رویای امپراطوری ایران بعد از قرن ها، (نگاهی متفاوت به قاسم سلیمانی)

قبل از آغاز:
در چند روزه کم خبری ایران و جهان که عموما همراه با نگرانی و انتظار بود (نگرانی و انتظار در ایران بابت سربازان ربوده شده، در آسیا بدلیل هواپیمای گمشده و در اروپا به تحرکات بعدی روسیه در رابطه با اوکراین)، فرصتی فراهم کرد که به بهانه سخنان اخیر قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، مطالعه ای در مورد وی داشته باشم.
شاید که این برداشت مطابق تصور بسیاری نباشد اما لازم دیدم که در حد بضاعت نگاهی فرا زمانی به او داشته باشم و از انصاف خارج نشوم. پیدا کردن حقیقت در مورد چنین افرادی بسیار سخت است چرا که از یک طرف هواداران متعصبی هستند که شخصیت را تا عرش بالا می برند و از طرف دیگر منتقدانی که بدون توجه به حقیقت مخالفت می کنند.

چند نکته جالب در مورد قاسم سلیمانی وجود دارد که کنجکاوی مرا برای تحقیق بیشتر تحریک کرد. اول سخنرانی اخیر او در 22 بهمن بود که علنا جبهه مقابلش را عربستان و سنی ها ترسیم کرده است. دوم میزان نفوذ او در کشورهای عراق، لبنان، سوریه و سایر گروه های شیعه خارج از ایران بود. سوم سابقه نه چندان خارق العاده و طی نمودن پله های پیشرفت به ترتیب و با نشان دادن لیاقت. و چهارم خصوصیات شخصیتی متضاد او.

با توجه به بیوگرافی  که از او نقل می شود. دارای خانواده ثروتمند یا بهره بردار از رانت اجتماعی مانند روحانیون نیست و حتی در کودکی مجبور می شود بدهی پدر کشاورزش به دولت را که زمینی اعطا شده در اصلاحات ارضی شاه است بپردازد و برای این منظور به شهر -کرمان- می رود و کارگری می کند.
نکته دیگر زندگی او میزان تحصیلاتش است که در هیچ کجا بیشتر از پنجم دبستان ذکر نشده اما با توجه به موقعیت شغلی اش در کرمان -سازمان آب- نشان از حداقل دیپلم دارد. و برخلاف سایر مسئولان نظام، نه او بدنبال مدرک تحصیلی دهان پرکن بوده و نه کسی چنین لقبی به او داده است.
 (شاید در مقام مقایسه بتوان او را با محسن رضایی که تقریبا همسن هستند و از طریق سپاه به مقامی رسیده اند مقایسه کرد. محسن رضایی بعد فرماندهی جنگ ایران و عراق و مناصب بسیار بالای نظامی در جنگ، به دنبال کشیده شدن تشکیلات سپاه به فعالیت های اقتصادی، به تحصیل در اقتصاد علاقه نشان داد و مدرک دکترایش را در سال 79 دریافت کرد و از سال 76 تاکنون از تمامی فعالیت های نظامی اش دست کشیده است!)

نکته مهم دیگر در زندگی قاسم سلیمانی آن است که برخلاف اکثر سردمداران جمهوری اسلامی هیچ سابقه مبارزاتی در زمان شاه ندارد و کاملا شهروندی معمولی -کارمند سازمان آب- بوده است حتی تا 2 سال بعد از انقلاب. (در مقایسه محسن رضایی بدلیل فعالیت های حزبی اش به یکباره توانست از سال 60 تا پایان جنگ فرمانده کل سپاه باشد!)
تمامی سابقه فعالیت های او از بعد از حمله عراق به ایران و رفتن او به جنگ شروع می شود. پیشرفت او در سلسله مراتب نظامی هم بتدریج و پله پله است نه با رانت های قبلی و نفوذ در قدرت. او از فرمانده دسته، تبدیل به فرمانده هم ولایتی هایش می شود و بعدتر گروهان هایی از کرمانی ها را آموزش می دهد و به جنگ می فرستد، تا انتهای جنگ فعالیت او ادامه دارد و در نهایت به فرماندهی لشکر 41 ثارالله کرمان می رسد، که حداکثر پیشرفت او تا پایان جنگ است. بعد از جنگ او بر خلاف سایر فرماندهان -مانند محسن رضایی- به محل سکونتش بر می گردد و او را بدلیل محلی و آشنا بودن به منطقه، مامور مبارزه با اشرار و مواد مخدر در جنوب شرقی ایران و مرز شرق می کنند. از پایان جنگ تا سال 76 او مسئول تامین امنیت، مبارزه با اشرار و باندهای مواد مخدر در مرز ایران و افغانستان می شود و تجربیاتی را از برخورد با طالبان کسب می کند و به تجربیات جنگهای نامنظم در کردستان و خوزستان اضافه می کند. در این سال با تغیراتی در کادر ارشد سپاه مانند خارج شدن افرادی مانند محسن رضایی او به مقام فرماندهی سپاه قدس می رسد.
لازم به ذکر است که سپاه قدس در آن زمان یکپارچگی امروز را نداشته و بر اساس شواهد تنها بخش های جداگانه ای از نیروهای ایران در افغانستان، لبنان، مسلمانان جماهیر شوروی سابق با پراکندگی به زیرشاخه ای به نام سپاه قدس دسته بندی می شدند.

مهم ترین قسمت زندگی قاسم سلیمانی از همین سپاه قدس آغاز می شود. قدرت گرفتن سپاه قدس از سال 76 تاکنون مدیون فرماندهی او بوده است. بعد از حمله امریکا به عراق و افغانستان فرصت بسیاری برای رشد این سپاه خصوصا در عراق فراهم می شود. درصد بالای جمعیت شیعه در عراق، ثروت نفتی و داشتن پایگاه های اصلی مذهب شیعه باعث می شود سپاه قدس پایگاه محکمی در عراق پیدا کند. همینطور در 15 سال گذشته سپاه قدس سرمایه گذاری های زیادی -با توصیه های سلیمانی- در سوریه کرده است. به گفته خود سلیمانی، او تصمیم گیرنده و سیاست گذار ایران، در سیاست خارجی مربوط به عراق، افغانستان، سوریه، لبنان و غزه (و احتمالا مصر بعد از مبارک و شمال افریقا) -و کلا هلال شیعی- است.

بدلیل دیدگاه ایدئولوژیک شیعی قاسم سلیمانی و اعتقادات راسخ وی به مبارزه با اسراییل، او همچنان نوک پیکان حمله سپاه قدس را به سمت اسراییل و غرب  نشانه رفته است. قدرت نمایی او در عراق و افغانستان درمقابل و کنار نیروهای امریکایی تحسین آنان را هم در پی داشته است. او در ابتدا مستقیما با نیروهای امریکایی جنگیده است و مسئول بخشی از ناامنی ها در عراق است، اما با تغیر سیاست امریکا به خروج از عراق، وی کمک های بسیاری به تامین امنیت عراق بعد از امریکا و تسهیل خروج نیروهای امریکایی انجام می دهد. اوج قدرت نمایی او در سال 2006 و جنگ 33 روزه حزب الله با اسراییل است. از این زمان اسم وی به عنوان شخصیتی تاثیر گذار در رسانه های غربی مطرح می شود و حتی در سال 2007 طرح دستگیری و حمله به او در کردستان عراق توسط امریکایی ها ناکام می ماند. او برخلاف سایر فرماندهان ارشد سپاه در تهران مستقر نیست و دائما در حال تردد به مناطق تحت نفوذ خود در کشورهای مختلف است.
در آن سالها در تحلیل های مختلفی از او به عنوان قدرتمندترین مرد عراق و خاورمیانه نام برده می شود که حتی نیروهای امریکایی را از عراق بیرون رانده است.
بعد از بهار عربی، سوریه به محل منازعه سنی و شیعه تبدیل می شود و ایران که سرمایه گذاری بسیاری در سوریه کرده است سلیمانی را مامور حفظ بشار اسد می کند که تاکنون به موفقیت هایی مانند فتح شهر القصیر هم دست یافته است. در ابتدای سرکوب معترضان در سوریه در سال 2011 قاسم سلیمانی بدلیل دخالت در سرکوب ها از سوی امریکا مورد تحریم قرار می گیرد.
زندگی امروزه قاسم سلیمانی بدلایل امنیتی در هاله ابهام است اما در آخرین مراسم عمومی -ختم مادر وی- در سال گذشته، تمامی شخصیت های مهم ایرانی از هر جناح و با هرطرز فکری بجز آیت الله خامنه ای در آن حضور دارند. (مجتبی خامنه ای به نمایندگی خانواده خامنه ای شرکت دارد) که نشان دهنده جایگاه محکم و مهم او در ارکان قدرت امروز جمهوری اسلامی است.

سپاه قدس
سپاه قدس با نام سردار سلیمانی گره خورده است، این سازمان بعد از مدیریت او به نیرویی قوی و چند ملیتی با محوریت شیعه -قرائت ایرانی از اسلام- تبدیل شده است که تنها به شخص آیت الله خامنه ای پاسخگو است. این سازمان هیچ ردیف بودجه رسمی ای در دولت ایران ندارد، اما گزارش می شود که درصد عمده ای از بودجه این سپاه از صادرات رو به افزایش نفت عراق تامین می شود. البته بعید است که از درآمدهای بیت رهبری سهمی نداشته باشد. فرماندهان ارشد این سپاه علاوه بر ایرانی، لبنانی و عراقی هستند -مانند عماد مغنیه (کشته شده)- که همگی در گرایشات شیعی مشترکند. و او با آنها نه تنها ارتباط سازمانی که ارتباط دوستانه دارد.
عکس پسر عماد مغنیه در مراسم ختم مادر قاسم سلیمانی در تهران:  (اولین نفر پشت سر سلیمانی. سلیمانی در حال تشکر از حضور مجتبی خامنه ای)


دیدگاه های او -احتمالا بدلیل حضور طولانی در جنگ ایران و عراق- بشدت تابع گرایشات مذهبی اوست. وی "مراسم راه پیمایی 20 میلیونی شیعیان در کربلا در مراسم "اربعین عاشورا" را قدرت نمایی شیعه در کنار مرزهای عربستان تعبیر می کند".
سخنرانی اخیر وی در 22 بهمن، که به تازگی منتشر شده نشان می دهد که او نگاه جدیدی به سنی ها با محوریت عربستان دارد. و حتی حمایت کشورهای عربی از صدام چه قبل و چه بعد از انقلاب ایران را به دلیل محدود کردن ایران شیعی تفسیر می کند.
قاسم سلیمانی علنا مساله سنی و شیعه را "اقتصادی" بیان کرده و اعتقاد دارد که 70 درصد نفت جهان (شامل مناطق شیعه نشین عربستان، عراق، ایران) در کنترل شیعیان است و تلویحا سایر کشورهای عربی با محوریت عربستان را دشمن دانسته است و دعوا را نه بر سر مسایل سیاسی که بر سر منافع اقتصادی می داند.

نفوذ و موفقیت او در منطقه، به گفته خودش "اوج گیری دوباره جهان اسلام -به محوریت ایران- است، که بعد از افول قدرت مسلمانان از زمان سقوط اندلس در 1492 میلادی تا سقوط قدس در 1967 ادامه داشته است" و او احساس وظیفه ای جهت انسجام جهان اسلام -قرائت شیعی- و بازپس گیری قدس می کند.

اگر نگاه ایدئولوژیک او را در نظر نگیریم یا اساسا "شیعه" را نسخه/ورژن ایرانی اسلام بدانیم، او اولین سردار ایرانی بعد از قرنهاست که دوباره به جنگ اعراب رفته است و سودای امپراطوری ایرانی-شیعی را در سر می پروراند. اگر او بتواند همانطور که قول داده است به بقای بشار اسد در سوریه کمک کند، بزرگترین موفقیت نظامی خارجی ایران در تاریخ چند صد ساله اش رقم خواهد خورد.
در این میان این نکته هم قابل ذکر است که با تشکیلاتی که او ایجاد کرده عملا شانس بقای جمهوری اسلامی در مقابل حمله خارجی را بالا برده است (مسلما بخش عمده پرخاشگری های رهبر ایران به دلیل پشت گرمی به عملکرد سپاه قدس سلیمانی است). از طرف دیگر حتی در صورت سقوط جمهوری اسلامی این تشکیلات می تواند در کشورهای دیگر بخصوص عراق، سوریه و لبنان به حیات خود ادامه دهد.

به جرات می توان گفت که در تمامی اطرافیان آیت الله خامنه ای که عمدتا افرادی فرصت طلب و یا با نسبت های فامیلی هستند، قاسم سلیمانی تنها فردی است که با اثبات شایستگی و لیاقت به این مرتبه رسیده و نه برای استفاده شخصی که در جهت آرمانهای خود و حفظ مولایش -که به آن اعتقاد دارد- فعالیت می کند.

جدا از خوب و بد جهت گیری فکری قاسم سلیمانی، به نظر می رسد بعد از سالها ایران فرمانده نظامی درخور اعتنایی پیدا کرده که در محاسبات نظامی تمام کشورها تاثیر گذار است. شاید اگر او اینقدر تصورات ایدئولوژیک شیعه نداشت، از سوی تمام ایرانیان به عنوان قهرمان ملی شناخته می شد. البته همچنان پتانسیل قهرمان شدن وی خصوصا بعد از مرگش باقیست.

پی نوشت:
1 دیدگاه او در مسایل نظامی خصوصا در زمان جنگ با عراق با دیدگاه محسن رضایی -به عنوان فرمانده جنگ-  در تضاد است. این تفاوت در تسخیر فاو و آخرین عملیات های جنگ هشت ساله مشخص تر است.
2- او صاحب 2 فرزند است و زندگی خانوادگی تقریبا بدون حاشیه ای دارد.(باز هم برخلاف محسن رضایی!)
3- لینک فیلمی که او در غم کشته شدن فرمانده نیروی زمینی سپاه در بغل قالیباف، بچه گانه گریه می کند.

بعد از تحریر:
بالاخره خبر تحویل سربازان ایرانی از سوی حکومت ایران تایید شد. و خوشبختانه نگرانی و انتظار به پایان رسید.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلیمانی حرومزاده با این چیزا پاک نمیشه

ناشناس گفت...

من بارها با برادر قاسم سلیمانی صحبت کرده ام..البته من یک فرد معمولی هستم

Unknown گفت...

افسوس میخورم که بعد از شهادتش شناختمش اون اسطوره ی زندگی منه ...اون تا ابد در قلب و ذهن این ملت زندست
براش خوشحالم که به آرزوش رسید شهادت اونهم به این شکل لیاقت خیلی زیادی میخواد❤