زن ذهنی، زن واقعی

این روزها خبرهای نه چندان آشنایی از تجاوزهای گروهی و پوشش و رفتار زنان می شنویم و می خوانیم.
زشتی تجاوز در هر فرهنگی اعم از غربی و اسلامی برکسی پوشیده نیست و بنا به عقلانیت، هرجامعه ای راهی را جهت جلوگیری از این پدیده شوم درنظر گرفته است.
متاسفانه طرفداران فعلی حکومت یا همان کسانی که خود را طرفدار اندیشه اسلام معرفی میکنند در جهت بهره برداری از منافع و عقاید خود از این حوادث، زنان و وضعیت حجاب آنان را سبب ساز این اتفاقات می دانند یا حداقل بخشی از گناه را به گردن آنان می اندازند.
اتفاقا یا عامدا انتشار این اخبار و وقوع این حوادث در آستانه فصل تابستان است که خود به خود در این فصل بحث بر سر حجاب اجباری زنان و کیفیت آن داغ می شود.
نگاه دقیق تری به موضوع می اندازیم:
طرفداران نظریه حجاب اجباری به این نکته اشاره دارند که تنها راه جهت جلوگیری از وقوع هرگونه خطا و گناهی این است که بانوان پوشش اسلامی را رعایت کنند، -بگذریم که بعد از سالها نتوانسته اند به تفکر یکسانی از تعریف حجاب برسند و هنوز بر سر لزوم پوشش چادر یا انواع دیگر حجاب اختلاف نظر وجود دارد-.
در این نظریه بیان نشده است که چرا در سایر کشورهایی که حجاب اجباری نیست و زنان می توانند با کمترین پوششی ظاهر شوند، آمار جرم و تجاوز علیه زنان بیداد نمی کند و با کمی تفاوت شبیه همین جامعه اسلامی خودمان است؟
(نیاز به ذکر نیست که دیدگاه غالب را بیان کرده ام و از ذکر آن تصورات عده ای که در غرب همه را در حال رابطه جنسی میدانند صرف نظر کرده ام.)
 در دیدگاه کلی، جامعه کنونی ایران از یک طرف درگیر با حکومت و فشار حجاب اجباری است و مجبور به رعایت آن و از طرف دیگر به سایر فرهنگ ها از طریق سیستم های اطلاع رسانی مانند ماهواره و اینترنت می نگرد که در آنجا زنان زیبا و آزاد دیده می شوند.
خصوصا آنکه اغلب شناخت جامعه از جوامع غرب و شرق -بدلیل ارتباط کم حضوری و توریستی-محدود به فیلم ها و برنامه های تلویزیونی بوده که در آنها نیز بازیگران و مجریان از جوان ترین، زیباترین و خوش اندام ترین افراد انتخاب و با صدها جلوه نور و حرکت و موسیقی نمایش داده می شوند.-شامل مردان نیز می شود- و می بینند که اینان بدون هیچگونه مشکلی با هم ارتباط دارند.

حال این تصویر از زنان در ذهن اغلب مردان جای دارد(من اسمش را می گذارم زن ایده آل) و از طرف دیگر پوشش اجباری بستری فراهم می کند برای دامن زدن به این تصورات ذهنی در عمل.

اینجاست که دیگر نسخه حجاب اجباری نه تنها افاقه نمی کند بلکه خود علتی می شود جهت تشدید مشکل چرا که هرچه روابط زن و مرد محدود تر شود فضای تصورات و خیال پردازی بازتر می گردد.و همینطور فقر فرهنگ رفتاری با جنس مخالف، تشدید می گردد.
هرچه زن و مرد در جامعه دورتر از هم نگاه داشته شوند، برخورد های آنان با یکدیگر افراطی تر و خشن تر می گردد زیرا از ابتدا تئوری حجاب برمبنای زنان واقعی و ملموس بنا نهاده شده است نه زن های ذهنی.

به عنوان مثال هرچقدر هم که پوشش یک زن بسته باشد حتی اگر هیچ چیز از او را نبینید باز هم می دانید که زیر آن پوشش یک زن وجود دارد، و وجود خود زن -خصوصا با تصویرهای ذهنی- میتواند تحریک کننده باشد.

این تعارض با استفاده از حجاب حل نخواهد شد چرا که زمانی حجاب موثر است که فرهنگ حجاب نیز وجود داشته باشد. و با صرف یک دستور و حکم فرهنگ تغییر نخواهد کرد علی الخصوص هنگامی که بر اثر رفتارهای افراطی حاکمان جامعه موضع گیری مقابل نسبت به فرهنگ پیدا کند. آن وقت است که مشکل به هیچ عنوان از طریق دستوری حل نخواهد شد.
 حتی مشاهدات نشان می دهد امروزه در جامعه بسته ای مانند عربستان نیز حجاب و محدودیت زنان نتوانسته است کمکی به حل مشکل ارتباطات نامشروع  اسلامی بکند و بدنبال آن رفتارهای ناهنجار و غیر اجتماعی مانند تجاوز.

درشرایط امروزه تنها می توان از بعد امنیتی به مساله پرداخت و می بایست همگان را به رعایت قانون دعوت کرد، ارائه دیدگاه های دینی در کوتاه مدت مقبول جامعه نیست و در دراز مدت نیز مشکل را بیشتر خواهد کرد. مانند اجرای طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاه ها که لازم می دانم در پستی جداگانه به آن اشاره ای داشته باشم.

آیات اعظام و دست اندازها

(برای دیدن بزرگتر روی عکس کلیک کنید)

این بریده ای از روزنامه خبر است در ارتباط با افزایش اطلاعات عمومی مردم از طریق طرح سوال از آیات اعظام و پاسخگویی آنان.
سوال مطرح شده در حوزه حمل و نقل و جاده و خودرو بوده و عین سوال این است:

"در جاده اصلی بین شهری وزارت راه یا اهالی محل قبل از رسیدن به منطقه مسکونی اقدام به نصب سرعت گیر بدون نصب تابلوی هشدار دهنده نموده اند، اتوموبیلی در شب با سرعت زیاد به سرعت گیر برخورد کرده و واژگون گردیده [تپه بوده نه سرعت گیر!]و در نتیجه یک نفر کشته شده است. در صور زیر ضمان متوجه کیست؟"

اگر به جواب ها نیز نگاه کنید اکثر جواب های آیات باهوش تر حاکی از نوعی اعلام بی اطلاعی ایشان از نوع ماجرا دارد و بجز بیان اصطلاح "شیره شیرین است!" کمکی به حل ماجرا نمی کند. -بگذریم از جواب های محافظه کار و خنده دار بعضی دیگر-

بتدریج بعد از تمدن انسان غارنشین و مهاجر و تشکیل تمدن و شهرها، از چندهزار سال قبل تا کنون، انشعاب در وظایف و تخصص یافتگی روند غالب رشد در جوامع انسانی بوده است
به عنوان مثال درگذشته یک فرد می بایست روش کشاورزی و دامپروری یا شکار به جهت تهیه غذا، ساخت سرپناه به عنوان مسکن بداند. از فنون سوارکاری و شمشیرزنی برای دفاع از خود سررشته داشته باشد. خواص گیاهان دارویی را برای طبابت خود به عنوان پزشک مطلع باشد و همینطور صدها فن دیگر را بداند تا بتواند زندگی کند.  اما امروزه در جوامع امروزی دیگر لازم نیست که هرکسی به همه علوم دانا باشد. چرا که نه در توان انسان است و نه مورد نیاز او.
رمز توسعه تمدن نیز همین بوده است، هنگامی که آدمی از تهیه غذای روزانه - که کار بشدت وقت گیری بوده- فارغ شده است بر روی یک شاخه خاص تمرکز کرده و توسعه ایجاد کرده است. با این امید که دیگری در حال تهیه غذا برای او و دیگری درحال تامین امنیت و ... هستند.

حال دیگر ما در جامعه ای زندگی میکنیم که خواه یا ناخواه برپایه این تمدن بنا شده است و راه گریز یا بازگشتی به گذشته وجود ندارد. اگر زمانی دانشمندی مانند ابن سینا از ستاره شناسی تا پزشکی میدانست و نظر می داد امروزه تمام توان و عمر یک نفر کفاف دانستن یک تخصص از علم پزشکی را نیز نمی دهد. و این روند به شکل سرسام آوری درحال گسترش و انشعاب است.

با این اوصاف هنوز متخصصین دینی - که در درجه اول آیات اعظام را شامل می شود- یا نتوانسته اند یا نخواسته اند که این استقلال و انشعاب علوم را برسمیت بشناسند و در مواردی که خارج از تخصص و علمشان است اظهار نظر نکنند و یا حتی به متخصص مورد اعتمادشان بسپارند.
همگی سوالات جدید و خارج از عرف حوزه دینی را شنیده اید که از ایشان پرسیده شده است، و ایشان بدون توجه به حوزه تخصصی شان سعی در پاسخگویی به آنان را داشته اند، که این تناقض خنده دار شده است و خلقی اعم از مذهبی و غیرمذهبی به آن خندیده اند.

چرا که ایشان به این باور اعتقاد دارند که باید جواب همه مشکلات را بدانند و پاسخگوی همه طیف جامعه باشند که در غیر این صورت اسلام ناقص می شود که -از نظرشان- این دیگر قابل تصور هم نیست!

نمی دانم که ایشان هنگامی که سوال بالا را جواب می دادند چه در فکرشان بود؟ هیچکدام فکر این را نکرد که "آخر مرد حسابی، چپ کردن ماشین روی دست انداز در جاده اصلی،  بدون علامت،  درشب، با سرعت زیاد، به من چه؟  و دست آخر بگوید "یا ماشینتان را محکمتر بسازید یا دست انداز را کوچک تر" یا اصلا معترض شود به پرسش کننده که "چرا در مملکت اسلامی این حد از بی قانونی باید باشد که هرکس برای خود دست اندازی در راه دیگران قرار دهد" یا "چرا در مجلس اسلامی قانونی تصویب نمی کنید که دست اندازها در حدی نباشد که ماشین ها چپ شوند(استاندارد شود)؟" و صدها ایراد محتوایی دیگر.

یا حداقل نظر دهد که "این سوال را از مسئول مربوطه بپرسید که هرچه بگوید نظر ماست!"

چرا که ایشان نه تنها نمی توانند به این پرسش پاسخ دهند به علت کارشناس نبودن، بلکه هرجوابی بجز بی نظری اعلام کنند باعث مضحکه است. و حتی همین جوابهای بی خاصیت هم نه مشکلی حل می کند و تنها از اعتبار ایشان می کاهد.
زیرا پاسخ " این موضوع به من-به عنوان عالم دینی- ارتباطی پیدا نمی کند" با "هرکس بی احتیاط بود مقصر است" در ذهن شنونده بسیار تفاوت دارد.

آیات اعظامی که نه نقشه ساخت ماشین و جاده را بلد اند، نه قوانین رانندگی را وضع کرده نه گواهینامه اعطا کرده اند و نه دست انداز کذا، به دستور ایشان بنا شده است چرا پاسخ میدهند؟  درست است که این سوال را بایست از مقنن و مجری پرسید، نه از آیت اعظام اما اولا که بر پرسنده حرجی نیست، ثانیا از عالم دین انتظار می رود که به علم خود عالم باشد. بداند که چه نمی داند تا در میان رندان به بیخردی متهم نگردد.

هنوز جواب این پرسش برایم مشخص نیست که، "چرا آیات اعظام که وظیفه حمل دین دارند، خود را مجبور می کنند بر روی جاده پر دست انداز سایر تخصص ها با سرعت پیشرفت امروزی برانند و دیری نپاید که برروی آنها چپ کرده و به محموله دینی شان آسیب برسانند؟"

پانوشت:
1 جوابها مربوط به سال 83 است.
2 پاسخ های خنثی، درعکس با رنگ آبی نمایش داده شده.

تولد -نا-میمون

فکرش را هم نمیکردم که هنوز این وبلاگ رسما شروع به کار نکرده فیلتر شود!
تا جایی که حافظه ام یاری می کند علتی برای فیلتر شدن لازم بود نه صرفا نخودی -در مقابل خودی- بودن.

البته این روزها به قدری همه اخبار عجیب و غریب دیده و شنیده اند که اگر بشنوند که فردا ماهواره ایرانی، موجودات فضایی هم شکار کرده تعجبی نخواهند کرد!
بقدری مملکت پر شده از ناعقل گرایی و سخنان بی پایه و اساس، که سرعت ناپدید شدن تفکر و تعقل حیرت انگیز است. اگر میخواستند فراخوان هم بدهند و عقل ها را از جامعه جمع کنند نمی شد به این سرعت تعقل را از بین برد!

البته بدیهی است که عقلا از بین نرفته اند، بعضی ساکت شده اند و بعضی دیگر نیز منفعت را بر مصلحت ترجیح داده اند. نتیجه شده است همین. جامعه ای پر از خبر های عجیب و گاه خنده دار. (که خنده داری آن نیز از همین عدم تناسب ناشی می شود مثل "رئیس جمهوری که نمی داند چگونه حرف بزند" خنده دار است.)

در هرحال اینکه وبلاگی مادرزاد فیلتر باشد را هم می توان به لیست عجایب این زمانه اضافه کرد.

خوشحالم که مثبت ترین کاربران ایرانی نیز راه های عبور از فیلترینگ را می دانند و نرم افزارهای مربوطه را در اختیار دارند.
ضمن آنکه تکنولوژی اینترنت های جایگزین نیز بزودی عرضه خواهد شد و مسائل و مطالب راحت تر و بدون هیچ نگرانی برای ایرانیان انتقال خواهد یافت.
خوشحالم که این روزها نرخ رشد علم و دانش، از نرخ رشد خودکامگی و زور جلو افتاده است.

شروعی با امید به پایان!

سلام میکنم به شما خواننده عزیز

خوشحالم که فرصتی دست داد تا بتونم درددل هامو یه جایی توی این دنیای مجازی بیان کنم و از این راه با تعداد بیشتر و متنوع تری از افراد ارتباط برقرار کنم.

هدفم از تاسیس این وبلاگ ایجاد فرصتی برای بیان نظرات، اندیشه ها و دیدگاه های مختلف هست که با هدف نهایی ایجاد جامعه ای پویا و آگاه در ایران و برای ایرانیان است.
به عبارت دیگر ایجاد جامعه ای که تک تک افراد آن فارغ از هر عقیده و مسلک، آگاهانه آن را انتخاب کرده باشند که بدیهی است صاحبان اندیشه هیچگاه به خود اجازه سرکوب وتوهین به سایر دیدگاه ها و نظرات را نخواهد داد چرا که، گُل اندیشه از ساقه تحمیل و فشار نمی شکفد.

 آرزویم همین آگاهی و دانایی بوده و به امید روزی که همه ما صاحب خبر* شده باشیم.

 با تمام توان سعی خواهم کرد که در این وبلاگ حضور داشته باشم و در جهت بهبود فعالیت منتظر نظرات و راهنمایی های شما خواهم بود.
(خوشحال خواهم شد از دانستن نظرات شما هم در ارتباط با محتوای مطالب و هم در شکل ظاهری وبلاگ)

مطالب ذکر شده در این وبلاگ رو به عنوان آرشیو و نظرات شخصی خودم میدونم و تا جایی که بتونم بی طرفی و احترام به عقاید و نظرات دیگران رو رعایت خواهم کرد.

پاورقی:
*در اینجا صاحب خبر را به معنای دانا و آگاه بکار برده ام.

آغاز

با امید به فردایی بهتر برای تمامی انسانها علی الخصوص ایرانیان اولین پست این وبلاگ را با غزلی از حافظ آغاز می کنم:



ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
                                    تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق 
                                  هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی


 دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
                                      تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی


خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
                                  آنگه رسی بخویش که بی خواب و خور شوی


گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
                                    بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی


یکدم غریق بحر خدا شو گمان مبر
                                   کز آب هفت بحر بیک موی تر شوی


از پای تا سرت همه نور خدا شود
                                   در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی


وجه خدا اگر شودت منظر نظر
                                    زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی


بنیاد هستی چو زیر و زبر شود
                                    در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی


                                 گر در سرت هوای وصالست حافظا


                                    باید که خاک درگه اهل هنر شوی