آینده خبرگان رهبری و قول های هاشمی

Khobregan rahbari
مقاله ی خواندنی از محمد رهبر که با پیش بینی آینده خبرگان به انتقاد از تفکرات هاشمی رفسنجانی می پردازد:

هاشمی رفسنجانی پیش از جلسه انتخاباتی خبرگان و شکست از محمد یزدی، به روزنامه ی شرق گفته که تمام کارکرد خبرگان و اهمیتش به آن لحظه ی حساس است که رهبری نباشد.
بنابر تجربه ی هاشمی، در آن برهه ی حساس دیگر نیازی نیست که حتما بر صندلی ریاست نشسته و یا عضو هیات رییسه باشد. ساعت کار خبرگان از وقتی است که قلبِ رهبری از کار می افتد و پیران مجلس قصد می کنند تا در چند ساعت، ولی فقیه را به تفسیری کشف و به اعتباری نصب کنند و رفسنجانی این خیال می پزد که در آن دقایق حیاتی، می تواند افسار خبرگان را به خطابه ای گرفته و جایی برد که می خواهد.
اما این چنین نیست که شیخ می فرماید. حتی در تنها دفعه‌ای که ماشین خبرگان چند ساعتی کار کرد و آیت الله خامنه‌ای رهبر را آفرید، هم لحظهٔ حساسی در کار نبوده است. در ۱۴ خرداد سال ۶۸ و قبل از اینکه هاشمی رفسنجانی حدیثی از خمینی بخواند و برای خامنه‌ای بیعت بگیرد، هزار اتفاق به سال‌ها افتاده بود تا منجر به آن لحظهٔ حساس کذایی شد. 
رییس مجلس خبرگان آن روزگار، آیت الله مشکینی بود که نقشی بیش از یک صندلی نداشت و درواقع ریاست حقیقی خبرگان از آنِ هاشمی بود.
 در ساعات پس از درگذشت خمینی، هاشمی رفسنجانی مظهر تمامِ قدرت نظام به شمار می‌رفت. فرماندهی کل قوا قبلا از سوی بنیانگذار به ایشان تفویض شده بود و در آن جلسه هاشمی، فرماندهٔ کل قوا به حساب می‌آمد و توامان ریاست مجلس شورای اسلامی هم با او بود.
 از سویی دیگر خبرگانِ سال ۶۸ درقبضهٔ حلقهٔ جماران، جایِ جُم خوردن نداشت. رفسنجانی، خامنه‌ای، موسوی اردبیلی و سر جهازی بیت امام، سید احمد خمینی، کاملا با هم هماهنگ بودند و گوشِ هوشِ بیشترینهٔ اهل مجلس خبرگان که سراسیمه از شهرستان‌ها رسیده بودند به این کاتبان وحی بود که چه می‌گویند و چه می‌کنند.
در مجلس خبرگان سال ۶۸ کسی مدعی رهبری نبود. قائم مقام رهبری، آیت الله منتظری که فقیه عالیقدر و پیش کسوت انقلاب به شمار می‌رفت با تلاش چندین سالهٔ برخی خط امامی‌ها و در پی اعتراضش به خود امام خلع شده بود. مراجع بزرگ آن زمان مثل گلپایگانی و مرعشی نجفی در سن و سالی بودند که هر آینه بیشتر به مرگ نزدیک می‌شدند تا کرسی ولایت فقیه.
در حلقهٔ جماران تنها سید احمد خمینی با تکیه بر فضل پدر رویای رهبر شدن داشت و اظهار می‌کرد که بی‌محلی سر حلقهٔ جماران، یعنی هاشمی امیدش را ناامید کرد.
در آن جلسه که هنوز بعد از ۲۵ سال خبر کاملش به ما نرسیده، گویا هاشمی برای دوست دیرینش سید علی خامنه ای خطبه ای خواند و خاطره ای نقل کرد تا ولایت فقیه را میان خودش و رفیق قدیم قسمت کند.
محاسبات هاشمی در سهیم ماندن در قدرت ولایی، البته نقش بر آب شد و عاقبتش شبیه قصه ی مارگیر مثنوی گشت که مار بزرگی گرفته بود و به خیال اینکه مرده است به بغداد آورد و نمایش داد و مار در آفتاب عراق جان گرفت و اژدهایی شد و مارگیر و حُضار را بلعید.
هاشمی،خامنه ای بی دست و پای که در چارمیخ ریاست جمهوری تشریفاتی و نخست وزیری نابه دلخواه میر حسین موسوی، ساکت و بی رمق می مانست را به کرسی ولایت فقیه نشاند و با تغییر قانون اساسی، قدرت بی حصر و نظارت را هدیه اش کرد و آن شد که نباید می شد.
عاقبت نور تجلی دود شد / آن یتیم بی گنه نمرود شد 
چنین نیست که شیخ می فرماید. لحظه ی حساس به آن معنا که به هر حال خامنه ای هم خواهد مرد، البته پیش می آید اما این به معنی فرصتی برای کارگردانی هاشمی و دنباله های اصلاح طلب نیست.
 فرصت از همین امروز که محمد یزدی به ریاست خبرگان رسید و از همان روزگاری که وظیفه ی نظارتی خبرگان به نسیان سپرده شد از دست رفته است.
هاشمی سالهاست که دیگردر قدرت حلقه ای ندارد و از قضا انگشتری که بر دست دارد هم سلیمانی نیست که هر جا باشد قدرت همان جاست.
از حلقه ی جماران که روزگاری هاشمی نگین اش بود، کسی نمانده است و خط امامی ها که به هاشمی ارادتی داشتند و حسابی می بردند، رفته اند و متحدین دیروزش یا در حصر هستند و یا چون کارگزاران بر کناره ی قدرت.
خبرگان امروز زیر نگینِ حلقه ی شورای نگهبان است. رقیبان و دشمنان هاشمی مجموعه ای هستند که سالها در شورای نگهبان با هم نشست و برخاست کرده اند و بسیار با هم اخت و همگن اند.
یزدی و مومن و خزعلی و سرآمدشان جنتی با پشتوانه ی مصباح یزدی که سالهاست بودجه ی هنگفت و باج گونه ای از همه ی دولتهای 25 سال گذشته گرفته تا یگانه تئوری پرداز استبداد دینی باشد، مثل ماری گرد خبرگان حلقه زده اند.
 حلقه ی شورای نگهبان در تمامی این سالها در سکوتِ بی حکمت هاشمی و بی بخاری اصلاح طلبان و حمایت رهبری، در نهادهای نظامی و اقتصادی و سیاسی ریشه دوانده و در مجلس خبرگان هم به فضلِ نظارت استصوابی به اندازه ی کافی یارگیری کرده است.
این گونه است که محمد یزدی با واکری بر دست و ۸۴ سال سن، رییس خبرگان شد و می‌توان گفت که این هیبت مهیب آقای رییس، آژیر خطری است برای تمامی اعتدالیون و احیانا اصلاح طلبان شوق زده‌ای که فکر می‌کنند به زودی به قدرت باز می‌گردند.
شاید که این لشگر کشی تندروان به مجلس خبرگان به این دلیل هم باشد که بوی الرحمنِ رهبری بلند است و از قضای بد، احتمال دارد رهبر بعدی را همین مجلس و رییس علیل و تند مزاجش تعیین کند.
اگر چنین باشد در آن لحظهٔ حساس موعود، رای هاشمی چه در مقام منتخَب و چه به عنوان نقالی که بخواهد رهبری شورایی را به خبرگان بقبولاند، همین بیست و خرده‌ای رای امروزش هم باشد، معجزه است.
اگر فرض بگیریم که رهبری سال آینده زنده باشد، این را باید یقین بدانیم که تا سال آینده حضرت جنتی آداب و رفتارش در رد صلاحیت‌ها تغییری نخواهد کرد و‌ای بسا هاشمی برای خبرگان رد صلاحیت شود، آنچنان که تجربه و سابقه‌اش را دارند.
 این هم امکان دارد که هاشمی با رد صلاحیت گستردهٔ تک و توک هوادارانش در خبرگان به مجلسی غریبه پای گذارد که در آن کسی حال و حوصلهٔ شنیدن وعظ ندارد.
 شیخ البته باید به این نکته هم تاملی می‌کرد که لحظات حساس از قضا برای حریف هم هست. همانطور که در نوزدهم اسفند ماه ۹۳، محمد یزدی به ریاست خبرگان انتخاب شد، ممکن است در یکی از همین سالهای شمسی آینده، رهبری تندرو از همین مجلس بیرون بجهد، کسی مثل احمد خاتمی یا صادق لاریجانی.
با تدبیری که تندروهای حکومت می کنند و اتکایی که اصلاح طلبان به بازی های مکرر و لو رفته ی هاشمی دارند، می توان انتظار داشت، خبرگان بعدی و فعلی در صورت مرگ رهبری، تندرو ترین نامزدشان را به ولایت رسانند.


۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام.
همه این اقایان تندرو مشتی فراماسونند که در خدمت اربابان خود هستند.ولی ما فکر می کنیم که انها عده ای نادان و بی خردند درحالی که بسیار باهوش تر از ما و امثال ما هستند!
مهرداد

آرسین گفت...

مهرداد گرامی،
اگر شواهد و مدارکی با گفته تان همراه می کردید قابل پذیرشتر بود چنین ادعای بزرگی!

پراگماتیست گفت...

درود بر شما

درست می فرمایید اما ایران بحرانهای بسیاری دارد که ممکن است در لحظه موعود، اراده حاکمیت را در پیشبرد اهدافش سست و دچار شکست کند، چنان که در انتخابات نود و سه کرد.

آرسین گفت...

پراگماتیست عزیز، قطعا همینطوره، آینده قابل پیش بینی نیست هرچند که تلاش زیادی برای کنترل شرایط بشود.
نظرات بسیاری هم دقیقا برخلاف این تحلیل وجود داره، اما این تحلیل بیشتر نوعی هشدار به هاشمی و طرفداران اصلاحات در حکومت از طریق انتظار برای مرگ خامنه ای و تعیین جانشین یا حذف مقام رهبری و باز کردن بن بست سیاسی از بالاست.

ناشناس گفت...

بیشترین خیانت را همین اصلا ح طلبان و در راس انها رفسنجانی به پیکره کشور وارد کرده اند.مقاله رهبر هوشمندانه و درست نوشته شده بود. ولی با حمایت چشم پوشانه از رفسنجانی. عده ای رفسنجانی را رسمنجانی می نویسند. که انهم درست است. اقای ارسین! جان خودت بمن بگو تاثیر مثبت رفسنجانی در این سی و هفت ساله چه بوده؟ جدی می گم.

آرسین گفت...

ناشناس گرامی،

یک مبحث کلی وجود دارد که بطور خلاصه می شود گفت که هیچ کس شر و خیر مطلق نیست و این شامل سیاستمداران هم می شود. هر فردی را که اسم ببرید خدمات و خیانت هایی چه عمد و چه سهو انجام داده -حتی احمدی نژاد!- و این نه قابل اجتناب است و نه فردی پیدا می شود که بی عیب مطلق باشد. مهم این است که فرای نامها حکومت از رفتارهایش بازخورد بگیرد و بتدریج اصلاح شود. همانطور که در تمام ممالک مترقی جهان شاهد هستیم. چرا که هیچ کس آینده نمی داند و تنها گزینه بهترین راه ممکن فعلی است.

اما در مورد رفسنجانی -مانند رهبر-بر این باور هستم که با انتخاب خامنه ای رندی کرد که قدرت را در دست -جناحش- بگیرد به قیمت رهبری فردی ضعیف و خود در مقام اجرایی ایستاد که آنزمان به نظر مهمتر می رسید وترکیب معکوس ممکن نبود در مملکتی جنگ زده. اما برنامه مطابق میلش جلو نرفت و داستان آن شد که می دانید.
امروز مهم این است که از این اتفاقات درس گرفته شود، چرا که تاریخ به عقب بازنمی گردد و هیچ کس در سال 68 به مخیله اش هم خطور نمی کرد که سیدعلی مظلوم، جلال و جبروتی بسازد به این عظمت.
عبرت این می شود که هر یتیم ضعیف ناقص و شیرین عقلی به سریر قدرت تکیه زند، خودکامه ای اهریمنی میشود و این مساله هم از نظر فردی و هم از نظر جایگاه رهبری -درقانون- باید اصلاح شود. اتفاقاتی که می خواست در مجلس ششم اتفاق بیوفتد اما دیر شده بود...
هنوز هم بجز حرکت های مردمی، تنها امید برداشته شدن سنگ راه دموکراسی در جمهوری اسلامی رفسنجانیست. او تنها سابقون باقی مانده انقلاب است که مانند تمام انقلابیون پی به اشتباهاتش برده و عذاب وجدانش وادارش کرده که همچنان فعال سیاسی بماند.

با بی تحرکی و رخوت اجتماعی فعلی هیچ گزینه "سریع" دیگری برای تغیر وجود ندارد. حتی دیگر جنگ هم چشم به راه آینده نیست!