قصاص یا بخشش؟

خبر دادگاه محکومیت مرد اسید پاش و بعد از آن انعکاس تحلیل های مختلف و عمدتا مبنی بر غیر انسانی بودن حکم قصاص و درخواست بخشش از قربانی (آمنه بهرامی) را همه شنیده ایم و حتی بعد از آن از شنیدن خبر عفو محکوم توسط آمنه خوشحال شده ایم (علیرغم هر نظری که در مورد قصاص داشته ایم) چرا که همه انسانیم و ورای تربیت و افکارمان، ذاتی همنوع دوست داریم.

حال بگذریم که سختی ها هنوز هم آمنه را رها نکرده و برخلاف انتظار همگان که او پس از بخشش شایسته تجلیل و تشکر خصوصا از خانواده محکوم است، دچار اتهامات و مشکلات دیگری شده است.

صحبت من در مورد ذات قصاص و احکام اینچنین است، فراتر از موارد خبر ساز روزانه و مواردی مانند آمنه.

اصل بر این است که احکام قضایی از نظر فهم می بایست به گونه ای باشد که حتی عامی ترین مردم نیز آن را درک کنند که ارزش پیشگیرنده داشته باشد.
نگاهی به سابقه حکم قصاص در اقوام بدوی عرب و پس از آن اسلام نشان میدهد که با زبانی بسیار ساده گفته شده : " اگر کشتی، کشته می شوی" یا "چشم در مقابل چشم" و به همین ترتیب... ، حتی در پایان نیز بیان می شود که این حکم جهت حفظ نفوس و نوع انسان است.

در نگاه اول به سادگی، این پیام درک می شود و خب شاید همگان انتظار داریم که قصاص باعث جلوگیری از تعرض به جان انسانها شود. اما در عمل چرا چنین نمی شود؟
چرا با اینکه ایران "رتبه اول اعدام" در جهان را داراست اما رتبه اول امنیت و آسایش را ندارد یا حتی به آن نزدیک نیست؟
چرا در رتبه بندی امنیت، کشورهایی دیده می شوند که حکم قصاص در آنها وجود ندارد؟
(در اینجا به این دلیل قصاصِ اعدام را بیان کرده ام که اولا مشخص است و ثانیا می توان گفت که نهایت قصاص است، وگرنه نمی توان از سایر احکام قصاص نیز چشم پوشید.)

این پرسش ها، ده ها جواب می تواند داشته باشد که از جمله آنها می توان این مساله را مطرح کرد که ممکن است شاخص جرم در ایران با سایر کشورها تفاوت داشته باشد. به عنوان مثال همجنس بازی در ایران، حکم اعدام دارد، اما در سایر کشورها حتی ممکن است جرم نیز تلقی نگردد. یا بگوییم سطح رفاه بالا در دیگر کشورها مانع از بروز جرم می شود و در ایران چون سطح رفاه یا سواد پایین است آمار جرم و جنایت و به تبع آن اعدام نیز بالاست. یا آنکه اصولا در نظر بگیریم که مجازات قصاص (اعدام) تاثیری بر وقوع جرم و جنایت ندارد.
البته من به شخصه دلیل های خنده دار دیگری را نیز شنیده ام، اعم از تاثیرات آب و هوا و زیبایی و غیره که نیازی به توضیح بیشتر ندارند!

اگر عمیق تر نگاه کنیم می بینیم که همانطور که انسان در طول زمان تکامل یافته و رفتارها پیچیده تر شده اند، روابط میان انسان ها، افکار و علم انسان نیز تکامل یافته و پیچیده تر شده است. به همین ترتیب رفتارهای پرخاشگر و جرم وجنایت نیز دیگر مانند گذشته تنها به یک علت یا فرد وابسته نیستند که با حذف آن فرد علت از میان برود.
امروزه معمولا مجموعه عواملی در ایجاد جرم -جدای از آنکه خط قرمز جرم در جامعه کجا کشیده شود- نقش دارد. منظورم این است که مهم نیست که همجنس بازی یا سایر رفتارهای خطا را جرم بدانیم یا خیر. مهم روش برخورد با جرم است نه مجرم.
شاید روزی خیلی ساده با از بین بردن مجرم مشکل جرم نیز حل می شد اما امروزه مجرم تنها بخشی از مشکل وقوع جرم است.  امروزه جهت جلوگیری از وقوع جرم باید علت ها و سرچشمه های آن مشکل شناسایی و خشکانده شود. نه تنها آخرین عامل را محاکمه نمود به امید برطرف شدن کل سلسله علت ها!
تا سلسله علت ها باقی باشد مجازات مجرمان تنها نوعی "آزار قربانی" است زیرا خود مجرم به نوعی قربانی این سلسله عوامل است.
به عنوان مثال فرض کنید که فقر مالی سبب دزدی از قصابی باشد، حال هر تعداد دست دزد قصابی را قطع کنیم به دلیل آنکه فقر همچنان وجود دارد نباید انتظار کاهش جرم (دزدی از قصابی) را داشته باشیم.
البته امروزه علل وقوع جرم ها به این سادگی نیستند مانند همین مورد اسید پاشی معروف، قطعا با بررسی علل آن به موارد زیادی از ناهنجاری ها پی خواهیم برد.

بطور کلی میتوان گفت که همانطور که کارآگاهان جهت یافتن متهم در بررسی صحنه جرم به جمع آوری شواهد و آثار می پردازند بایستی فرد مجرم نیز به مانند یکی از بهترین شواهد حادثه مورد بررسی قرار گیرد و علت های اصلی -نه تنها فرد مجرم- شناسایی و محکوم گردند.
بیان این راه حل در کلام آسان است اما در عمل نیازمند شفافیت و برخورد علمی سیستم های قضایی و اجتماعی و همینطور پاسخگو بودن سایر نهادها و حکومت است.
چرا که حتی اگر علت حادثه نیز مشخص گردد بدون توان حکومت در تغییر سازوکارهای آن که معمولا اجتماعی هستند راه به جایی برده نمیشود.

نیاز به ذکر نیست که حکومت فعلی ایران هیچگونه راهی به اندیشه و علم و تحقیق ندارد و نه تنها ندارد بلکه علاقه ای هم به آن نشان نمی دهد (نشانه های زیادی مانند تعطیلی رشته خبرنگاری  - به عنوان چراغ های هشدار اجتماع- میتوان یافت).
علاوه بر آن با استفاده از سیستم قضایی بسیار کهن (به نام اسلامی یا هرچیز دیگر) قصد دارد جامعه ای نسبتا امروزی با پیچیدگی هایش را کنترل کند، بدیهی است که موفق به کنترل آن نشده و علاوه بر رشد جرم، روز به روز بر تعداد قصاص شوندگان نیز افزوده می شود بدون آنکه تاثیری بر سایر مجرمان بالقوه داشته باشد.
تقریبا همه کسانی که در شهرهای بزرگ ایران زندگی می کنند حتی اگر صحنه اعدام را ندیده باشند حداقل یکبار در ترافیک ناشی از راهبندان این نمایش ها گرفتار شده اند.
(گرچه که بسیاری همین قصاص را نیز نوعی جرم دولتی می دانند که به بقای خشونت در جامعه کمک می کند.)
 و تداوم آن نشان می دهد که سودی نبخشیده است.

اینکه اختیار چشمان مجید در دست آمنه باشد غلط است زیرا نتیجه هرچه باشد -چه قصاص و چه بخشش- نتیجه باختی اجتماعی است و مشکلی از جرم اسید پاشی حل نخواهد کرد. زیرا مجید تنها یک علت از مجموعه عوامل این جرم است و هیچ تضمینی وجود ندارد که مجیدهای دیگری اسید نپاشند و تنها به جای یک انسان نابینا، دو انسان نابینا به جامعه اهدا خواهد نمود.

مشکل اسید پاشی، چشمان مجید یا آمنه نیست، مشکل در "سیستمی" است که نمیتواند هیچ کمکی به حل مشکل "اسید پاشی" بکند. (گذشت انسانی آمنه قابل ستایش است اما فایده ای ندارد. نمیتوان نسخه داد که اگر همه گذشت کنند مشکل حل می شود همانطور که اگر قصاص می کرد مشکل گشا می بود.)

با پیشرفت علم و فرهنگ جوامع انسانی و اخلاقیات نیز رشد کرده اند و سالهاست که دیگر کارایی قانون "چشم در مقابل چشم" کاربرد خود را از دست داده است. اما همچنان اعتقاد دارم که " قانون بد بهتر از بی قانونی است". (در فرصتی دیگر بیشتر به این تغییرات خواهم پرداخت.)

قصاص یا بخشش؟ شخصا با صدای بلند می گویم: هیچکدام!

هیچ نظری موجود نیست: