشد.
آیت الله خامنه ای در حالی از تحمل و مدارا با مسلمانان در کشورهای غربی دم می زند که حکومت اسلامی تحت رهبری او حتی عقاید دیگر فرقه های اسلامی را تحمل نمی کند و نه تنها یک مسجد اهل سنت در پایتخت ده میلیون نفری ایران وجود ندارد که حتی "نمازخانه های" این اکثریت مسلمان هم تخریب می شود!
تکلیف دیگر اقلیت های دینی یا حتی بدون دین که دیگر مشخص است. بهاییان از حقوق شهروندی محرومند و گورهایشان هم تخریب می شود، دراویش حق اجرای آداب مذهبی خود را ندارند و بدلیل عقایدشان زندانی می شوند، حکم ارتداد مجازات مرگ دارد، نوکیشان مسیحی و آیین های دیگر علاوه بر نداشتن اجازه برگزاری مراسم، سالها تحت شدیدترین نظارت های اطلاعاتی باید زندگی کنند و حتی کسانی مثل "محمدعلی طاهری" که نه ادعای دین جدید دارند و نه تداخلی با مذهب شیعه جعفری، تحمل نمی شوند.

در خارج از مرزهای ایران هم حکومت اسلامی تحت رهبری داهیانه آیت الله خامنه ای وضع بهتری ندارد. روابط جمهوری اسلامی با تمامی همسایگان خصمانه و در بهترین حالت سرد است. شخص آیت الله خامنه ای بدترین تهدید ها و ناسزاها را نثار موجودیت اسراییل می کند و یهودیان را ساکنین نامشروعی می داند که بزودی باید آن سرزمین را ترک کنند. تقریبا در هر سخنرانی مشغول تهدید یا تحقیر پادشاهان و حکام سایر "کشورهای اسلامی" است، بجز آنکه عملا تا حد توان نظامی و سیاسی به مخالفان این کشورها برای خرابکاری یا سرنگونی این حکومت ها کمک می رساند. در عراق و سوریه بدون توجه به مردم بی گناه، سرگرم یارگیری و جنگ نیابتی با دیگر کشورهای منطقه است. و از نظر مقبولیت تا حدی در دومین کشور شیعه جهان افول کرده که امسال خودش از زائران شیعه خواسته که از عکس او در قدرت نمایی اربعین -شیعی- استفاده نکنند!

مجموع عملکرد داخلی و خارجی نگارنده نامه به جوانان غربی، چنان است که هرکس که اندکی آگاهی و مطالعه از وضع فعلی یا سابق ایران داشته باشد در میابد که قصد او از نوشتن نامه نه تنها تطهیر دامن خود و زدن صورتکی از صلح جویی است که اقدامی کاملا سیاسی و در ادامه جنگ مذهبی با گروه های دیگر مسلمان در منطقه خاورمیانه است.

اما دانستن اینکه چرا مخاطب جوانان غربی هستند چندان سخت نیست، طبیعی است که مخاطب او نمی تواند مسلمانان کشورهای غربی یا منطقه باشد چرا که اولا بهتر از هرکس انگیزه رهبر شیعه ایران را می دانند، و ثانیا اکثریت مسلمانان انگیزه ای برای تعقل یا تغیر گرایش دینی ندارند. همینطور مخاطب نامه نمی تواند انسان عاقل و فهمیده ای باشد، نوشتن نامه به کودکان و نوجوانان غربی هم در فرهنگ غرب پذیرفته نشده و "سواستفاده از کودکان و نوجوانان" معنا می شود. می ماند جوانان که به زعم آیت الله، هنوز تجربه و دانایی کافی ندارند و شاید که موثر افتد.
وگرنه وجه اشتراک آیت اللهی که در دهه هفتم عمر خود زندگی می کند، ذهنش انباشته از آموزه های فرتوت مذهبیست، در امنیتی ترین اماکن جهان زندگی می کند، بدلایل امنیتی از ابزار الکترونیکی یا حتی ایمیل استفاده نمی کند، با معدود افراد چیده شده اطرافش ارتباط دارد، حداقل 25 سال است که مکالمه ای دوطرفه از او با هیچ بنی بشری منتشر نشده، و طبعا با جهان مجازی ارتباطی در حد صفر دارد، با جوانان امروزی جوامع غربی که در جهان دارای اینترنت متولد شده اند، یکی از اساسی ترین لوازم زندگی شان گجت است، موسیقی گوش می دهند، می رقصند، گیم بازی می کنند و سلفی شان را در شبکه های اجتماعی به اشتراک می گذارند و...، هیچ است!

پی نوشت:
1- همزمان با انتشار نامه خبر ممنوعیت نوازندگی زنان در ارکستر سمفونی ملی اعلام شد، در حالی که خبر رسید در دیگر ام القرای اسلام -عربستان- زنان برای اولین بار مجوز یافتند که در رای گیری شورای محلی شرکت کنند.
2- مثلی بین جوانان رایچ است که می گویند، اگر اعتماد به نفس رهبر را کاکتوس داشت، میوه هلو میداد!

دیوانستان2: پوتین، قرآن، بیت المقدس!

حریم هوایی ایران برای دومین بار با عبور "موشکهای کروز" روسیه شکسته می شود و آسمان ایران محلی برای جولان بمب افکن های روس شده است






























پیروان ولایت با رزمایش فتح "ماکت بیت المقدس" سرگرم هستند




















و پوتین برای رهبرمعظم انقلاب "قرآنی خطی" پیشکش می برد!



































پی نوشت:
1- توپ های اهدایی تزار روسیه به شاه ایران حدود 200 سال پیش همزمان با قرارداد ترکمانچای! (در کاخ سعدآباد)































2- برای دیدن جزییات روی عکسها کلیک کنید.

از شراب در کاخ الیزه تا تیراندازی در کنسرت راک بتکلان

چند روز قبل از حمله افراد مسلح به پاریس و ترور شهروندان فرانسوی، قرار بر آن بود که حسن روحانی سفری به فرانسه داشته باشد. سفری که بعد از یک دهه قرار بود انجام شود و افتخار بزرگی برای دولت روحانی و دیپلماسی جدید ایران بود. اما در همان زمان دعوت ناهار فرانسوا اولاند از هیئت ایرانی خبرساز شد، از آن جهت که دولت ایران تاکید داشت که "شراب" و غذای "غیر حلال" نباید سرو شود، -در حالی که شراب برای فرانسوی ها حالت نمادین و سنتی دارد-. با این خواسته هیئت مسلمان ایرانی موافقت نشد و کلا برنامه ضیافت تعطیل شد.
اگر بخواهیم درجه اسلامگرایی را در این رفتار حکومت ایران درنظر بگیریم با توجه به موقعیت لرزان و ضعیف حکومت در جهان و نیاز مبرم دولت "اعتدال" به ایجاد راه تنفس و ارتباطی با غرب و در کل موقعیت و قدرت نابرابر دو طرف -میزبان و مهمان- برداشت می کنیم که دولت اسلامی ایران، چندان رفتاری متمدن انجام نداده، حتی به قیمت ضعف و از دست رفتن فرصت هایش.
این در حالی است که حتی در نظر نگیریم که تمامی میهمانان ایران -دیپلماتیک و غیر دیپلماتیک- از مصرف مشروبات الکلی محرومند و زنان ملزم به رعایت حجاب اسلامی هستند و هیچکس به آداب و سنن اصلی میهمان توجهی نمی کند با این بهانه که کشور مسلمان است. اما در طرف دیگر معامله کشورهای کافر -یا اهل کتاب- که میهمانی مسلمان داشته باشند باز لاجرم باید دست از آداب و رسوم خود بشویند و به آداب "میهمان مسلمان" خود عمل کنند.

این خبر مهم و سفر روحانی به فرانسه اما، با خبر عملیات تروریستی دیگر دولت اسلامی جهان -داعش- تحت الشعاع قرار گرفت و در آن عملیات عده دیگری مسلمان به خود اجازه دادند که مردمانی کافر را در مراکز لهو و لعب -طبق تعریف اسلامی- بکشند بدون طی شدن هیچگونه دادگاه علنی یا اعلام جرمی علیه افراد کشته شده.
علیرغم تفاوت و غلظت رفتار در میان این دو برخورد، نقاط مشترکی بین آنها یافت می شود که خطرناک است و نشان از آن دارد این رفتار با اینکه از دو طیف مختلف -دشمن یکدیگر- صادر می شود اما بدلیل سرچشمه فکری مشترک بسیار مشابه است.
به عنوان مثال:
اول، هر دو تصور می کنند که طرز فکر برتر هستند.
دوم، هیچکدام به عقیده طرف مقابل احترام نمی گذارند.
سوم، هر هزینه ای برای عمل به عقیده مجاز است. (برای گروه داعش از دست دادن افراد و برای دولت ایران از دست رفتن منافع سیاسی، اقتصادی...)
چهارم، همیشه انعطاف و تغیر رفتار -فکر- باید از طرف مقابل باشد
و این لیست مشترکات می تواند همچنان ادامه داشته باشد...

جالبتر اینجاست که بجز دشمنی داعش و جمهوری اسلامی در جهان واقعی و عقیدتی، اولی به متحجرترین و رادیکال ترین تفکرات اسلامی ملقب است و دولت روحانی به نرمخویی، مصلحت اندیشی و اعتدال در رفتارهای اسلامی!

گرچه این دو رفتار از دید عده ای بسیار متفاوت است، یکی نپذیرفتن دعوت به نهار، و دیگری کشتن افراد است، اما از سوی دیگر توجه نمی کنند که هیچکس خلافت اسلامی را مشروع نمی داند در حال جنگ با آن هستند، در حالی که دولت ایران به عنوان نماینده یک کشور پذیرفته شده و هواپیماهای غربی در حال بمباران پایتختش نیستند.
اجرای احکام اسلامی در ذهن مسلمانان یک "فریضه" و "واجب دینی" دیده می شود و تفاوتهای رفتاری مسلمانان نه بدلیل تردید یا اختلاف در اصول و آرمانها، بلکه بدلیل تفاوت شرایط و تاکتیک های آنهاست.

آرمانشهر و آرزوی هر گروه یا فرد مسلمانی آن است که تعداد بیشتری مردم جهان بلکه کل آنها مسلمان باشند و قوانین اسلام در جای جای دنیا اجرا شود. به این شکل است که چه جمهوری اسلامی و چه داعش و هر گروه دیگر اسلامی، از گرویدن "غیر مسلمانان" به آیین اسلامی استقبال می کنند، و آن را دلیلی بر حقانیت خود تبلیغ می کنند. از سوی دیگر نهایت تلاش را می کنند که با هر ابزار ممکن، قوانین شریعت را چه منع مصرف الکل در کاخ الیزه باشد چه مخالفت با اجرای کنسرت و مجالس لهو و لعب در پاریس، اجرا کنند.

پی نوشت:
1- شاید تک فرد یا گروه کوچکی از علمای اسلامی حملات اخیر داعش به شهروندان پاریس را محکوم کرده باشند در حالی که هیچ خبری از مراکز اصلی تحصیل دینی و آیت الله ها و مفتیان نیست. اما در قبال ترور کارکنان مجله شارلی ابدو همین تک صداهای منفرد هم از جهان اسلام شنیده نشد. اگر اعتراضی بود به توهین کنندگان و کارکنان مجله وارد شد نه مسلمانان ترور کننده.

تضاد آرای ایرانی در حادثه پاریس

عملیاتهای تروریستی فرانسه بهانه ای شد برای واکنش مردم و دیدن تضادها و رنسانس معوج فرهنگی در ایران. مانند ده ها اتفاق دیگر که در سطح جهانی رخ می دهد و ایرانیان به عجیب ترین شکلی به آن واکنش نشان میدهند.
در این مواقع می شود گفت که خوشبختانه وزنه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی سنگینی در میان ملل جهان نیستیم و هیچ کس نه زبان ما را می فهمد و نه علاقه ای به شنیدن یا مطالعه رفتار مردم ایران دارد، وگرنه شاید برخورد ایرانیان با چنین موضوعاتی بعد از خود حادثه، تیتر بعدی خبرهای جهان می شد!

این واکنش ها برای ایرانیانی که در خارج از کشور زندگی می کنند و با پرچمها و سرودهای ملی متفاوت ایران برخورد دارند! چندان عجیب نیست، اما این بی هویتی و تشتت آرا در میان اکثریت جمعیت ایرانیان که امروز بیش از هر روز دیگر به ابزار رسانه های مجازی ارتباط دارند، نگران کننده است.

کلیت واکنش ها به حوادث تروریستی پاریس را در چهار مورد زیر می شود جمع بندی کرد:
1. همدردی با حادثه دیدگان. با غلظت های متفاوتی از اقدام عملی در جلوی سفارت فرانسه و تغیر رنگ پروفایل فیسبوک و.. تا محکوم کردن عاملان این حادثه و ابراز همدردی با اروپاییان به شیوه بسیار صمیمی!
2. تفکر انتقام طلب، و کسانی که مترصد چنین حوادثی در غرب هستند تا سیاست های آنان را به سخره بگیرند و اگر مذهبی باشند مواضع کفر آمیز غرب را متذکر بشوند و بدنبال گل آلود شدن اوضاع بخواهند که اروپاییان را به اسلام دعوت کنند. و در ورژن ضد مذهب و ضد جمهوری اسلامی، فرانسه را مامن آیت الله خمینی بدانند مصبب انقلاب و بدبختی در ایران و هواپیمایی ایرفرانس را بزرگترین خائن به ملت ایران!
3. گروهی سرخورده که از یک سو بر "برابری انسانی" و "رنگ مساوی خون" اصرار دارد و از سوی دیگر هرگونه حرکتی مبنی بر همدردی با فرانسویان را با تمسخر و اعتراض با شاه بیت: "چرا برای کشته شدگان لبنانی و سوری و یمنی شمع روشن نمی کنید؟" پاسخ می دهد.
4. آخرین گروه که همیشه انتقاد دارند و با بدبینی به هر اتفاقی می نگرند و از یک سو مانند گروه قبل به هرگونه واکنش سایر ایرانیان اعتراض دارند و از سوی دیگر این حادثه را با هماهنگی دست های پشت پرده و با برنامه ریزی سازمان های اطلاعاتی غربی می دانند و بطور خلاصه تفکر دایی جان ناپلئونی دارند! این گروه همیشه بوده اند اما دلیل اهمیتشان امروز در تعداد طرفدارانشان است.

لازم به گفتن نیست که طبق معمول فرهنگی ایران، هیچ یک از 4 گروه بالا نه طرز فکر گروه های دیگر را قبول می کند و نه از آن به سادگی رد می شود. گویی همگی مترصد فرصتی بوده اند که طرز فکر خودشان را به چشم دیگران فرو کنند!

نگاهی ساده به موارد بالا نشان می دهد که 3 مورد از چهار مورد گفته شده ماهیت مواضعشان بر "ضدیت" بنا شده! اصلا مهم نیست که حادثه چه باشد، همیشه تعداد قابل توجهی هموطن هستند که بر ضد جریان غالب موضع می گیرند. شاید ریشه این ضدیت تعلیم ناخودآگاه ضدیت با جریان غالب حکومت در حداقل 100 سال گذشته بوده باشد، به این معنی که هرچه حکومت تبلیغ کرد یا رسانه هایش گفتند مردم ناخودآگاه بر ضد آن موضع بگیرند. این اثر بیش از حد تصور وسیع است به عنوان مثال در هر انتخاباتی مردم به نامزدی رای می دهند که بیشترین زاویه را با نظام -آیت الله خامنه ای- دارد.
انتخاب به این شیوه -ضدیت- بسیار راحت است، اما همیشه صحیح ترین راه نیست. همیشه دشمن دشمن به معنای دوست نیست. چون داعش با جمهوری اسلامی ضدیت دارد این دوستی با داعش را نتیجه نمی دهد.

حال در حادثه ای مانند حملات به پاریس یا قبل تر از آن مهاجرت سوری ها به اروپا که جمهوری اسلامی موضع شفافی -محکمی- نگرفت و حتی در سطح جهانی در شیوه برخورد با مساله اختلاف وجود دارد، این ایرانیها هستند که بدور از هرگونه منطق و دلیل، چنان بر نظراتشان محکم ایستاده اند، گویی به آنها وحی شده است.

هنوز نتوانسته ایم تنوع افکار را بپذیریم و بدانیم که در هر جمعیتی افرادی باید باشند که با نظر ما مخالف هستند. که اگر غیر از این باشد یکجای کار مشکل دارد و بدترین نتیجه آن این است که نظام سیاسی توتالیتر می تواند بر حکومت بر این جامعه بقا یابد.
در یک شهر با بیش از 10 میلیون جمعیت اینکه عده ای با روشن کردن چند شمع در پشت دیوار سفارت فرانسه به حادثه واکنش نشان دهند. یا عده ای فکر کنند با تغیر رنگ عکس پروفایل ابراز همدردی کرده اند یا در حداقل مراتب متجدد به نظر می رسند بسیار طبیعی است. همانطور که طبعا عده ای به وضع فعلی ارزشهای جهانی اعتراض دارند یا حتی دنیا را با عینک تنگ "تئوری توطئه" تحلیل کنند.
همه به یک شکل نیستند همانطور که در داخل یک کشور یا یک قوم افراد و تفکرات متفاوتی وجود دارد.

پی نوشت:
1- ریشه های این یکسان نگری در سایر مشکلات اجتماعی دیگر هم دیده می شود مثل ماجرای "برنامه فیتیله" و واکنش قومیت ترک به آن و در ادامه برخورد فارسی زبانان با آنان.

دیوانستان*1: فیتیله

1- برنامه ای سخیف و بی ارزش سالهاست که وقت و سرمایه رسانه ملی ایران را به خود مشغول کرده و هیچ کس پیدا نمی شود که به لختی (بی ارزشی) پادشاه (برنامه فیتیله) اشاره کند.
2- آنقدر این برنامه بی محتواست که برای تشویق به مسواک زدن کودکان به قیاس "برس توالت شوی" و "مسواک دهان" می پردازد! (با گویش و کلمات ترکی)
3- ترک ها بدون توجه به محتوای برنامه به "مسخره شدنشان" توسط رسانه ملی اعتراض دارند! هیچ کس صحبتی از محتوای سخیف برنامه نمی کند، در عوض، تمام بحث های پان ترک و زبان بومی و... درصدر اعتراضات قرار دارد.
4- مدیران صدا وسیما از "توهین نژادی" عذر خواهی می کنند،  مسئول خاطی را اخراج می کنند، پخش این برنامه و برنامه های زنده دیگر لغو می شود و البته مردم ترک آرام می گیرند.
5- هیچ اعتراضی به رسانه ملی و کیفیت تهوع آورش انجام نمی شود، حتی اعتراضات در شهرهای ترک نشین نه جلوی "صدا وسیما" که در بازار و دانشگاه و خیابان شکل می گیرد، حتی عده ای که در تهران اعتراض دارند، جلوی ساختمان "شورای شهر" تجمع می کنند!
6- ترک زبانان چنان ناراحت اهانت به هویتشان شدند که گویی "کودکان ترک" این قابلیت را دارند که "فرچه توالت شوی" را در دهان خود جا دهند و بقیه ندارند!
7- اعتراضات حداقل در جهان واقعی پایان یافت، اما توهینی که به شعور کودکان و مخاطبان رسانه ملی ایران شد/می شود از سوی هیچ کس مورد اعتراض قرار نگرفت.
فرقی نداشت که این آموزش چندش آور به لهجه یزدی یا لری یا ترکی باشد. ایده این برنامه و مثالش مبتذل و توهین آمیز -به شعور انسانی- است نه شیوه اجرا یا لهجه بازیگرانش.
8- بساط توهین به شعور مخاطب در رسانه ملی مورد نقد قرار نمی گیرد و لاجرم بازهم شاهد آن خواهیم بود.

پی نوشت:
* از این به بعد مباحثی را به شکل تیتروار و مختصر منتشر می کنم با عنوان"دیوانستان" که بیشتر به ناهنجاری ها و اشتباهات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اشاره دارد.

چرخ ماشین اقتصاد دولت پنچر است

جو روانی جامعه بعد از توافق اقتصادی بشت به سمت مطالبات توقعات دوران "پسا تحریم" پیش رفت و این اتفاق بسیار زودتر و بزرگتر از چیزی بود که دولت پیش بینی می کرد.
از سوی دیگر دولت روحانی که تقریبا 2 سال بدون دغدغه و با حمایت تمام گروه های سیاسی درون حکومت با قدرتهای جهان مذاکره کرده بود، انتظار نداشت که شعار "وحدت ملی اش" بعد از توافق هسته ای اینچنین رنگ ببازد. قرار بود که مساله هسته ای بهانه ای برای وحدت ملی باشد نه دستمایه تسویه حسابهای جناحی.
بازداشت روزنامه نگاران و فشار به طرفداران دولت، همزمان با حمله امامان جمعه، در حالی که نمایندگان مجلس شورای اسلامی سرگرم انتخابات اسفند ماه هستند در دستور کار مجریان آیت الله خامنه ای قرار گرفته است.
شاید بدترین ضربه برای دولت نه جلوگیری از افتتاح رستوران های زنجیره ای خارجی یا حملات لفظی به دولتمردان که از بین بردن امنیت فضای سرمایه گذاری و ورود شرکت های خارجی به ایران در شرایط بعد از رفع تحریم ها باشد.

دولت علاوه بر چشمداشت به دریافت پولهای بلوکه شده، انتظار داشت با برداشتن سنگ تحریم ها از پیش پای حکومت، سیل سرمایه گذاری به ایران وارد شود و از رونق آن پولی به دست مردم و خزانه دولت برسد.
اما آیت الله خامنه ای هراسان از "نفوذ" غرب، و از دست دادن بیشتر هیمنه و قدرتش، دست حمایتش را از پشت حسن روحانی برداشت و دولت را در دوران بعد از توافق با طرفدارانش تنها گذاشت! غافل از اینکه سود ناشی از توافق هسته ای نه بتون کردن قلب راکتور اراک یا برداشتن سانتریفیوژهای فردو، که همین ارتباط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی با غرب است.

با آن حمایت آیت الله خامنه ای از ظریف و مذاکرات هسته ای، مردم هم تصور کردند که اندک عقلانیتی در "سرنظام" آمده و قرار است که نه تنها بساط نامیمون هسته ای برداشته شود بلکه با برداشته شدن تحریم ها ارتباطات اقتصادی شکل جدید بگیرد و حداقل تا پایان عمر رهبر فعلی، جمهوری اسلامی سربراه شود و آرامش و ثباتی به جامعه برسد.

یکی از نشانه های انتظار مردم به بهبود شرایط اقتصادی، دست نگه داشتن مردم در خرید کالاهای وارداتی یا گرانقیمت مانند ماشین است، که بدلیل تحریم و وارداتی بودن آن، از تغیر شرایط و بهبود واردات بسیار تاثیر می پذیرد.
قبلتر از آن دولت تلاش کرده بود که جو اجتماعی ناشی از برداشته شدن تحریم ها را در بازار ارز و طلا خنثی کند، مثلا با اعلام ثابت ماندن نرخ ارز، توانست جلوی کاهش درآمدهای دولت و نوسانات ناشی از افت قیمت ارز و طلا را بگیرد. اما انتظار مردم به کاهش قیمت های خودرو -بطور خاص- اتفاق جدیدی بود که تابحال سابقه نداشته است. (تجربه افت قیمت ارز و طلا سالها قبل با پذیرش قطعنامه 598 و پایان جنگ ایران و عراق بر اقتصاد وجود داشت)

این جو روانی بلافاصله سوار بر امواج جهان مجازی شد و کمپین ها و مخالفتها باعث شد که موضوع تا حدی جدی شود که موضع مدیران اقتصادی از انکار بی رونقی صنایع به التماس و نفرین تبدیل شود! اما چون دنیای اقتصاد با نفرین و ناله و فتوا تغیری نمی کند، دولت این بار با مشوقی جدید وارد میدان شد و اعلام کرد که به خریداران خودرو و کلا اجناس داخلی وام -اعتبار خرید- می دهد.
این وام برای دولت بدلیل آنکه خودروسازان ایرانی وابسته به خود دولت هستند به معنی جابجایی پول از یک جیب دولت به جیب دیگرش است! با این تفاوت که این بار بجای پرداخت مستقیم دولت به خودروسازان، این وام از دست مردم به آنها خواهد رسید.
در بادی امر حرکت حساب شده و هوشمند اقتصادی به نظر می رسد. اما این حرکت هم بدلیل نگاه یکسویه دولت به خودروسازان و بی توجهی به مصرف کنندگان -مردم- موفق نیست/نخواهد شد،
چرا که،
اولا، دولت نرخ بهره نسبتا زیادی بابت خودروی مصرفی درنظر گرفته درحالی که با شرایط فعلی، چشم انداز تورم و قوانین واردات سالهای آتی معلوم نیست. به همین علت خرید خودروی داخلی -تاریخ مصرف گذشته- چندان عقلانی به نظر نمی رسد. به عنوان مثال، وام 25 میلیونی خودرو با سود 16% اگر قرار باشد 4 ساله پرداخت شود (حداکثر زمان)، وام گیرنده باید مبلغی بیش از 34 میلیون تومان را به بانک بازگرداند. در حالی که مشخص نیست تا 4 سال آینده نرخ تورم و بازار خودرو چگونه باشد.

دوما، علاوه بر این نرخ سود بالا، مشتریان باید مابقی پول خرید خودرو (20% آن) را بصورت پیش پرداخت کنند. این وام بجز ایجاد تعهد برای پرداخت سود گزاف گفته شده، تلاشی برای جمع آوری اندک پس انداز مردم به نظر می رسد!

سوما، چنین طرح هایی -پرداخت اعتباری- در ایران بدلیل نبود زیرساختهای مالی و اعتباری -کردیت- همیشه با مشکل عدم بازگشت سرمایه همراه است، و در نهایتِ این طرح حتی اگر با استقبال مردم مواجه شود، برای دولت سودآور نخواهد بود. مضاف بر اینکه اجرای چنین طرحهایی به شکل دولتی و ملی، نیاز به پشتوانه مالی بالایی دارد، شرایطی که دولت امروز فاقد آن است. احتمالا طراحان این سیستم، خود باور داشته اند که استقبال مردم از آن زیاد نیست!

در مجموع، مردم بیشتر از آنچه که دولت حساب کرده است از نظر مالی محافظه کار شده اند و بعید است در تله چنین وعده های رنگارنگ دولت گرفتار شوند، مگر آنکه سازوکار وام به شکلی باشد که درصدی احتمال بازنگرداندن آن باشد! مانند وامهای خوداشتغالی یا بنگاههای کوچک که در دولت قبل داده شد و بازنگشت.

از سوی دیگر چشم انداز ورود سرمایه کلان خارجی به داخل با وجود "قوه قضاییه فاسد" و "دخالت های امنیتی سپاه" کاملا تیره شده است. امنیت اقتصادی برای سرمایه گذاران از سود کلان ناشی از فعالیت در اقتصاد متورم ایران بسیار حیاتی تر است. بخصوص که با دستگیری های جدید، فراتر از امنیت اقتصادی، "امنیت جانی" شخص سرمایه گذار یا نمایندگان آنها در معرض تهدید قرار گرفته است! رقابت های سیاسی داخلی بر سر تقسیم قدرت و ثروت، باعث شده که به قیمت سوختن فرصتهای ملی، تسویه حسابهای جناحی شکل بگیرد.

آیت الله خامنه ای با بی اعتنایی صحنه را نظاره می کند و از واکنش هایش مشخص است که او هنوز اهمیت "امنیت سرمایه گذاری"، "روابط دیپلماتیک قوی با قدرتهای جهان" و "مفهوم سخنان و تلاشهای دولت روحانی" را نمی داند و احتمالا این پیرمرد 70 ساله برای آموختن دومین درس رهبری اش نیاز به یک دهه دیگر تلف کردن فرصتها و استمرار فلاکت 80 میلیون ایرانی دارد.

پی نوشت:
1- حسن روحانی و هم نسلان او -حتی مخالف- به واقعیت جهان و توزیع قدرت پی برده و آن را پذیرفته اند. ماهیت دعوایشان نه برای آرمانگرایی های آیت الله خامنه ای و شعارهای پوچ انقلابی، که برای کسب منفعت بیشتر از فرصت و قدرت بدست آمده است.
2- آگاهی از این وضعیت، چشم انداز حکومت بعد از آیت الله خامنه ای را مبهم می کند، به همین دلیل انتخابات خبرگان برای مدعیان کسب قدرت، روز بروز حیاتی تر و مهم تر می شود.
3- سیستم وام دهی -کردیت- در تمامی کشورهای پیشرفته بر اساس سابقه مالی و خوش حسابی هر فرد تنظیم می شود، طبعا وام دهی به شیوه فله ای و دستوری نه تنها از نظر کلان مقرون به صرفه نیست که باعث فساد و رانت می شود. که در نهایت ضرری بیشتر به اقتصاد کشور و توزیع ناعادلانه ثروت است.

پوتین چرخش کرد، خامنه ای همچنان سرسختی می کند!

حاکمان در ایران چنان سیاستشان را با سرنوشت سوریه گره داده اند که برای تحلیل اوضاع ایران راهی بجز نگاه به صفحه شطرنج سوریه نیست.
همانطور که در پست قبل گفته شد، روسیه نه تمایلی به درگیر شدن در سوریه دارد و نه توان اقتصادی و اجتماعی اش را. تنها از این نظر که بتواند در مقیاس جهانی و در کسوت یک ابرقدرت باقی بماند و البته امتیازی در قبال تحریم و اقتصاد و اوکراین کسب کند، قدم به معرکه سوریه گذاشت.
این دخالت اما به تشویق و همراهی سردار سلیمانی و حکومت ایران بود، که جبهه بشاراسد را در معرض سقوط یافته بودند و با -توجه به افزایش چشمگیر فرماندهان و افسران کشته شده ایرانی، معلوم است که- قول تقویت جبهه زمینی را هم داده اند. احتمالا برای پیروزی برق آسا یا تغیر چشمگیر جبهه های درگیری.
در اصل ایران و روسیه هرکدام بر اساس منافع خود وارد یک همکاری نظامی شدند که در صورت موفقیت ایران "محور مقاومت" را می بُرد و روسیه، نفوذ در سوریه و اقتدار در منطقه و نشان دادن ضرب شصت به اعرابی که چندی پیش با سلاح نفت اقتصاد روسیه را فلج کردند و گرفتن امتیاز از غرب و...

اما وقایع در جنگ طبق پیش بینی ایرانی ها پیش نرفت و حملات هوایی روسیه نتوانست پیشروی نیروهای ایرانی و ائتلاف بشاراسد را سرعت ببخشد و بعد از هفته ها همکاری تعادل جنگ تکان زیادی نخورد. جنگ تعادلی بدترین موقعیت برای هر کشور درگیر جنگ است چرا که بدون اندکی دستاورد، تنها محلی برای تلفات انسانی و مالی می شود، از بین برنده روحیه مزدوران و بعلاوه که این وضع برای وجهه یک "ابرقدرت" خرد کننده است.

در این اثنا به رییس جمهور پوتین خبر رسید که هواپیمای مسافربری روسیه مورد اصابت شیئی ناشناس! قرار گرفته با شباهتی عجیب به حادثه ای که برای هواپیمای مالزیایی در مرز اوکراین -محل درگیری نیروهای طرفدار روسیه و ارتش اوکراین- رخ داد. و البته این بار تمامی خدمه و مسافرین هواپیما بلااستثنا روس بودند!
تمام این شرایط، بعلاوه رسیدن گزارش های دست اول مواضع مخالفان بشاراسد و چگونگی توزیع قدرت در سوریه، روسها را به این نتیجه رسانده که سریعتر و حتی به قیمت قربانی کردن بشاراسد، غائله سوریه را ختم کنند و احتمالا همین که دولتی با گرایش معتدل -نه شدیدا وابسته به غرب یا متحد اعراب منطقه مانند قطر- در سوریه سرکار بیاید رضایت بخش است.

دقیقا اینجاست که تفاوت یک حکومت میهن پرست و ملی گرا با یک حکومت ایدئولوژیک و عقیم مشخص می شود!
آیت الله خامنه ای و سرداران سپاه، ماههاست که بهترین اطلاع از وضعیت جنگی در سوریه را دارند و حتی مواضع سیاسی مردم سوریه را می دانند. بعلاوه در شرایط تحریم اقتصادی ده ها میلیارد دلار در جنگ سوریه باخته اند. اما -بدلیل کج اندیشی ایدئولوژیک- هنوز نتوانسته اند به این نتیجه برسند که بشاراسد "اسب مرده" است و هرچه بر رویش شرط ببندند باخته اند.
در حالی که روسها در کمتر از چند هفته متوجه این خطای فاحش شدند و اولا که در اظهار نظر سخنگوی دولت رسما اعلام کردند که هدفی بر بقای بشاراسد ندارند و ثانیا با چرخشی دیگر اعلام کردند که با مخالفان بشاراسد "همکاری نظامی" می کنند! همکاری با همان کسانی که تا چند روز پیش مناطق تحت اشغال شان را بمباران می کردند.

به مانند پروژه شکست خورده هسته ای، سیاست خارجی "محور مقاومت" و "دست بلند" جهت تهدید اسراییل هم به بن بست خواهد رسید و ایران چاره ای ندارد مگر تمکین به مواضع برادر بزرگترش روسیه -به قول سردار جعفری "رفیق شمالی مان"!- با این تفاوت که این شکست سیاست خارجی، مانند تسلیم هسته ای در پشت حصارها و دیوارهای بتنی مخفی نیست و نتیجه آن کل سیاست خارجی، داخلی و حتی ایدئولوژی حکومتی را تکان خواهد داد.
بی دلیل نیست که روحانیون و سپاهیان، دفاع از سوریه را از خوزستان مهمتر دانستند و میلیاردها دلار خرج بقای بشاراسد کردند درحالی که دولت توان پرداخت یارانه و بدهی های معوقه اش را ندارد.

شکست در جنگ سوریه بدلیل شکست ایدئولوژی و از بین رفتن نقاط قوت نظامی بمراتب تاثیرات ژرفتری نسبت به شکست پروژه هسته ای دارد که بتدریج آشکار خواهد شد و با پیشرفت پروژه جایگزینی اسد و انتقال قدرت در سوریه در پست های بعد به آن خواهم پرداخت.

پی نوشت:
1- اجازه حضور ظریف در اجلاس وین، توسط آیت الله خامنه ای نشان می دهد که او هم فهمیده تیغ نظامی سپاه قادر کُند شده و شکست را تلویحا پذیرفته، همانطور که سردار جعفری بیان می کند "کسی را برای جایگزینی اسد سراغ ندارد".
ایشان ما می خواهند هنوز که دولت مرکزی وجود دارد، کسی از طایفه علویون و خاندان اسد -پیرو ولایت- بر سرکار بیاید گرچه چنین احتمالی تقریبا ناممکن است.
2- ساقط کردن یک هواپیمای مسافربری که در آن تماما روس باشند، نیازمند یک کار اطلاعاتی و عملیاتی قوی است و احتمالا طبق گمانه زنی ها این عملیات با موشک های ساخت خود روسیه و تحویل در زمان قذافی انجام شده. این عملیات طوری روسیه را آچمز کرده که نه می تواند اعلام کند که کار داعش است، چرا که توانایی موشکی داعش را پذیرفته و حضورش در سوریه بی نتیجه تر از امروز خواهد بود و نه می تواند علت حادثه را به اطلاع عموم برساند (اشتباهات در سیاست خارجی گذشته). در نهایت نتیجه موثر برای رقبای روسیه بدست می آید: افکار عمومی داخل روسیه نسبت به فعالیت های برون مرزی نظامی این کشور هشیارتر و منتقدتر می شوند.
3- تصویر بالا، چهره مغموم پوتین در خبر اعلام عزای عمومی کشته شدگان سقوط هواپیما.