سیاست جدید آیت الله خامنه ای و نگرانی اش در سال پیش رو

بنا به عادت همه ساله، آیت الله خامنه ای "سخنرانی نوروزی" در مشهد انجام داد و تقریبا مکنونات قلبی و تمرکزهای فکری اش خصوصا در مورد آینده کوتاه و تجربیاتش از گذشته را بیان کرد، سخنرانی امسال حاوی نکات مهمی بود.

1- مهمترین نکته و تغیر در سخنان امسال او -موثر در زندگی ایرانیان- "تغیر استراتژی دفاعی جمهوری اسلامی" بعد از قریب به "ربع قرن" تلاش برای دستیابی به بمب هسته ای بود. آیت الله خامنه ای که خود سکان مباحث هسته ای را از 10 سال پیش در دست گرفته بود هم رسما اعلام کرد که متعهد به نتایج مذاکرات –به معنی تعطیلی تاسیسات غنی سازی و تعلیق و نظارت و..- است و هم بطور غیر رسمی با بی توجهی به  شعار "انرژی هسته ای، حق مسلم ماست" که از سوی مستمعین داده شد سخنرانی خود را دنبال کرد (دقیقه 62)، این پیام را رساند که دیگر سیاست دستیابی به انرژی هسته ای –خصوصا با اهداف مشکوک- به پایان رسیده است.

اما این کوتاه آمدن و قبول اشتباه –ضمنی- به اینجا ختم نشد و همانطور که در سخنرانی قبل خود بطور کودکانه ای اروپا را به تحریم گاز صادراتی آینده! تهدید کرده بود. این بار از دکترین دفاعی جدید و جایگزین "بمب هسته ای" پرده برداری کرد و بطور واضحی اعلام کرد که حامی تمامی "حق طلبان" و "مسلمانان" کشورهای منطقه به معنی ایجاد گروه های عمدتا شیعه وفادار به تهران در کشورهایی مثل عراق و سوریه و یمن و..است؛ دنبال کردن همان سیاست تاسیس حزب الله لبنان در کنار اسراییل یا گسترش مرزهای درگیری به پشت دیوار کشورهای متخاصم.

همانطور که دقیقا یک سال پیش –اینجا- گفته شد، سپاه قدسِ سردار سلیمانی مهمترین نقطه قوت نظام –اسم مستعار آیت الله خامنه ای- است. 14 سال گذشته و بعد از سقوط صدام زمان کافی وجود داشته تا قابلیت های سپاه قدس به فرماندهی سلیمانی کشف و اثبات شود و امروز سیاست خارجی و امنیت ملی با اتکای به او جلو برود. 

سیاست "یارگیری در منطقه" اما اشکالات عدیده و بنیادینی دارد که بمرور زمان ابعاد آن بیشتر مشخص خواهد شد، شاید تنها حسنش -حداقل در بادی امر- این باشد این استراتژی مانند وضعیت هسته ای خطرناک و قابل تحریم به نظر نمی رسد.
اولین اشکال این سیاست آن است که کشورهای عربی منطقه هرچقدر هم متحد غرب و امریکا باشند، اما مسلمانند و بخصوص مقابله باعربستان بدلیل آنکه بالذاته ام القرای جهان اسلام است -حتی اگر سیاست هایش منطبق و حتی سرسخت تر از امریکا باشد- به شیوه ایدئولوژیک بسیار سخت است.  بنابراین ایجاد گروهی شیعه –مسلمان- مانند حزب الله حتی در کنار ریاض هم در زمان حساس کارآیی حزب الله لبنان در کنار اسراییل را نخواهد داشت. چرا که تمام مسلمانان بطور ذاتی و مکتبی دشمن یهودیان هستند، هرچند که در دنیای واقع رفتار متفاوتی داشته باشند، اما در لحظه حساس هرگونه درگیری میان حزب الله و اسراییل تبدیل به جنگ یهودیان و مسلمانان و تماثیل صدر اسلام خواهد شد، و موجب پشتیبانی تمام مسلمانان از همکیشانشان، همانطور که قبلا اتفاق افتاد. این تصور برای سایر کشورهای منطقه بسیار دور از ذهن است، چرا که اعراب مسلمان نه اقلیت یهودی هستند، نه فرهنگ مشابه دارند و نه ماهیت کشورشان به اسراییل شبیه است.

دومین مشکل این سیاست، درگیر کردن ایران در جنگ های قومی و فرقه ای در "کشورهای ثالث" مانند یمن و عراق است که متشکل از دهها قوم هستند و طبیعتا کشورهای مقابل مانند عربستان هم شروع به یارگیری و حمایت بیشتر می کنند و چون هیچ گروهی نمیتواند بر دیگری غلبه کند یا رضایت اکثریت را بدست آورد، این جنگها بطور مزمن و کشنده ای ادامه می یابد که در نهایت نتیجه این "جنگ نیابتی" به ضرر کشورهای ثالث خواهد بود. علت جنگ داخلی در کشورهای ثالث با اندکی تبلیغات می تواند "دخالت خارجی" محسوب شود و در نهایت به ضد هدفش یعنی تنفر و تضعیف جایگاه ایران در میان مردم این کشورها تبدیل شود. همانطور که در عراق شاهد پیدایش ایرانی ستیزی به عنوان یک "کشور مداخله گر مغرض" حتی در جنگ با داعش هستیم.(تفاوت عمده دخالت نظامی ایران و امریکا در عراق).

سومین مشکل ناپایدار بودن گروه هایی است که ایران از آنها حمایت می کند. به عنوان مثال حتی اگر فرض کنیم که فرقه حوثی ها عمده قدرت نظامی را بدست بیاورند و یمن را تصرف کنند معلوم نیست که بعد از پیروزی چه در زمان تشکیل دولت و چه در موضع گیری در زمان های حساس در طرف ایران بمانند. همانطور که حماس در فلسطین در زمان بهار عربی و اعتراضات مردم سوریه علیه بشاراسد از مخالفان دولت حمایت کرد و خواستار سرنگونی اسد شد. دقیقا موضع مخالف سیاست ایران. خصوصا که گرایشات ناسیونالیستی اعراب نسبتا قوی و بطور تاریخی نسبت به ایران خصمانه است.
بدلایل بنیادین بالا -حتی اگر عکس العمل های رقبای منطقه ای ایران را دخیل ندانیم- این سیاست جدید آیت الله خامنه ای اگر بدتر از سیاست هسته ای نباشد در همان حد عقیم و غیرقابل اجراست. چرا که اجرای سیاست های مداخله جویانه -برخلاف انرژی هسته ای که با پیچ و مهره های تاسیسات غنی سازی در زیرزمینها سروکار دارد- با مردم و بطور آشکار است و ظرایف و نکاتی دارد که نه تنها از توان بلکه از حد فهم و بهره هوشی مسئولین جمهوری اسلامی فراتر است. نتیجه مردمداری و اداره ایدئولوژیک حکومت همین امروز هم در داخل ایران عیان است بدون نیاز به بیان!

2- اما بجز اعلام تغیر دکترین دفاعی جمهوری اسلامی، آیت الله خامنه ای مهمترین حرفش، آشتی دادن مخالفان دولت با دولت بود این مساله نشان از آن دارد که در پشت پرده اختلافات میان گروه های سیاسی حکومت بسیار جدیست و نه تنها این اختلافات در مسایلی مانند انتخابات خبرگان و حمله به مطهری خودش را نمایان کرده که با اعلام توافق هسته ای بیم آن می رود که شکاف های موجود تبدیل به گسل های عمیقی شود که بنیان جمهوری اسلامی را به خطر بیاندازد. و این تشتت و اختلاف موجب اعتراضات و بحران های اجتماعی افسار گسیخته شود. دریک کلام آیت الله خامنه ای می خواهد که از امروز جلوی پس لرزه های توافق هسته ای را بگیرد و ضمن آنکه به تسلیم هسته ای و سیاست های اشتباهش اعتراف نکند، نگذارد که هواداران متعصبش، معترض "دولت روحانی" که در اصل "مجری" و "خاتمه دهنده" سیاست های اشتباه خانمان سوز او هستند بشوند.

مجموع این صحبتها نشان می دهد که نگاه آیت الله دیگر به جریان مذاکرات نیست و بیشتر نگران عکس العمل های داخلی و آینده است. از چند ماه پیش او مجوز تسلیم هسته ای را به شرط برداشتن فشارها داده است، و قول یک توافق با حداکثر دستاوردهای ممکن را از دولت روحانی و تیم مذاکره کننده گرفته است. عنوان برداشتن یکجای تحریم ها هم تنها نوعی ژست سیاسی و ایجاد قدرت چانه زنی برای ظریف در مذاکرات است تا تهدیدی واقعی، چرا که حداقل 6 ماه است که حتی عموم مردم هم می دانند که این مساله به هیچ عنوان قابل پذیرش طرف امریکایی نیست!
کشورهای غربی هم تا امروز به اهداف اولیه شان از مذاکرات –توقف برنامه هسته ای ایران- رسیده اند و فرصت باقی مانده را بدنبال گرفتن امتیاز بیشتر و نوعی بهانه جویی قانونی برای حفظ فشار تحریم بر ایران می گذرانند. خصوصا که از یک سو شاهد شدت گرفتن بلندپروازی های ایران در منطقه هستند و از سوی دیگر می بینند که چطور تحریم ها فشار خرد کننده ای به حکومت تهران وارد کرده، تمایلی به کم کردن فشارها ندارند. علاوه بر اینکه در سمت مقابل که عربستان و اسراییل مخاطب سیاست نظامی/دفاعی جدید ایران خواهند شد، تمام تلاششان را می کنند که تحریم ها بر ایران حفظ شود.

از جایگاه یک ایرانی حقیقتا این لجاجت آیت الله خامنه ای برای "تقابل" به جای "تفاهم" با جهان و همسایگان سیاستی بسیار پرهزینه و بیهوده دیده می شود، که هزینه هایش از جیب 75 میلیون ایرانی پرداخت شده است؛ که حتی اگر به فرض محال به نتیجه برسد، دستاوردش تنها مدالی نامرئی بر سینه رهبر ایران و ارضای حس قدرت طلبی اش خواهد بود.
از تمام این سیاست ها و هزینه ها هیچ آبی برای مردم ایران گرم نشده/نخواهد شد. همانطور که از صدها میلیارد دلار هزینه بر سر انرژی هسته ای مردم ایران نه به برق و نه به بمبی رسیدند، و تنها خفت و فقر و بدنامی اش در تاریخ معاصر ایران ثبت شد. حداکثرهزینه بدون رسیدن به هیچ.

پی نوشت:
1- به این دلیل است که عمیقا به هیچ حکومت ایدئولوژیکی باور ندارم، چرا که حاکمان تمام داشته های واقعی را در قماری مجازی خرج می کنند و در پایان کشوری سوخته و ورشکسته و بدنام باقی میگذارند بدون آنکه یه قدم به آرمانهای خیالی شان نزدیک شده باشند.
2- آینده مذاکرات امروز در دست قدرتهای خارجی است، شاید بدتر از "توافق نکردن"، "برهم زدن توافق" بعد از انعقاد قرارداد باشد. باید منتظر ماند و دید که واکنش کشورهای خارجی در قبال اعلام مفاد توافق چه خواهد بود. که در فرصت مقتضی به آن بیشتر خواهم پرداخت.

سال 1394 مبارک

نوروزتان مبارک

سال جدید را به هموطنان عزیز و فارسی زبانان گرامی در هر نقطه از گیتی تبریک عرض می کنم.
با آرزوی سالی بهتر همراه با شادی و امید و آسایش برای یکایک شما عزیزان
هر روزتان نوروز،  نوروزتان پیروز

               بر چهره ی  گل  نسيم  نوروز  خوش است
                                    بر طرف چمن  روی  دل افروز خوش است 
               از دی که گذشت هر چه گويی خوش نيست
                                   خوش باش ومگو زِ دی که امروزخوش است

آغاز سال نو با چشم اندازی بهتر نسبت به سالهای گذشته

آخرین روزهای سال نشانه های خوبی از فرا رسیدن سالی متفاوت از سالهای پیش به همراه دارد.
از اساسی ترین تغیرات مهم که همه ایرانیان با آن سرو کار دارند، یعنی اقتصاد و معیشت، ضربآهنگ آرامتر افزایش قیمتهاست، آرامشی که در 4 سال گذشته سابقه نداشته و بطور محسوسی سفره های عید امسال از سالهای پیشین رنگین تر است. در تکمله این بهبود و نوید سالی بهتر می توان به کاهش نرخ دلار و طلا که نشانه افزایش قدرت خرید مردم است اشاره کرد که تقریبا در اقتصاد ایران بی سابقه است این کاهش.

بجز طلیعه های بهبود اقتصادی، سیاست خارجی و وضعیت هسته ای هم روند رو به بهبودی دارند و در ابتدای سال -به احتمال قوی- شاهد اعلام توافق هسته ای خواهیم بود. چرا که آیت الله خامنه ای تسلیم و مصالحه را پذیرفته و طرف امریکایی هم تمایل بسیاری به بهبود این زخم ناسور دارد. قبل از امریکا هم اروپا موافقت خودش را اعلام کرده بود چرا که ساکنین سمت شرقی اقیانوس اطلس دید واقع نگرتری به شرایط دارند، زیرا هم مشکلات بی ثباتی در خاورمیانه را حس می کنند و هم حس بهتری به خطر تروریسم و اسلامگرایی دارند. به هر روی، توپ توافق امروز در زمین غرب است و ایران حاضر به هرنوع همکاری شده و این قدرتهای جهانی هستند که باید اختلافاتشان را حل کنند.
ایران هسته ای تقریبا دیگر وجود ندارد، اما مشکل ذاتی جمهوری اسلامی تنها غنی سازی اورانیوم نبوده و نیست و اهرم فشار هسته ای بیش از این نمی تواند موجب تغیر رفتار غیر مسئولانه خارجی و داخلی نظام در حوزه های دیگر مثل تروریسم و حقوق بشر و غیره شود.

پیش بینی های اقتصادی برای سال 93 مشکلات شدید و ادامه روند کاهش ارزش ریال و تورم شدید بود که به نتیجه نرسیدن مذاکرات و سقوط قیمت نفت وضع بسیار بدتری برای دولت رقم زد. اما کارشناسان اقتصادی دولت توانستند که با کمترین تنش بحران ها را مدیریت کنند یا حداقل به عقب بیاندازند تا شاید مشکل تجارت خارجی و تبادل ارزی در پی توافق هسته ای حل شود و چرخ اقتصاد را حداقل با آزاد شدن درآمدهای بلوکه شده بچرخانند.
سال 93 گرچه از نظر اقتصادی سالی نسبتا موفق برای دولت محسوب می شد، و شاخص های بهبود کمابیش در سکون و آرامش قرار داشتند، اما وضعیت فرهنگی و جدال بر سر آزادی های اجتماعی و سرکوب آنها شدید بود. همینطور از نظر حقوق بشر و اعدام ها وضعیت چندان تعریفی نداشت.
در سال جاری لباس شخصی ها و اوباش بسیجی، آزادی عمل بیشتری یافتند که به هر بهانه ای تجمعی انجام دهند و با پوشش خبری بهتر خودنمایی کنند که از حمله به آرامگاه ایرانشناس امریکایی در اصفهان در ابتدای سال، تا اسیدپاشی و در آخرین اتفاق حمله به علی مطهری در شیراز امتداد داشت و به صدر خبرها رسید. درگیری دولت و طرفداران رهبر بر سر برگزاری کنسرتها و نمایشها از بارزترین اختلاف نظرهای دولت روحانی و متحجرین در حوزه فرهنگ بود که همچنان ادامه دارد.

مطمئنا درگیری های اجتماعی برای رسیدن به حقوق اولیه انسانی و تلاش سرکوبگران برای بستن و کنترل جامعه در سال آینده نیز ادامه خواهد یافت و این مساله بخصوص بعد از رسیدن خبر توافق هسته ای و تلاش حکومت برای جلوگیری از تسری این "عقب نشینی از مواضع" به بخش داخلی تشدید خواهد شد. از سوی دیگر مردم با شنیدن خبر توافق هسته ای اثباتی بر ضعف حکومت خواهند یافت و با از سرگیری روابط با جهان خارج مسایل اجتماعی و آزادی های مدنی را جدیتر دنبال خواهند کرد. به نظر می رسد که دولت روحانی هم با ارائه تئوریهای "حداقل کردن وجهه ایدئولوژیک اسلامی" در اداره حکومت و جامعه به آزادی خواهان کمک خواهد کرد.

مطمئنا باز شدن دربهای دنیای آزاد بر ایران به فشار بیشتر برای شکستن تحریم داخلی و به عقب راندن متحجران کمک بسیاری خواهد کرد. باید منتظر ماند و دید که حرکت های مردمی تا چه حد می تواند پشتیبان این عقب نشینی خارجی بشود و با کمک دولت، افراطیون به دخمه های تاریکشان برگرداند و در پایان سال آینده مجلسی معقول و معتدل تشکیل می شود یا خیر.

پی نوشت:
1- نتیجه انتخابات اسراییل و استمرار نخست وزیری نتانیاهو، در کوتاه مدت به نفع توافق هسته ای ایران خواهد بود و در بلند مدت به قدرت گرفتن بیشتر ایران در منطقه منجر خواهد شد.
2- با شدت گرفتن جنگ فرهنگی در داخل، مرزها و حریم های طرفین مشخص خواهد شد و همینطور تعداد نفرات که قلت طرفداران حکومت را بیش از پیش نشان خواهد داد. این  جنگ هر روز با پیشرفت تکنولوژی و گسترش دنیای مجازی، یک قدم به نفع آزادیخواهان جلو خواهد رفت.

آینده خبرگان رهبری و قول های هاشمی

Khobregan rahbari
مقاله ی خواندنی از محمد رهبر که با پیش بینی آینده خبرگان به انتقاد از تفکرات هاشمی رفسنجانی می پردازد:

هاشمی رفسنجانی پیش از جلسه انتخاباتی خبرگان و شکست از محمد یزدی، به روزنامه ی شرق گفته که تمام کارکرد خبرگان و اهمیتش به آن لحظه ی حساس است که رهبری نباشد.
بنابر تجربه ی هاشمی، در آن برهه ی حساس دیگر نیازی نیست که حتما بر صندلی ریاست نشسته و یا عضو هیات رییسه باشد. ساعت کار خبرگان از وقتی است که قلبِ رهبری از کار می افتد و پیران مجلس قصد می کنند تا در چند ساعت، ولی فقیه را به تفسیری کشف و به اعتباری نصب کنند و رفسنجانی این خیال می پزد که در آن دقایق حیاتی، می تواند افسار خبرگان را به خطابه ای گرفته و جایی برد که می خواهد.
اما این چنین نیست که شیخ می فرماید. حتی در تنها دفعه‌ای که ماشین خبرگان چند ساعتی کار کرد و آیت الله خامنه‌ای رهبر را آفرید، هم لحظهٔ حساسی در کار نبوده است. در ۱۴ خرداد سال ۶۸ و قبل از اینکه هاشمی رفسنجانی حدیثی از خمینی بخواند و برای خامنه‌ای بیعت بگیرد، هزار اتفاق به سال‌ها افتاده بود تا منجر به آن لحظهٔ حساس کذایی شد. 
رییس مجلس خبرگان آن روزگار، آیت الله مشکینی بود که نقشی بیش از یک صندلی نداشت و درواقع ریاست حقیقی خبرگان از آنِ هاشمی بود.
 در ساعات پس از درگذشت خمینی، هاشمی رفسنجانی مظهر تمامِ قدرت نظام به شمار می‌رفت. فرماندهی کل قوا قبلا از سوی بنیانگذار به ایشان تفویض شده بود و در آن جلسه هاشمی، فرماندهٔ کل قوا به حساب می‌آمد و توامان ریاست مجلس شورای اسلامی هم با او بود.
 از سویی دیگر خبرگانِ سال ۶۸ درقبضهٔ حلقهٔ جماران، جایِ جُم خوردن نداشت. رفسنجانی، خامنه‌ای، موسوی اردبیلی و سر جهازی بیت امام، سید احمد خمینی، کاملا با هم هماهنگ بودند و گوشِ هوشِ بیشترینهٔ اهل مجلس خبرگان که سراسیمه از شهرستان‌ها رسیده بودند به این کاتبان وحی بود که چه می‌گویند و چه می‌کنند.
در مجلس خبرگان سال ۶۸ کسی مدعی رهبری نبود. قائم مقام رهبری، آیت الله منتظری که فقیه عالیقدر و پیش کسوت انقلاب به شمار می‌رفت با تلاش چندین سالهٔ برخی خط امامی‌ها و در پی اعتراضش به خود امام خلع شده بود. مراجع بزرگ آن زمان مثل گلپایگانی و مرعشی نجفی در سن و سالی بودند که هر آینه بیشتر به مرگ نزدیک می‌شدند تا کرسی ولایت فقیه.
در حلقهٔ جماران تنها سید احمد خمینی با تکیه بر فضل پدر رویای رهبر شدن داشت و اظهار می‌کرد که بی‌محلی سر حلقهٔ جماران، یعنی هاشمی امیدش را ناامید کرد.
در آن جلسه که هنوز بعد از ۲۵ سال خبر کاملش به ما نرسیده، گویا هاشمی برای دوست دیرینش سید علی خامنه ای خطبه ای خواند و خاطره ای نقل کرد تا ولایت فقیه را میان خودش و رفیق قدیم قسمت کند.
محاسبات هاشمی در سهیم ماندن در قدرت ولایی، البته نقش بر آب شد و عاقبتش شبیه قصه ی مارگیر مثنوی گشت که مار بزرگی گرفته بود و به خیال اینکه مرده است به بغداد آورد و نمایش داد و مار در آفتاب عراق جان گرفت و اژدهایی شد و مارگیر و حُضار را بلعید.
هاشمی،خامنه ای بی دست و پای که در چارمیخ ریاست جمهوری تشریفاتی و نخست وزیری نابه دلخواه میر حسین موسوی، ساکت و بی رمق می مانست را به کرسی ولایت فقیه نشاند و با تغییر قانون اساسی، قدرت بی حصر و نظارت را هدیه اش کرد و آن شد که نباید می شد.
عاقبت نور تجلی دود شد / آن یتیم بی گنه نمرود شد 
چنین نیست که شیخ می فرماید. لحظه ی حساس به آن معنا که به هر حال خامنه ای هم خواهد مرد، البته پیش می آید اما این به معنی فرصتی برای کارگردانی هاشمی و دنباله های اصلاح طلب نیست.
 فرصت از همین امروز که محمد یزدی به ریاست خبرگان رسید و از همان روزگاری که وظیفه ی نظارتی خبرگان به نسیان سپرده شد از دست رفته است.
هاشمی سالهاست که دیگردر قدرت حلقه ای ندارد و از قضا انگشتری که بر دست دارد هم سلیمانی نیست که هر جا باشد قدرت همان جاست.
از حلقه ی جماران که روزگاری هاشمی نگین اش بود، کسی نمانده است و خط امامی ها که به هاشمی ارادتی داشتند و حسابی می بردند، رفته اند و متحدین دیروزش یا در حصر هستند و یا چون کارگزاران بر کناره ی قدرت.
خبرگان امروز زیر نگینِ حلقه ی شورای نگهبان است. رقیبان و دشمنان هاشمی مجموعه ای هستند که سالها در شورای نگهبان با هم نشست و برخاست کرده اند و بسیار با هم اخت و همگن اند.
یزدی و مومن و خزعلی و سرآمدشان جنتی با پشتوانه ی مصباح یزدی که سالهاست بودجه ی هنگفت و باج گونه ای از همه ی دولتهای 25 سال گذشته گرفته تا یگانه تئوری پرداز استبداد دینی باشد، مثل ماری گرد خبرگان حلقه زده اند.
 حلقه ی شورای نگهبان در تمامی این سالها در سکوتِ بی حکمت هاشمی و بی بخاری اصلاح طلبان و حمایت رهبری، در نهادهای نظامی و اقتصادی و سیاسی ریشه دوانده و در مجلس خبرگان هم به فضلِ نظارت استصوابی به اندازه ی کافی یارگیری کرده است.
این گونه است که محمد یزدی با واکری بر دست و ۸۴ سال سن، رییس خبرگان شد و می‌توان گفت که این هیبت مهیب آقای رییس، آژیر خطری است برای تمامی اعتدالیون و احیانا اصلاح طلبان شوق زده‌ای که فکر می‌کنند به زودی به قدرت باز می‌گردند.
شاید که این لشگر کشی تندروان به مجلس خبرگان به این دلیل هم باشد که بوی الرحمنِ رهبری بلند است و از قضای بد، احتمال دارد رهبر بعدی را همین مجلس و رییس علیل و تند مزاجش تعیین کند.
اگر چنین باشد در آن لحظهٔ حساس موعود، رای هاشمی چه در مقام منتخَب و چه به عنوان نقالی که بخواهد رهبری شورایی را به خبرگان بقبولاند، همین بیست و خرده‌ای رای امروزش هم باشد، معجزه است.
اگر فرض بگیریم که رهبری سال آینده زنده باشد، این را باید یقین بدانیم که تا سال آینده حضرت جنتی آداب و رفتارش در رد صلاحیت‌ها تغییری نخواهد کرد و‌ای بسا هاشمی برای خبرگان رد صلاحیت شود، آنچنان که تجربه و سابقه‌اش را دارند.
 این هم امکان دارد که هاشمی با رد صلاحیت گستردهٔ تک و توک هوادارانش در خبرگان به مجلسی غریبه پای گذارد که در آن کسی حال و حوصلهٔ شنیدن وعظ ندارد.
 شیخ البته باید به این نکته هم تاملی می‌کرد که لحظات حساس از قضا برای حریف هم هست. همانطور که در نوزدهم اسفند ماه ۹۳، محمد یزدی به ریاست خبرگان انتخاب شد، ممکن است در یکی از همین سالهای شمسی آینده، رهبری تندرو از همین مجلس بیرون بجهد، کسی مثل احمد خاتمی یا صادق لاریجانی.
با تدبیری که تندروهای حکومت می کنند و اتکایی که اصلاح طلبان به بازی های مکرر و لو رفته ی هاشمی دارند، می توان انتظار داشت، خبرگان بعدی و فعلی در صورت مرگ رهبری، تندرو ترین نامزدشان را به ولایت رسانند.


شکافی که ایران در حاکمیت امریکا انداخته است!

دیدار ظریف با کری
گرچه نتایج مذاکرات هسته ای برای عموم قابل دسترسی نیست اما از مجموع واکنش های طرفین مذاکره می توان فهمید که اوضاع چگونه پیش می رود.
نامه تحقیرآمیز گروهی از نمایندگان کنگره امریکا به حکومت ایران نشان می دهد که جمهوریخواهان تندرو امریکا -مشابه افکار نتانیاهو- چطور خشمگین از رسیدن به توافقی مساوی -برد برد- هستند. همینطور این نامه بطور ضمنی اذعان دارد که تیم دیپلمات و دیپلماسی ایران چگونه توانسته با منطق و زبان عرف بین المللی با قدرتهای جهان گفتگو کند که اولا به خواسته هایش برسد و ثانیا از موضعی برابر با دنیا صحبت کند. برابری که بر روی کاغذ، حق تمامی ملل بوده و از دلایل اصلی بنای انجمن های جهانی و سازمان ملل است.

حدود یک سال و نیم پیش بود که حسن روحانی ادعا می کرد که با مذاکرات به سبک جدید -با دیپلمات های جایگزین- می خواهد در سازو کار تحریم ها شکاف بیاندازد. در آنزمان با توجه به موضع ضعف ایران پیش بینی می شد که ایجاد شکاف در تحریم ها و گروه 5+1 تنها از طریق اختلاف نظر در نگرش دولتها با نگاه خاص به چین و روسیه امکان پذیر است. احتمال می رفت که دولت ایران به شکل استعماری امتیازات زیادی به این دولتها بدهد که در مذاکرات طرف ایران را بگیرند و بنای اتحاد و تحریم ها شُل شود. خصوصا که بحران اکراین از سوی دیگر در میان بلوک غرب و شرق اختلاف انداخته بود. اما بعد از مدتی مذاکرات به شکل دو جانبه میان ایران و امریکا پیش رفت و امروز مشخص شد که این شکاف درون امریکا و میان جناح های حاکم این کشور در حال باز شدن است!

نامه ای که نمایندگان کنگره امریکا -مثلا- خطاب به ایران نوشته اند، بیشتر از آنکه توصیه ای به حکومت ایران باشد، تحقیر دولت امریکا و جناح دموکرات محسوب می شود. نباید فراموش کرد که رئیس جمهور امریکا قدرتمندترین فرد در ساختار سیاسی است که کنترل کاملی بر دولت، قوای نظامی و کنترل نسبی بر سایر نهادهای مقننه و قضاییه دارد. گذاشتن نام او در کنار آیت الله خامنه ای بیشتر از آنکه به رهبر ایران اعتبار ببخشد، باعث مخدوش شدن اعتبار شخص اوباما -رییس جمهور- و "جایگاه ریاست جمهوری" در امریکا محسوب می شود.

علاوه برشکاف درحکومت و خشم جناح تندروی امریکا، انتشار این نامه نوعی خودزنی سیاسی است چرا که نه تنها مفاد ذکر شده در نامه بی خاصیت است که در محتوا برضد اعتبار دیلماسی خارجی امریکاست!
حتی در کشورهای عقب افتاده سیاسی و حکومت های نوظهوری که به علت نوسانات سیاسی -مانند انقلاب و کودتا و ...- برسر کار می آیند، معمولا در اولین قدم تمامی قراردادها و تعهدات سیاست خارجی، دوران قبل را به رسمیت می شناسند که این موضوع به پذیرش دولت جدید و حکومت نوپا از طرف دولت های خارجی هم کمک می کند. حال اینکه مجلس امریکا اعلام می کند که دولت آینده این کشور به تعهدات دولت اوباما پایبند نخواهد بود بیشتر به مزاحی بیمزه شبیه است و یا بر نادانی نویسندگان نامه از سازوکار روابط بین الملل دلالت دارد. بجز آنکه در هرحال اعتبار سیاسی اعضای کنگره امریکا را مخدوش می کند.
چرا که این ادعا اولا لازمه اش رای آوردن رییس جمهوری از حزب جمهوریخواه در دوسال دیگر خواهد بود که نوشتن نامه بر اساس حوادث نامشخص آینده چندان عاقلانه نیست، دوما لغو تعهدات یک کشور آن هم امریکا با تغیر شخص رییس جمهور بیش از آنکه ضربه به ایران باشد، ضربه به اعتبار و ثبات "سیاست خارجی" کشور امریکاست، سوما، این عهدشکنی نه تنها از طرف ایرانی که از طرف هیچکدام از همپیمانان امریکا قابل پذیرش نخواهد بود چرا که موضوع برسر تعهدات خارجی امریکاست و درصورت پذیرش این منطق، هرکشوری دومی می تواند به هربهانه ای مورد پیمان شکنی امریکا قرار بگیرد (غیرقابل تصور). و چهارما به فرض انجام چنین تهدیدی، اعتبار دولت های امریکا در حد یک دولت کودتایی و محلی و موقت کاهش خواهد یافت، چرا که با تغیر احزاب در امریکا امکان دارد که تمامی تعهدهای خارجی باطل شود (بازهم غیر ممکن برای حکومتی با پیشینه و اقتصاد امریکا) همه اینها بجز بی اعتبار کردن دولت فعلی اوباما در سالهای باقی مانده از ریاستش خواهد بود.
به دلایل بالا اعتبارِ نامه بسیار ضعیف است و موضوعی جناحی و خرد محسوب می شود (نه تاثیرگذار در توافق هسته ای) که ادامه این رفتارهای ناشیانه می تواند حتی به برد دموکراتها در انتخابات آتی ریاست جمهوری امریکا منجر شود.

البته به نظر می رسد که محتوای نامه و حرکت نمایندگان سفیه جمهوریخواه، از قبل به اطلاع جواد ظریف رسیده بود، چرا که قبل از انتشار این نامه او بیان می کند که هرگونه تفاهمی که بدست بیاید باید در شورای امنیت سازمان ملل به تصویب برسد که برای تمامی دولت های جهان فارغ از گرایشات سیاسی محلی، الزام آور باشد. البته این صحبت غیرمنتظره علاوه بر محکم کاری کردن، جواب پیشدستانه ای به حرکات نمایندگان مجلس امریکاست که امروز در موضع اقلیت و ضعف قرار دارند و یک درصد احتمال دارد که از فرط ناراحتی دست به کار غیرعاقلانه ای بزنند. (مانند انتشار همین نامه بیمنطق و بشکل خودزنی!)

گرچه که مانند دیگر ایرانیان، اعتمادی به جمهوری اسلامی ندارم و هنوز به یقین مشخص نیست که توافق هسته ای در انتها به نفع مردم ایران تمام شود. اما نمی توانم خوشحالی و افتخارم به تیم مذاکره کننده هسته ای را پنهان کنم که توانسته اند بدور از جنجال های سیاسی هردو طرف، مذاکرات را به نقطه ای برسانند که دست جنگ طلبان داخلی و خارجی چنان کوتاه شود که بیانیه های سیاسی شان -مثل دلواپسان ایرانی- تنها باعث آبروریزی خودشان و مضحکه عام و خاص باشد. بدون درنظر گرفتن نتایج هم، چنین مذاکراتی در سطح بالای بین المللی و با این سطح از منطق و پشتکار، موجب اعتبار و غرور ملی است.

مذاکره از موضع برابر یکی از خواست های تاریخی ایرانیان بوده که بعد از حکومت صفویان تا امروز سابقه نداشته است. البته امروز هم نه بدلیل صرفا قوت داخلی بلکه به علت تغیر ارزشها در جهان و رشد خردگرایی ممکن شده، و امیدوارم که با انتشار بیشتر جزییات توافق،  این حد از منطق در تیم دیپلماسی خارجی ایران و مواضع برابر ایران در گفتگوها اولا اثبات قطعی شود. و ثانیا این منطق بتدریج به سایر بدنه حکومت هم تسری بیابد و هیاهوکنندگان پوچ از قدرت رانده شوند.

پی نوشت:
1- اگر تنها توشه مردم ایران از یکسال پرچالش 93 همین غلبه "منطق دیپلماسی خارجی" بر "هیاهوهای محافظه کاران داخلی" باشد، ارزش تقدیر دارد و حرکتی رو به جلو بعد از سالها عقبگرد جمهوری اسلامی بوده است.
2- قطعا نتیجه انتخابات اسراییل در مواضع افراطیون کنگره امریکا موثر خواهد بود و در صورت شکست افراطیون اسراییل (محتمل)، سنگ اندازی های این نمایندگان امریکا هم کمتر خواهد شد.
3- در شرایط کنونی، رسیدن به توافق نوعی از پیروزی "اعتدال و خرد" بر افراطی گری -عقل بسته ها و دهان بازها- است. این توافق دست دولت بالا را به دولت روحانی در داخل خواهد داد که موجب بهتر شدن وضعیت اجتماعی، اقتصادی و همینطور تاثیر مثبت بر انتخابات مجلس در سال آینده خواهد شد.
4- نمایندگان امریکا گرچه به هدف انصراف ایران این نامه را نوشته اند (خنده حضار!)، اما اصلا متوجه نیستند که اجرای تهدیدشان می شود همان "توافق کوتاه مدت" که خواسته ایران است!

افتضاح سیاسی نتانیاهو و مرگ خامنه ای!

در پست قبل گفتم که نخست وزیر اسراییل در مخالفت با توافق ایران و قدرت های جهانی، ریسک بزرگ "دشمنی و بدبینی مردم ایران" را به جان خرید، به این امید که بتواند اولا تاثیری در روند مذاکرات، خصوصا قسمت برداشتن تحریم ها که در دست کنگره امریکا است بگذارد و ثانیا افکار عمومی -امریکا- را بر رفتار ایران حساس کند و از این طریق فشاری بر دولت اوباما که درحال چانه زنی در مذاکرات با ایران است وارد کند.
اما بعد از آن سخنرانی پرشور و بی محتوا! که با تهدید دولت اوباما مبنی بر عدم فاش اسرار مذاکرات  و ترس ناشی از تخریب روابط اسراییل با دولت اوباما -که هنوز 2 سال دیگر در قدرت است- همراه شد، نتوانست صحبتی عمیق با شواهد و از پشت پرده بکند و مجبور به تکرار مکررات سطحی شد که طبعا نه نظر افکار عمومی جلب شد و نه دولت اوباما تحت تاثیر آن قرار گرفت.

برخلاف مردم امریکا، مردم ایران که شدیدا پیگیر سیاست و دنبال کردن وضعیت اخبار مذاکرات هستند، در انعکاس پوشش خوب سخنان نتانیاهو که تماما به ایران اختصاص داشت، نظرات ضد ایرانی نتانیاهو را شنیدند و نیاز به تاکید ندارد که دستاورد مخرب این صحبت ها در "ایران" بمراتب بیش از دستاوردهای مثبت آن در "امریکا" به ضرر اسراییل رقم خورد. این قمار "آبروی اسراییل" به باخت تخریب وجهه اسراییل نزد افکار عمومی ایران منجر شد که برای دولت اسراییل هزینه ساز است.

احتمالا واکنش شبکه های اجتماعی ایرانی از نظر سرویس های اطلاعاتی اسراییل دور نبود که ساعاتی بعد در اولین واکنش جهت اقناع افکار عمومی علیه اظهارات ضد آشتی جویانه نتانیاهو، شبکه BBC فارسی مصاحبه ای اختصاصی با او انجام داد و دقیقا نظرش را راجع به مواضع ضد ایرانی -مورد بحث در شبکه های اجتماعی- جویا شد و جوابی پخش کرد که نه تنها افاقه نکرد که حتی نتوانست توجیه عقل پسندی در پاسخ به این اتهامات ضد ایرانی اش ارائه کند.(داستان تکراری اقدامات تحریک آمیز ایران)

به نظر می رسد که شایعه "حال وخیم خامنه ای" قدم بعدی انحراف افکار عمومی توسط سیستم های اطلاعاتی و تبلیغاتی اسراییل باشد که از چند خبرگزاری اسراییلی، روس و عرب در فضای مجازی منتشر شده است. چرا که  به یکباره موضوع سخنرانی "ضد ایرانی" نتانیاهو می رفت به اصلی ترین موضوع شبکه های اجتماعی ایرانی تبدیل و فرصتی برای بحث و کنکاش شود، که در نهایت موجب تخریب وجهه اسراییل می شد. خصوصا که با اعلام خبر توافق هسته ای بزودی، این موضوع برای همیشه در حاشیه ذهن ایرانیان ثبت خواهد شد.

ااین شایعه هنوز از سمت حکومت ایران رد نشده و قطعا حکومت در تدارک واکنشی چشمگیر صبر خواهد کرد تا خوب این مساله انعکاس یابد و در نهایت احتمالا با حضور آیت الله خامنه ای در رسانه ها و تدارکی که در حمله به شبکه های اجتماعی و فضای مجازی دیده شده، صحت اخبار و اطلاعات آن را به سخره گرفته شود و دستاویزی پیدا کنند برای فیلترینگ و سانسور هرچه بیشتر این شبکه های مجازی.

متاسفانه کاربران بسیاری هم نه تنها این شایعات را باور می کنند که ناخواسته به انتشار آن دامن می زنند و بدتر از آن به اشتباه تصور می کنند که به فرض "تغیر رهبر در جمهوری اسلامی"، اوضاع بهتر خواهد شد! آن هم در چنین شرایط حساسی که بعد از 25 سال آزمون و خطا و هزینه های میلیاردی، آیت الله خامنه ای دارد کم کم به سیاست و اقتصاد و بین الملل آشنا می شود! از شعارهای ایدئولوژیکش کم می کند و در آستانه پذیرش اشتباهات چندین ساله اش قرار گرفته است.

 (تقریبا تمامی مسئولین بعد از انقلاب، بدون تجربه لازم و صرفا با آزمون و خطا -به هزینه های عظیم از جیب ملت ایران- آموزش حکومتداری دیده اند و دقیقا در زمان خبرگی یا مرده اند و یا برکنار و مستعفی شده اند. نمونه های آن بسیار است از فرماندهان جنگ ایران و عراق مانند محسن رضایی که با خون رزمندگان ایرانی درس جنگ آموخته اند تا آیت الله خامنه ای که با تحمیل سخت ترین شرایط  به مردم و تلف کردن میلیاردها دلار سرمایه و فراری دادن کثیری از نخبگان و... کم کم دارد با قواعد زمانه آشنا می شود.)

پی نوشت:
1- در مثل می گوید روسها برای پول هرکاری می کنند! گرچه خریدن چند تیتر روزنامه مساله ای نیست، اما ظاهرا روسها مسلکشان فرقی نکرده!
2- جالب است که خبر احتضار خامنه ای دقیقا در روز "عید پوریم" یهودی (سالگرد نجات قوم یهود توسط خشایارشاه، پسر کوروش) منتشر شده است!
3- اهمیت نظرات مردم -ایران- نسبت به دول خارجی برای تمامی کشورهای جهان بسیار مهم است درحدی که با واکنش مردم بلافاصله مواضع رسمی خود را به نفع "نظر مردم" تغیر داده اند. به عنوان مثال مواضع روسیه در قبال ایران بعد از اتفاقات 88 و شعار "مرگ بر روسیه"، یا اینجا در سوریه.
4- مرگ هرکس درهر زمانی می تواند اتفاق بیوفتد، اما همزمانی این تعداد رویداد ممکن نیست.

اسراییل یهودی، ایران شیعی، هردو محکوم به فنا

نتانیاهو مقابل دیوار ندبه
بنیامین نتانیاهو برای انجام رسالتی که تصور می کند برعهده اش قراردارد به امریکا رفته و با ضدیت علیه توافق هسته ای ایران و قدرت های جهانی، اعتبار و آینده اسراییل را به بازی گرفته است. برخلاف اکثر تحلیل ها که نگران از بین رفتن اتحاد میان دولت امریکا و اسراییل هستند و سخنرانی نتانیاهو در کنگره امریکا را توهینی به دولت اوباما تلقی می کنند که می تواند عواقب غیر مطلوب برای اسراییل داشته باشد، نتانیاهو با ضدیت علیه توافق هسته ای، هویت و ارتباط اسراییل با ایران در دراز مدت را به عنوان تنها کشور غیرعرب منطقه به خطر انداخته است.
فراتر از مسایل گذرای سیاسی، مردم ناظر بر رفتار سیاستمداران و دولت ها هستند و آنها را در حافظه بلندمدت خود ضبط خواهند کرد حتی اگر در لحظه توانی برای اعلام نظر یا واکنش نداشته باشند. سو استفاده روسیه از خاک و انگلستان از نفت ایران باعث شد که ایران برای همیشه از اتحاد با آنان سرباز زند و مردم ایران هیچگاه نتواند نگاه مثبت یا حداقل بی طرفانه ای به آنها بکنند. حتی مشارکت امریکا در کودتای مرداد 32 و دخالت های بعد از آن، زمینه 4 دهه قطع منافع و ارتباط دو کشور را به همراه داشته است.

امروز برهمه، حتی آیت الله خامنه ای هم اثبات شده که ادامه راه گذشته دیگر ممکن نیست و نیاز به اصلاح اقتصاد، سیاست و جامعه حتی برای رسیدن به آرمانشهرهای ایشان لازم است. در طرف دیگر مردمی هستند که سالهاست با استفاده از هر رخنه بوجود آمده در حکومت سعی دارند که این تغیرات را تسریع کنند و اعتباری برای هویت سیاسی، رونقی برای اقتصاد و فضایی برای زندگی در جامعه فراهم کنند. حال که سیاست های عمیقا اشتباه آیت الله ها به بن بست رسیده و ایشان ناچار به تن دادن به تغیرات شده اند، مردی پیدا شده از آنسوی خاورمیانه که بدون نشان دادن جایگزین و راه حل، تلاش بر بستن این مسیر تازه باز شده دارد به این بهانه که راه حل پیش رو اطمینان صددرصد را بدست نمی دهد. انگار که تا امروز آیت الله خامنه ای به ایشان اطمینان داده بود که بمب اتم نسازد!
نکته ای که جناب نتانیاهو توجه نمی کند این است که با این موضع امنیت بلند مدت اسراییل به مخاطره می افتد چرا که تقریبا همه ایرانیان -بجز قلیلی که منفعتی در تحریم ها دارند- با مواضع ضد توافق او مخالفند و با چشم هایی نگران به توافق ایران چشم دوخته اند. همین ایرانیانی که فارغ از جنس حکومت، صدها سال همسایه اسراییل خواهند بود در منطقه ای که چشم انداز ثبات آن نامعلوم است.
فارغ از آنکه توافق بشود یا نشود، مواضع ضد ایرانی، اسراییل به شکل نفرت در خاطر ساکنان این فلات خواهد ماند و این آسیب بیشتر از آنچه که دولت اسراییل از ساخت یک بمب اتم تصور می کند در دهه های آینده می تواند هویت اسراییل را تهدید کند.

با پیشرفت تکنولوژی و علم و رفع نیازهای اولیه و حیاتی جوامع انسانی -مانند غذا و بهداشت-، توجه به نیازهای ثانویه مثل افکار و آرمانها افزایش یافته و در منطقه ای مانند خاورمیانه که تا قبل از اکتشاف نفت، پیدا کردن آب و نان دغدغه اصلی مردم بوده، حال در این "مهد توسعه ایدئولوژی های کهن"، هر گروه می خواهد که به دوران ماقبل تاریخی مورد نظر -قرائت- خودش بازگردد و سرنوشت آینده را با توهمات گذشته تعیین کند. گرچه در کوتاه مدت کشورهایی می توانند از این موج ایدئولوژی در امان بمانند اما در درازمدت تا زمانی که کل این مردم متوجه نشوند که یگانه راه زندگی و سعادت در تعامل فعال و دست کشیدن از توهمات تاریخی و احترام به عقاید یکدیگر است، منطقه روی آرامش نخواهد دید.
اسراییل گرچه که کشوری دموکرات به نظر می رسد اما هم رسما و هم عملا خود را به عنوان تنها نمایندگی تفکر یهودی باقی مانده معرفی می کند و این "تعریف کشور در مذهب" مانند آنچه که در ایران -به شکل افراطی تر- شاهش هستیم محکوم به فناست. علیرغم تساهل بیشتر مذهبی، وضعیت اسراییل وخیم تر از ایران است، چرا که اسراییل نه پایه های پیوسته قومی و جغرافیایی دارد و نه وسعت درخور اعتنا. نخست وزیرش مانند آیت الله خامنه ای که تصور جانشینی جانشینان خدا و مسئولیت تاریخی-مذهبی دارد، خود را مسئول نجات قوم یهود می داند و به همان شکل برای رسیدن به هدف ایدئولوژیکش از هیچ کاری ابا ندارد.

اما زمان به ضرر دولت های ایدئولوژیک در حال گذر است و فرقی ندارد که جمهوری اسلامی شیعی باشد یا اسراییل یهودی. مدتهاست که پیامبران خاورمیانه را ترک کرده اند و پیروان در نهایت باید بدون پیامبر با هم تفاهم کنند!

پی نوشت:
1- نگرانی اسراییل از ایران مانند ضدیت سران جمهوری اسلامی با اسراییل، هیچ ارتباطی به بمب و جغرافیا و منافع و... ندارد و صرفا بصورت آموزه های دینی به آنها به ارث رسیده است.
2- بمب هسته ای منطقا -بطور مستقیم- هیچ تهدیدی برای کشوری مانند اسراییل که "ارض مقدس" است محسوب نمی شود و تنها  ایران ایدئولوژیک قوی است که تهدید اسراییل می تواند باشد.
3- تصویر بالا نتانیاهو قبل از سفر به امریکا و انجام رسالتش، در حال دعا به درگاه یهوه (خدای یهود)!