دستاوردهای انقلاب، (نگاهی متفاوت به نتایج)

به مناسبت مراسم سالگرد 36امین سال انقلاب اسلامی، "محمد رهبر" در مقاله ای، به گوشه ای از فرصت های سوخته و مصیبت های وارده به ایران در اثر انقلاب اشاره می کند، این حقایق انکار ناپذیر، چیزیست که روزانه تک تک مردم ایران با جانشان حس می کنند.
اما نگاهی کلی تر به وضعیت جغرافیا و تاریخ ایران نشان می دهد که موقعیت ایران به عنوان سرزمینی که در منطقه خاورمیانه قرار گرفته و خواه ناخواه در معرض افکار و سابقه اسلام قرار داشته و دارد، نسبت به همسایگان خود چندان بدتر نیست.

بعد از گذشت دهه ها از حضور استعمار در منطقه و شکل گیری مرزهای جغرافیایی -بعد از جنگ جهانی دوم-، کم کم موج مردمسالاری به کشورهای منطقه رسیده و و به برکت درآمد نفتی در سرزمین هایی که برای اولین بار است که طعم رهایی از حاکمان مادام العمر و کمی استقلال را می چشند، بتدریج سودای "آرمانگرایی" و تحقق آرزوها در مردم اوج می گیرد. از همان جنس رویاهایی که در مردم دهه 50 ایران بعد از بهبود معیشت و استقلال نسبی ایجاد شد و نهایت آن با انقلابی مردمی، به تحقق حکومتی اسلامی انجامید.

حقیقتا دیدن عاقبت حکومتی اسلامی خصوصا اسلام شیعی -که در مقام ادعا بسیار بزرگتر از اسلام سنی است*- موهبتیست که ارزش آن قابل اندازه گیری نیست. خصوصا در خاورمیانه امروز که دریایی متلاتم از گروه های شده که هرکدام بدنبال مدینه فاضله شان اسلحه بدست گرفته اند و با یکدیگر می جنگند. مردم ایران امروز هوشمندانه نتیجه تمام "شعارها" و "آرمانشهرهای اسلامی" را می بینند و یک مرحله از مردم منطقه پیش هستند. این موضوع ممکن نبود مگر با استقرار کامل حکومتی مذهبی و تلاش این حکومت بر اجرای تمامی شعائر دینی.

این مرحله گذار از ایدئولوژی و مذهب در تمامی کشورهای با سابقه مذهبی، مسیری -بخوانید تونلی- محتوم است و هرچه که کوتاه مدت تر و با شدت خرابی کمتر باشد در نهایت به نفع آن جامعه تمام خواهد شد. مسیری که کشورهای اروپایی هم یک بار رفته اند و بطور ابدی نهاد حکومت را از مذهب جدا کردند و به پیشرفت های چشمگیری نائل شدند. حتی امروز کشورهای به ظاهر توسعه یافته منطقه که دوران حکومت مذهب را نگذرانده اند -مانند ترکیه-، همچنان دچار مشکلات اسلام گرایی و آرمانگرایی مذهبی هستند و بعید به نظر نمی رسد که در آینده نه چندان دور این کشورها به ورطه "حکومت اسلامی" بغلتند.

امروز در ایران، اقلیت حاکم دارای تفکرات رادیکال و افراطی، و مردم طالب حکومتی عرفی و مدرنی هستند که علاوه بر باز کردن فضای تنفس و آزادی های اجتماعی، هژمونی جهانی را بپذیرد و بتواند با جهان خارج بدون نگاه از دریچه تنگ تعصب مذهبی تعامل کند. در حالی که این وضعیت در اکثر کشورهای منطقه به شکل معکوس وجود دارد! یعنی حاکمان در مقایسه با متوسط جامعه سکولارتر و مدرنتر اند. حتی در عربستان نیز به عنوان با ثبات ترین کشور منطقه، سالهاست تفکرات اسلام افراطی حضور دارد و مذهبیون با حمایت اکثریت داخلی، پایگاه -حداقل معنوی- گروه های تکفیری و جهادی در سایر کشورها هستند.
به عنوان مثال همزمان با اصرار شدید حکومت ایران بر اجرای حکم اسلامی قصاص -ناقص کردن اندام یا اعدام- خصوصا در ملاعام، که با اعتراض و مخالفت مردم و حتی پزشکان و مردم مواجه است، "حاکم عربستان" از اجرای حکم شلاق وبلاگ نویس مخالف مذهب جلوگیری می کند!

امروزه بجز اندک درشت و ریزه خواران سفره حکومت  که منافعشان در بقای حکومت است، همه با شایسته سالاری و سکولاریسم (جدایی ارگان دین از حکومت) موافق هستند. همینطور اهمیت "توزیع قدرت" و "دموکراسی" بر کسی پوشیده نیست. همین "آگاهی عمومی" لازمه تشکیل هر نظام مردمسالار و پایدار است که این وضعیت در حد اعلی ممکن در جامعه ایران دیده می شود. مردم امروز نسبت به وضعیت سال 57 مردمی با هیجانات کمتر، آگاه تر به مسایل سیاسی و صبورتر هستند. همانطور که می بینیم، اعتراضات به نتایج انتخابات سال 88 برخلاف تصور همگان در نهایت آرامش و بدون درگیری، -درسطح کشورهای متمدن غربی- با عظمت برگزار شد، در حالی که اعتراضات به انتخابات در مصر و اوکراین و لیبی و.. با خشونت و درگیری و در حد جنگ داخلی پیش رفت. 4 سال رییس جمهوری بی کفایت و خرابکار بر مردم تحمیل شد که زیان هایی بیش از یک جنگ تمام عیار به مردم وارد کرد و مردم علیرغم همه ناملایمات آن را تحمل کردند؛ این رشد و بلوغ سیاسی مردم ایران در عرض 30 سال، در جهان کم نظیر است و نشانه ای از عبرت گرفتن از حرکتهای هیجانی و جلوگیری از تکرار چرخه معیوب آشوب سیاسی -انقلاب- دارد.

به عادت همه ساله در این ایام سالگرد تاسیس حکومت اسلامی، نتایج خفت بار حکومت "روحانیون شیعه" بر ایران در همه جا فریاد می شود و نیازی به تکرار مصیبت ها نیست، اما نباید از یاد برد که همین حکومت اسلامی، نسل جدید ایران را در مقابل هرگونه افراط گرایی "واکسینه" و "خطر تجزیه" کشور را دور کرد. جوانانی که می توانستند مانند پدران کوکتل مولوتوف بدستشان، اسلحه بدست بگیرند و در جهت منافع هر گروه کوچک و بزرگی جانشان را به هیچ ببازند، امروز نظاره گر همسن های عرب، افغان و حتی اروپایی شان هستند که در "توهم یک بهشت اسلامی"، اسلحه دردست دارند و به مرگ می شتابند.
در اهمیت این "واکسیناسیون ملی" همین بس که حتی تمامی گروه های "مسلح" مخالف جمهوری اسلامی هم اسلحه و ایدئولوژی را بر زمین گذاشته اند و با زبان دموکراتیک و در جهت منافع ملی شعار می دهند و فعالیت می کنند.

آینده ایران روشن است و روشنایی انتهای "تونل وحشت جمهوری اسلامی" دیده می شود. بلوغ سیاسی مردم ایران و یکپارچگی ارضی گرچه که هزینه گزافی برای مردم داشته، اما یادگاری خواهد شد برای آیندگان که فریب مدعیان دروغین "بهشت زمینی" و "مدینه فاضله" را نخورند و مانند سایر عبور کردگان از این "تونل حکومت مذهبی" برای همیشه به سرزمین عقل و منطق، درستکاری و تلاش پای بگذارند.

* مذهب شیعه ادعا می کند که نوادگان پیامبر -بجز 4 سال حکومت امام اول- نتوانستند به قدرت برسند و نمونه ای از حکومت ایده آل شیعه را برپا کنند. برخلاف اهل تسنن بر حکومت امام زمان اعتقاد دارند که برهمین اساس "ولی فقیه" به عنوان جانشین او تعریف کرده اند. تشیع بدلیل ماهیت اپوزیسیونی تاریخی و درگیرنبودن در مشکلات حکومتداری، همیشه رویای رنگین تری نسبت به تسنن در مورد جامعه ایده آل اسلامی ارائه می کند.

پی نوشت:
1- مطمئنا بزودی مرزهای جغرافیایی خاورمیانه با دخالت قدرت های جهانی عوض خواهد شد، (اصلاحیه ای بر تقسیم جغرافیایی که بعد از جنگ اول جهانی و فروپاشی عثمانی انجام شد) همانطور که پیشاپیش روسیه سعی در اجرای طرح مشابه در اوکراین دارد. اما با روند کنونی و آگاهی اقوام و مردم، بعید است ایران در معرض تغیرات قرار بگیرد.  همینطور این تغیرات جدید، مشکل ماهوی کشور اسراییل را به عنوان آخرین کشور تشکیل شده در خاورمیانه بطور اساسی حل خواهد کرد.
2- حاکمیت جمهوری اسلامی حتی بخش غیر حکومتی علمای شیعه را نیز به سمت سکولاریسم متمایل کرده و ایشان نیز -با دیدن مردم گریزان از دین- دریافته اند که منافع بلندمدتشان با وضع موجود -ادغام دین و حکومت- تامین نخواهد شد. اگر این تفکر را با 36 سال پیش و تمایل "همافران" نظام شاهنشاهی به آیت الله خمینی مقایسه کنیم، دستاورد عظیم انقلاب مشخص خواهد شد!
3- همانطور که قبلتر گفتم، موج عظیم مهاجران معاصر ایران، سرمایه های انسانی گرانبهایی هستند که با تجربه زندگی در جوامع آزاد و کسب تخصص های گوناگون، کمک بزرگی به رشد سریع جامعه در فردای جمهوری اسلامی خواهند کرد. و این فراری دادن میسر نشده مگر به کمک تفکرات سفیهانه جمهوری اسلامی که از "برکات انقلاب" و "استقرار حکومت دینی" است!

۴ نظر:

ناشناس گفت...

درود بر شما. تحلیل خوبی بود. مردم مسلمان خاورمیانه گمان می کنند حکومت اسلام "واقعی" درمان دردهای آنان است. در سیر بلوغ مردمان دین زده بسیار مفید است که این فرصت در اختیار آنان قرار گیرد چرا که بعد از مدتی از آن رویگردان خواهند شد و حتی مانند مصر ممکن است با لگد آن را بیرون اندازند. با این حال چون حکومت های اسلامی غیر از مورد استثنایی تونس حاضر نیستند به گونه ای دمکراتیک از قدرت کناره گیری کنند تردید دارم در مفید بودن این پیشنهاد که: نظام بین الملل به همه این کشورها حکومتی اسلامی هدیه کند.

ظاهرا کامنت من در مطلب قبل اسپم شده و دیگر در دسترس نیست.

پراگماتیست

آرسین گفت...

پراگماتیست گرامی،

پروسه عبور از مسیر مذهب، باید بطور طبیعی و بر اساس خواست عمومی اتفاق بیوفته. قطعا نه ورود به این وضعیت و نه خروج از اون به شکل وارداتی، جامعه رو به نتیجه مطلوب نمی رسونه.
اتفاقا سخت جانی بیشتر حکومت ایدئولوژیک در ترک قدرت باعث هزینه هایی میشه که تضمینی برای عدم برگشت مذهب به حکومت خواهد بود.
تفاوت نفرت از مذهب در کشورهای اروپایی و رابطه اون با میزان مذهبی بودن تاریخی اونها این نکته رو نشون میده. (به عنوان مثال ایتالیا در مقایسه با سوئد)

کامنت شما بلافاصله بعد از ارسال منتشر میشه و احتمالا به علت اشکال فنی یا ارتباطی در زمان ارسال منتشر نشده.
متاسفانه اطلاعی در این مورد ندارم.

ناشناس گفت...

سلام.صبور نیستند...بلکه بی تفاوتند.

آرسین گفت...

ناشناس عزیز،

اول تشکر از توجه به این نکته دقیق و مبهم. دوم خیلی سخت است تعیین مرز برای صبر و بی تفاوتی خصوصا در رفتارهای جمعی.
هم برای صبر و هم برای بی تفاوتی می شود مثال های زیادی آورد. اما بطور دقیق وقتی می شود نتیجه اش را دید و قضاوت کرد که حکومتی مردمسالار حاکم باشد، آن زمان که مردم و مطبوعات باید بطور فعال نظاره گر انحراف حکومت از اصول آزادی و.. باشند.
و از دستاوردهای آزادی مدنی دفاع کنند. مانند تظاهراتی که در فرانسه بعد از حوادث شارلی ابدو دیدیم. با اینکه مصطلح است که غربی ها مردمی بی تفاوت و سرد هستند.

به قسمتی از این مساله در "اعتراض در نیویورک، سکوت در تهران" اشاره کرده ام.