شیرینی انتصابات نظام دیری نپایید


اعتراض های خرد و درشتی در اقصی نقاط ایران علی الخصوص خوزستان برپا شده و بشکل پیگیر مردم و جوانان معترض به خیابان می آیند و نیروی سرکوب خامنه ای را فرسوده می کنند و اقتدارش را به چالش می کشند، خواسته ای دارند که نه با پول قابل تحقق است نه در توان هیچ بنی بشریست که بتواند در کوتاه مدت حل کند.
 
همزمان در اشتباهی مرگبار در آنسوی کره زمین عملیات سربازان گمنام ولایت در تور اطلاعاتی امریکا گیر می افتند و نه فقط عملیات شکست می خورد، که چون هدف مسیح علی نژاد شیرزن مازنی پرشور و صدا هست. صدای افتادن این تشت رسوایی در دستگاه دیپلماسی و رسانه های امریکا طوری صدا می کند که دیگر ساکنین دموکرات کاخ سفید نمی توانند بی تفاوت بدنبال مذاکره با خامنه ای باشند.
این همزمانی ربودن مسیح علی نژاد و اعتراضات مردم خوزستان به بی آبی و فقر امکانات باعث می شود او انعکاس صدای بی صدایان درون ایران به حجره های کنگره و دیپلماسی امریکا بشود که گویی سناتور و دیپلمات امریکایی ناگهان به کف خیابانهای اهواز و ایذه و شادگان پرتاب می شود!

خامنه ای که تا یک ماه پیش سرخوش از برنامه های مرتب شده اش برای آینده بود و نفس راحتی می کشید که این بار بدون جنجال و "لشکر کشی" های خیابانی توانسته یکبار دیگر از مانع انتخابات ریاست جمهوری با کمترین هزینه بگذرد و با لحنی متبختر، پدرگونه و اندکی طنز صحبت می کرد، حالا دوباره کابوس تظاهرات خیابانی اش بیدار شده، جوانان حتی با الفاظی رکیک او را خطاب قرار می دهند و اقتدارش مانند بستنی در حال آب شدن است و با لحنی لرزان مردم را محق خطاب می کند.

دولتی که 4 سال سیبل اتهامات  اطرافیان و منصوبانش بود در این روزهای پایانی توان و حال مقابله یا حتی پاسخگویی به نیاز و سرکوب مردم ندارد. (اگر نگوییم ته دل راضی به این فحشهای خیابانیست!)
از طرف دیگر گل داماد خراسان هم هنوز نه دستش به فرمان رسیده نه عرضه و جسارت عرض اندام دارد، آنهم از طرفی با خزانه خالی و میراثداری دولتی ورشکسته و از طرف دیگر با مردمی به جان آمده و خشمگین.

متاسفانه شطرنج قدرت در ایران یک بازیکن ندارد و اختیار از دست آیت الله خامنه ای برای برداشتن گام دوم انقلاب خارج است. همانطور که آنقدر پوسته امنیت نازک شده که ماموران موساد کنترات عملیات های ترور و خرابکاری و اطلاعاتی را در مهمترین و سری ترین مراکز جمهوری اسلامی انجام می دهند، شرایط نشان می دهد اختیار خیابانها، شهرها و افکار عمومی هم از دست دولت مرکزی خارج است.

حتی از لشکرکشی های چند روز اخیر مشخص است که نظام فاسد ولایت فقیه نه فقط در آب و نان و اقتصاد که حتی در نیروی سرکوب هم دچار کمبود و دزدی است!
عده ای محدود که بطور ثابت وظیفه حفظ امنیت پایتخت و شخص آیت الله خامنه ای را به عهده دارند به خوزستان گسیل می شوند و طوری غیابشان از نظر امنیتی حس می شود که ناچار به تعطیلی یک هفته ای پایتخت هستند. به بهانه ویروس کرونا. اما گوشه دیگر دولت در کنار اعلام تعطیل تهران، می گوید که تعطیلی یک هفته ای هیچ تاثیری بر بیماری ندارد (بخوانید بهانه است) و حداقل نیاز به تعطیلی یک دوره نقاهت بیماری یا همان 14 روز است!

با اینکه کمبود نیروی سرکوب خبر خوبی بنظر می رسد اما حتی فساد اینجا هم خوب نیست، چرا که نیرویی که باید با تعداد و حجم متناسب و خشونت اندک جلوی مردم بایستد، بدلیل قلت تعداد و ترس بالاسری ها ناچار به اعمال خشونت و کشتار بیشتر می شود.
در میانه میدان تنها قطعی اینترنت و کاهش سرعت آن است که نسبتا درست کار می کند و رشد تصاعدی اعتراضات را کند می کند. (گرچه تا این لحظه رشد اعتراض وجود دارد)
این ترفند قطعی باعث نشده که اعتراض متوقف شود و به پایتخت نرسد. مشکل آنجاست که کودکان و نوجوانان به شکل گسترده در این اعتراضات حضور دارند. نسلی که آینده ای برای خود نمی بیند و اعتقادی به بافته های مذهبی رسمی حکومت ندارد. این نوجوانان مایه عذاب نیروهای سرکوب هستند. هم در کف خیابان و هم در شیوه مقابله. اگر آسیب ببینند رژیم کودک کشی کرده و اگر سرکوب نشوند صدای بزرگی دارند و کنترل را از دست خارج می کنند.

آیت الله خامنه ای با این پیش فرض وارد معاملات با چین و انتخابات انتصابی و بنوعی کنار گذاشتن برجام شد که تصور داشت که جامعه ایران یا تحمل یکه تازی ها و بی کفایتی های سیستمش را دارد یا می تواند به قوای سرکوب و کشتار آنطور تکیه کند که صدای مخالفی یا بلند نشود یا اگر شد به گوش دول خارجی نرسد و میز توافق و بازی هایش را بهم نزند.

شرایط اینگونه پیش می رود که هر طرف قراردادی حتی چینی در ادامه توافق با آیت الله ها تجدید نظر خواهد کرد چه برسد به طرفین اروپایی و امریکا، این مساله همراه با ورشکستگی اقتصادی، محیط زیستی، اخلاقی و شرایط سختی که مردم در آن زندگی می کنند هیچ مفری باقی نمی گذارد مگر امتیازدهی خارجی بیش از چیزی که بود یا اعلام ورشکستگی حکومت که بسیار امر بعیدی بنظر می رسد.

باید دید روزهای آینده چقدر حضور مردم در خیابان کاسه و کوزه ملایان حاکم را بهم خواهد ریخت و واکنش های خارجی پس از سکوت و بی اعتنایی معنادارشان چه خواهد بود

پی نوشت:
1. عکس بالا یادداشتی در دست بایدن در دیدار با الکاظمی است که در آن به آمادگی پاسخ به حملات اشاره دارد و ایرانی که توقف حملات را بررسی می کند. (که احتمالا تصادفی نیست و پیامی از سوی پرزیدنت امریکاست)

اولین حرکت هوشمندانه خامنه ای بعد از 3 دهه!

همانطور که در پست قبل گفتم، به نظر می رسد انقلابیون 57 و در راس آنها علی خامنه ای تصمیم گرفته اند گام دوم انقلاب شان را عملی کنند و سال 1400 را برای این کار مناسب دیده اند.
قدم اول گذاشتن سنگ بنایی بود با قدرت نوظهور جهان، چین. که تحت الحمایه این کشور بتوانند در مقابل غرب و فشارهایش قد راست کنند. بزرگترین خوبی چین نسبت به غرب علی الخصوص امریکا این است که همراستا با ج.ا هیچ بهایی برای نظر توده و دموکراسی قائل نیست، و به نگاه اومانیستی (انسان محور) لیبرال باور ندارد.

اما گام دوم امسال بلندتر و محکمتر برداشته شد. حذف مردم و دموکراسی از ساختار ج.ا.
به عنوان کسی که سالهاست حرکات آیت الله خامنه ای را دنبال می کنم هیچ یک از تصمیمات او در این سالها مانند تصمیم به ردصلاحیت تمامی کاندیداهای مطرح و اغراق در فرمایشی بودن انتخابات، هوشمندانه و زیرکانه نبوده است! (کاش که در این 30 و اندی سال وی چنین هوشی بروز میداد!)
این تصمیم بسیار عاقلانه همزمان دو برد اساسی برای نظام و شخص خامنه ای است:
1. او می داند که مردم با صندوقهای قهر کرده اند و انگیزه ای برای شرکت ندارند و در این وضع پریشان اقتصادی و ناهمسانی مدیریتی کشور هیچ توانی برای برانگیختن و برگرداندن مردم ندارد. و اگر بخواهد مثل سابق بازی کند یا منفعل بماند، این شرکت نکردن مردم او را به گوشه رینگ برده و ضربه اش را خواهد خورد. بهمین دلیل پیشاپیش طوری صحنه انتخابات را طراحی کرد که حتی طرفداران معمولی و خاکستری حکومت هم نتوانند شرکت کنند و این عدم مشارکت گسترده نه "ضربه ای" به نظام. که "خواست نظام" تلقی شود.
در اصل با نمایشی کردن کاریکاتوری انتخابات، خامنه ای از موضع مفعول به فاعل تغییر جهت داد.
2. دومین برد او، دهن کجی به مردم است که اساسا رای شما هیچ ارزشی هم ندارد و دیگر دوران مشروعیت بخشی مردمی گذشته. احتمالا همین مساله مشارکت پایین و بی اقبالی بعدتر میتواند دستمایه حذف جایگاه ریاست جمهوری قرار بگیرد و برای همیشه ج.ا با استرس انتخابات خداحافظی کند. این بخش ریشه در 25 سال دهن کجی ملت به او در انتخابات ها دارد. بلااستثنا مردم به کسی اقبال نشان دادند که فرد مورد نظر او نبود.
من بر این مدعا دلایل فراوان دارم. اما به دو نکته ظریف و اخیر اشاره میکنم و باقی را به شما می سپارم، اولین نشانه تابلوی "رعیت" نامیدن مردم، پشت سر علی خامنه ای در سخنان اخیرش راجع به انتخابات بود. که در بدترین زمان و شرایط بحث انگیز شد. طوری که دفترش ناچار به پاسخگویی به انتقادات شد.
و دوم لحن و سخنان اون در مقایسه با چیزی که در انتخابات قبل و سال 96 بیان کرد.
سال 96 جمله معروف و شنیده نشده ای از آیت الله بود که با لحن ملتمسانه ای می گفت "حتی اگر من را هم قبول ندارید (نظام) باز هم برای ایران و کشورتان رای دهید". این حد از کوچکی و التماس از شخصیت خامنه ای بعید بود. تنها در زمان ترس او چنین ملتمسانه سخن می گوید، نزدیکترین نمونه برمی گردد به حوادث سال 88 و سخنرانی معروف 29 خرداد که جمعیت میلیونی معترضان به انتخابات ترس را در تن نظام انداخت و او به "جسم ناقصش" قسم خورد و منجر به سرکوب خونین شد و..
اما این بار با اینکه در ظاهر؛ کشتی نظام عمیقتر در بحران ها فررفته و بی پولی و انزوا و فساد و نارضایتی تمام پیکره اش را فراگرفته اما در لحن آیت الله هیچ نشانی از ترس یا التماس -سال 96- دیده نمی شود. برعکس او بیشتر با لحن پدرانه و توصیه گونه مردم را به مشارکت در انتخابات فرا می خواند بدون هیچ اصرار اضافه. با آرامش درونی تنها "توصیه به مشارکت" می کند.
گویی خبر از گنجی یا عصای سحرآمیزی دارد که قرار است اوضاع را سامان دهد یا شاید پشتش به برادر بزرگ -حزب کمونیست چین- گرم است و یا های دیگر که ما از آنها بی خبریم.
هرچه باشد دیگر علی خامنه ای خودش را به رای "رعیت" محتاج نمی بیند و گویی صرفا می خواهد مناسکی اجرا کند بدون نگرانی از استجابتش حتی به قبله غرب!

نکته ای که من را عمیقا نگران می کند الگو برداری نعل به نعل آیت الله از مدیریت کره شمالی است. هم در سخنرانی ابتدای سال و هم در این سخنرانی با مضمون نامربوط (انتخابات) او به آزادی اینترنت و بستن فضای مجازی توصیه کرده است. احتمال می دهم که امسال ج.ا اینترنت بومی اش را معرفی می کند و ارتباط ایرانیان با سایر جهان را متوقف می کند. مانند اتفاقی که در آبان 98 رخ داد.

اگر این پیش بینی شوم درست از آب دربیاید قدم بعدی جدا کردن ایرانیان خارج نشین از داخل خواهد بود که امیدوارم هرگز موفق نشوند.

نشانه دیگر کره شمالی کردن ایران، تاخت به سمت غنی سازی هسته ای و رسیدن به بمب است. از ابتدای روی کار آمدن دولت دموکرات بایدن، نظام، پایبندی نیم بند خود به برجام و کنوانسیون های بین المللی نظارتی را کنار گذاشت و با تتمه بقایای صنعت هسته ای که از حملات اسراییل مانده بود غنی سازی را شروع کرد که امروز گزارش می شود تنها کشور غیر هسته ای نظامی است که به این سطح از غنای هسته ای رسیده است.
همینطور به نظر میرسد مذاکرات وین به قصد مثلا برگشتن به برجام و محدودیت ها تنها وقت کشی جهت دسترسی به بمب است و هیچ نشانه ای از نرمش قهرمانانه 2 یا اراده جدی به توافق وجود ندارد.

هرچه هست نشانه های خوبی از گام دوم انقلاب دیده نمی شود. و شاید دور نباشد روزی که ایرانیان افسوس 40 ساله اول انقلاب را بخورند. چرا که خفقان و دیکتاتوری ایدئولوژیک اسلامی بمراتب سخت تر و شدیدتر از استبداد خاندان اون در کره شمالی خواهد بود. نظام کمونیستی کره به روابط میان زن و مرد و سختگیری های زنانه یا قوانین 14قرن گذشته مثل شرب خمر یا قصاص و زنبارگی و.. باور ندارد.

بزودی زمان مشخص خواهد کرد که آیا این حرکت بلوف قدرت بوده یا واقعا پشت آیت الله اینچنین گرم است که به آرزویش رسیده و دیگر نیازمند اقبال "رعیت" میلیونی اش نیست.

پی نوشت:
لازم است تاکید کنم که منظور من از هوشمندی خامنه ای، تبدیل تهدید به فرصت برای خودش است. و بدیهیست که این هوش شیطانی کاملا در تضاد با منافع مردم ایران است.

استعمار چینی، سرنوشت محتوم علی خامنه ای و جمهوری اسلامی


همانطور که اعلام شد، قراردادی سر به مهر 25 ساله ای با چین بسته شد که تحت نظر مستقیم و خواست آیت الله خامنه ای و با دور زدن دولت و سایر ارگانهای عریض و طویل و بی خاصیت جمهوری اسلامی مثل وزارت امور خارجه و مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام و... انجام شده است.
اخیرا حتی خبری منتشر شده که دولت چین خود انتخاب کرده که با نماینده مستقیم آیت الله خامنه ای صحبت کنند نه بخش تشریفات ج.ا مثل دولت روحانی و دیپلمات های ظریف. گرچه همچنان بخش نمایش به ایشان واگذارده شده و دست دادن و لبخند زدن و عکس گرفتن. اما کیست که نداند وزیری که اختیار ریش خود را ندارد هیچ نقش چانه زنی یا مهمی در چنین سند مهمی نداشته و ندارد.
خصوصا که بتدریج خبرهای نقش برادران لاریجانی و دستور مستقیم آیت الله خامنه ای در این معامله درز داده میشود.

در اینجا میخواهم به زمینه های این قرارداد و امتیاز دهی بپردازم و سرنوشت لاجرم دیکتاتورهایی که کمربندها را محکم بسته اند اما شلواری در کار نیست.
سیدعلی خامنه ای چه در ابتدا و چه در میانه راه رهبری مهره اکبر هاشمی رفسنجانی و آخرین بازمانده حزب جمهوری اسلامی یکی از احزاب اولیه بعد از انقلاب است. هرچقدر هاشمی زیرک و سیاس بود خامنه ای کینه ای و خشک مغز. اساسا دنیای سیاست دنیای او نبود و به بدحادثه به این مسیر گرفتار شد. سیاست انعطاف سیاستمدارانه لازم دارد که با توجه به تغیرات، سیاستمدار مواضع خود را تغییر دهد و آپدیت کند. حتی شاید ناچار شود که موضعی کاملا در تضاد با موضع قبلی خود اتخاذ کند. و معمولا تنها اصلی که ثابت باقی می ماند چیزی مثل منافع ملی یا منافع حزب است.
مثل چرخشی که خود شخص هاشمی رفسنجانی از یک محافظه کار راست به چپ و اصلاح طلب گرفت. با امید به نگه داشتن و بقای "جمهوری اسلامی". البته جمهوری اسلامی ای که بمراتب بهتر از اسلاف خود باشد و وضع مردم تحت حاکمیت بهتر از قبل شود.

اما روزگار نه فقط طبق خواست او جلو نرفت که اوضاع بگونه ای چرخید که خود هاشمی که زمانی راننده و همه کاره جمهوری اسلامی بود به زیر چرخ های ماشین جمهوری اسلامی افتاد و علاوه بر کنار گذاشته شدن، به مرگ مشکوکی طومار زندگی اش درهم پیچید.
شاید بعد از مرگ هاشمی رفسنجانی اولین چالش خامنه ای تنها شده همین فشارحداکثری دولت ترامپ و تحریمهایی بود که برخلاف دوره اول (قبل از برجام) وقتی اجرا شدند که دیگر پولهای نفت 140 دلاری تمام شده بود و پولی در خزانه برای اتلاف و اداره ماشین های جنگی راه افتاده ایدئولوژیک و ناکارآمدی و فساد داخلی وجود نداشت.
این تحریم ها راه نفس را برای دولت بست. حتی کاسبکاران تحریم و "تحریم دور زن ها" بدلیل بی پولی حکومت نمی توانند کمکی به بدنه اصلی حکومت کنند. راه چندانی پیش روی حکومت نبود که کارت قاسم سلیمانی و نفوذ منطقه ای هم از دست آیت الله گرفته شد. پس راهی به سمت مقابله حتی نامتوازن باقی نماند، تقریبا 2 گزینه برای رهبر باقی ماند. از یک سو امریکا با ارزش های دموکراتیک منتظر کرنش آیت الله خامنه ای است، که هرگونه نرمش برای رهبر تقلبی مسلمین جهان مترادف خودکشی و مرگ باشد (برخلاف رهبر قبلی و واقعی که میتوانست سیاست عوض کند و جام زهر بنوشد و همچنان محبوب و مشروع بماند.) و راه دوم راه "نه جنگ، نه صلح" یا وقت کشی به این امید که عمر بیولوژیک سیدعلی قبل از خرد شدن استخوانهای اقتصاد ایران سربرسد و درکل زمانی خریده شود و شاید که امام زمانی ظهور کند!
اما علیرغم تمهیدات اقتصادی متعدد مثل بالابردن نرخ دلار به بیش از 4 برابر و جمع آوری پول مردم از بورس و افزایش مالیات و غیره، سرعت خالی شدن خزانه فراتر از حد پیش بینی بود. تنها امید نظام به دگرگونی سیاسی در امریکا بود که حزب دموکرات بدون پیش شرط به برجام برگردد و 3 سال فشارحداکثری را نادیده بگیرد که با اینکه رییس جمهور دموکرات روی کار آمد، اما روال رفع تحریم و بازشدن نفس ج.ا طبق برنامه جلو نرفت.

سید علی خامنه ای که با اشتباه مرگبار زدن هواپیمای مسافربری و سرکوب خشن اعتراضات آبان 98 نتوانست در انتخابات مجلس همان سال هیچ اقبال عمومی را بدست آورد، پیام مردم روشن بدستش رسید. (اعتقاد دارم اعداد اعلامی رسمی بارها بیشتر از مشارکت واقعی مردم بوده است) مانند سایر حاکمانی که پایگاه داخلی ندارند. رو به دول خارجی کرده و بنظرش میرسد که امتیاز دهی خارجی می تواند قدرت از دست رفته اش را احیا کند. و در ضمن بدون توجه به نتیجه 25 سال استعمار چینی، این باقی مانده عمرش که به مادام العمر جایگاه رهبری پیوند خورده است را سپری کند.

تا اینجای کار خلاصه اتفاقاتی بود که گذشت، اما اینکه آینده چه می شود از چند راه خارج نیست:
یا اینکه روند چینی شدن مملکت اتفاق می افتد و احتمالا با تکنولوژی جدید برای همیشه تاریخ ایران منبع تغذیه اقتصاد چین و کشوری وابسته اقتصادی، سیاسی، حتی فرهنگی به چین خواهد شد و شعبه ای از حزب کمونیست چین بشکل ایرانی و احتمالا اسلامی کنترل کشور را بدست خواهد گرفت.
یا مرگ خامنه ای بشکل طبیعی یا ترور رخ خواهد داد و در بلبشوی قدرت طلبی بعد از او این قرارداد مانند سایر تعهدات اجرایی نمی شود و چین تا آرام شدن فضای سیاسی و قدرت صبر خواهد کرد.
گزینه دیگر می تواند مقاومت مردم ایران از چینی شدن و ورود چینی ها به کشور باشد، که تا زمانی که رنگ خشن و کارشکنی و خرابکاری در پروژه های اقتصادی به خود نگیرد، در سیاست خارجی چین موثر نخواهد بود. و اگر کام اژدهای چینی به شیرینی منابع ایرانی شیرین شود تا قطع سراژدها پا پس نخواهد کشید.

غرب ازین معامله چین و ج.ا چندان نگران و آشفته نیست. هرچه باشد دست آخر جنگ تجاری و صنعتی با قدرتی که تابع نظم جهانی است هزینه کمتری دارد تا لشکرکشی به کشوری خشک و بی آب با مردمی عقب مانده و فقیر. بجز اینکه در جنگ نمیشود پیش بینی کرد چه رخ خواهد داد.
اهمیت نفت هم رو به افول است، و خاورمیانه بکل دارد اهمیتش را در معادلات جهانی از دست می دهد. پیش بینی می شود دهه سوم میلادی انرژی های نوین جایگزین اکثر سوخت های فسیلی شده اند و نه تنها تولید کنندگان غول امروزی نفت کمرنگ می شوند که صنعت نفت ایران ارزش چانه زنی هم نخواهد داشت.

از دید غرب و امریکا. اگر چین بتواند به ایران نفوذ کند حداقل حسن اش کاهش رفتارهای خصمانه منطقه ای و جهانی و تغیر سیاست های شیعه گستری و وابسته شدن ج.ا به کشوری با مدیریت عقلانی خواهد بود. اگر هم چین نتواند وارد شود یا وارد شود و ضربه بخورد و سرمایه هایش از دست برود بازهم این تضعیف چین بسود غرب خواهد بود.
بعلاوه که الگوی نفوذ چین در ایران -و احتمالا بهره کشی از مردم و منابع- می تواند لولوی سایر کشورهای منطقه باشد که پیوندشان را با امریکا و غرب از دست ندهند.
چین نشان داده که هیچ چیز بجز منافع حزب حاکم کمونیست و پس از آن ملی اش را نمی شناسد. لازم باشد تا به زانو رساندن سید علی خامنه ای و جمهوری اسلامی تابع سیاست های تحریم امریکاست. اما اگر پای لقمه ای چرب در میان باشد و در بلند مدت منافع اقتصاد درحال رشد چین تامین شود با آیت الله ها قراردادهای طویل المدت می بندد و در جلوی غرب می ایستد!

متاسفانه بازنده در هر صورت مردم ایران هستند وگرنه رهبر فرزانه انقلاب حکم غریقی را دارد که یتشبث به کل حشیش! (به هر خاشاکی روی آب چنگ می اندازد تا خلاص شود.)

اوج گیری کرونا در آستانه تدارک برای مذاکره با امریکا

ازدحام در متروی تهران

 1. همه گیری کرونا از شهریورماه تاکنون روزبروز بیشتر شده است و حتی در گزارش -بخشی از حقیقت- رسمی هم به رکوردهایی رسیده که تاکنون سابقه نداشته
ردگیری علت گستردگی بیماری سخت نیست. شهریور مترادف با عزاداری های محرم، آغاز سال تحصیلی و کنکور بود که هرسه با نظر مثبت حاکمیت اجرا شد و فاجعه امروز را ایجاد کرد. حتی آزادی سفر، کسب و کار و عبور و مرور در وسایل حمل و نقل عمومی مالامال از جمعیت و بدون محدودیت تعداد

بجز آنکه از ابتدا شرکت های هواپیمایی متعلق به سپاه با منفعت طلبی و نادانی تلاش کردند جای خالی ایرلاین های خارجی که دیگر به منطقه آلوده ووهان چین خدمات رسانی نمیکردند را پر کنند. و زمینه انتقال ویروس مرگبار را فراهم کردند و همینطور نادانی و جهل آیت الله خامنه ای و هیئت حاکمه که باعث شد در همان ابتدا نه فقط وجود بیماری را منکر شوند که آن را توطئه بیگانگان و "دشمن" برای ترساندن و تحت تاثیر قرار دادن انتخابات فرمایشی و راهپیمایی بهمن بدانند.

پول پرستی، حماقت و توهم اولیه نظام ممکن است چندان عجیب بنظر نرسد گرچه بجای خود قابل بحث و پیگیریست. اما بی عملی در مقابله با بیماری و تصمیم به برگزاری مراسم های جمعی ماهها بعد از شناسایی خطر در حالی که هرکس می داند بهیچ عنوان قابل مراعات بهداشتی نیست عملی از روی عمد و در جهت اهداف ایدئولوژیک و سیاسی است.

هرکشوری با حداقل از وطن دوستی و منطق با توجه به نقاط قوت خود به جنگ همه گیری کرونا رفت، در چین دولت با توجه نفوذ اطلاعاتی، دیکتاتور مآبی و توان لجستیک و مالی، شهروندان منطقه آلوده را قرنطینه کرد. در امریکا بدلیل قدرت اقتصادی، مشوق های مالی به تعطیلی کسب و کارها و خانه نشینی مردم کمک کرد. حتی کره شمالی از مزیت انزوا و تحریم کمک گرفت و مرزها را بروی خارجی ها بست! تا مردم درامان بمانند و جلوی اپیدمی گرفته شود.

اما مزیت ایران چه هست؟ مشخص است که در این سالها دولت توان مالی برای حمایت از کسب و کارها و تعطیلی زندگی مردم ندارد. همینطور نه توان قابل توجه درمان و نه حتی توان لجستیک شناسایی بیماران نیست. اما از بعد از سال 88 و اتمام مشروعیت نظام، تمامی توجه سیدعلی خامنه ای بر گردآوری توان سرکوب و سرمایه گذاری در بخش جنگ تبلیغاتی و رسانه ای قرار گرفته.
این موارد میتوانست/ می تواند در خدمت مقابله با بیماری قرار بگیرد. یعنی هم ساختارهای منظم که برای سرکوب تدارک دیده شده اند و هم یکپارچگی تبلیغاتی و رسانه ای.
همانطور که در اندک رویدادی مثل تجمع عده ای جلوی بیمارستان پس از انتشار خبر فوت استاد شجریان بلافاصله و در چند ساعت نیروهای سرکوب و انتظامات به مردم سوگوار حمله میکنند و از طوس و مشهد تا بهشت زهرا در تهران مشمول سختگیری و منع عبور و مرور و مراقبت صورت می گیرد، میتوان از این توان سریع سرکوب و مراقبت جمعیت برای پیشگیری بیماری استفاده کرد.

در بخش تبلیغاتی وضع بهتر نیست، علیرغم تبلیغات اولیه سپاه و همین چماقداران در فراهم کردن یک شبه هزاران تخت بیمارستانی و آبپاشی و ضدعفونی معابر! و حتی دستیابی یک شبه بومی به دستگاه ویروس یاب! و بیرون ریختن تمامی درمانها و مندرجات کتب مذهبی شیعه...، که هیچکدام در عمل هیچ کاربردی نداشت بجز سوژه طنز شدن و خنداندن مخاطبان. این بوقهای ریز و درشت تبلیغاتی که همگی همسو با نظر حاکمیت هستند میتوانست در جهت 1. آگاهی دهی و فرهنگسازی  و 2. حتی سرگرم کردن مردمی که خسته از قرنطینه هستند بکار آید.

البته ناگفته پیداست که جمهوری اسلامی سیدعلی خامنه ای نه علاقه ای به آگاهی مردم دارد و نه آنقدر احساس قدرت می کند که بتواند از ابزار سرکوب بجز در وقت نیاز (جلوگیری از تجمع و مقابله با سرنگونی) استفاده کند. چرا که قدرت سرکوب استوار بر نیروی انسانیست، خسته می شود و این خستگی خود میتواند منفذی بر اقتدار پوشالی باشد!
خود شخص آیت الله هم که بیش از 8 ماه است در چنان پستویی پنهان شده که -نمونه آن را در هیچ کشوری و رییس دولت و حکومتی نمی شود دید- شخصا ترسی از فراگیری بیماری کرونا ندارد.

2. اما هرچه گفته شد جنبه های انسانی و وظیفه حکومت در قبال ملت بود. نیمه دیگر ماجرا مزیت این بیماری برای حکومت است.
طبق ذات و منوال جمهوری اسلامی، هرگونه بحرانی نعمت است. چه جنگ باشد چه اپیدمی بیماری و مرگ مردم و چه ناآرامی منطقه ای و حتی جنگ ابرقدرت های جهان!
همانطور که کاملا آشکارشده، نظام زیرفشار تحریم و بدون نفت فروشی قادر به بقا نیست و چاره ای ندارد مگر مذاکره با امریکا بجهت برداشته شدن تحریم ها در دولت روحانی، فارغ از آنکه چه دولتی تا چند روز آینده در واشنگتن به قدرت برسد.
اما این فشارها و تحریم ها به دلایلی برقرار شده اند که جمهوری اسلامی قصدی برای برطرف کردن آنها ندارد، و لاجرم نیازمند دلیلی، خصوصا برای طرف خارجی است که بتواند تاحدی فشارها را کم کند.
یکی ازین دلیل ها می تواند بهانه های بشر دوستانه کمک به نظام برای پیشگیری و کنترل همه گیری کرونا باشد.
یعنی جمهوری اسلامی عمدا با عدم مراقبت از مردم و ایجاد گردهم آیی باعث گسترش کرونا شد تا در سیاست خارجی بهانه ای به دست حزب دموکرات (احتمالا پیروز) امریکا بدهد تا درخواست لغو یا تعلیق حداقل بخشی از تحریم ها را به کنگره این کشور بدهد. معنی دیگر "سپر انسانی".

البته این سیاست که به خون مردم ایران آغشته است راه حل دیگری هم دارد که فعالین سیاسی خارج از کشور و اپوزیسیون باید بر آن تکیه کنند. چرا که اگر نظام بتواند بطور موفق این سیاست گروگانگیری و سپر انسانی را بکار بگیرد، هیچ جنایتی برای بقای نظام کوچک نخواهد بود.
بخشی از راه حل می تواند اختصاص کمک های دارویی و درمانی به ایران باشد از محل پولهای بلوکه شده و با نظارت مستقیم و محلی پزشکان و ناظران بین اللملی و خارجی. همینطور آزاد کردن بخشی از دارایی ها به شرط اجرای سیاست های پیشگیری و به جهت اختصاص بودجه به خانواده های آسیب دیده از بیماری کرونا.

هرچه باشد نباید این سهل انگاری عمدی نظام در گستردن بیماری و کشتار مردم تبدیل به رویه ای شود که در آن صورت جان هیچ ایرانی ای در هیچ کجا در امان نخواهد بود.



پی نوشت:
1. نمایشی ترین و مسخره ترین اقدام اخیر دولت، اعلام ممنوعیت سفر بود درحالی که هواپیماها، قطارها و اتوبوسها شامل طرح نشدند و فقط منع تردد خودروهای شخصی اجرا شده. مشخص است که اراده ای برای پیشگیری وجود ندارد و سیاست "ایجاد مصیبت"، "خواندن مرثیه و عزاداری" تنها تخصص ملایان حاکم بر ایران برای حل هر مشکلی است.

توقیف محموله بنزین ایران و ضعف شدید اقتصادی

چند روز پیش وال استریت ژورنال پرده از اتفاقی بزرگ در اقتصاد تحریمی ایران برداشت. برای اولین  بار محموله بنزین ایران که بسمت ونزوئلا در حرکت بود توسط دولت امریکا توقیف شد. این خبر با انکار اولیه مقامات ایرانی همراه بود که کشتی ها ایرانی نبوده اند و خبر جعلی است و سایر تکذیبیه هایی که روش معمول دستگاه دروغ پراکنی جمهوری اسلامی است بعلاوه مسئولانش. تا اینکه دیروز دولت امریکا با ذکر جزییات و تصاویر نشان داد که 4 کشتی حامل 1.1 میلیون بشکه بنزین ایران به مقصد ونزوئلا که با روش های غیرمرسوم بارگیری در دریاها و حرکت با ردیابهای خاموش همراه بوده توقیف شده اند و به بندر هیوستون امریکا منتقل شده اند.

جالب آنکه در این توقیف هیچگونه نیروی نظامی و قهریه استفاده نشده و تنها تماس و اعلام درخواست امریکا کافی بوده که مالک تصمیم به تغییر مسیر کشتی هایش دهد!

کمدی تلخ آنجاست که کمتر از یکسال پیش نظام اسلامی به بهانه کاهش و مدیریت مصرف، قیمت بنزین را ناگهانی گران کرد و صدها جوان معترض را کشت، هزاران را مجروح و بازداشت کرد و... که همین بنزین توقبف شده را از دست ایرانی ها بگیرد تا صادر و درآمدی دلاری کسب کند. و البته همان مصرف داخلی را هم بمراتب گرانتر به مردم بفروشد. اما حال امریکا از راه رسیده و تمام آن بنزین هایی که ولی فقیه از دست مردم بیرون کشید را از دست ولی فقیه ربود بدون آنکه حتی رهبر و گردنکشانش بتوانند بروی مبارکشان بیاورند!

دولت امریکا پیشنهاد کرده که درآمد ناشی از فروش 1.1 میلیون بشکه بنزین ایران صرف جبران خسارتهای تروریسم دولتی شود. به عبارت دیگه جبران خسارت ماجراجویی ها و شیعه گستری های نظام ولایت فقیه. مردم بینوای ایران از یک طرف باید هزینه سیستم عریض و طویل نظامی و ایدئولوژیک و گروههای وابسته را بپردازند و از سوی دیگر هزینه خسارت های وارد شده به کشورهای منطقه و قربانیان

توقیف محموله بنزین دو پیام مهم دیگر را هم در خود دارد. اول آنکه نظام اسلامی به قدری تضعیف شده که حتی جرات و جسارت قبول مسئولیت و حتی اعتنا به این اقدام را ندارد که البته هر واکنشی باید با مقابله به مثل یا تهدید همراه باشد یا حداقل چند شعار و نفرین و وعده به انتقام سخت! دوم شناسایی تمامی مسیرهای دور زدن تحریمهای امریکا و پا گذاشتن به گلوی اقتصاد ولایی در مرحله میدانی و بدون ترس از هرگونه واکنشی

همانطور که در پست قبل گفتم، حزب الله لبنان بدلیل کاهش کمک های مالی جمهوری اسلامی و جنگ سوریه توان هیچگونه حرکت و ابتکار عملی ندارد. از 3 دکترین دفاعی بمب هسته ای، نیروهای نیابتی و توان موشکی.
بمب هسته ای با خرابکاری و هویج توافق از دست ولی فقیه خارج شد. تحریم نفت، جنگ سوریه و ترور قاسم سلیمانی شیرازه نیروهای مزدور وفادار به ج.ا را از هم پاشید و حمله به تاسیسات نفتی عربستان هم نشان داد توان موشکی چندان قدرت نقد شوندگی و چانه زنی ایجاد نمیکند.

امروز دولت ناامید از هرگونه درآمد خارجی چشم به سرمایه های خانگی و ذخیره های خارج از نظام بانکی ایرانیان دارد. و چون چیز جذابی برای فروش نمانده، تصمیم گرفته نفت سالهای آینده که هنوز زیرزمین است و استخراج نشده را با قیمتی بیشتر از مشتری خارجی به مردم ایران بفروشد!

دقت کنید، نفت خام! کالایی که برای هرگونه استفاده نیازمند پروسه صنعتی پالایش است. و مقدار کم یا جریان ناپیوسته آن اصلا به درد هیچ شرکت و صنعتی هم نمیخورد چه برسد افراد معمولی با توان خرید چند بشکه ازین ماده سیاه بدبوی چسبناک! مگر آنکه دولت همزمان مراکز پالایش و تصفیه نفت برای خریداران خانگی تاسیس کند که به رایگان نفت خامشان را تبدیل به فراورده های متنوع نفتی کنند! فارغ از اینکه این طرح به معنی آن است دولت بعد از روحانی دیگر هیچ عایدی از نفت استخراج شده سالهای بعد نخواهد داشت. چرا که پول نفتشان را دولت روحانی پیشاپیش گرفته و خرج کرده! حتی فکر به این مثلا ابتکار دولت هم خنده دار است چه برسد به تحقق آن.
اما بنظر می رسد روحانیان بر سادگی و فریب دادن مردم بسیار حساب باز کرده اند و تلاش می کنند تا اندک ماه های باقی مانده تا پایان سال میلادی که مترادف با تغیر احتمالی در دولت امریکاست را بدون فروپاشی اقتصاد سپری کنند

حال اینکه دولتی با این حد از استیصال و فلاکت با چه اهرم فشار و چانه زنی میتواند پای میز مذاکره بنشیند که بتواند از منافع ملت دفاع کند مشخص نیست
و همچنان منافع، زمان و ثروت مردم ایران است که تلف می شود

پی نوشت:
1- این معامله نفتی بسیار پیچیده، توسط افراد مورد اعتماد و توانای نظام انجام شده که کشف آن ضربه ای مهلک به جریان فروش غیررسمی داشته و شاید دیگر قابل جایگزینی نباشد
2- بدلیل رکود اقتصاد جهانی، قیمت نفت و فرآورده های نفتی در کمترین دهه های اخیر است و فروش غیررسمی با چنین مکانیسم پیچیده و مافیایی هزینه مازاد زیادی به فروشنده وارد می کند، به عبارت دیگر درآمد چندانی از این شکل فروش نفت و میعانات نصیب دولت نمی شود، بالعکس برای واسطه ها و کاسبان تحریم فرصت مغتنمی است برای استفاده از حماقت ملایان و دزدی منابع ایرانیان

انفجار بیروت و حساسیت به نیترات آمونیوم و حزب الله


خبر انفجار مهیب بیروت پیش از خبر بشکل کلیپ اعجاب آور ویدئویی به جهان مخابره شد. ابر انفجاری که بدلیل رطوبت هوا بصورت قارچ سفید اتمی زنده کننده اولین خاطره بشر در استفاده از بمب اتم 75 سال پیش شد. تقریبا با چند روز اختلاف مترادف با سالگرد این حادثه!

منبع این انفجار همانطور که در داستانهای خبری ذکر شده، کشتی ای بوده که سالها پیش از اقمار روسیه به سمت افریقا می رفته و بنا به حادثه ای در بندر بیروت پهلو گرفته و بنا به شکایت و بروکراسی طولانی و.. محموله دوگانه نیترات آمونیوم آن در بندر تخیله شده و ظاهرا سالها این محموله خطرناک در این بندر مانده است تا چند روز پیش که به یکباره منفجر میشود و 300هزار نفر را بی خانمان می کند بجز چند هزار نفری که مجروح و کشته شده اند.

در بادی امر ارتباطی بین حزب الله لبنان و این حادثه دیده نمی شود  و دبیرکل حزب الله هم هرگونه اطلاع یا نظارت و دخالت را رد می کند.
اما نگاهی دقیق به فعالیت های حزب الله لبنان در اروپا و آسیا نشان می دهد که تقریبا از سال 2012 انبارهایی از نیترات آمونیوم مرتبط با اعضای حزب الله لبنان در کشورهای تایلند، بلغارستان، یونان، آلمان و انگلیس کشف و این افراد به زندان محکوم شده اند. آخرین خبر قبل از انفجار بیروت، مربوط به چند ماه پیش در جنوب و غرب آلمان است که سازمان اطلاعاتی آلمان با همکاری موساد، این محموله های مواد منفجره را کشف و خنثی می کند. (جنوب و غرب المان)

البته هنوز معلوم نیست که منبع آن مواد، انبار منفجر شده در بیروت باشد، یا حتی قرار بوده که حزب الله ازین مواد منفجره در عملیاتی برنامه ریزی شده استفاده کند. اما چیزی که مشخص است این است که چند سالی است که نیترات آمونیوم به ماده منفجره مورد توجه و علاقه این گروه تبدیل شده است، احتمالا بخاطر کاربرد دوگانه و مخفی.
ویدئویی از شخص حسن نصرالله در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود که او مدعی است بمب هسته ای دارد و بمب هسته ای را با خنده چنین تعریف میکند "چند موشک از ما بعلاوه مخازن آمونیاک در حیفا!"
این ویدئو مربوط به سال 2016 است اما او بازهم تابستان گذشته با اشاره به منابع آمونیوم اسراییل چنین تهدیدی را تکرار میکند.

بنظر می رسد که انفجار عظیم بیروت از یک سو زنگ هشداری برای حزب الله لبنان و ثبت تصویری دردناک در ذهن مردم لبنان است و از سوی دیگر باعث حساس شدن افکار عمومی مردم جهان به ماده "نیترات آمونیوم" و ایجاد حساسیت روی نقل و انتقالات و ذخیره این پودر سفیدرنگ است. و ناگفته پیداست که چه کشوری می تواند پشت این آموزش و اطلاع رسانی جهانی باشد!
البته اینکه چطور این اتفاق رخ داده و عملیات اطلاعاتی یا نظامی مستقیم اسراییل بوده یا خیر شاید هیچگاه مشخص نشود. اما چیزی که مشخص است همزمانی خوب این حادثه با سالگرد بمب اتمی هیروشیما و البته ضعف شدید حزب الله لبنان در هرگونه پاسخگویی یا حتی گرفتن ابتکار عمل مشخص است.

حزب الله لبنان هم بمانند سایر ارگان های داخلی وابسته به بیت رهبری، با کاهش درآمدهای نفتی و تحریم تضعیف شده است و نه فقط حزب الله که تحریم های امریکا و کاهش کمک های مالی ایران حتی کمر اقتصاد لبنان را هم خم کرده است.
همانطور که ایران نتوانست تقریبا هیچ پاسخی در مقابل کشته شدن فرماندهان سپاه قدس توسط اسراییل در سوریه به این کشور بدهد. حزب الله لبنان هم طوری زمین گیر شده است که علیرغم تهدیدهای چند هفته پیش هنوز هیچ تحرکی نداشته است و بعید است در چنین شرایط اسفناکی هم انگیزه یا توان مقابله را داشته باشد.

بسته شدن منابع پولی آیت الله خامنه ای برخلاف ادعاهای بوقهای تبلیغاتی پروپاگاندا. بشدت بر توان نظامی و عملیاتی جمهوری اسلامی و گروههای طرفدارش در منطقه تاثیر گذاشته و دست ایران را از تاثیرگذاری بر حوادث خالی کرده. خصوصا که بخش بزرگی از این تاثیر و نفوذ بر مبنای منافع مالی شکل گرفته بوده
طی سالهای بعد از سثوط صدام و بر محور قاسم سلیمانی که مامور مخصوص و مخفی آیت الله خامنه ای در منطقه بود این یارگیری شکل گرفت و در آن زمان بخش قابل توجه درآمد نفتی خارج از بودجه های دولتی که به آیت الله خامنه ای اختصاص داشت تحت فرماندهی قاسم سلیمانی به یارگیری و تقویت گروه های وابسته به نظام ایران هزینه شد. و امروز بدون سلیمانی و پول نفت، حتی گروههای وفادار و ایدئولوژیک هم دیگر توانی برای تحرک ندارند. حتی اگر هنوز زاغه مهماتشان پر باشد

پی نوشت:
1. حزب الله لبنان در مقایسه با دولت لبنان یا حتی دولت های خارجی مثل فرانسه بسیار دیر واکنش نشان داد که نشان دهنده شوکه شدن این گروه از این اتفاق است.
2. انفجار بیروت و زمینگیر شدن حزب الله لبنان از هرگونه فعالیت نظامی یا حتی سیاسی می تواند از نشانه ها و مقدمات مذاکره ایران و امریکا باشد. که در پستی دیگر و با مشخص شدن نشانه های بیشتر به آن خواهم پرداخت.