خامنه ای ناامید از ایرانیان، چشم به لشگر افغان دارد!

در خبرهای داخلی آمده که طرح مجلس برای "اعطای تابعیت" به فرزندان زنان ایرانی بزودی به مجلس می رود و به احتمال قریب به یقین به تصویب خواهد رسید. این طرح را می توان در راستای طرح های شکست خورده "افزایش جمعیت" و زیر شاخه ای از توسعه "افغان جان فدا" بجای "ایرانی سرکش"، تلقی کرد.

جزییات طرح نشان می دهد که مخاطب اصلی این برنامه جامعه مهاجرین افغان هستند و قبل از چنین طرحی نیز، با دستور آیت الله خامنه ای، کودکان افغانی ساکن ایران می توانستند به مدرسه بروند و تحصیل کنند. همینطور با دستور وزیر بهداشت، درمان اتباع افغانی بصورت تقریبا رایگان و تحت پوشش بیمه های اجتماعی قرار گرفت.

تسهیل زندگی مهاجرانی که بدلیل مشکلات در کشور زادگاهشان کوچ کرده اند و اعطای تابعیت به کودکانی که از مادران ایرانی هستند (علی رغم نگاه مذهبی ممنوع به زن)، گرچه ظاهرا نشانه ای از  پیشرفت و نگاه نوعدوستی حکومت است. اما نباید فریب ظاهر انساندوستانه چنین طرحهایی را خورد و از نیت حاکمیت برای سواستفاده از مهاجران افغان غافل شد.

افغانیانی که تا چندین ماه پیش مشمول طرح های "برخورد با افاغنه" در شهرها و استانهای مختلف و حتی اماکن تفریحی و گردشگری می شدند. طرح هایی که به بدترین شکل ممکن، آنها را دستگیر، جریمه و بالاجبار به کشورشان بازگردانده می کرد. به یکباره مورد عطوفت "نظام اسلامی" قرار گرفته اند.

این تغیر نگاه یکباره حکومت با افغانها از "زوائد اجتماعی" به "افرادی با حقوق مدنی" تبعا نه نتیجه تغیر یکشبه فرهنگ و نگاه مردم بوده و نه محصول مکاشفه و ارتباط با عالم غیب آیت الله ها!
کلید این معما در یک عامل نهفته است: "جنگ سوریه" و نگاه حکومت به افغانها به عنوان نیروی جنگی در "محور مقاومت". (سیاست غلط اندرغلط ایدئولوژی آیت الله ها!)
اساسا هدف حکومت از ازدیاد نسل ایرانی هم، پرورش "جنگجو" یا همان "مجاهد فی سبیل الله" است -و نه نیروی کار مولد و..- چه برسد به افغانی. با این نگاه ایدئولوژیک هرکس که بهتر برای رسیدن به آرمانهای آیت الله ها بجنگد تبعا ارج و قرب بیشتری دارد، فارغ از نژاد و ملیت و سواد.

آیت الله خامنه ای بدرایت دریافته که فرزندان -حتی جان نثارترین- ایرانیان نه تنها حاضر نیستند برای آرمانهایش بجنگند که بلای جانش شده اند و برای مرگش لحظه شماری می کنند! او به غلط و بجای تغیر روش و مسلکش دست به دامن کودکان و نسل جوان افغان شده است. که صد البته موفق نخواهد شد، همانطور که هیچ "دیکتاتوری" با "نیروی مزدور" قادر به "حفظ قدرت" نیست.

این سیاست جدید جمهوری اسلامی، -دادن امکانات به مردم افغان به نیت مزدوری آنها- نه تنها راه به جایی نمی برد که در نهایت حیله کثیفی دیده می شود جهت سو استفاده از اعتقادات شیعیان افغانی. بجز آنکه ادامه این سیاست به تشدید اختلافات میان شیعه و سنی در افغانستان دامن می زند و در بلند مدت شیعیان افغان در کشور خودشان مزدوران جمهوری اسلامی دیده خواهند شد و احتمالا جایگاه اجتماعی و سیاسی شان را از دست می دهند.
بجز بی آبرویی و تخریب در بعد خارجی، از نظر "تقویت هواداران رهبر" نیز، "نسل جدید" افغانیانی که بتوانند تحصیل کنند و در رفاه نسبی به سلاح دانش و آگاهی مسلط شوند به هیچ وجه در زمره "لشگر مزدوران و نادانان" رهبر ایدئولوژیک قرار نخواهند گرفت. خصوصا که در مقایسه با ایرانیان، عامل عرق ملی و وطن دوستی هم آنان را به تابعیت از "رهبر ایرانی" وانمیدارد. اینکه رهبر ایران امروز می تواند لشگری از افغانیان برای دفاع از آرمانهایش تدارک کند، نه نتیجه زندگی مرفه و تحصیلات بالای افاغنه، که برعکس بدلیل عقب ماندگی مادی و معنوی و فقر آنان است.
احتیاج است که باعث می شود پدری افغان جانش را بر کف دست بگیرد و به میدانهای جنگ -عبث- سید علی خامنه ای برود به این امید که کودکش بتواند درس بخواند تا در آینده مجبور به مزدوری جباران نشود.
مساله اقامت و پذیرش مهاجران افغان یک پروسه فرهنگی اجتماعی است که باید طی شود و نه تنها بصورت بخشنامه ای قابل اجرا نیست که باید زیرساختها و اقتصاد چنان قوی باشد که مازاد مشاغل و رفاه اجتماعی نصیب مهاجران افغان شود، وگرنه هرگونه پذیرش بخشنامه ای با مقاومت مردم مواجه می شود و شکست خواهد خورد.
پذیرش فرهنگی "مهاجر" نکته ای به غایت پیچیده در فکر و رفتار تک تک مردم یک جامعه است که تنها با آموزش و صرف وقت قابل تغیر است و هیچ راه میانبری ندارد.
به عنوان نمونه،  نبود همین "فرهنگ مهاجرپذیری" است که باعث شده سیل آوارگان سوری بجای "کشورهای متمول عربی" که هم زبان و هم کیش و هم فرهنگ هستند به "کشورهای اروپایی" سرازیر شوند.

با نگاهی به وضعیت جامعه و حکومت ایران مشخص می شود که "پذیرش مهاجر" به شیوه حکومت نواختن سرنا از سرگشادش است و حکومتی که هنوز در برخورد با مردم خودش عاجز مانده و نه از نظر اقتصادی و یا فرهنگی هیچگونه بهبودی نداشته با اضافه کردن مهاجر به شکل دستوری، تنها مشکلات فرهنگی- اجتماعی را غامض تر می کند.


پی نوشت:
1- از نقش مردم در پذیرش "مهاجرین" نباید غافل شد، متاسفانه هنوز مردم از بلوغ فرهنگی پذیرش اتباع خارجی  بهره مند نیستند و تنها همین یک قلم تقویت فرهنگی نیازمند سالها کار آموزشی دارد که نه حاکمیت درکی از آن دارد  نه حوصله انجامش را دارد و نه احساس نیازی به آن حس می کند.
2- باید توجه داشت که مرزهای ایدئولوژیک صرفا منطبق بر مرزهای سیاسی نیستند و به همین علت می بینیم که مردم سنی مذهب سیستان بلوچستان یا دیگر مناطق مرز نشین در فقر مطلق زندگی می کنند، اما افاغنه ساکن تهران و قم بتدریج در حال کسب جایگاه اجتماعی و اقتصادی هستند.
3- این مطلب نقد مهاجرین افغان نیست، نقد نگاه حکومت به استفاده ابزاری از مهاجرین است.

۱ نظر:

پراگماتیست گفت...

حق با شماست. او مدام تلاش می کند برای زنده نگاه داشتن امید هوادارانش، از یک طرح مضحک به طرح مضحک دیگر کوچ کند.